رَمَل، بحر، از وزنهاى عروضى و بحرهاى متفق الاركان (حاصل از تكرار يك جزء، در اين بحر: فاعِلاتُن) در سروده هاى عربى، فارسى، و تركى آذربايجانى. اين مقاله در چهار بخش تنظيم شده است: ۱) كليات و واژگان؛ ۲) در شعر عربى؛ ۳) در شعر فارسى؛ ۴) در شعر تركى آذربايجانى.
۱) كليات و واژگان. رمل در لغت به چند معناست، ازجمله بافتن حصير و نوعى راه رفتنِ باشتاب ميانِ دويدن و راه رفتن. در معناى دوم با رَمَلان هم معناست (← خليل بن احمد، ج ۸، ص ۲۶۶ـ۲۶۷؛ ابن دُرَيد، ج ۲، ص ۸۰۱؛ شمس قيس، ص ۷۱). در اينكه بحر رمل از كدام يك از دو معناى مذكور گرفته شده، اختلاف است. در عبارتى كه اخفش* از خليل بن احمد* نقل كرده مفهوم حصيربافى در ميان است (← مرزُبانى، ص ۷۱؛ ابن رشيق، ج ۱، ص ۱۳۶). گويا اسباب اين بحر را با اوتاد بافته اند (براى سبب و وَتَد ← عروض*)، چنان كه حصير را با ريسمان مى بافند (براى تفصيل ← تهانوى، ج ۱، ص ۵۸۷؛ شاد، ذيل مادّه). بافندگان حصير را نيز رَوامل، جمع رامِلة، گويند (← ازهرى، ذيل «رمل»). برخى برآن اند كه بحر رمل از مفهوم دوم آن، يعنى رملان، اخذ شده است (← ابن سيده، ج۱۰، ص ۲۵۷؛ زَبيدى، ج ۲۹، ص ۹۹) و چون اين بحر روان است و با سرعت و شتاب خوانده مى شود اين نام را بر آن نهاده اند (نصيرالدين طوسى، ص ۹۸؛ شاد، همانجا). اصطلاح رمل در طواف و سعى بين صفا و مروه نيز ازاين رو به كار رفته است (← ازهرى، همانجا؛ جوهرى، ذيل «رمل») تا بيانگر توان جسمى مسلمانان در نظر مكّيان باشد (← ابن منظور، ذيل «رمل»). فعل اَرْمَل نيز از مادّه رمل به معناى كسى است كه در اين بحر شعر بسرايد (← زبيدى، ج ۲۹، ص ۱۰۶). گفته شده رمل نوعى آهنگ است كه از اين وزن حاصل مى شود و به همين سبب است كه اين بحر را رمل ناميده اند (← خطيب تبريزى، ص ۱۰۹؛ دمامينى، ص۱۹۰). بحر رمل، به همراه بحرهاى رجز* و هزج، دايره مُجْتَلبه، سومين دايره از دواير عروضى، را تشكيل مى دهد (← ابن عبدربّه، ج ۵، ص۴۴۰؛ صاحب بن عَبّاد، ص۵۰). از قول اخفش اوسط (۱۳۹۰، ص ۶۸) گزارش شده كه رمل در مقابل قصيد و رجز نيز به كار مى رود و مراد از آن هر شعرى است كه ساختار محكمى ندارد و سست و ناقص است و حذف در آن راه يافته است، مانند اين سروده ابن الزِّبَعْرى: اَلالِلّه قومٌ و/ لَدَتْ أختُ بَنى سَهْم (ابن سيده، همانجا)، كه در اصل وَلَدَتْهم بوده است و ضمير «هُم» آن حذف شده است. ازاين رو، اشعارى را كه از وزنهاى شعر عربى خارج باشند نيز رمل مى نامند كه از عيوب وزن است و اين اشعار را به اين سبب رمل ناميده اند كه براى سرعت گرفتن از دقت و استحكام آنها كاسته شده است (ابن سراج شنترينى، ص ۱۰۷ـ۱۰۸؛ نيز ← اخفش اوسط، همانجا). اين كاربرد واژه رمل را ابن جنّى به تفصيل شرح داده است (← ابن سيده؛ ابن منظور، همانجاها؛ براى تحليل اين گفته ها ← اشتوتسر[۱] ، ص ۶۷). رامِل به سراينده اين گونه شعر اطلاق مى شود (تهانوى، ج ۱، ص ۵۸۷، ۷۴۵ـ۷۴۶)، نه كسى كه در بحر رمل شعر مى سرايد. يكى از مباحث مهم در تاريخ علم عروض، درباره بحر رمل، فارسى يا عربى بودن اصل اين بحر است. گرونبام[۲] ، محقق آلمانى، معتقد است كه بحرهاى رمل و متقارب از فارسى ميانه (پهلوى) اقتباس و سپس با ادب عربى تطبيق داده شده اند و به همين سبب است كه بحر رمل در شرق عربستان و عراق و به ويژه حيره، پايتخت فرهنگى اين مناطق، كاربرد بيشترى داشته و در شعر ديگر مناطق بسيار كم كاربرد بوده است (ص ۱۳۵، ۲۶۴ـ۲۶۶؛ نيز ← د.اسلام، چاپ اول، تكمله، ذيل «رمل»). كريستن سن[۳] ، خاورشناس دانماركى (ص ۳۷)، نيز ترجيحآ برخى از بحرها ازجمله رمل را فارسى مى داند و براين اساس است كه مى گويد در شعر عربى كمتر به كار رفته اند. كراچكوفسكى[۴] ، خاورشناس روس، پس از بررسى سروده هاى عربى به اين نتيجه رسيده است كه قوم عرب برخى از بحرها ازجمله رمل را از ايرانيان گرفته اند (← نفيسى، ج ۲، ص۱۲۰). در مقابل، محمد قزوينى (ج ۱، ص ۳۵) گفته است كه ايرانيان بحر رمل را از قوم عرب گرفته اند، ولى مطابق با طبع فارسى زبانان زحافهايى را در آن معمول كرده اند، به گونه اى كه مخصوص ايرانيان شده است. مثلا در عروض عربى به جاى هر فاعلاتن مى توان فَعَلاتُن، فاعِلاتُ، و فَعَلاتُ آورد، درحالى كه در عروض فارسى در اوزان حاصل از تكرار فاعلاتن، جز فاعلاتن جزء ديگرى نمى توان آورد، اما در اوزان حاصل از تكرار فعلاتن، به جاى اولين فعلاتن در مصراع دوم مى توان فاعلاتن آورد (← وحيديان كاميار، ۱۳۷۰ش، ص۵۰؛ نيز ← بخش ۳ مقاله). گاهى نيز برخى از سروده هاى پهلوى را با افزودن كلماتى به بحر رمل ملحق كرده اند (براى تفصيل ← بهار، ص۲۲۰ـ۲۲۱).
