زنبور

معرف

حشره‌اى با زندگى اجتماعى، داراى جايگاه ويژه در متون مذهبى، تاريخ جانورشناسى، ادبى، اساطير و باورها.
متن

 

زنبور، حشره اى با زندگى اجتماعى، داراى جايگاه ويژه در متون مذهبى، تاريخ جانورشناسى، ادبى، اساطير و باورها. در زيست شناسى جديد، زنبورها و مورچه ها در يك گروه بزرگ قرار دارند كه براساس آن، زنبورها همه اعضاى راسته بال غشاييان/ نازك بالان[۱] از گروه حشرات با دگرديسى كامل[۲] از زيررده حشرات بالدار/ بالداران[۳] ، به جز تيره مورچه ها[۴] ، را شامل مى شوند. در رده بندى اين راسته از حشرات با بيش از صدهزار گونه، ديدگاههاى متفاوتى وجود دارد. براساس ديدگاهى غالب، اين حشرات به لحاظ ويژگيهاى ريخت شناسى[۵] به دو زيرراسته رهاشكمان[۶] (سيم فيتا) و بسته شكمان[۷] (آپوكريتا) تقسيم مى شوند. زيرراسته بسته شكمان خود به دو گروه پارازيتيكا[۸] و زنبورهاى نيش دار[۹] تقسيم مى شوند. زنبور عسل[۱۰] در گروه دوم از اين زيرراسته قرار دارد. بال غشاييان چهار بال غشايى و سرى از اسكلت كيتينى سخت با حركاتى نسبتآ زياد و چشمهاى مركّب غالبآ بزرگ دارند و قطعات دهانى براى جمع آورى دانه گرده گياهان، بريدن برگ و جويدن به كار مى روند. بسيارى از زنبورها گوشت خوارند، بنابراين آرواره هاى قوى دارند. نيش زدن اين حشرات روشى براى فلج كردن طعمه (يا ميزبان) يا دفاع است. زنبورهاى كارگر و محافظ كندو معمولا تمايلى به نيش زدن ندارند و از نيش بيشتر براى ترساندن مهاجمان استفاده مى كنند. سم داخل كيسه زهر، مخلوطى از نوعى آنزيم و پروتئين است كه با پروتئين داخل بدن انسان ناسازگار بوده و موجب سوزش و تورم محل نيش زدگى مى شود. اعضاى اين راسته مفيدترين حشرات براى انسان اند، چراكه هم بيشترين تعداد گونه هاى انگل يا شكارچى حشرات آفت و هم تخصص يافته ترين گرده افشانهاى گياهان در اين راسته قرار دارند. همچنين فراورده هاى زنبورهاى عسل همچون عسل* و موم بسيار سودمندند. باوجوداين برخى از اين حشرات گياه خوارند و بنابراين از آفات مهم گياهان زراعى به شمار مى روند. قدرت توليد مثل درصد زيادى از ماده هاى اين جوامع به سبب تغييرات ساختارى ويژه اى كه در آنها رخ داده، به حالت تعليق درآمده است و به عنوان طبقه كارگر شناخته مى شوند. كارايى اين طبقه در ساخت لانه، تغذيه، مراقبت از تخمها و دفاع از گروه است. در اين گروه از حشرات با زندگى اجتماعى، توليدمثل را يا تعدادى از ماده هاى گروه انجام مى دهند يا معمولا حشره اى كه اغلب اندازه بزرگ ترى دارد و به عنوان ملكه (مثلا در زنبورهاى عسل) شناخته مى شود (حبيبى، ج ۳، ص ۲۰۹ـ۲۱۲، ۲۱۴ـ ۲۱۷؛ حجت، ص ۳۲ـ۳۳، ۹۰ـ۹۱، ۲۲۴ـ۲۳۰، ۲۳۴ـ۲۴۸؛ ايزدى و سميع، ص ۵۰۱ـ ۵۰۲؛ ميرمؤيدى، ص ۶۷۹ـ۶۸۰؛ ابيوردى[۱۱] ، ج ۱، ص ۳۳۶، ج ۲، ص ۷۸۴؛ نيز ← عسل*).

