رقص

معرف

حركات موزون بدنى فردى يا جمعى، معمولا همراه با موسيقى و هماهنگ با ضرباهنگهاى آن كه در فقه احكامى بر آن مترتب است.
متن

رقص، حركات موزون بدنى فردى يا جمعى، معمولا همراه با موسيقى و هماهنگ با ضرباهنگهاى آن كه در فقه احكامى بر آن مترتب است. افزون بر «رقص» كه واژه اى فراگير براى اشاره به اين حركات و گونه هاى مختلف آن در فرهنگهاى مختلف اسلامى بوده است، غالبآ در زبانهاى رايج جهان اسلام، واژگان بومى معادلى نيز براى رقص وجود داشته است؛ چنان كه، براى نمونه در عربى، به ويژه در متون قديم تر، «زفن» و در اردو «ناچ» مترادفهايى براى رقص بوده اند (← ابن فارِس؛ ابن منظور، ذيل «زفن»؛ اردو لغت، ذيل «ناچ»؛ در كشور مغرب نيز واژه «شطح» به معناى رقص بوده است ← دوزى[۱] ، ذيل «شطح»). در پارسى، به ويژه در دوره هاى پيش از معاصر، واژگان «بازى» و «بازيگر» در معناى «رقص» و «رقصنده» كاربرد داشته اند (← دهخدا، ذيل واژگان). در افغانستان، «بچه بازيگر» از نامهايى است كه به پسران رقصنده اطلاق مى شود (← بيلى[۲] ، ص ۱۴۱). در برخى ديگر از زبانهاى جهان اسلام نيز، واژگان مشير به همين معناى اعمّ بازى، كه به تفريحات و سرگرميهايى جز رقص هم اطلاق مى شده اند، گاه به معناى رقص بوده اند؛ براى نمونه واژگان «اُيون»[۳] تركى و «لعب» عربى چنين اند (← ابن منظور، همانجا؛ د. ا. د. ترك، ذيل "Oyun"). در تركى معاصر، وام واژه «دانس»[۴] واژه اصلى براى اشاره به رقص است. افزون براين، همچون بسيارى از گونه ها و مصداقهاى پديده هاى عام ديگر، بسيارى از انواع رقصها نيز واژگانى خاص خود داشته اند؛ چنان كه فعل «دَبَكَ» (و ساختارهاى «يَدبك»، «دَبكْ»، و «تدبيك») به معناى اجراى رقص «دَبكة» (رقص رايج در سوريه و شمارى از كشورهاى غرب جهان اسلام) كاربرد داشته است (براى نمونه ← دوزى، ذيل «دبك»). تاريخ اجتماعى. رقصهاى رايج در سرزمينهاى اسلامى غالبآ هنگام برگزارى آيينها و مراسم اجرا مى شده اند. در بسيارى از اين رقصها، تفريح و سرگرمى يا صِرف خلاقيت هنرى منظور نبوده و اهداف و كاركردهايى آيينى و مذهبى مراد شده است. اجراكنندگان گونه هاى پرشمارى از رقصها، مانند غالب رقصهاى قومى و محلى نيز، افرادى از قوم و قبيله بوده اند كه رقص را به عنوان يكى از فعاليتهاى زندگى روزانه، و نه همچون حرفه و تخصصى درآمدزا مى آموختند. بااين حال، رقصهايى نيز بوده كه رقاصان حرفه اى در ازاى دريافت دستمزد در دربار يا مجالس و مهمانيهاى عمومى و خصوصى، به قصد سرگرم ساختن و لذت بردن مخاطبان عرضه مى كردند. اجراكنندگان رقصهاى نوع اخير صنفى با ويژگيهاى متمايز حرفه اى و