۲) در شعر عربى. برخى از شاعران ساختار عروضى بحر رمل را در عربى به نظم كشيده اند. مشهورترين آنان صفى الدين حلّى* (متوفى ۷۵۰ يا ۷۵۲؛ ص ۶۲۲) است و اين سروده او : رملُالاَبْحُرِ تَرْويه الثِّقاتُ/ فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتُ (براى ديگر نمونه ها ← زبيدى، ج ۲۹، ص ۹۹؛ عيسى عاكوب، ص ۱۱۶). اصل رمل در عربى به شكل مُسَدَّس، تكرار شش فاعلاتن (ـ U ــ) در هر بيت، است (← خليل بن احمد، ج ۸، ص ۲۶۷؛ صاحب بن عبّاد، ص ۴۵) و اين يكى از وجوه اختلاف كاربرد اين بحر در عربى و فارسى است، زيرا در فارسى، مُثَمَّن اين بحر، تكرار هشت فاعلاتن در بيت، كاربرد دارد (← ادامه مقاله). مثال مسدّس تامِ اين بحر در عربى به ندرت يافت مى شود (← ابن سراج شنترينى، ص ۶۲) تا آنجا كه آن را ساختگى دانسته اند (← زنجانى، ج ۱، ص ۵۳). اما مربع اين بحر، كه آن را به سبب حذف يك جزء يا ركن از هر مصراعْ مجزوّ/ مجزوء مى نامند، كاربرد فراوانى دارد. مثال نوع تامّ آن، دو فاعلاتن در هر مصراع، سروده ابن معتز (ج ۲، ص ۴۲۳) است: رُبَّ أمرٍ تَتَّقِيهِ/ جَرَّ أمرآ تَرْتَجِيهِ (براى ديگر اقسام آن ← زنجانى، ج ۱، ص ۵۴؛ غازى يموت، ص ۱۳۴ـ۱۳۷). نوع مقصور آن، تبديل فاعلاتن به فاعلان، از شاعرى مُحْدَث/ مولَّد* نقل شده و ريشه در شعر كهن عربى ندارد (← زنجانى، همانجا). زحافهاى اين بحر (← ابن رشيق، ج ۲، ص ۳۰۴) عبارت اند از: الف) خَبْن: تبديل فاعلاتن به فعلاتن: مخبون (براى مثالها ← صاحب بن عبّاد، ص ۴۸؛ ابن جِنّى، ص ۸۱)؛ ب) كفّ: آمدن فاعلاتُ از فاعلاتن : مكفوف (ابن عبدربّه، ج ۵، ص ۴۸۷؛ زمخشرى، ص ۱۷۸)؛ ج)شَكْل: آمدن فعلات است: مشكول (ابن عبدربّه، همانجا؛ ابن جنّى، ص ۸۲)؛ د) حذف: تبديل فاعلاتن به فاعِلُن: محذوف (صاحب بن عبّاد، ص ۴۵؛ ابن جنّى، ص ۷۸)؛ ه ) قصر: تبديل فاعلاتن به فاعلان: مقصور (همانجاها)؛ و) اِسْباغ يا تَسْبيغ : آمدن فاعليّان است: مُسْبَغ يا مُسَبَّغ (صاحب بن عبّاد، ص ۴۶؛ ابن جنّى، ص۸۰) كه خطيب تبريزى (ص ۱۱۲ـ۱۱۳) آن را كم استعمال دانسته است؛ ز) مخبون مسبّغ: فَعَليّان (همان، ص ۱۱۷؛ نصيرالدين طوسى، ص ۳۶). گفتنى است كه اين زحافها در ميان بحرهاى عروضى مشترك است (براى نمونه ← ابن عبدربّه، همانجا: زحافهاى بحر مديد)، ولى تسبيغ ويژه بحر رمل است (← ابن سراج شنترينى، ص ۲۲). برخى از زحافهاى بحر رمل ويژه زبان عربى است و در فارسى يافت نمى شود (← ابن عبدربّه، همانجا؛ فشاركى، ص ۴۱۶)، مانند ليسَ كلُّ مَنْ أرادَ حاجةً/ ثمَّ جَدَّ فى طِلابِها قضاها: فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلن/ فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتن؛ و إذا رايةُ مَجْدٍ رُفِعَتْ/ نَهَضَالصَّلْتُ إليها فَحَواها: فعلاتن فعلاتن فعلن/ فعلاتن فعلاتن فعلاتن. برخى از شاعران زحافها را به نظم كشيده اند. ظاهرآ كهن ترين نمونه آن از ابن عبدربّه* اندلسى (متوفى ۳۲۸؛ ج ۵، ص ۴۶۱ـ۴۶۴) است (نيز ← صفى الدين حلّى، ص ۶۲۳). قاسم بن محمد بَكْرَجى (متوفى ۱۱۶۹) تمام زحافها و علل بحرهاى عروضى را به نظم كشيده و آن را شرح شِفاءالعِلل فى نظمِ الزحافاتِ و العِلَل ناميده است (براى زحافهاى بحر رمل در اين كتاب ← ص۱۲۰ـ۱۲۱، ۱۳۰ـ۱۳۱، ۱۴۳ـ۱۴۴). در سروده هاى عربى از حيث عروضِ بيت (جزء آخر مصراع اول) و ضربِ بيت (جزء آخر مصراع دوم) در بحر رمل تغييراتى به وجود مى آيد (براى نامها و نمونه ها ← ابن عبدربّه، ج ۵، ص ۴۸۷ـ۴۸۸؛ خطيب تبريزى، ص ۱۰۹ـ۱۱۷؛ زنجانى، ج ۱، ص ۵۳ـ۵۷). از مباحث مهم در رمل جنبه موسيقايى اين بحر است. ابن سينا (ص۱۱۰ـ۱۱۱، ۱۱۶ـ۱۱۷، ۱۳۲ـ۱۳۳) به بررسى نغمه هاى آهنگين حاصل از فاعلاتن و برخى از زحافهاى آن مثل فعلاتن پرداخته است (نيز ← شوقى ضيف، ص ۸۵؛ رايت[۵] ، ص۴۵۰ـ۴۵۹). كاربرد اين بحر در موسيقى دوره هاى ادب عربى نيز متفاوت بوده است (← رايت، ص ۴۵۶ـ۴۵۸). ابوالفرج اصفهانى (ج۱۷، ص۲۴۴، ۳۵۵، ج۲۰، ص۲۷۳، ج۲۲، ص۱۳۱) قطعاتى را كه در بحر رمل به آواز خوانده شده، آورده است. برخى از زحافهاى بحر رمل از نظر موسيقايى گوش نواز نيستند، مانند مكفوف و مشكول (غازى مختار طليمات، ص۷۰)، ولى رمل مَجْزُوّ/ مجزوء به سبب خوش آهنگى كاربرد بسيارى يافته است، مانند زينبيّات ابن رُهَيْمه (← ابوالفرج اصفهانى، ج ۴، ص ۴۰۲ـ۴۰۳؛ شوقى ضيف، ص ۸۶ـ۸۸). كهن ترين سروده هاى عربى در بحر رمل از امرؤالقيس*، عَدى بن زيد*، و عَبيدبن اَبْرَص*، شاعران دوره جاهليت، است (← ابن عبدربّه، ج ۵، ص ۴۸۷؛ صاحب بن عبّاد، ص ۴۵ـ۴۶؛ ابن جنّى، ص ۷۸ـ ۷۹). مُفَضَّل ضَبّى (ص ۲۹۳ـ۲۹۵) قطعه اى هجده بيتى را از مُثَقِّب عبدى* (متوفى ۵۸۸م) در بحر رمل آورده است. طَرَفة بن عبد (ص ۳۹ـ۴۰، ۴۶ـ۵۴، ۵۷) نيز در مجموع ۸۴ بيت در اين بحر سروده است. ابوتمّام (ص۲۵۸ـ۲۶۰) قطعه اى از امّسُلَيْك آورده كه عروضيان در بحر رمل يا مديدبودن آن اختلاف نظر دارند (براى تفصيل ← دمامينى، ص ۱۵۱؛ غذّامى، ص ۹۳ـ۹۴). برخى برآن اند كه بحر رمل در سروده هاى دوران پيش از اسلام كاربرد اندكى داشته است (← د.