زَنج، نام عمومى قبايل سياه پوست در شرق افريقا. سرزمين زنج (معرب زنگ)، در منابع قديم روم و يونان، آزانيا[۱] و مردمانش، زنگنه[۲] ناميده شده اند (← اراتستن[۳] ، ص ۱۹۳؛ >رهنامه بحر احمر<[۴] ، ص ۹۲). در متون تاريخى اسلامى، اين نام به كسانى اطلاق مى شد كه بين سالهاى ۲۵۵ تا ۲۷۰، در مناطق جنوبى عراق، برضد سپاهيان دولت مركزى دست به شورشهايى زده و با آنها جنگيده بودند (← طبرى، ج ۹، ص ۴۱۲؛ ابن اثير، ج ۷، ص ۲۰۶ـ۲۱۵). ابن منظور (ذيل مادّه) زنج (جمع آن زنوج) را واژه اى عربى دانسته، درحالى كه ظاهرآ اين واژه همان زنگ فارسى (به معناى سرزمين سياهان) بوده كه بعدها به صورت زنج معرب شده است (← زمخشرى، قسم ۱، ص ۱۶۱؛ برهان، ذيل مادّه؛ براى اطلاع بيشتر ← جاياسوريا[۵] ، ص ۹). سكونتگاه قبايل زنج در قديم بسيار وسيع تر از امروز بود و ظاهرآ منطقه گسترده اى را از قسمت علياى رود نيل تا بلاد سُفاله (بر ساحل جنوبى اقيانوس هند در موزامبيك) و بلاد وَقواق/ واق واق (ماداگاسكار كنونى) بر كرانه جنوبى سفاله، شامل مى شد (← مسعودى، ج ۱، ص ۲۳۳؛ نيز ← ابن خلدون، ج :۱ مقدمه، ص ۷۲). جغرافى نويسان مسلمان افراد قبايل زنج را بدوى، وحشى، تنومند با پوستى سياه، موى مجعد، سوراخ بينى گشاد و لبهاى كلفت و نيز بسيار سرزنده و ساده وصف كرده اند (← ابن فقيه، ص ۴۳۰؛ مسعودى، ج۱، ص۱۶۳ـ۱۶۴؛ ادريسى، ج ۱، ص۹۸؛ قزوينى، ص ۲۲ـ۲۳). زنگيان (افراد قبايل زنج) متشكل از قبايل مختلفى بودند كه جاحظ (ج ۲، ص ۱۸۱، ج ۴، ص ۳۵) از ميان آنها به دو تيره به نامهاى قبليّه (به معناى مورچه) و كنجويّه (به معناى سگ) اشاره كرده است (نيز ← دمشقى، ص ۳۵۳). زنگيان دين و شريعت خاصى نداشتند و صرفآ به مقررات و رسمهايى پايبند بودند كه شاهانشان برايشان وضع مى كردند. به اعتقاد آنان، شاه ــكه وى را فليمى، يا اوقليم/ توقليم مى خواندندــ نايب و پسر خداوند در زمين براى اجراى عدالت بود، ازاين رو هر وقت شاه در حكومت خود ستم مى كرد، او را مى كشتند و اعقابش را از شاهى محروم مى كردند (مسعودى، ج ۱، ص ۳۷۱؛ بكرى، ج ۱، ص ۸۸؛ قزوينى، ص ۲۳؛ دمشقى، ص ۳۵۴). زمان آشنايى زنگيان با اسلام دانسته نيست، اما بازرگانان عرب از قديم زنگيان را مى شناختند و اغلب، در قبال فروش خرما از آنان، برده و اقلامى چون عاج فيل، عنبر و پوست ببر مى خريدند (← ازرقى، ج ۲، ص ۲۵۲، ۲۷۹؛ ادريسى، ج ۱، ص ۶۱؛ قزوينى، ص ۲۳ـ۲۴) و اين تجارت، به ويژه تجارت برده، پس از اسلام نيز ادامه داشت (← ناصرخسرو، ص ۱۲۴؛ ادريسى، همانجا؛ نيز ← برده و برده دارى*؛ بخش ۴)؛ ازاين رو احتمالا اسلام اولين بار از طريق همين بازرگانان به ميان زنگيان راه يافته است (← عبدالسلام عبدالعزيز فهمى، ص ۲۴). باآنكه نشانه هايى از حضور زنگيان از همان سده نخست اسلام در عراق در دست است، اوج برده دارى و انتقال زنگيان به سرزمينهاى اسلامى در قرن دوم و سوم بوده كه شمار زيادى از زنگيان شرق افريقا براى كار در شوره زارها و مناطق باتلاقى به جنوب عراق فرستاده شدند. وظيفه اصلى آنان خشكاندن باتلاقها، احياى اراضى شوره زار، حمل نمكهاى تصفيه شده به بازارهاى بصره و بغداد و نيز تهيه شيره خرما بود. وضع بد زندگى و كار در هواى گرم و مرطوب باتلاقها و شوره زارها همراه با غذاى كم و بى كيفيت، كه علت اصلى بيماريهاى مهلك بين زنگيان بود، و نيز ظلم