روناس

معرف

گونه‌هاى گياهى متعلق به جنس روناس[۱] ، به‌ويژه گونه روناس معمولى[۲] كه ريشه آن در رنگرزى و بخشهاى مختلف اين گونه و ديگر گونه‌ها در درمان بيماريها به‌كار مى‌رود.
متن

 

روناس، گونه هاى گياهى متعلق به جنس روناس[۱] ، به ويژه گونه روناس معمولى[۲] كه ريشه آن در رنگرزى و بخشهاى مختلف اين گونه و ديگر گونه ها در درمان بيماريها به كار مى رود. روناس معمولى، گياهى يك ساله، علفى، بسيار زبر و به رنگ سبز تيره است كه ارتفاع آن به ۱۰۰ تا ۱۵۰ سانتيمتر مى رسد و ساقه هاى متعدد چهارپهلو، برگهايى پهن و دراز با آرايش چرخه اى، گلهايى زرد و مجتمع در گرزنهاى دوسويه[۳] ، و ميوه آبدار كروى سته[۴] مانند سياه دارد. رنگ پوست ريشه روناس قهوه اى مايل به قرمز و موسم گل دهى روناس ارديبهشت و خرداد است. منشأ اين گياه خاور نزديك و قفقاز بوده است و امروزه در منطقه مديترانه، از اسپانيا تا آسياى صغير، شمال افريقا و برخى نواحى آسيا مى رويد. پراكنش جغرافيايى آن در ايران در مغرب، شمال غربى و امتداد رشته كوههاى البرز است ( زرگرى، ج ۲، ص ۷۲۹ـ۷۳۳؛ قهرمان، ۱۳۵۷ش، ج ۱۱، لوحه ۱۳۴۸؛ همو، ۱۳۷۳ش، ج ۳، ص ۴۴۶، ۴۵۰، ۴۵۱، تصوير). برخى از گونه هاى ديگر جنس روناس در ايران گاه حتى ظاهر رويشى درختچه اى دارند و در صنعت هم ارزش گونه روناس معمولى نيستند (براى ديگر گونه ها مظفريان، ۱۳۷۵ش، ص ۴۶۴؛ همو، ۱۳۸۳ش، ص ۸۰۳ـ ۸۰۴؛ قهرمان، ۱۳۵۷ش، ج ۱۹، لوحه ۲۳۵۰، ج ۲۳، لوحه ۲۸۵۵). در شبه قاره هند، گونه R. cordifloia در رنگ كردن روغنهاى طبى و رنگرزى به كار مى رود ( دايماك[۵] و همكاران، ج ۲، ص ۲۳۱؛ بمبر[۶] ، ص ۵۷۸).

 واژگان. واژه روناس در زبان پهلوى به صورتهاى /ro¦ye¦n ro¦yan (بندهش، ص ۱۸۳، يادداشت ۲۹؛ مكنزى[۷] ، ص ۷۲) و rodhen /rÂdhÁn (پاشنگ، ص ۳۲۸)، و در فارسى درى و لغت نامه هاى سده هشتم به صورتهاى رويَن، روغناس، روناس، رونياس و رويناس آمده است ( اسدى طوسى، چاپ دبيرسياقى، ذيل «روين»؛ همان، چاپ مجتبائى و صادقى، ص ۱۹۳؛ شمس فخرى اصفهانى، ص ۳۶۹؛ شمس منشى، ص ۲۴۳؛ بدرالدين ابراهيم، ص ۱۱۶). ابونصرى هروى (ص ۱۵۹) از آن به صورت رودنگ ياد كرده است. به نظر مى رسد اين واژه ها از واژه اوستايى raoidnita (به معناى سرخ رنگ) مشتق شده باشند ( پاشنگ، همانجا؛ براى ديگر منابع و صورتهاى اين واژه هروى، ص ۶۳، پانويس ۷، ص ۲۴۴، پانويس ۲؛ عقيلى علوى خراسانى، ص ۶۶۴؛ برهان، ذيل «روغناس»). روناس را در هندى، Manjit و در سنسكريت، manjishtha مى گويند (هوپر[۸] ، ص ۱۶۶؛ دايماك و همكاران، همانجا) كه محرّف آن در منابع فارسى به صورتهاى مَنِت، منجينه، و مجيتهه آمده است ( ابوريحان بيرونى، ص ۴۷۱؛ عقيلى علوى خراسانى، همانجا). در منابع عربى، واژه هاى فُوَّه، فوّة الصبّاغين/ الصبّغ و عروق الصبّاغين براى روناس آمده است ( رازى، ج ۷، جزء۲۱، ص ۱۰۶؛ ابوريحان بيرونى، همانجا؛ جرجانى، ص ۶۳۱؛ ابن منظور، ذيل «فوه»؛ انطاكى، ج ۱، ص ۲۸۷ـ ۲۸۸). در ترجمه عربى كتاب ديوسكوريدس[۹] (ص ۳۰۲)، روناس به صورتهاى ارثرودانن، اروثوداتن و طوثريون آمده كه دو واژه نخست اشاره اى است به واژه يونانى e¨ruqro¨danon.

