/ روشنى، دده عمر، مؤسس طريقت روشنيه خلوتيه* و از شاعران ترك قرن نهم. او به دده عمر رومى نيز مشهور است (وجدانى، كتاب ۳، ص ۴۱). نامش عمر، لقبش دده و نام پدرش على نوه اموربيگ[۱] ــاحتمالا همان اموربيگ اول (متوفى ۷۴۹) از سلسله آيدين اوغوللرى*ــ بود (ورال[۲] ، ص ۳؛ تووكچو[۳] ، ص ۱۸). دده عمر، برخلاف گفته وصّاف[۴] (ج ۳، ص ۱۴۱)، نه در۸۲۰، بلكه احتمالا در ۸۱۰ (ورال، ص ۴)، و به گفته خودش ( ← تووكچو، ص ۲۵۳) در قصبه گوزل حصار[۵] (يا روستاى ينيجه[۶] ، با صورت نوشتارى «يكيجه» ← سهى بيگ[۷] ، ص ۱۹۳) در نزديكى تيره، از توابع آيدين، در غرب آناطولى زاده شد. مى توان گفت او در خانواده اى داراى گرايشهاى صوفيانه بزرگ شد. زيرا دست كم برادر بزرگش علاءالدين على خلوتى، معروف به منلاى رومى ( ← طاشكوپرى زاده، ص ۲۶۴) از نخستين مشايخ بزرگ خلوتى در آناطولى بود (ورال، همانجا). برخى گفته اند دده عمر چون در يكى از توابع آيدين (در تركى به معنى روشن) به دنيا آمد، تخلص روشنى را براى خود برگزيد ( ← لطيفى، ص ۴۸؛ وجدانى، همانجا). دده عمر در جوانى براى تحصيل به بورسه[۸] ، پايتخت آن زمان حكومت عثمانى، رفت و سالها در آنجا ماند (طاشكوپرى زاده؛ وصّاف، همانجاها)، اما اينكه گفته اند او در يشيل مدرسه[۹] در بورسه، «مُعيد» (دستيار مدرّس) ابراهيم پاشا چَندَرلى* يا از مدرّسان آنجا بود و حتى بخشى از تحصيلاتش را در ايران گذراند، پذيرفته نشده است ( ← تووكچو، ص ۲۰؛ د.ا.د.ترك، ذيل «دده عمر روشنى»). بااين حال، از اين سخنان برمى آيد كه دده عمر تحصيل كرده بود و از محافل علمى و ادبى زمانش بهره مى گرفت (د.ا.د.ترك، همانجا)؛ چنان كه اشعار غنايى او را در محافل ادبى مى پسنديدند ( ← سهى بيگ، ص۱۹۱). از تصريح مؤلف تحفة المجاهدين ( ← د.ا.د.ترك، همانجا) و گزارش سهى بيگ (همانجا)، درباره دوستى نزديك دده عمر با مليحى، شاعر معروف و هم نشين سلطان محمد فاتح (حك : ۸۱۹ـ۸۵۹)، چنين برمى آيد كه دده عمر حداقل بخشى از زندگى و تحصيلاتش را در استانبول گذراند ( ← د.ا.د.ترك، ذيل «دده عمرروشنى» و «مليحى»)، اما بيشتر مؤلفان اين دوستى و هم نشينى را در دوره اقامت روشنى در بورسه دانسته اند (براى نمونه ← سهى بيگ؛ وصّاف، همانجاها). پژوهشى متأخر نيز مؤيد همين مطلب است ( ← تووكچو، همانجا). گفته شده است در دوران تحصيل وى در بورسه، ميان او و شاگردش، خضربالى، علاقه اى شديد به وجود آمد (لطيفى، همانجا)، اما برخى ميان آنها نفاق افكندند و گويا دده عمر به توصيه يكى از مريدان برادرش به چلّه نشست و روز چهلم، خضر عليه السلام او را به رفتن نزد سيديحيى شروانى* (متوفى ۸۶۸)، پير ثانى طريقت خلوتيه، بشارت داد (همان، ص ۴۸ـ۴۹؛ >دايرة المعارف زبان و ادبيات تركى<[۱۰] ، ذيل «روشنى، عمردده»). ازاين رو، گفته اند دده عمر به واسطه عشق مجازى به خضربالى به عشق حقيقى رسيد ( ← طاشكوپرى زاده، ص ۲۶۴ـ۲۶۵؛ وصّاف، همانجا). پس از آن، دده عمر نخست به قرمان (لارنده) نزد برادرش شيخ علاءالدين على خلوتى، از خلفاى شروانى، رفت و