واژگان. واژه زنبور احتمالا از ريشه اوستايى vawz§aka (به معناى زنبور) است ( بندهش، ص ۱۸۸، يادداشت ۲۰) كه به صداى اين حشره اشاره دارد. در ونديداد (اوستا، فرگرد ۱، بند۷)، به بْرَوَرَ (از ريشه بْرَوْ به معناى ويران كردن، همهمه و وزوزكردن) اشاره شده كه آن را به زنبور (همان، ج ۱، توضيحات رضى، ص ۲۱۱، يادداشت ۶۰؛ نيز ← بهرامى، دفتر۲، ص۱۰۶۰) و نيز مورچه ( زند اوستا[۱۲] ، ج ۴، ص ۵، يادداشت ۵) تعبير كرده اند. صورت پهلوى زنبور، وبز (wabz) بوده و در فارسى به بَوْز تغيير يافته است. زنبور عسل را به پهلوى مگس انگبين مى گفته اند ( بندهش، ص ۹۸ـ۹۹، ۱۸۸، يادداشت ۲۰؛ مكنزى[۱۳] ، ذيل "Wabz", "Mag¨as¦â ang¨ube¦n"). اسدى طوسى در لغت فرس نيز دو واژه كِبت و مُنج را به معناى زنبور عسل آورده است (نيز ← قزوينى، ص ۴۵۶). اين حشره در عربى، علاوه بر زنبور، نامهاى ديگرى نيز دارد. در مصر و عراق، اين حشره را با نام كلى زُنبور (جمع: زنابير) و در شام با نام كلى دَبر (جمع: دُبّور) مى شناسند و به نظر مى رسد هر دو اين نامها، در زيست شناسى جديد، با گونه هاى تيره زنبورهاى اجتماعى[۱۴] ازجمله زنبور سرخ[۱۵] و زنبور زرد[۱۶] مطابقت دارند. همچنين در عربى، مگس عسل (زنبور) نَحل/ نحله ناميده مى شود. برخى نيز واژه دبر را به معناى جماعت زنبوران عسل دانسته اند ( جوهرى، ذيل «الزُنْبور»؛ زمخشرى، قسم ۱، ص ۴۶۴ـ۴۶۵؛ ابن منظور، ذيل «نحل»؛ دميرى، ج ۲، ص ۳۲۶، ۴۹۱، ج ۴، ص ۲۹؛ معلوف، ص ۱۲۸، ۲۵۷، ۲۶۲؛ صعيدى، ص ۱۰۸، ۱۱۲). در عربى، يَعسوب نيز به ملكه زنبور عسل اطلاق مى شود ( جاحظ، ج ۳، ص ۳۲۸، ج ۵، ص ۴۱۹ـ۴۲۰؛ زمخشرى؛ قزوينى، همانجاها؛ دميرى، ج ۴، ص ۲۴۵ـ۲۴۶).

