زرين كوب، عبدالحسين، اديب، نويسنده و مورخ ايرانى معاصر. اواخر اسفند ۱۳۰۱ در بروجرد در خانواده اى پارسا و ديندار زاده شد. پدرش عبدالكريم، كه به شيخ زركوب و كربلايى كريم هم شهرت داشت، اصالت خوانسارى داشت و خاندانش به بروجرد مهاجرت كرده بودند. مادر عبدالحسين، كه عموزاده كربلايى كريم هم بود، در تهران زاده شده بود. جدّ عبدالحسين، ملاعلى اكبر خوانسارى، از علماى دوره قاجار در اصفهان، در حوزه درس حجت الاسلام سيدمحمدباقر شَفتى* (متوفى ۱۲۶۰) درس خوانده بود و در آنجا تدريس مى كرد، اما به علت انتقاد از رفتار استادش از اصفهان به خوانسار رفت و سپس برخى از فرزندان او به بروجرد مهاجرت كردند. حاجى محمدحسن، فرزند ملاعلى اكبر خوانسارى، در بروجرد به زرگرى پرداخت و برادرزاده خود، عبدالكريم، پدر عبدالحسين زرين كوب، را نيز به اين حرفه ترغيب كرد. او چندى از عمر خود را به زرگرى پرداخت، اما چون متدين بود و زرگرى را مكروه مى دانست آن را ترك كرد و به كشاورزى و باغبانى روى نهاد. بااين حال نزد مردم بروجرد به زرگر و زركوب شهرت يافت و به علت همان اعتقاد به كراهت زرگرى، بعدها به جاى زركوب، نام خانوادگى زرين كوب را برگزيد (عبدالحسين زرين كوب، ۱۳۸۵ش، ص ۳۹۵؛ عظيم زرين كوب، برادر عبدالحسين زرين كوب، مصاحبه مورخ ۵ مرداد ۱۳۸۷). عبدالحسين زرين كوب در پنج سالگى خواندن سوره هاى جزء سى ام قرآن را در مكتب آموخت، اما نوشتن را نياموخت و يك سال بعد در دبستان كمال بروجرد نوشتن و حساب را فراگرفت. در ۱۳۱۶ش، تحصيلات دوره ابتدايى را در دبستان اعتضاد همان شهر به پايان برد. تا سال پنجم دوره متوسطه (دبيرستان) را نيز در بروجرد در رشته علمى گذراند و هم زمان با تشويق و اصرار پدرش در حوزه بحرالعلوم، مشهور به مدرسه نوربخش، برخى از درسهاى طلبگى را نيز آموخت و نزد شيخ على جواهرى، از نوادگان صاحب جواهرالكلام، ادبيات عربى را فرا گرفت. در دوره متوسطه با زبان فرانسوى آشنا شد و با كوشش خود بر زبانهاى فرانسه و انگليسى تسلط يافت (عبدالحسين زرين كوب، ۱۳۸۵ش، ص ۳۹۵ـ۳۹۶؛ سميعى، ص ۶۹؛ عظيم زرين كوب، همان مصاحبه). او براى تحصيل در آخرين سال دوره متوسطه به تهران آمد و در ۱۳۱۹ش، در رشته ادبى از دبيرستان مروى تهران فارغ التحصيل شد و ميان دانش آموزان رشته ادبى سراسر ايران، رتبه دوم را كسب كرد. او در تهران در مدرسه خان مروى و مدرسه محمديه بازار نزد استادانى چون ابوالحسن شعرانى* و عبدالوهاب فريد تنكابنى، علم كلام و فلسفه اسلامى خواند. هم زمان به فلسفه مسيحى اروپايى (توميسم نو) نيز علاقه مند شد و دوره فلسفه لاهر[۱] را به زبان فرانسوى مطالعه كرد. كمى پيش از آن تحت تأثير آثار هربرت اسپنسر[۲] و كتاب >شاخه زرينِ<[۳] جيمز فريزر[۴] ، علاقه به فلسفه، جامعه شناسى و تاريخ اديان در او پديد آمده بود (عبدالحسين زرين كوب، ۱۳۸۵ش، ص ۳۹۶؛ عظيم زرين كوب، همان مصاحبه). زرين كوب در ۱۳۲۰ش در امتحان ورودى دانشكده حقوق و دانشكده ادبيات قبول شد، اما چون دوران جنگ جهانى دوم (۱۹۳۹ـ۱۹۴۵) و ورود اشغالگران به ايران بود، با اصرار پدرش نزد خانواده بازگشت و ادامه تحصيل نداد. به هرحال در همان ايام، از بعضى صاحب منصبان آلمانى و ايتاليايى، كه در ايران به سر مى بردند، زبانهاى آلمانى و ايتاليايى را آموخت و ابتدا در خرم آباد و سپس در بروجرد به معلمى پرداخت (عبدالحسين زرين كوب، ۱۳۸۵ش، همانجا؛ سميعى، ص ۶۹ـ۷۰؛ روزبه زرين كوب، ۱۳۷۶ش، ص ۱۷ـ۱۸؛ عظيم زرين كوب، همان مصاحبه). در همان دوران، كه نوزده سال بيش نداشت، كتاب فلسفه شعر يا تاريخ تطور شعر و شاعرى در ايران را تأليف كرد كه در ۱۳۲۳ش در بروجرد در هشتاد صفحه به چاپ رسيد. او آنچه از مطالعه آثار اروپايى آموخته بود در تأليف اين كتاب به كار گرفت (← خانلرى، ص ۶۲۸)؛ كتاب با همان حجم اندك داراى مباحثى نو براى فارسى زبانان بود كه توجه اديبانى چون صادق رضازاده شفق* و پرويز خانلرى* را جلب كرد (← سميعى، ص۷۰؛ افشار، ص ۸؛ عظيم زرين كوب، همان مصاحبه) و خانلرى نقدى بر آن در سخن (سال ۲، ش ۸، ص ۶۲۸ـ۶۳۱) به چاپ رساند. زرين كوب در ۱۳۲۴ش به تهران آمد و در امتحان ورودى دانشكده ادبيات دانشگاه تهران شركت كرد و با كسب رتبه دوم پذيرفته شد. ضمن تحصيل در دانشكده ادبيات به تدريس در دبيرستانهاى تهران پرداخت و بسيارى از اوقات خود را در كتابخانه هاى بزرگ تهران، مانند كتابخانه مجلس و كتابخانه مدرسه سپهسالار، به مطالعه و تحقيق صرف كرد. او در دانشكده ادبيات، در جلسات درس نامنظم شركت مى كرد، اما از محضر استادانى مانند بديع الزمان فروزانفر*، كه در دوران متوسطه كتاب سخن و سخنوران او را مطالعه كرده بود، عبدالعظيم قريب* و احمد بهمنيار* استفاده مى كرد. در همان سالهاى آغازين دوران دانشجويى مقاله هايى ادبى و تحقيقى و درباره نقد ادبى نوشت و برخى اشعار خود را در دو مجله سخن و جهان نو به چاپ رساند و به ويژه مقاله هايش در جهان نو باعث شهرت او گرديد (عبدالحسين زرين كوب، ۱۳۷۰ش، ص ۹۱، ۹۶؛ همو، ۱۳۸۵ش، همانجا؛ افشار، ص ۹؛ عظيم زرين كوب، همان مصاحبه). در ۱۳۲۷ش، زرين كوب در دوره ليسانس ادبيات فارسى شاگرد اول شد و از ۱۳۲۸ش، تحصيل در دوره دكترى اين رشته را در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران آغاز كرد. در ۱۳۳۲ش با قمر آريان، هم درس خود، ازدواج كرد و در ۱۳۳۴ش فارغ التحصيل شد. در اين سالها چند كتاب از او در تهران منتشر شد، ازجمله ترجمه كتاب ادبيات فرانسه در قرون وسطى و رنسانس[۵] ، اثر وردن ل. سولنيه[۶] (تهران ۱۳۲۸ش، ۲ج)، و دو قرن سكوت (تهران ۱۳۳۰ش). همچنين سردبيرى روزنامه مهرگان، ترجمان (ارگان) جامعه ليسانسيه هاى دانشسراهاى عالى، را نيز برعهده گرفت و به مطالعه تاريخ اسلام و تصوف اسلامى علاقه مند شد (عبدالحسين زرين كوب، ۱۳۸۵ش، ص ۳۹۶ـ ۳۹۷؛ روزبه زرين كوب، ۱۳۷۶ش، ص ۱۸ـ۱۹؛ عظيم زرين كوب، همان مصاحبه). زرين كوب رساله دكترى خود را درباره نقد ادبى طى هفت سال تأليف كرد. استاد راهنماى او بديع الزمان فروزانفر بود. در اين زمان او در مدرسه عالى وعظ و خطابه به رياست فروزانفر تدريس مى كرد. فروزانفر كه رياست دانشكده معقول و منقول را هم برعهده داشت، پس از اينكه زرين كوب درجه دكترى گرفت، از او براى تدريس در آن دانشكده دعوت كرد و او با عنوان دانشيار استخدام شد. زرين كوب دوازده سال (از ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۷ش) در اين دانشكده تدريس كرد و در ۱۳۳۹ش به درجه استادى رسيد. در ۱۳۳۵ش مدتى سرپرستى «بنگاه ترجمه و نشر كتاب*» را برعهده گرفت و در دوران تدريس در دانشكده معقول و منقول با برخى از بزرگان علم و ادب نظير سيدحسن تقى زاده*، مجتبى مينوى*، شيخ محمد عبده بروجردى، محمود شهابى* خراسانى و مهدى حميدى شيرازى همكار و دوست شد. آشنايى او با تقى زاده ظاهرآ پيش از اين دوران در كتابخانه مجلس آغاز شده بود. تقى زاده تدريس تاريخ علوم اسلامى خود در دانشكده معقول و منقول را به زرين كوب واگذار كرد. همچنين زرين كوب با حمايت وى مشاور و عضو كتابخانه مجلس سنا شد و با استفاده از كمك مالى پژوهشى توانست جز ساعات موظف تدريسش، هشت سال در آن كتابخانه به مطالعه و تحقيق بپردازد (عبدالحسين زرين كوب، ۱۳۸۵ش، ص ۳۹۷؛ افشار، ص ۱۲ـ۱۳؛ عظيم زرين كوب، همان مصاحبه). زرين كوب در همان ايام به درخواست تقى زاده مقاله هاى مربوط به هند در دايرة المعارف اسلام[۷] (ويرايش اول) را ترجمه كرد، اما اين مجموعه هيچ گاه به چاپ نرسيد. مدتى نيز زرين كوب با مجتبى مينوى در مؤسسه لغت فرانكلين همكارى كرد كه فرهنگ لغت اين مؤسسه نيز سرانجام نيافت. در ۱۳۴۲ش، زرين كوب مدتى سردبيرى راهنماى كتاب* را با همكارى همسرش قمر آريان، به جاى ايرج افشار، برعهده گرفت و فصلى خاص براى ادبيات معاصر ايران بر آن مجله افزود. او در همين سالها به همراه فروزانفر براى شركت در همايشهاى علمى و ادبى به بغداد، دهلى و پاكستان و همراه مينوى براى بازديد از مؤسسه هاى لغت نويسى به اروپا سفر كرد. او مقاله هاى متعددى در زمينه ادبيات فارسى و تاريخ ايران و ادبيات ملل ديگر و فرهنگ و تمدن اسلامى و نقد كتابهاى گوناگون و نيز برخى داستانهاى كوتاه را در نشرياتى مانند سخن، يغما، فرهنگ ايران زمين و راهنماى كتاب به چاپ رساند و همچنين بسيارى از مقاله هاى دايرة المعارف فارسى* را به سرپرستى غلامحسين مصاحب تأليف كرد. او در كنار تدريس به انتشار كتابهاى گوناگون ازجمله نقد ادبى (تهران ۱۳۳۸ش)، ارزش ميراث صوفيه (تهران ۱۳۴۲ش)، تاريخ ايران بعد از اسلام (تهران ۱۳۴۳ش)، و با كاروان حلّه (تهران ۱۳۴۳ش) پرداخت. زرين كوب از ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۹ش، در دانشگاههاى امريكا ازجمله دانشگاه پرينستون[۸] و دانشگاه كاليفرنياى لس آنجلس[۹] به تدريس