اجتماعى به شمار مى آمده اند. در معناى اخير، غالبآ با ديدى تحقيرآميز به رقص نگريسته شده و اجراكنندگان نيز غالبآ تحت همين نگاه تحقيرآميز بوده اند و مانند صاحبان بيشتر مشاغل ممنوع ديگر، از طبقات فرودست، و به همين علت در بسيارى موارد، از كوليها و بردگان و اسيران مهاجر بوده اند (← سيلوا اى فيگروآ[۵] ، ص ۲۳۲ـ۲۳۳؛ لين[۶] ، ص ۳۵۱ـ۳۵۲؛ لوئيس[۷] ، ص ۱۲۹؛ شِى[۸] ، ۱۳۸۷ش، ص ۴۵). نگاه تحقيرآميز غالب به رقص و رقصندگان در سرزمينهاى اسلامى، باعث شده است كه رقص، در معناى حرفه اى آن، كمتر كاركردى هنرى بيابد. به نظر، يكى از علل كمبود منابع و نگاشته هاى مستقل اسلامى درباره رقص نيز همين نگرش و خوددارى نويسندگان مسلمان از پرداختن به موضوعى باشد كه در نكوهش آن اجماعى عمومى وجود داشته است. بسيارى از داده هاى مربوط به رقصندگان حرفه اى حاصل گزارشهاى مسافران غربى است و غالبآ محدود به دوره هاى پس از سده هاى دهم است. چون بيشتر اين مسافران مرد بوده اند، اطلاعات مربوط به رقص زنان، كه در برخى مناطق و دوره ها مختص اندرونيها بوده، كمتر است (← فاطمى، فصلنامه ى موسيقى ماهور، ش ۱۳، ص ۳۹؛ عامرى، ص ۵۷). در بسيارى از گزارشها، رقصندگان هم تراز روسپيان دانسته شده اند و روسپيگرى فعاليت جنبى رقصندگان گفته شده است (براى نمونه ← شاردن[۹] ، ج ۱، ص ۴۲۵، ج ۲، ص ۸۴۰؛ لين، ص ۲۷۶، ۳۴۸؛ شى، همانجا؛ كمپفر[۱۰] ، ص ۳۶ـ۳۷ كه گزارشى از مرگ شاه عباس دوم ( ۱۰۷۷) داده است). در برخى مناطق، مانند مصر يا افغانستان سده سيزدهم، واژگانِ ناظر به رقصندگان پسر و رقص آنها همان واژگانى بوده كه در اشاره به روابط جنسى    همجنس گرايانه مردانه كاربرد داشته است (← بيلى، ص ۱۴۰ـ ۱۴۱؛ شى، ۲۰۰۶، ص ۱۴۱). برخى از رقاصان مايل نبودند كه به اين شغل و عنوان اشتهار يابند؛ مثلا، به گزارش عين السلطنه (ج ۳، ص ۲۰۳۵)، برخى رقصندگان زن، براى اينكه به رقاصى شناخته نشوند، نامهاى مجعول و مستعار مردانه بر خود مى گذاشتند (براى نمونه ديگرى از چنين نامهاى مستعارى ← ممتحن الدوله، ص ۱۳۱). انتخاب معادل جديد و خنثاى «رقصنده» در ايران دوره پهلوى به جاى واژگان «رقّاص» و «رقّاصه»، و سپس واژه «حركات موزون» به جاى «رقص» نيز چندان از بار منفى اين واژگان نكاسته است (← شى، ۱۳۸۷ش، ص ۴۹، ۵۵ـ۵۶، يادداشت ۱۳؛ همو، ۱۹۹۵، ص ۶۹، پانويس ۲۷). رقص در اماكن مقدس نيز بى حرمتى شمرده شده است؛ براى مثال آورده اند كه چنگيزخان، در تصرف بخارا، در اهانت به مسجدجامع شهر، رقاصگانى را در صحن مسجد به رقص واداشته است (براى نمونه ← جوينى، ج ۱، ص۸۰؛ شبانكاره اى، ج ۲، ص ۲۳۶). رقص در جهان اسلام، عمدتآ حرفه اى غيرمردانه بوده است و رقصندگان غالبآ از زنان يا پسربچگان بوده اند. آنها همراه نوازندگانشان، گروهها و دسته هايى تشكيل مى دادند، كه هر گروه ممكن بود شامل چندين رقصنده شود و سردسته اى رهبرى ايشان و مديريت امورشان را عهده دار باشد (براى نمونه ← شاردن، ج ۱، ص ۴۲۷، ۴۲۹، ۴۳۱؛ نيبور[۱۱] ، ج ۱، ص ۱۵۳؛ ممتحن الدوله، همانجا). پسربچگان، كه در بسيارى موارد از اسيران و يتيمان بى سرپرست بوده اند، اين حرفه را از سنين كم آغاز مى كردند و آن را تا زمان بلوغ، كه ظاهرى مردانه مى يافتند، ادامه مى دادند (براى نمونه ← حافظ ابرو، ج ۴، ص ۸۲۵، ۸۴۵؛ سيلوا اى فيگروآ، ص ۸۶، ۲۳۲ـ۲۳۳؛ بيلى، همانجا). برخى از واژگانى كه در اطلاق به اين پسران رقصنده به كار مى رفته، مانند «بچه» در آسياى مركزى و افغانستان يا «كوچك» در آسياى صغير، به همين كم سن وسالى اشاره دارد. در تركستان سده سيزدهم، به پسران رقصنده، حتى اگر پس از بلوغ و كناره گيرى از رقص، مكانتى مى يافتند نيز، تا پايان عمر «بچه» اطلاق مى شد. غالب اين پسربچگان، پس از سنين بلوغ از نوازندگان دسته ها مى شدند (← لوئيس، ص ۱۲۹؛ بيلى، ص ۱۴۰ـ۱۴۲؛ اسكايلر[۱۲] ، ص ۷۰، ۷۳؛ پاكالين[۱۳] ، ذيل "Kεek"و "Rakkas"). در آسياى مركزى، بسيارى از پسربچگان پس از بلوغ در قهوه خانه هاى محل رقصشان كار مى كردند (← اسكايلر، ص۷۰). برخى از رقصندگان بالغ نيز به آموزش پسربچگان مبتدى پس از خود مى پرداختند، چنان كه در آسياى صغير چنين بود (← لوئيس، همانجا). اين پسران جامه هايى زنانه مى پوشيدند، موهاى سر را بلند مى گذاشتند، مانند زنان آرايش مى كردند، و رقص آنان شامل مايه ها و اشاراتى زنانه مى شد (براى نمونه ← عبدالرزاق سمرقندى، ج ۲، دفتر۱، ص ۳۳۰؛ سيلوا اى فيگروآ، ص ۸۶، ۳۴۲؛ غَزّى، ج ۱، ص ۱۹۶؛ لوئيس، همانجا؛ بيلى، ص ۱۲۸). در سده سيزدهم، در عراق، اين پسربچگان، كه به «ذكرْبِنت» ]مردْدختر[ معروف بوده اند، سينه هايشان را براى رقص، به شكلى مصنوعى، برجسته مى كردند و در آسياى مركزى، گيسوان بلند جعلى به سر مى گذاشتند و خلخال و النگو داشتند. در مصر نيز، حتى در مواقع عادى و هنگام رفت وآمد، اغلب چهره را براى تظاهر به زنانگى مى پوشانده اند (← لين، ص ۳۵۱؛ اسكايلر، ص ۷۲؛ تسيجر[۱۴] ، ص ۶۱، ۱۹۷). برخى مقامات دينى، براى تنبيه دسته ها و جلوگيرى از فعاليت آنان، موى رقصنده دسته را مى تراشيدند (← عين السلطنه، ج ۲، ص ۱۳۷۲؛ وقايع اتفاقيه، ص ۵۵۹، ۵۸۸). رقصندگان پسر در مجالس مردانه و مراسم عمومى، كه در دوره هايى از به كارگيرى زنان رقصنده در آنها منع مى شد، نيز مى توانستند حضور يابند. بااين حال، در دوره ها