زمين داوَر، منطقه اى تاريخى در مشرق ساحل رود هيلمند/ هيرمند در افغانستان. در منابع تاريخى و جغرافيايىِ دوره اسلامى، از زمين داور با نامهايى چون داور، بلاد داور، بلد داور و ارض داور ياد شده است (براى نمونه ← بَلاذُرى، ص ۳۹۴؛ حدودالعالم، ص ۳۲۱ـ۳۲۲؛ اصطخرى، ص ۲۷۲؛ مقدسى، ص ۳۰۵). وقتى مسلمانان در سده اول آن را فتح كردند، بتى به نام زون در زمين داور وجود داشت (بلاذرى، ص ۳۹۴ و پانويس). به همين سبب، برخى از پژوهشگران، زمين داور را شكل دگرگون شده زون/ ژون ِ داور به معناى زون/ ژونِ صاحبِ عدل و داد، يا زون داده/ زون داتبَر به معناى داده زون دانسته اند ( ← باسورث[۱] ، ص ۳۴؛ يمين، ص ۲۷۴ـ۲۷۵؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذيل "Zun"). پيش از اسلام، زمين داور جزو قلمرو ساسانيان و از مراكز مهم مسيحيان نِسطورى بود. مقارن ظهور اسلام نيز، اين منطقه بخشى از قلمرو رُتبيل/ زنبيل*ها و مركز فرهنگى و دينى آنان به شمار مى رفت (باسورث، ص ۹، ۳۵)، تا اينكه نخستين بار، در دوره عثمان (۲۳ـ۳۵)، عبدالرحمان بن سَمُره پس از فتح سيستان* و رُخَّج*، آنجا را گرفت و سپاهيان مسلمان بت زمين داور را شكستند (بلاذرى، ص ۳۹۴، ۳۹۷). در دوره امويان (۴۱ـ۱۳۲) و عباسيان (۱۳۲ـ۶۵۶)، بارها به زمين داور حمله شد، اما رتبيلها همچنان مقاومت كردند ( ← همان، ص ۳۹۹؛ تاريخ سيستان، ص ۲۰۸، ۳۰۴ـ۳۰۵، ۳۰۷ـ۳۰۸)، تا اينكه يعقوب ليث صفارى (حك : ۲۴۷ـ۲۶۵) پس از سيستان و بُست، زمين داور را نيز فتح كرد (تاريخ سيستان، ص ۲۰۸؛ منهاج سراج، ج ۱، ص ۱۹۸). محدوده دقيق زمين داور چندان مشخص نيست. به نظر مى رسد، دست كم تا سده چهارم، اين منطقه جزئى از سيستان بوده و شهرهاى بسيارى داشته است كه مهم ترين آنها دَرتَل و دَرغَش بودند ( ← ابن خرداذبه، ص ۳۵، ۴۰، ۵۰؛ حدودالعالم، همانجا؛ ابن حَوقَل، ص ۴۱۸ـ۴۱۹). در دوره غزنويان (قرن چهارم ـ ششم)، زمين داور جزئى از قلمرو آنان بود و چون نخستين شهرى بود كه سبكتگين به محمود غزنوى واگذار كرد، اهميت بسيارى براى سلطان محمود داشت (بيهقى، ص ۱۳۲؛ منهاج سراج، ج ۱، ص ۲۲۷). در دوره بهرام شاه غزنوى (۵۱۱ـ۵۴۷ يا ۵۵۲)، سلطان علاءالدين حسين غورى زمين داور را از سلطه غزنويان خارج و به قلمرو غوريان (حك : ۵۴۳ـ۶۱۲) ضميمه كرد. در دوره غياث الدين محمد غورى (۵۵۸ـ۵۹۹)، زمين داور به عنوان پايتخت زمستانى وى انتخاب شد و سلطان باغ بزرگى به نام ارم، با درختان متنوع و شكارگاهى در كنار آن ايجاد كرد (منهاج سراج، ج ۱، ص ۳۴۱، ۳۴۵، ۳۴۸، ۳۶۴ـ۳۶۵). در اوايل سده هفتم و هم زمان با حمله مغولان، زمين داور بخشى از قلمرو خوارزمشاهيان (حك : ۴۹۰ـ۶۲۸) بود كه سلطان محمد خوارزمشاه به پسرش، جلال الدين خوارزمشاه، واگذار كرده بود (نَسَوى، ص ۳۸؛ منهاج سراج، ج ۱، ص ۳۰۹، ۳۱۶). ظاهرآ در سده نهم و دهم، زمين داور جزئى از قصبه قندهار* بوده است ( ← اَسفزِارى، بخش ۱، ص ۳۴۱؛ بكرى، ص ۱۰۳). در اواخر سده نهم، زمين داور در دست افغانها بود، تا اينكه امير ذوالنون در ۸۹۴ از جانب سلطان حسين بايْقَرا، حاكم هرات، به حكومت آنجا منصوب شد. در اوايل سده دهم نيز، بابُر*، نخستين پادشاه مغول هند، زمين داور را فتح كرد و به اين ترتيب، اين منطقه بخشى از قلمرو بابُريان (حك : ۹۳۲ـ۱۲۷۴) شد (محمدياربن عرب قطغان، ص ۸۵؛ حيدرميرزا دوغلات، ص ۳۲۸؛ بكرى، ص ۸۱، ۹۳، ۱۰۳). به علت اهميت اقتصادى و راهبردى قندهار، همواره بر سر اين منطقه ميان صفويان (حك : ۹۰۷ـ ۱۱۳۵)، شيبانيان (حك : ۹۰۶ـ۱۰۰۷) و بابريان منازعه و كشمكش بود. زمين داور نيز كه از توابع قندهار بود، در دوره هاى گوناگون به تصرف هريك از اين سلسله ها در مى آمد ( ← اسكندرمنشى، ج ۱، ص ۹۰ـ۹۲، ۴۷۸ـ۴۹۰، ج ۲، ص ۹۷۰ـ۹۷۷؛ مرعشى صفوى، ص ۲۹؛ نيز ← قندهار*). در اواخر دوره صفوى، افغانها زمين داور را از سلطه صفويان خارج ساختند و پس از آنان، نادرشاه افشار بر اين منطقه تسلط يافت (← مستوفى، ص ۱۶۹؛ استرآبادى، ص ۲۹۷، ۳۰۳). زمين داور درحال حاضر، بخشى از وُلُسوالى (شهرستان) موسى قلعه در ولايت هيلمند است. اين منطقه با طول حدود صد كيلومتر و عرض سى كيلومتر، در فاصله نود كيلومترى شمال شرقى ولسوالىِ لشكرگاه، بين دو رود هيلمند و موسى قلعه قرار گرفته است. زمين داور منطقه اى كوهستانى، با دشتها و جلگه هاى آبرفتى وسيع است و علاوه بر رود هيلمند، كه بيشتر آب لازم آنجا را تأمين مى كند، كاريزها، چشمه ها و چاههايى نيز براى تأمين آب در آنجا وجود دارد. البته از نيمه دوم سده چهاردهم، پايين آمدن سطح آبهاى زيرزمينىِ زمين داور موجب مهاجرت عده اى از ساكنان آن به مناطق ديگر شد. عمده محصولات زمين داور گندم و جو، و فعاليت بيشتر اهالى اش زراعت و دامپرورى است (مك كلايموندز[۲] ، ص ۴ـ۱۷، ۳۵ـ۵۸؛ لسترنج[۳] ، ص ۳۴۵؛ آريانا، ذيل مادّه).
منابع : آريانا دائرة المعارف، كابل: انجمن دائرة المعارف افغانستان، ۱۳۲۸ـ۱۳۴۸ش؛ ابن حَوقَل؛ ابن خرداذبه؛ محمدمهدى بن محمدنصير استرآبادى، جهانگشاى نادرى، چاپ عبداللّه انوار، تهران ۱۳۴۱ش؛ معين الدين محمد اَسفِزارى، روضات الجنات فى اوصاف مدينة هرات، چاپ محمدكاظم امام، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ش؛ اسكندرمنشى؛ اصطخرى؛ محمدمعصوم بكرى، تاريخ سند، المعروف به تاريخ معصومى، چاپ عمربن محمد داودپوته، بمبئى ۱۹۳۸، چاپ افست تهران ۱۳۸۲ش؛ بَلاذُرى (ليدن)؛ بيهقى؛ تاريخ سيستان، چاپ محمدتقى بهار، تهران: زوار، ?]۱۳۱۴ش[؛ حدودالعالم؛ محمدحيدربن محمدحسين حيدرميرزا دوغلات، تاريخ رشيدى، چاپ عباسقلى غفارى فرد، تهران ۱۳۸۳ش؛ محمدياربن عرب قطغان، مُسخِّرالبِلاد: تاريخ شيبانيان، چاپ نادره جلالى، تهران ۱۳۸۵ش؛ محمدخليل بن داوود مرعشى صفوى، مجمع التواريخ، چاپ عباس اقبال آشتيانى، تهران ۱۳۶۲ش؛ محمدمحسن بن محمدكريم مستوفى، زبدة التواريخ، چاپ بهروز گودرزى، تهران ۱۳۷۵ش؛ مقدسى؛ عثمان بن محمد منهاج سراج، طبقات ناصرى، يا، تاريخ ايران و اسلام، چاپ عبدالحى حبيبى، تهران ۱۳۶۳ش؛ محمدبن احمد نَسَوى، سيرت جلال الدين مينكبرنى، چاپ مجتبى مينوى، تهران ۱۳۶۵ش؛ محمدحسين يمين، افغانستان تاريخى: فلسفه نامگذارى شهرها، شهركها، كوهها و درياها (جاى واژه شناسى افغانستان)، ]پيشاور[ ۱۳۸۰ش؛
Clifford Edmund Bosworth, S¦ ist¦an under the A rabs: from the Islamic conquest to the rise of the S¤ aff¦arids (۳۰-۲۵۰/۶۵۱-۸۶۴), Rome ۱۹۶۸; EI۲, s.v. "Z¦un" (by C. E. Bosworth); Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate, Cambridge ۱۹۳۰; Neal E. McClymonds, Shallow ground water in the Zamin Dawar area: Helmand province (A fghanistan), [Reston, VA.] ۱۹۷۲.
/ سعيد شيرازى /
۱. Bosworth ۲. Le Strange ۳. McClymonds