مريد وى شد (وجدانى، همانجا؛ تووكچو، ص ۲۱؛ >دايرة المعارف زبان و ادبيات تركى<، همانجا). سپس به توصيه برادرش، نزد سيديحيى شروانى در باكو رفت و در زمره مريدان او در آمد (وجدانى، همانجا). روشنى در مدت اندكى مراحل سيروسلوك را به پايان رساند. مرشدش مى خواست او را در مقام خليفه خود به آناطولى بفرستد، اما دده عمر به اين جدايى راضى نشد و با رضايت سيديحيى به فعاليت و تبليغ در مناطق هم جوار، چون قره باغ، گنجه، شروان و قره آغاج مشغول شد (همان، كتاب ۳، ص ۴۲؛ بروسه لى، ج۱، ص۶۹؛ نفيسى، ج۲، ص۷۹۶؛ تووكچو، ص۲۲). اوزون حسن آق قوينلو* كه از برادرش ادريس درباره فضائل دده عمر مطالبى شنيده بود، براى ملاقات با وى و گرفتن دعاى خير او را توسط ابراهيم گلشنى* به تبريز دعوت كرد. گلشنى براى ابلاغ اين دعوت نزد دده عمر رفت و خيلى زود به او دست ارادت داد (وصّاف، ص ۱۴۱ـ۱۴۲). دده عمر به تبريز رفت و در خانقاهى كه سلجوق خاتون/ سلجوق شاه بيگم، همسر اوزون حسن، برايش ساخته بود، اقامت گزيد (ابن كربلايى، ج ۱، ص ۴۷۲؛ تووكچو، ص ۲۳). در منابع درباره محل اقامت و ارشاد دده عمر اندك اختلافى به چشم مى خورد. ابن كربلايى (همانجا) محل زاويه و خانقاه دده عمر را حوالى ملك زمين و باغ شمال ذكر كرده و افزوده است كه در زمان او به شكل مخروبه اى موجود بوده است. بروسه لى (همانجا) محل آن را در باغ شمال در نزديكى مسجد جهانشاه دانسته است. نفيسى (همانجا) و تربيت (ص۳۲۰) نيز خانقاه مظفريه (امروزه: مسجد كبود*) را محل اقامت دده ذكر كرده اند. باتوجه به اشاره منابع به اينكه هم سلجوق خاتون و هم سلطان يعقوب براى دده عمر خانقاه برپا كردند (براى نمونه ← گلشنى، ص۹۱؛ جامى، افزوده لامعى چلبى، ص ۵۷۶؛ وجدانى، كتاب ۳، ص ۴۲)، به نظر مى رسد او علاوه بر خانقاه باغ شمال، در خانقاه مظفريه/ جهانشاه هم اقامت و فعاليت داشته است. در مدت اقامت در تبريز، دده عمر يكى از مشايخ بزرگ آنجا به شمار مى آمد و در مجالسى كه هر جمعه با حضور دانشمندان و هنرمندان در دربار اوزون حسن برپا مى شد بسيار مورد احترام بود (د.ا.د.ترك، ذيل «دده عمر روشنى»). او بعد از وفات اوزون حسن نيز در زمان سلطنت پسرانش سلطان خليل (حك : ۸۸۲ـ۸۸۳) و سلطان يعقوب همان احترام و جايگاه را داشت. ابن كربلايى (همانجا) بيشتر سلاطين آق قوينلو را مريد وى دانسته است. روشنى در زمان سلطان يعقوب در ۸۹۲ در تبريز درگذشت (وجدانى، همانجا؛ قس ثريا، ج ۳، ص ۵۸۳، كه ۹۰۷ را تاريخ درگذشت وى ذكر كرده است) و او را در حَظيره خانقاهش به خاك سپردند ( ← ابن كربلائى؛ بروسه لى، همانجاها؛ قس تربيت و نفيسى، همانجاها كه محله مقصوديه را محل دفن وى نوشته اند). دده عمر فرزندى داشت به نام نعمت اللّه روشنى زاده (تربيت؛ نفيسى، همانجاها) كه در مدارس بورسه، طرابزون و استانبول تدريس مى كرد، او بازرس اوقاف بورسه و قاضى بغداد، حلب و مدينه نيز بود و در ۹۵۷ درگذشت (ثريا، ج ۴، ص ۵۷۴). نعمت اللّه نيز فرزندى اديب داشت به نام ابراهيم (متوفى ۹۷۱) كه مانند پدرش به تدريس مشغول