اسلام، چاپ اول، تكمله، همانجا؛ همان، چاپ دوم، ذيل «رمل.۱»؛ بستانى، ص ۹۳). عبداللّه طيّب (ج ۱، ص ۱۲۴) كاربرد بحر رمل را نه فقط در سروده هاى دوره جاهليت بلكه در سروده هاى شاعران قرن نخست هجرى و دوران بنى اميه نيز اندك دانسته است (قس اخفش اوسط، ۱۹۸۶، ص ۱۵۲ كه اين بحر را در ميان قوم عرب پركاربرد دانسته است). شباهت برخى از آيات قرآن كريم، كه نثرى آهنگين دارند، با اين بحر، كه در آثار ادبى از آن با عنوان آرايه انسجام ياد مى شود (← ابن حِجَّه، ج ۳، ص ۲۶، ۲۸؛ سيدعلى خان مدنى، ج ۴، ص ۵، ۷)، جالب توجه است، مثل بَدَتِالبَغْضاءُ مِن اَفْواهِهم (آل عمران: ۱۱۸)؛ قُتِلَ الانسانُ مااَكْفَرَهُ (عبس: ۱۷). در برخى از احاديث نيز اين وزن آمده است مثل الكريمُ ابنُالكريمِ ابنِالكريمِ ابنِالكريم (← سيفى بخارائى، ص ۲۴). از ديرباز ميان وزنها و مفاهيم گوناگون مناسبت وجود داشته است (← حازم بن محمد قرطاجنى، ص ۲۲۵ـ۲۲۶). ارسطو (ص ۶۸) به برخى از اين مناسبتها اشاره كرده است. فارابى، ابن سينا و ابن رشد گفته هاى ارسطو را دراين باره شرح داده اند (← همان، ص ۱۵۲، ۱۶۵ـ۱۶۶، ۲۱۱). از مباحث مهم در بحر رمل كاربرد آن در گونه هاى مختلف سروده هاى عربى است: الف) سيره نبوى: اشعارى كه بانوان مدينه در استقبال از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله وسلم در بحر رمل خواندند در نوع خود نخستين بود (← بيهقى، سفر۲، ص ۵۰۶ـ۵۰۷؛ ابن كثير، ج ۳، ص ۱۹۷)؛ ب) مضامين اخلاقى و زهديات (ابوالعتاهيه، ص ۱۸۴، ۴۲۱؛ ابوالفرج اصفهانى، ج ۴، ص ۱۰۳ـ۱۰۴؛ ابن وردى، ص ۲۷۷ـ۲۸۱)؛ ج) مضامين عرفانى (ابن عربى، ص ۵۷ـ۶۱، ۱۳۰ـ۱۳۸)؛ د) امثال (شرح ديوان لبيدبن ربيعة العامرى، ص ۱۷۹؛ ابوعُبَيْد، ص ۱۳۸؛ نيز ← زلهايم[۶] ، ص ۱۸۶)؛ ه ) اشعار عاميانه (عبداللّه طيّب، همانجا؛ شمرى، ص ۲۰۷ـ۲۰۹، ۲۲۰ـ۲۲۴؛ براى تحليل منظومه هاى عاميانه در بحر رمل ← كاچيا[۷] ، ص ۱۰۳)؛ و)رخدادهاى تاريخى و جنگها (نصربن مزاحم، ص ۳۹ـ۴۰، ۱۹۲، ۵۵۳؛ برقوقى، ص ۳۵۴ـ ۳۵۷)؛ ز) هجويه ها (بُحتُرى، ج ۱، ص ۶۰۲؛ ابوالفرج اصفهانى، ج ۳، ص ۱۹۵، ج ۷، ص ۲۶۱ـ ۲۶۲)؛ ح) خنياگرى و خمريات (ابوالفرج اصفهانى، ج ۹، ص ۱۳۱؛ ابونواس، ج۳، ص۷۱ـ۷۲؛ عبداللّه طيّب، ج۱، ص ۱۲۶ـ ۱۲۷)؛ ط) عاشقانه ها (بحترى، ج ۱، ص ۳۵۵؛ ابوالفرج اصفهانى، ج ۱، ص ۱۱۹، ۱۳۳ـ۱۳۴، ۱۷۸؛ عبداللّه طيّب، ج ۱، ص۱۴۰)؛ ى)مفاخرات (ابوالفرج اصفهانى، ج ۶، ص ۵۵)؛ ك)وصف طبيعت (صفى الدين حلّى، ص ۵۵۲؛ حبوبى، ص ۶۸ـ ۶۹)؛ ل) مراثى (شريف رضى، ج ۱، ص ۴۴ـ۴۸)؛ م) وصف (بستانى، همانجا)؛ ن)حكايت از زبان حيوانات[۸] (شوقى، ج ۴، ص۱۵۰)؛ س) نقيضه گويى (ابونواس، ج ۱، ص ۴۵)؛ ع) مدايح (بحترى، ج ۱، ص ۲۵۸ـ۲۶۰)؛ ف) اخوانيات (صفى الدين حلّى، ص ۲۹۶ـ۲۹۸). از بحر رمل به سبب سبكى و خوش آهنگى هم در مضامين غم انگيز و هم در سروده هاى فرح بخش و نيز در زَهْرِيّات (سروده هاى مربوط به شكوفه و گل و گياه؛ ← بهاريه*) استفاده شده است. همچنين شاعران اندلس در سرودن موشّحات (← موشح*) از آن بهره فراوان برده اند (بستانى، همانجا؛ براى كاربرد بحر رمل در موشّح در شعر عاميانه عراقى ← شمرى، ص۲۱۰). درباره استفاده از اين بحر در مضامين حماسى اختلاف نظر است (براى تفصيل ← عبداللّه طيّب، ج ۱، ص۱۴۰؛ محمدحماسه عبداللطيف، ص ۷۳). در شعر نو/ آزاد (الشعر الحرّ) نيز شاعران از اين بحر استقبال كرده اند. احمد شوقى* سهم عمده اى در گسترش بحر رمل در سروده هاى معاصر داشته است (← عبداللّه طيّب، ج ۱، ص ۱۴۲؛ براى نمونه شعرها ← شوقى، ج ۱، ص ۲۵۳ـ۲۵۹، ج ۳، ص ۱۶۳ـ۱۶۵). بدر شاكر سيّاب* (ج ۱، ص ۵۳ـ۵۴، ۳۳۸ـ۳۴۱) و محمود درويش* (ج۱، ص۴۰۶ـ۴۰۹) سروده هاى زيبايى در اين بحر دارند (براى ديگر نمونه ها در شعر معاصر ← جيّوسى، ص ۵۷۴، ۵۸۳ـ۵۸۴، ۵۸۷). تكرار يكسان اجزاى بحر رمل سرودن شعر نو را در آن آسان تر كرده است، هرچند تسلط نداشتن بر عروض كار را بر برخى از سرايندگان شعر نو دشوار ساخته و خطاهايى در سروده هايشان راه يافته است (← نازك الملائكه، ص ۶۲، ۱۴۶ـ۱۴۷). در ترجمه هاى منظوم از ديگر زبانها به عربى نيز اين بحر پركاربرد است (← باكثير، ص۱۳). از نكات جالب توجه در شعر معاصر عربى آميختگى برخى سروده ها از چند وزن و بحر است. عبدالوهّاب بياتى* منظومه اى در چند قطعه سروده كه قطعه دوم آن در بحر رمل است (← ج ۲، ص ۱۸۷ـ۱۹۵). سيّاب (ج ۲، ص ۷۴) نيز سروده اى دارد كه سطرهاى دو، چهار و شش آن در بحر رمل و ديگر سطرها در بحرهاى خفيف و رجز است (براى تحليل موسيقايى آن ← جيّوسى، ص ۶۷۳ـ۶۷۴؛ عزالدين اسماعيل، ص۹۰ـ۹۳؛ شعبان صلاح، ص ۳۵۶ـ۳۵۷؛ براى ديگر نمونه ها ← موره[۹] ، ص ۲۵۳ـ۲۵۸؛ رجاعيد، ص ۱۸۱ـ ۱۸۴).