و مناطقى كه در آنها به كارگيرى زنان رقاصه ممنوعيتى نداشت هم، اين پسربچگان مشتريان خود را داشته اند؛ و زن پوشى و عناصر زنانه رقص آنان صرفآ به علت محدوديتهايى كه در عرف و شرع درباره اختلاط زنان و مردان وجود داشته، نبوده است (← شى، ۱۳۸۷ش، ص ۴۸؛ فاطمى، فصلنامه ى موسيقى ماهور، ش ۱۲، ص ۳۴، ش ۱۳، ص ۳۹، ۴۱ـ۴۲). افزون براين، اگرچه غالبآ به كارگيرى مطرب و رقصنده مرد در اندرونيها و مجالس زنانه، يا به عكس، رقص زنان در مجالس مردانه، ناروا دانسته مى شده و همراه با محدوديتهايى بوده است (براى نمونه ← اوليويه[۱۵] ، ص ۸۳؛ عين السلطنه، ج ۹، ص ۷۱۸۶ـ۷۱۸۷؛ اسكايلر، ص ۷۳)، گزارشها از چنين اختلاطهايى، به ويژه در مهمانيهاى خصوصى، اندك نيست (براى نمونه ← شاردن، ج ۳، ص ۱۱۷۳؛ لين، ص ۳۴۸؛ عين السلطنه، ج ۱، ص ۹۲۰ـ۹۲۲؛ فاطمى، فصلنامه ى موسيقى ماهور، ش ۱۳، ص ۴۳). گاه رقصندگان در خيابانها و اماكن عمومى نيز به كار مى پرداختند، چنان كه براى نمونه، پيش از قانون منع رقص در انظار عمومى در ۱۲۵۰ در مصر، زنان رقصنده (غوازى) در خيابانها نيز مى رقصيدند. قهوه خانه هاى ايران دوره صفوى هم محل رقص پسربچه هاى رقصنده بود، و اين قهوه خانه ها به نوعى محل آموزش رقص به اين پسربچگان نيز به شمار   مى آمدند (← شاردن، ج ۴، ص ۱۰۵۱ـ۱۰۵۲؛ سيلوا اى فيگروآ، ص ۳۴۱؛ لين، ص ۳۴۷ـ۳۴۸ و پانويس ۱). بااين حال، به علت نگرش نكوهنده پيش گفته به رقص، پيش از تأسيس برخى آموزشگاههاى رقصهاى ملى يا اروپايى در بعضى كشورها در يكى دو قرن اخير، آموزشها غالبآ جنبه همگانى نداشتند و رقصها معمولا فاقد سنّت رسمى و نيز نظام آموزشى آزاد بودند (← شى، ۱۳۸۴ش، ص ۱۱). نگرش يادشده و نبود سنّت آموزشى يكى از عوامل رشد بداهه پردازيها و خلاقيتهاى فردى در اجراى رقصها بوده است (← همو، ۱۹۹۹، ص ۱۷۶). رقصندگان ممكن بود در اعياد، عروسيها و مهمانيهاى پاگشا، جشنهاى تولد نوزاد و اسم گذارى و خِتان، هنگام صرف غذا در مهمانيها، استقبال از هيئتهاى سياسى، تاج گذاريها، مراسم دريافت خِلعت شاهانه، و به طور كلى، همه جشنها و مهمانيها به كار گرفته شوند (براى نمونه ← شاردن، ج ۲، ص ۷۹۳، ج ۳، ص ۱۱۷۳؛ عين السلطنه، همانجا؛ مستوفى، ج ۱، ص ۲۰۷؛ بيلى، ص ۱۲۸). گاه كاروانهاى زيارتى يا اردوهاى سپاهى و دربارى نيز شمارى از رقصندگان و اهل طرب را همراه داشتند (← كمپفر، ص ۱۹۳؛ اوليويه، ص ۹۱؛ لين، ص ۳۵۰). رقصنده هاى قابل و ماهر ممكن بود به حرمسرا و اندرون كاخ شاهى راه يابند، از عمله طرب يا خلوت و نديمان دربار شوند، و بسا كه به عقد شاه و بلندپايگان دربارى و سپاهى درآيند (براى نمونه ← بداؤنى، ج ۱، ص ۲۹۸؛ خاورى شيرازى، ج ۲، ص ۱۰۵۴ـ۱۰۵۷؛ عين السلطنه، ج ۶، ص ۴۷۱۶). رقصندگان عادى دربارى معمولا دارايى شاه به حساب مى آمدند و چه بسا كه شاه به ديگران هبه و هديه شان مى كرد (براى نمونه ← تاورنيه[۱۶] ، ص ۴۸۸؛ احمدميرزا قاجار، ص ۱۰۹). گاه رقصندگان شهرت يافته شهرهاى ديگر براى كار در دربار به پايتخت احضار و در مواردى، رقصندگانى از خارج از كشور در دربار به كار گرفته مى شدند (براى نمونه ← استرآبادى، ص ۳۸۴؛ عين السلطنه، ج ۲، ص ۱۳۷۲). معمولا رقصندگان بااستعداد مشتريانى ثابت مى يافتند و كار و بار بعضى چنان بود كه هم زمان، چندين تقاضا و مشترى داشتند. در بخاراى سده سيزدهم، مرسوم بود كه هريك از اعيان پسربچه اى رقصنده در استخدام داشته باشد. در افغانستان نيز، هريك از پسربچگان رقصنده يك حامى داشت (← اسكايلر، ص ۷۱؛ بيلى، ص ۱۴۲؛ لوئيس، ص ۱۲۹). چنين رقصندگانى، به ويژه آنانى كه در دربار مى رقصيدند، دستمزدهايى دريافت مى كردند كه به همراه انعامها و شاباشها و مزد بيشترى كه غالبآ از روسپيگرى كسب مى كردند، مبالغى چشمگير مى شد (براى نمونه ← شبانكاره اى، ج ۲، ص ۷۸؛ شاردن، ج ۱، ص ۴۲۷ـ ۴۲۹، ۴۳۱، ج ۳، ص ۹۸۱؛ عين السلطنه، ج ۱، ص ۶۵۵ـ ۶۵۶، ۸۸۴؛ لين، همانجا). در ايران، گاه رقصندگان براساس دستمزدهايى كه دريافت مى كردند به دسته هايى، مثلا «ده تومانى»، «پنج تومانى» و «پول سياه»، تقسيم مى شدند (← شاردن، ج ۱، ص ۴۲۹؛ وارينگ[۱۷] ، ص ۲۰۲). بر اين درآمدها ماليات مقرر مى شد و حكومت بر صنف نوازندگان و رقصندگان نظارت داشت، چنان كه براى نمونه در ايران، در دوره هايى، مشعل دارباشى يا احتشام خلوت دربار سامان دهى و نظارت اين اصناف را عهده دار بودند (← اوبن[۱۸] ، ص ۲۳۰ـ۲۳۱؛ وارينگ، همانجا؛ بهبهانى، ج ۱، ص۳۴۱). اگرچه برخى از رقصندگان دائمآ از شهرى به شهر ديگر كوچ مى كرده اند، غالب ايشان در محلاتى معيّن، كه ممكن بود بخشى از محله هاى بدنام باشد، ساكن بوده اند (براى نمونه ← وارينگ؛ لين، همانجاها). برخى قبيله ها نيز به رقص شهره بوده اند و رقصندگى و مطربى حرفه اصلى ساكنان بعضى مناطق گفته شده است (براى نمونه ← عين السلطنه، ج ۵، ص ۴۱۳۷، ج ۷، ص ۵۵۶۴؛ لين، ص ۳۴۷؛ بيلى، ص ۱۴۱). چون وصلت با اين قبايل ننگ بوده، ازدواجهاى آنان غالبآ درون قبيله اى بوده است (براى نمونه ← لين، ص ۳۵۰؛ نيبور، ج ۱، ص ۱۵۳). در مصر، شوهران غوازى معمولا نوازنده آنان بوده اند (← لين، همانجا). پس از مواجهه با فرهنگ غربى، بعضى خانواده ها از سويى رقص را هنرى مايه فخر دختران آماده ازدواجشان مى دانسته اند و از سوى ديگر، بنا به نگرش سنّتى، آموختنش را مغاير عفاف