ريف، ناحيه اى كوهستانى در شمال كشور مغرب (مراكش)، به موازات ساحل درياى مديترانه و مركز قيام ضداستعمارى محمدبن عبدالكريم خطّابى*. واژه ريف (جمع : اَرياف) به معناى زمين حاصلخيز، آبگاه و وفور مأكولات است (زمخشرى، قسم 1، ص38؛ ابن منظور، ذيل مادّه). از اين رو، در منابع دوره اسلامى، هر زمين سبز و حاصلخيز نزديك آب، ريف خوانده شده است؛ چنان كه هم زمينهاى رسوبى قابل كشت كنار رودهاى بزرگ دجله و فرات يا وادى رود نيل* و هم واحه*هاى كوچك جزيرة العرب را ريف مى ناميدند ( ← ناجيه عبداللّه ابراهيم، 1403، ص 224ـ225). گاه به مجموع قريه ها و مزارع پيرامون شهرها نيز ريف مى گفتند و اين ريفها به نام آن شهر خوانده مى شدند، همچون ريف كوفه، ريف بصره و ريف بغداد ( ← همو، 1988، ص 23). در تقسيم بندى عام تر، چند ريف واقع در يك ناحيه را به نام كل آن ناحيه مى خواندند، چنان كه ريفهاى كوفه، بصره و بغداد را ارياف عراق مى ناميدند ( ← بكرى، ج 3، ص 914؛ ابن فضل اللّه عمرى، سفر3، ص 492؛ براى اطلاع بيشتر از ريف و معناهاى آن ← امينى كاشانى، ص 106ـ108). علاوه بر اين اصطلاحات جغرافيايى، در كشور مغرب، ناحيه كوهستانى وسيعى به جبال ريف معروف است. جبال ريف (به طول تقريبى 360 و عرض 80 كيلومتر) همچون قوسى در شمال كشور مغرب و به موازات ساحل درياى مديترانه از طَنجه در غرب تا رود مولويه/ مُلويه در شرق كشيده شده است ( ← معلمة المغرب، ج 13، ص 4529؛ ماورر[1] ، ص 15؛ نيز ← >اطلس جامع جهان تايمز<[2] ، نقشه 87). در ظاهر به نظر مى رسد جبال ريف رشته اى از سلسله جبال اطلس است كه در شرقِ تِلِمسان* و آجِرسيف، از اين رشته كوه خارج مى شود، درحالى كه ريف دنباله كوردى يرا بتيكا[3] ، آخرين رشته كوههاى شبه جزيره ايبرى از سمت جنوب، است كه از طريق تنگه جبل طارق به افريقا كشيده شده است ( ← حسين مؤنس، ج 1، جزء1، ص 25؛ >مراكش<[4] ، ج 1، ص 30). در محل تلاقى جبال ريف به جبال اطلس، گذرگاه تازا* قرار دارد كه از گذشته محل عبور مسافران مغرب اوسط به مغرب اقصى بوده است (كتاب الاستبصار فى عجائب الامصار، ص 186). تا پيش از قرن هفتم، در گزارشهاى جغرافى نگاران مسلمان از مغرب، نامى از ريف نيامده است. به گزارش ابن سعيد مغربى (متوفى 685؛ ص 139)، كرانه هاى نهرى به نام لو، واقع در ده ميلى پايين جبل غُماره، تا شهر بادِس* ريف خوانده مى شد. يك قرن بعد، وسعت ريف، براساس گفته بادسى (زنده در 722؛ ص 50)، از سَبْته* تا تلمسان بوده است. ابن خلدون (متوفى 808؛ ج 6، ص 281) جبال ريف را منطقه وسيعى دانسته كه از غساسه و نَكور* در نزديكى مغرب اوسط آغاز مى شده و تا طنجه* ادامه داشته است. در قرن دهم، لئوى آفريقايى[5] (ج 1، ص 324) و پس از وى، مارمول كارواخال[6] (ج 2، ص 229)، با وصفى كه تفاوت چندانى با گزارشهاى قبلى ندارد، ريف را از غرب به نهر لو، از شرق به نهر نكور، از شمال به درياى مديترانه و از جنوب به نهر وَرغَه (اَركيل) در اقليم فاس* محدود كرده و حتى آن را بخشى از اقليم فاس دانسته اند. علاوه براينها، از قرن نهم، واژه ريف بر مجموعه قبايل ساكن در دشتهاى بين وادى ستاسا تا شبه جزيره رأس تروفورش، واقع در شرق منطقه ريف و در محدوده حملات اسپانياييها و پرتغاليها، نيز اطلاق شده است (ماورر، همانجا). منطقه ريف، به سبب مجاورت با درياى مديترانه، آب وهواى معتدل و مرطوب، و منابع آبى فراوان، از ديرباز براى كشاورزى و دامدارى مساعد بود ( ← ابن خلدون، همانجا؛ نيز ← ماورر، ص 17، 19ـ20)، گرچه ويژگيهاى طبيعى جبال ريف اين منطقه را صعب العبور و نفوذناپذير ساخته بود؛ چنان كه در بيشتر بخش شمالى جبال ريف، كه مشرف به درياست، به سبب وجود سواحل صخره اى (كه ارتفاع آنها گاه به چندصد متر مى رسد) يا عمق ناكافى آب در بخشهاى كم ارتفاع تر، امكان ساخت بندرگاه و پهلوگرفتن كشتيها وجود نداشته است. بيشتر بخش جنوبى نيز از كوههاى صخره اى با دره هايى با شيب تند و صعب العبور تشكيل شده است. گذر از بخشهاى غربى و شرقى نيز به سبب وجود دشتها و تپه ها در ابتدا آسان مى نمايد، اما در ادامه، بيشتر اين دو بخش را كوهستانهايى با دره هاى عميق تشكيل مى دهد كه راه ورود به ريف را دشوار مى سازد (ماورر، ص 16؛ نيز ← معلمة المغرب، همانجا). صعب العبور و دور از دسترس بودن ريف، آنجا را به سكونتگاهى امن براى قبايل مختلف بربر همچون غماره، صَنهاجه، زَناته و زيرشاخه هاى آنها تبديل كرده بود ( ← ابن خلدون، همانجا؛ نيز ← ماورر، ص 17ـ18). پايبندى به ساختار و نظام قبيله اى براى آنان بيش از فرمانهاى حكومتى اهميت داشت؛ ازاين رو بيشتر به صورت مستقل مى زيستند و با حكومت مركزى در كشمكش بودند ( ← ماورر، ص 18). ريف، با وجود گستردگى اش، تنها مشتمل بر شش شهر همچون تَرغَه، بادس و نكور بود و بيشتر ساكنان ريف در روستاهاى پراكنده و در خانه هاى محقر سكونت داشتند ( ← لئوى آفريقايى؛ مارمول كارواخال، همانجاها). سابقه پذيرش اسلام در ميان قبايل ريف به اواخر قرن اول مى رسد. در اين زمان، صالح بن منصور حِمْيَرى نكور را تصرف كرد و وليدبن عبدالملك نيز در سال 91 نكور را به او بخشيد و قبايل آن منطقه، همچون غماره و صنهاجه، با اطاعت از او اسلام آوردند (ابن خلدون، ج 6، ص 283). ناحيه ريف، همچون ساير مناطق مغرب اقصى، محل نزاع حكومتهاى مختلف بوده است؛ چنان كه در اوايل قرن چهارم، ابن ابى العافيه (از اميران مغرب اقصى)، ادريسيان را از مغرب راند و آنان به جبال غماره و بلاد ريف پناه بردند (همان، ج 6، ص 289ـ293). در 460، يوسف بن تاشفين (مؤسس سلسله مرابطون اندلس) تمام بلاد غماره را از ريف تا طنجه فتح كرد (ابن ابى زرع، ص 178؛ قس ابن خلدون، ج 6، ص 247، كه سال فتح بلاد ريف را 473 دانسته است). با روى كارآمدن موحدون (حك : 524ـ668)، آنان بر ريف مسلط شدند ( ←ابن خلدون، ج 6، ص 307). مرينيان (حك : 614ـ875)، پس از قدرت يافتن در مغرب، حكومت بر نواحى شمال شرقى مراكش و ريف را به وطّاسيان* كه از خويشاوندان آنان بودند سپردند (همان، ج 7، ص 287). به نظر مى رسد از قرن ششم، صوفيان در امور اجتماعى و سياسى اين منطقه سهم بسزايى داشته و از مردم در برابر ظلم حكام و حملات اسپانياييها و پرتغاليها دفاع مى كرده اند (براى آگاهى از برخى اقدامات صوفيان ← بادسى، ص 75، 111ـ115؛ نيز ← بل[7] ، ص 389ـ391؛ براى آگاهى از حملات اسپانياييها و پرتغاليها به برخى شهرهاى منطقه ريف همچون سبته، طنجه و مِليله و اشغال آنها ← ناصرى، ج 3، ص 21ـ22، ج 4، ص 92ـ96، 98، 110ـ111؛ ضعيف، ص 231). در دوره حكومت عبدالحفيظ بن حسن*، در 1330/ 1912، كشور مغرب تحت الحمايه فرانسه و اسپانيا شد و ريف و سواحل شمالى آن به اسپانيا واگذار گرديد. اين امر خشم ملى گرايان را برانگيخت و جبال ريف به رهبرى عبدالكريم خطّابى به مركز مقاومت ضداستعمارى بدل شد كه در نهايت به پيروزى آنان و تشكيل جمهورى ريف به رياست پسرش، محمدبن عبدالكريم خطّابى، انجاميد ( ← خطّابى*، محمدبن عبدالكريم؛ نيز ← ادامه مقاله). براساس آخرين تقسيمات كشورى مغرب در 1389ش/ 2010، ناحيه تاريخى جبال ريف در دو استان طنجه ـ تطوان (تطّاوين) و شرق و ريف واقع است ( ← اللجنة الاستشارية للجهوية، 2010؛ >اطلس جامع جهان تايمز<، نقشه 87). طنجه*، تِطوان (تطّاوين*)، حُسيمه*، ناضور/ ناظور و بِركان از مهم ترين شهرهاى كنونى ناحيه ريف اند ( ← >اطلس جامع جهان تايمز<، همانجا). آب وهواى جبال ريف به علت مجاورت با درياى مديترانه، معتدل و مرطوب است. اين منطقه پرباران ترين منطقه در مغرب است و ميزان بارش در برخى قسمتهاى آن تا هزار ميليمتر در سال، و ميزان رطوبت آن معمولا بيش از 70% است ( ← معلمة المغرب، ج 13، ص 4531). اما جبال ريف مانع رسيدن رطوبت و بادهاى مديترانه اى به مناطق داخلى كشور مغرب مى شوند (مختارى امين، ص 10). جبال ريف، به ويژه دامنه هاى جنوبى آن، كه از گذشته پوشيده از جنگل با درختان مختلفى چون انواع سرو، بلوط، كاج و عرعر بوده، به مرور زمان از وسعت جنگلهايش كاسته شده است، چنان كه امروزه تقريبآ نيمى از جبال ريف را مراتع و زمينهاى صخره اى ، 30% تا 40% را زمينهاى زراعى و كمتر از 15% آن را جنگلها تشكيل مى دهند ( ← معلمة المغرب، ج 13، ص 4544). ساكنان ريف، كه از آنها با نامهايى چون ريافه، روافه و ريفيّين ياد مى شود، خود را اَمازيغ مى خوانند (د.اسلام، چاپ دوم؛ مينهان[8] ، ذيل مادّه). آنان از قبايل و تيره هاى متفاوتى تشكيل شده اند، ازجمله قبايل بنى بوفَراح، بنى وَرياغل، بنى عَمارت، تِمسَمان، بنى توزين، بنى سعيد، بنى اوليشك، تَفَرسيت، بنى بوياحى و قَلعيه و تيره هاى بنى شيكر، بنى سيدل، بنى بويفرور، بنى بوغافر ( ← هارت[9] ، ص 105). تا 1380ش/2001، بربرها حدود 74% كل جمعيت ساكنان ريف را تشكيل مى دادند و پس از آنان، عربها با 21% و اسپانياييها و ساير اقوام با 5% قرار داشتند (مينهان، همانجا).
منابع : ابن ابى زرع، الانيس المطرب بروض القرطاس فى اخبار ملوك المغرب و تاريخ مدينة فاس، چاپ عبدالوهاب بن منصور، رباط 1420/1999؛ ابن خلدون؛ ابن سعيد مغربى، كتاب الجغرافيا، چاپ اسماعيل عربى، بيروت 1970؛ ابن فضل اللّه عمرى، مسالك الابصار فى ممالك الامصار، سفر3، چاپ احمد عبدالقادر شاذلى، ابوظبى 1424/2003؛ ابن منظور؛ الهام امينى كاشانى، فرهنگ نامه: اصطلاحات اماكن عام تقسيمات جغرافيايى بر پايه آثار كلاسيك جغرافيايى جهان اسلام، مشهد 1394ش؛ عبدالحق بن اسماعيل بادسى، المقصد الشريف و المنزع اللطيف فى التعريف بصلحاء الريف، چاپ سعيد اعراب، رباط 1414/1993؛ عبداللّه بن عبدالعزيز بكرى، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، چاپ مصطفى سقّا، بيروت 1403/1983؛ آلفرد بل، الفرق الاسلامية فى الشمال الافريقى من الفتح العربى حتى اليوم، ترجمه عن الفرنسية عبدالرحمان بدوى، بيروت 1987؛ حسين مؤنس، تاريخ المغرب و حضارته، بيروت 1412/1992؛ محمودبن عمر زمخشرى، پيشرو ادب، يا، مقدمة الادب، چاپ محمدكاظم امام، تهران 1342ـ1343ش؛ محمدبن عبدالسلام ضعيف، تاريخ الضعيف: تاريخ الدولة السعيدة، چاپ احمد عمارى، ]رباط 1406/ 1986[؛ كتاب الاستبصار فى عجائب الامصار، چاپ سعد زغلول عبدالحميد، دارالبيضاء: دارالنشر المغربية، 1985؛ اللجنة الاستشارية للجهوية، 2010.
Retrieved June 8, 2015, from http://www. regionalisationavancee. ma/Pages AR.aspx?id=54;
لئوى آفريقايى، وصف افريقيا، ترجمه الفرنسية محمد حجى و محمد اخضر، بيروت 1983؛ لوئيس دل مارمول كارواخال، افريقيا، ترجمه عن الفرنسية محمد حجى و ديگران، ج 2، رباط 1409/1989؛ ژرار ماورر، «البيئة الجغرافية الريفية»، در الخطابى و جمهورية الريف، نقل الى العربية باشراف صالح بشير، ]بيروت[: دارابن رشد للطباعة و النشر، 1980؛ مرتضى مختارى امين، مراكش، تهران: وزارت امورخارجه، دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1378ش؛ معلمة المغرب، سلا: مطابع سلا، 1410ـ1426/1989ـ2005، ذيل «الريف الطبيعى» (از عبدالمالك بنعبيد)، «الريف (مقدمة)» (از بوشتى فلاح)؛ ناجيه عبداللّه ابراهيم، ريف بغداد : دراسة تاريخية لتنظيماته الادارية و احواله الاقتصادية، 575ـ 656ه /1179ـ 1258م، بغداد 1988؛ همو، «المفهوم اللغوى و الاصطلاحى للريف و السواد عند العرب»، مجلة المجمع العلمى العراقى، ج 34، ش 2 (جمادى الآخره 1403)؛ احمدبن خالد ناصرى، كتاب الاستقصا لاخبار دول المغرب الاقصى، چاپ جعفر ناصرى و محمد ناصرى، دارالبيضاء 1954ـ1956؛
EI2, s.v. "R¦ âf.I" (by J. Vignet-Zunz); David M. Hart, Tribe and society in rural Morocco, London 2000; James Minahan, Encyclopedia of the stateless nations: ethnic and national groups around the world, Westport, Conn. 2002; Morocco: country study guide, vol.1, Washington, D.C.: International Business Publications, 2013; The Times comprehensive atals of the world, London: Times Books, 2014.
/ الهام امينى كاشانى و نرگس كدخدايى /
جنگ ريف. جبال ريف در قرن چهاردهم/ بيستم، مركز مقاومت ضداستعمارى و تشكيل جمهورى ريف بود. در آغاز اين قرن، منازعه كشورهاى استعمارگر براى گسترش نفوذ و سيطره شان در مغرب (مراكش) به اوج رسيد. در 18 ذيحجه 1330/ 28 نوامبر 1912، يعنى از اواخر دوران سلطنت عبدالحفيظ بن حسن* (حك : 1326ـ1330)، اين كشور تحت الحمايه فرانسه و اسپانيا شد و به سه منطقه تقسيم گرديد : منطقه نفوذ فرانسه شامل بخشهاى ميانى مغرب كه 80% مساحت و 90% جمعيت آن را در بر مى گرفت؛ منطقه نفوذ اسپانيا كه مشتمل بود بر بخش كوچكى از شمال مغرب به نام ريف. منطقه سوم، شهر طنجه[10] بود كه منطقه اى بين المللى به شمار مى آمد (تكريتى، ص 34؛ حسن سيد سليمان، ص 49ـ50؛ وولمان[11] ، ص 14ـ 28). اسپانيا در جنگ جهانى اول (1332ـ1337/1914ـ1918) با بريتانيا در حال جنگ بود و از نظر اقتصادى و نظامى توانايى تسلط بر سراسر منطقه ريف را كه داراى معادن سرشار و زمينهاى حاصلخيز بود، نداشت. در اين دوره، حكومت سلطان يوسف بن حسن* (حك : 1330ـ 1345) پادشاه مغرب، ضعيف و از نظر سياسى بى ثَبات بود و رهبران قبايل محلى، مانند شريف محمد اَمزيان، مشهور به قهرمان اول ريف، به ويژه در اين منطقه در برابر استعمار اسپانيا مقاومت مى كردند. از 1337/1919، اسپانيا به تدريج با سازماندهى نيروهايش به مناطق كوهستانى ريف حمله كرد. عبدالكريم خطّابى كه به قبيله بنى وَرياغل، از قبايل مهم مخالف استعمار و قدرتمند منطقه ريف تعلق داشت، رهبرى جنبش ضداستعمار را برعهده گرفت و با متحدكردن قبايل و بسيج مردم منطقه، آماده نبرد با اسپانيا شد. او پس از مدتى درگذشت و پسرش، محمدبن عبدالكريم خطّابى، جانشين وى شد ( ← پنل[12] ، ص20؛ محمود شبيب، ص 562ـ568؛ آلوارس[13] ، ص 4ـ8؛ داهش، 2001، ص90؛ نيز ← خطّابى*). در تاريخ مغرب، قيام ريف در مقابل استعمار را مقاومت اوليه مى خوانند. پس از آن و تحت تأثير آن، جنبش ملى گراى مغرب كه بيشتر در شهرها متمركز بود، به وجود آمد. قيام خطّابى برآمده از اوضاع سياسى و اجتماعى اوايل قرن چهاردهم مغرب بود و اقدامات اسپانيا و فرانسه سبب بروز اين گرايشهاى ضداستعمارى و هدايت آن به سمت قيام مسلحانه شد. اين قيام همچنين زمينه اقتصادى مهمى داشت. اقليم ريف يكى از پرجمعيت ترين و فقيرترين مناطق مغرب در آن دوران بود. بنابراين، بسيارى از مردان ريف براى امرار معاش و جستجوى كار به الجزاير مى رفتند، اما با حضور نيروهاى استعمارى در منطقه ريف، مسير مهاجرت به الجزاير مسدود شد و ادامه اين وضع به افزايش فقر و بيكارى و اعتراض و مخالفت شديد مردم ريف انجاميد. ريفيها به سبب سابقه طولانى در منازعات قبيله اى با فنون جنگى آشنايى داشتند و خطّابى اين مردم معترض را در قالب جنبشى ضداستعمارى سازماندهى كرد (براون[14] ، ص380ـ382). در 1300ش/1921، اسپانياييها با پيشروى به سوى غرب، منطقه دارداريوس و تَفرسيت و اَنوال را تصرف كردند و نيروهاى محمدبن عبدالكريم خطّابى نيز پايگاه ابّران[15] (عبران) را به تصرف خود درآوردند. پس از نبرد ابّران، درگيرى ميان نيروهاى خطّابى و اشغالگران اسپانيايى در مناطق مختلف ريف ادامه يافت و بار ديگر نيروهاى اسپانيايى شكست خوردند. در پى اين شكستها و محاصره پايگاههاى اسپانيا ازجمله در انوال، نظاميان اسپانيايى از آنجا عقب نشينى كردند (قلعجى، ص 201ـ203؛ حسن فتح الباب، ص 62ـ63؛ نجيب زبيب، 1415، ج 4، ص 310ـ315). اين نبرد انگيزه مردم ريف را براى بيرون راندن استعمارگرانى كه نيرو و امكانات پيشرفته ترى