بود (همانجا؛ نيز ← اوليا چلبى، ج ۱، ص ۳۸۹). از شاگردان دده عمر مى توان به ابراهيم گلشنى، مؤسس طريقت گلشنيه، شيخ ابوعبدالرحمان محمد دمرداش، مؤسس طريقت دمرداشيه*، شاهين خلوتى، خليفه دده عمر در مصر، و شيخ حسن بن محمود بياتى، نويسنده كتاب جام جم آيين در شجره سلاطين عثمانى اشاره كرد ( ← تووكچو، ص ۳۳ـ۳۴). دده عمر روشنى مؤسس نخستين شاخه از چهار شاخه اصلى طريقت خلوتيه، يعنى شاخه روشنيه، بود ( ← خلوتيه*). او در اركان سيروسلوك خلوتيه تغييراتى داد و ازهمين رو اين طريقت بعد از او روشنيه خوانده شد. اساسى ترين تغيير وى اين بود كه بر اسامى هفت گانه رايج در ذكر خلوتيه (لااله الااللّه، اللّه، هو، حق، حىّ، قيوم و قهار) پنج اسم وهاب، فتاح، واحد، احد و صمد را افزود و تعداد آنها را به دوازده رساند (د.ا.د.ترك، ذيل «روشنيه»؛ تووكچو، ص ۲۸). اين تغييرات در شاخه هاى گلشنيه و دمرداشيه نيز تداوم يافت ( ← خلوتيه*؛ دمرداشيه*). دده عمر روشنى شاعرى توانا بود و در مثنويهايش موضوعات دينى ـ عرفانى را مطرح مى كرد. او در اين كار، بيش از همه تحت تأثير جلال الدين محمد مولوى* بود. اشعار تركى او به زبان تركى قديم آناطولى و تركى آذربايجانى است و نشانه هايى از تركى جَغَتايى نيز در آنها ديده مى شود (تووكچو، ص ۴۴؛ گولپينارلى[۱۱] ، ص ۳۲۲ـ۳۲۷). اشعار فارسى و عربى اش تسلط او را بر اين دو زبان نشان مى دهد. زبان شعر او ساده و صميمى و درعين حال تعليمى است، مناجات و نعت در اشعارش جايگاه ويژه اى دارد، عشق و محبت به اهل بيت كه يكى از ويژگيهاى اصلى طريقت خلوتيه است، در اشعار او به خصوص در مثنويهايش ديده مى شود (تووكچو، ص ۴۵). دده عمر در ستايش رجال دولتى تقريبآ هيچ مديحه اى نسرود، اما در ستايش شهرهايى كه در آنها زندگى كرد، چون آيدين، بورسه و تبريز، اشعارى دارد (همان، ص ۴۹، ۵۲). روشنى افزون بر مولوى، از شاعرانى چون يونس امره*، عمادالدين نسيمى* و احمدپاشا بروسه لى* تأثير پذيرفت ( ← آيدمير[۱۲] ، ص ۳۹ـ۴۰؛ تووكچو، ص ۶۶ـ۷۶) و بر بسيارى از شاعران بعد از خود مانند ابراهيم گلشنى*، فضولى*، محمدبن رمضان نظمى*، روانى* و روحى بغدادى* تأثير نهاد ( ← آيدمير، ص ۴۰ـ۴۲؛ تووكچو، ص ۷۶ـ۸۳). اشعار دده عمر مورد توجه موسيقى دانان و آهنگ سازان صوفيه بود (تووكچو، ص ۸۵) و تا همين اواخر در خانقاهها خوانده مى شد؛ مثلا يكى از مديحه هاى او را كه امروز هم به ويژه در ميان پيروان طريقت مولويه در قالب تواشيح خوانده مى شود، نزديك به بيست تن از شاعران، همچون سليمان نحيفى* و سليمان مستقيم زاده*، ۲۵ بار تخميس كرده اند (د.ا.د. ترك، ذيل «دده عمر روشنى»). آثار ۱) ديوان. مشتمل بر قالبهاى شعرى گوناگون، مانند قصيده، غزل، مسمَّط، مُستزاد، قطعه، تويوغ (دوبيتيهايى در بحر رمل) و مثنوى كه از اين ميان دو قصيده، يك مستزاد، يك قطعه و يك بيت مفرد به فارسى و بقيه به تركى است (تووكچو، ص ۳۴؛ قس آيدمير، ص ۲۵، كه شمارش اندك متفاوتى از اشعار ديوان او به دست مى دهد). بيش از ۷۳ نسخه از اين ديوان در كتابخانه هاى تركيه و ديگر كشورها وجود دارد (د.ا.د.ترك، همانجا). ديوان روشنى را سمرا آيدمير براى پايان نامه كارشناسى ارشد (قونيه ۱۹۹۰) و اورهان كمال تووكچو تصحيح كرده اند. ۲) چوپان نامه. اين مثنوى كه ديباچه اى به فارسى دارد، ترجمه قصه «موسى و شبان» مثنوى معنوى به تركى است و به زبانى ساده سروده شده است. اين منظومه ۳۶ بخش و ۵۳۰ بيت دارد (تووكچو، ص ۳۵ـ۳۶) و شاعر ابياتى نيز از خود بر آن افزوده است. تاريخ سرودن آن ۸۸۰، و قديم ترين مثنوى دده عمر است. اين اثر در نسخه كليات دده عمر و همچنين به صورت مستقل موجود است. هدايت اونال[۱۳] آن را براى پايان نامه كارشناسى ارشد خود (ارزروم ۲۰۰۳) تصحيح كرده است (ورال، ص ۷؛ تووكچو؛ د.ا.د.ترك، همانجاها). ۳) مسكين نامه/ مسكين ليك نامه. اين مثنوى يگانه تأليف مستقل روشنى است. مسكين نامه از نظر طرح ديدگاههاى صوفيانه شاعر نيز اهميت دارد و دده عمر آن را در ۸۸۹ در ۱۱۸۱ بيت و ۳۴ بخش به تركى سروده است. او بعد از مقدمه اى در ۱۲۸ بيت، حوادث عبرت آموز زندگى پيامبر صلى اللّه عليه و آله وسلم و اصحاب وى، مناقب اوليا و حكايات مختلف را با برداشتهايى عرفانى مطرح كرده است. روشنى همچنين در بخشهايى از اين مثنوى به تصوف و چگونگى احوال صوفيان و عارفان پرداخته است. اين اثر را مصطفى اوزون[۱۴] تصحيح كرده است (آيدمير، ص ۲۱؛ د.ا.د. ترك، همانجا؛ تووكچو، ص ۳۶ـ۳۷). ۴) نى نامه. اين اثر مشتمل است بر ترجمه و شرح هجده بيت نخست مثنوى معنوى به تركى در ۱۰۲۸ بيت. نى نامه كه با خاتمه آن از ۲۴ قسمت تشكيل شده است، در اصل نام مشخصى ندارد و چون در بخشهاى نخستين آن، از «نى» سخن مى رود، بدين نام خوانده شده و در بخشهاى بعدى آن درباره عشق سخن به ميان آمده است. شاعر در بخشهاى پايانى، درباره طريقت خلوتيه، اهل طريقت و آداب و اركان آن، برادر بزرگش علاءالدين على خلوتى و محل تولد خود سخن گفته است. اين اثر را نيز مصطفى اوزون (استانبول ۱۹۹۰) تصحيح كرده است ( ← آيدمير، ص ۲۲؛ د.ا.د.ترك، همانجا؛ تووكچو، ص ۳۷ـ۳۸). ۵) قلم نامه/ قلميه. يا «در بيان صفت قلم» در ۹۹ بيت و در قالب مثنوى است. قلم نامه منظومه اى است تمثيلى كه در آن شاعر ضمن گفتگو با قلم، موضوعات عرفانى را بيان كرده است. اين اثر در برخى نسخه ها جزء ديوان دده عمر و در برخى نيز در پايان نى نامه آمده است (آيدمير، ص ۲۳؛ تووكچو، ص ۳۸؛ قس د.ا.د. ترك، همانجا كه تعداد ابيات آن را ۲۵۰ ذكر كرده است). ۶) حاشية على انوارالتنزيل و اسرارالتاويل. حاشيه اى بر تفسير مشهور عبداللّه بن عمر بيضاوى* است و سه نسخه از آن در كتابخانه هاى استانبول موجود است (د.ا.د ترك، همانجا؛ تووكچو، ص ۳۹؛ براى ديگر آثار دده عمر و همچنين آثار منسوب به او ← آيدمير، ص ۲۳ـ۲۵؛ تووكچو، ص ۳۸ـ۴۳). شيخ شعيب شرف الدين اَدِرنوى، پوست نشين (شيخ) خانقاه ولى دده در ادرنه[۱۵] ، منتخبى از اشعار ديوان دده عمر، بخشهايى از مسكين نامه و ديگر مثنويهاى او را با نام آثار عشق (استانبول ۱۳۱۴) منتشر كرده است ( ← د.ا.د.ترك،همانجا؛ تووكچو، ص ۴۰).
منابع : ابن كربلائى، روضات الجنان و جنات الجنان، چاپ جعفر سلطان القرائى، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۹ش؛ اوليا چلبى؛ محمدطاهر بروسه لى، عثمانلى مؤلفلرى، استانبول ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲؛ محمدعلى تربيت، دانشمندان آذربايجان، تهران ۱۳۱۴ش؛ محمد ثريا، سجل عثمانى، استانبول ۱۳۰۸ـ۱۳۱۵/ ۱۸۹۰ـ۱۸۹۷، چاپ افست انگلستان ۱۹۷۱؛ عبدالرحمان بن احمد جامى، نفحات الانس، ترجمه و شرح لامعى چلبى، استانبول ۱۹۹۳؛ احمدبن مصطفى طاشكوپرى زاده، الشقائق النعمانية فى علماءالدولة العثمانية، چاپ احمد صبحى فرات، استانبول ۱۴۰۵؛ محيى محمدبن فتح اللّه گلشنى، مناقب ابراهيم گلشنى، چاپ تحسين يازجى، آنكارا ۱۹۸۲؛ لطيفى، تذكره لطيفى، چاپ احمد جودت، استانبول ۱۳۱۴؛ سعيد نفيسى، تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسى تا پايان قرن دهم هجرى، تهران ۱۳۶۳ش؛ م.صادق وجدانى، طومار طرق عليّه، استانبول ۱۳۳۸ـ۱۳۴۲؛
Semra Aydemir, "Dede Ömer Rûíenî (hayâtâ, eserleri, ve Dîvânâ’nân tenkîdli metni", M. A. thesis, Selçuk Üniversitesi, ۱۹۹۰; Abdülbaª ki Gölpânarlâ, Mevlânâ’dan sonra Mevlevîlik, Iè stanbul ۱۹۸۳; Sehî Beg, Heít Bihiít, ed. Günay Kut, [Cambridge] ۱۹۷۸; Orhan Kemâl Tavukçu, Dede Ömer Rûíenî: hayati, eserleri, edebî kiíili§gi ve Dîvaª ninin tenkidli metni, e-Kitap. Retrieved Nov.۱۱, ۲۰۱۴, from http:// ekitap. kulturturizm.gov.tr/ Eklenti/۱۰۶۰۱, dede-omer- rusenipdf. pdf?۰; Türk dili ve edebiyati ansiklopedisi, Iè stanbul: Dergâh Yayânlarâ, ۱۹۷۶-۱۹۹۸, s.v. "Ruíenî, Ömer Dede" (by Mustafa Uzun); TDVIè A , s.vv. "Dede Ömer Rûíenî" (by Mustafa Uzun), "Melîhî" (by Sabahattin Küçük), "Rûíeniyye" (by Reíat Öngören); Osmânzâde Hüseyin Vassâf, Sefîne -i evliyâ, ed. Mehmet Akkuí and Ali Yâlmaz, Iè stanbul ۲۰۰۶; Hanifi Vural, Dede Ömer Rûíenî: Çoban-nâme, Tokat ۲۰۰۴.
/ عليرضا مقدم /
1. Umur Bey 2. Vural 3. Tavukçu 4. Vassâf 5. Güzelhisar 6. Yenice 7. Sehî Beg 8. Bursa 9. Yeíilmedrese 10. Türk dili ve edebiyati ansiklopedisi 1. Gölpânarlâ 2. Aydemir 1. Hidayet Ünal 2. Mustafa Uzun 3. Edirne