زُرارَة بن اَعينبن سُنسُن شيبانى كوفى، دانشمند سرشناس شيعه و از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلام. نام او عبدربّه، لقبش زراره و كنيه اش ابوالحسن و ابوعلى بود (← زرارى، ص 133؛ ابن نديم، ج 2، جزء1، ص71؛ نجاشى، ش 463؛ طوسى، 1420، ص 209). او از آل اعين بود، خاندانى مشهور و تأثيرگذار در كوفه كه از طريق پيمان ولاء به قبيله بنى شيبان (← ابن حزم، ص 470) منسوب بودند (← اعين*، آل). پدرش، اعين، كودكى رومى بود كه يكى از افراد قبيله بنى شيبان (← جاحظ، ج 7، ص 122؛ نجاشى، همانجا) او را خريد و تربيت كرد. اعين قرآن و ادب آموخت و وقتى اديبى توانا شد مولايش به او پيشنهاد كرد به نسب آنان درآيد، اما اعين ترجيح داد بر پيمان ولاء بماند (زرارى، ص128ـ129؛ غضائرى، ص 193؛ ابن نديم؛ طوسى، همانجاها؛ قس غضائرى، ص 191، كه اعين را از مردم فارس دانسته و درباره پيوند ولاى او با بنى شيبان، گزارشى متفاوت نقل كرده است). با توجه به تاريخ درگذشت زراره (سال 148 يا150؛ ← ادامه مقاله) و اينكه ابوغالب زرارى (ص 136) عمر وى را هفتاد سال دانسته (قس همان، ص 136، پانويس 2، كه در برخى نسخه ها نود سال ثبت شده)، احتمالا او حدود سال 80 هجرى به دنيا آمده است. از سوانح حيات زراره اطلاعى در دست نيست. ظاهرآ او در آغاز و پيش از پيوستن به مذهب شيعه، از شاگردان حكم بن عُتَيبه بود (← كشّى، ص 210) اما به واسطه برادرش حمران بن اعين*، در زمره ياران امام باقر درآمد و نخستين بار در مراسم حج با امام ملاقات كرد (← همان، ص 178). او از برجسته ترين اصحاب امام باقر بوده (← برقى، ص 57؛ كشّى، ص137؛ ابن نديم، همانجا؛ طوسى، 1415، ص 136) و روايات فراوانى از آن حضرت نقل كرده است (← اردبيلى، ج 1، ص 234؛ خويى، ج 7، ص 219). بنابراين، گفته سفيان بن عُيَينَه كه زراره امام باقر را درك نكرده و فقط از ايشان روايت كرده است (← عقيلى، سفر2، ص 96)، صحيح به نظر نمى رسد (قس ازْدى، ص 5، كه از همراهى زراره با امام باقر در ملاقات با عمربن عبدالعزيز خبر داده است). زراره پس از وفات امام باقر در زمره شاگردان امام صادق درآمد (برقى، ص 63؛ طوسى، 1415، ص 210) و از آن حضرت بسيار بهره برد (← ابن بابويه، 1414، ج 2، ص 519). امام صادق همواره از او به بزرگى ياد كرده و فرموده است: «اگر زراره نبود احاديث پدرم از بين مى رفت» (← كشّى، ص 133، 136ـ 137). او را همچنين از حواريون صادقَين عليهماالسلام دانسته اند (← همان، ص 10؛ الاختصاص، ص 62). او غالبآ بى واسطه از ايشان روايت كرده (← خويى، ج 7، ص 438ـ 466، 471ـ474)، اما گاهى نيز از طريق محمدبن مسلم و برادران خود، حمران و بُكَيْر، و ديگران از ايشان حديث نقل كرده است (← همان، ج 7، ص 247). زراره مجلس درسى داشته است (← كشّى، ص 134، 154) و نزديك به صد تن، نظير جميل بن درّاج*، حريزبن عبداللّه سجستانى*، عبداللّه بن بكير*، هشام بن سالم جواليقى* و ابان بن عثمان* (بجلى)، از او حديث شنيده اند (← خويى، ج 7، ص 248). جميل بن دراج نزد شاگردان خود از مقام علمى زراره ياد كرده و گفته است ما در كنار او چونان كودكانى بوديم نزد معلمى در مكتبخانه (← كشّى، همانجاها). زراره فردى خوش سيما، تنومند و سفيدپوست بود و اثر سجده بر پيشانى اش ديده مى شد. او اهل