ری

معرف

شهر و ناحيهاى تاريخى و مهم در ايالت جبال*، امروزه شهر و شهرستانى در استان تهران.
متن

 

رِى، شهر و ناحيه اى تاريخى و مهم در ايالت جبال*، امروزه شهر و شهرستانى در استان تهران. اين مقاله مشتمل است بر : 1) وجه تسميه 2) پيشينه الف) پيش از اسلام ب) از ورود اسلام تا حمله مغول ج) از دوره ايلخانيان تا پايان دوره قاجار 3) دوره جديد 4) پويشهاى مذهبى، علمى و فرهنگى 5) باستان شناسى و هنر و معمارى

 1) وجه تسميه. واژه رِى (در متون كهن عربى و فارسى : رَى؛   ياقوت حَمَوى، ج 2، ص 892؛ برهان، ذيل مادّه) در ادوار تاريخى و منابع كهن به صورتهاى متفاوتى آمده است. اين واژه در كتاب طوبيا[1] ــاز كتابهاى مقدس كهن (احتمالا متعلق به سده اول پيش از ميلاد)ــ به صورت رگس (Rhagès؛   ص 11، 15، 21، 27، 46)، در اوستا رگه (Raga؛ ج 1، مقدمه پورداود، ص 104)، در كتيبه هخامنشى بيستون رگا (Ragâ؛ شارپ[2] ، ص 48)، در زمان سلوكيان (حك : ح 300 ـ ح 250ق م) اورپس (Europus؛ استرابون[3] ، ج 5، ص 309)، در دوره اشكانيان (حك : ح 250ق م ـ226م) آرساسيا/ آرساكيا (Arsacia؛ همانجا؛ اعتمادالسلطنه، 1363شالف، ص 95) و ارشكيه (پيرنيا، ج 3، ص 2645)، و در كتاب >جغرافياى استرابون<[4] (استرابون، همانجا) رگه (Rhaga) آمده است. گفته شده سبب ناميده شدن اين شهر به راگا آن بوده است كه زمينهاى اين منطقه براثر زلزله ازهم گسيخته و سخت ويران شده بود (همان، ج 1، ص 223؛ امبرسز[5] و ملويل[6] ، ص 35). در دوره ساسانيان (حك : ح 226 ـ ح 652م)، نام اين شهر به صورتهاى راگس/ راژس ( اعتمادالسلطنه، همانجا)، ازارى/ ارازى (ابن فقيه، ص 538؛ بَلاذُرى، ص 447)، رى اردشير/ رام اردشير، ريشهر و رام فيروز آمده است (ياقوت حموى، ج 2، ص 893؛ دمشقى، ص 248). آراى موجود درباره وجه تسميه رى موثق نيستند، ازجمله ادعاى برخى جغرافى نويسان مسلمان كه واژه رى را گاه برگرفته از نام سازنده يا آبادگران شهر در روزگاران بسيار قديم دانسته ( ابن فقيه، ص 537؛ ياقوت حموى، همانجا) و گاه به نقل از برخى روايات افسانه اى و جعلى، صورتهاى اوليه و معناهاى بى مبنايى براى اين واژه ذكر كرده اند (براى اقتباس رى از «بور انجير» و «بهرزير»  ابن فقيه، همانجا؛ ياقوت حموى، ج 2، ص 895). در منابع عربى، ظاهرآ واژه هايى چون عتيقه ( طبرى، ج 4، ص150؛ حِمْيَرى، ص 278) و مهديه (اسحاق بن حسين، ص 67)، كه در كنار الرّى به كار برده مى شدند، درواقع نام بخشها و محله هايى از رى در زمانهاى مختلف بوده است ( دمشقى، همانجا). همچنين رى، كه به سبب قرارگيرى بر سر راههاى بزرگ تجارى، همچون جاده ابريشم*، رونق و اعتبار ويژه اى در دوره اسلامى يافته بود، با عنوانهايى چون اُمّالبلاد و عروس الدنيا شناخته مى شد ( مقدسى، ص 385؛ ياقوت حموى، ج 2، ص 896؛ حمداللّه مستوفى، نزهة القلوب، ص 52). به گفته حمداللّه مستوفى (همانجا)، به سبب قدمت اين شهر، آن را شيخ البلاد نيز مى ناميدند. به منسوبان رى رازى گفته مى شد (سمعانى، ج 3، ص 23). به گفته برخى، چون بانى رى، بنابر بعضى روايات، رازبن خراسان بوده است، مردم اين شهر را رازى ناميده اند ( زكريابن محمد قزوينى، ص 375؛ شيروانى، ص 293). در نزهة القلوب حمداللّه مستوفى (ص 53)، ريى نيز به كار رفته است.

 2) پيشينه

 الف) پيش از اسلام. تحقيقات باستان شناسى حاكى از وجود تمدنى پيشرفته و كهن در منطقه رى است. قدمت آثار سفالى كشف شده در محدوده رى تا پنج هزار سال پيش از ميلاد تخمين زده شده است (هوف[7] ، ص 38). در داستانهاى عاميانه مذهبى، بناى رى را حتى به فرزندان بى واسطه حضرت آدم نسبت داده اند. بر پايه اسطوره هاى ايرانى، اين شهر در زمان هوشنگ (دومين پادشاه پيشدادى) رونق و توسعه يافت (حمداللّه مستوفى، همانجا). منوچهر (از پادشاهان پيشدادى) نيز شهر رى را، كه در زمان افراسياب (پادشاه توران) تخريب شده بود، از نو ساخت و آن را ماه جان ناميد ( مجمل التواريخ و القصص، ص 43). گرديزى (ص 65) بناى رى را به اردشير بابكان (حك : 226ـ241م) نسبت داده است. رى از گذشته هاى دور از مراكز اصلى موبدان زردشتى بود و زير نظر آنها اداره مى شد (دياكونوف[8] ، ص 347). در يسنا (اوستا، ج 1، ها 19، بند18)، از رى باعنوان رى زردشتى ياد شده است. در دوره هخامنشيان (حك : 559ـ331ق م)، شهر رى جزو ماد رازى ــيكى از سه قسمت ايالت مادــ بود ( پيرنيا، ج 3، ص 2217). رى در اواخر دوره هخامنشيان، يا به قولى اوايل دوره سلوكيان، براثر زلزله تخريب شد تا اينكه سلوكوس اول، معروف به نيكاتور (حك : 312ـ280ق م)، آن را بازسازى كرد و به نام زادگاه خود، اورپس ناميد ( اعتمادالسلطنه، همانجا؛ كريمان، ج 2، ص 101ـ102؛ امبرسز و ملويل، همانجا). اين شهر، به سبب آب وهواى مناسبش، در فصل بهار اقامتگاه پادشاهان اشكانى بود (  پيرنيا، ج 3، ص 2644ـ 2645). با استقرار خاندان بزرگ مهران، از خاندانهاى هفت گانه دوره ساسانيان در رى (  فراى[9] ، ص 214)، مركزيت منطقه اى و جايگاه ويژه آن به عنوان يكى از شهرهاى مهم تجارى ايران حفظ شد (كريستن سن[10] ، ص 289؛ پيرنيا، ج 4، ص 2872). در دوره ساسانيان، موبد موبدان حاكم رى بود (دياكونوف، همانجا؛ پيرنيا، ج 4، ص 2864).

