زُباره، از شهرهاى مهم قطر در قرن دوازدهم. امروزه ويرانه هاى زباره در ساحلى در شمال غربى قطر* در بلديه الشَمال (بلدية: بزرگ ترين واحد در تقسيمات كشورى قطر) واقع است ( ←خليفى، ص68؛ ابن سَنَد، مقدمه آل ثانى، ص70، پانويس 1). ظاهرآ نام شهر برگرفته از الزَّبر به معناى سنگ است ( ←زَبيدى، ج 6، ص450)، همچنين اين واژه در زبان محلى مردم قطر به معناى تپه است و زباره را، به سبب وجود تپه اى در آن، به اين نام خوانده اند ( ←آل ملا، ج 2، ص 293؛ براى قولهاى ديگر در نام زباره ←خليفى، ص 87). اطلاعات درباره تاريخ پيدايش زباره، به سبب كمبود منابع بسيار اندك است. به نظر مى رسد تاريخ اوليه شهر با مهاجرت قبايل عُتوبى از قبيله عَنَزَه* ــمتشكل از آل صَباح*، آل جَلاهِمه و آل خليفه*ــ از عربستان به قطر درآميخته باشد. ظاهرآ زباره تا پيش از ورود قبايل عتوبى به آنجا، همچون ديگر مناطق شبه جزيره قطر، زير نفوذ قبيله آل مُسَلَّم بود كه باج گزار بنى خالد*، حاكمان اَحساء* و سواحل شرقى عربستان بودند ( ←احمد مصطفى ابوحاكمه[1] ، ص 67؛ نيبور[2] ، ص 295). در حدود اواخر قرن دوازدهم، قبايل عتوب به سبب كمبود آب و درگيريهاى قبيله اى از نَجد مهاجرت كردند و چون در پى مناسبات تجارى با قطر، با زباره نيز آشنا شده بودند، آنجا را براى سكونت انتخاب كردند ( ←احمد مصطفى ابوحاكمه، ص 67ـ 68). چندى بعد، گروهى از عشاير عتوب براى مدتى از زباره به كويت رفتند و در 1180، با رهبرى شيخ محمدبن خليفه به زباره بازگشتند (نبهانى، ص 83؛ بلگريو[3] ، ص 123؛ آل ملا، ج 2، ص 298). شيخ محمدبن خليفه، پس از استقرار در اين منطقه، با كمك و همراهى تاجرى به نام شيخ احمدبن رزق به ساخت شهر و آبادانى آنجا پرداخت و مساجد، مدارس و بناهاى متعددى ساخت ( ←ابن سند، ص 138ـ139، همان مقدمه، ص 18ـ19؛ آل ملا، ج 2، ص 293؛ احمد مصطفى ابوحاكمه، ص 71). تجربه عتوبيها در صيد ماهى و مرواريد و تجارت آن موجب رشد و رونق تجارى شهر شد، چنان كه صيد مرواريد در غرب شبه جزيره قطر به انحصار حاكمان زباره درآمد و آنها نفوذ خود را در اطراف زباره، خورحَسّان و رُوَيس گسترش دادند (بلگريو، همانجا؛ ويلكينسون[4] ، ص 42؛ حبيب الرحمان[5] ، ص 19). افزايش قدرت و نفوذ عشاير عتوب در زباره، اختلاف و درگيرى با قدرتهاى پيشين اين منطقه ازجمله بنى خالد و آل مسلّم را در پى داشت، كه در آن زمان بر قطر حاكم بودند، به ويژه پس از آنكه عتوبيها با ساخت ديوار و قلعه مُرَير در 1182 در زباره و نيز سرپيچى از پرداخت خراج به آل مسلّم خود را از زير نفوذ آنها خارج كردند (نبهانى، همانجا؛ احمد مصطفى ابوحاكمه، ص 70). در پى تصرف بصره به دست ايرانيان در دوره عثمانى و متزلزل شدن موقعيت تجارى آن، كه واسطه ميان بازار هند در شرق و بازارهاى عربى بود، زباره به سبب موقعيت مناسبش جايگزين آن شد ( ←ابن سند، همان مقدمه، ص 70). در نتيجه، شهر رونق يافت و بسيارى از تاجران، دانشمندان و علماى بصره و كويت به زباره مهاجرت كردند. عشاير عتوب نيز با ايجاد تسهيلاتى در تجارت، ازجمله حذف گمرك و تشويق