  تاريخچه كشت و كاربرد. مصريان باستان با كاربرد اين گياه آشنايى داشتند. در دره سند[۱۰] نيز تكههاى پنبه رنگشده با روناس، از هزاره سوم پيش از ميلاد، كشف شده است (فوربز[۱۱] ، ج ۱، ص ۲۴۶). در بندهش (ص ۸۸)، روناس در كنار كُركُم (= زعفران)، زردچوبه و نيل جزو رنگهايى آمده است كه در رنگرزى لباس به كار مى رفته اند. ابوحنيفه دينورى (قسم ۲، ص ۱۹۴ـ ۱۹۵) به كاربرد ميوه سرخ و آبدار روناس براى نوشتن و نقاشى و ريشه هاى پخته اش در رنگرزى اشاره كرده است. در حدودالعالم (ص ۱۶۱)، به فراوانى روناس در شهر بردعه*/ بردع، در دشت قره باغ، اشاره شده است. ابوريحان بيرونى (همانجا) انواع روناس را در دو گروه پرگره و كم گره قرار داده است. همچنين به ترتيب كيفيت براى روناس اين انواع را برشمرده است: بردعى، در ارمنستان كه بهترين نوع بود و به گرگان، سيستان، مَكران، هند و زَنج صادر مى شد؛ زوزَنى (برگرفته از نام زوزن در خراسان) يا يزدونى؛ قبادى، احتمالا برگرفته از نام شهر قباديان در تاجيكستان؛ و حَفضوى در بلخ كه براى رنگ دهى بيشتر، آن را در كوره برشته مى كردند و با بردعى مى آميختند. بنابر آنچه در تاريخ ايران نوشته پيگولوسكايا[۱۲] و همكاران (ص ۲۳۸) آمده است، در سده هاى چهارم و پنجم روناس در خراسان كشت مى شد. ابوالخير اشبيلى (ج ۲، ص ۴۸۹) ويژگيهاى ريخت شناختى سه نوع خودرو و يك نوع كاشتنى روناس را شرح داده است. ابونصرى هروى (ص ۱۵۹ـ۱۶۰) نيز به شروط كشت بهينه آن اشاره كرده است. رشيدالدين فضل اللّه همدانى (ص ۱۶۴ـ۱۶۵؛ قس انصارى شيرازى، ذيل «فوه») از برترى روناس دربندى، وجود روناس در بيشه ها و صحراهاى شهر قديم شابَران (در جمهورى آذربايجان كنونى) تا دربند (در جمهورى داغستان)، شيوه مردم آنجا در حرارت دهى روناس در تنور براى رنگ دهى بهتر، و شروط كشت بهينه آن سخن گفته است. ظاهرآ اين گياه در نواحى آذربايجان نمى روييد، اما او، به گفته خودش (همانجا)، بذر روناس يزد و نايين را در شوره زارهاى تبريز كاشته بود. حمداللّه مستوفى (ص ۱۵۴) نيز به فراوانى روناس در خواف خراسان اشاره كرده است. جهانگردى ونيزى در سده دهم/ شانزدهم از فراوانى ساخت رنگى سرخ در خوى ياد كرده است كه از ريشه هاى زيرزمينى سرخ يك گياه به دست مى آمد و براى صدور به هندوستان به هرمز فرستاده مى شد. اين گياه احتمالا همان روناس بوده است ( >روايتى از سفرهاى ايتالياييها در ايران<[۱۳] ، ص ۱۶۵ـ۱۶۶؛ جهانشاهى افشار، ص ۲۸). در دوره صفويان (حك : ۹۰۷ـ۱۱۳۵)، تاورنيه[۱۴] (ج ۱، ص ۹۸ـ۹۹) به فراوانى روناس در «اسدآباد» و جايى در اطراف رود ارس، و تجارت مهم و صادرات فراوان آن به سرزمين مغولها و هندوستان اشاره كرده است. به گزارش او (همانجا)، بار برخى كشتيها و كاروانها فقط روناس بوده است (نيز راوندى، ج ۵، ص ۱۵۵). طبق شواهد تاريخى، روناس از زمان باستان در دره سند وجود داشته است، اما احتمالا به سبب ناكافى بودن يا كيفيت نامرغوبش در هند، روناس ايران (احتمالا گونه روناس معمولى) از يزد و آذربايجان به هند، و نيز سوريه و تركيه صادر مى شده است. بافندگان و رنگرزان كشميرى، شالهاى كشميرى را با روناس ايرانى رنگ و به ايران صادر مى كردند ( عناويان، ص ۳۳ـ ۳۵؛ جهانشاهى افشار، همانجا). كينير[۱۵] (ص ۲۲۵) به كشت روناس در بلوچستان ايران اشاره كرده است. همچنين به نوشته هوپر (ص ۱۶۷)، ريشه روناس را از يزد به هرات و از آنجا به ساير مناطق افغانستان، تركستان و هند صادر مى كردند. در قرن دوازدهم، كشاورزى ارمنى به نام ژان آلتن[۱۶] ، كه دهخدا (ذيل «آلتن») از او با نام يحيى ياد كرده و او را ايرانى دانسته است، پس از مدتى كه در اسارت تركان عثمانى بود، به فرانسه گريخت و در آنجا كشت روناس را رواج داد. مجسمه او هم اكنون در شهر آوينيون[۱۷] است (د.ايرانيكا، ذيل "Althen"). روناس پيشتر كاربرد آرايشى نيز داشته است (ماسه[۱۸] ، ص ۷۶، يادداشت ۱؛ كتيرائى، ص ۳۵۲). امروزه اين گياه در رنگرزى سنّتى خامه قالى و نقاشى روى كاغذ به كار مى رود ( ابوالفضلى، ص ۱۷، ۳۲؛ جوكار، ص ۱۲۸ـ۱۲۹). سن ريشه روناس در رنگ دهى آن تأثير دارد؛ چنان كه هرچه سن گياه بيشتر باشد، رنگ حاصل از آن تيره تر خواهد شد. رنگرزان ايرانى معمولا ريشه هاى پنج تا هفت ساله را به كار مى برده اند (عناويان، ص ۳۵). در منابع موجود از پزشكان و داروشناسان دوره اسلامى از سده سوم به بعد نيز به كاربردهاى اين گياه در رنگرزى و درمان اشاره شده است ( ادامه مقاله). شاعران بسيارى در آثار خود، رنگ سرخ روناس را دست مايه اشعار خود قرار داده اند ( منوچهرى، ص ۶۳؛ انورى، ج ۱، ص ۳۴۴؛ قوام فاروقى، ج ۱، ص ۴۸۲؛ دهخدا، ذيل «روناس» و «روين»).

 كاربردهاى دارويى. ديوسكوريدس (ص ۳۰۲) ريشه هاى نوع كاشتنى روناس را مُدرّ و در درمان يرقان، عِرْق النسا، نوعى فالج، و بَهَق سفيد مؤثر و برگ و شاخه هايش را براى التيام گزش حشرات؛ و ميوه اش را براى تحليل ورم طحال مفيد دانسته است. جالينوس (به نقل رازى، ج ۷، جزء۲۱، ص ۱۰۶؛ به نقل ابن بيطار، ج ۳، ص ۱۶۹) ويژگيهاى دارويى مشابهى را نقل كرده است. هروى (ص ۲۴۴؛ قس غَسّانى، ص ۲۱۸) طبع آن را گرم و خشك در درجه دوم و مفيد براى سُدَد، دردهاى جگر و سُپُرز (طحال) دانسته است (نيز ابن سينا، ج ۱، كتاب ۲، ص ۶۷۸ـ۶۷۹؛ جرجانى، ص ۶۳۱؛ انصارى شيرازى، همانجا). انطاكى (ج ۱، ص ۲۸۷ـ۲۸۸) نوع بستانى را بهتر از دشتى آورده و آن را براى يرقان، استرخاء و دردهاى مفاصل توصيه كرده است. او (همانجا) روناس را مضرّ مثانه، مصلح آن را كثيرا (= كتيرا) و استحمام هرروزه، و بدل آن را سَليخه (از گياهان جنس دارچين[۱۹] ) و مويز دانسته است (نيز حكيم مؤمن، ص ۱۹۸؛ عقيلى علوى خراسانى، ص ۶۶۴ـ ۶۶۵؛ ماسه، ص ۳۳۹؛ شليمر[۲۰] ، ص ۴۹۳؛ براى خواص درمانى و صنعتى امروزى و تركيبات شيميايى شناخته شده گونه هاى روناس دايماك و همكاران، ج ۲، ص ۲۳۲ـ۲۳۳؛ زرگرى، ج ۲، ص ۷۳۱ـ ۷۳۴؛ بتانونى، ص ۲۱۶ـ۲۱۷؛ براى نحوه استفاده از رنگ روناس در ايران و وضع امروزى آن محمدى فر، ص ۴۱ـ۴۳).