تاريخچه. هرچند در منابع تاريخى اشاره مستقيمى دالّ بر شناخت و تقسيم بندى انواع زنبورها وجود ندارد، تلويحآ چنين تقسيم بندى اى وجود داشت، چنان كه گروهى از آنها را زنبورهاى مفيد (در زنبوردارى) و گروهى را نيز آفت مى دانستند (← ادامه مقاله). در ونديداد، برور آفت شهر بلخ ذكر شده است (← اوستا، همانجا، نيز ← توضيحات رضى، همانجا). در عهد عتيق (سفر خروج، :۳ ۸، ۱۷؛ كتاب اول سموئيل، :۱۴ ۲۵ـ۲۷؛ سفر پيدايش، :۴۳ ۱۱)، به زنبور عسل و زنبور سرخ اشاره شده است و سرزمينهاى مقدسى چون كنعان، با داشتن زنبور فراوان، سرزمين شير و عسل و پربركت چون بهشت وصف شده اند (نيز ← هاكس[۱۷] ، ص۴۵۰ـ۴۵۱؛ گونتر[۱۸] ، ص ۳۱۵). قوم يهود به نگهدارى زنبور عسل و تجارت عسل مى پرداخته اند (← كتاب حزقيال نبى، :۲۷ ۱۷؛ نيز ← هاكس، ص۴۵۰؛ گونتر، همانجا؛ عسل*). آنها براى دستيابى به عسل، زنبورها را با دود از لانه هايشان بيرون مى راندند. اين روش هنوز هم در افريقا براى به دست آوردن عسل از زنبورهاى وحشى به كار مى رود ( د.دين و اخلاق[۱۹] ، ذيل "Honey"). در كتاب اشعياء نبىّ (:۷ ۱۸)، زنبورها گويا واسطه هاى عذاب خداوند هستند كه خدا آنها را براى نابودى برخى اقوام و پادشاهان يا اخراج آنها از سرزمينهاى بنى اسرائيل فرستاده است (← سفر خروج، :۲۳ ۲۸؛ سفر تثنيه، :۷ ۲۰؛ صحيفه يوشع، :۲۴ ۱۲؛ نيز ← هاكس، ص ۴۵۱). شايد شهر صُرعه كه نام آن چندين بار در عهد عتيق (صحيفه يوشع، :۱۵ ۳۳، :۱۹ ۴۱؛ كتاب نحميا، :۱۱ ۲۹) به صورتهاى مختلف آمده و هاكس (ص ۵۵۴) آن را شهر زنبور معنى كرده است، يكى از اين سرزمينها باشد. در شام، زنبوردارى يكى از رسوم كهن بوده است ( د.دين و اخلاق، همانجا). در بندهش (ص ۹۸ـ۹۹)، زنبورها از انواع مگسها دانسته شده و آنها در گروه خِرفْستَران (= جانوران اهريمنى) قرار گرفته اند. در آيات ۶۸ و ۶۹ سوره نحل* به ويژگيهاى مختلف زيستى و رفتارى زنبور عسل اشاره شده است. ويژگيهاى شگفتى كه اين حشره كوچك را آشكارا براى هر مشاهده گرى از آيات الهى قرار مى دهد. به گفته مفسران، اين آيات به توانمنديهاى مختلف اين حشره اشاره دارند، نظير لانه سازى در كوهها و بر شاخسار و در تنه درختان، به صورت انتخابى، روش بسيار دقيق و مهندسى شده ساخت اين لانه ها، سكونت اين حشره در لانه هايى كه انسانها براى آنها مى سازند، تغذيه آن از گياهان و درختان مختلف و تأثير اين تنوع در كيفيت عسل، و هوش و ذكاوتى كه اين حشره در يافتن راه هنگام بازگشت به لانه دارد. به عقيده اين مفسران، اين تواناييها همراه با سبك زندگى اجتماعى اين حشره، ازجمله داشتن ملكه و شيوه انتخاب آن، به صورت غريزى، در طبيعت اين حشره سرشته شده و قرآن از آن با تعبير وحى ياد مى كند (← طبرى؛ طوسى؛ سورآبادى؛ طبرِسى؛ فخررازى؛ طباطبائى، ذيل نحل : ۶۸ـ۶۹؛ نيز ← وحى*). امام على عليه السلام نيز خود را يعسوب المؤمنين (پيشواى مؤمنان) معرفى مى كند ( نهج البلاغة، حكمت ۳۱۶). در متون تاريخى جانورشناسى يونانى و دوره اسلامى نيز به ويژگيهاى مختلف زنبور اشاره شده است. در آثار جانورشناسى ارسطو[۲۰] ، مطالب متنوعى درباره انواع زنبور ديده مى شود. ارسطو به تفصيل در طباع الحيوان (ص ۳۶۱، ۴۲۹ـ۴۴۶) ويژگيها و تفاوتهاى زيستى و رفتارى نُه نوع زنبور (شش نوع با زندگى اجتماعى) را شرح داده است، ازجمله شيوه تهيه عسل در