مى پنداشتند (براى نمونه هايى از مشكلات تلفيق اين دو نگرش هنگام ازدواج دختران ← عين السلطنه، ج ۶، ص ۴۸۲۴ـ ۴۸۲۵، ج۱۰، ص ۷۷۰۴؛ شى، ۲۰۰۶، ص ۱۵۶). رقصها ممكن بود چندين ساعت طول بكشد (براى نمونه ← شاردن، ج ۳، ص ۹۸۰؛ عين السلطنه، ج ۶، ص ۴۸۱۸). رقصندگان و دسته هاى مطربانشان، معمولا به دليل رقابت، مى كوشيدند اجراهايشان را با حركات و نمايشهايى متفاوت كنند. در بسيارى موارد، اجراهاى آنان شامل حركات سخت بدنى، مانند پشتك و وارو يا برداشتن سوزن با پلك چشم، و رقصهاى دشوار يا مخاطره آميزى چون رقص بر چاقو، رقص با جام، كوزه، لاله و شمعدان، رقص با ديگ به سر، و رقص بر آرد و نوشتن و نقاشى بر آن با پا، مى شد (براى نمونه ← دهخدا، ذيل «شيشه باز» و «شيشه بازى»؛ اسكايلر، ص ۷۲؛ شى، ۲۰۰۶، ص ۱۴۶ـ۱۴۷؛ عامرى، ص ۵۳ـ۵۴، ۵۸؛ نيز ← ابن خلدون، ج :۱ مقدمه، ص ۵۰۳ كه در آن، تعليم رقص در كنار بندبازى و ساير كارهاى   عجايب آمده است). نام گذارى رقصها نيز معمولا براساس همين وسايل و اشياى مورد استفاده در آنها (مانند «رقص استكان» و و «رقص كوزه») يا براساس مناطقى بوده كه رقصها در آنها ابداع شده يا رواج داشته است (مانند «رقص شيرازى» و «رقص كاشغرى»)؛ شيوه هاى نام گذارى ديگر مثلا براساس داستانى است كه رقص بازگوكننده آن بوده، يا لباسها يا حركاتى كه رقصندگان به كار برده اند (← اسكايلر، همانجا؛ عامرى، ص ۵۳). رقصندگان معمولا به خوانندگى يا نوازندگى نيز مى پرداختند و تقليدها و نمايشهايى ــغالبآ مضحك همچون روحوضى*ــ اجرا مى كردند، و اساسآ در رقصهاى شرقى جنبه نمايشى غلبه داشت (براى نمونه ← شاردن، ج ۲، ص ۸۴۰؛ ج ۳، ص ۹۸۰؛ عين السلطنه، ج ۱، ص ۹۲۰ـ۹۲۲؛ شهرى باف، ج ۲، ص ۵۸؛ شى، ۱۳۸۷ش، ص ۴۸؛ فاطمى، فصلنامه ى موسيقى ماهور، ش ۱۳، ص ۴۶؛ عامرى، ص ۵۲ـ۵۳). اجراها، در مواردى، ممكن بود دونفره يا گروهى و در همكارى با هم باشد. درصورت تعدد رقصندگان، ممكن بود سرگروهى كه صحنه هاى اصلى را به نمايش درمى آورد، سردستگى رقص را عهده دار باشد. در برخى مراسم، هر دو گروه پسران و دختران مى رقصيدند (← شاردن، ج ۳، ص ۹۸۰؛ افضل الملك، ص ۱۷۳؛ لوئيس، ص۱۳۰). رقاصگان و پسران رقصنده، در بسيارى موارد، دستها يا پاها را با حنا رنگ مى كردند و هنگام رقص، دو زنگوله، قاشقك چوبى يا مسى، يا سنج كوچك، كه با آنها ضرب مى گرفتند، دردست داشتند (براى نمونه ← سيلوا اى فيگروآ، ص ۸۶؛ لين، ص ۳۵۱؛ لوئيس، ص ۱۲۹). لباسهاى آنان نيز معمولا پر زيور و تزيين و جنس يا رنگ آنها به شكلى بود كه جلب توجه مى كرد و متناسب با رقص و به گونه اى بود كه مانع اجراى حركات نباشد (براى نمونه هايى