ادبيات، تاريخ ايران و تصوف ايرانى پرداخت. پس از بازگشت از اين سفر به درخواست و الزام رئيس وقت دانشگاه تهران از دانشكده الهيات به دانشكده ادبيات دانشگاه تهران انتقال يافت و به عضويت گروه زبان و ادبيات فارسى درآمد و در دو گروه ادبيات فارسى و تاريخ به تدريس پرداخت. تدريس در دانشسراى عالى و دانشكده هنرهاى دراماتيك (اكنون دانشگاه هنر) را هم جزو سوابق تدريس او بايد شمرد (عبدالحسين زرين كوب، ۱۳۸۵ش، ص ۳۹۷ـ۳۹۸؛ افشار، ص ۱۲ـ۱۵؛ روزبه زرين كوب، ۱۳۷۶ش، ص ۱۹). در ۱۳۵۵ش با اصرار همكارانش در دانشكده ادبيات به مديريت گروه ادبيات فارسى منصوب گرديد كه اين مديريت، به قائم مقامى حسين بهزادى اندوهجردى، فقط يك سال به طول انجاميد. زرين كوب در همان مدت كوتاه تحولات شايسته اى در برنامه گروه ادبيات فارسى ايجاد كرد كه پس از مديريت او ادامه نيافت (بهزادى اندوهجردى، ص ۱۰۵). در تمام اين سالها، او به مطالعه و تحقيق و تأليف مشغول بود و مقاله ها و كتابهاى متنوعى از او منتشر شد و برخى مقاله هاى دايرة المعارف اسلام* (ويرايش دوم) را نيز تأليف كرد. در ۱۳۵۷ش، زرين كوب براى عمل جراحى قلب به امريكا رفت. پس از آن از ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲ش در پاريس به سر برد و ضمن ادامه معالجه به تأليف و تنظيم آنچه سالها درباره مولاناجلال الدين و مثنوى مطالعه كرده بود، پرداخت كه حاصل آن انتشار كتابهاى سر ّنى (تهران ۱۳۶۴ش، ۲ج) و بحر در كوزه (تهران ۱۳۶۶ش) بود (← عبدالحسين زرين كوب، ۱۳۸۵ش، ص ۳۹۸). سرّ نى در ۱۳۶۵ش كتاب سال جمهورى اسلامى ايران در زمينه ادبيات معرفى شد. زرين كوب از ۱۳۷۴ش به عنوان مشاور همكارى خود را با مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى آغاز كرد و چند مقاله بلند براى آن تأليف كرد. او تا سال پايانى عمرش، به رغم بيمارى به مطالعه و تأليف و نيز تدريس در گروه ادبيات فارسى دانشكده ادبيات دانشگاه تهران پرداخت. در ۱۳۷۸ش براى درمان سرطان به انگلستان و سپس به امريكا سفر كرد و پس از بازگشت به تهران در ۲۴ شهريور درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاك سپرده شد. بنابر وصيتش كتابخانه شخصى و مجموعه يادداشتهاى او به كتابخانه مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى واگذار گرديد. از زرين كوب بيش از چهل كتاب و چندصد مقاله منتشر شده است. به جز چند كتاب كه از زبانهاى اروپايى ترجمه كرده، باقى آثار او تأليفى است (براى فهرست آثار زرين كوب ← مجيدى، ص ۲۳ـ۵۱). او يكى از پايه گذاران و مروجان نقد ادبى علمى، در مقابل نقد بازارى و روزنامه اى، در ايران به شمار مى آيد. او با دو مجلد كتاب نقد ادبى براى نخستين بار در ايران تاريخ نقد ادبى را در ممالك اسلامى و ازجمله ايران تحقيق كرد و روشهاى علمى غربى را درباره نقد ادبى به ايرانيان شناساند. بيشتر آثار او درباره ادبيات فارسى درواقع نقد ادبى به صورت عملى و به روشى علمى است و او در تأليف اين آثار از روشهاى گوناگون نقد ادبى بهره برده است، ازجمله كتابهاى با كاروان حلّه، از كوچه رندان (تهران ۱۳۴۹ش)، شعر بى دروغ، شعر بى نقاب (تهران ۱۳۴۶ش)، سيرى در شعر فارسى (تهران ۱۳۶۳ش)، پله پله تا ملاقات خدا (تهران ۱۳۷۰ش)، پير گنجه در جستجوى ناكجاآباد (تهران ۱۳۷۳ش) و آخرين كتابش كه در بستر بيمارى در بيمارستان امريكا تقرير كرد، صداى بال سيمرغ (تهران ۱۳۷۸ش؛ نيز ← استعلامى، ص ۴۸). بيشتر آثار زرين كوب در زمينه نقد ادبى يا درباره تاريخ ايران و اسلام است، نظير دو قرن سكوت كه با واكنشهاى گوناگون روبه رو شد (← آريان، ص ۲۹)، بامداد اسلام (تهران ۱۳۴۶ش) و روزگاران ايران (تهران ۱۳۷۵ش)؛ يا درباره فرق و نحل و اديان است، نظير ارزش ميراث صوفيه (تهران ۱۳۴۲ش)، جستجو در تصوّف ايران (تهران ۱۳۵۷ش)، دنباله جستجو در تصوّف ايران (تهران ۱۳۶۲ش) و در قلمرو وجدان (تهران ۱۳۶۹ش؛ نيز ← افشار، ص ۱۸ـ۱۹). آنچه در همه اين آثار جلب توجه مى كند روش دقيق در تحقيق، نكته هاى درخشان، استنباطهاى بديع و آوردن استنادهاى فراوان از كتابهاى چاپى و خطى و مقاله هاى متنوع به زبانهاى گوناگون است (نيز ← سروش، ص ۲۱۶ـ۲۱۷؛ قس اسلامى ندوشن، ص ۲۳ كه به زعم خود از اين موضوع انتقاد كرده است) كه شايد اين ويژگى بى تأثر از نقد خانلرى بر نخستين كتاب او در جوانى نبوده باشد كه نوشته بود: «نقص بزرگى كه در كتاب فلسفه شعر آشكار است عدم ذكر مآخذ و منابع مى باشد» (← ص ۶۲۹). نكته ديگر در آثار زرين كوب ديدگاه فلسفى و علاقه او به فلسفه است. اين ويژگى در نخستين كتاب او نيز به نام فلسفه شعر نمايان است. نقد ادبى و بررسيهاى تاريخى او نيز با فلسفه همراه است (← عبدالحسين زرين كوب، ۱۳۷۰ش، ص ۹۸) و حتى نخستين كتاب علمى و تحقيقى در فلسفه تاريخ را در ايران با عنوان تاريخ در ترازو (تهران ۱۳۵۴ش) تأليف كرد كه سالها در دانشگاههاى ايران تدريس شد (← سروش، ص ۲۱۶). شايد اين هم كه او برخلاف ديگر اديبان معاصرش به ظاهر و ساختار متون ادبى كمتر توجه و به معنا و مفهوم آنها بيشتر نظر كرده است به گونه اى به ديدگاه فلسفى او بازگردد. زرين كوب پيش از هرگونه فعاليت ادبى و فرهنگى، نويسنده و شاعر بود و در جوانى در بروجرد «دژم» تخلص مى كرد (شهيدى، ص ۱۰۳). در دوره دوم متوسطه يك دوره آثار مولير[۱۰] را به زبان فرانسه خوانده بود و اين گونه با نمايشنامه آشنا شده بود (عبدالحسين زرين كوب، ۱۳۷۰ش، ص ۹۶) و بعدها در نمايشنامه نويسى طبع آزماييهايى كرد كه برخى از آنها در دو كتابِ از چيزهاى ديگر (تهران ۱۳۵۶ش) و نه شرقى، نه غربى، انسانى (تهران ۱۳۵۳ش) به چاپ رسيد. او داستانهايى نيز كم و بيش با صبغه فلسفى منتشر كرده است، ازجمله «درختهاى دهكده» در حكايت همچنان باقى (تهران ۱۳۷۶ش) و «تكدرخت» (۱۳۴۷ش) در يادداشت ها و انديشه ها (تهران ۱۳۵۱ش). زرين كوب اگرچه وقت بسيار براى خلق آثار ادبى صرف نكرد، همان اندك داستان و شعرى كه از او منتشر شده نشان دهنده توانايى اوست (← سرامى، ص ۱۵۴ـ۱۵۷؛ روزبه زرين كوب، ۱۳۸۵ش، ص ۱۹۵). زرين كوب قدرت نويسندگى خود را بيشتر در تأليفات خود در نقد ادبى به كار گرفت و برخى از تأليفات تحقيقى او درواقع به نثرى داستان گونه است، از جمله شعله طور (تهران ۱۳۷۷ش)، پله پله تا ملاقات خدا، و فرار از مدرسه (تهران ۱۳۵۳ش؛ نيز ← روزبه زرين كوب، ۱۳۸۵ش، همانجا). او بر زبان فارسى تسلط كم نظيرى داشت و نثر خود را مطابق با موضوع و مفهوم كتابهايش تغيير مى داد. كتابهاى او از نمونه هاى استوار، دل انگيز و ممتاز نثر فارسى معاصر به شمار مى آيد (← پورنامداريان، ص ۱۲۶). برخى از آثار زرين كوب به زبانهاى ديگر ترجمه شده است، ازجمله نقد ادبى (عليگره ۱۹۸۴) و با كاروان حلّه باعنوان از گلستان عجم (اسلام آباد ۱۹۸۵/۱۴۰۵) به اردو و فرار از مدرسه درباره غزّالى به عربى باعنوان الفرار من المدرسة (بيروت ۱۹۸۵، ترجمه ديگر ۱۹۹۲).
منابع : قمر آريان، «اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر رفت...»، در آفتاب معرفت، گردآورى ساميه بصير مژدهى، تهران: اميركبير، ۱۳۸۵ش؛ محمد استعلامى، «دويست سال يا بيشتر ...!؟»، در همان؛ محمدعلى اسلامى ندوشن، «كمى كمتر از سى سال آشنائى»، در ارمغانى براى زرين كوب: مجموعه مقالات اهدايى به دكتر عبدالحسين زرين كوب، ]خرم آباد[: اداره كل فرهنگ و هنر لرستان، ۱۳۵۵ش؛ ايرج افشار، «عبدالحسين زرين كوب»، نامه فرهنگستان، سال ۴، ش ۲ (تابستان ۱۳۷۷)؛ حسين بهزادى اندوهجردى، «ارغنون شكسته»، در آفتاب معرفت، همان؛ تقى پورنامداريان، «رودى كه به دريا پيوست»، در همان؛ پرويز خانلرى، «]درباره[ فلسفه شعر يا تاريخ تحول شعر و شاعرى در ايران، تأليف عبدالحسين زرين كوب»، سخن، سال ۲، ش ۸ (شهريور ۱۳۲۴)؛ روزبه زرين كوب، «ترجمه احوال استاد»، در يادگارنامه استاد دكتر عبدالحسين زرين كوب، به كوشش على دهباشى، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، ۱۳۷۶ش؛ همو، «قهرمان دوران»، در آفتاب معرفت، همان، ۱۳۸۵ش؛ عبدالحسين زرين كوب، «زرين كوب به قلم زرين كوب»، در همان، ۱۳۸۵ش؛ همو، نقش بر آب، تهران ۱۳۷۰ش؛ قدمعلى سرامى، «جهانى در خلوت تنهايى»، در ارمغانى براى زرين كوب، همان؛ عبدالكريم سروش، «يكى گنجى پديد آمد در آن دكان زركوبى...»، در آفتاب معرفت، همان؛ غلامرضا سميعى، «استاد عبدالحسين زرين كوب: خردمندى دلباخته ادب»، در ارمغانى براى زرين كوب، همان؛ جعفر شهيدى، «برگ هايى زرين از دفتر زندگى زرين كوب، يا، خاطراتى چند»، در درخت معرفت: جشن نامه استاد دكتر عبدالحسين زرين كوب، به اهتمام على اصغر محمدخانى، تهران : سخن، ۱۳۷۶ش؛ عنايت اللّه مجيدى، «كتابشناسى كتابها و مقالات دكتر عبدالحسين زرين كوب»، در يادگارنامه استاد دكتر عبدالحسين زرين كوب، همان.
/ مهران افشارى /