 ب) از ورود اسلام تا حمله مغول. در منابع اسلامى درباره تاريخ فتح و نام فاتح رى اختلاف هست و تاريخ فتح آن به اختلاف از سال 19 تا 24 آمده است (  بلاذرى، ص 424؛ اسحاق بن حسين، همانجا؛ ياقوت حموى، ج 2، ص 895). به گفته برخى، رى نخستين بار در سال 19 يا 20 در زمان خلافت عمربن خطّاب به دست عروة بن زيدالخيل* فتح شد (  بلاذرى، ص 428، 443؛ ابن فقيه، ص 537)، اما به سبب شورشهاى مكرر مردم رى، عربهاى مسلمان باز هم به آنجا لشكر كشيدند (  بلاذرى، ص 444ـ446؛ قدامة بن جعفر، ص 375). بنابر قول مشهورتر، در ماههاى آخر خلافت عمر در سال 23، نُعَيم بن مُقَرّن با هشت هزار سپاهى از جانب امير كوفه در نبردى سخت با مرزبان رى، سياوخش بن مهران بن چوبين، رى را فتح كرد. سپس بر پايه پيمان صلحى مقرر شد مردم رى در ازاى پرداخت جزيه و خراج بر كيش خود باقى بمانند (  بلاذرى، ص 444؛ طبرى، همانجا؛ قدامة بن جعفر، ص 374). نعيم بن مقرّن، پس از فتح رى، به تخريب شهر و ساخت شهرى جديد در قسمت شرقى آن فرمان داد (طبرى، همانجا؛ حميرى، ص 278). بر پايه برخى منابع و گزارشهاى ديگر، قرظه بن كعب انصارى در سال 23 (  يعقوبى، البلدان، ص 276) يا در زمان خلافت عثمان (23ـ35؛ بلاذرى، ص 446) رى را فتح كرد (قس ذهبى، ج 1، ص 46؛ ابن حجر عسقلانى، ج 1، ص 46، كه بَراءبن عازب* را فاتح رى در سال 24 دانسته اند). بيشتر ساكنان رى، در اواخر دوره امويان (حك : 41ـ132)، از آنها حمايت مى كردند، از اين رو حسن بن قَحطَبه (از اميران عرب در دستگاه عباسيان) پس از تصرف رى در 131، به فرمان ابومسلم خراسانى بر آنان سخت گرفت و اموالشان را مصادره كرد (  ابن اثير، ج 5، ص 396ـ397). مهدى، وليعهد ابوجعفر عبداللّه منصور (دومين خليفه عباسى)، در سالهاى 141 تا 144 با اقامت در رى آنجا را مركز عمليات نظامى خود براى سركوب حكام دماوند و طبرستان قرارداد (طبرى، ج 7، ص510). به فرمان او، در مشرق شهر، در دامنه كوه بى بى شهربانو، عمارتهايى وسيع براى تقويت موقعيت سياسى و نظامى رى ساخته شد (بلاذرى، ص 447؛ زكريابن محمد قزوينى، ص 375). بخش تازه تأسيس شهر رى، به نام محمدبن منصور، ملقب به مهدى، محمديه و مهديه خوانده مى شد (اسحاق بن حسين، همانجا؛ دمشقى، ص 248). ساخت محمديه در 158 پايان يافت و بر گرد آن، بارويى كشيده و بر گرد بارو دو خندق حفر كرده بودند. اهالى رى به محمديه، مدينه يا شهر و به محدوده بيرون از بارو، المدينة الخارجة يا شهر بيرونى مى گفتند (ابن فقيه، همانجا؛ قدامة بن جعفر، ص 375؛ ياقوت حموى، ج 2، ص 895؛ زكريابن محمد قزوينى، همانجا؛ قس مجمل التواريخ و القصص، ص 43، كه محمديه را زيرين و بيرون آن را زبرين خوانده است). با استناد به سكه هايى به تاريخ حدود 148 تا 407، نام رسمى اين شهر محمديه بود (  مايلز[11] ، ص 31ـ186؛ عقيلى، ص330)، گرچه در همين ايام نيز گاه بر سكه هايى نام رى ضرب شده است (  مايلز، ص 32، 40، 67). پس از تصرف شهر به دست محمود غزنوى در 420 تا دوره ايلخانيان (حك : ح 654ـ ح 750)، با استناد به سكه هاى به دست آمده، نام رسمى اين شهر رى بوده است (  همان، ص 187ـ220). هارون الرشيد، كه مانند برادرش، هادى، در رى زاده شده بود (  مسعودى، ج 2، ص 338)، به اين شهر علاقه و توجه ويژه داشت و در 189 در سفرى به رى، آنجا را از بهترين جاهاى جهان وصف كرد (  يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 425؛ ابن فقيه، ص 545). اما زيبايى و آبادانى شهر رى دوام چندانى نداشت، چنان كه بر اثر زلزله هايى بزرگ در 236 و 241، مردم بسيارى كشته شدند و خرابيهاى بسيارى به بار آمد (  كتاب تبصرة العوام، ص 196؛ ابن اثير، ج 7، ص80). در 571 نيز در ايالت جبال، از جمله رى، زلزله بزرگى به وقوع پيوست كه صدمات جانى و مالى زيادى در پى داشت (  ابن اثير، ج 11، ص 433). در 250، حسن بن زيدبن محمد* (ملقب به داعى كبير)، كه زمام امور نواحى طبرستان و ديلم را در دست گرفته بود، با اعزام سپاهيانى، طاهريان را از رى بيرون راند (طبرى، ج 9، ص 275). چند دهه بعد، در پى تسلط سامانيان بر رى، منصوربن اسحاق سامانى در 290 حكمران رى شد (گرديزى، ص 323ـ324). محمدبن زكرياى رازى، كتاب المنصورى فى الطب را به نام او نوشته است (ياقوت حموى، ج 2، ص 901). با ورود آل بويه (حك : ح 320ـ448) به منازعات نظامى، شهر رى به مركز اين مناقشات بدل شد. مجادلات سياسى در مناطق مركزى ايران ميان سامانيان، آل بويه و آل زيار به نفع حسن بن بويه*، ملقب به ركن الدوله (حك : 322ـ366)، پايان يافت و رى از اوايل دهه 320 به پايتختى آل بويه* انتخاب شد (  گرديزى، همانجا؛ مجمل التواريخ والقصص، ص 391، 395؛ ابن اثير، ج7، ص 517، 522، ج 8، ص 192). در دهه هاى نخست حاكميت آل بويه بر رى، در 355، نيروى بيست هزار نفرى غازيان خراسان به بهانه جنگ با روميان به رى رفتند و شهر را به آشوب كشيدند (  ابن اثير، ج 8، ص 569ـ571). از اين پس، در برخى منابع، رى جزو سرزمين ديلم*، خاستگاه آل بويه، به شمار آمده است (  ابن حوقل، ص 378؛ سمعانى، ج 3، ص 23) و حتى ابن فضل اللّه عمرى (سفر5، ص 162) آنجا را مركز ديلمان خوانده است. به نظر مى رسد گزارشهاى اين منابع عمدتآ ناشى از تقسيم بندى اصطخرى باشد؛ او (ص 195) رى را به همراه قزوين و زنجان جزو سرزمين ديلم دانسته است، چون به گفته خودش، در محدوده قوس كوهستانهاى ديلم (رشته كوه البرز) واقع بوده اند. اما در واقع رى در اكثر منابع جغرافيايى جزو ايالت جبال* و يكى از چهار شهر بزرگ آن و مركز اين ناحيه به شمار آمده است (  ابن خرداذبه، ص20؛ حدودالعالم، ص 142؛ مقدسى، ص 384؛ ياقوت حموى، ج 2، ص 892؛ حمداللّه مستوفى، نزهة القلوب، ص 47). رى در آثار جغرافيايى مسلمانان، نام كوره يا ناحيه اى بزرگ و مركز آن كوره نيز آمده است. ناحيه يا كوره رى، به گفته ابن فقيه در سده سوم (ص 548)، بسيار وسيع بود و هفده رستاق داشت، ازجمله بهزان، دماوند، قصران داخل و قصران خارج (نيز   اصطخرى، ص 207). اين كوره از مشرق، خوارِ رى، از شمال شرقى، دماوند و ويمه، از مغرب، قزوين و زنجان و از جنوب، آوه، ساوه آوه و گاه قم را دربر مى گرفت (  مقدسى، ص 51؛ براى اطلاع بيشتر از روستاها و آباديهاى متعدد رى   كريمان، ج 2، ص 453ـ641). كوره رى بسيار پرآب، خرّم، حاصلخيز، آباد و پردرآمد (مقدسى، ص 385) و خراج رى در قياس با ساير نواحى جبال چشمگير بود (  ابن فقيه، ص 543؛ يعقوبى، البلدان، ص 276؛ قدامة بن جعفر، ص 183). به نوشته مورخان، طمع دستيابى به حكومت رى و درآمد چشمگير آن موجب شد عمربن سعد به قتل امام حسين عليه السلام دست بيالايد (  طبرى، ج 5، ص 389؛ مقدسى، همانجا؛ ابن اثير، ج 4، ص 52). به نوشته اصطخرى در سده چهارم (همانجا)، پس از بغداد و نيشابور، رى بزرگ ترين و آبادترين شهر بخش شرقى خلافت اسلامى بود. اين شهر بزرگ به مساحت 5ر1فرسخ × 5ر1 فرسخ (  همانجا)، نزديك به سى محله داشت (  كريمان، ج 1، ص 184ـ212)، از جمله ساربانان، نصرآباد و روذه. نصرآباد به نصربن عبدالعزيز، والى رى در زمان ابوالعباس سفاح (حك : 132ـ136)، نخستين خليفه عباسى، منسوب بود و در زمان حكمرانى فخرالدوله، بناها و عمارتهايى در آنجا ساخته و به نام او فخرآباد خوانده شد. روذه از همه محله ها آبادتر بود و خيابانى عريض مشتمل بر كاروانسراها و ساختمانهاى ديگر داشت (اصطخرى، ص 207ـ208؛ ياقوت حموى، ذيل «فخرآباذ» و «نصرآباذ»؛ نيز   كريمان، ج 1، ص 148ـ150، 212). آب شهر رى از نهرها، كاريزها و چاهها تأمين مى شد. از مهم ترين اين نهرها با جهت شمال غربى به جنوب شرقى، يكى سورينى/ سورقنى يا روذه (احتمالا منطبق بر چشمه على كنونى) بود و ديگرى، جيلانى/ گيلانى (احتمالا نام قديم آن نهر موسى)، كه در محله ساربانان جريان داشت و آب شرب مركز شهر از آن تأمين مى شد (  اصطخرى، ص 208؛ ابودُلَف خزرجى، ص 78؛ نيز   كريمان، ج 1، ص 130ـ146). اين شهر، كه در شاهراه تجارى خراسان به بغداد واقع بود، پنج دروازه، به مشرق و مغرب و نيز طبرستان و قم داشت (اصطخرى، ص 207). علاوه براين پنج دروازه اصلى، از حدود پانزده دروازه ديگر نيز نام برده شده است (  كريمان، ج 1، ص 237ـ264). در اواخر حكومت مجدالدوله ديلمى، در 420، محمود غزنوى به انگيزه سركوب شيعيان و معتزليان به رى يورش برد (نظام الملك، ص 75ـ76؛ ابن اثير، ج 9، ص 371)، كتابخانه بزرگ صاحب بن عَبّاد (شاعر و وزير فخرالدوله ديلمى) در اين شهر را سوزاند، بسيارى را به جرم گرايشهاى باطنى و قرمطى كشت و شمارى را نيز به خراسان تبعيد كرد. او سپس رى را به پسرش، مسعود، سپرد و به غزنى بازگشت (گرديزى، ص 417ـ418). در پى مرگ سلطان محمود و عزيمت مسعود به خراسان در 421، لشكركشى فناخسرو (پسر مجدالدوله) براى بازپس گيرى رى با شكست مواجه شد (محمدبن حسين بيهقى، ص 44ـ48؛ ابن اثير، ج 9، ص 402). در اين سالها رى بين نيروهاى علاءالدوله كاكويه (از بزرگان ديالمه، متوفى 423) و غُزها دست به دست مى شد (ابن اثير، ج 9، ص 378ـ381، 402ـ403) كه اين منازعات آسيبهاى بسيارى بر شهر وارد مى ساخت. طغرل بيگ* سلجوقى، پس از ورود به رى در 434، آنجا را به پايتختى سلجوقيان برگزيد و به بازسازى شهر پرداخت و مسجدى با نام جامع طغرل در آنجا بنا كرد (راوندى، ص 104؛ ظهيرى نيشابورى، ص 18؛ عبدالجليل قزوينى، ص 604؛ ابن اثير، ج 9، ص 604؛ آقسرايى، ص 14؛ حمداللّه مستوفى، تاريخ گزيده، ص 429). همچنين به فرمان سلاطين سلجوقى شمار زيادى مدرسه و خانقاه، كه ظاهرآ كاركردى چون مدرسه داشت، براى شيعيان ساخته شد (  عبدالجليل قزوينى، ص 39ـ41؛ نيز   كريمان، ج 1، ص 533). از اين پس رى و اصفهان دو شهر اصلى و مركزى سلاجقه بودند (  مافَرّوخى، ص 101؛ ظهيرى نيشابورى، ص 22، 35؛ راوندى، ص 132، 174ـ175). در پى ضعف سلاطين سلجوقى، در 590، علاءالدين تكش* خوارزمشاه رى، مركز حكومت طغرل بن ارسلان (آخرين پادشاه سلاجقه عراق)، را فتح كرد و سلطان سلجوقى را كشت و ايالت رى را به فرزندش، يونس خان، به روايتى محمدخان، سپرد و خود به خوارزم بازگشت (  ظهيرى نيشابورى، ص 91ـ92؛ جوينى، ج 2، ص 33). ياقوت حموى، كه در 613 ــ پيش از حمله مغول ــ اين شهر را به صورت ويران ديده، علت اين ويرانى را، به نقل از يكى از مطّلعان، عمدتآ منازعات فرقه اى دانسته است. به نوشته او (ج 2، ص 893ـ894)، مردم اين شهر از حيث گرايشهاى مذهبى به سه گروه عمده تقسيم مى شدند: شافعيان، كه در اقليت بودند؛ حنفيان، كه شمارشان بيشتر از شافعيان بود؛ و شيعيان، كه بزرگ ترين گروه بودند و نيمى از مردم شهر را تشكيل مى دادند؛ در رستاقها و توابع شهر رى نيز اقليتى از حنفيان، و اكثريت شيعه مذهب بودند. شافعيان و حنفيان شهر رى با كنارگذاشتن اختلافات خود برضد شيعيان همدست شدند و چنان بر آنان سخت گرفتند كه همه مشاهير شيعيان رى از شهر گريختند. سپس در نبرد پيروان اين دو مذهب برضد هم شافعيان پيروز شدند و خانه ها و محله هاى حنفيها و شيعيان ويران شد، چنان كه در اوايل سده هفتم فقط يك محله شافعى نشين در اين شهر وجود داشت و پيروان ساير مذاهب، عقيده خود را كتمان مى كردند (نيز   زكريابن محمد قزوينى، ص 376). در چنين وضعى، شافعيان در نزديكى رى به استقبال سپاه مغولان رفتند و آنها را به جنگ برضد حنفيان برانگيختند. مغولان در 617 وارد رى شدند و پس از قتل و غارت حنفيان، بسيارى از شافعيان را نيز كشتند (  خواندمير، ج 3، ص 32ـ33). به نوشته نجم رازى (متوفى 645؛ ص 17)، در حمله مغولان به رى حدود پانصدهزار تن از ساكنان شهر و ناحيه رى كشته و اسير شدند (قس امين احمد رازى، ج 3، ص 4، كه شمار كشته هاى شهر رى را از قول نجم الدين رازى هفتصدهزار نوشته است).

 ج) از دوره ايلخانيان تا پايان دوره قاجار. براساس تحقيقات مايلز (ص 196ـ218)، در اواخر دوره سلجوقيان، يعنى از حدود 556، تا رونق نسبى مجدد رى در دوره ايلخانيان، هيچ سكه اى در آنجا ضرب نشد، كه نشانه انحطاط رى در اين سالها بوده است. در دوره ايلخانيان، غازان خان (حك : 694ـ703) در آغاز حكمرانى خود به رى آمد و به آبادانى آن توجه داشت و شمارى را نيز در اين شهر ساكن كرد (  حمداللّه مستوفى، نزهة القلوب، ص 53). در اين دوره، اطلاعات ما از ناحيه رى بيشتر است تا شهر رى. بنابر نزهة القلوب حمداللّه مستوفى (تأليف 740؛ ص 53ـ54)، ولايت رى مشتمل بر چهار ناحيه با 360 پاره ديه بوده است: ناحيه بهنام، مشتمل بر شصت پاره ديه، كه ورامين و خاوه از بزرگ ترين آباديهاى آن بود؛ ناحيه سبورقرج، با نود پاره ديه؛ ناحيه فشاپويه، با سى پاره ديه؛ و ناحيه غار، با چهل پاره ديه، كه تهران، امامزاده حسن، فيروزآباد و دولت آباد از بزرگ ترين آباديهاى آن بود. اين چهار ناحيه امروز با بخش مركزى و جنوب شرقى استان تهران و بخش كوچكى از استان سمنان مطابقت مى كند (ملكى ميانجى، ص 125). رى در 786 بدون مقاومت به دست امير تيمور گوركان افتاد و او تمام زمستان آن سال را در اين شهر سپرى كرد (شرف الدين على يزدى، ج 1، ص 554، 606). كلاويخو[12] بيست سال پس از اين واقعه در بازديد از شهر رى، آنجا را خالى از سكنه يافت (  ص 187). در 850، شاهرخ تيمورى براى سركوب شورش نوه اش، سلطان محمد (پسر بايسُنغُر و حاكم رى)، به آنجا لشكر كشيد و او را وادار به فرار كرد و خود نيز در همان سال در اين شهر درگذشت (  تيموريان*). دست كم پس از مرگ ابوسعيد گوركان (متوفى 873)، آخرين پادشاه تيموريان، آق قوينلوها بر رى حاكم شدند، چنان كه در همين سال، اوزون حسن، دارابيگ را به حكومت رى منصوب كرد (  روملو، ج 2، ص 710ـ 711). رى، در اوايل دوره صفوى (حك : ح 907ـ1135)، ظاهرآ اهميت چندانى نداشت و حاكم آن بر نواحى قزوين و ساوجبلاغ و خوار نيز حكومت داشت (  بدليسى، ج 2، ص 145). در دوره صفويان، كه تشيع مذهب رسمى ايران شد، رى بار ديگر مورد توجه قرار گرفت. شاه اسماعيل اول نخست در 909 در راه سفرى جنگى به فيروزكوه (  يحيى بن عبداللطيف قزوينى، ص 396ـ398) و سپس در 924 (خواندمير، ج 4، ص 558ـ559) وارد رى شد. شاه طهماسب اول نيز در 943 به رى سفر كرد (غفارى قزوينى، ص 292). اقدامات شاه طهماسب در ساخت بناهايى، ازجمله ايوانى در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى و ساخت 24 دكان و 24 منزل و حمام در حوالى حرم، و نيز مُفاد فرمانهاى او در سالهاى 944 و 950 (  كريمان، ج 2، ص 443) نشان مى دهد شاهان صفوى زيارت حرم عبدالعظيم را تشويق مى كردند كه اين امر موجب افزايش سفر زائران و نشانه اى بر رونق رى در اين زمان به رغم ويرانيهاى گسترده گذشته بود؛ چنان كه در تحفه سامى، تأليف سام ميرزاى صفوى، در حدود 957 (ص 65)، از شهر رى نام برده شده كه تهران از توابع آن بوده است. ذكر بيش از بيست شاعر مقيم در شهر رى در اين كتاب حاكى از رونق هنوز كمابيش برجاى مانده رى در اين دوره است. بااين همه، درپى ساخت بازارى در تهران و كشيدن بارويى برگرد اين شهر در 961 به فرمان شاه طهماسب (  اعتمادالسلطنه، 1367ـ 1368ش، ج 1، ص830؛ نيز   تهران*، بخش 3) و شهرشدن تهران، رى به تدريج در سايه تهران قرار گرفت (امين احمد رازى، ج 3، ص 7). به نوشته محمدبن ابيطالب مجدى در 1004 (ص 768)، رى حتى يك دهم آبادى و عظمت گذشته اش را نداشت. به اين ترتيب رى به صورت روستايى درآمد و درواقع از آن پس، اهميتش به حرم عبدالعظيمِ حسنى* و بِقاع پيرامونى و جنبه هاى مذهبى و زيارتگاهى آن منحصر شد و نام رى نيز به شاخصه اصلى اهميتش، يعنى حرم عبدالعظيم، تغيير يافت. ازاين رو در تاريخ عالم آراى عباسى، اثر اسكندرمنشى (ج 2، ص 414)، و منابع قاجار، از آن با نامهاى قصبه شريفه عبدالعظيم، قريه حضرت عبدالعظيم، قريه شاه عبدالعظيم، شاهزاده عبدالعظيم، و قصبه حضرت عبدالعظيم ياد شده است (  اسناد تاريخى خاندان غفارى، ج 1، ص 159، 196؛ افضل الملك، ص 68، 178؛ سپهر، ص 175؛ كرزن[13] ، ج 1، ص 487؛ وامبرى[14] ، ص 367؛ اعتمادالسلطنه، 1363ش ب، ج1، ص236). در دوره قاجار (حك : 1210ـ1343 (1304ش))، شمار زيادى از عالمان و مشاهير منسوب به رى، صفت نسبى شاه عبدالعظيمى را در پايان نام خود داشتند (  صادقى، بخش 2، ص 106ـ117). پيداست كه مراد از قريه عبدالعظيم بناهاى پيرامونى حرم بوده، چنان كه به نوشته فووريه[15] (ص 271)، از رى، كه بين حرم عبدالعظيم و كوههاى شرقى آن قرار داشت، تقريبآ جز خرابه اى با دو برج چيزى باقى نمانده بود. در دوره قاجار، در پى انتخاب تهران به پايتختى در 1200، پادشاهان شيعه مذهب به رى، كه در نزديكى اين شهر واقع بود، توجه خاص نشان دادند، چنان كه فتحعلى شاه (حك : 1212ـ1250) و ناصرالدين شاه (حك : 1264ـ1313) به بازسازى حرم شاه عبدالعظيم و ساير امامزادگان، بى بى شهربانو* و مقابر بزرگان شيعه همت گماردند (  سلطانمحمدميرزا قاجار، ص23؛ عضدالملك، ص26). درپى تصميم ناصرالدين شاه براى كشيدن راه آهن، يك شركت بلژيكى در 1305 اولين خط آهن ايران را از تهران به شاه عبدالعظيم كشيد (آلمانى[16] ، ج 2، ص 426ـ427؛ شميم، ص 193). كرزن در سفرى به ايران در 1306، شمار سالانه زائران حرم عبدالعظيم را سيصدهزار تن برآورد كرده است (ج 1، ص 457). در اين دوره، حرم حضرت عبدالعظيم به سبب نزديكى به پايتخت از نظر سياسى نيز اهميت داشت و ناصرالدين شاه معمولا در سالگرد تاج گذارى، به نشانه شكر به زيارت آنجا مى رفت (شميم، ص 199). همچنين معترضان و مخالفان حكومت نيز گاه در آنجا بست مى نشستند (  بست و بست نشينى*، بخش 2).