۳) در شعر فارسى. ظاهرآ نخستين شاعرى كه ساختار عروضى اين بحر را در فارسى به نظم كشيده اديب صابر تِرْمَذى* (متوفى نيمه نخست سده ششم؛ ص ۲۷) در اين شعر است: خوشتر است از بحرها بحر رمل بر اتفاق/ طبعها را سوى نظمش بيش باشد اشتياق// فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان/ اى به تو آراسته صدرِ خراسان و عراق. ابونصر فراهى نيز ساختار بحر رمل و زحافهاى آن را منظوم كرده است (← ص ۸، ۱۶، ۲۶، ۴۰). برخلاف شعر عربى، رمل مُثمَّن سالم در فارسى كاربرد دارد. سعدى (۱۳۷۷ش، ص ۱۲۲) مى گويد: سهمگين آبى كه مرغابى در او ايمن نبودى/ كمترين موج آسياسنگ از كنارش در ربودى (براى نمونه هاى مُسدّس و مربع اين بحر ← شمس قيس، ص ۱۳۲؛ نصيرالدين طوسى، ص۷۰ـ۷۱؛ جامى، ص ۲۹ـ۳۰). تعداد زحافهاى بحر رمل را در فارسى ده (← جامى، ص ۹)، چهارده (شمس قيس، ص ۱۳۱) و پانزده (شمس فخرى اصفهانى، ص ۱۶۹) دانسته اند. برخى از زحافهاى بحر رمل ويژه شعر فارسى است (براى تفصيل ← فشاركى، ص ۴۱۶). زحافهاى رايج اين بحر در فارسى، افزون بر آنچه در بخش دوم اين مقاله گفته شد، عبارت اند از: الف) فاعلاتن ← فعلا ← فَعِلُن (مَخْبون محذوف): مزرع سبز فلك ديدم و داس مَهِ نو/ يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو (حافظ، ص ۲۸۱)، هر مصراع: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فَعِلُن؛ ب) فاعلاتن ← فَعِلان/ فَعِلات (مخبون مقصور) شرف مرد به جود است و كرامت به سجود/ هر كه اين هر دو ندارد عدمش به كه وجود (سعدى، ۱۳۶۱ش، ص۴۹۰)، هر مصراع: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان/ فعلات؛ ج) فاعلاتن ← فاعلْ ← فَعْلُن (اَصْلَم): آمدى وه كه چه مشتاق و پريشان بودم/ تا برفتى زبرم صورت بى جان بودم (همان، ص ۴۰۹)، هر مصراع: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن؛ د) فاعلاتن ← فَعْلانْ/ فعْلاتْ (اصلم مسبّغ)؛ ه ) فاعلاتن ← فَعْلاتن ← مفعولن (مُشَعَّث): مثال براى د و هـ: سروست آن يا بالا، ماه است آن يا روى/ زلف است آن يا چوگان، خال است آن يا گوى (شمس قيس، ص ۱۳۶)، هر مصراع: مفعولن مفعولن مفعولن فع لان/ فع لات؛ و) فاعلاتن ← تُن ← فَعْ (مَجْحوف): من ترا، اى بت، خريدارم/ گر تو ما را ناخريدارى (همانجا)، هر مصراع: فاعلاتن فاعلاتن فع؛ ز) فاعلاتن ← تُن ← تان ← فاع (مجحوف مسبّغ): كار خويش از چاكر خود از چه دارى راز/ كار خويش ار رازدارى از سخن چين دار (نصيرالدين طوسى، ص۷۰)، هر مصراع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاع كه به گفته نصيرالدين طوسى (همانجا) نزد متأخران از وزنهاى مهجور است؛ ح) فاعلاتن ← فَعَلْ (مَرْبوع): بت من گر بسزا حرمت من دانَدى/ نه مرا گَهْ كُنَدى خوار و گهى رانَدى (شمس قيس، ص ۱۳۷)، هر مصراع: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فَعَلْ. در بحر رمل تك بيتهايى نيز سروده شده كه وزن دو مصراعشان يكى نيست و زحافهايشان گوناگون است (براى نمونه ← همانجا). برخى برآن اند كه بحر مديد، كه از فاعلاتن فاعلن پديد مى آيد، مانند باده برگير اى صنم، زود بردار و بزن/ چند خواهى خورد غم، دور كن از دل حَزَن (← نصيرالدين طوسى، ص۵۰)، بحر مستقلى نيست، بلكه از متفرعات بحر رمل است (← سكّاكى، ص۲۶۰؛ مفتى مرادآبادى، ص ۲۹۴؛ خانلرى، ص ۲۲۴). نصيرالدين طوسى (ص ۶۹ـ۷۱) براى رمل هفده وزن را با مثال آورده است: هفت مثمّن، پنج مسدّس، چهارمربّع و يك مثنّى. مثال مثنّى، يك فاعلاتن در هر مصراع، را فقط نصيرالدين طوسى (ص ۷۱) آورده: آفتابى/ مشكبويى. مثال رمل مثنّاى مخبون (فعلاتن/ فعلاتن): ره شاديمُ ببستى (همان، ص ۷۴؛ براى چگونگى تقطيع آن ← مفتى مرادآبادى، ص ۳۸۹). گونه اى از بحر رمل نيز از انواع بحر طويل فارسى با تكرار نُه فعلاتن در هر مصراع (هجده ركن در هر بيت) سروده شده است (← مدرّسى، ص ۱۰۵). بحر رمل مثمّن مخبون موسَّع (چهار فَعليياتن در هر مصراع) جزو بلندترين وزنهاى شعر فارسى است (← همان، ص ۹۴). از نخستين شاعران پارسى گوى، كه شعرشان به دست ما رسيده است، سروده هايى در بحر رمل در قالبهاى مثنوى، قصيده، قطعه و غزل موجود است، شاعرانى چون محمدبن وُصَيْف (← اشعار پراكنده قديمترين شعراى فارسى زبان، ج ۲، ص ۱۳ـ۱۴)، رودكى (ص ۴۲، مدح نصربن احمد)، شهيد بلخى (← اشعار پراكنده قديمترين شعراى فارسى زبان، ج ۲، ص ۲۵)، فرالاوى (← همان، ج ۲، ص ۴۳، بيت ۲۰)، ابوشُعَيْب هروى (← همان، ج ۲، ص ۱۳۱)، ابوالعباس رَبِنْجَنى (← همان، ج ۲ ص ۶۴، بيت ۳ـ۶)، ابوشكور بلخى (← همان، ج ۲، ص ۸۶، بيت ۶۲ـ۶۴)، دقيقى (ص ۱۰۷؛ بيت ۱۲۶۲)، و معروفى بلخى (← اشعار پراكنده قديمترين شعراى فارسى زبان، ج ۲، ص ۱۳۴، بيت ۱۷ـ۲۱). البته در اين ميان، بسامد قالب مثنوى بيشتر است (براى تفصيل ← محجوب، ص۱۰۳ـ۱۰۴، ۱۷۷ـ۱۷۹؛ مدرّسى، ص۱۱۱). خواجوى كرمانى* حدود ۴۰% از اشعار خود را در بحر رمل سروده است و اين بحر با ۴۵۶ قصيده، غزل، قطعه، و ترجيع بند بيشترين بسامد را در سروده هاى خواجو دارد (← ماهيار، ص ۱۰۴۱). جامى* ۶۱۳ غزل در بحر رمل سروده و اين بحر در