روح الامین شهرستانی، میر محمد

معرف

دولتمرد، اديب و شاعر سده يازدهم.
متن

روح الامين شهرستانى، ميرمحمد، دولتمرد، اديب و شاعر سده يازدهم. ميرمحمدامين شهرستانى اصفهانى از ساداتِ موسوى شهرستان و از خاندانى بزرگ در آن سامان بود. او در شعر بيشتر «روح الامين» و گاه در تنگناى وزن، «روحِ امين» و «امين» تخلص مى كرد. ميرجلال الدين حسين، برادر بزرگ روح الامين، ميررضى و ميررفيع الدين محمد، برادرزاده هاى روح الامين، در دربارِ شاه عباس اول (حك : 996ـ1038) منصب صدارت داشتند و شاه عباس ميررضى را به دامادى خود برگزيده بود (اسكندر منشى، ج 2، ص 883؛ لاهورى، ج 1، حصه 1، ص 258؛ صمصام الدوله شاهنوازخان، ج 3، ص 414). ميرمحمد در 981 در اصفهان به دنيا آمد و در همانجا دانش و ادب را فراگرفت. در 29سالگى در 1010 به هندوستان رفت و پس از گذشت يك سال، در دربارِ محمدقلى قطب شاه (حك : 989ـ1020)، پادشاه گلكنده[1] دكن، مقامى به دست آورد. شش سال بعد، در 1017 به والاترين مقام دربارِ قطب شاهيان، يعنى مقام ميرجملگى يا وزارت، رسيد (روح الامين شهرستانى، خمسه، گ180ر؛ اسكندر منشى؛ صمصام الدوله شاهنوازخان، همانجاها؛ قس نصرآبادى، ج 1، ص 79، كه مقصد سفر نخست او را دربار جهانگيرشاه دانسته است). او پس از درگذشت محمدقلى، در دربار جانشينانش مقامى نيافت و از گلكنده به بيجاپور رفت. در آنجا هم، در دربار عادلشاه ابراهيم دوم (987ـ1035) نتوانست مقامى را كه درنظر داشت بيابد. در 1023 به ايران بازگشت و در كنار رود ارس به اردوى شاه عباس، كه از سفر گرجستان بازمى گشت، پيوست (اسكندر منشى، همانجا؛ صمصام الدوله شاهنوازخان، ج 3، ص 414ـ415). طبق گزارشهاى معتبر اسكندر منشى (همانجا)، روح الامين كه در زمان حضورش در اردو، به سبب بلندپروازى، سخنان گزاف مى گفت و جز وزارت ديوان اعلى به هيچ منصبى از مناصب ديوان راضى نمى شد، تا مازندران ملازم اردوى شاه عباس بود و چون به مقصود خود نرسيد، در آنجا از اردوى شاهى جدا شد و به اصفهان رفت. با آنكه زندگى او در اصفهان بسامان بود، پس از حدود چهار سال اقامت در آنجا، به سبب حب جاه و خطرى كه از جانب شاه عباس احساس مى كرد، خانواده اش را رها كرد و از اصفهان گريخت (نيز ← لاهورى، ج 1، حصه 2، ص 279؛ صمصام الدوله شاهنوازخان، ج 3، ص 415). در بهار 1027 به دربار جهانگيرشاه بابرى پيوست. پس از مدت كوتاهى، جهانگير به او منصب «هزاروپانصدى ذات و هزارودويست سوار» و در مهر همان سال، به او خدمت «عرض مكرر» داد ( ← جهانگير، ص 263، 276). در 1036، پس از جلوس شاه جهان، به منصب «سه هزارى هزارودويست سوار» رسيد و در جنگى كه در 1037 رخ داد حضور داشت. در 1038، خدمت يا عنوان «ميرسامانى» يافت. در 1044، به خدمت «ميرِ بخشيگرى» و منصب «پنج هزارى ذات و دوهزار سوار» رسيد و در همين مقام بود كه در دهم ربيع الآخر 1047 در دهلى درگذشت ( ← كنبو، ج 1، ص 173ـ174، 233، 275، ج 2، ص 81، 209؛ لاهورى، ج 1، حصه 2، ص 86، 279). نصرآبادى (همانجا) و به پيروى از او خوشگو (دفتر2، ص 262)، به اشتباه مقام او را در دربار شاه جهان ميرجمله دانسته اند، ناآگاه از اينكه عنوان «ميرجمله» ويژه دربار قطب شاهيان بوده است ( ← اسكندر منشى، همانجا). ديگران نيز گزارشهاى نادرستى از منصبهاى او و تاريخ آنها در دربار جهانگير و شاه جهان داده اند ( ← صمصام الدوله شاهنوازخان، ج 3، ص 415ـ416؛ صبا، ص 315؛ صفا، ج 5، بخش 2، ص 1122). او بخشنده و دستگير تهى دستان بود، به هنرمندان و دانشمندان توجه مى كرد و در تربيت آنان مى كوشيد. ابوطالب كليم كاشانى* و اخترى يزدى، ستاره شناس و شاعر عهد صفوى، در هند در خدمت او بودند و از يارى او بهره مى بردند (كنبو، ج 3، ص 309؛ نصرآبادى، ج 1، ص 79، 319، 403). كليم كاشانى در چندين قصيده و غزل او را ستوده و از بخشش، سخن سنجى، دانشورى و شعرِ نيكوى او تعريف كرده است ( ← ص 44ـ45، 47، 359، 368، 560). براساس نوشته هاى كنبو (ج 2، ص 209) و عبدالحميد لاهورى (ج 2، حصه 2، ص 279)، وقايع نگاران دربار شاه جهان، روح الامين بسيار تندخو و بداخلاق و لجوج بود و از حسن سلوك بهره اى نداشت. او شيعه بود ( ← روح الامين شهرستانى، خمسه، گ 3ر) و به مذهب خود تعصب مى ورزيد و به ايران نيز عِرق ميهن دوستى داشت ( ← كنبو؛ خوشگو، همانجاها؛ صمصام الدوله شاهنوازخان، ج 3، ص 416). گويا به سبب همين تندخويى و تعصب در تشيع در دربار شاه جهان به بداعتقادى و بى ارادتى متهم بود و درباريان از او رضايت نداشتند ( ← كنبو، ج 2، ص 209ـ210؛ لاهورى، همانجا). روح الامين شاعرى پركار بود. شمار زياد بيتهاى به جامانده از او، باوجود داشتن مشاغل و مقامهاى دربارى، مى تواند نشان از قوّت طبع و آسانى نظم شعر نزد او ــبه ويژه در قالب مثنوى ــ باشد ( ← نصرآبادى، ج 1، ص80). شعر او همان ويژگيهاى شعرهاى سده دهم و يازدهم را دارد؛ غزلهايش بيشتر عاشقانه و در مكتب وقوع* است و در موارد بسيارى، غزلهاى حافظ را استقبال كرده است (براى نمونه ← ديوان، ص 142، 209ـ210، 256، به ترتيب به استقبال از حافظ، ج 1، غزل 112، 124، 259). او از بابافغانى* شيرازى نيز تأثير پذيرفته و برخى از غزلهاى او را استقبال كرده است (براى نمونه ← ديوان، ص 128، 259، 278، به ترتيب به استقبال از بابافغانى شيرازى، ص 169ـ170، 277، 297). او به خود و شعر خود ــبه ويژه در مقطع غزلهايش ــ بسيار مى بالد (براى نمونه ← ديوان، ص 8، بيت 7، ص 13، بيت 4، 10، ص 26، بيت 4، ص 45، بيت 1، 9، ص270، بيت 9؛ خمسه، گ 301پ ـ گ 303پ). روح الامين ديوانى از غزلها با نام گلستان ناز با حدود پنج هزار بيت دارد كه دستنويس آن در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى ايران موجود است ( ← حدايق شيرازى، ج 3، ص 289ـ292). از ديگر آثار او مثنويهايى است كه آنها را به عنوان نظيره اى براى پنج گنج نظامى ساخته، اما گويا پرداختن به امور سياسى، مجال ساختن پنجمين مثنوى را به او نداده است. دستنويسِ مجموعه اى شامل اين چهار مثنوى در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى ايران موجود است ( ← حكيم، ج 29، بخش 2، ص 844ـ 845)، كه همه آنها به محمدقلى قطب شاه پيشكش شده و در اثناى ابيات او را ستوده است ( ← خمسه، گ 4ر، 59پ، 188پ). اين مثنويها زبانى كمابيش استوار دارد و از نظيره هاى خوبِ آثار نظامى به شمار مى آيد. اين مثنويها مشتمل است بر شيرين خسرو كه آن را نزديك به يك سال و در هشت هزار بيت سروده است؛ ليلى مجنون كه در هفت ماه سروده شده؛ مطمح الانظار كه در 1019 بر وزن مخزن الاسرار ساخته شده؛ بهرام نامه كه آن را بر وزن هفت پيكر نظامى ساخت و به محمدقلى قطب شاه پيشكش كرد ( ← همان، گ 255پ)، اما در هنگام سرودن آن، محمدقلى درگذشت و او در 1021 بهرام نامه را به پايان رساند و آن را به محمد، جانشين محمدقلى، پيشكش كرد (همان، گ 303پ ـ 304ر). منظومه اى به نام آسمان هشتم يا فلك البروج، كه صفا (ج 5، بخش 2، ص1123) به روح الامين نسبت داده، چيزى جز همان بهرام نامه نيست. كسانى كه جواهرنامه اى را به او نسبت داده اند ( ← حدايق شيرازى، ج 3، ص 292؛ صفا، همانجا؛ گلچين معانى، ج 1، ص 476)، گويا وجود اين مثنوى را صرفآ از يكى از بيتهاى مثنوىِ شيرين خسرو دريافته اند: جواهرنامه اى ايدون كه گفتم/ دُرى از معدن الماس سفتم ( ← خمسه، گ 66ر)؛ اما هيچ دستنويسى از اين مثنوى موجود نيست و واژه جواهرنامه در اين بيت ممكن است صفتى براى همان مثنوى شيرين خسرو باشد.