 3) دوره جديد. در دوره پهلوى اول(حك : 1304ـ1320ش)، ده حضرت عبدالعظيم مركز بلوك (بخش) غار ـ فشاپويه بود (  كيهان، ج 2، ص 326، 358؛ ايران. قوانين و احكام، 1316ش، ص 71). ده رى كه تا 1336ش مركز دهستانى به همين نام بود، به سبب وجود مزارها و سابقه تاريخى رو به آبادانى نهاد (كيهان، ج 2، ص 358ـ359؛ يكرنگيان، ص 48ـ49) و در همين سال به شهر تبديل شد (  ايران. وزارت كشور، 1390ش ج، ذيل «استان تهران»). در اين زمان، قصبه رى حدود 219،12 تن جمعيت داشت (  رزم آرا، ج 1، ص 102). بخش غار ـ فشاپويه در 1355ش به بخشهاى رى (به مركزيت كهريزك) و فشاپويه (به مركزيت حسن آباد) تقسيم شد. در همين زمان، شهر رى خود جزو بخش حومه تهران بود (  ايران. قوانين و احكام، 1355ش، «تصويبنامه ها»، ص 5ـ6). در 25 مهر 1357، بخش رى به شهرستان ارتقا يافت و شهر رى مركز اين شهرستان شد (  ايران. وزارت كشور، 1390ش ب، ذيل «استان تهران»). شهرستان رى دشت هموارى است، كه از مغرب به آبرفت رودخانه كرج و از مشرق به آبرفت رودخانه جاجرود محدود مى شود، و كوههاى كم ارتفاعى چون بى بى شهربانو (بلندترين قله 535،1 متر) و اراده (بلندترين قله 428،1 متر) در آنجا امتداد دارد. ارتفاع شهر رى از سطح دريا 062،1 متر، آب وهواى اين شهرستان معتدل تا معتدلِ مايل به گرم و اين شهرستان جزو مناطق خشك است (  فرهنگ جغرافيائى آباديها، ج 38، ص 171؛ جعفرى، ج 2، ص 388، ج 3، ص 627). درختان گز و گياهان دارويى خاكشير، گل گاوزبان، كاسنى، كرچك و پونه در بسيارى از نقاط آن مى رويد (فرهنگ جغرافيائى آباديها، ج 38، ص 167). شهرستان رى داراى چند معدن فعال است، ازجمله : معدن منگنز محمدآباد، در حدود چهل كيلومترى جنوب شهر رى؛ سولفات دوسود در فشاپويه و چمبورك، در حدود چهارده كيلومترى جنوب غربى كهريزك؛ كوارتزيت غنى آباد، در حاشيه جنوبى كوه بى بى شهربانو؛ سنگ آهك لپه زنگ، در حدود نوزده كيلومترى شرق شهر رى؛ سنگ آهك صفائيه و چاه حمزه، در حدود چهار كيلومترى مشرق پل سيمان؛ و سنگ آهك بى بى شهربانو در حدود پنج كيلومترى مشرق شهر رى. در مسير رودخانه كرج نيز معادن شن و ماسه وجود دارد كه در چندين نقطه استخراج و بهره بردارى مى شود (  همان، ج 38، ص 166ـ167). امروزه شهرستان رى مشتمل بر بخشهاى مركزى، فشاپويه، كهريزك، و خاوران و شهرهاى رى، حسن آباد (تاريخ تأسيس 1369ش)، كهريزك (تاريخ تأسيس 1379ش)، و باقرشهر (تاريخ تأسيس 1375ش) و هشت دهستان است (  ايران. وزارت كشور، 1390ش الف، ذيل «استان تهران»). قسمتهايى از اين شهرستان، به ويژه شهر رى، داخل شهر بزرگ تهران و به جهت خدمات شهرى، شهردارى، شوراى شهر و نظاير اينها زير نظر شهر تهران قرار دارد. با وجود درهم تنيدگىِ ساختار شهرى و ادارى رى و تهران، حدود سى سال، جدايى رى از تهران بحثى مناقشه انگيز در شوراى اسلامى شهر تهران، مجلس شوراى اسلامى و دولت بوده است. اين مباحثات با مصوبه هيئت وزيران در 1365ش آغاز شده و هنوز به نتيجه اى نرسيده است. مخالفان جدايى رى از تهران، با استناد به آراى مردم شهر رى در انتخابات مجلس شوراى اسلامى و شوراى شهر به نامزدهاى تهران، رى را جزيى از تهران مى دانند كه در صورت استقلال، امكان برنامه ريزى مناسب شهرى براى رى ناممكن خواهد بود و به ويژه معتقدند تفكيك شبكه حمل ونقل و ساختار ادارى رى از تهران عملا امكان پذير نيست. همچنين چون برخى از مهم ترين نيازهاى شهر تهران، مانند دفن متوفيان در گورستان بهشت زهرا*، مراكز امداد اجتماعى و دورريز زباله در رى تأمين مى شود، اين جداسازى براى پايتخت مشكلات جدّى به همراه خواهد داشت. در مقابل، به گفته موافقان، با وجود درآمدهاى فراوان كارخانجات بزرگ و بهشت زهرا در شهر رى، مديران شهردارى تهران به مشكلات شهر رى توجه چندانى ندارند و از اين درآمدها براى ساير نواحى تهران هزينه مى كنند. آنها رى را، بر اساس تقسيمات كشورى، مستقل از تهران و داراى فرماندارى مستقل مى دانند، ازاين رو بايد از نظر ساختار ادارى نيز از تهران جدا شود و شوراى شهر و شهردارى مستقل نيز داشته باشد (  «صفر تا صد: جدايى رى از تهران»، 1391ش). در آمار رسمى 1385ش و در برآورد آمارى 1390ش، جمعيت شهر رى مشخص نشده است. اما براساس برآورد آمارى 1390ش، جمعيت شهرستان رى 305،319 تن بوده است كه 045،100 تن شهرنشين و بقيه روستانشين بوده اند (  مركز آمار ايران، ص 68). بنابر همين برآورد آمارى، جمعيت شهرهاى باقرشهر 091،59 تن، حسن آباد 859،27 تن، و كهريزك 095، 13 (همان، ص 109)، و درمجموع 045،100 تن ذكر شده است. اين آمار نشان مى دهد كه در جمعيتِ شهرنشين شهرستان رى، جمعيت شهر رى لحاظ نشده است، شايد چون شهر رى جزو منطقه بيست شهردارى تهران بوده و در نواحى يك، چهار و پنج شهردارى اين منطقه قرار گرفته است (  تهران*، نقشه مناطق شهردارى تهران). يكى از اركان مهم رونق اقتصادى رى باغدارى و كشاورزى بوده است. بر اساس گزارش منابع جغرافيايى، به سبب اوضاع مناسب آب وهوايى، محصولات زراعى فراوان و متنوعى در آن ولايت به عمل مى آمد (  حدودالعالم، ص 142؛ ياقوت حموى، ج 2، ص 892؛ زكريابن محمد قزوينى، ص 376). برخى از ميوه هاى رى نظير انار و شفتالو مشهور بودند. انگور نيز از محصولات مهم رى بود كه انواع مختلفى از آن همچون رازقى و ملاحى به ساير نقاط صادر مى شد. پنبه رى نيز به عراق، آذربايجان و قزوين صادر مى شد (حدودالعالم، همانجا؛ ثعالبى، ص 539؛ زكريابن محمد قزوينى، همانجا؛ حمداللّه مستوفى، نزهة القلوب، ص 54). از گذشته، رى از نظر تجارى موقعيت ممتازى داشت. قرار داشتن در مسير راههاى تجارى و وجود زيرساختهاى مناسب شهرى از جمله كاروانسراها و بازارهاى عظيم، متعدد و پررونق، اين شهر را به محور تبادل كالا در مركز ايران بدل كرده بود (  ابن فقيه، ص 540ـ541؛ مقدسى، ص 385ـ386، 390). چند شاهراه پرتردد و بزرگ رى را به شهرهاى مجاور و نقاط دوردست متصل مى كرد و تاجرانِ رى به آسانى مى توانستند كالاهاى خود را در سرزمينهاى اسلامى به فروش برسانند (  اصطخرى، ص 214ـ215). اما همين امر توجه دزدان و راهزنان را به رى جلب كرده بود، چنان كه در متون ادبى و جغرافيايى، از قرن چهارم به بعد، بارها به ناامنى راههاى منتهى به رى اشاره شده است و مردم رى نكوهش شده اند (  مقدسى، ص 391؛ محمدبن حسين بيهقى، ص 83ـ84). دزدان رى نيز شهرت بسيار داشتند (ثعالبى، ص 238ـ239؛ على بن زيد بيهقى، ص 28). در گذشته، رى از مراكز عمده صنعت نساجى ايران بود (  مقدسى، ص 395). منسوجات ابريشمى رى با نقشها و بافتهاى متنوع از جمله با نقشهاى زرين و سيمين توليد مى شد (ابن فقيه، ص 515) و بُردهايى كه در رى بافته مى شد همانند بردهاى يمنى بسيار مشهور بود (ثعالبى، ص 539). برد، كرباس و طيلسان پشمين رى به ديگر شهرها صادر مى شد (حدودالعالم، همانجا). شهر رى، در دوره سلجوقيان، مركز هنرها به ويژه سفالگرى بود. اگرچه كاشان از قرن پنجم تا يازدهم به جهت برخوردارى از مواد اوليه مناسب و موقعيت تجارى براى صادرات، مركز سفالگرى ايران بود، رى به سبب دربار پرتجملش رقيب اصلى اين شهر به شمار مى آمد (پوپ[17] ، ص 104ـ105، 109). آثار تاريخى، مكانهاى مقدس و نشانه هايى از بناهاى قديم در محدوده اين شهر كهن قرار دارند، از جمله: بقاياى قلعه طَبَرَك، دژ رَشكان و تپه ميل (  بخش :5 باستان شناسى و هنر و معمارى). با توجه به حضور طولانى شيعيان در رى، امامزادگان بسيارى در اين شهر مدفون اند (  كريمان، ج 1، ص 383ـ426؛ امامزاده ها و...، ج 1، ص 37، 39، 43، 50، 55، 72، 78، 85ـ86، 118، 168، 186، 215، 220، 224، 229، 313، 341، 369، 425، 427، 443؛ نيز   بخش :5 باستان شناسى و هنر و معمارى).

 منابع : محمودبن محمد آقسرايى، تاريخ سلاجقه، يا، مسامرة الاخبار فى مسايرة الاخيار، چاپ عثمان توران، آنكارا 1944، چاپ افست تهران 1362ش؛ هانرى رنه د آلمانى، از خراسان تا بختيارى، ترجمه غلامرضا سميعى، تهران 1378ش؛ ابن اثير؛ ابن حجر عسقلانى، كتاب الاصابة فى تمييزالصحابة، مصر 1328، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ ابن حَوَقل؛ ابن خرداذبه؛ ابن فضل اللّه عمرى، مسالك الابصار فى ممالك الامصار، سفر5، چاپ محمد عجاج خطيب، مصطفى مسلم، و صالح رضا، ابوظبى 1425/ 2004؛ ابن فقيه؛ ابودُلَف خزرجى، الرسالة الثانية، چاپ بطروس بولگاكوف و انس خالدوف، مسكو 1960؛ اسحاق بن حسين، آكام المرجان فى ذكر المدائن المشهورة فى كل مكان، چاپ فهمى سعد، بيروت 1408/1988؛ اسكندرمنشى؛ اسناد تاريخى خاندان غفارى: سالهاى 1243 تا 1327 قمرى، ج 1، چاپ كريم اصفهانيان و بهرام غفارى، تهران: بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1385ش؛ اصطخرى؛ محمدحسن بن على اعتمادالسلطنه، تطبيق لغات جغرافيائى قديم و جديد ايران، چاپ ميرهاشم محدث، تهران 1363ش الف؛ همو، المآثر و الآثار، در چهل سال تاريخ ايران، چاپ ايرج افشار، ج 1، تهران: اساطير، 1363ش ب؛ همو، مرآة البلدان، چاپ غلامحسين نوائى و ميرهاشم محدث، تهران 1367ـ1368ش؛ غلامحسين افضل الملك، افضل التواريخ، چاپ منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان، تهران 1361ش؛ امامزاده ها و تربت برخى از پاكان و نياكان، كار گروهى بنياد ايران شناسى، ج 1، طرح، مقدمه، بررسى و تدوين نهايى حسن حبيبى، تهران: بنياد ايران شناسى، 1388ش؛ امين احمد رازى، تذكره هفت اقليم، چاپ محمدرضا طاهرى (حسرت)، تهران 1378ش؛ اوستا، يسنا، گزارش پورداود، ج 1، تهران 1356ش؛ ايران. قوانين و احكام، مجموعه قوانين سال 1316، تهران: روزنامه رسمى كشور شاهنشاهى ايران، ?] 1316ش[؛ همو، مجموعه قوانين سال 2535 شاهنشاهى ?] 1355ش[، تهران: روزنامه رسمى كشور شاهنشاهى ايران، ]1355ش[؛ ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى. دفتر تقسيمات كشورى، عناصر و واحدهاى تقسيمات كشورى ايران: تير 1390، تهران 1390شالف؛ همو، نشريه تاريخ تأسيس شهرستانهاى كشور، تهران 1390ش ب؛ همو، نشريه تاريخ تأسيس شهرهاى كشور، تهران 1390ش ج؛ اشرف الدين بن شمس الدين بدليسى، شرفنامه : تاريخ مفصل كردستان، چاپ ولاديمير وليامينوف زرنوف، سن پترزبورگ 1276ـ1278/ 1860ـ1862، چاپ افست تهران 1377ش؛ محمدحسين بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معين، تهران 1361ش؛ بَلاذُرى (بيروت)؛ على بن زيد بيهقى، تاريخ بيهق، چاپ احمد بهمنيار، ]تهران 1361ش[؛ محمدبن حسين بيهقى؛ آرتور آپهام پوپ، شاهكارهاى هنر ايران، اقتباس و نگارش پرويز ناتل خانلرى، تهران 1380ش؛ حسن پيرنيا، ايران باستان، يا، تاريخ مفصل ايران قديم، تهران 1369ش؛ عبدالملك بن محمد ثعالبى، ثمار القلوب فى المضاف و المنسوب، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره ] 1985[؛ جعفرى؛ جوينى؛ حدودالعالم؛ حمداللّه مستوفى، تاريخ گزيده؛ همو، نزهة القلوب؛ حِمْيَرى، الروض المعطار فى خبرالاقطار، چاپ احسان عباس، بيروت 1984؛ خواندمير؛ محمدبن ابى طالب دمشقى، كتاب نخبة الدهر فى عجائب البَرّ و البحر، بيروت 1408/1988؛ ايگور ميخائيلوويچ دياكونوف، تاريخ ماد، ترجمه كريم كشاورز، تهران 1357ش؛ محمدبن احمد ذهبى، تجريد اسماء الصحابة، بيروت : دارالمعرفة للطباعة و النشر، ]بى تا.[؛ محمدبن على راوندى، راحة الصدور و آية السرور در تاريخ آل سلجوق، به سعى و تصحيح محمد اقبال، بانضمام حواشى و فهارس با تصحيحات لازم مجتبى مينوى، تهران 1364ش؛ رزم آرا؛ حسن روملو، احسن التواريخ، چاپ عبدالحسين نوائى، تهران 1384ش؛ سام ميرزاى صفوى، تذكره تحفه سامى، چاپ ركن الدين همايونفرخ، تهران 1384ش؛ احمدعلى سپهر، ايران در جنگ بزرگ: 1918ـ 1914، تهران 1336ش؛ سلطانمحمد ميرزاقاجار، سفرنامه سيف الدوله: معروف به سفرنامه مكه، چاپ على اكبر خداپرست، تهران 1364ش؛ سمعانى؛ شرف الدين على يزدى، ظفرنامه، چاپ سعيد ميرمحمدصادق و عبدالحسين نوايى، تهران 1387ش؛ على اصغر شميم، ايران در دوره سلطنت قاجار، تهران 1375ش؛ زين العابدين بن اسكندر شيروانى، بستان السياحه، يا، سياحت نامه، چاپ سنگى تهران 1315، چاپ افست ]بى تا.[؛ محسن صادقى، بزرگان رى، قم 1382ش؛ «صفر تا صد: جدايى رى از تهران»، آگاهى نامه، ش 4 و 5 (بهمن ـ اسفند 1391)، قرارگاه شهيد باقرى.

