زناته

معرف

نام گروه بزرگى از قبايل بربر. در منابع نام اين گروه يا اتحاديه قبايل بربر، زَناتَه يا زِناتَه ذكر شده‌است (← فيروزآبادى، ص ۱۴۰؛ قَلقَشندى، ۱۳۸۳، ج ۱، ص ۳۶۲).
متن

زَناته، نام گروه بزرگى از قبايل بربر. در منابع نام اين گروه يا اتحاديه قبايل بربر، زَناتَه يا زِناتَه ذكر شده است (← فيروزآبادى، ص ۱۴۰؛ قَلقَشندى، ۱۳۸۳، ج ۱، ص ۳۶۲). درباره وجه تسميه زناته احتمالاتى مطرح شده است، ازجمله: انتساب آن به زنيتانا[۱] (سيدى بِالعطار كنونى)، از شهرهاى كهن موريتانى در دوره امپراتورى روم شرقى در شمال افريقا؛ فردى با نام كلوديوس زناتوس[۲] ، در موريتانى در دوره امپراتورى روم شرقى؛ شهر تيزنيت* در دشت سوس؛ و نيز يكى از قبايل صَنهاجه* با نام زناكه (علوى قاسمى، ج ۱، ص ۲۷۷ـ۲۷۸). علوى قاسمى (ج ۱، ص ۲۸۴، ۲۹۰) به احتمال، نام زناته را برگرفته از نام شهر يا چشمه اى به نام زَنا دانسته است، كه در دوره امپراتورى روم شرقى، ديانا وترانوروم[۳] ناميده مى شد، و هنوز ويرانه هاى آن در شرق قُسَنطينه[۴] برجامانده است (قس ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۷، ص ۱۰). بر اساس برخى روايات، زناته همان زنيت (← ابن حائك، ج ۲، ص ۱۰۱) يا جانا/ شانا/ زانا است (← ابن عذارى، ج ۱، ص ۲۱۶؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۶، ص ۱۶۸، ج ۷، ص ۵؛ قلقشندى، ۱۳۸۳، ج ۵، ص ۱۹۵، ج ۷، ص ۳۸۶). مورخان درباره نسب بربرهاى زناته آراى متفاوتى دارند، ازجمله آنان را از قوم عرب، تَبابعه (جمع تُبَّع) و حِميَريان يمن، عَمالِقه، قِبطيها، ادريسيان، يا از نسل قَحطان بن فارس دانسته اند ( ابن حزم، ص ۴۹۵؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۲، ص ۳۱، ج ۶، ص ۱۲۸، ج ۷، ص ۵ـ۷؛ قلقشندى، ۱۳۸۳، ج ۱، ص ۳۶۲؛ همو، ۱۴۰۵، ص ۲۵۲ـ۲۵۳؛ ابن ازرق، ص ۵۴؛ شبيهنا ماءالعينين، ص ۱۳، ۲۱). برخى نسب شناسان و مورخان، نسب زناته را به حام پسر نوح رسانده ( ابن حزم، ص۴۹۵ـ۴۹۶؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج۷، ص ۵؛ قلقشندى، ۱۳۸۳، همانجا) و برخى ديگر آنان را مُضَرى دانسته اند ( ادريسى، ج ۱، ص ۲۵۷؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج۶، ص ۱۲۵، ج ۷، ص ۵، ۱۰ـ۱۱؛ قلقشندى، ۱۴۰۲، ص۱۷۶). بنابر برخى روايات، كه اصل بربرها* ازجمله زناته را از فلسطين دانسته اند، آنها، پس از كشته شدن پادشاهشان، ناگزير مدتى در لوبيه (ليبى كنونى) و مَراقيه، در غرب مصر، سكنا گزيدند و سپس از آنجا پراكنده شدند كه از ميان آنها، زناته به سوى كوههايى چون اَوراس رفتند و در آنجا مستقر شدند ( ابن عبدالحكم، ص ۲۹۳ـ۲۹۴؛ ابن فقيه، ص ۱۳۵؛ ابن اعثم كوفى، ج ۲، ص ۲۶۹ـ۲۷۰؛ ابن خرداذبه، ص ۹۱؛ مسعودى، ج ۲، ص ۲۴۵). بنابر نظرى ديگر، بربرهاى زناته در دو مرحله به سرزمين مغرب مهاجرت كردند؛ گروه نخست مهاجران بازماندگان ساكنان اوليه ليبى، معروف به تَحِنو/ تحنى، بودند، كه مصريان باستان در دوران رامسس سوم[۵] (حك : ۱۱۸۶ـ۱۱۵۵ق م) در آثارشان آنان را به تصوير كشيده اند. گروه دوم مهاجران، كه تجمع زناته را در آغاز سده دوم ميلادى تشكيل دادند، در مناطق مختلف مغرب ميانه سكنا گزيدند (← حسين مؤنس، تاريخ المغرب، ج ۱، جزء۱، ص ۵۴؛ محمد بيومى مهران، ص ۶۹ـ۷۶، كه به تفصيل درباره قوم تحنو سخن گفته است؛ عرباوى، ص ۲۱۹ـ۲۲۰؛ علوى قاسمى، ج ۱، ص ۲۸۲ـ۲۸۵، ۲۸۸). بطون و شاخه هاى زناته، در ميان ساير قبايل بربر، به كثرت مشهور و از عظيم ترين قبايل بودند ( ابن حَوقَل، ج ۱، ص ۱۰۶ـ۱۰۷؛ كتاب الاستبصار، ص ۱۷۹؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۶، ص ۱۹۲، ج ۷، ص ۱۲ـ۱۳). تمام اين قبايل از سه فرزند زناته به نامهاى ورسيك/ ورسيج، فرنى/ فرينى و الديرت/ الديديت منشعب شدند (ابن حزم، ص ۴۹۶؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۷، ص ۸ـ۹؛ قلقشندى، ۱۴۰۵، ص ۲۵۲). اتحاد قبايل زناته در آغاز از چهار قبيله ضَريسه، نَفوسه*، اَداسَه و لَواته* تشكيل شد و قرنها برجا ماند (ناصرى، ج ۱، ص ۱۲۱؛ علوى قاسمى، ج ۱، ص ۲۸۲ـ۲۸۵) و آنگاه به صدها بطن و تيره و خاندان منشعب شد (براى اطلاع از اين شاخه ها ← مسعودى، ج ۲، ص ۲۴۴ـ۲۴۵؛ ادريسى، ج ۱، ص ۲۵۶ـ ۲۵۷؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۶، ص ۱۹۰، ج ۷، ص ۸ـ۱۱؛ نيز ← حسين مؤنس، تاريخ المغرب، ج ۱، جزء۱، ص ۵۷). قبايل زناته از بربرهاى بُترِ كوچ نشين و همواره در حال حركت بودند، ازاين رو محل سكونت و اقامت آنها بسيار وسيع بود ( ابن فقيه، همانجا؛ ابن حوقل، ج ۱، ص ۱۰۷؛ كتاب الاستبصار، همانجا). آنها ابتدا در بَرقَه* و طرابلُس مستقر شدند و سپس در مناطق جَريد* در جنوب تونس، قِبلات و صحراهاى جنوب مغرب، بلاد زاب* و كوههاى اوراس پراكنده شدند. مغرب ميانه به ويژه تِلِمْسان* و جنوب رود مولويه/ مُلويه به بزرگ ترين زيستگاه زناته بدل شد. به اين ترتيب، از اقليم زاب در شرق تا گذرگاه تازا در غرب و از درياى مديترانه در شمال تا صحرا در جنوب و به عبارت ديگر، از فَزّان تا اقيانوس اطلس و از واحه غَدامِس تا سوس الاقصى اقامتگاه قبايل زناته بود كه به آن سرزمين زناته مى گفتند (بكرى، ج ۲، ص ۱۳۴، ۸۱۶ـ۸۱۷؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۶، ص ۱۳۴، ج ۷، ص ۳، ۱۱؛ همو، ۲۰۰۳، ص ۴۰۵). برخى از مورخان و جغرافى دانان از شهرها، نواحى يا مناطقى كه اقامتگاه قبايل زناته بوده اند نام برده اند، ازجمله تلمسان و اطراف آن تا شهر تاهَرت، قَيرَوان، طرابلس، اطراف تادْلا/ تادله، تامَسنا و اطراف اَشير، سيرت[۶] (ابن رُسته، ص۳۴۷، ۳۵۲، ۳۵۶؛ بكرى، ج ۲، ص ۸۳۰؛ ادريسى، ج ۱، ص ۲۴۳، ۲۵۶؛ كتاب الاستبصار، ص ۱۸۶، ۱۹۷؛ نيز حِمْيَرى، ص ۱۳۵، ۴۷۰)، قابِس، نِقاوس و غرب زاب (يعقوبى، ص ۳۴۷، ۳۵۱ـ۳۵۲) و برقه (ابن اثير، ج ۹، ص ۵۶۷). پيش از اسلام، قبايل زناته مسيحى، يهودى، بت پرست يا پرستنده ماه، خورشيد و ستاره بودند (مفاخرالبربر، ص ۱۹۶). پس از اسلام، و هم زمان با فتوح اسلامى در افريقيه و مغرب، گروههايى از زناته به اسلام گرويدند و در ادامه فتوحات شركت كردند، اما گسترش و نفوذ اسلام در ميان بسيارى از قبايل زنانه به واسطه فعاليت خوارج و پيوستن آنها به خوارج اِباضيه، صُفريه و بَرغواطه بوده است. برخى از زناته نيز به آيين مجوس روى آوردند (يعقوبى، ص ۳۵۲؛ ورجلانى، ص ۱۶، ۲۰، ۲۳۰؛ كتاب الاستبصار، ص ۲۰۰؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۳، ص ۲۱۳، ج ۶، ص ۱۴۴، ۱۵۸). افراد قبايل زناته بيابان گرد و كوچ نشين و همچون عربها چادرنشين بودند و كارشان چوپانى و چراندن شتران و گوسفندان بود. شهرنشينان آنان نيز متمدن و باهوش و آشنا با تجارت بودند (ادريسى، ج ۱، ص ۲۵۷؛ علوى قاسمى، ج ۱، ص ۲۷۸، ۲۸۳). بربرهاى زناته پوشش و عمامه ويژه داشتند و به سواركارى مشهور بودند. آنها تا مدتى پيش از فتح اسلام به گويشى با نام زناتيه سخن مى گفتند كه هنوز هم گاه آن را به كار مى برند ( ادريسى، همانجا؛ ابن فضل اللّه عمرى، سفر۴، ص ۱۶۱؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۲، ص ۱۷، ج ۷، ص ۳؛ لئوى آفريقايى[۷] ، ج ۱، ص ۳۷؛ نيز ← بل[۸] ، ص ۴۵ـ۴۷؛ د. اسلام، چاپ اول و دوم، ذيل مادّه). به گفته ابن خلدون (۱۴۰۸، ج ۷، ص ۳)، زناته در سده نهم رسم و رسوم عربها را به طور كامل اخذ كرده بودند. بازرگانان زناتى در بازار قديم فَكّان، در دوازده ميلى جنوب غربى مسكره، به دادوستد مى پرداختند (بكرى، ج ۲، ص ۷۴۹؛ نيز حميرى، ص ۴۴۰). پيش از اسلام، قبايل زناته از روميان حمايت و در جنگها با آنها همراهى مى كردند (ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۷، ص ۱۱ـ۱۲)؛ چنان كه در آغاز فتوحات اسلامى در افريقيه، گروههايى از قبايل زناته با جُرجِير (گرگوريوس[۹] )، حاكم روم، همراه بودند و در نبرد سُبَيطِلَه در سال ۲۷ شركت كردند (براى اطلاع كامل از اين نبرد ← حسين مؤنس، فتح العرب للمغرب، ص ۷۴ـ۱۰۷) و پس از شكست در اين نبرد در كوهها پراكنده شدند ( ابن عبدالحكم، ص ۳۱۱ـ۳۱۸؛ ابن عذارى، ج ۱، ص ۹ـ۱۲؛ ذهبى، حوادث و وفيات ۱۱ـ۴۰ه .، ص ۳۱۸ـ۳۱۹؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۲، ص ۵۹، ۵۷۴ـ۵۷۵، ج ۶، ص ۱۴۱، ج ۷، ص ۱۱ـ۱۲). به نظر مى رسد يكى از علل قتل عُقبة بن نافع* (متوفى ۶۳)، فاتح مسلمان افريقيه و مغرب، تحريك و تشويق كاهِنه*، زنى از طايفه جَراوه و سردار بزرگ قبايل بربرى زناته، بوده است ( ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۷، ص ۱۳؛ نيز ← ناصرى، ج ۱، ص ۱۴۹؛ حسين مؤنس؛ فتح العرب للمغرب، ص ۱۹۸). قبايل زناته در سال ۷۳ به رهبرى كاهنه قيام كردند و با شكست دادن حَسّان بن نُعمان (امير اموى افريقيه)، جمعى از آنان را اسير و مسلمانان را از افريقيه بيرون كردند و پنج سال بر آن سرزمين فرمان راندند، اما در مصاف بعدى، از آنها شكست خوردند و كاهنه و بسيارى از زناته كشته شدند. پسران كاهنه و بازماندگان زناته به اسلام گرويدند و حسّان بن نعمان هركدام از آنان را به فرماندهى سپاه شش هزارنفره زناته منصوب كرد كه در ادامه فتوحات اسلامى شركت داشتند (← ابن عبدالحكم، ص۳۳۸ـ ۳۳۹؛ ابن اعثم كوفى، ج ۴، ص ۳۷۰؛ ابن رقيق، ص ۲۳ـ ۳۴؛ مالكى، ج ۱، ص ۵۰ـ۵۶). زناته در جنبشهاى خوارج در مغرب تأثيرى بسزا داشتند؛ در ۱۲۲، نخستين قيام خوارج صفريه به رهبرى مَيسَره مَطغرى/ مدغرى زناتى، معروف به ميسره* حقير، صورت پذيرفت. اين قيام بزرگ زناته، كه برخى آن را نخستين فتنه در افريقيه و مغرب برشمرده اند، از طَنجه آغاز شد و سراسر مغرب و اندلس را دربرگرفت. آنها با سركوب سپاه اموى در نبرد اَشراف بر سراسر منطقه چيره شدند. اندكى بعد پيروان ميسره با كشتن او، خالدبن حُمَيد زناتى را به رهبرى برگزيدند و در ۱۲۳، در نبرد بَقدوره (در كنار وادى سَبو) سپاه اموى به فرماندهى كُلثوم بن عياض قُشَيرى* را شكست دادند (ابن عبدالحكم، ص ۳۶۴ـ۳۶۷؛ ابن رقيق، ص ۷۳ـ۷۸؛ ابن اثير، ج ۵، ص ۱۹۱ـ۱۹۲؛ ابن عذارى، ج ۱، ص ۵۳ـ۵۶). در ۱۲۴، قبايل زناته به رهبرى ابوقرّه مَغيلى، در كنار ساير بربرهاى صفريه در نبرد القَرن و الاصنام شكست سختى از سپاه اموى به رهبرى حَنظَلَة بن صَفوان كَلبى خوردند (ابن عبدالحكم، ص۳۷۰ـ۳۷۱؛ اخبار مجموعة، ص ۴۰ـ۴۱؛ ابن رقيق، ص ۷۹ـ۸۵؛ ابن عذارى، ج ۱، ص ۵۸ـ۵۹). در ۱۳۹، عاصِم بن جَميل نَفزاوى زناتى با رهبرى قبيله وَرفَجومَه (از خوارج صفريه) توانست رهبران ديگر تيره هاى زناته را با خود متحد كند و آنان بار ديگر چنان قدرت يافتند كه حبيب بن عبدالرحمان فَهرى (حاكم افريقيه) را شكست دادند و در محرّم ۱۴۰ وارد قَيْروان شدند (خليفة بن خياط، ص ۲۸۵ـ۲۸۶؛ ابوالعرب تميمى، ص ۲۴۹ـ۲۵۰؛ ابن رقيق، ص ۱۰۲ـ۱۰۴؛ مالكى، ج ۱، ص ۱۶۸، ۱۷۱ـ۱۷۲). رفتارهاى خشونت آميز خوارج صفريه زناته با مردم قيروان، اباضيان را خشمگين ساخت كه در پى آن ابوالخَطّاب بن عبَدالاعلى بن سَمح مُعافرى، رهبر اباضيه طرابلس، با بسيج افراد قبايلى از هَوّاره* و زناته به قيروان رفت و در صفر ۱۴۱، آنها را از اين شهر بيرون راند ( ورجلانى، ص ۶۰ـ۶۳؛ ابن عذارى، ج ۱، ص ۷۰ـ ۷۱، ۳۱۷؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۶، ص ۱۵۰ـ۱۵۱، ۱۵۹). برخى از صفريانِ زناته در مغرب امارتهاى محلى برپا كردند؛ ازجمله ابوقرّه مغيلى يِفْرَنى در تِلِمْسان و ابوالقاسم سَمگو/ سمغون بن واسول مِكناسى، مؤسس دولت مِدراريان* در سِجِلماسه (← ابن عذارى، ج ۱، ص ۱۵۶ـ۱۵۷؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۶، ص ۱۴۷، ۱۶۴، ۱۷۱ـ۱۷۴؛ مفاخر البربر، ص ۱۴۱؛ ناصرى، ج ۱، ص ۱۸۰؛ نيز ← محمود اسماعيل عبدالرزاق، ص ۷۶ـ۷۷، ۱۱۲ـ۱۴۳). در ربيع الاول ۱۴۴، ابوهُرَيْره زناتى با سپاهى شانزده هزار نفره در افريقيه خروج كرد كه محمدبن اشعث*، والى عباسى، آنها را سركوب كرد (ابن اثير، ج ۵، ص ۳۱۷؛ ابن عذارى، ج ۱، ص ۷۲). به طور كلى، بيشتر قيامهاى فرقه هاى خوارج در سرزمين زناته رخ داده است (عبدالرحمان مودَّن، ص ۵۹). زناته با حكومت فاطميان* به شدت مخالف بودند و با پيوستن به مخالفان فاطميان، چون اباهارون هوّارى و مُخَلدبن كيداد* (متوفى ۳۳۶)، دردسرهايى براى آنها ايجاد كردند ( ورجلانى، ص ۱۷۵ـ ۱۸۵؛ قاضى عياض، ج ۵، ص ۳۰۳؛ ابن حَمّاد، ص ۱۷ـ۱۸؛ مفاخر البربر، ص ۱۴۱ـ۱۴۲). حتى در اختلافات فاطميان با امويان اندلس* بر سر حاكميت بر مغرب اقصى، زناته عمدتآ از حاميان امويان اندلس بودند و گاه به عنوان حكمرانان محلى ازسوى امويان اندلس بر مغرب اقصى حكومت مى كردند؛ همچون مسعودبن وانودين، امير مَغراوىِ دَرعه و سجلماسه (← ابن اثير، ج ۸، ص ۴۲۲ـ۴۴۱؛ ابن عذارى، ج ۱، ص ۲۴۹؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۶، ص ۲۴۳ـ۲۴۴). در ۳۶۰، قبايل زناته در كنار جعفربن على بن حمدون، حاكم مَسيله و زاب، با زيرى بن مَناد* جنگيدند و او را كشتند كه در پى آن پسرش بُلُقّين بن زيرى*، در ۳۶۱، با يورش به قبايل زناته انتقام سختى از آنان گرفت (← ابن اثير، ج ۸، ص ۶۱۶، ۶۲۵؛ نُوَيْرى، ج۲۴،ص۱۷۱، ۱۷۵،۱۶۵ـ۱۶۷؛ ابن خلدون،۱۴۰۸، ج۴، ص۶۲ـ ۶۳،ج۶،ص۲۰۴ـ ۲۰۵). او در ۳۶۲ به قبايل زناته تلمسان و در ۳۶۵ به زناتيان سجلماسه يورش برد و آنان را متوارى ساخت (ابن اثير، ج ۸، ص ۶۲۲، ۶۶۵ـ۶۶۶؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۶، ص ۲۰۶). در ۳۶۶، خَزْرون بن فَلفول مغراوى به حكومت مدراريان در سجلماسه پايان داد و خاندان جديد زناتى بنوخزرون تا ۴۶۳، كه به دست مُرابطون* منقرض شدند، در اين ناحيه فرمان راندند (ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۶، ص ۱۷۴؛ ابراهيم حركات، ج ۱، ص ۱۴۴). در ۳۶۷، بلقّين به اين نواحى لشكر كشيد و محمدبن خزر، امير مغراوه*، را به قتل رساند (ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۴، ص ۵۶، ج ۶، ص ۲۰۶). ميان قبايل زناته و سپاه زيريان* چندين نبرد در سده چهارم رخ داد كه رهبر قبايل زناته در برخى از اين جنگها زيرى بن عطيه مغراوى بود (← ابن اثير، ج ۹، ص ۱۵۲ـ۱۵۳؛ نويرى، ج ۲۴، ص ۱۷۸ـ۱۷۹، ۱۸۶ـ۱۹۰؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۶، ص ۲۰۷ـ ۲۱۰، ۲۲۷). در ۴۱۵، جمع عظيمى از مردم زناته در قَسطيليه و نِفزاوه* طغيان كردند و آن نواحى را به تصرف خود درآوردند كه مُعِزبن باديس* با فرستادن سپاه، بسيارى