زنبورعسل، انواع عسل و تأثير محيط در كيفيت عسل و توليدمثل، لانه سازى، ويژگيهاى ملكه، ذخيره سازى غذا براى زمستان، گياهان و ساير منابع غذايى مورد علاقه زنبورها، اوضاع مناسب زندگى، تقسيم كار، بيماريهاى زنبورها و حتى پيش بينى وضع آب وهوا از روى رفتار زنبورها (نيز همان، فهرست جانوران، ص ۵۲۹، ذيل "Me¨litta" و "Me¨roj"؛ ۱۹۷۱، ص ۱۲۲ـ۱۲۷؛ ۱۹۷۸، ص ۱۹۳؛ ۱۹۸۴، ص ۷۵ـ۷۶؛ ۱۹۹۵، ج ۱، ص ۷۰۵، ۷۴۳، ۸۷۲ـ۸۷۴، ۹۷۰ـ۹۷۸). به نوشته جاحظ (ج ۳، ص ۳۰۵، ۳۱۴، ۳۹۰، ۳۹۲)، عربان انواع مختلف زنبور، نحل و دبر را از انواع مگس و دو نوع آخر را خوش صدا مى دانستند. او (ج ۵، ص ۴۴۷، ج ۶، ص ۳۷۴، ۴۳۸) يكى از سلاحهاى زنبورها را موهاى بدن آنها و لانه سازى نوع دبر را صنعتى عجيب ذكر كرده است. به گفته او (ج ۱، ص ۲۳۸ـ۲۳۹، ج ۳، ص ۳۳۸، ج ۵، ص ۳۵۵، ۳۶۴، ج ۶، ص ۳۱۳)، زنبورها، به رغم علاقه بسيار به شكار مگس، معمولا از آن تغذيه نمى كنند، اما زنبور عسل را شكار و از آن تغذيه مى كنند. آنها صرفآ به كسانى هجوم مى برند كه به آنها آزار رسانده باشند و ماليدن مگس بر جاى نيش زنبور درد را تسكين مى دهد. نظام زندگى اجتماعى زنبور عسل، ازجمله داشتن خانه و شگفت انگيزبودن كندو و كندوسازى آنها، تقسيم كار بين زنبورهاى عسل، وجود امير (ملكه) و فرمانبردارى از آن، ذخيره سازى عسل، وفادارى آنها به هم و حمايت از يكديگر، از نكاتى است كه جاحظ درباره نحل ذكر كرده است ( ج ۱، ص ۱۹، ج ۲، ص ۱۴۷، ج ۴، ص ۳۴، ۲۹۵ـ۲۹۶، ج ۵، ص ۳۶۵، ۴۱۶ـ۴۱۷، ۴۱۹، ج ۶، ص۱۰، ۳۱۳). قزوينى زنبورهاى ديگر را بسيار شبيه زنبور عسل مى داند. به گفته او، زنبور زمستانها از كندو خارج نمى شود، تا زمانى كه دوباره هوا معتدل شود. قزوينى ضماد گياهانى چون كاسنى و دَهمَت/ دَهمَست[۲۱] برجاى نيش زنبور و نيز خوردن گشنيز را براى تسكين درد گزش اين حشره سودمند مى داند (ص ۲۲۷، ۲۷۸، ۴۰۲). او (ص ۴۵۶ـ۴۵۷) به نكات درخور توجهى درباره زنبور عسل و سبك زندگى آن اشاره كرده است، ازجمله بزرگ تربودن جثه ملكه زنبور عسل از ساير زنبورها، توارثى بودن مقام ملكه، حجره هاى شش وجهى منتظم كندو، وجود دربان در ورودى كندو براى جلوگيرى از ورود زنبورهاى كثيف و آلوده، تفاوت رنگ عسل براساس سن زنبور سازنده آن و نيز اينكه ملكه معمولا كندو را ترك نمى كند و درصورت ترك كندو، همه زنبورها از كندو خارج مى شوند (نيز ← حمداللّه مستوفى، مقاله ۱، ص ۱۵۳، ۱۵۹). دَميرى (ج ۲، ص ۴۹۱) زنبور (به جز زنبور عسل) را بر دو نوعِ كوهى و دشتى دانسته است: رنگ نوع كوهى مايل به سياه است و لانه اش از خاك ساخته شده، از ميوه ها و گلها تغذيه مى كند و نرهاى آنها جثه اى بزرگ تر از ماده ها دارند؛ نوع دشتى سرخ است، لانه را زير زمين مى سازد، براى زمستان غذا ذخيره نمى كند و خواب زمستانى دارد. به نظر مى رسد نوع دشتى، به ويژه به سبب سرخى اش، گونه وسپا ارينتاليس[۲۲] باشد. او (ج ۴، ص۳۰ـ۳۴) زنبور عسل را حيوانى زيرك، شجاع و آينده نگر وصف كرده و عمدتآ ابعاد رفتارشناسى اين حشره را شرح داده است، ازجمله اينكه اين زنبورها ذاتآ پاكيزه اند و لانه را در جايى تميز بنا مى كنند، ابتدا براى ملكه لانه مى سازند و درصورت وجود ضعف يا نقصى در ملكه يا آن را عزل مى كنند يا مى كشند و حتى اگر از لانه بسيار دور شده باشند، بى آنكه اشتباه كنند به لانه خود باز مى گردند.