ميان غزلهايش پربسامدترين بحر است (افصح زاد، ص ۵۲۴). الول ـ ساتون[10] وزنهاى پركاربرد شعر فارسى را رمزگذارى كرده است. در ميان آنها شماره رمز ۱۵ـ۴ـ:۲ فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن با ۲۴۵۲ كاربرد و شماره رمز ۱۵ـ۱ـ :۳ فعلاتن فعلاتن فعلاتن فَعِلن با ۱۹۶۵ كاربرد از وزنهاى پربسامد در شعر فارسى است (← ص XIV، ۱۴۹ـ۱۵۲). در آمارهاى جديد نيز بحر رمل و زحافهاى آن، در مجموع، پربسامدند (← وحيديان كاميار، ۱۳۸۹ش، ص ]۷۳۹ـ ۷۴۰[، جدول، ستون ۱، ش۲، ۵، ۱۰، ۲۰، ۲۳، ۲۵، ۲۶، ۳۰، ۳۱؛ مدرّسى، ص ۷۲، ۷۷). در سروده هاى نيمايى نيز اين پربسامدى ديده مى شود. در اشعار نيمايىِ هوشنگ ابتهاج، اخوان ثالث*، سهراب سپهرى*، و نيما يوشيج* بحر رمل پركاربردترين وزن است (← سلطانى طارمى، ص ۱۲۶ـ۱۲۹، ۱۳۳). در سروده هاى نيمايىِ فروغ فرخزاد* و سياوش كسرايى* بحر رمل دومين بحر از حيث پربسامدى است (← همان، ص۱۳۰ـ۱۳۱). آنچه در سروده هاى نيمايى جلب نظر مى كند تركيب وزنها در يك سروده است كه از سرودن يك شعر در دو يا چند وزن به دست مى آيد. نخستين نمونه آن در سروده هاى نيما يوشيج ديده مى شود. در «شعر بهار» وى (ص ۲۲۵ـ۲۲۶)، كه براى كودكان سروده شده است، پنج مصراع در بحر رمل و ديگر مصراعها در بحرهاى ديگر است. شعر «شب همه شب» نيما (← همان، ص ۷۸۷) نيز از بحرهاى خفيف و رمل تشكيل شده است (براى بررسى تفصيلى اين سروده ها ← حسنى، ص ۱۷۲ـ۱۷۵). شعر «آرش كمانگير» سياوش كسرايى (ص ۶۳ـ۷۷) نيز آميخته اى از دو بحر هَزَج و رمل است. از مهم ترين دلايل كاربرد بسيار اين بحر در فارسى جنبه موسيقايى آن است (← شمس قيس، ص ۸۸؛ نصيرالدين طوسى، ص ۷۴)، زيرا در دو علم عروض* و ايقاع* (نظم و تناسب زمانى نغمه ها) تعداد مقطوعاتِ وزن شعرى و مقياس زمان غنايى آن يكى است. ازاين رو، مناسب رقّت و ملاطفت و از سوى ديگر، مناسب طرب و حزن است و به سبب اوج و فرودى كه دارد شبيه ناله و حزن و براى دعا و استغاثه مناسب تر است و در سروده هايى با مضامين عرفانى كاربرد دارد. همچنين به سبب شباهت به تكاپوى اسبان و پايكوبى كُشتى گيران در ورزشهاى پهلوانى هم به كار رفته است (← تربيت، ص ۲۲۸ـ۲۲۹؛ نيز ← ادامه مقاله). خواندن اشعارى به اين بحر در دستگاههاى موسيقى ايرانى بسيار مرسوم است. جدا از كاربرد فراوان اين وزن براى خواندن بسيارى از گوشه ها و آوازهاى موسيقى دستگاهى (براى نمونه ← فرصت شيرازى، ص ۷۱، ۷۸، ۸۶، ۹۱، ۹۹، ۱۰۶ـ۱۰۷، ۱۵۲ـ۱۵۳، ۱۵۵ـ۱۵۶، ۱۵۸)، گوشه مشهور و محبوب مثنوى، كه در همه دستگاهها و آوازها نواخته و خوانده مى شود، به وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف) است و گوشه هاى حُدى و پهلوى (در دستگاههاى سه گانه و چهارگانه) نيز با اشعارى به همين وزن خوانده مى شود (براى تفصيل ← خضرائى، ص۱۱۶ـ۱۱۷، ۱۲۰). اين جنبه موسيقايى باعث شده كه بحر رمل در گونه هاى مختلف سروده هاى فارسى كاربرد داشته باشد : الف)مديحه گويى (براى نمونه ← رودكى، ص ۱۰۸)؛ ب)مرثيه سرايى (فرخى سيستانى، ص۹۰ـ۹۳؛ امير معزّى، ص ۴۰۵ـ۴۰۶)؛ ج) ترجمه منظوم قرآن كريم از صفى عليشاه در ۱۳۰۸ (صفى عليشاه، ص ۱۳۰۹)؛ د) ترجمه هاى آهنگين از قرآن كريم (پلى ميان شعر هجائى و عروضى فارسى، ص ۲۱، سطر۱۱، ص ۷۶، سطر۱۲)؛ ه ) مضامين دينى (حالت، ص ۲۱۴ـ۲۱۶)؛ و) مضامين پندآميز و عارفانه، مثل مثنوى مولوى و منطق الطير عطار؛ ز) مضامين عاشقانه (سعدى، ۱۳۶۱ش، ص ۳۸، ش۳۰، ص ۴۷۵، ش۲۵۵؛ بهبهانى، ص ۱۱۱ـ۱۱۲)؛ ح) معانى پرجذبه و شورانگيز (مولوى، ج ۳، ص ۳۰۲ـ۳۰۳، ش ۱۶۲۱)؛ ط) ورزش باستانى و پهلوانى (پرتو بيضايى، ص ۳۸۴ـ۴۰۰، مثنوى گلِ كُشتى از ميرنجات اصفهانى)؛ ى) ارسال مَثَل (اخوان ثالث، ص ۲۱، ۲۷؛ بهبهانى، ص ۲۰۴، بيت ۴)؛ ك) نقد منظوم (اخوان ثالث، ص ۱۵۷ـ ۱۶۷)؛ ل) كشوردارى و اجتماعيات (رودكى، ص ۲۰۸ـ۲۴۶، ترجمه منظوم كليله ودمنه؛ فرخى يزدى، ص ۹۶ـ۹۷؛ اعتصامى، ص ۱۵۵ـ۱۵۶، ش ۲۶)؛ م)مباحث سياسى (اخوان ثالث، ص ۴۸ـ۴۹)؛ ن) اشعار عاميانه، كه بحر رمل از وزنهاى معروف و خوش آهنگ آن است (طبيب زاده، ص ۱۱۹، ۱۳۱ـ۱۳۲)؛ س) شعر كودك (نيما يوشيج، ص ۲۲۵ـ ۲۲۶)؛ ع) ترجمه هاى منظوم به فارسى (حالت، ص ۱۴۴؛ اخوان ثالث، ص ۲۰۲، بيت۳ـ۶، ص۴۷۰ـ۴۷۲)؛ ف)تمثيل (اعتصامى، ص ۳۴۳ـ۳۴۶)؛ ص)قصايد مصنوع در به كارگيرى صنايع بديعى (مختارى غزنوى، ص ۱۲۷ـ۱۳۴)؛ ق)قصيده در شناخت بحرهاى شعرى (جاجرمى، ج ۱، باب ۱۱، ص ض ـ لح)؛ ر) هجو (فرخى يزدى، ص ۲۰۱ـ۲۰۲)؛ ش)اخوانيات (ابتهاج، ص ۷۹ـ۸۲)؛ ت) فتوت نامه ها، مانند فتوت نامه ناصرى سيواسى (سروده شده در ۶۸۹، و بخشهايى از كتاب الاشراق ناصرى سيواسى ← ص ۵ـ۵۷، ۶۱ـ۶۴)؛ ث) مباحث دستورى، باعنوان قانون نامه در ۱۲۰ بيت (صدرالدين حاج سيدجوادى، ص ۷۷)، جوهرالتركيب، قصيده ميمى در ۳۷۵ بيت (احمد منزوى، ج ۱۳، ص ۲۴۸۹)، قواعد زبان فارسى، در قالب مثنوى (همان، ج ۱۳، ص ۲۵۲۳ـ۲۵۲۴)؛خ) منظومه اى در مثلثات، كلماتى كه حرف اول آنها با فتحه، ضمه و كسره به كار مى رود، و درهرصورت معنايى خاص مى دهد، از شاعرى در سده دهم با تخلّص بديعى (← على نقى منزوى، ص۲۰۸ـ ۲۱۰).