Retrieved Sept.15, 2014, from http://q-b-ir/content/734;

طبرى، تاريخ (بيروت)؛ ظهيرالدين ظهيرى نيشابورى، سلجوقنامه، تهران 1332ش؛ عبدالجليل قزوينى، بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض معروف به نقض، چاپ جلال الدين محدث ارموى، قم 1391ش؛ على رضابن موسى عضدالملك، سفرنامه عضدالملك به عتبات، چاپ حسن مرسلوند، تهران 1370ش؛ عبداللّه عقيلى، دارالضربهاى ايران در دوره اسلامى، تهران 1377ش؛ احمدبن محمد غفارى قزوينى، تاريخ جهان آرا، تهران 1343ش؛ فرهنگ جغرافيائى آباديهاى كشور جمهورى اسلامى ايران، ج :38 تهران، تهران: سازمان جغرافيائى نيروهاى مسلح، 1370ش؛ قدامة بن جعفر، الخراج و صناعة الكتابة، چاپ محمدحسين زبيدى، بغداد 1981؛ زكريابن محمد قزوينى، آثار البلاد و اخبار العباد، بيروت 1998؛ يحيى بن عبداللّطيف قزوينى، كتاب لب التواريخ، تهران 1363ش؛ كتاب تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام، منسوب به سيدمرتضى بن داعى حسنى رازى، چاپ عباس اقبال آشتيانى، تهران: مطبعه مجلس، 1313ش؛ حسين كريمان، رى باستان، تهران 1345ـ1349ش؛ كيهان؛ عبدالحى بن ضحاك گرديزى، تاريخ گرديزى، چاپ عبدالحى حبيبى، تهران 1363ش؛ مُفَضَّل بن سعد مافَرّوخى، كتاب محاسن اصفهان، چاپ جلال الدين حسينى طهرانى، تهران 1312ش؛ محمدبن ابيطالب مجدى، زينت المجالس، تهران 1362ش؛ مجمل التواريخ و القصص، چاپ محمدتقى بهار، تهران : كلاله خاور، 1318ش؛ مركز آمار ايران، نتايج تفصيلى سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1390، كل كشور، تهران 1391ش؛ مسعودى، مروج (بيروت)؛ مقدسى؛ على ملكى ميانجى، جغرافياى رى، قم 1383ش؛ عبداللّه بن محمد نجم رازى، مرصادالعباد، چاپ محمدامين رياحى، تهران 1352ش؛ حسن بن على نظام الملك، سياستنامه، چاپ محمد قزوينى و مرتضى مدرس چهاردهى، تهران 1344ش؛ آرمين وامبرى، سياحت درويشى دروغين در خانات آسياى ميانه، ترجمه فتحعلى خواجه نوريان، تهران 1365ش؛ ديتريش هوف، «نظرى اجمالى به پايتختهاى ايران از آغاز تا ظهور اسلام»، در پايتخت هاى ايران، چاپ محمديوسف كيانى، تهران: سازمان ميراث فرهنگى كشور، 1374ش؛ ياقوت حَمَوى؛ يعقوبى، البلدان؛ همو، تاريخ؛ حسين يكرنگيان، جغرافياى تاريخى رى ـ تهران، ]بى جا[ 1332ش؛

Nicholas Nicholas Ambraseys and Charles Peter Melville, A history of Persian earthquakes, Cambridge 1982; Arthur Emanuel Christensen, L’Iran sous les Sassanides, Osnabrück 1971; Ray Gonzales Clavijo, The Spanish embassy to Samarkand 1403-1406, original Spanish text with Russian translation and notes by I. Sreznevskj, London 1971; George N. Curzon, Persia and the Persian question, London 1892, repr. 1966; Jean Baptiste Feuvrier, Trois ans à la cour de Perese, Paris: F. Juven, [n.d.]; Richard Nelson Frye, The heritage of Persia, London 1976; George Carpenter Miles, The numismatic history of Rayy, New York 1938; Ralph Norman Sharp, The inscriptions in old Persian cuneiform of the A chaemenian emperors, [Tehran 1964]; Strabo, The geography of Strabo, with an English translation by Horace Leornard Jones, London, vol.1, 1949, vol.5, 1961; Tobit: the book of Tobit in Codex Sinaticus, [Greek text; with English translation] by Robert J. Littman, Leiden: Brill, 2008.