باورها و ادبيات عامه. به سبب اهميت و جايگاه ويژه عسل، زنبورعسل همواره محترم و به نوعى مقدس بوده است. همچنين براساس آثار تاريخى، اساطير و فرهنگ عامه به جامانده از تمدنهاى باستان به تدريج با شناخت عسل و درك خواص آن زنبوردارى نيز مورد توجه قرار گرفت (← رنسم[۲۳] ، ص ۱۹ـ ۱۱۱ و تصاوير؛ عسل*). به طور كلى زنبور عسل در فرهنگهاى مختلف، نماد بى مرگى، نظم، پاكى و صنعت است. در تمدن اسلامى نيز زنبور عسل نماد عقل و بى آزارى است (← كوپر[۲۴] ، ص ۱۸۲ـ۱۸۴). شگفتى شيوه زندگى و ديگر جلوه هاى طبيعى زنبور، به ويژه زنبور عسل، موجب شده در متون مختلف فارسى، داستانها و باورهاى اسطوره اى متعددى درباره آفرينش زنبور و عسل گرفتن از آن درج شود؛ چنان كه پيدايش نخستين زنبور ملكه را از برگهاى نوعى درخت در ساحل درياى هند، زنبور عسل را از گوشت گاو و ديگر زنبورها را از گوشت اسب دانسته اند ( ابوريحان بيرونى، ص ۲۲۸). در داستانى، نخستين عسل گيرى از زنبور به هوشنگ نسبت داده شده ( خيام، ص ۱۶) و در داستانى ديگر، ديوهايى كه به دستور طهمورث (پسر هوشنگ) مأمور تهيه غذايى لذيذ شده بودند، كه نه كشت شده و نه با آتش پخته شده باشد، عسل را نزد او آوردند (← گرديزى، ص ۱؛ نيز ← عسل*). در امثال و ادبيات فارسى و عربى، ويژگيهاى مختلف زنبور ازجمله گزندگى و نيش تيز آن و بر گِرد گل گشتن و نشستنش با مضامينى تشبيهى به ترتيب براى بيان رنج و آزار و مدح و ستايش به كار رفته و سخن شيرين و ارزشمند به عسل تشبيه شده است ( اسدى طوسى، ۱۳۵۴ش، ص ۲۲۱؛ غزالى، ج ۲، ص ۵۸۹؛ سعدى، ص ۱۰۹، غزل ۲۰۴، بيت ۵؛ دميرى، ج ۴، ص ۵۰). در گذشته، با توجه به قابليت پرواز و نيش تيز زنبور، اصطلاحاتى به ويژه براى ناميدن برخى ابزارهاى جنگى ساخته شده است، ازجمله زنبورك و زنبوره براى ناميدن برخى انواع تير يا كمان زنبورى (= كمان آهنين). پرده زنبورى استعاره از آسمان است. برخى از اين اصطلاحات در منابع ادبى يافت مى شود (← منوچهرى، ص ۳۶، بيت ۵۵۶ـ۵۵۷؛ اسدى طوسى، ۱۳۵۴ش، ص ۱۰۸، ۲۴۴، ۴۱۱؛ نظامى، ۱۳۱۳ش، ص ۱۰۶؛ همو، ۱۳۱۶ش، ص ۲۰۳؛ برهان، ذيل «زنبورك» و «زنبور»؛ نيز ← دوزى[۲۵] ، ج ۱، ص ۶۰۵). براى ديدن زنبور در خواب، تعابير متنوع و بسيارى همچون مشغله خير، فزونى اموال و فراوانى نعمت ذكر شده است و ديدن زنبور عسل در خواب به رياست، جنگ و براى بيماران به بهبود و شفا دلالت دارد ( شهمردان بن ابى الخير، ص ۴۸۵؛ آملى، ج ۳، ص ۲۴۶؛ دميرى، ج ۲، ص ۴۹۴ـ۴۹۵، ج ۴، ص ۵۱). در منابع طب سنّتى نيز به طور كلى طبع زنبور و زهر آن گرم و خشك دانسته شده است و خواصى براى آن برشمرده اند ازجمله آنكه آن را براى درمان بهق و برص* و ازبين بردن ورم، مفيد و خوردن آن را چاق كننده دانسته اند. در اين منابع، روشهايى براى درمان يا تسكين درد ناشى از نيش زنبور ذكر شده است ( اخوينى بخارى، ص ۲۲، ۶۳۲؛ هروى، ص ۱۲۷ـ۱۲۸؛ حكيم مؤمن، ص ۲۵۵؛ انطاكى، ج ۱، ص ۲۰۶؛ عقيلى علوى خراسانى، ص۴۸۰، ۸۶۶ـ۸۶۷).