داشتند، تقويت كرد و اين خود زمينه ساز پيروزيهاى بعدى شد. همچنين، اين پيروزيها فرانسويها را از قدرت گرفتن و گسترش قلمرو خطّابى در سراسر منطقه مغرب عربى نگران ساخت. شكست اسپانياييها به سقوط دولت جنگ طلب اسپانيا در 19مرداد1300/10 اوت 1921 و شكاف ميان نظاميان و تقويت شعار ضد جنگ براى خروج نظاميان از مغرب انجاميد. در سطح سياسى نيز آزادى خواهى مردم ريف زمينه ساز تشكيل جمهورى ريف شد. خطّابى پس از اين پيروزى براى اداره ريف، انجمن ملى (الجمعية الوطنية)، متشكل از رؤساى قبايل و نخبگان ريف، را تأسيس كرد. اين انجمن در نخستين جلسه خود، استقلال ريف و تشكيل حكومت جمهورى به رياست محمدبن عبدالكريم خطّابى را اعلام كرد. در 28 شهريور/ 19 سپتامبر همان سال، جمهورى ريف به رياست خطّابى تأسيس شد (جلال يحيى، ج 4، ص 138؛ فاسى، ص 139ـ140؛ داهش، 2002، ص 107ـ111). رياست انجمن ملى برعهده رئيس جمهور بود. انجمن در نشستهاى بعدى خود قانون اساسى را تدوين كرد كه براساس آن، دو قوه مقننه و مجريه زير نظر اين شورا قرار گرفت. انجمن همچنين، اَجدير را به پايتختى جمهورى ريف برگزيد. در قانون اساسى بر رعايت حقوق مردم مغرب در معاهدات، عقب نشينى اسپانيا از منطقه ريف به سبته و مَليلَه و اراضى مجاور آن، پذيرش استقلال كامل دولت ريف و پرداخت خسارتهاى دوران اشغال كشور از سوى استعمارگران و گسترش و بهبود مناسبات سياسى و تجارى با ديگر دولتها تأكيد شده بود (فاسى، ص 139-141؛ يوسفى، ص 68ـ71؛ داهش، 2002، ص 148ـ 151). نهادهاى نظامى در جمهورى ريف به ارتش و نيروهاى امنيتى داخلى تقسيم مى شد و ارتش، به مثابه مهم ترين و پوياترين نهاد نظامى، گارد اميرى، پياده نظام و واحد توپخانه را دربر مى گرفت. نيروهاى امنيتى داخلى نيز به پليس و نيروى امنيتى سرّى تقسيم مى شد كه اين دو نهاد برقرارى امنيت و حفظ ثبات كشور و اجراى قوانين و مقررات حكومت ريف را بر عهده داشتند. اصلاح و تنظيم امور مالى از همان ابتداى برقرارى حكومت مورد توجه بود و هزينه هاى مالى از دو طريق، يعنى منابع داخلى از قبيل زكات و ماليات و منابع خارجى مانند فديه اسرا و گمركات، تأمين مى شد. در زمينه آموزشهاى سنّتى دينى نيز مساجد در سراسر جمهورى ريف سهم عمده اى داشتند. به تدريج، حكومت به آموزش علوم جديد نيز توجه كرد. خطّابى در نظر داشت تا وزارت معارف تشكيل دهد و براى مشاركت بيشتر دانش آموختگان و شكوفايى استعدادهاى آنها، در نهضت آموزشى جديد تغييراتى به وجود آورد كه مقدمه آن، تأسيس سه مدرسه با رويكرد نوين بود. قوه قضائيه يكى ديگر از نهادهاى مهم مدنى در جمهورى ريف بود كه از همان ابتداى تشكيل جمهورى ريف و براساس اصول شريعت اسلام و قوانين عرفى به امر قضا پرداخت. بهبود وضع بهداشت و گسترش راههاى مواصلاتى از ديگر اقدامات مهم خطّابى بود (هارت[16] ، ص 29، 35؛ يوسفى، ص 73ـ77؛ داهش، 2002، ص 155ـ159، 168ـ 185). خطّابى در 1301ش/1922 پس از تثبيت موقعيت خود در حكومت ريف، از اسپانيا خواست تا استقلال جمهورى ريف را به رسميت بشناسد و به استعمارگرى در شمال مغرب پايان دهد، اما اسپانيا درخواست او را نپذيرفت. از اين رو، پس از شكست مذاكرات، خطّابى حملات نظامى را از سرگرفت (فاسى، ص 128ـ131؛ نجيب زبيب، 1415، ج 4، ص 318). از 1302ش/1923، دولت اسپانيا زير فشار افكار عمومى براى آزادى نيروهاى اسپانيايى كه در نبرد اَنوال اسير شده بودند، در مقابل پرداخت مبلغى و آزادى شمارى از اسيران مغربى با خطّابى توافق كرد، اما يك سال بعد نيروهاى اسپانيايى در تطاوين*[17] به پيشروى در منطقه ريف ادامه دادند و نيروهاى خطّابى در دو جبهه مليله و خط شفشاون[18] ـ تطاوين در اقليم جباله[19] به پايگاههاى نظامى اسپانيا در ريف حمله كردند و نيروهاى اسپانيايى ناگزير از پايگاههاى خود در ريف به نواحى ساحلى عقب نشينى كردند (جلال يحيى، ج 4، ص 141ـ142؛ نجيب زبيب، 1415، ج 4، ص 318ـ320؛ داهش، 2002، ص 118ـ123). پس از آن، خطّابى از مخالفان استعمار فرانسه در جنوب مغرب خواست تا براى نابودى استعمار قيام كنند كه اين امر خشم فرانسويان را برانگيخت. او همچنين سعى كرد تا از حمايت ساير كشورها، به ويژه جهان عرب، بهره مند شود و رسانه ها و نظر سازمانهاى بين المللى را به خواستهاى مشروع مردم ريف جلب كند. از 1304ش/ 1925، خطّابى براى تحكيم و توسعه قلمروش، در منطقه جباله پيشروى كرد و شمارى از مخالفان را سركوب و اموال آنها را كه با اسپانياييها همكارى داشتند، مصادره كرد. دولت فرانسه در منطقه تحت اشغال در مغرب كه از ضعف نيروهاى اسپانيايى و پيروزيهاى پى درپى خطّابى در منطقه ريف و برپايى دولتى مستقل در كنار فاس[20] نگران بود، منطقه ريف را بمباران كرد و بخشهايى از وادى ورغه را كه خارج از قلمرو نفوذ فرانسه بود، تصرف كرد (نجيب زبيب، 1415، ج 4، ص 320ـ324؛ جلال يحيى، ج 4، ص146ـ153). در 24 فروردين 1304/13 آوريل 1925، نيروهاى خطّابى با حمله به فرانسويهاى مستقر در منطقه ريف موفق شدند شهر وزّان[21] را تصرف كنند. آنها به نزديكى شهر فاس، مقرّ نيروهاى فرانسه، رسيدند و فرانسويان ناگزير عقب نشينى كردند. اين پيروزى دولت فرانسه را به شدت نگران كرد و سبب شد تا همان سال با اسپانيا درباره تحريم كامل سواحل مغرب توافق كند. پس از آن، دولت فرانسه در پى درخواست سلطان يوسف بن حسن براى سركوب نيروهاى خطّابى، در 19 شهريور 1304/ 10 سپتامبر 1925 به وادى ورغه حمله كرد و هم زمان، نظاميان اسپانيا نيز در منطقه ريف پيشروى كردند و در 10 مهر 1304/ 2 اكتبر 1925 وارد شهر اَجدير، مركز جمهورى ريف، شدند و خطّابى ناگزير مركز فرماندهى خود را به جنوب غربى تارگيست منتقل كرد (جلال يحيى، ج 4، ص 159ـ180؛ نجيب زبيب، 1424، ص 86ـ87؛ داهش، 2002، ص 207ـ218). از اواخر 1304ش/ آغاز 1926، نيروهاى اشغالگر با استفاده از وضع دشوار مردم ريف كه در محاصره كامل به سر مى بردند، كوشيدند مردم ريف را بر ضد خطّابى تحريك كنند. در چنين وضعى، نيروهاى اسپانيايى در 16 اسفند 1304/7 مارس 1926، با مصالحه با برخى قبايل ساكن در شمال غرب منطقه تحت اشغال اسپانيا در اقليم ريف، بر ارتفاعات مشرف بر شهر تطاوين تسلط يافتند. در آن هنگام، خطّابى از نظر تسليحاتى در مضيقه بود و ريف در محاصره كامل قرار داشت. فرانسويها در همان سال، شهر تارگيست را اشغال كردند و نيروهاى اسپانيايى نيز به نزديكى روستاهاى كمون رسيدند كه محمدبن عبدالكريم همراه خانواده اش به آنجا منتقل شده بود. خطّابى كه با محاصره و كمبود امكانات روبه رو بود، با طولانى شدن جنگ، ناگزير در خرداد 1305/ مه 1926، تسليم شد ( ← خَطّابى*). اما دولتى كه او در ريف براساس منشور ملى و ويژگيهاى نظام دموكراتيك بنا كرد، الگوى ملى گرايان مغرب در تغيير نظام سياسى به دموكراسى شد و قيام مسلحانه او تأثيرات شگرفى بر جنبشهاى آزادى بخش در كشور مغرب داشت و سرآغاز قيام ملى گرايانه در شمال و جنوب بر ضد استعمار شد. اين قيام، حتى در سراسر منطقه شمال افريقا، الگوى مقاومت براى ديگر نهضتهاى استقلال خواهى، به ويژه در تونس و الجزاير، شد (داهش، 2001، ص 93؛ عبدالكريم الخطّابى، ص 96ـ105؛ محمد زنيبر، ص 398ـ400).
منابع : كينيث براون، «المقاومة و الحركة الوطنية»، در الخطابى و جمهورية الريف، نقل الى العربية باشراف صالح بشير، ]بيروت[: دار ابن رشد للطباعة و النشر، 1980؛ هاشم صالح تكريتى، «معركة انوال علامة مضيئة فى تاريخ النضال العربى المعاصر»، المورخ العربى، ش 39 (1409)؛ جلال يحيى، المغرب الكبير، ج 4، بيروت 1981؛ حسن سيد سليمان، «ملامح التاريخ السياسى للمغرب العربى»، المورخ العربى، ش 43 (1410)؛ حسن فتح الباب، «عبدالكريم الخطابى فى المغرب»، الوعى الاسلامى، ش 207 (ربيع الاول 1402)؛ محمدعلى داهش، صفحات من الجهاد و الكفاح المغربى ضدالاستعمار: محمدبن عبدالكريم الخطّابى، بغداد 2002؛ همو، «المغرب فى مواجهة الاحتلال الاسبانى المنطلقات و الاهداف (ثورة الريف نموذجآ)»، الفكر السياسى، ش 13 و 14 (ربيع ـ صيف 2001)؛ عبدالكريم الخطّابى: بطل الريف، ]تأليف عزالدين اسماعيل و ديگران[، بيروت: دارالعودة، 1985؛ علّال فاسى، الحركات الاستقلالية فى المغرب العربى، ]رباط[: مؤسسة علال الفاسى، ]بى تا.[؛ قدرى قلعجى، ثمانية من ابطال العرب: حكايات الايام الماضية لابناء الايام الآتية، بيروت 2002؛ محمد زنيبر، «دور عبدالكريم فى حركة التحرر الوطنى فى المغرب»، در الخطابى و جمهورية الريف، همان؛ محمود شبيب، «من ابطال العرب المعاصرين : عبدالكريم الخطابى»، العرب، سال 12، ش 7 و 8 (محرّم و صفر 1398)؛ نجيب زبيب، عبدالكريم الخطابى: 1882ـ1963، بطل حروب الريف المغربى، بيروت 1424/2003؛ همو، الموسوعة العامة لتاريخ المغرب و الاندلس، بيروت 1415/1995؛ ديويد مونتگمرى هارت، «المؤسسات الاجتماعية ـ السياسية الريفية و اصلاحات عبدالكريم»، در الخطابى و جمهورية الريف، همان؛ عبدالرحمان يوسفى، «مؤسسات جمهورية الريف»، در همان؛
José E. Alvarez, The betrothed of death: the Spanish foreign legion during the Rif rebellion, 1920-1927, Westport, Conn. 2001; C. R. Pennell, "Ideology and practical politics: a case study of the Rif War in Morocco: 1921-1926", International journal of Middle East studies, vol.14, no.1 (Feb. 1982); David S. Woolman, Rebels in the Rif: A bd el Krim and the Rif rebellion, Stanford, Calif. 1968.
/ اصغر صادقى يكتا /
1. Gérard Maurer 2. The Times comprehensive atlas of the world 3. Cordilleras Béticas 4. Morocco 5. Leo Africanus 6. Luis de Mármol Carvajal 7. Alfred Bel 8. Minadan 9. Hart 10. Tanger 11. Woolman 12. Pennell 13. Alvarez 14. Kenneth Brown 15. Abarran 16. David Montgomery Hart 17. Tataouine 18. Chechaouen 19. Jibala 20. Fez 21. Wazzan