/ محمد محمودپور و محمدحسين محمدى /

4) پويشهاى مذهبى، علمى و فرهنگى. بررسى تاريخ فعاليتهاى علمى و فرهنگى در رى و تبيين ساختار مذهبى آن، به ويژه به سبب ناكافى و نارسابودن گزارشهاى موجود، چندان آسان نيست. گو اينكه در موارد كثرت گزارشها نيز وجود درآميختگيها و نبود مرزبندى دقيق ميان برخى از گرايشهاى مذهبى، به ويژه در دوره هاى متقدم، همچنان مشكل آفرين است؛ مثلا زيديه كه هويتش در اصل، سياسى با گرايش شيعى و در مرحله بعد، كلامى با گرايش معتزلى بوده است، به لحاظ فقهى، بروز و ظهور حنفى داشته است. در اين صورت به نظر مى رسد در منازعات ميان حنفيان و شافعيان در رى، زيديان را نيز بايد هم سرنوشت با حنفيان دانست. همچنين به سبب قرابت مكتبهاى فقهى اهل سنّت با يكديگر و درعين حال تقابلهاى آنان در مسائل كلامى، شاخه هايى از شيعيان خود را از لحاظ كلامى و گاه سياسى به حنفيان نزديك تر مى دانستند، چنان كه زيديان رى، فرقه اى شيعى و به لحاظ كلامى اعتزالى بودند. اين گونه درهم تنيدگيها دشواريهاى زيادى را نيز در بازشناسى زيديان علوى از زيديان غيرعلوى و نيز شيعيان زيدى از اماميان ايجاد كرده است؛ چنان كه در منابع، از شيعيان ــ بى توجه به شاخه ها و گرايشهاى آنها ــ با عنوانهاى كلىِ شيعه يا رافضى ياد شده است. اين چندگونگيهاى مذهبى عمدتآ به پيش از حمله مغول بازمى گردد، چنان كه در قرن هشتم حمداللّه مستوفى (ص 54) آورده است، غالب مردم رى شيعه دوازده امامى بوده اند. زمينه ها. در دوره امويان (حك : 41ـ132)، گرايش سياسى غالب در رى بيشتر به آنان بود (  ابن اثير، ج 5، ص 396). اين گرايشها در كنار وجود رواياتى دالّ بر نحوست رى و نفرين شدگى اين شهر از زبان پيشوايان دين و اشتهار اهالى آنجا به دشمنى با خدا، پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله وسلم و اهل بيت عليهم السلام و به ويژه دست آلودن عمر سعد به خون امام حسين عليه السلام به طمع دستيابى به حكومت رى موجب شد ناحيه و شهر رى ــدست كم در مقاطعى ــ در شمار مناطق منفور شيعيان و دوستداران خاندان پيامبر اسلام درآيد (  ابن فقيه، ص 541ـ545؛ ياقوت حَمَوى، 1965، ج 2، ص 896؛ نيز   كريمان، ج 1، ص 111ـ115). در پى به قدرت رسيدن عباسيان (حك : 132ـ656)، رى به تدريج به يكى از فرهنگ شهرهاى سرزمينهاى خلافت اسلامى بدل شد. اقامت چندساله مهدى، وليعهد ابوجعفر عبداللّه منصور (حك : 136ـ158)، و بعدها حضور هارون الرشيد (حك : 170ـ193) در رى و توجه آنها به اين شهر بر اعتبار و اهميت رى افزود (  طبرى، ج 7، ص 139، 638، ج 8، ص 104، 179، 314ـ317، ج 11، ص 661). به روايتى، ابن اسحاق (متوفى 151)، محدّث و نخستين سيره نويس، در دوره خلافت منصور عباسى چندى در رى به روايت اخبار و مَغازى مى پرداخته است (  ابن سعد، ج 7، ص 553). حضور نحوى بزرگى چون على بن حمزه كسايى* و نيز فقيه نامور حنفى، محمدبن حسن شيبانى* (متوفى 189)، كه گفته شده به همراه هارون به اين شهر آمدند و در روستاى رَنبويه در نزديكى رى از دنيا رفتند، حاكى از قدمت فعاليتهاى علمى در رى در دوره اسلامى است. مشهور است كه هارون با شنيدن خبر مرگ اين دو گفت: «فقه و نحو را در رى به خاك سپردم» (  سمعانى، ج 3، ص 483، ج 5، ص 65ـ66؛ ياقوت حموى، 1965، ذيل «رَنبويه»). به سبب حضور اين علماى برجسته در رى بايد حلقه هايى از طالبان دانش بر گرد ايشان شكل گرفته باشد. اوضاع جغرافيايى و موقعيت مكانى رى، از نخستين سده هاى اسلام، درآمدن علماى مسلمان به رى بسيار مؤثر بوده است. در واقع شهر رى در مسير عبور حجاج و ديگر مسافران از عراق و مناطق غربى ايران به خراسان و ماوراءالنهر و نيز نواحى شمالى ايران به قم، اصفهان و نواحى جنوبى ايران واقع بود، ازاين رو از سده هاى نخست، عالمان، به ويژه محدّثان، از سرزمينهاى مختلف اسلامى به صورت موقت يا دائم در آنجا اقامت مى گزيده اند. كثرت وجود محدّثان و فقيهان و ساير دانشمندان در رى و پيوستگى و قدمت حضور آنان، ناشى از مزيتهاى علمى و فرهنگى اين شهر در دوره هاى آل بويه (حك : ح 320ـ448) و سلجوقيان (حك : 429ـ552)، و به ويژه ساخت مدارس متعدد و فعاليت گسترده آنها در رى در اين دوره ها بوده است (  حوزه علميه*، بخش :3 رى). شكوفايى علم و فرهنگ در دوره آل بويه، تا حد زيادى وامدار اقدامات ابن عميد* (ابوالفضل محمدبن حسين، متوفى 360)، وزير ركن الدوله، و پسرش ابوالفتح و حمايتهاى صاحب بن عبّاد* (متوفى 385، وزير فخرالدوله ديلمى) بوده است. اين وزيران عالم و اديب حامى انجمنهاى ادبى بودند. ابن عميد، در مجالس درسش به تدريس علوم مختلف ادبى و ساير دانشها مى پرداخت (  مسكويه، ج 6، ص 317). به تشويق او، حسن بن محمد قمى تاريخ قم را تأليف كرد (  قمى، ص 21). همچنين چند سال پس از مرگ محمدبن زكرياى رازى* (متوفى 313)، ابن عميد نوشته هاى پراكنده الحاوى فى الطب* را به بهاى گزاف از خواهر رازى خريد و گروهى را به تدوين آن گماشت (ابن ابى اُصَيبعه، ص420). ابن عميد كتابخانه بزرگى در رى بنا كرد كه ابوعلى مسكويه* رازى (متوفى 421) كتابدارش بود و در آن بيش از يكصد بار شتر كتاب در دانشهاى گوناگون وجود داشت (مسكويه، ج 6، ص 262). شاگرد و جانشين ابن عميد در منصب وزارت، صاحب بن عبّاد، شهرتى بيشتر از استاد به دست آورد. وى مردى دانش پرور بود و توجه بسيارى به دانشمندان داشت؛ ابن فارِس (متوفى 395)، نحوى و لغوى مشهور، فرهنگ لغات الصاحبى را در رى تأليف و به صاحب بن عبّاد تقديم كرده است (  ص 33). صاحب همچنين كتابخانه بزرگى در رى تأسيس كرد كه چهارصد شتر كتاب در آن جمع آورى شده بود (ياقوت حموى، 1993، ج 2، ص 693، 697). محمود غزنوى (حك : 389ـ 421)، پس از ورود به رى، كتابهاى كلامى اين كتابخانه را آتش زد. بااين حال، به گواهى ياقوت حموى (1993، ج 2، ص 697)، در 617، فقط فهرست كتب اين كتابخانه ده مجلد بوده است. محدّثان قديم. رى، به ويژه از سده سوم، از مراكز مهم روايتِ حديث و مجمع بسيارى از محدّثان بود كه بسيارى از آنان اهل سنّت و عمدتآ حنفى و شافعى بوده اند، گرچه گرايش فقهى شمارى از آنها در منابع ذكر نشده است، ازجمله جريربن عبدالحميد* آبى (متوفى 188 در رى؛   خطيب بغدادى، ج 8، ص 184ـ194؛ ذهبى، 1406، ص 198)، سهل بن زَنْجَله (متوفى 235؛ خطيب بغدادى، ج10، ص 169ـ171؛ ذهبى، همانجا)، ابوجعفر محمدبن مهران جَمّال رازى (متوفى 239؛ ذهبى، همانجا)، و محمدبن ايوب بن يحيى بن ضُرَيس (متوفى 294) كه بسيارى از محدّثان در رى از او حديث شنيده اند (ابن عماد، ج 2، ص 216). همچنين برخى از مشايخ ابوعيسى تِرمِذى*، محدّث قرن سوم و صاحب الجامع الصحيح از صحاح سته، در رى ساكن بودند (  تِرمِذى، ج 1، ص 543، ج 5، ص 57، ج 6، ص70). در ميان محدّثان رى، ابوزُرعه رازى* (متوفى 264)، ابن وارَه* رازى (متوفى 270) و ابوحاتم رازى* (متوفى 277) بسيار مشهور و در حفظ حديث سرآمد بوده اند (  ذهبى، 1376ـ1377، ج 2، ص 139ـ141؛ همو، 1401ـ 1409، ج 13، ص 28). ابوزرعه رازى در رى مجلس درس داشت و خود در اين شهر از محضر درس سى استاد بهره گرفته بود. چندى نيز در رى ملازم ابواسحاق ابراهيم بن موسى الفرّاء تميمى رازى بود كه بخارى، مسلم و ابوداود از او روايت كرده اند (  ابن ابى حاتِم، ج 1، ص 335). ابن واره نيز براى استماع حديث به حجاز، شام و عراق سفر كرد و گروه زيادى در رى از مجالس حديث او بهره برده اند (سمعانى، ج 5، ص560). فرزند ابوحاتم، ابن ابى حاتم رازى* (متوفى 327)، نيز مفسر، متكلم، محدّث و فقيه بنام اهل سنّت در رى بود. شافعيان. با توجه به نفوذ سريع فقه شافعى در ميان اهل حديث در ايران (  مادلونگ[18] ، 1988، ص 27) و كثرت حضور محدّثان در رى چنين مى نمايد كه شافعيان جايگاه مستحكمى در اين منطقه يافته بودند و احتمالا بسيارى از اين عالمان حديث گرايشهاى شافعى داشته اند. برخى از بزرگان فقه شافعى عبارت اند از: ابوالحسن على بن محمد قَصّار رازى (متوفى 397)، كه در علوم ديگر نيز دست داشت و حدود شصت سال مفتى رى بود (  ذهبى، 1984، ج 3، ص 64)؛ قاضى عبدالجباربن احمد همدانى* (متوفى 412 يا 415)، كه برخلاف قاطبه عالمان شافعى، پيرو مذهب اعتزال بود و قضاى رى و توابع آن را برعهده داشت (ابن اثير، ج 8، ص 694؛ سُبْكى، ج 5، ص 97)؛ سليم بن ايوب رازى* (متوفى 447)، كه در جامع شهر فقه شافعى به ويژه كتاب مختصر المزنى فى فروع الشافعية، نوشته اسماعيل بن يحيى مُزَنى (متوفى 264؛ از امامان شافعى) را تدريس مى كرد (سبكى، ج 4، ص 388ـ391)؛ محمدبن عبدالكريم بن وزّان شافعى رازى (متوفى 598)، كه نياكانش نيز از پيشوايان فقه شافعى در رى بودند (همان، ج 5، ص 151ـ152، ج 6، ص 127)؛ و فخررازى* (متوفى 606)، كه البته اوج تعليمات و تدريس او در شهر هرات بوده است. حنفيان. سابقه حضور و فعاليتهاى حنفيان در رى ريشه دارتر و قديم تر از شافعيان است و به زمان حضور محمدبن حسن شيبانى در رى بازمى گردد. فعاليتهاى علمى و فرهنگى حنفيان عمدتآ بر دو حوزه اصلى فقه و كلام متمركز بود. بسيارى از فقهاى حنفى رى، براساس منابع، در ناحيه و شهر رى به امر قضا اشتغال داشتند، ازجمله ابوعلى عبداللّه بن جعفر رازى، از اصحاب ابن سَماعه (متوفى 233) كه چندى نيز قاضى بغداد بود (  تميمى، ج4، ص 159ـ161)؛ احمدبن يحيى بن ابى يوسف، قاضى بغداد در 254 كه در رى درگذشت (تَنوخى، ج 5، ص 237؛ خطيب بغدادى، ج 6، ص 443ـ444؛ ابن ابى الوفا، ج 1، ص 349ـ350)؛ ابوالعباس تبّانى (متوفى 349)، مفتى و شيخ حنفيان در رى (ابن ابى الوفا، ج 1، ص 343ـ 344)؛ ابوالحسن اسماعيل بن صاعد (متوفى 443)، قاضى ولايت رى (همان، ج 1، ص410ـ411)؛ ابن سَمّان (متوفى ح 445)، از پيشوايان فقه حنفى كه در علم قرائت و خلاف در فقه شافعى و حنفى استاد و به لحاظ كلامى، معتزلى و از حيث سياسى، زيدى بود (تميمى، ج 2، ص 197ـ199)؛ ابومحمدحسن بن محمد (متوفى 541)، قاضى و مدرّس فقه و حديث، كه گرايشهاى اعتزالى داشت و در رى درگذشت (ابن ابى الوفا، ج 2، ص 80ـ81)؛ و عزالدين يوسف بن محمود طهرانى رازى (زنده در 773)، نويسنده شرح كنز الدقائق فى فروع الفقه الحنفى (كحّاله، ج 13، ص 334ـ335). حنفيان رى با تكيه بر چنين زمينه هايى بسيار قدرتمند بوده اند و در سده هاى دوم تا ميانه سده چهارم از مكتب كلامى نجاريه از شاخه هاى معتزله، منسوب به حسين بن محمد نجار (متوفى 200)، پيروى مى كردند. در دوره آل بويه، رى مركزى براى معتزله با گرايش فقهى حنفى بوده است. اين امر به ويژه حاصل تلاشهاى صاحب بن عبّاد بود كه رهبر مكتب اعتزال، عبدالجباربن احمد همدانى را قاضى القضات رى كرد (مادلونگ، همانجا). به گزارش مقدسى (ص 395، 399)، صاحب بن عبّاد مبلّغان معتزلى را به ميان حنفيان منطقه مى فرستاد. در واقع گرايش به مكتب كلامى اعتزال، سنّيان (حنفى) را با شيعيان (زيدى) رى پيوند مى داده است. شيعيان اماميّه. قدمت حضور شيعيان در رى تقريبآ به اواخر قرن اول بازمى گردد، چنان كه در ميان ياران، وكلا و راويان احاديث امامان شيعه از دوره امام محمدباقر عليه السلام تا زمان غيبت امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف، نام بسيارى از شيعيان رى ديده مى شود. عبدالعظيم حسنى* از نوادگان امام حسن مجتبى و از اصحاب امام جواد عليهماالسلام از مشهورترين اين مهاجران بود كه در نشر تعاليم شيعه سهم مهمى داشته است. در پى فعاليتهاى اين راويان و محدّثان، تقريبآ هم زمان با حوزه علميه قم، حوزه علميه امامى رى نيز شكل گرفت كه يكى از قديم ترين مراكز تعليم و تعلم معارف شيعه اماميه بوده است. درباره پويشهاى علمى و مذهبى شيعيان امامى و سهم چشمگير آنان در توليد و تدوين آثار علمى در رى، در مقاله حوزه علميه* (بخش :3 رى) به تفصيل بحث شده است. زيديّه. در 275، با حاكميت احمدبن حسن مادَرانى، حامى شيعيان، بر رى و مناسب ترشدن زمينه ها براى رواج تشيع در اين شهر (  ياقوت حموى، 1965، ج 2، ص 901) چنين مى نمايد زيديان، كه از شاخه هاى فعال شيعيان بوده اند، نيز در اين شهر جايگاهى يافته باشند. گزارشهاى ابوالفرج اصفهانى (ص490، 525، 530، 554) از كشته شدن زيديان علوى رى به دست حاكمان اين ناحيه، و نيز ابن طباطبا علوى اصفهانى (ص 151ـ167) از مهاجرت دست كم شصت تن از علويان به رى تا سده پنجم، نشان دهنده حضور گسترده شيعيان، زيدى يا امامى، در رى است. با وجود كثرت علويان و شيعيان در رى، بنابر نوشته اسكافى (ص 32)، رى در سده سوم از شهرهايى بود كه اهالى آنجا به ناصبيگرى مشهور بوده اند. در سده چهارم، به گزارش مقدسى (ص 391، 395)، غالب مردم رى پيرو اهل سنّت بودند كه در ميان آنان، حنفيان اكثريت داشتند و براى ممانعت از درگيرى، يك روز حنفيان و ديگر روز شافعيان در مسجدجامع شهر نماز جماعت اقامه مى كردند. رى در ميان دو منطقه قم و طبرستان با دو گرايش فرهنگى متفاوت شيعى، يعنى امامى و زيدى، قرار داشت، ازاين رو به مركزى براى تجمع و نيز تعاملات و تعارضات مذهبى زيديان و اماميان با يكديگر بدل شده بود. در دوره حاكميت آل بويه بر رى، مذهب زيدى رونق گرفت؛ چنان كه ابوالحسين احمدبن حسين (متوفى 421) و برادرش، ابوطالب يحيى بن حسين (متوفى 424)، معروف به برادران هارونى*، از امامان زيدى طبرستان كه پدرشان مذهب امامى داشت، از حمايت وزيران دانشمند آل بويه، ابن عميد و صاحبِ عَبّاد، بهره مند بودند (ابن اسفنديار، ص 98ـ99، 101ـ102؛ مُحلِّى، ج 2، ص 69ـ70، 88؛ نيز   مادلونگ، 1965، ص 177). در پى حملات سلطان محمود (حك : 511ـ525) و طغرل سلجوقى (حك : 526ـ529)، كه انگيزه هاى ضدشيعى داشت (  فرخى سيستانى، ص 19؛ نظام الملك، ص 87ـ88؛ ابن كثير، ج 12، ص 26)، و سپس ازميان رفتن بخش مهمى از ميراث شيعيان در رى، مى بايست امكان فعاليتها و تحركات شيعيان به ويژه زيديان، كه همواره آمادگى بيشترى براى قيام داشتند، بسيار محدود مى شد، اما آنان با مسالمت و همكارى با دستگاه حاكم به حيات علمى و فرهنگى خويش ادامه دادند؛ چنان كه وجود نقيبان براى علويان زيدى در رى، فعال بودن مدارس زيديان، و حضور علما و فقهاى زيدى در اين شهر (  عبدالجليل قزوينى، ص 145ـ146، 420ـ 421، 457، 520ـ 521) نتيجه چنين رويكردى بوده است. همچنين برپايه گزارشى از راوندى، در اواخر سده ششم (ص30) بسيارى از اهالى رى امامى بوده اند. هرچند در اين سالها اهالى روستاهاى كن، برزاد/ فرحزاد و ايون/ اوين زيدى بودند (  عبدالجليل قزوينى، ص 458). پس از آل بويه، از 450 تا دست كم 550، رى همچنان كانون مهم آموزشهاى زيدى بود. موفق باللّه شجرى* (متوفى 430)، مؤلف كتاب الاحاطه و شاگرد قاضى عبدالجبار، و پسرش، مرشدباللّه شجرى* (متوفى 479)، از بزرگان زيديه در اين دوره بوده اند (  رحمتى، ص 123ـ125). برخى از گزارشها حاكى از بروز رقابتها و مواجهات ميان اماميان و زيديان از همان سده سوم است. ابوزيد عيسى بن محمدبن احمد علوى (متوفى 326)، متكلم زيدى كه نسبش با چهار واسطه به حسين بن زيد ذوالدمعه* مى رسد (  بخارى، ص 102) و از محضر احمدبن سهل رازى* (متوفى ح 310)، عالم و مورخ زيدى، نيز بهره برده است، در رى كتاب الاشهاد را در نقد عقايد اماميه نوشته است (ابن بابويه، ج 1، ص 94؛ ناطق بالحق، ص 115؛ ابن ابى الرجال، ج 1، ص 323). در پاسخ به ابوزيد علوى، عالم امامى، ابن قِبه رازى* (متوفى ح 319)، ردّيه اى با نام نقض كتاب الاشهاد نگاشت (ابن شهرآشوب، ص 95ـ96). ابن بابويه در ضمن كتاب كمال الدين (ج 1، ص 51ـ60، 94ـ126)، اين رساله ابن قبه را درج كرده است. برادران هارونى، كه از مذهب امامى به زيدى گرويده بودند، هريك نقد جداگانه اى بر كتاب ابن قبه در امامت نوشته اند (رحمتى، ص 145). زيديان و اماميان، به ويژه در اواخر سده پنجم تا اواسط سده ششم، گاه مناسباتى خصمانه با هم داشتند كه نمونه آن به كارگيرى تعابير بسيار خصمانه و گزنده دو تن از اشراف و بزرگان سادات و علماى اين شهر، يكى از اماميه و ديگرى از زيديه، در وصف مذاهب يكديگر (  ابن حجر عسقلانى، ج 6، ص 248ـ249) و نيز بيان توهين آميز يحيى بن حسين زيدى در وصف اماميان (سمعانى، ج 3، ص 511) است. بااين حال تعابير همدلانه عبدالجليل قزوينى (ص 457) در وصف زيديان نشان مى دهد اين عالم امامى، مذهب زيديان را با اماميان داراى نقاط مشترك بسيار و تقريبآ متعلق به يك منظومه فرهنگى و سياسى مى ديده است. به رغم اين گونه از مناسبات، ميان اين دو جامعه مذهبى در رى تعاملات و دادوستدهاى علمى هم برقرار بوده است؛ ازجمله فعاليتهاى علمى منتجب الدين رازى (متوفى پس از 585)، محدّث امامى و احمدبن ابى الحسن كنى، فقيه و قاضى زيدى، كه معاصر هم بوده اند. از كتابهاى فهرست (ص 8، 81) و الاَربعون (ص 18، 22، 27) منتجب الدين رازى، ميزان اعتماد و ارجاعات او به روايات و مشايخ همتاى زيدى اش به خوبى روشن مى شود. در اين دوره، زيديان رى در انتقال ميراث فرهنگى زيديه به يمن سهم فراوانى داشته اند. ابوالحسين زيدبن حسن بيهقى (متوفى 545) و احمدبن ابى الحسن كنى، با تعليم معارف زيديه به قاضى جعفربن احمدبن عبدالسلام (متوفى 576)، دانشمند يمنى، درواقع عامل انتقال دانش زيدى به يمن بوده اند (رحمتى، ص 178؛ نيز   ابن ابى الرجال، ج 1، ص620ـ621؛ شهارى، قسم 3، ج 1، ص 108). آثار زيدى بسيارى پس از انتقال از رى به يمن، در شمار مواريث زيديه يمن درآمدند، ازجمله تيسير المطالب فى امالى الامام ابى طالب، از ابوطالب هارونى در حديث؛ الامالىِ ابن سَمّان، با عنوان ذخيرة الايمان و گاه مسندالسمّان (شهارى، قسم 3، ج 1، ص 275)؛ الامالى الاثنينية يا الاَنوار مرشدباللّه، كه جعفربن عبدالسلام حاصلِ مجالس دوشنبه هاى مرشدباللّه را نزد كَنى قرائت كرده بود و كنى نيز آن را بر مبناى روايات شاگردان مرشدباللّه همچون ابوعلى حسن بن على بن اسحاق الفرَّزادى (از ناحيه فرزاد/ فرحزادِ رى)، معروف به خاموش، و ابوالفتح نصربن مهدى حسينى ونكى تنظيم كرده بود (حسن انصارى، 1388ش؛ غفرانى، 1386ش؛ نيز   شهارى، قسم 3، ج 1، ص 107، 275)؛ الامالى الخميسية، از مرشدباللّه كه آن را در 473 ابوالعباس احمدبن حسين بن ابى القاسم (ابن) بابا اَذونى، منسوب به اذون (از روستاهاى كوره قصران رى؛   ياقوت حموى، 1965، ذيل «قصران» و «اذون»)، از مؤلف شنيده بود (شهارى، قسم 3، ج 1، ص 107)؛ و امالى المؤيد باللّه، كه ابوعلى فرَّزادى آن را در 496 در جامع العتيق رى از على بن حسين بن محمدبن حسين بن احمدبن حسين بن مردك/ مزدك شنيده بود (همان، قسم 3، ج 1، ص 318؛ هارونى حسنى، ص 72ـ74). اسماعيليه. ناحيه و شهر رى از نخستين مراكز فعاليتهاى پنهانى باطنيان در اواخر سده دوم تا اوايل سده سوم بوده است (  نظام الملك، ص 283ـ285). ابوحاتِم رازى* (احمدبن حمدان، متوفى 322) از داعيان معروف اسماعيلى در رى بود كه خود شرح مناظراتش با محمدبن زكرياى رازى را در اعلام النبوة (ص 3، 71) آورده است (نيز   كرمانى، ص 15). حسن صباح* نيز، كه مذهب امامى داشت، براثر تبليغات دو تن از داعيان اسماعيلى رى به اين مذهب گرويده بود. در 464، ابن عطّاش، داعى عراق، حسن صباح را به مقام نيابت دعوت اسماعيلى برگزيد و او تا سه سال مشغول دعوت براى اسماعيليان شد و براثر فعاليتهاى او گروه كثيرى در ناحيه رى به اسماعيليان گرويدند (  جوينى، ج 3، ص 188، 201ـ202). ميان اسماعيليان و زيديان نيز رقابتها و مواجهاتى گزارش شده است. درواقع زيديان در اين دوره، علاوه بر معارضه با اماميه، در رديه نويسى بر آثار اسماعيليان نيز اهتمام داشتند، چنان كه گفته مى شود كنى زيدى با تأليف كتاب المناظرة بين المشرقىِ الاِثنَىْ عَشَرى مع المغربى الشيعى والرد عليهما جميعآ، علاوه بر اماميان، به اسماعيليان نيز تاخته است (عبدالسلام وجيه، ج 2، ص 392). تصوف. رى در قياس با خراسان، به ويژه نيشابور كه كانون تصوف ايران بود، در عرفان و تصوف آوازه چندانى نداشت. بااين همه، حضور افرادى چون ابراهيم خوّاص* (متوفى 291)، از مشايخ صوفيه كه در رى مجالس وعظ داشت و در همانجا درگذشت (  عبداللّه بن محمد انصارى، ص 348ـ351)، قدمت فعاليتهاى صوفيانه را در اين ناحيه دست كم به سده سوم مى رساند. پس از آن نيز نام شمارى از صوفيان و عارفان برجسته رى در منابع ذكر شده است (  صادقى، بخش 2، ص 273ـ 274). صرف نظر از عارفانى با نسبت رازى، كه محل پرورش و فعاليتهايشان در جاهاى ديگرى چون نيشابور بود (سُلَمى، ص 107؛ جامى، ص 124، 235)، در رى عرفاى بزرگى حضور داشته اند، ازجمله ابويعقوب يوسف بن زاهد رازى (متوفى 303 يا 304)، شيخ صوفيه رى و جبال و از مصاحبان ذوالنون مصرى (  سلمى، ص 185؛ جامى، ص 97) و ابومحمد عبداللّه خرّاز رازى (متوفى قبل از 310)، از مشايخ صوفيه رى (سلمى، ص 288). در سده هاى بعد، مشهورترين عارف اهل رى، نجم رازى* (متوفى 645) صاحب مرصادالعباد است كه در حمله مغول از رى به روم رفت. از اين پس تا سده نهم و كشيده شدن دامنه تبليغات سلسله نوربخشيه*، منسوب به سيدمحمد نوربخش* (متوفى 869)، به رى، اطلاع چندانى از فعاليتهاى اهل تصوف در اين ناحيه در دست نيست. سيدمحمد نوربخش، كه در پى اقداماتى برضد شاهرخ تيمورى (حك : 807ـ850) در هرات، از آنجا گريخته بود، پس از مرگ شاهرخ، در 851 از گيلان به رى آمد و در قريه سلفان (سولقان ؟) رى اقامت گزيد (امين احمد رازى، ج 3، ص 42) و تا زمان مرگش به ترويج طريقت خود پرداخت كه آن را جامع تصوف و تشيع مى شمرد (  شوشترى، ج 4، ص 388ـ391، 400ـ404؛ نيز   د.اسلام، چاپ دوم، ذيل «نوربخشيه»). يكى از پسران او به نام شاه قاسم فيض بخش (متوفى 927) نيز پس از ناكامى در خراسان از هرات به رى رفت. حمايتهاى شاه اسماعيل از او و بخشيدن املاك و زمينهايى در رى به او بر امكاناتش براى ترويج نوربخشيه افزود (د.اسلام، همانجا). بهاءالدوله رازى* (متوفى ح 915) عارف، پزشك و صاحب خلاصة التجارب در طب از فرزندان قاسم بوده است. اقدامات بى پروايانه نوه قاسم، قوام الدين، در دست اندازى به جان و مال ديگران، ساخت قلاع و گردآوردن مريدان بسيار در نزد خويش، موجب نگرانى شاه طهماسب اول (حك 930:ـ984) شد و شاه در سفر به رى وى را محاكمه و در قزوين زندانى كرد (امين احمد رازى، ج 3، ص 43ـ44) و اين گونه پيوند نوربخشيه با صفويان از هم گسسته شد (د.اسلام، همانجا). در واقع با رونق يافتن تهران از 961 به بعد، در دوره سلطنت شاه طهماسب اول، و روبه زوال نهادن رى (كريمان، ج 2، ص 444؛ نيز   بخش اول مقاله)، كوششهاى پرفراز و نشيب علمى و فرهنگى نيز از پس هفت قرن، در رى رو به كاستى و پايان نهاد (براى وضع علوم دينى در رى امروز   عبدالعظيم حسنى*، بخش آستانه شاه عبدالعظيم).