منابع : علاوه بر كتاب مقدس. عهد عتيق؛ شمس الدين محمدبن محمود آملى، نفائس الفنون فى عرايس العيون، ج ۳، چاپ ابوالحسن شعرانى، تهران ۱۳۷۹؛ ابن منظور؛ ابوريحان بيرونى؛ ربيع بن احمد اخوينى بخارى، هداية المتعلمين فى الطب، چاپ جلال متينى، مشهد ۱۳۴۴ش؛ ارسطو، اجزاء الحيوان، ترجمة ]من اليونانية الى العربية[ يوحنابن بطريق، چاپ عبدالرحمان بدوى، كويت ۱۹۷۸؛ همو، طباع الحيوان، ترجمة يوحنابن بطريق، چاپ عبدالرحمان بدوى، كويت ۱۹۷۷؛ همو، فى كون الحيوان: المقالات ۱۵ـ۱۹ من كتاب الحيوان، ترجمة من اليونانية الى العربية نُسبَت الى يوحنابن بطريق، چاپ يان بروخمان و يوان دروسارت لولوفس، ليدن ۱۹۷۱؛ همو، المقالة الرابعة عشرة من كتاب طبائع الحيوان البحرى و البرى، چاپ عزة محمدسليم سالم، ]قاهره [۱۹۸۴؛ على بن احمد اسدى طوسى، گرشاسب نامه، چاپ حبيب يغمائى، تهران ۱۳۵۴ش؛ همو، لغت فرس، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران ۱۳۳۶ش؛ داودبن عمر انطاكى، تذكرة اولى الالباب ]و [الجامع للعجب العُجاب، ]قاهره[ ۱۴۱۶/۱۹۹۶؛ اوستا، ونديداد، ترجمه هاشم رضى، تهران ۱۳۷۶ش؛ حمزه ايزدى و محمدامين سميع، رده بندى حشرات: شرح راسته ها و خانواده هاى مهم همراه با عكس هاى رنگى، تهران ۱۳۸۹ش؛ محمدحسين بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معين، تهران ۱۳۶۱ش؛ بندهش، ]گردآورى[ فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، ۱۳۶۹ش؛ احسان بهرامى، فرهنگ واژه هاى اوستائى، تهران ۱۳۶۹ش؛ عمروبن بحر جاحظ، كتاب الحيوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ]۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹[، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ اسماعيل بن حماد جوهرى، الصّحاح: تاج اللغة و صحاح العربية، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بيروت ]بى تا.[، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ش؛ طلعت حبيبى، جانورشناسى عمومى، ج ۳، تهران ۱۳۷۶ش؛ حسين حجت، حشرات: راهنماى جمع آورى و شناسايى، تهران ۱۳۸۲ش؛ محمدمؤمن بن محمدزمان حكيم مؤمن، تحفه حكيم مؤمن، چاپ سنگى تهران ۱۲۷۷، چاپ افست ۱۳۷۸؛ حمداللّه بن ابى بكر حمداللّه مستوفى، كتاب نزهت القلوب، چاپ سنگى بمبئى ] ۱۳۱۱[؛ عمربن ابراهيم خيام، نوروزنامه، چاپ على حصورى، تهران ۱۳۵۷ش؛ محمدبن موسى دميرى، حياة الحيوان الكبرى، چاپ ابراهيم صالح، دمشق ۱۴۲۶/ ۲۰۰۵؛ محمودبن عمر زمخشرى، پيشرو ادب، يا، مقدمة الادب، چاپ محمدكاظم امام، تهران ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ش؛ مصلح بن عبداللّه سعدى، غزليات سعدى، از روى نسخه هاى قديم موجود در دنيا، چاپ محمدعلى فروغى، تهران ۱۳۱۸ش؛ عتيق بن محمد سورآبادى، تفسير سورآبادى: تفسير التفاسير، چاپ على اكبر سعيدى سيرجانى، تهران ۱۳۸۱ش؛ شهمردان بن ابى الخير، نزهت نامه علائى، چاپ فرهنگ جهانپور، تهران ۱۳۶۲ش؛ عبدالحكم صعيدى، المرشد العلمى فى التعرف على الحشرات، قاهره ۱۴۲۶/ ۲۰۰۶؛ طباطبائى؛ طبرِسى؛ طبرى، جامع؛ طوسى؛ محمدحسين بن محمدهادى عقيلى علوى خراسانى، مخزن الادويه، كلكته ۱۸۴۴، چاپ افست تهران ۱۳۷۱ش؛ على بن ابى طالب (ع)، امام اول، نهج البلاغة، چاپ محمد عبده، بيروت ]بى تا.[؛ محمدبن محمد غزالى، كيمياى سعادت، چاپ حسين خديو جم، تهران ۱۳۶۴ش؛ محمدبن عمر فخررازى، تفسير الفخر الرازى المشتهر بالتفسير الكبير و مفاتيح الغيب، بيروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛ زكريابن محمد قزوينى، عجايب المخلوقات و غرائب الموجودات (تحرير فارسى)، چاپ نصراللّه سبوحى، ]تهران [۱۳۶۱ش؛ جين كوپر، فرهنگ مصوّر نمادهاى سنتى، ترجمه مليحه كرباسيان، تهران ۱۳۸۰ش؛ عبدالحى بن ضحاك گرديزى، زين الاخبار، چاپ عبدالحى حبيبى، تهران ۱۳۴۷ش؛ امين فهد معلوف، معجم الحيوان، بيروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵؛ احمدبن قوص منوچهرى، ديوان، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران ۱۳۴۷ش؛ علينقى ميرمؤيدى، اصول رده بندى حشرات، كرمانشاه ۱۳۸۵ش؛ الياس بن يوسف نظامى، شرفنامه، چاپ وحيد دستگردى، تهران ۱۳۱۶ش؛ همو، مخزن الاسرار، چاپ وحيد دستگردى، تهران ۱۳۱۳ش؛ جيمز هاكس، قاموس كتاب مقدس، بيروت ۱۹۲۸، چاپ افست تهران ۱۳۴۹ش؛ موفق بن على هروى، الابنية عن حقايق الادوية، تصحيح احمد بهمنيار، چاپ حسين محبوبى اردكانى، تهران ۱۳۷۱ش؛