كارفرمايان بر آنان سبب مى شد زنگيان هر فرصتى را براى رهايى از اين وضع مغتنم شمارند (← طبرى، ج ۹، ص ۴۱۳؛ كتاب العيون و الحدائق، ج ۴، قسم ۱، ص ۱۶؛ نيز ← عُلَبى، ص ۷۸ـ۸۲). اولين قيام زنگيان بصره در زمان امارت مُصعَب بن زُبير در سال ۷۰ رخ داد كه به سبب شمار اندك زنگيان، خيلى زود سركوب شدند. پنج سال بعد، در زمان امارت خالدبن عبداللّه، زنگيان به رهبرى فردى به نام رَباح، ملقب به شير زنگى، در اعتراض به اوضاع ظالمانه اى كه بر آنان تحميل مى شد در بصره قيام كردند ولى شكست خوردند و جمع كثيرى از آنان كشته شدند (ابن اثير، ج ۴، ص ۳۸۸؛ ابن خلدون، ج ۳، ص ۵۶). مهم ترين قيام زنگيان، در ۲۵۵، به رهبرى على بن محمد، معروف به صاحب الزنج، آغاز شد و حدود پانزده سال به طول انجاميد. در پى آن، زنگيان موفق شدند بخش بزرگى از عراق و شهرهايى چون اهواز و آبادان را تصرف كنند و براى خود دولت كوچكى به مركزيت مختاره* تشكيل دهند. عباسيان از ابتداى قيام چند بار به اين منطقه لشكر كشيدند، اما هر بار شكست خوردند. سرانجام در ۲۷۰، موفق باللّه، به دستور برادرش معتمد (خليفه عباسى)، با سپاهى عظيم به آنان حمله كرد و با تصرف مختاره و كشتن صاحب الزنج به اين شورش خاتمه داد (← طبرى، ج ۹، ص ۲۳۱ـ۲۶۱؛ نيز ← صاحب الزنج*). پس از شورش صاحب الزنج، در منابع، اطلاع خاص ديگرى درباره شورشهاى زنگيان وجود ندارد، جز اينكه آنان تا سالها بعد همچنان به عنوان نيروى كار و نيروى نظامى در سرزمينهاى اسلامى خريدوفروش مى شدند (← ناصرخسرو، همانجا، نيز ← ص ۶۶ـ ۶۷؛ ابن بطوطه، ج ۲، ص ۶۰۱؛ نيز ← >دايرة المعارف يهوديان افريقا<[۶] ، ذيل مادّه). امروزه قلمرو زنگيان بسيار محدود شده است. بخشى از آنان، كه اغلب مسلمان اند، در زنگبار* سكونت دارند و ساير قبايل زنگى همچون وابو كومو، وانيكا، واكامبا، وازيكوا، فادجو در منطقه بين قسمت جنوبى غالا و كشور سومالى پراكنده اند. اين قبايل بيشتر به زبان سواحلى سخن مى گويند، به دامدارى و كشاورزى اشتغال دارند و همچنان به آداب و رسوم قديم خود پايبندند (← هارتمان[۷] ، ص ۲۷۷ـ۳۳۶). واژه زنگ/ زنگى در زبان فارسى، علاوه بر نام عمومى سياهان، در معانى ديگرى نيز به كار رفته است. اين واژه اغلب در اين كاربردها، با توجه به رنگ تيره پوست زنگيان، دستمايه برخى از تعابير و نيز مَثَلها شده است؛ چنان كه واژه زنگ به معناى مطلق رنگ سياه و تاريكى و سياهى به كار رفته است؛ زنگىْدل نيز كنايه از سياه دل است (← دهخدا، ۱۳۷۷ش، ذيل مادّه؛ فرشبافيان، ص ۳۴). برخى از اين امثال عبارت اند از: «زنگى به شستن نگردد سپيد» به معناى اينكه ذات بد تغيير نمى كند، «يا زنگى زنگ باش يا رومى روم» كه به ضرورت ثابت قدمى و رهاكردن تذبذب اشاره دارد، «برعكس، نهند نام زنگى كافور» به مفهوم انطباق نداشتن اسم با مسمّى و وصف با موصوف (← شرف الدين على يزدى، ج ۱، ص ۸۹۶؛ بهار، ج ۲، ص ۵۳۸؛ دهخدا، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۴۲۳؛ براى كاربردهاى مشابه اين تعبير ← انورى، ج ۱، ص ۲۳۷، بيت ۴؛ مولوى، ج ۲، دفتر۴، بيت ۳۱۲۳). نيز «زنگىِ مست» به مفهوم شرور و تندخو و «زنگىْمزاج» كنايه از كسى كه همواره بى دليل شاد است (← دهخدا، ۱۳۷۷ش، همانجا؛ همو، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۴۲۳؛ فرشبافيان، ص ۳۵؛ خضرائى، ص ۶۰۹).
منابع : ابن اثير؛ ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عريان، بيروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷؛ ابن خلدون؛ ابن فقيه؛ ابن منظور؛ محمدبن محمد ادريسى، كتاب نزهة المشتاق فى اختراق الآفاق، بيروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛ محمدبن عبداللّه ازرقى، اخبار مكة و ماجاء فيها من الآثار، چاپ رشدى صالح ملحس، بيروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش؛ محمدبن محمد (على) انورى، ديوان، چاپ محمدتقى مدرس رضوى، تهران ۱۳۶۴ش؛ محمدحسين بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معين، تهران ۱۳۶۱ش؛ عبداللّه بن عبدالعزيز بكرى، كتاب المسالك و الممالك، چاپ ادريان فان ليوفن و اندرى فرى، تونس ۱۹۹۲؛ محمدتقى بهار، ديوان، چاپ چهرزاد بهار، تهران ۱۳۸۰ش؛ عمروبن بحر جاحظ، كتاب الحيوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?]۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹[، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ امين خضرائى، فرهنگ نامه امثال و حكم ايرانى، شيراز ۱۳۸۲ش؛ محمدبن ابى طالب دمشقى، كتاب نخبة الدهر فى عجائب البَرّ و البحر، بيروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛ على اكبر دهخدا، امثال و حكم، تهران ۱۳۶۳ش؛ همو، لغت نامه، زيرنظر محمد معين و جعفر شهيدى، تهران ۱۳۷۷ش؛ محمودبن عمر زمخشرى، پيشرو ادب، يا، مقدمة الادب، چاپ محمدكاظم امام، تهران ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ش؛ شرف الدين على يزدى، ظفرنامه، چاپ سعيد ميرمحمدصادق و عبدالحسين نوايى، تهران ۱۳۸۷ش؛ طبرى، تاريخ (بيروت)؛ عبدالسلام عبدالعزيز فهمى، ايرانيها و شرق افريقا، ]تهران[ ۱۳۵۷ش؛ احمد عُلَبى، ثورة الزنج و قائدها على بن محمد : ۲۵۵ـ۲۷۰ه / ۸۶۹ـ۸۸۳م، بيروت ?] ۱۹۵۹[؛ احمد فرشبافيان، «سيماى سياهان در ادب فارسى: بررسى هويت و ويژگيهاى هندوـ زنگى ـ حبشى در بعضى منابع ادب ايران»، ادبستان، ش ۵۵ (تير ۱۳۷۳)؛ زكريابن محمد قزوينى، آثار البلاد و اخبارالعباد، بيروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴؛ كتاب العيون و الحدائق فى اخبار الحقائق، ج ۴، قسم ۱، چاپ عمر سعيدى، دمشق: المعهد الفرنسى بدمشق للدراسات العربية، ۱۹۷۲؛ مسعودى، مروج (پاريس)؛ جلال الدين محمدبن محمد مولوى، كتاب مثنوى معنوى، چاپ رينولد الين نيكلسون، تهران: انتشارات مولى، ]بى تا.[؛ ناصرخسرو، سفرنامه ناصرخسرو علوى، ]برلين ? ۱۳۴۱[، چاپ افست تهران ]بى تا.[؛ روبرت هارتمان، الحبشة و المناطق الساحلية الشرقية الاخرى من افريقيا، الترجمة عن الالمانية برهان شاوى، ابوظبى ۱۴۲۵/۲۰۰۴؛
Encyclopedia of the A frican diaspora: origins, experiences, and culture, ed. Carole Boyce Davies, Santa Barbara, Calif.: ABC-CLIO, ۲۰۰۸, s.v. "Zanj"(by Jesse Benjamin); Eratosthenes, Eratosthenes’ geography, fragments collected and translated, with commentary and additional material by Duane W. Roller, Princeton ۲۰۱۰; Shihan de Silva Jayasuriya, "Identifying Africans in Asia: what’s in a name", in Uncovering the history of A fricans in A sia, ed. Shihan de Silva Jayasuriya and Jean-Pierre Angenot, Leiden: Brill, ۲۰۰۸; The Periplus of the Erythr× an Sea: travel, and trade in the Indian Ocean by a merchant of the first century, translated from the Greek and annotated by Wilfred H. Schoff, New York: Longmans, Green, and Co., ۱۹۱۲.
/ الهام امينى كاشانى /
۱. Azania ۲. Zangenae ۳. Eratosthenes ۴. The periplus of the Erythroean Sea ۵. Jayasuriya ۶. Encyclopedia of the African diaspora ۷. Robert Hartmann