بحث و مناظره بود و هيچ كس در بحث، برتر از او نبود (زرارى، ص 136؛ براى نمونه ← كشّى، ص 152ـ153). او را دانشمندترين شيعيان در علم قرآن، فقه، حديث، كلام و شعر و ادبيات دانسته اند (← ابن نديم؛ نجاشى، همانجاها). كشّى (ص 238) زراره را در زمره گروهى شش نفره از اصحاب امام باقر و امام صادق كه بر فقاهت آنان اجماع شده، معرفى كرده و زراره را فقيه ترين اين شش تن ذكر كرده است (نيز ← غضائرى، ص 188؛ اصحاب اجماع*). همچنين اصحاب در موضوعات مختلف به او مراجعه مى كردند (براى نمونه ← كلينى، ج 7، ص 91). حرّ عاملى (ج 17، ص 455) در اين باب توضيح داده است كه براساس گزارشهاى مختلف، زراره صحيفه فرايض به خط امام على عليه السلام را خوانده بود و اصحاب به همين دليل به او مراجعه مى كردند. در كتب رجال، زراره مدح و توثيق شده (← نجاشى، همانجا؛ طوسى، 1415، ص 337؛ ابن داوود حلّى، ص 96؛ علامه حلّى، ص 152) و روايات بسيارى از امام صادق، امام كاظم و امام رضا عليهم السلام در مدح او ذكر شده است (← كشّى، ص 133، 135ـ139، 141، 143، 155ـ156، 170، 185، 238). در كنار اين روايات، رواياتى نيز در نكوهش او نقل شده و در برخى از آنها، امام صادق از زراره برائت جسته و حتى او را لعن كرده است (← همان، ص 145ـ153، 158ـ 160). همچنين رواياتى از زراره درباره امام صادق نقل شده است كه حاكى از شناخت نادرست او از امام است (← همان، ص 147ـ 148، 157ـ159؛ براى نقد اسناد روايات ذم زراره ← صاحب معالم، ص 229ـ 246؛ خويى، ج 7، ص 230ـ246). شمارى از رواياتى كه در نكوهش زراره گفته شده، چنان كه امام صادق نيز تصريح كرده، در مقام تقيه و براى حفاظت از زراره در مقابل حكومت اظهار شده است (← كشّى، ص 138ـ139، 141؛ نيز ← مامقانى، ج 28، ص 108، 113ـ115؛ شوشترى، ج 4، ص 434). زراره خود نيز اين گونه مطالب را حمل بر تقيه مى كرده است (← عقيلى، سفر2، ص 97). بعضى از اين مطالب در نقد پاره اى از انديشه ها و روشهاى فقهى او بوده است (براى نمونه ← كشّى، ص 145ـ146، 148، 150). ميرداماد (كشّى، تعليقه، ص 381) نيز با توثيق زراره و درستْ اعتقاد دانستن او، نكوهش او را در منابع به سبب اشتباهش در فهم موضوعاتى نظير قضا و قدر و استطاعت و تسامح در شناخت جايگاه امام صادق دانسته است. در روايتى از امام صادق خطاب به حمزة بن حمران، برادرزاده زراره، نيز تأكيد شده است كه حضرت از آنچه ديگران از زراره نقل كرده اند برائت جسته است، نه از خود زراره (← كشّى، ص 146ـ147؛ نيز ← پيروزفر و موسوى نيا، ص 116ـ134، كه معتقدند برخى از روايات حاوى ذمّ وى برساخته جريانهاى كلامى رقيب بوده است). شهرت اصلى زراره در فقه بود، چنان كه بخش عمده اى از احاديث او فقهى است (← زُرارة بن اعين، ص 191ـ681؛ براى تفصيل آمارى و طبقه بندى موضوعى احاديث منقول از زراره ← صديقى نسب، ص 39ـ42). منزلت او در فقه چنان بود كه امام صادق در پاسخ درخواست مردى شامى براى مناظره دينى، هريك از شاگردان پيرامون خود را براى موضوعى معرفى كرد و زراره در ميان آنان براى مناظره فقهى تعيين شد، گويا ازآن رو كه او به روش قياس مسلط بود (← كشّى، ص 276ـ 277). البته او در مباحثه ها از موارد اختلافى پرهيز مى كرد تا موجب كينه و دشمنى نشود (← همان، ص 153). زراره ذهنى جستجوگر