از وصف جامه هاى رقصندگان ← شمس الدين سراج عفيف، ص ۳۶۳؛ تاورنيه، ص ۴۹۱؛ نيبور، ج۱، ص۱۵۳؛ اسكايلر، ص ۷۱؛ مستوفى، ج ۱، ص ۲۰۷؛ پاكالين، ذيل "Kεek"؛ آند[۱۹] ، ص ۱۹۴ـ۱۹۵). گاه رقصها با نقابها و جامه هايى به شكل يا نقش حيوانات بوده است (براى نمونه ← ابن خلدون، ج :۱ مقدمه، ص ۵۴۰؛ حافظ ابرو، ج ۴، ص ۸۲۶؛ عبدالرزاق سمرقندى، ج ۲، دفتر۱، ص۳۳۰ـ ۳۳۱؛ تتَّوى و همكاران، ج ۸، ص۵۱۴۲؛ اتينگهاوزن[۲۰] ، ص۷۱۳ـ ۷۲۷ و تصاوير ص۷۲۷ـ۷۵۰). در بسيارى از موارد، رقصها، به ويژه رقصهاى پسربچگان، توأم با حركاتى شهوت انگيز و طنزى ركيك و دور از نزاكت بوده و مجالس رقص شامل شرب خمر و ديگر مناهى مى شده است (براى نمونه ← لين، ص ۳۴۸، ۴۶۴؛ عين السلطنه، ج ۴، ص ۲۹۱۴ـ۲۹۱۵؛ بيلى، ص ۱۲۸). اين گونه رقصها حتى در حضور شاه نيز رايج بوده است (براى نمونه ← سيلوا اى فيگروآ، ص ۳۴۲؛ عين السلطنه، ج ۱، ص ۸۴۸). چنين مسائلى باعث مى شد كه اهل ديانت در برابر رقص و مجالس آن موضع گيرى و برخى حكومتها، به ويژه در يكى دو قرن اخير، برخى رقصها را ممنوع يا محدود كنند (← لين، ص ۳۴۷، پانويس ۱؛ اسنادى از موسيقى، تئاتر و سينما در ايران، ج ۲، ص ۷۳۰ـ۷۳۴؛ بيلى، ص ۱۴۱؛ شى، ۱۹۹۹، ص ۱). پيدايى كافه ها و كاباره ها و ظهور سينما در دوران جديد، كه امكانات تازه اى براى عرضه تجارى رقص فراهم آورده اند و غالبآ متضمن به كارگيرى زنان رقصنده اى با رقصهايى مغاير با موازين اخلاقى و فقهى بوده اند، بر اين محدوديتها افزوده و عاملى در تشديد رواج تصوير منفى از رقص در فاهمه عمومى مسلمانان شده است (← اسنادى از موسيقى، تئاتر و سينما در ايران، ج ۲، ص ۶۵۸، ۷۰۳ـ۷۰۴، ۸۶۶ـ۸۶۷؛ عامرى، ص ۵۶).

منابع : ابن خلدون؛ ابن فارِس؛ ابن منظور؛ احمدميرزا قاجار، تاريخ عضدى، تهران ۱۳۸۹ش؛ اردو لغت (تاريخى اصول پر)، كراچى: اردو لغت بورد، ۱۹۹۷ـ۲۰۰۷؛ محمدمهدى بن محمدنصير استرآبادى، جهانگشاى نادرى، چاپ عبداللّه انوار، تهران ۱۳۷۷ش؛ اسنادى از موسيقى، تئاتر و سينما در ايران (۱۳۵۷ـ۱۳۰۰ه .ش)، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۳۷۹ش؛ غلامحسين افضل الملك، افضل التواريخ، چاپ منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان، تهران ۱۳۶۱ش؛ گيوم آنتوان اوليويه، سفرنامه اوليويه، ترجمه محمدطاهر ميرزا، چاپ غلامرضا ورهرام، تهران ۱۳۷۱ش؛ عبدالقادربن ملوكشاه بداؤنى، منتخب التواريخ، تصحيح احمدعلى صاحب، چاپ توفيق ه .