منابع : اسكندر منشى؛ بابافغانى شيرازى، ديوان، چاپ احمد سهيلى خوانسارى، تهران 1362ش؛ جهانگير، امپرتور هند، جهانگيرنامه ]يا[ توزك جهانگيرى، چاپ محمد هاشم، تهران 1359ش؛ شمس الدين محمد حافظ، ديوان، چاپ پرويز خانلرى، تهران 1362ش؛ ضياءالدين حدايق شيرازى، فهرست كتابخانه مجلس شوراى ملى، ج 3، تهران 1321ش؛ محمدحسين حكيم، فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ج 29، بخش 2، تهران 1390ش؛ بندربن داس خوشگو، سفينه خوشگو، دفتر2، چاپ كليم اصغر، تهران 1389ش؛ ميرمحمد روح الامين شهرستانى، خمسه، نسخه خطى كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ش 9182؛ همو، ديوان، نسخه خطى كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ش 988؛ محمدمظفر حسين بن محمد يوسفعلى صبا، تذكره روز روشن، چاپ محمدحسين ركن زاده آدميت، تهران 1343ش؛ ذبيح اللّه صفا، تاريخ ادبيات در ايران، تهران 1363ـ1370ش؛ صمصام الدوله شاهنوازخان، مآثرالامرا، كلكته 1888ـ1891؛ ابوطالب كليم كاشانى، ديوان، چاپ محمد قهرمان، مشهد 1369ش؛ محمدصالح كنبو، عمل صالح، الموسوم به شاه جهان نامه، ترتيب و تحشيه غلام يزدانى، چاپ وحيد قريشى، لاهور 1967ـ1972؛ احمد گلچين معانى، كاروان هند، مشهد 1369ش؛ عبدالحميد لاهورى، بادشاه نامه، چاپ كبيرالدين احمد و عبدالرحيم، كلكته 1867ـ1868؛ محمدطاهر نصرآبادى، تذكره نصرآبادى: تذكرة الشعرا، چاپ محسن ناجى نصرآبادى، تهران 1378ش.

/ على كيانى فلاورجانى /

نظر شما
مولفان
گروه
ادبیات و زبان ها ,
رده موضوعی
جلد 20
تاریخ 94
وضعیت چاپ
  • چاپ شده