داشت و پيوسته درباره موضوعات مختلف پرسش مى كرد. اين روحيه پرسش گر موجب شده بود او فرضهاى مختلفى براى هر سؤال مطرح كند و موضوع را از جوانب مختلف بكاود (براى نمونه ← كلينى، ج 6، ص 174ـ 175؛ ابن ابى جمهور، ج 4، ص 133). او گاه پرسشهايى پيش مى كشيد كه پيش از آن پرسيده نشده بود (← كلينى، ج 6، ص 311). حجم زيادى از روايات او حاوى پاسخهاى امامان عليهم السلام به اين سؤالات است (براى نمونه ← همان، ج 3، ص 30، 271ـ272، 375، 525ـ526). زراره همچنين گاه از مستند احكام سؤال مى كرد (← همان، ج 5، ص 358) و در پى دستيابى به فلسفه و علل تشريع اين احكام بود (← ابن بابويه، 1385ـ1386، ج 1، ص 279، 288، ج 2، ص 354ـ 355، 361، 374ـ375). چنان كه گفته شد، زراره در آغاز شاگرد حكم بن عتيبه، فقيه اهل رأى كوفه، بود و پس از آن نيز با محافل رأى گرايان ارتباط داشت، گاه برخى ادعاهاى آنان را براى امام باقر و امام صادق نقل مى كرد و نظر امام را مى پرسيد و گاه با آنان مباحثه مى كرد (← كلينى، ج 1، ص 270، ج 6، ص 88ـ89؛ كشّى، ص 153، 158، 209ـ210؛ ابن ابى جمهور، ج 2، ص 141). ضمن آنكه، در چند روايت، از زراره انتقاد و قول او با قول ابوحنيفه يكى دانسته شده است (← كشّى، ص 145ـ146، 149). همچنين، امام باقر در روايتى منقول از زراره، او را از اصحاب قياس بر حذر داشته است (مفيد، 1403، ص 51). البته زراره گاه نيز به رأى خود عمل مى كرده (← كشّى، ص 156ـ157) و حتى در عبارتى تصريح كرده است كه در مواردى پيروى از رأى را بر عمل به حديث ترجيح مى دهد (← همان، ص 156؛ نيز ← شوشترى، ج 4، ص 445، كه اين روايات را در برابر روايات مطرح زراره شاذّ و نامعتبر مى داند؛ خويى، ج 7، ص 230ـ247، كه اين روايات را در سه گروه دسته بندى و نقد كرده است). شايان ذكر است كه زراره از راويان آموزه مهم بيان گزاره هاى كلان از سوى امامان عليهم السلام و به دست آوردن فروع آن توسط فقيهان نيز بوده است (← ابن ابى جمهور، ج 4، ص 63ـ64؛ براى تحليل بعد فقهى انديشه زراره ← خزرجى، ص 191ـ199). زراره به مباحث كلامى نيز علاقه مند بود و به متكلم نيز شهرت داشت، چنان كه ابوغالب زرارى (ص 136) متكلمان شيعه را شاگردان او دانسته است (نيز ← نجاشى، ش 463). درعين حال گفته اند زراره از مناظرات كلامى پرهيز مى كرد (← كشّى، ص 153؛ زرارى، همانجا). طبق چند روايت كشّى (ص145ـ148، 153، 240؛ به نقل از او در مجلسى، ج 5، ص 44ـ46)، زراره در باب استطاعت قولى خاص داشت كه مورد تأييد امام صادق و امام رضا نبود و ايشان به صراحت از اين قول ــكه طبق يك روايت آن را به امام صادق نسبت داده بوده است ــ تبرى جسته و آن را نادرست خوانده بودند. مؤلفان كتب رجال، به استناد جايگاه و اعتبار زراره نزد امامان و در ميان اصحاب ايشان، آن روايات را نپذيرفته يا تقيه اى خوانده اند (براى نمونه ← شوشترى، ج 4، ص 434ـ445؛ خويى، همانجا). هرچند، باتوجه به آنكه در آن دوره، بحث استطاعت بر انجام دادن يك فعل و نسبت آن با جبر و اختيار، از مباحث پرطنين و پرگفتگو نزد اهالى كلام بوده (← مادلونگ[1] ، ص124)، به نظر مى رسد زراره نيز در مقام يك متكلم شيعه، در اين خصوص اظهاراتى مى كرده است، چنان كه كتابى نيز در اين باره نگاشته بوده است (← ادامه مقاله). اما آنچه