 منابع : ابن بيطار؛ ابن سينا؛ ابن منظور؛ ابوالخير اشبيلى، عمدة الطبيب فى معرفة النبات، چاپ محمد عربى خطّابى، بيروت ۱۹۹۵؛ محمد ابوالفضلى، فناورى سنتى رنگرزى تار و پود قالى در كاشان، تهران ۱۳۸۳ش؛ ابوريحان بيرونى، كتاب الصيدنة فى الطب، چاپ عباس زرياب، تهران ۱۳۷۰ش؛ قاسم بن يوسف ابونصرى هروى، ارشادالزراعه، چاپ محمد مشيرى، تهران ۱۳۴۶ش؛ على بن احمد اسدى طوسى، لغت فرس، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران ۱۳۳۶ش؛ همان، چاپ فتح اللّه مجتبائى و على اشرف صادقى، تهران ۱۳۶۵ش؛ على بن حسين انصارى شيرازى، اختيارات بديعى، نسخه خطى موزه بريتانيا، ش ۳۴۹۹، نسخه عكسى كتابخانه بنياد دائرة المعارف اسلامى؛ داوودبن عمر انطاكى، تذكرة اولى الالباب [و ]الجامع للعجب العُجاب، [قاهره]۱۴۱۶/۱۹۹۶؛ محمدبن محمد (على) انورى، ديوان، چاپ محمدتقى مدرس رضوى، تهران ۱۳۶۴ش؛ كمال الدين حسن بتانونى، اسرار التداوى بالعقار بين العلم الحديث و العطار، كويت ۱۹۹۴؛ بدرالدين ابراهيم، فرهنگنامه زفان گويا و جهان پويا = فرهنگ لغات فرس (پنج بخشى)، چاپ حبيب اللّه طالبى، تهران ۱۳۸۱ش؛ محمدحسين بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معين، تهران ۱۳۴۲ش؛ بندهش، [گردآورى] فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، ۱۳۶۹ش؛ مصطفى پاشنگ، فرهنگ پاشنگ: ريشه يابى واژگان پارسى، تهران ۱۳۷۷ش؛ تاريخ ايران: از دوران باستان تا پايان سده هيجدهم ميلادى، نوشته نينا ويكتور و ونا پيگولوسكايا و ديگران، ترجمه كريم كشاورز، تهران: پيام، ۱۳۶۳ش؛ اسماعيل بن حسين (حسن) جرجانى، كتاب الاغراض الطبية و المباحث العلائية، عكس نسخه مكتوب در سال ۷۸۹ هجرى محفوظ در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران، تهران ۱۳۴۵ش؛ جليل جوكار، شيوه هاى رنگسازى در قلمرو هنر و نقاشى، تهران ۱۳۸۵ش؛ ويكتوريا جهانشاهى افشار، فرايند و روشهاى رنگرزى الياف با مواد طبيعى، تهران ۱۳۸۰ش؛ حدودالعالم؛ محمدمؤمن بن محمد زمان حكيم مؤمن، تحفه حكيم مؤمن، چاپ سنگى تهران ۱۲۷۷، چاپ افست۱۳۷۸؛ حمداللّه مستوفى، نزهة القلوب؛ دهخدا؛ احمدبن داوود دينورى، كتاب النبات، قسم ۲، حروف س ـ ى، اعتنى بجمعها محمد حميداللّه، قاهره ۱۹۷۳؛ پدانيوس ديوسكوريدس، هيولى الطب فى الحشائش و السموم، ترجمة اِصطِفَن بن بَسيل و اصلاح حنين بن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الياس تِرس، تطوان ۱۹۵۲؛ محمدبن زكريا رازى، الحاوى فى الطب، چاپ محمد محمد اسماعيل، بيروت ۱۴۲۱/ ۲۰۰۰؛ مرتضى راوندى، تاريخ اجتماعى ايران، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ش؛ رشيدالدين فضل اللّه همدانى، آثار و احياء: متن فارسى درباره فن كشاورزى، چاپ منوچهر ستوده و ايرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش؛ على زرگرى، گياهان داروئى، ج ۲، تهران ۱۳۶۷ش؛ شمس فخرى اصفهانى، واژه نامه فارسى: بخش چهارم معيار جمالى، چاپ صادق كيا، تهران ۱۳۳۷ش؛ محمدبن هندوشاه شمس منشى، صحاح الفرس، چاپ عبدالعلى طاعتى، تهران ۱۳۵۵ش؛ محمدحسين بن محمدهادى عقيلى علوى خراسانى، مخزن الادوية، كلكته ۱۸۴۴، چاپ افست تهران ۱۳۵۵ش؛ رحيم عناويان و ژرژ عناويان، ترمه هاى سلطنتى ايران و كشمير، زيرنظر تومويوكى يامانوبه، تهران ۱۳۸۶ش؛ ابوالقاسم بن محمد غَسّانى، حديقة الازهار فى ماهية العُشب و العَقّار، چاپ محمد عربى خطّابى، بيروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵؛ ابراهيم قوام فاروقى، شرفنامه منيرى، يا، فرهنگ ابراهيمى، چاپ حكيمه دبيران، تهران ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶ش؛ احمد قهرمان، فلور ايران، تهران ۱۳۵۷ش ـ؛ همو، كورموفيت هاى ايران: سيستماتيك گياهى، ج ۳، تهران ۱۳۷۳ش؛ محمود كتيرائى، از خشت تا خشت، تهران ۱۳۷۸ش؛ شمامه محمدى فر، «تاريخچه كشت گياه روناس و كاربرد آن براى رنگرزى در ايران»، ميراث علمى اسلام و ايران، سال ۲، ش ۴ (پاييز و زمستان ۱۳۹۲)؛ ولى اللّه مظفريان، درختان و درختچه هاى ايران، تهران ۱۳۸۳ش؛ همو، فرهنگ نامهاى گياهان ايران: لاتينى، انگليسى، فارسى، تهران ۱۳۷۵ش؛ احمدبن قوص منوچهرى، ديوان، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران ۱۳۴۷ش؛ موفق بن على هروى، الابنية عن حقايق الادوية، تصحيح احمد بهمنيار، چاپ حسين محبوبى اردكانى، تهران ۱۳۷۱ش