 منابع : ابن ابى اُصَيبعه، عيون الانباء فى طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بيروت ] 1965[؛ ابن ابى الرجال، مطلع البدور و مجمع البحور فى تراجم رجال الزيدية، چاپ عبدالرقيب مطهر محمد حجر، صعده، يمن 1425/2004؛ ابن ابى الوفا، الجواهرالمضية فى طبقات الحنفية، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، بيروت 1413/1993؛ ابن ابى حاتِم، كتاب الجرح والتعديل، حيدرآباد، دكن 1371ـ1373/ 1952ـ1953، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ ابن اثير؛ ابن اسفنديار، تاريخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتيانى، تهران ?] 1320ش[؛ ابن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، صححه و علق عليه على اكبر غفارى، تهران 1395؛ ابن حجر عسقلانى، لسان الميزان، حيدرآباد، دكن 1329ـ1331، چاپ افست بيروت 1390/ 1971؛ ابن سعد، كتاب الطبقات الكبير، چاپ على محمد عمر، قاهره 1421/2001؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، نجف 1380/ 1961؛ ابن طباطبا علوى اصفهانى، منتقلة الطالبية، چاپ محمدمهدى حسن خرسان، نجف 1388/1968؛ ابن عماد؛ ابن فارِس، الصاحبى فى فقه اللغة العربية و مسائلها و سنن العرب فى كلامها، چاپ عمر فاروق طبّاع، بيروت 1414/ 1993؛ ابن فقيه؛ ابن كثير، البداية و النهاية، ج 12، بيروت 1398/1978؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، شرح و تحقيق احمد صقر، بيروت 1419/1998؛ ابوحاتِم رازى، اعلام النبوة، چاپ صلاح صاوى و غلامرضا اعوانى، تهران 1356ش؛ محمدبن عبداللّه اسكافى، المعيار و الموازنة فى فضائل الامام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (صلوات اللّه عليه)، چاپ محمدباقر محمودى، بيروت 1402/1981؛ امين احمد رازى، هفت اقليم، چاپ جواد فاضل، ]تهران، بى تا.[؛ حسن انصارى، «ناگفته هايى از جامعه رى در سده هاى پنجم و ششم هجرى قمرى»، كاتبان، 1388ش.

Retrieved Nov.22, 2014, from http://ansari.kateban.com/ entry1567.html;

عبداللّه بن محمد انصارى، طبقات الصوفيه، چاپ محمدسرور مولائى، تهران 1362ش؛ ابونصر سهل بن عبداللّه بخارى، سِرُّ السلسلة العلوية فى انساب السادة العلوية، چاپ مهدى رجايى، قم 1389ش؛ محمدبن عيسى تِرمِذى، الجامع الكبير، چاپ بشار عوّاد معروف، بيروت 1998؛ تقى الدين بن عبدالقادر تميمى، الطبقات السنية فى تراجم الحنفية، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، رياض، ج 2، 1403/1983، ج 4، 1410/1989؛ مُحَسّن بن على تَنوخى، نشوار المحاضرة و اخبار المذاكرة، چاپ عبود شالجى، بيروت 1391ـ1393/ 1972ـ1973؛ عبدالرحمان بن احمد جامى، نفحات الانس، چاپ محمود عابدى، تهران 1370ش؛ جوينى؛ حمداللّه مستوفى، نزهة القلوب؛ خطيب بغدادى؛ محمدبن احمد ذهبى، الامصار ذوات الآثار، چاپ قاسم على سعد، بيروت 1406/1986؛ همو، سير اعلام النبلاء، چاپ شعيب ارنؤوط و ديگران، بيروت 1401ـ1409/ 1981ـ1988؛ همو، العبر فى خبر من غَبَر، ج 3، چاپ فؤاد سيد، كويت 1984؛ همو، كتاب تذكرة الحفاظ، ]چاپ عبدالرحمان بن يحيى معلمى[، حيدرآباد، دكن 1376ـ1377/ 1956ـ1958، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ محمدبن على راوندى، راحة الصدور و آية السرور در تاريخ آل سلجوق، به سعى و تصحيح محمد اقبال، بانضمام حواشى و فهارس با تصحيحات لازم مجتبى مينوى، تهران 1364ش؛ محمدكاظم رحمتى، زيديه در ايران، تهران 1392ش؛ عبدالوهاب بن على سُبْكى، طبقات الشافعية الكبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، ]قاهره[ 1964ـ] 1976[؛ محمدبن حسين سُلَمى، طبقات الصوفية، چاپ نورالدين شريبه، قاهره 1389/1969؛ سمعانى؛ نوراللّه بن شريف الدين شوشترى، مجالس المؤمنين، چاپ ابراهيم عرب پور و ديگران، مشهد 1392ـ 1393ش؛ ابراهيم بن قاسم شهارى، طبقات الزيدية الكبرى، قسم :3 بلوغ المراد الى معرفة الاسناد، چاپ عبدالسلام وجيه، عَمّان 1421/ 2001؛ محسن صادقى، بزرگان رى، قم 1382ش؛ طبرى، تاريخ (بيروت)؛ عبدالجليل قزوينى، بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض معروف به نقض، چاپ جلال الدين محدث ارموى، قم 1391ش؛ عبدالسلام وجيه، مصادر التراث فى المكتبات الخاصة فى اليمن، عَمّان 1422/ 2002؛ عبداللّه غفرانى، «چند يادداشت كتابشناسانه از الامالى الاثنينية المرشد باللّه جرجانى»، كاتبان، 1386ش.

Retrieved Nov.22, 2014, from http://ghofrani.kateban. com/entry1218.html;

 على بن جولوغ فرخى سيستانى، ديوان، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران 1371ش؛ حسن بن محمد قمى، تاريخ قم، ترجمه حسن بن على قمى، چاپ محمدرضا انصارى قمى، قم 1385ش؛ عمررضا كحّاله، معجم المؤلفين، دمشق 1957ـ1961، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ احمدبن عبداللّه كرمانى، الاقوال الذهبية، چاپ مصطفى غالب، بيروت 1977؛ حسين كريمان، رى باستان، تهران 1345ـ1349ش؛ حُميدبن احمد مُحَلِّى، كتاب الحدائق الورديّة فى مناقب ائمة الزيدية، چاپ سنگى ]بى جا [1356ـ1357، چاپ افست دمشق 1405/1985؛ مسكويه؛ مقدسى؛ على بن عبيداللّه منتجب الدين رازى، الاربعون حديثآ عن اربعين شيخآ من اربعين صحابيآ فى فضائل الامام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام، قم 1408؛ همو، فهرست اسماء علماء الشيعة و مصنفيهم، چاپ عبدالعزيز طباطبائى، قم 1404؛ يحيى بن حسين ناطق بالحق، تيسير المطالب فى امالى الامام ابى طالب، لمخرجه و رواية جعفربن احمدبن عبدالسلام، چاپ يحيى عبدالكريم فضيل، بيروت 1395/1975؛ حسن بن على نظام الملك، سيرالملوك (سياست نامه)، چاپ هيوبرت دارك، تهران 1340ش؛ احمدبن حسين هارونى حسنى، الامالى الصغرى، چاپ عبدالسلام عباس وجيه، صعده، يمن 1414/1993؛ ياقوت حَمَوى، كتاب معجم البلدان، چاپ فرديناند ووستنفلد، لايپزيگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛ همو، معجم الادباء، چاپ احسان عباس، بيروت 1993؛

EI2, s.v. "N¦urba_k_h__sh_iyya" (by H. Algar); Wilferd Madelung, Der Imam al-Q¦asim ibn Ibr¦ah¦ im und die Glaubenslehre der Zaiditen, Berlin 1965; idem, Religious trends in early Islamic Iran, Albany, N.Y. 1988.