در منابع ملل و نحل و امثال آن به او نسبت داده شده (براى نمونه ← اشعرى، ص 36، 43؛ بغدادى، ص70؛ شهرستانى، قسم 1، ص 165؛ خوارزمى، ص20)، قابل اثبات نيست و مستند آن ذكر نشده است، مگر آنكه از تعبيرات او در مناظره با مخالفانش چنين برداشتهايى شده باشد (يوزف فان اس[2] ، به استناد منابعِ پيشگفته، به تفصيل درباره آراى كلامى زراره سخن گفته است ← ج 1، ص 321ـ322؛ نيز ← على سامى نشار، ج 2، ص 201ـ204). كلينى (ج 2، ص 382، 385) از گفتگوى مناظره گونه زراره با امام صادق نيز گزارشى ارائه كرده كه طبق آن، زراره اشخاص را فقط به دو گروه مؤمن و كافر تقسيم كرده است و سپس امام علاوه بر اين دو گروه، گروه سومى را نيز افزوده اند (نيز ← كشّى، ص 142). پس از وفات امام صادق، برخى از شيعيان ادعاى امامت عبداللّه بن جعفر افطح*، پسر بزرگ امام، را پذيرفتند ولى غالبآ از او برگشتند و به امامت موسى بن جعفر عليه السلام معتقد شدند. طبق منابع غيرامامى، به گفته برخى از فطحيه، زراره نيز بر اين عقيده بود و از آن برنگشت (← اشعرى، ص 28؛ قاضى عبدالجباربن احمد، ج20، قسم 2، ص180؛ نَشوان بن سعيد حِمْيَرى، ص 164). در رواياتى كه در منابع امامى آمده است، زراره فرزندش عبيد را به مدينه فرستاد تا درباره امام بعدى برايش اطلاع كسب كند (← كشّى، ص 153ـ156؛ نيز ← زرارى، ص 114)، اما پيش از بازگشت عبيد، زراره كه در بستر بيمارى و حال احتضار بود به مصحف قسم ياد كرد كه آنكه عبيد از او خبر خواهد آورد امام اوست (كشّى، ص 153ـ154، 156). در روايتى ديگر آمده است كه زراره با بعضى از سران شيعه نزد عبداللّه در مدينه رفتند و با پرسيدن پرسشهايى دريافتند كه او به امامت منصوب نشده است. وقتى زراره به كوفه بازگشت و يارانش در اين باره از او پرسيدند، به مصحف اشاره كرد و آن را امام خود خواند (← ابن حزم، ص 59). شيخ مفيد (1414، ج 2، ص 221ـ223) ضمن تأييد رفتن زراره و ابوبصير به محضر امام كاظم عليه السلام و يقين يافتنشان به امامت آن حضرت، آزمودن عبداللّه و به تبع آن، انكار امامت او را به هشام بن سالم و مؤمن الطاق نسبت داده است (نيز ← اشعرى؛ قاضى عبدالجباربن احمد؛ بغدادى؛ نشوان بن سعيد حميرى، همانجاها؛ قس كلينى، ج 1، ص 352؛ كشّى، ص :283 كه به جاى زراره در اولى فُضيل و در دومى مُفَضَّل بن عمر آمده است كه باتوجه به اخبار معتبر دالّ بر بيماربودن او در كوفه، به نظر مى رسد نام زراره در گزارش شيخ مفيد اشتباه و درست آن مفضل است ← شوشترى، ج 4، ص 444). در هر صورت، يوزف فان اس (ج 1، ص 324) وجود اين گزارشهاى متعارض و ناسازگار را حاكى از سردرگمى و بلاتكليفى شيعيان دانسته است. اين سردرگمى را پيش از هر چيز بايد ناشى از اوضاع خاص حكومت و جستجو براى شناسايى جانشين امام صادق دانست (← كشّى، همانجا). در رواياتى از امام كاظم درباره زراره، از ترديد زراره درباره امامت وى و طلب غفران براى زراره سخن گفته شده است (← همان، ص 155). هرچند، آن حضرت، در بيانى ديگر با استشهاد به آيه 100 سوره نساء، زراره را مصداق مهاجر إلى اللّه دانسته است (← عياشى، ج 1، ص 270ـ271؛ كشّى، ص 155ـ156). از سوى ديگر، طوسى (1415، ص337) و برقى (ص 115) نام زراره را در ميان اصحاب امام كاظم نيز آورده اند. اين مسئله بعدها پرسشهايى را