Cyrus Abivardi, Iranian entomology: an introduction, Berlin ۲۰۰۱; Aristoteles, The complete works of A ristotle, ed. Jonathan Barnes, Princeton, N. J. ۱۹۹۵; Reinhart Pieter Anne Dozy, Supplément aux dictionnaires arabes, Leiden ۱۸۸۱, repr. Beirut ۱۹۸۱; Encyclopaedia of religion and ethics, ed. James Hasting, Edinburgh: T. and T. Clark, ۱۹۸۰-۱۹۸۱, s.v. "Honey" (by E. N. Fallaize); Albert Gunther, "Reptiles, fishes, insects, etc.", in The Illustrated Bible treasury, ed. William Wright, London: Thomas Nelson and Sons, ۱۸۹۷; David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary,London ۱۹۹۰; Hilda M. Ransome, The sacred beeinancient times and folklore, Bridgewater, Engl. ۱۹۳۷, repr. ۱۹۸۶; The Z end-A vesta, pt.۱: The Vendîdâd, tr. James Darmesteter, in The Sacred books of the East, ed. F.Max Müller, vol.۴, Oxford: Clarendon Press, ۱۸۹۵.

/ مرضيه كاظمى /

۱. Hymenoptera ۲. Endopterygota ۳. Pterygota ۴. Formicoidea (= Formicidae) ۵. morpology ۶. Symphyta/chalasttrogastra ۷. Apocrita ۸. Parasitica (= Terebrantia) ۹. Aculeate ۱۰. Apoidea ۱۱. Abivardi ۱۲. The Zend-Avesta ۱۳. MacKenzie ۱۴. Vespidae ۱۵. vespa orientalis L ۱۶. Polistes gallica L ۱۷. James Hawks ۱۸. Gunther ۱۹. Encyclopaedia of religion and ethics ۲۰. Aristoteles ۲۱. Laurus nobilis L. ۲۲. Vespa orientalis ۲۳. Ransome ۲۴. Jean C. Cooper ۲۵. Dozy

 

نظر شما
مولفان
گروه
تاریخ علم ,
رده موضوعی
جلد 21
تاریخ 95
وضعیت چاپ
  • چاپ شده