 / قنبرعلى رودگر /

 5) باستان شناسى و هنر و معمارى. فراوانى تپه هاى باستانى و بقاياى شهرسازى، آثار معمارى از نخستين دوره هاى حيات تا دوران معاصر، دستيابى به آثار تمدنها و سلسله هاى مختلف و ارتباط رى با ساير تمدنهاى بزرگ همجوار، كشف بهترين زيستگاههاى اوليه ايران مانند چشمه على*، وجود حرم عبدالعظيم حسنى* عليه السلام، و توليد و رواج بهترين سفالينه ها و پارچه هاى دوره اسلامى شهر رى را به يكى از مهم ترين مراكز باستان شناسى و هنرى ايران تبديل كرده و موجب كاوشها و پژوهشهاى زيادى در آنجا شده است. نخستين كاوشها در رى را مورگان*[19] در 1291ش (1330) در تپه چشمه على انجام داد. در 1299ش (1338)، هرتسفلد*[20] در خرابه هاى رى به كاوش پرداخت. سپس اشميت*[21] از 1313 تا 1315ش، در شهر دوران تاريخى ـ اسلامى رى واقع در غرب كوه بى بى شهربانو و شمال شرقى شهر امروزى رى، كه كانون آن «دژ رَشكان» ناميده شده است، به كاوش پرداخت. او قلعه و باروى شهر رى، آثارى سفالى، سكه هايى زرين و سيمين از دوره اشكانى تا قرن هفتم، نقش برجسته ساسانى كوه سُرسُره، و مسجدى از سده هاى نخست دوران اسلامى را كشف كرد. سپس گورستانى سلطنتى در محله امين آباد و چال تَرخان حفارى شد (  اشميت، 1313ش، ص 356ـ359؛ افروند و پوربخشنده، ج 1، ص 12) كه يافته هاى آن در موزه ايران باستان، موزه هنر فيلادلفيا[22] ، مؤسسه شرق شناسى دانشگاه شيكاگو[23] ، موزه لوور[24] ، و موزه هنرهاى زيبا[25] در بوستن[26] نگهدارى مى شوند. از 1354 تا 1356ش گمانه زنى براى تعيين حريم رى قديم به سرپرستى يحيى كوثرى آغاز شد و تا آخر دهه 1370ش ادامه يافت. اين كاوشها را باستان شناسانى چون شهريار عدل*، حميده چوبك، سيدمحمود موسوى، اسماعيل يغمايى، حسن فاضلى نشلى، محمدرحيم صراف، و قدير افروند ادامه دادند (  كوثرى، ص 453ـ456؛ افروند و پوربخشنده، ج 1، ص 48ـ 51). نتيجه اين كاوشها كشف اشيا و آثار معمارى از هزاره پنجم پيش از ميلاد تا دوران اسلامى بود. شمارى از مهم ترين محوطه هاى باستانى رى از اين قرارند : 1) تپه مرتضى گِرد. اين تپه در حاشيه روستايى به همين نام در شمال غربى رى واقع بوده است و به جز اشارات اشميت (1313ش، ص 359) اطلاعى از آن دردست نيست. از اين تپه صدها تكه سفالِ ساده متعلق به هزاره پنجم پيش از ميلاد، سفال خاكسترىِ صيقلى با نقوش سياه و داغدار و مادّه چسباننده ماسه نرم احتمالا از هزاره اول پيش از ميلاد، و سفال نخودى ساده و نقش دار از دوره هاى تاريخى (هخامنشى تا ساسانى) به دست آمده است. اين تپه احتمالا از 1500 پيش از ميلاد متروك بوده است (كامبخش فرد، ص 48، پانويس 2؛ اسفنديارى، ص 14ـ15). 2) محوطه باستانى كهريزك. اين محوطه تپه هاى به هم پيوسته اى در بخش جنوبى قبرستان بهشت زهرا است. در 1364ش، سيف اللّه كامبخش فرد كوره هاى متعدد سفال پزى و چرخ دوّار سفالگرى در آنجا كشف كرد (  كامبخش فرد، ص290ـ291، نيز   ص 313). 3) دژ رَشكان. ابودُلَف خزرجى (ص30) اين دژ را واقع در مركز شهر و روى كوهى بزرگ و ساخته دوران اسلامى دانسته كه بر بلنداى آن قلعه معروف طَبَرَك* قرار داشته است. اين دژ شامل بقاياى كهندژ، شارستان و جز آن در دوره هاى قبل از اسلام و دوران اسلامى است و دهها هكتار از منتهااليه غربى كوه بى بى شهربانو تا مجاورت كارخانه سيمان قديم رى در شمال غربى و كارخانه گليسيرين در غرب وسعت داشته است؛ اما امروزه فقط يك برج آجرى ـ سنگى از آن باقى است. اشميت اين محوطه را دژ ناميد و آثار دوره اوليه و ميانه اسلامى، مانند ظروف سفالين، را در آن شناسايى كرد (  اشميت، 1940، ص 30ـ31، نيز   تصاوير 31ـ33). قدير افروند از 1384 تا 1385ش، سازه معمارى غربى، مجموعه معمارى ميانى، برج مدور شرقى، و پلكان شرقى كوه دژ رشكان در كهندژ را كاوش كرد و آثار سفالى دوران پيش از تاريخ تا قرون ميانه اسلامى (از قرن چهارم تا حدود قرن هفتم) را در آن كشف كرد. در كاوشهاى 1386ش شواهدى به دست آمد كه نشان مى داد گويا سازه غربىْ زندان كهندژ بوده است. 4) قلعه گبرى. اين قلعه با حدود دو هكتار مساحت در جنوب شرقى شهر، دژى مستحكم و چهارگوش است و هر ضلع آن چهار برج دارد. اين قلعه از بيرون با احتساب برجها 165 متر× 187 متر و از داخل 148 متر × 136 متر است. قطر برجهاى گوشه قلعه حدود 14 متر و قطر برجهاى ميانه اضلاع 5ر7 متر است. ديوار اين قلعه داراى چينه هاى قطور پهنى از خشت، گل، شن و ماسه است و ارتفاع آن در محدوده برجهاى ديده بانى هفده متر است. با توجه به گودى اطراف بنا، احتمالا اين قلعه خندق داشته است. در محدوده قلعه، سفالهاى دوره سلجوقى و در عمق دومترى آن، آثارى از دوره آل بويه (حك : ح 320ـ448) و پيش از آن كشف شده است. از اين قلعه، هزاران قطعه سفال بى لعاب و لعاب دار با نقوش برجسته، لعاب يك رنگ (فيروزه اى، آبى، سبز، و قهوه اى سير)، لعابِ پاشيده و لعاب منقوش سياه و آبى يا سبز، كه نمونه هاى آن فقط در شوش يافت شده، به دست آمده است. اين قلعه، كه تا پايان دوره سلجوقى ــدر اوايل قرن هشتم ــ مسكون بوده (  كوثرى، ص460، 464، 471، 478ـ486)، اكنون به انبار مركزى آستانه حضرت عبدالعظيم عليه السلام و پيرامون آن به باغ بدل شده است. 5) چال تَرخان. اين مجموعه نزديك روستاى چال ترخان واقع شده و اشميت كاخى ساسانى را در آن شناسايى كرده است. به نظر اشميت (1940، ص 33 و تصاوير 39ـ40)، اين مجموعه داراى دو بناست؛ بناى نزديك تر به تپه كاخ اصلى و بناى دورترْ كاخ فرعى است. كاخ اصلى سرسرايى به ابعاد تقريبى 15 متر ×20 متر است كه به فضاى مركزى طويلى با دو راهروى جانبى باريك منتهى مى شود. كاخ مستطيل شكل فرعى نيز در جهت شرقى ـ غربى شامل دو فضاى اصلى كوچك و بزرگ در امتداد يكديگر و داراى برخى ملحقات است. قطعات گچ برى اين مجموعه با نقوشى مانند شاهزاده اى سوار بر اسب با لباسى ساسانى درحال شكار گراز و غزال، و بهرام* گور سوار بر شتر درحالى كه تيرش پاى غزالى را به گوشش دوخته در موزه ملى ايران نگهدارى مى شود (مصطفوى، 1361ش، ج 1، ص 119ـ 120). 6) تپه ميل. اين تپه در جنوب شرقى رى، به سبب وجود بنايى سنگى شبيه آتشكده هاى ساسانى به آتشكده تپه ميل معروف شده است (  معصومى، ص 557). محوطه دوره اسلامى نچيرخانلق در بخش فشاپويه، با حدود 200 متر×550 متر وسعت، از مناطق مسكون در سده هاى چهارم تا يازدهم بوده است و سفالهاى مكشوفه آن به ويژه ظروف معروف به كوباچى، ظروف سنگى، و كاشيهاى لعاب دار فيروزه اى و زرين فام آن درخور توجه است (  مهجور و همكاران، ص 163ـ164، 166). اوج شكوه اين شهر در دوره سلجوقى بوده است. بناهاى اصلى رى در دوره اسلامى در جوار دروازه هاى ورودى شهر، حرم حضرت عبدالعظيم (درباره معمارى حرم حضرت عبدالعظيم   عبدالعظيم حسنى*)، و بازارهايش بود. ساخت بقاع متبركه نقش مذهبى رى را پررنگ تر كرد. مهم ترين تحول در ساختار شهر رى تخريب حصار رى در زمان ناصرالدين شاه (حك : 1264ـ1313) به منظور گسترش تهران بود كه درنتيجه آن رى در حصار تهران قرار گرفت. در اين دوره، از ميدان شمالى حرم تا ديوار اصلى آن بازار رى گسترش يافت. اگرچه تحولات شهر از دوره پهلوى و به ويژه از دوره بعد از انقلاب اسلامى ادامه دارد، با حفظ بافت سنّتى شهر، حرم حضرت عبدالعظيم همچنان محور شهر است (موحد و همكاران، ص 41ـ42، 45ـ47).تحولات معمارى دوران اسلامى ايران نيز در رى درخور توجه است. به گفته پيرنيا شيوه رازى، كه دوره هاى آل زيار (حك : 316ـ ح 483) تا خوارزمشاهيان (حك : 470ـ628) را دربرمى گيرد، در رى آغاز و شكوفا گرديد و آثار برجسته اى مانند برجهاى مرداويج و طغرل* در رى ساخته شد (  برج*)، هرچند بيشتر آنها با حمله مغول در قرن هفتم ازبين رفت. ساخت انواع بناهاى عمومى و مذهبى، بهره گيرى از آجر براى ساخت و تزيين بنا، بلندترشدن گنبدها، برپايى انواع برجهاى آرامگاهى و غيره از ويژگيهاى اين شيوه است. گنبدهاى آرامگاهها در اين شيوه گاه چندپره ساخته شده اند، مانند گنبد دوازده پره مرداويج، كه بقاياى آن نزديك نقاره خانه رى قرار دارد. گنبد گسسته رُك (مخروطى يا هرمى)، كه ويژگى مناطق شمال ايران بود، در رى نيز رايج گرديد (  ص 143ـ147، 154). مهم ترين بناهاى آرامگاهى رى عبارت اند از: آستانه حضرت عبدالعظيم حسنى*، امامزاده طاهر، امامزاده مطهر و ديگر ملحقات آن (از قرون اوليه اسلامى)، بقعه بى بى شهربانو* (از دوره آل بويه)، برج طغرل (از دوره سلجوقى)، و برج نقاره خانه كه بالاى كوهى به همين نام قرار دارد و به شكل هشت ضلعى با  سنگ و آجر روى صفّه اى دايره شكل از سنگ به قطر 36 متر ساخته شده است. برج نقاره خانه آرامگاه سلطنتى ديلميان و سلجوقيان بوده است (  مصطفوى، 1361ش، ج 1، ص 130ـ 131، 139، 145ـ146). بقعه بى بى زبيده، كه وى را دختر عمّ و زن ملكشاه سلجوقى (حك : 465ـ485) دانسته اند، با مساحت 315 مترمربع در ابتداى سه راه ورامين متعلق به قرن نهم است. در دوره قاجار، بخشهايى مانند سرداب شرقى و غربى فعلى با دهليز ورودى و اتاق مجاور آن در شمال بقعه و رواق و ايوان اصلى با هشت متر ارتفاع و سپس ايوانهاى سه گانه ديگر به آن اضافه شده است. ضريح چوبى و سپس آهنى، صندوقِ داراى آلت و لَقَط (گره چينى)، درِ خاتم كارى شده و كتيبه نستعليق مفصّل از ديگر خصوصيات اين بناست. بقعه امامزاده عبداللّه منسوب به يكى از نوادگان امام سجاد عليه السلام، متعلق به دوره صفويه در سه راه ورامين، داراى گنبد و ايوان آيينه و كاشى كارى هفت رنگ و كتيبه اى از دوره قاجار با درِ خاتم كارى شده و گورستانى در كنار آن است كه مشاهيرى چون عمادالكتّاب، حسن وحيد دستگردى، اسماعيل خان صولت الدوله قشقايى، عبرت نائينى و چند نفر از رجال علوم دينى را در خود جاى داده است (  همان، ج 1، ص 162ـ163، 243ـ245؛ فقيه محمدى جلالى، ص 545ـ547). بقعه ابن بابويه يا شيخ صدوق، از دوره فتحعلى شاه نزديك برج طغرل، روى سكوىِ هشت ضلعىِ بلندى ساخته شده و شامل مدخل، ايوان، رواق و حرم است. در گورستان اطراف بقعه، مشاهير زيادى مانند ميرزا ابوالحسن جلوه*، غلامرضا تختى، حسين بهزاد، على اكبر دهخدا، ميرزاده عشقى، و على اكبر غفارى دفن شده اند (  قديانى، ص 136؛ نيز   ابن بابويه*، قبرستان). بقعه امامزاده هادى معروف به مسجد ماشاءاللّه، كه بالاتر از بقعه ابن بابويه واقع شده، آجرى است و كتيبه كاشى معرق آن شامل دستور شاه طهماسب صفوى (حك : 930ـ984) براى ساخت بنا و نام امامزاده هادى و خواهرش زينب، از نوادگان امام هفتم، است. اين بقعه چهارضلعى در دوره ناصرالدين شاه مرمت شده است. بقعه امامزاده ابوالحسن، منسوب به امام جعفرصادق عليه السلام، در قريه آب اندرمان شهر رى، گنبدى فيروزه فام و حرمى 8 متر × 8 متر و ضريح چوبى باارزشى از دوره قاجار دارد (مصطفوى، 1361ش، ج 1، ص 163ـ167). برخى از ديگر بقاع رى عبارت اند از: بقعه جوانمرد قصاب*؛ امامزاده ابراهيم در روستاى اندرمان؛ بقعه ابراهيم و اسماعيل در روستاى قلعه شيخ؛ امامزادگان ابراهيم و اسحاق در روستاى آرادِ شهركِ حسن آباد فشاپويه؛ بقعه بى بى رقيه در روستاى تبايين؛ و بقعه شيخ كلينى، پدر محمدبن يعقوب كلينى* صاحب جامع حديثى كافى، در روستاى كُلَيْن در فشاپويه حسن آباد (  امامزاده ها و تربت برخى از پاكان و نيكان، ج 1، ص 37ـ42، 86ـ87؛ سروقدى، ص 96، 105)؛ بقعه سه دختران در شرق رى؛ و بقعه دو برادران (افروند و پوربخشنده، ج 2، ص 304، 307). از مساجد كهن رى اثرى نمانده است، اما در قرن چهارم مقدسى (ص390) به مسجدجامع شهر كه مشايخ و فقها در آن حضور داشته اند اشاره كرده است. مساجد المهدى دولت آباد، حضرت على عليه السلام، الهادى، خضرالنبى، و ابراهيم خليل از مساجد معاصر رى اند (  پوربخشنده، ص 207، 216؛ مساجد ديرينه سال استان تهران، ص 42ـ43، 59ـ60، 218ـ221). شمار مدارس باقيمانده از پيش از دوره ايلخانى (حك : ح 654ـ ح 750) اندك است. مدرسه چهارايوانى رى از دوره ملكشاه سلجوقى درخور توجه است و اشميت (1940، ص30) ويرانه هاى آن را در محدوده ارگ كاوش كرده است. ايوانهاى شرقى و غربى اين بنا بزرگ تر از ايوانهاى شمالى و جنوبى آن است و تزيينات آن شامل گچ برى با نقشهاى گياهى، هندسى، محرابى، و كتيبه كوفى است (  حاتم، ص 78). نقشه اين مدرسه به سبب معمارى خاصش همواره مناقشه برانگيز بوده و حتى به نقشه خانه مشابهت داشته است (براى اطلاع بيشتر   هيلن برند[27] ، ص180ـ181). بازار رى از دوره صفوى و شامل دو راسته متقاطع است. اين بازار در امتداد شمالى ـ جنوبى صحن حضرت عبدالعظيم قرار گرفته و ميانه آن چهارسوقى گنبددار است كه از غرب به كاروانسراى دوقلو و از شرق به ميدانى كوچك متصل مى شود. برخى از قسمتهاى اين بازار عبارت اند از: قهوه خانه حضرتى در غرب راسته اصلى با طاقها و قوسهاى متنوع، بقاياى يك كاروانسرا، و كاروانسراى دوقلو با طاق چشمه هاى آجركارى شده به شيوه خفته راسته جناغى. اين بازار در 1381ش مرمت اساسى شده است (افروند و پوربخشنده، ج 2، ص 247ـ254). زندان هارون، كه آن را آتشكده نيز دانسته اند (  بازرگان، ص 129ـ130)، بنايى ساده و دوطبقه از دوران آل بويه در دامنه كوههاى مسگرآباد رى است كه از سنگهاى بادبر تيره رنگ با ملاط گچ ساخته شده است و طاقهاى ضربى آجرىِ آن نه متر ارتفاع دارد. روزن بالاى ديوار ضلع جنوبى آن تنها رابط بين داخل و خارج بناست. هر طبقه اين بنا چهار اتاق دارد (مصطفوى، 1361ش، ج1، ص122ـ123؛ معصومى، ص556). برخى از بناهاى موجود از دوره اسلامى رى عبارت اند از : كاروانسراى چهارايوانى شاه عباسى از دوره صفويه، واقع در خيابان حرم، كه در دوره قاجار مرمت شده و اكنون انبار كسبه بازار است؛ قلعه خشتى و مستطيل شكل قاچاقاچ در قريه اى به همين نام، از دوره صفوى با مساحت 5800 مترمربع و داراى چهار بارو؛ حمام حضرتى از دوره قاجار نبش خيابان حرم با چهار ستون حجارى شده؛ خانه ملك از دوره قاجار در كوچه باغ ملك؛ عمارت بادگيردار قاجارى در بزرگراه شهيد آوينى؛ خانه هايى پشت بازار با ستونهاى مزين و سقف كاذب چوبى و نقاشى ديوارى از اواخر دوره قاجار و اوايل دوره پهلوى؛ و آب انبارى با ارتفاع ده متر در روستاى آراد به صورت گنبدى بزرگ با نورگير مشبك فانوسى شكلى بر بالا و دو بادگير در دو طرف آن از دوره قاجار (  افروند و پوربخشنده، ج 2، ص 232، 235، 261ـ269، 327ـ329، 353ـ356). ظروف سفالى نقش دار از هزاره چهارم تا دوم پيش از ميلاد (  كريمان، ص 1ـ2)، سفالينه هايى از دوره نوسنگى در چشمه على، كاسه ها و پياله هاى اخرايى منقوش، وجود كوره هاى فراوان سفال پزى و ابزار و چرخ سفالگرى از هزاره دوم پيش از ميلاد، و كوزه، گلدان و ظروف ساده بى لعاب ساسانى تنوع توليد سفال در رى را قبل از دوران اسلامى نشان مى دهد. در اوايل دوران اسلامى، سفالگرى رى مانند كاشان، نيشابور و جرجان اهميت ويژه اى داشت. در سده سوم، انواع ظروف بدون لعاب و بالعاب يك رنگ با تزيينات نقش كنده و مهر و قالب خورده با نقش گل وگياه و پرنده ساخته مى شد. در دوره سلجوقى، بهترين ظروف مينايى ساخته رى بودند. در رى، سفالينه هاى بدل چينى اى توليد مى شد كه لعاب سفيد، آبى، يا آبى ـ سفيد داشتند. بر اين سفالها، نقشهايى از صحنه هاى شكار و ميدان چوگان و گاه كتيبه هايى ديده مى شود (  كامبخش فرد، ص290ـ291، 466؛ كيانى، ص 37ـ38، 174ـ175؛ اسناد هيأت هاى باستان شناسى در ايران، ص 308ـ309). علاوه بر گچ بريهاى موجود در بناهاى پيش از اسلام، پيكره هاى گچى و گچ بريهايى با نقشهاى برگرفته از زندگى دربارى حتى تا دوره سلجوقى ساخته مى شده است (  اتينگهاوزن[28] و گرابار[29] ، ص 289ـ290). از مهم ترين يافته هاى رى سكه است. ضرابخانه و سكه برنزى اشكانى دژ رشكان، ضرابخانه هاى ساسانى، سكه هاى عرب ـ ساسانى به عنوان قديم ترين سكه هاى اسلامى از سال 21 با عبارات «بسم اللّه ربى» و «بسم اللّه» و «ولى اللّه» با نامهاى زيادبن ابى سفيان به سال 30، عبيداللّه بن زياد به سال 60 تا 62، اظلم بن صوفه به سال 67، بشربن مروان به سال 74 و 81 ضرب سكه هاى اوليه در رى را نشان مى دهد. سكه از دوره آل بويه، ضرب محمديه (رى) از 334، سكه سلطان محمود غزنوى ضرب رى از 420، سكه هاى سده ششم با ضرب «الرى» و متأخرترين سكه از چشمه على متعلق به حدود 880 (دوره تيمورى) از ديگر نمونه هاست (  سرفراز و آورزمانى، ص 45، 108، 139، 153؛ مايلز[30] ، ص 5، 113). انگشترهاى طلا مزين به ياقوت ارغوانى و فيروزه و گوشواره هايى به شكل هلالى گويچه دار از دوره سلجوقى و مجسمه گچى با بازوبند و تاج و كلاه از سده هفتم از نمونه هاى جواهرسازى و زيورسازى رى است (  غيبى، ص 238، 246، 253). پارچه هاى رازى معروف بودند (  ابودلف خزرجى، ص 32). در 1300ش از گورستان سلطنتى آل بويه رى، واقع در كوه نقاره خانه، حدود پنجاه قطعه پارچه ابريشمى شامل جامه ها، روپوشها، كفنهاى ابريشمى و نخى با نقوش ساسانى و پارچه هاى داراى خط كوفى با عباراتى مانند العفو و الرحمه، و گليمى با زمينه سفيد و حاشيه قرمز به دست آمده است. در كاوشهاى بعدى، قطعاتى پارچه ابريشمى از دوره سلجوقى از امين آباد رى به دست آمده است (  مصطفوى، 1955، ص 13، 29ـ32؛ بهنام، ص 91ـ92). قطعه پارچه اى ابريشمى از قرن چهارم در رى موجود است با نقش درخت سروى كه دو نفر در اطراف آن هستند و چشمه آبى به نشانه حيات در مقابل آن روان است. نمونه اين طرح و نقش روى سفالهاى مينايى و زرين فام سلجوقى نيز به وفور به كار رفته است (روح فر، ص 106ـ107). رى از كانونهاى شيشه گرى در دوره اسلامى بوده است. در قلعه گبرى، قطعات زيادى كاسه، صراحى، گلاب پاش، و شيشه دارو از سده هاى چهارم تا هفتم به دست آمده است. امروز نيز اين هنر تداوم دارد كه شايد علت آن وجود منابع خاك سيليس دار رى باشد (  كوثرى، ص 486ـ487). درحال حاضر، حدود سه هزار هنرمند در رشته هاى معرق و منبت و مشبك كارى روى چوب، شيشه سازى سنّتى، نقاشى و تراش روى شيشه، سرمه دوزى، قلم زنى و مشبك فلز، سفالگرى، هنرهاى سنگى، قالى بافى، تابلوفرش، و گليم بافى به صورت آزاد يا زير نظر اداره ميراث فرهنگى رى فعاليت دارند (رقيه تاجيك، كارشناس مسئول صنايع دستى شهررى، مصاحبه مورخ تيرماه 1393). منابع : علاوه بر مشاهدات مؤلف؛ ابودُلَف خزرجى، الرسالة الثانية، چاپ پطرس بولگاكوف و انس خالدوف، مسكو 1960؛ آذرميدخت اسفنديارى، جايگاه فرهنگ چشمه على در فلات مركزى ايران، تهران 1378ش؛ اسناد هيأت هاى باستان شناسى در ايران: 1254ـ1345ش، چاپ مرضيه يزدانى، تهران: سازمان اسناد ملى ايران، پژوهشكده اسناد، 1380ش؛ اريش فريدريش اشميت، «حفارى در تلال رى»، فصلنامه تعليم و تربيت، ش 54 (شهريور 1313)؛ قدير افروند و خسرو پوربخشنده، «گزارش پژوهشى بررسى و شناسايى آثار باستانى و تاريخى ـ فرهنگى حوزه فرماندارى رى»، ]تهيه شده در [اداره كل ميراث فرهنگى استان تهران، 1381ش (منتشرنشده)؛ امامزاده ها و تربت برخى از پاكان و نيكان، كارگروهى بنياد ايران شناسى، ج 1، طرح، مقدمه، بررسى و تدوين نهايى حسن حبيبى، تهران: بنياد ايران شناسى، 1388ش؛ مهدى بازرگان، «زندان هارون الرشيد يا آتشكده ساسانى»، در محمدتقى مصطفوى، آثار تاريخى طهران، ج 1، تنظيم و تصحيح ميرهاشم محدث، تهران 1361ش؛ عيسى بهنام، «بحث درباره نقش يكى از پارچه هاى ابريشمى مكشوف در رى»، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران، سال 4، ش 1 (مهر 1335)؛ خسرو پوربخشنده، «معرفى اجمالى رى و فهرست آثار تاريخى ـ فرهنگى آن»، پژوهشنامه : مجموعه مقالات پژوهشى اداره كل