۴) در شعر تركى آذربايجانى. اين بحر در شعر تركى آذرى مانند شعر فارسى پركاربرد است. سلطان حسين ميرزا بايْقرا* ديوان غزلياتى به تركى چغتايى دارد كه تمام سروده هايش در بحر رمل است (← د.اسلام، چاپ دوم، ذيل «حسين ميرزابن منصوربن بايقرا»). ساختار اين بحر و زحافهاى آن در شعر تركى آذربايجانى نيز به نظم درآمده است (← رحمانى خياوى، ص ۱۱۵ـ۱۲۰). زحافهاى رايج اين بحر در تركى همان زحافهاى گفته شده در بخشهاى پيشين است. تعويض فاعلاتن به فعلاتن در آغاز مصراع دوم و نيز تبديل فاعلاتن در پايان مصراع به فاعلييان/ فاعلاتان از اختيارات شاعرى است (← همان، ص۱۱۰). سرايندگان تركى آذربايجانى در قالبهاى مختلف از اين بحر استفاده كرده اند، ازجمله غزل (براى نمونه ← فضولى بياتلى، ص ۱۵۹)، قصيده (نباتى قراجه داغى، ص ۹۵)، قطعه (راجى تبريزى، ص ۳۰۸ـ۳۰۹)، مثنوى (صابر، ص ۳۸۸)، مستزاد (شهريار، ص ۲۳۴)، و شش پاره/ مسدّس (نباتى قراجه داغى، ص ۱۶۹ـ۱۷۰). اين بحر در بيان مفاهيم گوناگون به كار رفته است، ازجمله: الف) عاشقانه ها (← فضولى بياتلى، ص ۱۰۵، بيت ۱ـ۵)؛ ب) عارفانه ها (نباتى قراجه داغى، ص ۱۲۵، ش ۴۸)؛ ج) مرثيه هاى مذهبى (شهريار، ص ۱۹۴ـ ۱۹۵)؛ د) مضامين سياسى (صابر، ص ۲۹۹، ش ۶۲)؛ ه ) اخوانيات (شهريار، ص ۷۸ـ۷۹، ۸۴ـ ۸۵)؛ و) سفرنامه (راجى تبريزى، ص ۳۰۸ـ۳۰۹)؛ ز) شكوائيه (ظهورى، ص ۵۶ـ۵۷)؛ ح) ارسال مَثَل (شهريار، ص ۱۱۶ـ۱۱۷)؛ ط)تقريظ منظوم (همان، ص ۱۲۵ـ۱۲۶)؛ ى)مسائل ديگر كشورها (همان، ص ۹۸ـ۹۹)؛ ك) شعر كودك (صابر، ص ۳۸۸)؛ ل) طنز (← هوپ هوپ نامه از صابر، براى نمونه ← همان، ص ۱۰۴)؛ م)بيان آرايه هاى ادبى (← ظهورى، ص ۳۳، ۳۸).
منابع : هوشنگ ابتهاج، تاسيان، تهران ۱۳۸۵ش؛ ابن جِنّى، كتاب العروض، چاپ حُسنى عبدالجليل يوسف، قاهره ۱۴۲۸/۲۰۰۷؛ ابن حِجَّه، خزانة الادب و غاية الارب، چاپ كوكب دَيّاب، بيروت ۱۴۲۱/۲۰۰۱؛ ابن دُرَيد، كتاب جمهرة اللغة، چاپ رمزى منير بعلبكى، بيروت ۱۹۸۷ـ۱۹۸۸؛ ابن رشيق، العمدة فى محاسن الشعر و آدابه و نقده، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، بيروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛ ابن سراج شنترينى، المعيار فى اوزان الاشعار، چاپ محمدرضوان دايه، بيروت ۱۳۸۸/۱۹۶۸؛ ابن سيده، المحكم و المحيط الاعظم، چاپ عبدالحميد هنداوى، بيروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛ ابن سينا، الشفاء، الرياضيات، ج ۱، الفن الثالث: جوامع علم الموسيقى، چاپ زكريا يوسف، قاهره ۱۳۷۶/۱۹۵۶؛ ابن عبدربّه، كتاب العقد الفريد، چاپ احمد امين، احمد زين، و ابراهيم ابيارى، قاهره ۱۳۵۹ـ۱۳۶۸/ ۱۹۴۰ـ۱۹۴۹؛ ابن عربى، ترجمان الاشواق، بيروت ۱۳۸۱/۱۹۶۱؛ ابن كثير، البداية و النهاية، بيروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛ ابن معتز، ديوان، چاپ محمد بديع شريف، قاهره ]۱۹۷۷ـ ۱۹۷۸[؛ ابن منظور؛ ابن وردى، ديوان، چاپ عبدالحميد هنداوى، قاهره ۱۴۲۷/۲۰۰۶؛ اسماعيل بن قاسم ابوالعتاهيه، ابوالعتاهية: اشعاره و اخباره، چاپ شكرى فيصل، دمشق ?]۱۳۸۴/ ۱۹۶۴[؛ ابوالفرج اصفهانى؛ حبيب بن اوس ابوتمّام، ديوان الحماسة، به روايت موهوب بن احمد جواليقى، چاپ عبدالمنعم احمد صالح، بغداد ۱۹۸۰؛ قاسم بن سلّام ابوعُبَيْد، كتاب الامثال، چاپ عبدالمجيد قطامش، دمشق ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛ ابونصر فراهى، نصاب الصِبيان، چاپ محمدجواد مشكور، تهران ۱۳۵۴ش؛ حسن بن هانى ابونواس، ديوان، چاپ اوالت واگنر، ج ۱، قاهره ۱۳۷۸/۱۹۵۸، ج ۳، ويسبادن ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛ سعيدبن مسعده اخفش اوسط، كتاب العروض للاخفش، چاپ سيدبحراوى، در فصول، ج ۶، ش ۲ (يناير ۱۹۸۶)؛ همو، كتاب القوافى، چاپ عزة حسن، دمشق ۱۳۹۰/۱۹۷۰؛ مهدى اخوان ثالث، ترا اى كهن بوم و بر دوست دارم، تهران ۱۳۷۰ش؛ صابربن اسماعيل اديب صابر، رساله اى در باب اوزان شعر عربى و فارسى، چاپ مجتبى مينوى، در مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، سال ۹، ش ۳ (فروردين ۱۳۴۱)؛ ارسطو، فن الشعر : مع الترجمة العربية القديمة و شروح الفارابى و ابن سينا و ابن رشد، ترجمه عن اليونانية و شرحه و حقق نصوصه عبدالرحمان بدوى، قاهره ۱۹۵۳؛ محمدبن احمد ازهرى، تهذيب اللغة، ج ۱۵، چاپ ابراهيم ابيارى، قاهره ۱۹۶۷؛ اشعار پراكنده قديمترين شعراى فارسى زبان: از حنظله بادغيسى تا دقيقى (بغير رودكى)، با تصحيح و مقابله و ترجمه و مقدمه به زبان فرانسوى ژيلبر لازار، ج ۲، تهران: انستيتو ايران و فرانسه، ۱۳۴۱ش؛ پروين اعتصامى، ديوان، چاپ اميرعلى آذرطلعت، تبريز ۱۳۸۷ش؛ اعلاخان افصح زاد، نقد و بررسى آثار و شرح احوال جامى، تهران ۱۳۷۸ش؛ محمدبن عبدالملك اميرمعزّى، ديوان، چاپ عباس اقبال آشتيانى، تهران ۱۳۱۸ش؛ على احمد باكثير، اخناتون و نفرتيتى: مسرحية شعرية، فجاله، مصر ?] ۱۹۶۷[؛ وليدبن عبيد بُحتُرى، ديوان، شرحه و علق عليه محمد تونچى، بيروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹؛ عبدالرحمان برقوقى، شرح ديوان حسّان بن ثابت انصارى، بيروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛ سليمان بستانى، نظرية الشعر: مقدمة ترجمة الالياذة، دمشق ۱۹۹۶؛ قاسم بن محمد بَكرَجى، شرح شفاءالعلل فى نظم الزحافات و العلل، چاپ احمد عفيفى، ]قاهره [۲۰۰۵؛ محمدتقى