تجارت آزاد، به شكوفايى تجارت و توسعه و رونق شهر شتاب بخشيدند (احمد مصطفى ابوحاكمه، ص 73، 96؛ بشير[6] ، ص 34؛ آل ملا، ج 2، ص 294ـ296). موقعيت جديد زباره در تجارت و نيز مناسبات نزديك آن با عتوبيهاى كويت سبب نگرانى حكمرانان مناطق مجاور ازجمله ايران شد، چنان كه در پى دستور عليمرادخان زند (حك : 1196ـ1199)، حاكم شيراز و پادشاه سلسله زنديه، به شيخ نَصر (حاكم بوشهر و بحرين، از آل مذكور) از 1191 به بعد چندبار ايرانيان به زباره حمله كردند (بلگريو، همانجا؛ احمد مصطفى ابوحاكمه، ص 96؛ بشير، ص 34ـ35؛ براى حملات برخى عربها به زباره ←بلگريو، ص 115). اما آل خليفه به كمك متحدانش حملات ايران را دفع كردند و حتى در 1197، بر بحرين نيز تسلط يافتند (بلگريو، ص 26، 75، 123؛ بشير، ص 35ـ36؛ نيز ←نبهانى، ص 85ـ 89؛ بحرين*). با تسلط آل خليفه بر بحرين، مدتى از نفوذشان در زباره كاسته شد، كه در پى آن رَحمَة بن جابر (از آل جَلاهِمَه) بر قطر تسلط يافت ( ←كريستال[7] ، ص 27). در اين دوره، زباره شهرى پرجمعيت با چهارصد خانه گزارش شده است (احمد مصطفى ابوحاكمه، ص 68؛ زهلان[8] ، ص 30). از حدود 1214 به بعد، وهابيها و عمانيها براى سلطه بر سواحل جنوبى خليج فارس، بارها به زباره حمله كردند. عمانيها، كه از پيش با زباره مناسبات تجارى داشتند، به فرماندهى سعيدبن سلطان (حك : 1222ـ1273)، حاكم عمان و از آل بوسعيد*، به زباره حمله كردند كه در نتيجه آن زباره آسيب بسيار ديد (زهلان، ص30ـ31)، چنان كه سفرنامه نويسانى كه از زباره در 1239 بازديد كرده اند، آنجا را تقريبآ ويران با جمعيتى اندك وصف كرده اند ( ←احمد مصطفى ابوحاكمه، ص 69؛ زهلان، ص 14ـ15). پس از مرگ رحمة بن جابر در 1242، آل خليفه، كه در بحرين قدرت يافته بودند، بر زباره مسلط شدند. در دوره حكومت آنها، زباره بازسازى شد. از حدود 1260، با افزايش قدرت و نفوذ آل ثانى*، كه در شرق شبه جزيره قطر سكونت داشتند، به تدريج، از نفوذ آل خليفه بر زباره و سواحل شمال غربى قطر كاسته شد ( ←زهلان، ص 14؛ كريستال، ص 28ـ29؛ نيز ←ادامه مقاله). زباره به سبب اهميت موقعيتش در منطقه مورد توجه دولتهاى استعمارگر ازجمله بريتانيا و فرانسه نيز بوده است ( ←احمد مصطفى ابوحاكمه، ص 104؛ براى رقابت بريتانيا با عثمانى بر سواحل عرب نشين خليج فارس ازجمله زباره ← كلى[9] ، ص 754؛ ويلكينسون، ص 79، 83). در اواخر قرن سيزدهم، بحرين بنابر دلايلى بر زباره ادعاى مالكيت كرد، ازجمله اينكه زباره محل سكونت نياكان آل خليفه بوده است و ساكنان آن ــ طايفه نَعيم/ نُعَيم ــ از اتباع آل خليفه بوده اند و به ويژه آنكه در 1290، نماينده دولت بريتانيا حق گمرك زباره را به بحرين داد و حق مهاجرت به آنجا را براى اتباع بحرين به رسميت شناخت (كلى، ص 732؛ امين[10] ، ص130). از سوى ديگر، آل ثانى حاكم بر قطر نيز به رهبرى قاسم بن محمد (حك : 1295ـ1331)، براى غلبه بر آل خليفه به تحكيم موقعيت خود در زباره پرداختند. آنان، كه از حمايت دولت عثمانى برخوردار بودند، در 1295 به محل سكونت طايفه نعيم در زباره، كه