رنان، ژوزف ارنست

معرف

ژوزف ارنست، مستشرق، محقق و منتقد مشهور فرانسوى در حوزه‌هاى زبان‌شناسى، دين و فلسفه اسلامى در قرن نوزدهم/ سيزدهم.
متن

رنان[۱] ، ژوزف ارنست، مستشرق، محقق و منتقد مشهور فرانسوى در حوزه هاى زبان شناسى، دين و فلسفه اسلامى در قرن نوزدهم/ سيزدهم. او در ۱۸۲۳/۱۲۳۹ در ترِگيه[۲] ، شهرى از بخش بريتنى[۳] فرانسه، به دنيا آمد. در كودكى پدرش را از دست داد و تربيت و تحصيل وى در كليساى كاتوليك و مدارس علوم دينى وابسته به آن صورت گرفت. پس از اين مراحل، در جوانى به تفكر نقدى و زبان شناسانه علاقه مند شد و در پى آن از الهيات مَدْرسى و دين رسمى كناره گيرى كرد و در ۱۸۴۵/۱۲۶۱ مدرسه علوم دينى را ترك كرد و از درآمدن به كسوت كشيشى منصرف شد (← اسپيناس[۴] ، ص ۱۱ـ۳۶؛ گرانت داف[۵] ، ص ۵ـ۱۳، ۱۹؛ مات[۶] ، ص ۲۸ـ ۲۹). او براى كسب مدرك دانشگاهى، دانشِ زبانى خود را در زبانهاى سامى، به ويژه عبرى و عربى و سريانى، تقويت كرد و به مطالعه ريشه هاى تاريخى و زبانى يهوديت و مسيحيت پرداخت. در ۱۸۴۷/ ۱۲۶۳، رنان با نگاشتن مقاله اى درباره تاريخ زبانهاى سامى، برنده جايزه والنى[۷] شد (اسپيناس، ص ۵۴ـ۵۵؛ گرانت داف، ص ۲۱). در ۱۸۴۹/ ۱۲۶۵، فرهنگستان كتيبه ها و ادبيات[۸] او را براى شناسايى و مطالعه نسخ مهم و تصحيح نشده سريانى و عربى، به ايتاليا و انگلستان فرستاد. در ۱۸۵۱/۱۲۶۷، رنان در بخش نسخ شرقىِ كتابخانه ملى فرانسه مشغول به كار شد (اسپيناس، ص ۶۱ـ۶۲). رنان در ۱۸۵۲/ ۱۲۶۸، براى كسب مدرك دكترى ادبيات رساله مختصر >«فلسفه مشايى نزد مفسران سريانى»<[۹] را به لاتين و رساله مفصّل >«ابن رشد و ابن رشديان»<[۱۰] را به فرانسه نوشت كه رساله اخير سبب شهرتش شد. در ۱۸۵۶/ ۱۲۷۲، او به عضويت فرهنگستان كتيبه ها و ادبيات درآمد (اسپيناس، ص ۶۲ـ۶۳؛ گرانت داف، ص ۲۷) و در ۱۸۶۰/ ۱۲۷۶ دولت او را مأمور تحقيق درباره سنگ نوشته هاى فنيقى كشف شده در سوريه و لبنان كرد. اين سفر افزون بر دستاوردهاى پژوهشى مذكور، به سبب فرصتى كه براى ديدن بيت المقدّس و آشنايى با مناطق و مكانهاى مرتبط با سرگذشت حضرت مسيح براى رنان فراهم ساخته بود، برايش بسيار مهم بود (اسپيناس، ص ۸۷، ۹۰؛ گرانت داف، ص ۵۸ـ۶۰). در ۱۸۶۲/۱۲۷۸، امپراتور او را به سمت استادى زبانهاى عبرى و سامى در كلژ دوفرانس[۱۱] منصوب كرد كه از نقاط عطف زندگى وى است. اين كرسى علمى از ۱۸۵۷/ ۱۲۷۳ خالى مانده بود و او پس از شش سال عهده دار آن شد، اما در پى ايراد سخنرانى در جلسه معارفه اش درباره نقش اقوام سامى در تاريخ تمدن، و ابراز عقايدش درباره كليسا و شخص مسيح عليه السلام، خشم مقامات كليسا را برانگيخت و به همين سبب بركنار شد (اسپيناس، ص ۹۴ـ۹۷؛ گرانت داف، ص ۶۳ـ۶۴). رنان در ۱۸۶۴/۱۲۸۰، دوباره به شرق سفر كرد و تحقيقاتش را درباره منابع تاريخ مسيحيت از سر گرفت. در ۱۸۷۰/۱۲۸۷، بار ديگر كرسى سابقش را در كلژ دوفرانس به دست آورد و در ۱۸۷۳/۱۲۹۰ به مديريت آنجا منصوب شد. او در ۱۸۷۹/ ۱۲۹۶، عضو فرهنگستان فرانسه و جانشين كلود برنار[۱۲] ، فيزيولوژيست معروف، شد و همچنان تا آخر عمر به همكارى با كلژ دوفرانس ادامه داد. رنان در ۱۸۹۲/۱۳۰۹ در پاريس درگذشت (اسپيناس، ص ۱۲۳، ۱۹۲ـ۱۹۳، ۲۲۷؛ گرانت داف، ص ۷۹، ۹۷ـ۹۸). تنوع حوزه مطالعاتى رنان و نيز تعدد آثارش در موضوعات مختلف دين، فلسفه و زبان شناسى، سبب شده است تا منابع مختلف ازجمله دايرة المعارفها به شخصيت و آراى او توجه كنند (← >دايرة المعارف دين<[۱۳] ؛ >دايرة المعارف فلسفه<[۱۴] ؛ د.جودائيكا[۱۵] ؛ د.بريتانيكا[۱۶] ، ذيل مادّه). او در فلسفه متأثر از مكتب التقاط گرايى[۱۷] ويكتور كوزَن[۱۸] و مكتب تكامل گرايى[۱۹]يوهان گوتفريد فون هردر[۲۰] و ديالكتيك[۲۱] هگل[۲۲] بود و در نظرياتش درباره زبان و تاريخ و دين رويكردى مبتنى بر اين      جريانهاى فلسفى داشت (بدوى، ۱۹۸۴، ذيل «رينان»؛ مات، ص ۶۲، ۷۰، ۱۲۹). او كفايت ذاتى و تكامل تدريجى عقل انسانى را باور داشت و متأثر از پيشرفتهاى علم در اروپا و نگاه علم گراى حاكم بر آنجا، اين نظريه را مطرح كرد كه زندگى بدون علم، معنا و هدف ندارد و در جوامع پيشرفته سرانجام علم جايگزين دين خواهد شد (← رنان، ۱۸۹۰، ص ۲۳، ۳۸). توجه رنان به ويژگيهاى روانى انسانها در مطالعات تاريخى و زبان شناختى، او را بر آن داشت تا جامعه بشرى را برحسب زبان و نژاد به دو شاخه عمده سامى و آريايى تقسيم كند. در اين تقسيم بندى كه رنان تصريح داشت اولين بار او آن را مطرح كرده است، رنان ادعا كرد كه در ميان نژاد سامى ـ منسوب به سام* از پسران نوح عليه السلام و ريشه قوم عرب ـ به سبب اينكه تخيل خلاق نداشته اند، فلسفه و شعر حماسى و اسطوره مجال ظهور نيافته و تفكر آنها درباره عالم، تفكرى بسيط است؛ همچنان كه آنان در زمينه دين، وحدت گرايند و اديان توحيدى يهوديت، مسيحيت و اسلام از ميان آنها برآمده است. در مقابل، به ادعاى او نژاد آريايى كه اروپاييان به آن منسوب اند و اقوام آنها در سرزمينهاى ايران و هند ساكن بودند، از لحاظ خلقى و روانى، به امور متكثر و ماورايى و انتزاعى تمايل دارند و به همين سبب به اسطوره و شعر و فلسفه پرداخته اند و دين آنها نيز همانند هندوئيسم، كثرت گراست (همو، ۱۸۶۳الف، ص ۴ـ۸؛ همو، ۱۹۰۶، ص ۷ـ۸). رنان نظريه خود را درباره دين، اغناكننده ميل كمال طلبى انسان تحليل كرده است. به نظر وى (۱۸۹۹، ص ۱۱ـ۱۲)، كمال مطلوبى كه در يهوديت، مسيحيت و اسلام وعده داده شده، در فرهنگ و تمدن يونان وجود داشته است. او سپس منكر