بهار، «شعر در ايران»، مهر، سال ۵، ش ۳ (مرداد ۱۳۱۶)؛ سيمين بهبهانى، از سالهاى آب و سراب، تهران ۱۳۷۷ش؛ عبدالوهاب بياتى، ديوان، بيروت ۱۹۹۰؛ احمدبن حسين بيهقى، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعة، چاپ عبدالمعطى قلعجى، بيروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛ حسين پرتوبيضايى، تاريخ ورزش باستانى ايران: زورخانه، ]تهران[ ۱۳۳۷ش؛ پلى ميان شعر هجائى و عروضى فارسى در قرون اول هجرى: ترجمه اى آهنگين از دو جزء قرآن مجيد، چاپ احمدعلى رجائى، تهران: بنياد فرهنگ ايران، ۱۳۵۳ش؛ محمدعلى تربيت، «مثنوى و مثنوى گويان ايرانى»، مهر، سال ۵، ش ۳ (مرداد ۱۳۱۶)؛ محمداعلى بن على تهانوى، كتاب كشاف اصطلاحات الفنون، چاپ محمد وجيه و ديگران، كلكته ۱۸۶۲، چاپ افست تهران ۱۹۶۷؛ محمدبن بدر جاجرمى، مؤنس الاحرار فى دقائق الاشعار، با مقدمه محمد قزوينى، چاپ ميرصالح طبيبى، تهران ۱۳۳۷ـ۱۳۵۰ش؛ عبدالرحمان بن احمد جامى، عروض جامى، در سه رساله در عروض: عروض جامى، ترانه، اصطلاحات ادبى، چاپ محمد فشاركى، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، ۱۳۸۸ش؛ اسماعيل بن حمّاد جوهرى، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربية، چاپ احمد عبدالغفور عطّار، بيروت ]بى تا.[، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ش؛ سلمى خضراء جيّوسى، الاتجاهات و الحركات فى الشعر العربى الحديث، ترجمة عبدالواحد لؤلؤة، بيروت ۲۰۰۱؛ حازم بن محمد قرطاجنى، منهاج البلغاء و سراج الادباء، چاپ محمدحبيب بن خوجه، تونس ?] ۱۹۶۶[؛ شمس الدين محمد حافظ، ديوان، چاپ محمد قزوينى و قاسم غنى، تهران ۱۳۶۹ش؛ ابوالقاسم حالت، ديوان، تهران ?]۱۳۴۱ش[؛ محمدسعيد حبوبى، ديوان، چاپ عبدالعزيز جواهرى، بيروت ۱۳۳۱، چاپ افست ]قم[ ۱۳۶۹ش؛ حميد حسنى، موسيقى شعر نيما: تحقيقى در اوزان و قالبهاى شعرى نيما يوشيج، تهران ۱۳۷۱ش؛ پرويز خانلرى، وزن شعر فارسى، تهران ۱۳۴۵ش؛ بابك خضرائى، «نگاهى به وزن شعر در چند روايت از رديف موسيقى ايران»، فصلنامه ى موسيقى ماهور، ش ۲۳ (بهار ۱۳۸۳)؛ يحيى بن على خطيب تبريزى، الوافى فى العروض و القوافى، چاپ عمر يحيى و فخرالدين قباوه، حلب ۱۳۹۰/۱۹۷۰، چاپ افست دمشق ۱۴۰۷/۱۹۸۶؛ خليل بن احمد، كتاب العين، چاپ مهدى مخزومى و ابراهيم سامرائى، قم ۱۴۰۵؛ محمود درويش، ديوان، ج ۱، بيروت ۱۹۹۴؛ محمدبن احمد دقيقى، ديوان، چاپ محمدجواد شريعت، تهران ۱۳۶۸ش؛ محمدبن ابى بكر دمامينى، العيون الغامزة على خبايا الرامزة، چاپ حسّانى حسن عبداللّه، قاهره ]بى تا.[؛ ابوالحسن بن على اكبر راجى تبريزى، كليات ديوان، چاپ ابوالفضل احمدلو، تبريز ۱۳۸۸ش؛ رجا عيد، التجديد الموسيقى فى الشعر العربى، اسكندريه: المعارف، ]بى تا.[؛ صمد رحمانى خياوى، مقايسه عروض فارسى و آذربايجانى، تبريز ۱۳۷۹ش؛ جعفربن محمد رودكى، رودكى: آثار منظوم، با ترجمه روسى، مسكو ۱۹۶۴؛ محمدبن محمد زَبيدى، تاج العروس من جواهرالقاموس، ج ۲۹، چاپ عبدالفتاح حلو، كويت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛ رودولف زلهايم، امثال كهن عربى، ترجمه احمد شفيعيها، تهران ۱۳۸۱ش؛ محمودبن عمر زمخشرى، القسطاس المستقيم فى علم العروض، بغداد ۱۹۶۹؛ عبدالوهاب بن ابراهيم زنجانى، كتاب معيار النظّار فى علوم الاشعار، تحقيق و دراسة و شرح محمدعلى رزق خفاجى، ج ۱، قاهره ] ۱۹۹۱[؛ مصلح بن عبداللّه سعدى، غزليات سعدى، چاپ حبيب يغمائى، تهران ۱۳۶۱ش؛ همو، گلستان سعدى، چاپ غلامحسين يوسفى، تهران ۱۳۷۷ش؛ يوسف بن ابى بكر سكّاكى، مفتاح العلوم، قاهره ۱۳۵۶/۱۹۳۷؛ سعيد سلطانى طارمى، عروض به زبان امروز، تهران ۱۳۹۰ش؛ بدرشاكر سيّاب، المجموعة الشعرية الكاملة، بيروت ۲۰۰۰؛ سيدعلى خان مدنى، انوارالربيع فى انواع البديع، چاپ شاكر هادى شكر، نجف ۱۳۸۸ـ ۱۳۸۹/۱۹۶۸ـ ۱۹۶۹؛ سيفى بخارائى، رساله عروض سيفى، در عروض سيفى و قافيه جامى، به تصحيح بلوخمان، چاپ محمد فشاركى، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۷۲ش؛ محمدپادشاه بن غلام محيى الدين شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسى، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران ۱۳۶۳ش؛ شرح ديوان لبيدبن ربيعة العامرى، چاپ احسان عباس، كويت: التراث العربى، ۱۹۸۴؛ محمدبن حسين شريف رضى، ديوان، ج ۱، بيروت: داربيروت، ]بى تا.[؛ شعبان صلاح، موسيقى الشعر بين الاتبّاع و الابتداع، قاهره ۲۰۰۷؛ ربيع شمرى، العروض فى الشعر الشعبى العراقى: ۱۹۶۷ـ ۱۹۸۷، ]بغداد [۱۹۸۷؛ شمس فخرى اصفهانى، معيار جمالى و مفتاح ابواسحاقى: علم عروض، علم قوافى، علم بدايع الصنايع، چاپ يحيى كاردگر، تهران ۱۳۸۹ش؛ محمدبن قيس شمس قيس، كتاب المعجم فى معايير اشعار العجم، تصحيح محمدبن عبدالوهاب قزوينى، چاپ مدرس رضوى، تهران ?]