برانگيخته و محل بحث و مناقشه بوده است (← ابن بابويه، 1363ش، ج 1، ص 74ـ76). ابن بابويه (1363ش، ج 1، ص 75) با نقل روايتى از امام رضا تأكيد مى كند كه زراره براساس نص امام صادق، امام بعدى را مى شناخت، اما فرزند خود را به مدينه فرستاد تا اطلاع يابد كه آيا مى تواند به تقيه خود پايان دهد و امامت امام كاظم را اعلام كند يا نه. به عقيده خويى (ج 8، ص 240)، زراره امام زمان خود را مى شناخت، و بر هر مؤمنى شناخت امام زمان خود واجب است نه امام بعدى. در بيشتر منابع، تاريخ وفات زراره سال 150 ذكر شده است (← نجاشى، ش 463؛ طوسى، 1415، ص 210ـ211)، اما كشّى (ص 142ـ143، نيز ← ص 154ـ155، 201) از اصحاب زراره نقل كرده كه او حدود دو ماه پس از وفات امام صادق، يعنى در سال 148، از دنيا رفته است (براى تحليل اقوال ← شوشترى، ج 4، ص 440ـ441؛ اس، همانجا). خبرى در رجال كشّى (ص 143) حكايت از آن مى كند كه زراره مسموعات خود از امام صادق را ثبت مى كرده است. منابع اهل سنّت نيز دفترى از روايات امام باقر را به او منسوب كرده اند (← عقيلى، سفر2، ص 96؛ ابى ابى حاتِم، ج 1، ص 37). اين سخن امام صادق كه «اگر زراره نبود احاديث پدرم از بين مى رفت» (← كشّى، ص 133، 136ـ137) مى تواند قرينه اى بر اهتمام زراره به نگارش اين روايات باشد. مدرسى طباطبائى[3] (ج 1، ص 404) نيز معتقد است برخى از روايات منقول از او در كتابهاى بعدى به سبك عبارات مكتوب است نه نقل شفاهى (براى نمونه ← كلينى، ج7، ص83، 100ـ101). طوسى (1420، ص 210) تصريح كرده كه زراره تأليفاتى داشته، هرچند او فقط كتاب الاستطاعة و الجبر (قس ابن شهرآشوب، ص 88، كه آن را دو كتاب تلقى كرده و به صورت كتاب الاستطاعة و كتاب الجبر ثبت كرده است) را مى شناخته كه حاوى نظريات زراره درباره اين موضوع بوده است. شيخ صدوق اين كتاب را ديده بوده است (← نجاشى، همانجا). ابن شهرآشوب (همانجا) كتاب العهود را نيز از زراره دانسته است كه در ديگر منابع از آن سخنى نيست. تعداد روايات منقول از او در كتب روايى شيعه افزون بر دوهزار حديث است (خويى، ج 7، ص 247) كه 1920 روايت از آنها را بشير محمدى مازندرانى در مسند زرارة بن اعين و 323،2 روايت را كاظم جعفر مصباح در ما رواه الحواريون گردآورده و به صورت موضوعى دسته بندى كرده اند. زراره را شاعر و اديب نيز دانسته اند، چنان كه جاحظ (ج 7، ص 122ـ123) ابياتى را نقل كرده و آنها را از زراره دانسته است (نيز ← زرارى، ص133ـ134). ظاهرآ زراره اين ابيات را در وصف و علامتهاى ظهور مهدى سروده است (← فخررازى، ص 365؛ امين، ج 7، ص47؛ اس، ج1، ص326؛ قس شوشترى، ج4، ص437، كه انتساب اين اشعار را به زراره به دليل سستى الفاظ و معانى انكار كرده است).
آل زراره. زرارة بن اعين چندين فرزند داشت (← زرارى، ص 131؛ غضائرى، ص 188؛ طوسى، 1420، ص 209) كه عمومآ در كتب رجالى مدح و توثيق شده اند : 1) عبداللّه. او از اصحاب امام صادق بود (← برقى، ص 71؛ نجاشى، ش 583؛ طوسى، 1415، ص 264)، هرچند تعداد روايات به جاى مانده از او اندك است (براى برخى از اين روايات ← ابن قولويه، ص 262؛ ابن بابويه، 1414، ج 3، ص 477؛ كشّى، ص 138ـ141). نجاشى (همانجا) كتابى به او نسبت داده است. پسرش محمدبن عبداللّه را نيز راوى اى كثيرالحديث دانسته اند كه