الوهى بودن دين شد و براين اساس، اعتقاد مسيحيان را درباره عيسى عليه السلام انكار كرد (← ۱۸۶۳ب، ص۲۴۵ـ ۲۴۶، ۲۵۵ـ ۲۶۹). اين اظهارات اعتراض مسيحيان و مقامات كليسا را برانگيخت تا جايى كه رديه هايى بر عقايدش نوشتند و او را تكفير كردند (← اسپيناس، ص ۹۶ـ۹۷؛ مات، ص ۲۳۱ـ ۲۳۲؛ يسوعى، المشرق، سال ۲۱، ش ۳، ص ۲۰۴ـ ۲۰۹، ش ۴، ص ۳۰۱ـ۳۰۸). رنان در ميان آرا و فرضياتش درباره اديان، به دين اسلام نيز توجه كرد و از جمله در سخنرانى معروف و جنجالى اش با عنوان >«اسلام و علم»<[۲۳] ، كه در ۱۸۸۳/۱۳۰۰ در دانشگاه سوربن[۲۴] ايراد كرد، و در كتاب مشهورش >ابن رشد و ابن رشديان<، مدعى شد كه آنچه مورخان درباره علم، تمدن و فلسفه قوم عرب (مسلمانان) گزارش كرده اند، چيزى نيست جز آنچه آنان از ايرانيان و يونانيان و هنديان وام گرفته اند. چون فلاسفه اى مانند فارابى و ابن سينا و ابن رشد، فقط آثارشان را به عربى نوشته اند، ولى هيچ يك عرب زبان نبوده اند. بنابراين نمى توان اين فلسفه را فلسفه عربى دانست. درواقع، نقش اين فلاسفه فقط انتقال فلسفه يونان به عالم غرب بوده است و ابن رشد آخرين فرد اين فيلسوفان در جهان اسلام است. فراتر از اين، او مدعى شد كه دين اسلام چون منسوب به نژاد سامى است، اساسآ مخالف علم و تفكر آزاد است و حاكمان مسلمان هيچگاه رابطه خوبى با فلسفه و فيلسوفان نداشته اند. رنان معتقد بود كه صرف نظر از نژاد و به صرفِ اسلام آوردن، روحيه رخوت و سستى و علم گريزى و تفويض همه امور به خدا و تقدير در مسلمانان شكل مى گيرد. هرگاه فلسفه در مناطقى از جهان اسلام جان گرفته، تسلط اسلام بر اين نواحى ضعيف و كمرنگ شده است. وى براى اثبات مدعايش، به ماجراى اقامت سِر هنرى لِيرد[۲۵] ، مستشرق و مورخ انگليسى، در موصل و نامه قاضى موصل به او استناد كرده است (← رنان و جمال الدين اسدآبادى، ص ۳۳ـ۴۹؛ رنان، ۱۸۵۲، ص ۶۷ـ۷۰). اظهارات رنان درباره اسلام و فلسفه اسلامى، مخالفتها و نقدهايى را در غرب و در جهان اسلام برانگيخت. محققانى چون زالومون مونك[۲۶] *، ماكس هورتن[۲۷] *، مصطفى عبدالرازق*، جعفر آل ياسين* و بسيارى ديگر ضمن تأكيد بر نقش مسلمانان در توسعه فلسفه، نظريه رنان را مبنى بر انتقال صرف و بدون تغيير فلسفه يونانى در جهان اسلام رد كردند (← مصطفى عبدالرازق، ص ۱۴ـ۲۷؛ آل ياسين، ص ۱۴۱ـ۱۴۴؛ اهوانى، ص ۱۷ـ۱۸). در رد ادعاى رنان درباره اسلام، برخى مانند لويى ماسينيون[۲۸] * و نامق كمال*، مستندات ماجراى لِيرد در موصل را نقد كرده اند (← گوئيدا[۲۹] ، ص ۵۹). ادوارد سعيد[۳۰] * (ص ۶۰)، اظهارات رنان را نمونه اى از مداخله اغراض و دغدغه هاى شخصى در مطالعه اسلام و شرق دانسته است. در ميان اين پاسخها و نقدها، سيدجمال الدين اسدآبادى* مهم