Charles James Bamber, Plants of the Punjab, Lahore ۱۹۱۶; William Dymock, C. J. H. Warden and David Hooper, Pharmacographia Indica, London ۱۸۹۰-۱۸۹۳, repr. Karachi ۱۹۷۲; EIr., s.v. "Althen" (by S. Schuster- Walser); R.J. Forbes, "Chemical, culinary, and cosmetic arts", in A history of technology, vol.۱, ed. Charles Singer, E. J. Holmyard, and A. R. Hall, Oxford: Oxford University Press, ۱۹۶۵; David Hooper, Useful plants and drugs of Iran and Iraq, with notes by Henry Field, ed. B. E. Dahlgren, Chicago ۱۹۳۷; John Macdonald Kinneir, A geographical memoir of the Persian Empire, London ۱۸۱۳; DavidNeil MacKenzie,A consisePahlavi dictionary,London ۱۹۹۰;Henri Massé, Persian beliefs and customs, translated fromtheFrench byCharles A. Messner, New Haven ۱۹۵۴; A Narrative of Italian travels in Persia in the fifteenth and sixteenth centuries, tr. and ed. Charles Grey, in Travels to Tana and Persia, translated from the Italian by William Thomas and S.A.Roy, ed. Lord Stanley of Alderley, New York: Burt Franklin, ۱۸۷۳; J. L. Schlimmer, Terminologie médico-pharmaceutique et anthropologique: françaisepersane, Litho. ed., Tehran ۱۸۷۱, typo. repr. ۱۹۷۰; Jean- Baptiste Tavernier, L es six voyages de Turquie et de Perse, introduction et notes de Stéphane Yerasimos, Paris ۱۹۸۱.

/ شمامه محمدى فر /

۱. Rubia ۲. Rubia tinctorum ۳. dichasium ۴. berry ۵. Dymock ۶. Bamber ۷. MacKenzie ۸. Hooper ۹. Pedanius Dioscorides ۱۰. Indus Valley ۱۱. Forbes ۱۲. Nina Victorovna Pigulevskaia ۱۳. A Narrative of Italian travels in Persia ۱۴. Tavernier ۱۵. Kinneir ۱۶. Jean Althen ۱۷. Avignon ۱۸. Massé ۱۹. Cinnamomum ۲۰. L. Schlimmer

 

نظر شما
مولفان
گروه
تاریخ علم ,
رده موضوعی
جلد 20
تاریخ 94
وضعیت چاپ
  • چاپ شده