على بن حسن بن فضّال روايات بسيارى از او نقل كرده (← زرارى، ص 135؛ نيز ← حسينى جلالى، ص 227ـ 228)، هرچند نام او در شمار اصحاب ائمه نيامده است. محمد از كسانى چون ابن ابى عمير، احمدبن ابى نصر، حسن بن فضال و پدرش عبداللّه بن زراره افزون بر شصت روايت نقل كرده است (خويى، ج 16، ص 388). او وصيت كرد همه دارايى اش را بفروشند و به امام هادى عليه السلام بدهند، در مقابل، حضرت نيز براى او طلب رحمت كرد (طوسى، 1401، ج 9، ص 195ـ 196). نام دو فرزندش حسن و حسين نيز در ميان راويان شيعه ديده مى شود (← كشّى، ص 138). 2) عُبَيد. او نيز از اصحاب امام صادق بود (زرارى، ص 114؛ نجاشى، ش 618؛ طوسى، 1415، ص 243) و با بهترين الفاظ توثيق شده است (← نجاشى، همانجا). عبيد احاديث زيادى با واسطه پدرش از امام باقر و بى واسطه از امام صادق نقل كرده است (← خويى، ج 11، ص 49؛ براى فهرست كامل كسانى كه او از آنان روايت كرده و كسانى كه از او روايت كرده اند ← همان، ج11، ص 44ـ45، 49ـ52، 411ـ419). او نيز كتابى داشته است كه حمّادبن عثمان* و قاسم بن اسماعيل قرشى آن را روايت كرده اند (نجاشى، همانجا؛ طوسى، 1420، ص 308). با اينكه عبيد خبر امامت امام كاظم را از مدينه آورد (← كشّى، ص 154)، خود در شمار اصحاب آن حضرت ياد نشده است (قس زرارى، همانجا). در برخى منابع از او با نام عبيداللّه بن زراره ياد شده (← برقى، ص 74؛ زرارى، ص 131؛ غضائرى، ص 188، پانويس 3) كه نادرست است (خويى، ج11، ص53؛ حسينى جلالى، ص218). 3) رومى. او از اصحاب امام صادق و امام كاظم بود و از وى با صفاتى نظير ثقه و قليل الحديث ياد شده (← برقى، ص 112؛ نجاشى، ش440؛ طوسى، 1415، ص 206) و احاديث اندكى از او به جاى مانده است (← كلينى، ج 2، ص 144، ج 5، ص 437؛ ابن بابويه، 1414، ج 3، ص 458). رومى كتابى حديثى نيز داشته (نجاشى، همانجا). 4 و 5) حسن و حسين. طوسى (1415، ص 180، 195) آنان را از اصحاب امام صادق برشمرده (نيز ← برقى، ص 78ـ79)، زيرا نامه اى از پدرشان براى امام برده اند و امام نيز در حق ايشان دعا كرده است (كشّى، ص 139). حسن با واسطه پدرش رواياتى از آن حضرت نقل كرده است (← كلينى، ج 5، ص 379؛ طوسى، 1401، ج 7، ص 365). ظاهرآ حسين ديدارهاى ديگرى نيز با امام داشته و احاديثى از ايشان شنيده است (← كشّى، ص 141؛ نيز ← كلينى، ج 6، ص 258، ج 7، ص 449؛ طوسى، 1401، ج 9، ص 75، 78). 6) محمد. غضائرى (ص188ـ189) او را فرزند زراره دانسته و روايتى از او به واسطه پدرش از امام صادق نقل كرده، اما طوسى (1415، ص 283) او را در شمار اصحاب امام صادق آورده است. 7) يحيى. زرارى (همانجا) او را در شمار فرزندان زراره آورده است (نيز ← طوسى، 1420، ص 209). ظاهرآ او نيز از اصحاب امام صادق بوده (← همو، 1415، ص 321)، هرچند، روايتى از او نرسيده است. شهرت خاندان اعين به آل زراره (← ابن دُرَيد، ج 2، ص360؛ ابن نديم، ج 2، جزء1، ص 71) احتمالا به سبب شهرت زراره بوده است. به گفته ابوغالب زرارى (ص 116)، با اينكه نَسَب ايشان به بكيربن اعين*، برادر زراره، مى رسد چون مادر حسن بن جهم، جد اعلاى ايشان، دختر عبيدبن زراره بوده است، به زرارى نيز شهرت يافته اند. نخستين بار، امام هادى در توقيعى به جد آنها سليمان بن حسن بن جهم شيبانى نسبت زرارى داده است و پس از آن بدان عنوان خوانده شده اند (همان، ص 117؛ نيز ←طوسى، 1411، ص 303). ظاهرآ زراره حلقه اى از ياران و شاگردان داشته است كه به ويژه در مباحث كلامى از او تبعيت مى كرده اند و در منابع غيرامامى آراى خاصى به آنان نسبت داده شده و از آنان با نامهاى زراريه (← اشعرى، ص 28؛ بغدادى، ص 70)، تَيميه (اشعرى، ص 36، قس ص :28 تميميه؛ نيز ← كشّى، ص 152) و شُميطيه (جاحظ، ج 7، ص 122؛ قس نوبختى، ص :77 سمطيه؛ درباره سبب شهرت ايشان به تيميه و شميطيه ← شوشترى، ج 4، ص 435ـ436؛ جاحظ، ج 2، ص 268، پانويس) ياد شده است. ازجمله آراى آنان اعتقاد به حدوث صفات الهى (← اشعرى، ص 36؛ بغدادى، ص 70، 230، 335) و فطرى و غيراكتسابى دانستن معارف و دانش ائمه عليهم السلام (شهرستانى، قسم 1، ص 166) بوده است. قاضى عبدالجباربن احمد (ج20، قسم 2، ص 180) ادعا كرده است كه شمارى از اعضاى اين گروه، كه به فطحيه* پيوستند، تا دوران وى، يعنى اوايل قرن پنجم، حضور و فعاليت داشته اند.
منابع : ابن ابى جمهور، عوالى اللئالى العزيزية فى الاحاديث الدينية، چاپ مجتبى عراقى، قم 1403ـ1405/1983ـ1985؛ ابن ابى حاتِم، كتاب الجرح و التعديل، حيدرآباد، دكن 1371ـ1373/ 1952ـ1953، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ ابن بابويه، علل الشرايع، نجف 1385ـ1386، چاپ افست قم ]بى تا.[؛ همو، كتاب مَن لايَحْضُرُه الفقيه، چاپ على اكبر غفارى، قم 1414؛ همو، كمال الدين و تمام النعمة، چاپ على اكبر غفارى، قم 1363ش؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ] 1982[؛ ابن داوود حلّى، كتاب الرجال، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف 1392/1972، چاپ افست قم ]بى تا.[؛ ابن دُرَيد، الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر 1378/1958؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، نجف 1380/ 1961؛ ابن قولويه، كامل الزيارات، چاپ جواد قيومى اصفهانى، قم 1417؛ ابن نديم؛ الاختصاص، ]منسوب به[ محمدبن محمد مفيد، چاپ على اكبر غفارى، قم: جماعة المدرسين فى الحوزة العلمية، 1413؛ محمدبن على اردبيلى، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، بيروت 1403/1983؛ يزيدبن محمد ازدى، تاريخ الموصل، چاپ على حبيبه، قاهره 1387/1967؛ على بن اسماعيل اشعرى، كتاب مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلّين، چاپ هلموت ريتر، ويسبادن 1400/ 1980؛ امين؛ احمدبن محمد برقى، رجال البرقى، چاپ جواد قيومى اصفهانى، ]تهران[ 1419؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادى، الفرق بين الفرق، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، بيروت: دارالمعرفة، ]بى تا.[؛ سهيلا پيروزفر و سعيده موسوى نيا، «بررسى روايات لعن زرارة بن اعين با توجه به جريان هاى كلامى اماميه»، علوم حديث، سال 20، ش 1 (بهار 1394)؛ عمروبن بحر جاحظ، كتاب الحيوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?]1385ـ1389/ 1965ـ 1969[، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ حرّعاملى؛ محمدرضا حسينى جلالى، معجم الاعلام من آل اعين الكرام، در احمدبن محمد زرارى، رسالة ابى غالب الزرارى الى ابن ابنه فى ذكر آل اعين، چاپ محمدرضا حسينى جلالى، قم 1411؛ صفاءالدين خزرجى، «زرارة بن اعين رحمة اللّه»، فقه اهل البيت، ش 18 (1421)؛ محمدبن احمد خوارزمى، مفاتيح العلوم، مصر 1342؛ خويى؛ زُرارة بن اعين، مسند زرارة بن اعين، جمعه و رتبه بشير محمدى مازندرانى، قم 1413؛ احمدبن محمد زرارى، رسالة ابى غالب الزرارى الى ابن ابنه فى ذكر آل اعين، چاپ محمدرضا حسينى جلالى، قم 1411؛ شوشترى؛ محمدبن عبدالكريم شهرستانى، كتاب الملل و النحل، چاپ محمدبن فتح اللّه بدران، قاهره ?]1357/ 1956[، چاپ افست قم 1364ش؛ حسن بن زين الدين صاحب معالم، التحرير الطاووسى، چاپ فاضل جواهرى، قم 1411؛ عباسعلى صديقى نسب، پژوهشى پيرامون زراره و خاندان اعين، مشهد 1375ش؛ محمدبن حسن طوسى، تهذيب الاحكام، چاپ حسن موسوى خرسان، بيروت 1401/ 1981؛ همو، رجال الطوسى، چاپ جواد قيومى اصفهانى، قم 1415؛ همو، فهرست كتب الشيعة و اصولهم و اسماءالمصنفين و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزيز طباطبائى، قم 1420؛ همو، كتاب الغيبة، چاپ عباداللّه تهرانى و على احمد ناصح، قم 1411؛ محمدبن عمرو عقيلى، كتاب الضعفاء الكبير، چاپ عبدالمعطى امين قلعجى، بيروت 1418/1998؛ حسن بن يوسف علامه حلّى، خلاصة الاقوال فى معرفة الرجال، چاپ جواد قيومى اصفهانى، ]قم [1417؛ على سامى نشار، نشأة الفكر الفلسفى فى الاسلام، ج 2، قاهره ] 1996[؛ محمدبن مسعود عياشى، كتاب التفسير، چاپ هاشم رسولى محلاتى، قم 1380ـ1381، چاپ افست تهران ]بى تا.[؛ حسين بن عبيداللّه غضائرى، تكملة رسالة ابى غالب، در احمدبن محمد زرارى، همان منبع؛ محمدبن عمر فخررازى، محصل افكار المتقدمين و المتأخرين من العلماء و الحكماء و المتكلمين، چاپ طه عبدالرؤوف سعد، بيروت 1404/1984؛ قاضى عبدالجباربن احمد، المغنى فى ابواب التوحيد و العدل، ج20، چاپ عبدالحليم محمود و سليمان دنيا، ]قاهره، بى تا.[؛ محمدبن عمر كشّى، اختيار معرفة الرجال، ]تلخيص[ محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد 1348ش؛ همان، تصحيح و تعليق محمدباقربن محمد ميرداماد، چاپ مهدى رجائى، قم 1404؛ كلينى (بيروت)؛ عبداللّه مامقانى، تنقيح المقال فى علم الرجال، چاپ محيى الدين مامقانى، قم 1423ـ؛ مجلسى؛ محمدبن محمد مفيد، الارشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد، بيروت 1414/1993؛ همو، كتاب الامالى، چاپ حسين استادولى و على اكبر غفارى، قم 1403؛ نجاشى؛ نَشوان بن سعيد حِمْيَرى، الحور العين، چاپ كمال مصطفى، چاپ افست تهران 1972؛ حسن بن موسى نوبختى، فرق الشيعة، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف 1355/1936؛
Josef van Ess, Theologie und Gesellschaft im ۲. und ۳. Jahrhundert Hidschra: eine Geschichte des religiösen Denkens im frühen Islam, Berlin ۱۹۹۱-۱۹۹۷; Wilferd Madelung, "The Shiite and Kh¦arijite contribution to pre-Ash‘arite kal¦am", in Islamic philosophical theology, ed. Parviz Morewedge, Albany, N.Y.: State University of New York Press, ۱۹۷۹; Hossein Modarressi T¤ aba¦ taba¦ ’i, Tradition and survival: a bibliographical survey of early Sh¦ i‘ite literature, vol.۱, Oxford ۲۰۰۳.
/ سعيد زعفرانى زاده /
۱. Madelung ۲. Josef van Ess ۳. Modarressi T¤ ab¦a¤ tab¦a’i