ترين پاسخ را داده كه اغلب نقد و بررسيهاى ديگر با تكيه بر آن صورت گرفته است. اسدآبادى كه هنگام ايراد سخنرانى رنان درباره اسلام و علم در پاريس به سر مى برد و از چندى پيش با رنان آشنا     شده بود، بعد از انتشار سخنرانى وى در ۳۰ مارس ۱۸۸۳/ ۱۳۰۰ در مجله >مباحثات سياسى و ادبى<[۳۱] ، نامه اى محترمانه در پاسخ رنان نوشت. اين نامه به زبان عربى بود و ترجمه فرانسوى آن در ۱۸ مه در همان مجله منتشر شد (قس بدوى، ۲۰۰۳، ص ۳۱۹، كه معتقد است اسدآبادى نامه را به زبان فرانسه نوشته است). اسدآبادى در پاسخ خود باتوجه به محور اصلى سخن رنان و ضمن تأييد عقب ماندگى مسلمانان در قرون اخير، ريشه اين عقب ماندگيها را نه در دين اسلام بلكه در خلق و خوى بعضى از ملتهاى مسلمان و عقايد نادرست رايج در ميان آنها دانسته و بر اين نكته تأكيد كرده است كه اگر مردم عرب قابليت دانش و فلسفه را نداشتند، وسيله انتقال آن نيز نمى توانستند باشند و برخلاف ادعاى رنان، اين مردم با استعداد ويژه و به سبب تعاليم اسلام درباره علم آموزى، آنچه در تمدنى رو به زوال وجود داشت، دريافت كردند و پرورش دادند. اين امر نشانه علاقه مندى آنان به علم آموزى و قابليت آنها براى دريافت علوم است. به علاوه، برخى از دانشمندانى كه در كنار ساير اقوام و ملل به شكوفايى علم و دانش در جهان اسلام كمك كردند، مانند صابئين*، اصالتآ عرب بودند. به علاوه، محكوم كردن مردم يك نژاد به بى خردى معقول نيست. افزون براين، مردم عرب مسلمان اصرارى بر حاكميت زبان خود بر ملتهاى مغلوب نداشتند و برعكس، خواهان انحصارى و خالص ماندن زبان خود بودند، اما مسلمانان غيرعرب بارغبت زبان عربى را به عنوان زبان علمى انتخاب كردند و كتابهايشان را به آن زبان نگاشتند (رنان و جمال الدين اسدآبادى، ص ۵۷ـ۶۲). درباره مسئله مخالفت دين با علم و فلسفه، اسدآبادى در پاسخ به رنان ماهيت دين را از آن جهت كه مشتمل بر عقايد جزمى و ايمانى است، مخالف تفكر آزاد و علمى دانسته و گفته است كه اين منحصر به اسلام نيست، بلكه دين به طور كلى اين ويژگى را دارد (همان، ص ۵۵ـ۵۷). به نظر مى رسد، اسدآبادى در تلقى از دين به همان خطايى رفته كه رنان از جهت ديگر به آن دچار شده است. رنان در بحث از تعارض علم و دين تحت تأثير برخى جامعه شناسان قرن سيزدهم/ نوزدهم همچون اگوست كنت[۳۲] بوده و اسدآبادى در پاسخ به او، صرفآ از موضع يك اصلاح گر اجتماعى و مسلمان انقلابى سخن گفته است؛ حال آنكه هر دوى آنها نگاه تقليل گرايانه به دين داشته اند. آنان دين را منحصر به امور جزمى و متعلَّق ايمان پنداشته اند؛ درحالى كه دين مجموعه اى از اعتقادات مبتنى بر علم، معارف و احكام و به ويژه اعمال مرتبط با مبدأ عالم است و با توجه به گستره قلمرو آن، روش و نحوه بيان موضوعات در آن و طبقه بندى موضوعات و احكام آن، مى تواند ناظر به مسائل عقلى يا ايمانى باشد. به همين سبب، براى گريز از افتادن در دام مغالطات منطقى در مقايسه حوزه دين و فلسفه، نخست بايد مراد از دين و استلزامات معنايى آن و نيز مقصود از فلسفه و مبانى و لوازم آن را روشن، و سپس تعارض و ناسازگارى اين دو و نياز بشر به هريك را بررسى كرد (براى تفصيل ← دين*؛ علم*؛ فلسفه*). پس از انتشار نامه اسدآبادى، ارنست رنان متن كوتاهى در پاسخ به او نوشت و ضمن تأييد وجود دغدغه هاى مشترك ميان آنها، اسدآبادى را در آزادى فكر و قدرت فهم نظير شخصيتهايى چون ابن سينا و ابن رشد دانست. اين نامه نيز در ۱۹مه در همان روزنامه منتشر شد (← رنان و جمال الدين اسدآبادى، ص ۶۳ـ۶۷). مناظره رنان و اسدآبادى از مهم ترين گفتگوها ميان شرق شناسان و متفكران اسلامى است كه انتشار آن بحثها و نقدهايى را در پى داشته است، ازجمله بحث درباره درستى ترجمه نامه اسدآبادى به فرانسه، تغيير يا عدم تغيير مواضع سيدجمال الدين در مواجهه با غرب و دفاع از سيدجمال الدين اسدآبادى به عنوان اصلاح گر دينى و نقد مفاد سخن رنان از سوى محققان شرق و غرب (← همان، تعليقات، ص ۶۹ به بعد؛ محمد حميداللّه، ص ۲۲ـ۲۶؛ بدوى، ۲۰۰۳، ص ۳۱۶ـ۳۱۹). نقد سخنان رنان براى مسلمانان بسيار اهميت داشت زيرا نظريه او درباره تاريخ علم در اسلام دستاويزى شده بود براى اثبات تفوق نژادى اروپاييان بر مسلمانان و استعمارگران با اين توجيه كه اعراب و مسلمانان نمى توانند خود را اداره كنند، سياستهاى استعمارى و سلطه جويانه شان را توسعه مى دادند (گوئيدا، ص ۶۱). بيشتر آثار رنان در زمان حياتش منتشر شدند، اما پس از مرگ وى آنرى يت پسيكارى[۳۳] مجموعه آثار او را در ده جلد[۳۴]منتشر كرد. اين مجموعه مشتمل است بر سخنرانى رنان باعنوان >اسلام و علم<، كتاب >ابن رشد و ابن رشديان<، >آينده علم<[۳۵] ، هفت كتاب با عنوان >تاريخ منابع مسيحيت<[۳۶] ، پنج كتاب با عنوان >تاريخ مردم اسرائيل<[۳۷] و كتابهاى >منشأ زبان<[۳۸] و >تاريخ عمومى و نظام تطبيقى زبانهاى سامى<[۳۹] . آثار رنان به زبانهاى مختلف ازجمله     انگليسى، ايتاليايى و عربى منتشر شده است. از ترجمه هاى عربى آثار رنان، ابن رشد و الرشدية ترجمه عادل زُعَيتر، الاسلام و العلم بين الافغانى و رينان ترجمه و تحقيق محمد عثمان الخشت و ترجمه و تحقيق مجدى عبدالحافظ با عنوان الاسلام و العلم: مناظرة رينان و الافغانى است. همچنين بخشهايى از >تاريخ منابع مسيحيت <به زبان عربى در مجله الجامعة (ش ۱، ذيقعده ۱۳۲۰، ص۲۲ـ۲۶، ش ۲، ذيحجه ۱۳۲۰، ص ۸۵ـ۹۰، ش ۸، ربيع الاول ۱۳۲۰، ص ۵۴۱ـ۵۴۸، ش ۹، جمادى الاولى ۱۳۲۰، ص ۶۰۸ـ ۶۱۱) منتشر شده است. 