سبحانى، تهران ۱۳۷۹ـ۱۳۸۰ش؛ آقااحمد بهبهانى، مرآت الاحوال جهان نما : سفرنامه، قم ۱۳۷۳ش؛ ژان باتيست تاورنيه، سفرنامه تاورنيه، ترجمه ابوتراب نورى، چاپ حميد شيرانى، تهران ۱۳۶۳ش؛ احمدبن نصراللّه تتَّوى و همكاران، تاريخ الفى: تاريخ هزارساله اسلام، چاپ غلامرضا طباطبائى مجد، تهران ۱۳۸۲ش؛ ويلفرد تسيجر، رحلة الى عرب اهوار العراق : ۱۹۵۱ـ ۱۹۵۸م، ترجمة خالد حسن الياس، بيروت ۱۴۲۶/ ۲۰۰۶؛ جوينى؛ عبداللّه بن لطف اللّه حافظ ابرو، زبدة التواريخ، چاپ كمال حاج سيدجوادى، تهران ۱۳۸۰ش؛ فضل اللّه بن عبدالنبى خاورى شيرازى، تاريخ ذوالقرنين، چاپ ناصر افشارفر، تهران ۱۳۸۰ش؛ دهخدا؛ گارسيا د سيلوا اى فيگروآ، سفرنامه دن گارسيا د سيلوا فيگوئروآ، سفير اسپانيا در دربار شاه عباس اول، ترجمه غلامرضا سميعى، تهران ۱۳۶۳ش؛ ژان شاردن، سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال يغمايى، تهران ۱۳۷۲ـ۱۳۷۵ش؛ محمدبن على شبانكاره اى، مجمع الانساب، چاپ ميرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۸۱ش؛ شمس الدين سراج عفيف، تاريخ فيروزشاهى، چاپ ولايت حسين، كلكته ۱۸۹۰، چاپ افست تهران ۱۳۸۵ش؛ جعفر شهرى باف، طهران قديم، تهران ۱۳۸۳ش؛ انتونى شِى، «رقص ايرانى: مرورى دانشورانه بر مسائل پژوهشى»، ترجمه ناتالى چوبينه، فصلنامه ى موسيقى ماهور، ش ۲۸ (تابستان ۱۳۸۴)؛ همو، «طراحى رقص مردانه: سبك رقص فوق مردانه به عنوان سنتى ابداع شده در مصر، ايران و ازبكستان»، ترجمه سوسن شريعتى، در همان، ش ۳۹ (بهار ۱۳۸۷)؛ آذردخت عامرى، «رقص عاميانه ى شهرى و رقص موسوم به كلاسيك ايرانى: بررسى تطبيقى در حوزه ى تهران»، در همان، ش ۲۰ (تابستان ۱۳۸۲)؛ عبدالرزاق سمرقندى، مطلع سعدين و مجمع بحرين، چاپ عبدالحسين نوايى، تهران ۱۳۷۲ـ۱۳۸۳ش؛ قهرمان ميرزا عين السلطنه، روزنامه خاطرات عين السلطنه، چاپ مسعود سالور و ايرج افشار، تهران ۱۳۷۴ـ۱۳۸۰ش؛ كامل غَزّى، كتاب نهرالذهب فى تاريخ حلب، چاپ شوقى شعث و محمود فاخورى، حلب ۱۴۱۹/۱۹۹۹؛ ساسان فاطمى، «مطرب ها: از صفويه تا مشروطيت»، فصلنامه ى موسيقى ماهور، ش ۱۲ (تابستان ۱۳۸۰)، ش ۱۳ (پاييز ۱۳۸۰)؛ عبداللّه مستوفى، شرح زندگانى من، يا، تاريخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاريه، تهران ۱۳۷۷ش؛ مهدى بن رضاقلى ممتحن الدوله، خاطرات ممتحن الدوله، چاپ حسينقلى خانشقاقى، تهران ۱۳۵۳ش؛ كارستن نيبور، رحلة الى شبه الجزيرة العربية و الى بلاد اخرى مجاورة لها، ترجمه عبير منذر، بيروت ۲۰۰۷؛ ادوارد اسكات وارينگ، سفرنامه ادوارد اسكات وارينگ، در ده سفرنامه، يا، سيرى در سفرنامه هاى جهانگردان خارجى راجع به ايران، ترجمه مهراب اميرى، تهران: وحيد، ۱۳۶۹ش؛ وقايع اتّفاقيه: مجموعه گزارشهاى خفيه نويسان انگليس در ولايات جنوبى ايران از سال ۱۲۹۱ تا ۱۳۲۲قمرى، چاپ سعيدى سيرجانى، تهران: نوين، ