ريحان، نام دو گياه دارويى و ادويه اى، يعنى ريحان و شاه اِسپَرغَم، به ترتيب با نامهاى علمى Ocimum basilicum و O. minimum از تيره نعناييان[1] . اين گياهان علفى، يكساله، داراى ساقه منشعب از قاعده، گلهاى كوچك ارغوانى يا مايل به سبز تا سفيد و مجتمع در انتهاى ساقه، برگهاى سبز شفاف متقابل بيضوى اند، و در سرشاخه ها دانه هاى سياه ريز و كمى زبر دارند. ريحانها بومى فلات ايران اند و در افغانستان، پاكستان و اكثر نقاط ايران مى رويند يا پرورش مى يابند (رشينگر[2] ، ص 575ـ 576؛ قهرمان، ج10، لوحه 1215؛ زرگرى، ج 4، ص 47، 49؛ بمبر[3] ، ص175؛ قهرمان و اخوت، ج 1، ص 159ـ160، 183ـ 184). در بندهش (ص 87)، هر گياه خوشبوى پايا و كشت دادنى اسپرغم ناميده شده (قس ابوريحان بيرونى، ص298 كه اسپرغم را معادل سِپَرَم از ريشه اِسفَران و به معناى شادمانى دائم مى داند) و شاه اسپرغم همان شاه اسپرم/ شاهسپرغم فارسى و ريحان يا ضِيْمَرانِ عربى است. همچنين در عربى، برخى ريحان را حَماحِم مى گفته اند كه معرب «همينم» پارسى است، زيرا اين گياه در برآمدن از زمين مى گويد : «من اينم» (همان، ص 298ـ299، 362؛ نيز ← ابن سينا، ج1، كتاب2، ص 721 و پانويس 2و3؛ دايماك[4] و همكاران، ج3، ص83). ابوريحان بيرونى (ص 298) انواع ريحان را براساس شباهت ظاهرى آنها به گياهان ديگر برشمرده است كه عبارت اند از: مورد اسپرم، سعترى، نعناعى، ترخونى و صنوبرى. برخى مؤلفان گياهان ديگرى چون بادْرَنجبويه را ريحان و انواعى از ريحان چون ريحان كوهى را همان بادروج مى دانند ( ← انطاكى، ج 1، ص 58ـ59؛ حكيم مؤمن، ص 137ـ 138؛ شليمر[5] ، ص 408ـ 409؛ نيز ← بادروج*). ابن ميمون (ص 8) بادروج را همان باسيليق (باسيليكن/ بازيليكن) يونانى دانسته است (نيز ← طاهر، ص 96). واژه ريحان به معناى گياه خوشبو، گلهاى غير از گل سرخ و گاه شراب است (شاد، ذيل واژه)، ازاين رو در تركيب نام بسيارى از گياهان به كار رفته است ( ← حكيم مؤمن، ص130ـ131؛ دهخدا، ذيل واژه). در بندهش (ص 88)، شاه اسپرغم از آنِ امشاسپند شهريور دانسته شده است. براساس افسانه اى، ريحان (يا شاه سفرهم) تا زمان انوشيروان (حك : 531ـ579م)، در ايران وجود نداشت، تااينكه روزى مارى براى سپاس از خسرو در كشتن عقربى كه دشمن آن مار بود، دانه هاى شاه اسپرغم را به او پيشكش كرد و از آن پس كشت آن در ايران معمول شد (قزوينى، ص 261؛ برهان، ذيل «شاه اسپرغم»). گلاب شاهسپرم از داروها و مواد خوراكى رايج در زمان ساسانيان (حك : ح 226ـ ح 652م) بوده است (نجم آبادى، ج 2، ص 85ـ86). از قرن چهارم به بعد، كشت ريحان در اطراف شهرهاى ايران معمول بوده و به صورت خام، چاشنى غذا، يا دارو استفاده مى شده است (هروى، ص 207؛ تاريخ ايران، ص 238؛ پطروشفسكى[6] ، ج 1، ص 371ـ372، 375). ابونصرى هروى (ص 146) زمان و شروط بهينه كشت ريحان را شرح داده است (نيز ← رشيدالدين فضل اللّه همدانى، ص 187ـ188). يونانيان و روميها اين گياه بومىِ ايران، افغانستان و هندوستان را پرورش دادند. امروزه ريحان در سراسر جهان براى مصارف خوراكى كشت مى شود (كارليه[7] ، ص90؛ زرگرى، ج 4، ص 47). در گذشته هاى دور، برهمنان آن را براى تطهير آب و رفع انواع بيماريهاى روانى به كار مى بردند (كارليه، ص 91). حكماى يونانى و حكماى اسلامى، كه گاه نوشته هايشان برگرفته از نوشته هاى يونانيان است، خواص دارويى انواع ريحان را برشمرده اند. ديوسكوريدس[8] (1952، ص 205) ذيل واژه اوقِمُن (wkimon = باذروج)، كه در برخى منابع گونهاى ريحان دانسته شده، خواصى آوردهاست (نيز ← بادروج*). گونتر[9] ، ويراستار ترجمه انگليسى كتاب ديوسكوريدس (1934، ص 182)، نام علمى اوقمن را O. basilicumآورده است. حكماى اسلامى نيز ذيل واژه هاى شاهسفرم و ريحان خواصى برايش ذكر كرده اند؛ آنها طبع آن را خشك و گرم يا سرد ( ← رازى، ج 21، قسم 1، ص 107) و حتى معتدل (ابن بطلان، ص 118) دانسته اند. همچنين آن را براى گرم مزاجان و افراد مبتلا به صداع و شكم روى ناشى از گرمى ( ← رازى، ج 21، قسم 1، ص 107ـ108)، رفع سَحْج البطن (بيمارى ناشى از خراش و زخم روده ها؛ اخوينى بخارى، ص 406)، گشودن سدد دماغى (هروى، همانجا)، و تحليل رطوبات و فضلات دماغى (ابن بطلان، ص 119) مفيد دانسته اند. همه مؤلفان مذكور خواص ريحان را ذيل واژه شاهسفرم آورده اند. نخستين بار ابن سينا (ج 1، كتاب 2، ص 721 و پانويس 2و3) خواص اين گياه را ذيل واژه ريحان آورده و آن را براى درمان اورام بلغمى، نقرس، لقوه و درد رحم مفيد دانسته است (نيز ← ابن بيطار، ج 3، ص50). همچنين اين گياه داراى خاصيت قبض ملايم، مقوى امعاء، پاك كننده سينه و شش از بلغم لزج، و مفيد در سوختگى (انصارى شيرازى، ص 244) و زيادخوردنش باعث زكام و مصلحش نيلوفر دانسته شده است (انطاكى، ج 1، ص 235). گفته شده بوداده آن قاطع اسهال، ضَمادش جاذب فساد چشم، و مداومت در بوييدنش مضرّ دِماغ و مصلحش نيلوفر و بادرنجبويه است (حكيم مؤمن، ص 161). پزشكان كوبيدنش را در تركيبها منع كرده اند، چون لعاب مطلوب آنها ازبين مى رود (عقيلى علوى خراسانى، ص 539). امروزه دم كرده آن به عنوان ضدتشنج، مدرّ، برطرف كننده سردردهاى عصبى، تقويت كننده دستگاه گوارش، ازبين برنده سرگيجه و براى درمان پاره اى ناراحتيهاى گوارشى و ادرارى به كار مى رود (زرگرى، ج 4، ص 49ـ50؛ براى تركيبات شيميايى ← همان، ج 4، ص 47ـ49؛ دايماك و همكاران، ج 3، ص 85). از گذشته هاى دور، ريحان به صورت خام يا در تركيب انواع غذاها و ترشيهاى ايرانى استفاده مى شده است ( ← نوراللّه آشپزباشى، ص 242؛ على اكبر آشپزباشى، ص 6، 14، 38، 61؛ مظلوم زاده، ص 39، 92ـ93، 105، 108، 281). شليمر، پزشك هلندى و استاد دارالفنون، به كشت ريحان در حياط خانه هاى ايرانيان و مصرف آن با نان و پنير اشاره كرده است ( ← ص 409). در غالب نواحى مردابى، گلدان ريحان جهت دفع حشرات در منازل نگهدارى مى شود (زرگرى، ج 4، ص 47). به جهت برخى ويژگيهاى ريحان، ازجمله بوى خوش، و نيز معانى مجازى اش، ازجمله شراب، شاعران پارسى گوى ريحان يا شاه اسپرغم را در اشعار خود، عمدتآ در مدح سلاطين، به كار برده اند. كهن ترين سند استفاده از واژه ريحان در اشعار فارسى از رودكى (ص 35) است (براى اشعار ديگر شاعران ← فرخى سيستانى، ص 267؛ عنصرى، ص 267؛ منوچهرى، ص 13، 26؛ قطران تبريزى، ص 18، 273، 298ـ299؛ حسن غزنوى، ص 193). در نام گذارى بسيارى از مكانها در ايران نيز واژه ريحان به كار رفته است ( ← رزم آرا، ج 1، ص 101، ج 2، ص 136، ج 3، ص 139).
منابع : على اكبر بن مهدى آشپزباشى، سفره اطعمه، چاپ عكسى تهران 1353ش؛ نوراللّه آشپزباشى، مادة الحيوة: رساله در علم طباخى، در كارنامه و مادة الحيوة: متن دو رساله در آشپزى از دوره صفوى، چاپ ايرج افشار، تهران: سروش، 1360ش؛ ابن بطلان، تقويم الصحة، ترجمه فارسى از مترجمى نامعلوم (اواخر قرن پنجم/ اوايل قرن ششم)، چاپ غلامحسين يوسفى، تهران 1366ش؛ ابن بيطار؛ ابن سينا؛ ابن ميمون، شرح اسماءالعقار، چاپ ماكس مايرهوف، قاهره 1940؛ ابوريحان بيرونى، كتاب الصيدنة فى الطب، چاپ عباس زرياب، تهران 1370ش؛ ابونصرى هروى، ارشاد الزراعه، چاپ محمد مشيرى، تهران 1356ش؛ ربيع بن احمد اخوينى بخارى، هداية المتعلمين فى الطب، چاپ جلال متينى، مشهد 1344ش؛ على بن حسين انصارى شيرازى، اختيارات بديعى (قسمت مفردات)، چاپ محمدتقى مير، تهران 1371ش؛ داوودبن عمر انطاكى، تذكرة اولى الالباب ]و[ الجامع للعجب العُجاب، ]قاهره[ 1416/1996؛ محمدحسين بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معين، تهران 1361ش؛ بندهش، ]گردآورى[ فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، 1369ش؛ ايليا پاولوويچ پطروشفسكى، كشاورزى و مناسبات ارضى در ايران عهد مغول، ترجمه كريم كشاورز، تهران 1357ش؛ تاريخ ايران: از دوران باستان تا پايان سده هيجدهم ميلادى، نوشته نينا ويكتوروونا پيگولوسكايا و ديگران، ترجمه كريم كشاورز، تهران: پيام، 1363ش؛ حسن بن محمد حسن غزنوى، ديوان، چاپ محمدتقى مدرس رضوى، تهران 1362ش؛ محمدمؤمن بن محمدزمان حكيم مؤمن، تحفه حكيم مؤمن، چاپ سنگى تهران 1277، چاپ افست 1378؛ دهخدا؛ پدانيوس ديوسكوريدس، هيولى الطب فى الحشائش و السموم، ترجمة اِصْطِفَن بن بَسيل و اصلاح حنين بن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الياس تِرِس، تطوان 1952؛ محمدبن زكريا رازى، كتاب الحاوى فى الطب، حيدرآباد، دكن 1374ـ1393/ 1955ـ1973؛ رزم آرا؛ رشيدالدين فضل اللّه همدانى، آثار و احياء: متن فارسى درباره فن كشاورزى، چاپ منوچهر ستوده و ايرج افشار، تهران 1368ش؛ جعفربن محمد رودكى، ديوان، چاپ جعفر شعار، تهران 1378ش؛ على زرگرى، گياهان داروئى، ج 4، تهران 1369ش؛ محمدپادشاه بن غلام محيى الدين شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسى، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران 1363ش؛ غلامرضا طاهر، فرهنگ لغات طبى يونانى در كتابهاى فارسى، تهران 1374ش؛ محمدحسين بن محمدهادى عقيلى علوى خراسانى، مخزن الادويه، كلكته 1844، چاپ افست تهران 1371ش؛ حسن بن احمد عنصرى، ديوان، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران 1363ش؛ على بن جولوغ فرخى سيستانى، ديوان، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران 1371ش؛ زكريابن محمد قزوينى، عجايب المخلوقات و غرائب الموجودات (تحرير فارسى)، چاپ نصراللّه سبوحى، ]تهران[ 1361ش؛ ابومنصور قطران تبريزى، ديوان، چاپ محمد نخجوانى، تبريز 1333ش؛ احمد قهرمان، فلور ايران، ج10، تهران 1367ش؛ احمد قهرمان و احمدرضا اخوت، تطبيق نامهاى كهن گياهان دارويى با نام هاى علمى، تهران 1383ش ـ؛ لئونس كارليه، سبزيها و ميوه هاى شفابخش، ترجمه مهدى نراقى، تهران 1350ش؛ محمدمهدى مظلوم زاده، آش پزى در فرهنگ مردم كازرون، تهران 1383ش؛ احمدبن قوص منوچهرى، ديوان، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران 1347ش؛ محمود نجم آبادى، تاريخ طب در ايران، تهران 1341ـ1353ش؛ موفق بن على هروى، الابنية عن حقايق الادوية، تصحيح احمد بهمنيار، چاپ حسين محبوبى اردكانى، تهران 1346ش؛
Charles James Bamber, Plants of the Punjab, Lahore 1916; Pedanius Dioscorides, The Greek herbal of Dioscorides, tr. John Goodyer, 1655, ed. Robert T. Gunther, Oxford 1934; William Dymock, C. J. H. Warden, and David Hooper, Pharmacographia Indica, London 1890-1893, repr. Karachi 1972; Karl Heinz Rechinger, et al., Labiatae (Flora Iranica, ed. Karl Heinz Rechinger, no.150), Graz 1982; J. L. Schlimmer, Terminologie médico-pharmaceutique et anthropologique: française-persane, litho.ed., Tehran 1874, typo.repr. 1970.
/ مرضيه كاظمى نورعينى /
1. Labiatae 2. Rechinger 3. Bamber 4. Dymock 5. Schlimmer 6. Ilia Pavlovich Petrushevskii 7. Leonce Carlier 8. Dioscorides 9. Gunther