منابع : جعفر آل ياسين، الفكر الفلسفى عند العرب، بيروت ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛ احمدفؤاد اهوانى، الفلسفة الاسلامية، ]قاهره[: الهيئة المصرية العامة للكتاب، ۱۹۸۵؛ عبدالرحمان بدوى، موسوعة الفلسفة، بيروت ۱۹۸۴؛ همو، موسوعة المستشرقين، بيروت ۲۰۰۳؛ ارنست رنان و جمال الدين اسدآبادى، الاسلام و العلم: مناظرة رينان و الافغانى، ترجمة و دراسة مجدى عبدالحافظ، قاهره ۲۰۰۵؛ محمد حميداللّه، «]درباره[ گفتار سيدجمال الدين اسدآبادى و ارنست رنان: درباره اسلام و علم»، ترجمه ]از زبان عربى به[ فارسى از هادى خسروشاهى، نامه آستان قدس، ش ۱۱ (نوروز ۱۳۴۱)؛ مصطفى عبدالرازق، تمهيد لتاريخ الفلسفة الاسلامية، قاهره ۱۳۸۶/۱۹۶۶؛ س. م. يسوعى، «ذكر مولد الملحد ارنست رنان (۱۸۲۳ـ۱۸۹۲)»، المشرق، سال ۲۱، ش ۳ (آذار ۱۹۲۳)، ش ۴ (نيسان ۱۹۲۳)؛

 

A Mary F. Darmesteter (Robinson), The life of Ernest Renan, London 1898; Encyclopaedia Judaica, Jerusalem 1978-1982, s.v. "Renan, Ernest" (by Yohanan Cohen- Yashar); The Encyclopedia of philosophy, ed. Paul Edwards, New York: Macmillan, 1972, s.v. "Renan, Joseph Ernest (1823-1892)" (by W. M. Simon); The Encyclopedia of religion, ed. Mircea Eliade, New York 1987, s.v. "Renan,Ernest" (by Richard J. Resch); Francis Espinasse, Life and writings of Ernest Renan, London: The Walter Scott Publishing Co., [n.d.]; Mountstuart Elphinstone Grant Duff, Ernest Renan in memoriam, London 1893; Michelangelo Guida, "Al-Afgh¦an¦â and Namâk Kemal’s replies to Ernest Renan: two anti- Westernist works in the formative stage of Islamist thought", Turkish journal of politics, vol. 2, no. 2 (winter 2011); Lewis Freeman Mott, Ernest Renan, New York 1921; The New Encyclopaedia Britannica, Chicago 1985, Micropaedia;Ernest Renan,L’avenir de la science: pensées de 1848, Paris 1890; idem, Averroès et l’Averroïsme: essai historique, Paris 1852; idem, Histoire générale et système comparé des langues sémitiques, pt.1, Paris 1863a; idem, Mélanges d’histoire et de voyages, Paris [1906]; idem, Prière sur l’Acropole, Paris 1899; idem, Vie de Jésus, Paris 1863b; Edward W. Said, "Islam, the philological vocation, and French culture: Renan and Massignon", in Islamic studies: a tradition and its problems, ed. Malcolm H. Kerr, Malibu, Calif.: Undena Publications, 1980.

/ طيبه كرمى /

نظر شما
مولفان
گروه
فلسفه ,
رده موضوعی
جلد 20
تاریخ 94
وضعیت چاپ
  • چاپ شده