۱۳۳۸ش[؛ احمد شوقى، الشوقيات، بيروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛ شوقى ضيف، الشعر و الغناء فى المدينة و مكة لعصر بنى امية، قاهره ] ۱۹۷۹[؛ محمدحسين شهريار، كليات تركى شهريار، چاپ اصغر فردى، تهران ۱۳۷۱ش؛ على اكبر صابر، هوپ هوپ نامه، باكو ۱۹۶۵؛ صاحب بن عَبّاد، الاقناع فى العروض و تخريج القوافى، چاپ محمدحسن آل ياسين، بغداد ۱۳۷۹/۱۹۶۰؛ حسن صدرالدين حاج سيدجوادى، دستورنويسى فارسى در شبه قارّه، اسلام آباد ۱۳۷۲ش؛ عبدالعزيزبن سرايا صفى الدين حلّى، ديوان، بيروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛ محمدحسن بن محمدباقر صفى عليشاه، تفسير صفى، همراه با ترجمه قرآن ]از[ مهدى الهى قمشه اى، چاپ حامد ناجى اصفهانى، اصفهان ۱۳۸۷ش؛ اميد طبيب زاده، تحليل وزن شعر عاميانه فارسى: همراه سيصد قطعه شعر عاميانه و تقطيع آنها، تهران ۱۳۸۲ش؛ طَرَفة بن عبد، ديوان، چاپ حمد و طماس، بيروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛ صمد ظهورى، هجا وزنى : آذربايجان ادبياتيندا، تبريز ۱۳۶۱ش؛ عبداللّه طيب، المرشد الى فهم اشعار العرب و صناعتها، بيروت ۱۹۷۰؛ عزالدين اسماعيل، الشعرالعربى المعاصر: قضاياه و ظواهره الفنية و المعنوية، بيروت ۱۹۸۸؛ عيسى عاكوب، موسيقا الشعر العربى، بيروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛ غازى مختار طليمات، موسيقاالشعر، حمص، سوريه ۱۹۹۴؛ غازى يموت، بحور الشعر العربى: عروض الخليل، بيروت ۱۹۸۹؛ عبداللّه محمد غذّامى، الصوت القديم الجديد: دراسات فى الجذور العربية لموسيقى الشعر الحديث، ]قاهره [۱۹۸۷؛ على بن جولوغ فرخى سيستانى، ديوان، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران ۱۳۷۱ش؛ محمد فرخى يزدى، ديوان، چاپ حسين مسرّت، يزد ۱۳۷۸ش؛ محمدنصيربن جعفر فرصت شيرازى، بحورالالحان در علم موسيقى و نسبت آن با عروض، ]تهران [۱۳۴۵ش؛ محمد فشاركى، «اختلافات عروض فارسى و عربى» در جشن نامه استاد مدرس رضوى: مجموعه مقالات علمى و ادبى، زيرنظر ضياءالدين سجادى، تهران: انجمن استادان زبان و ادب فارسى، ۱۳۵۶ش؛ محمدبن سليمان فضولى بياتلى، ديوان تركى، چاپ امين صديقى، تهران ۱۳۷۴ش؛ محمد قزوينى، بيست مقاله قزوينى، چاپ ابراهيم پورداود و عباس اقبال آشتيانى، تهران ۱۳۶۳ش؛ آرتور امانوئل كريستن سن، كارنامه شاهان در روايات ايران باستان، ترجمه باقر اميرخانى و بهمن سركاراتى، تبريز ۱۳۵۰ش؛ سياوش كسرايى، از آوا تا هواى آفتاب: مجموعه شعرها، تهران ۱۳۸۴ش؛ گوستاو ادموند فون گرونبام، دراسات فى الادب العربى، ترجمة احسان عباس و ديگران، بيروت ۱۹۵۹؛ عباس ماهيار، «خواجوى كرمانى مبتكرى ژرف نگر در اوزان شعر فارسى»، در نخلبند شعرا: مجموعه مقالات كنگره جهانى بزرگداشت خواجوكرمانى، ۲۳ الى ۲۶ مهرماه ۱۳۷۰، تدوين و ويرايش احمد اميرى خراسانى، ج ۲، كرمان: مركز كرمان شناسى، ۱۳۷۹ش؛ محمدجعفر محجوب، سبك خراسانى در شعر فارسى، تهران ۱۳۵۰ش؛ محمدحماسه عبداللطيف، البناء العروضى للقصيدة العربية، قاهره ۲۰۰۸؛ عثمان بن عمر مختارى غزنوى، ديوان عثمان مختارى، چاپ جلال الدين همائى، تهران ۱۳۴۱ش؛ حسين مدرّسى، فرهنگ كاربردى اوزان شعر فارسى، تهران ۱۳۸۴ش؛ محمدبن عمران مرزُبانى، كتاب نورالقبس المختصر من المقتبس، اختصار يوسف بن احمد يغمورى، چاپ رودلف زلهايم، ويسبادن ۱۳۸۴/۱۹۶۴؛ محمد سعداللّه مفتى مرادآبادى، ميزان الافكار فى شرح معيارالاشعار، در محمدبن محمد نصيرالدين طوسى، معيارالاشعار: در علم عروض و قافيه، چاپ محمد فشاركى، تهران ۱۳۸۹ش؛ مفضل بن محمد مُفَضَّل ضَبّى، المُفَضَّليات، چاپ احمد محمد شاكر و عبدالسلام محمد هارون، قاهره ?]۱۳۸۳/ ۱۹۶۳[؛ احمد منزوى، فهرست مشترك نسخه هاى خطى فارسى پاكستان، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ش؛ على نقى منزوى، فرهنگنامه هاى عربى بخارى، تهران ۱۳۳۷ش؛ شموئيل موريه، الشعر العربى الحديث: ۱۸۰۰ـ ۱۹۷۰، تطور اشكاله و موضوعاته بتأثير الادب الغربى، ترجمه و علق عليه شفيع سيد و سعد مصلوح، قاهره ۲۰۰۳؛ جلال الدين محمدبن محمد مولوى، كليات شمس، يا، ديوان كبير، چاپ بديع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ش؛ نازك الملائكه، قضايا الشعر المعاصر، بيروت ۱۹۶۲؛ ناصرى سيواسى، فتوتنامه مولانا ناصرى، با ضميمه منتخباتى از كتاب الاشراق، چاپ فرانتس تشنر، لايپزيگ ۱۹۴۴؛ ابوالقاسم نباتى قراجه داغى، ديوان اشعار تركى: همراه با كشف الابيات، چاپ حسين محمدزاده صديق، تبريز ۱۳۸۷ش؛ نصربن مزاحم، وقعة صفّين، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بيروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛ محمدبن محمد نصيرالدين طوسى، معيارالاشعار در علم عروض و قوافى، چاپ محمد فشاركى، تهران ۱۳۸۹ش؛ سعيد نفيسى، مقالات سعيد نفيسى در زمينه زبان و ادب فارسى، ج ۲، به كوشش كريم اصفهانيان و محمدرسول درياگشت، تهران ۱۳۹۰ش؛ نيما يوشيج، مجموعه ى كامل اشعار نيما يوشيج، چاپ سيروس طاهباز، تهران ۱۳۹۱ش؛ تقى وحيديان كاميار، بررسى منشأ وزن شعر فارسى، مشهد ۱۳۷۰ش؛ همو، فرهنگ اوزان شعر فارسى و فرهنگ اوزان صد شاعر بزرگ فارسى زبان، مشهد ۱۳۸۹ش؛
Pierre Cachia, Popular narrative ballads of modern Egypt, Oxford 1989; Laurence Paul Elwell-Sutton, The Persian metres, Cambridge 1976; EI1, Suppl. s.v. "Ramal"(by A. Schaade); EI2, s.vv/ "H¤ usayn M¦ârz¦a b. Man¤su¦ r b.Bay¤kara" (by T. Gandjeï), "Ramal.1:as a poetic meter" (by W. Stoetzer); Wilhelmus Franciscus Gerardus Josephus Stoetzer, Theory and practice in Arabic metrics, Leiden 1989; O. Wright, "Music and verse", in Arabic literatureto the end of the Umayyad period, ed. A. F. L. Beeston etal., Cambridge: Cambridge University Press, 1983.
/ باقر قربانى زرّين