غلامحسين معماريان، ]تهران [1369ش؛ غلامعلى حاتم، معمارى اسلامى ايران در دوره سلجوقيان، تهران 1379ش؛ زهره روح فر، «نقشى كهن بر بافته ها و سفالينه هاى رى»، كتاب ماه هنر، ش 25 و 26 (مهر و آبان 1379)؛ على اكبر سرفراز و فريدون آورزمانى، سكه هاى ايران: از آغاز تا دوران زنديه، تهران 1383ش؛ محمدجعفر سروقدى، بقاع متبركه استان تهران، تهران 1384ش؛ مهرآسا غيبى، 35000 سال تاريخ زيورآلات اقوام ايرانى، تهران 1391ش؛ محمدمهدى فقيه محمدى جلالى، امامزادگان رى: بررسى تاريخ و زندگانى امامزادگان شهررى، ج 1، قم 1379ش؛ عباس قديانى، جغرافياى تاريخى رى : رگا، تهران 1379ش؛ سيف اللّه كامبخش فرد، سفال و سفالگرى در ايران از ابتداى نوسنگى تا دوران معاصر، تهران 1380ش؛ حسين كريمان، برخى از آثار بازمانده از رى قديم، تهران 1350ش؛ يحيى كوثرى، «پژوهشى در قلعه گبرى رى باستان»، در مجموعه مقالات كنگره تاريخ معمارى و شهرسازى ايران: 12ـ7 اسفندماه 1374، ارگ بم ـ كرمان، به كوشش باقر آيت اللّه زاده شيرازى، ج 3، تهران: سازمان ميراث فرهنگى كشور، 1375ش؛ محمديوسف كيانى، پيشينه سفال و سفالگرى در ايران، تهران 1380ش؛ مساجد ديرينه سال استان تهران: تهران، دماوند، رى، شميرانات، فيروزكوه، ورامين، پژوهش گروهى بنياد ايران شناسى، طرح، مقدمه، بررسى و تدوين نهايى حسن حبيبى، تهران: بنياد ايران شناسى، 1390ش؛ محمدتقى مصطفوى، آثار تاريخى طهران، ج 1، تنظيم و تصحيح ميرهاشم محدث، تهران 1361ش؛ همو، بناى تاريخى بقعه بى بى شهربانو در رى، ]تهران 1955[؛ غلامرضا معصومى، تاريخچه علم باستان شناسى، تهران 1383ش؛ مقدسى؛ على موحد، على شماعى، و ابوالفضل زنگانه، «بازشناسى هويت كالبدى در شهرهاى اسلامى (مطالعه موردى : شهر رى)»، فصلنامه علمى ـ تخصصى برنامه ريزى منطقه اى، ش 5 (بهار 1391)؛ فيروز مهجور، محمد ابراهيم نيا، و حسين صديقيان، «بررسى باستان شناسى سفال هاى دوره اسلامى محوطه باستانى نچيرخانلق رى»، مجله مطالعات باستان شناسى، دوره 3، ش 2 (پاييز و زمستان 1390)؛

Richard Ettinghausen and Oleg Grabar, The art and architecture of Islam: 650-1250, Harmondsworth, Engl. 1987; Robert Hillenbrand, Islamic architecture: form, function and meaning, Edingburgh 1994; George Carpenter Miles, Rare Islamic conis, New York 1950; Erich Friedrich Schmidt, Flights over ancient cities of Iran, Chicago 1940.

/ قدير افروند /

1. Tobit 2. Sharp 3. Strabo 4. The geography of Strabo 5. Ambraseys 6. Melville 7. Dietrich Huff 8. Igor Mikhailovich Diakonov 9. Frye 10. Christensen 11. Miles 12. Clavijo 13. Curzon 14. Armin Vambery 15. Feuvrier 16. Henry Rene d’ Allemagne 17. Arthur Upham Pope 18. Madelung 19. Morgan 20. Herzfeld 21. Schmidt 22. Philadelphia Museum of Art 23. The Oriental Institute of the University of Chicago 24. Musée du Louvre 25. Museum of Fine Arts 26. Boston 27. Hillenbrand 28. Ettinghausen 29. Grabar 30. Miles

نظر شما
مولفان
گروه
هنرومعماری , جغرافیا ,
رده موضوعی
جلد 20
تاریخ 94
وضعیت چاپ
  • چاپ شده