از زناتيان را به قتل رساند (ابن اثير، ج ۹، ص ۳۴۰). در ۴۱۷، تقاضاى صلح زناتيان از معزبن باديس پذيرفته شد، اما در ۴۲۰ در پى مخالفت زناتيان با حاكم افريقيه معزبن باديس در رأس سپاهيانش آنان را به شدت سركوب كرد (همان، ج ۹، ص ۳۵۵، ۳۷۷). در ۴۲۷، قبايل زناته با تمام قدرت به شهر المنصوره* در غرب تلمسان لشكركشى كردند، اما پس از نبردهايى سخت شكست خوردند و در سال بعد نيز، معزبن باديس آنان را سركوب كرد (همان، ج ۹، ص ۴۵۰، ۴۵۶). در پى جنگهاى معزبن باديس با بربرهاى زناته، تعداد بى شمارى از آنها ازبين رفتند؛ چنان كه وقتى در ۴۴۲ عربهاى بنوهلال به برقه رفتند، آنجا را، كه سكونتگاه قبايلى از زناته بود، خالى از سكنه يافتند (← همان، ج ۹، ص ۵۶۷؛ نويرى، ج ۲۴، ص ۲۱۱؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۴، ص ۸۰). در ۴۴۶، زناته به سجلماسه يورش بردند و بر آن حاكم شدند (← بكرى، ج ۲، ص ۸۶۱، ۸۷۸). در ۴۵۷، ناصربن عَلَنّاس (پنجمين حاكم حَمّاديان*) در رأس سپاهى متشكل از زناته و ساير بربرها به جنگ با تَميم بن معز زيرى برخاست كه با شكست ناصربن علناس، ۰۰۰،۲۴ تن از زناته و صنهاجه كشته شدند (ابن اثير، ج ۱۰، ص ۴۴ـ۴۶؛ ابن عذارى، ج ۱، ص ۲۹۹؛ نويرى، ج ۲۴، ص ۲۲۰ـ۲۲۲؛ ذهبى، حوادث و وفيات ۴۵۱ـ۴۶۰ه .، ص ۲۸۹). يوسف بن تاشُفين* (متوفى ۵۰۰) به همراه سپاهيانش تامَسنا، فاس و ساير سكونتگاههاى زناته را تصرف و آنها را نابود يا وادار به فرمان بردارى از مرابطون كرد (ابن خلّكان، ج ۷، ص ۱۱۳؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۶، ص ۲۴۵ـ۲۴۷؛ مفاخر البربر، ص ۱۴۶؛ لئوى آفريقايى، ج ۱، ص ۱۹۵). در سالهاى ۵۳۲ تا ۵۳۷، زناته به رهبرى محمدبن يحيى بن فانو برضد موحدون* قيام كردند و در نبرد با آنان شكست خوردند ( بيذق، ص ۹۴؛ ابن قطان، ص ۲۵۳ـ۲۵۵). در سده هاى هفتم تا دهم، حكومتهاى عبدالواديان* مَرينيان* و سپس وَطّاسيان* در مغرب از زناته بودند (ابوالفداء، ص ۱۳۷؛ طرسوسى، ص ۴۷ـ۵۱؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۶، ص ۳۹۷؛ لئوى آفريقايى، ج ۱، ص ۳۸؛ حسين مؤنس، تاريخ المغرب، ج ۲، جزء۳، ص ۱۳). در اندلس نيز، زناته از مشهورترين قبايل بربر (شكيب ارسلان، ج ۳، ص ۵۳۳) و بنو بِرزال*، حاكمان قَرمونه* (كارمونا)[۱۰] در سده چهارم، از مهم ترين خاندانهاى حاكم زناتى بودند (مفاخر البربر، ص ۱۳۵؛ بوزيانى دراجى، ج ۱، ص ۸۷ـ۹۲). مشاهير زيادى به زناته منسوب اند (← ابن بَسّام، ج ۱، قسم ۱، ص ۵۲؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸، ج ۶، ص ۱۳۸، ۴۸۳؛ فيروزآبادى، ص ۱۴۰؛ زَبيدى، ذيل «زنت»). زناته همچنين نام ناحيه اى در سَرَقُسطَه* اندلس بود ( ياقوت حَمَوى، ذيل مادّه؛ شكيب ارسلان، ج ۳، ص ۳۶۳)، كه منسوبان به آنجا را زناتى مى ناميدند (ابن ناصرالدين، ج ۴، ص ۱۰۳ـ۳۰۴).

منابع : ابراهيم حركات، المغرب عبرالتاريخ، دارالبيضاء ۱۴۲۰/۲۰۰۰؛ ابن اثير؛ ابن ازرق، بدائع السلك فى طبائع الملك، چاپ على سامى نشار، بيروت ۱۴۲۷/۲۰۰۶؛ ابن اعثم كوفى، كتاب الفتوح، چاپ على شيرى، بيروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛ ابن بَسّام، الذخيرة فى محاسن اهل الجزيرة، چاپ احسان عباس، بيروت ۱۳۹۸ـ۱۳۹۹/۱۹۷۸ـ۱۹۷۹؛ ابن حائك، كتاب الاكليل، ج ۲، چاپ محمدبن على اكوع، قاهره ۱۳۸۶/۱۹۶۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، بيروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛ ابن حَمّاد، اخبار ملوك بنى عبيد و سيرتهم، الجزاير ۱۳۴۶/۱۹۲۷؛ ابن حَوقَل؛ ابن خرداذبه؛ ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، المُسمّى ديوان المبتدا و الخبر، چاپ خليل شحاده و سهيل زكار، بيروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛ همو، رحلة ابن خلدون: ۱۴۰۱-۱۳۵۲، چاپ محمدبن تاويت طنجى، ابوظبى ۲۰۰۳؛ ابن خلّكان؛ ابن رُسته؛ ابن رقيق، قطعة من تاريخ افريقية و المغرب، چاپ عبداللّه على زيدان و عزالدين عمر موسى، بيروت ۱۹۹۰؛ ابن عبدالحكم، كتاب فتوح مصر و اخبارها، چاپ محمد حجيرى، بيروت ۱۴۱۶/۱۹۹۶؛ ابن عذارى، البيان المُغرِب فى اخبار الاندلس و المَغرِب، ج ۱، چاپ ژ. س. كولن و ا. لوى ـ پرووانسال، بيروت ۱۹۸۳؛ ابن فضل اللّه عمرى، مسالك الابصار فى ممالك الامصار، سفر۴، چاپ حمزه احمد عباس، ابوظبى ۱۴۲۳/۲۰۰۲؛ ابن فقيه؛ ابن قَطّان، نظم الجمان لترتيب ما سلف من اخبار الزمان، چاپ محمود على مكّى، بيروت ۱۹۹۰؛ ابن ناصرالدين، توضيح المشتبه: فى ضبط اسماء الرواه و انسابهم و القابهم و كناهم، چاپ محمدنعيم عرقسوسى، بيروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛ ابوالعرب تميمى، كتاب طبقات علماء افريقية، بيروت : دارالكتاب اللبنانى، ]بى تا.[؛ اسماعيل بن على ابوالفداء، كتاب تقويم البلدان، چاپ رنو و سلان، پاريس ۱۸۴۰؛ اخبار مجموعة فى فتح الاندلس، چاپ ابراهيم ابيارى، قاهره: دارالكتاب المصرى، ۱۴۱۰/۱۹۸۹؛ محمدبن محمد ادريسى، كتاب نزهة المشتاق فى اختراق الآفاق، بيروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛ عبداللّه بن عبدالعزيز بكرى، كتاب المسالك و الممالك، چاپ ادريان فان ليوفن و اندرى فرى، تونس ۱۹۹۲؛ آلفرد بل، الفرق الاسلامية فى الشمال الافريقى من الفتح العربى حتى اليوم، ترجمه عن الفرنسية عبدالرحمان بدوى، بيروت ۱۹۸۷؛ بوزيانى دراجى، العصبية القبلية: دول الخوارج و العلويين، الجزاير ۲۰۰۲؛ ابوبكربن على بيذق، كتاب اخبارالمهدى: ابن تومرت و ابتداء دولة الموحدين، اعتنى بتصحيحه و ترجمته ا.لوى ـ پرووانسال، پاريس ۱۹۲۸؛ حسين مؤنس، تاريخ المغرب و حضارته، بيروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛ همو، فتح العرب للمغرب، قاهره: مكتبة الثقافة الدينية، ]بى تا.[؛ حِمْيَرى، كتاب الروض المعطار فى خبر الأقطار، چاپ احسان عباس، بيروت ۱۹۸۰؛ خليفة بن خياط، تاريخ خليفة بن خياط، چاپ مصطفى نجيب فوّاز و حكمت كشلى فوّاز، بيروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛ محمدبن احمد ذهبى، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، بيروت، حوادث و وفيات ۱۱ـ۴۰ه .، ۱۴۱۷/۱۹۹۷، حوادث و وفيات ۴۵۱ـ۴۶۰ه .، ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛ محمدبن محمد زَبيدى، تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ على شيرى، بيروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛ حمداتى شبيهنا ماءالعينين، كتاب قبائل الصحراء المغربية: اصولها، جهادها، ثقافتها، رباط ۱۴۱۹/۱۹۹۸؛ شكيب ارسلان، الحلل السندسية فى الاخبار و الآثار الاندلسية، بيروت ?]۱۳۵۵ـ ۱۳۵۸[؛ ابراهيم بن على طرسوسى، تحفة التُرك فيما يجب ان يعمل فى المُلك و ضمنه كتاب النور اللامع فيما يعمل به فى الجامع، چاپ عبدالكريم محمد مطيع حمداوى، دمشق ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛ عبدالرحمان مودَّن، البوادى المغربية قبل الاستعمار: قبائل ايناون و المخزن بين القرن السادس عشر و القرن التاسع عشر، رباط ۱۹۹۵؛ محمد مختار عرباوى، البربر: عرب قدامى، بنغازى ۲۰۱۰؛ هاشم علوى قاسمى، مجتمع المغرب الاقصى: حتى منتصف القرن الرابع الهجرى منتصف القرن العاشر الميلادى، ]رباط[ ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، القاموس المحيط، چاپ يوسف الشيخ محمد بقاعى، بيروت ۲۰۰۵؛ عياض بن موسى قاضى عياض، ترتيب المدارك و تقريب المسالك لمعرفة اعلام مذهب مالك، ج ۵، چاپ محمدبن شريفه، مغرب ]بى تا.[؛ احمدبن على قَلقَشندى، صبح الاعشى فى صناعة الانشاء، قاهره ۱۹۱۰ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/۱۹۶۳؛ همو، قلائد الجُمان فى التعريف بقبائل عرب الزمان، چاپ ابراهيم ابيارى، قاهره ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛ همو، نهاية الارب فى معرفة انساب العرب، بيروت ۱۴۰۵/۱۹۸۴؛ كتاب الاستبصار فى عجائب الامصار، چاپ سعد زغلول عبدالحميد، دارالبيضاء: دارالنشر المغربية، ۱۹۸۵؛ لئوى آفريقايى، وصف افريقيا، ترجمه عن الفرنسية محمد حجى و محمد اخضر، بيروت ۱۹۸۳؛ عبداللّه بن محمد مالكى، كتاب رياض النفوس فى طبقات علماء القيروان و افريقية و زهادهم و نسّاكهم و سير من اخبارهم و فضائلهم و اوصافهم، چاپ بشير بكوش، بيروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛ محمد بيومى مهران، المغرب القديم، اسكندريه ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛ محمود اسماعيل عبدالرزاق، الخوارج فى بلاد المغرب حتى منتصف القرن الرابع الهجرى، دارالبيضاء ۱۴۰۶/ ۱۹۸۵؛ مسعودى، مروج (بيروت)؛ مفاخرالبربر، چاپ عبدالقادر بوبايه، رباط: دار ابى رقرارق، ۲۰۰۵؛ احمدبن خالد ناصرى، كتاب الاستقصا لاخبار دول المغرب الاقصى، چاپ جعفر ناصرى و محمد ناصرى، دارالبيضاء ۱۹۵۴ـ۱۹۵۶؛ احمدبن عبدالوهاب نُوَيرى، نهاية الارب فى فنون الادب، ج ۲۴، قاهره ۱۴۲۸/۲۰۰۷؛ يحيى بن ابوبكر ورجلانى، كتاب سيرالائمة و اخبارهم، المعروف بتاريخ ابى زكرياء، چاپ اسماعيل عربى، ]بيروت[ ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛ ياقوت حَمَوى؛ يعقوبى، البلدان؛

 

EI۱, s.v. "Zen¦ ata" (by G. Marçais); EI۲, s.v. "Zan¦ ata" (by C. Hamès).

/ انسيه باقرى /

 

۱. Xenitana ۲. Claudius Zenatus ۳. Diana Veteranorum ۴. Constantine ۵. Ramesses III ۶. Syrtes ۷. Leo Africanus ۸. Alfred Bel ۹. Gregory ۱۰. Carmona

نظر شما
مولفان
گروه
مطالعات غرب جهان اسلام ,
رده موضوعی
جلد 21
تاریخ 95
وضعیت چاپ
  • چاپ شده