محل تردد آل خليفه بود، حمله و آنجا را ويران كردند (كريستال، ص 117؛ ويلكينسون، ص 74؛ براى حمله نَصيربن مبارك به زباره ←زهلان، ص 48). در 1312، در واقعه زباره (كُسارة الزباره)، آل ابن على از بنىَمَعاضيد و آل بُوكواره، در پى اختلاف با آل خليفه، با رقيب آنها يعنى آل ثانى متحد شدند و تصميم گرفتند بحرين را تصرف كنند. اما با دخالت انگليسيها اين تصميم عملى نشد و زباره براثر گلوله باران كشتيهاى جنگى انگليسى ويران شد (نبهانى، ص 147ـ148؛ سديدالسلطنه، ص240ـ241). در اوايل قرن چهاردهم، لاريمر[11] (ج 9، ص 1952) شهر زباره را ويران وصف كرده است. او از چند دژ زباره ازجمله فَريحَه، حَلوان، لِشا، رَقيات، أُمّ شُوَيل و ثَغَب نام برده است كه ظاهرآ در آن زمان به جز ثغب باقى ويران بوده اند. بااين حال معدودى از طايفه نعيم همچنان در زباره سكونت داشتند ( ←همانجا). در سالهاى بعد، همچنان قطر و بحرين بر سر مالكيت زباره با هم اختلاف داشتند، چنان كه در 1316ش/ 1937 دولت بحرين به سفر نماينده بريتانيا به زباره اعتراض كرده بود. در نتيجه اين اعتراض، آل ثانى به بحرينيهاى مقيم زباره و طايفه نعيم در آنجا حمله كردند (زهلان، ص 86؛ كريستال، همانجا). دولت بريتانيا براى رفع نزاعها در 1323ش/ 1944 مذاكرات و تدابيرى را آغاز كرد، ازجمله قائل شدن حقوق گمرك براى بحرين. اما اين اقدامات به نتيجه اى نرسيد و تنشها ازسر گرفته شد، چنان كه حاكم قطر، شيخ عبداللّه بن قاسم آل ثانى (حك : 1331ـ1369ش/ 1913ـ1950) دژ نظامى ديگرى در زباره ساخت و بحرين نيز قطر را تحريم اقتصادى كرد (زهلان، همانجا؛ كريستال، ص 165). اين وضع ادامه داشت تا اينكه در 1329ش/ 1949 به سبب دوستى شيخ على بن عبداللّه، حاكم قطر و از آل ثانى، با شيخ سلمان بن احمد، حاكم بحرين و از آل خليفه، تحريمهاى اقتصادى قطر لغو شد. اما اين صلح چندان دوام نيافت و در 1332ش/ 1954، بحرين ادعاى مالكيت بر زباره را ازسر گرفت. شيخ على نيز در واكنش به آن، نيروهاى نظامى بيشترى به دژ زباره فرستاد. در 1336ش/ 1957، با ميانجيگرى دولتهاى عربستان سعودى و بريتانيا، كه ادعاى مالكيت بحرين بر زباره را به رسميت نشناختند، درگيريها فروكش كرد. باوجوداين بحرين همچنان بر سر ادعاى خود باقى ماند ( ←كريستال، ص 165ـ166؛ براى اطلاع از درگيريهاى بحرين و قطر بر سر جزاير حَوار ←امين، ص 131؛ كريستال، ص 166). در 1380ش/ 2001، اختلافات قطر و بحرين درباره حق مالكيت بر جزاير حوار و زباره تشديد شد، كه با طرح آن در ديوان بين المللى دادگسترى[12] ، بحرين از ادعاى مالكيت خود بر زباره دست كشيد و قطر نيز مالكيت بحرين را بر جزاير حوار به رسميت شناخت. آنها براى ثبات اين صلح تصميم گرفتند پلى از زباره به جزاير حوار بنا كنند كه ظاهرآ ساخت آن از 1390ش/ 2011 آغاز شده است ( ←ويگاند[13] ، ص 79، 81). امروزه بقاياى شهر و قلعه زباره، از مناطق تاريخى قطر به شمار مى رود. اين قلعه در خرداد 1392/ ژوئن 2013 در شمار فهرست ميراث جهانى يونسكو[14] به ثبت رسيده است ( ← يونسكو، 2013؛ خليفى، ص 67ـ70، 88).
منابع : عبدالرحمان آل ملا، تاريخ هجر: دراسة حضارية شاملة للاحوال العمرانية و السياسية و الاقتصادية بالجزء الشرقى من شبه الجزيرة العربية، احساء 1411/ 1991؛ عثمان ابن سَنَد، سبائك العسجد فى اخبار احمد نجل رزق الاسعد، چاپ حسن بن محمد آل ثانى، دوحه 2007؛ محمد جاسم خليفى، المواقع الآثارية، التراث المعمارى، المتاحف فى قطر، دوحه 1424/2003؛ محمدبن محمد زَبيدى، تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ على شيرى، بيروت 1414/ 1994؛ محمدعلى سديدالسلطنه، تاريخ مسقط و عمان، بحرين و قطر و روابط آنها با ايران، چاپ احمد اقتدارى، تهران 1370ش؛ محمدبن خليفه نبهانى، التحفة النبهانية فى تاريخ الجزيرة العربية، بيروت 1406/ 1986؛
Ahmad Mustafa Abu Hakima, History of eastern A rabia: 1750-1800, the rise and development of Bahrain and Kuwait, Beirut 1965; S.H. Amin, International and legal problems of the Gulf, London 1981; Sani Ali Bashir, "A study of A¦ l-Khal¦ âfah’s rule in Bahrain: 1783-1820",M.A. thesis, Mcgill University, 1979; Charles Dalrymple Belgrave, The pirate coast, Beirut 1972; Jill Crystal, Oil and politics in the Gulf: rulers and merchants in Kuwait and Qatar, Cambridge 1995; Habibur Rahman, The emergence of Qatar: the turbulent years 1627-1916, New York 2010; J.B. Kelly, Britain and the Persian Gulf: 1795-1880, Oxford 1968; John Gordon Lorimer, Gazetteer of the Persian Gulf, ’Om¦an, and central A rabia, Buckinghamshrire 1986; Carsten Niebuhr, Description de l’A rabie: faite sur des observations propres et des avis recueillis dans les lieux mêmes, Amsterdam 1774; Unesco, 2013. Retrieved Dec.8, 2014, from http:// www.whc. unesco.org/en/list/1402; Krista Eileen Wiegand, "Bahrian, Qatar, and the Hawar Islands: resolution of a Gulf territorial dispute", The Middle East journal, vol. 66, no.1 (winter 2012); John Craven Wilkinson, A rabia’s frontiers: the story of Britain’s boundary drawing in the desert, London 1993; Rosemarie Said Zahlan, The creation of Qatar, London 1979.
/ عباس احمدوند /
1. Ahmad Mustafa Abu Hakima 2. Niebuhr 3. Belgrave 4. Wilkinson 5. Habibur Rahman 6. Bashir 7. Crystal 8. Zahlan 9. Kelly 10. Amin 11. Lorimer 12. International Court of Justice 13. Wiegand 14. Unesco World Heritage List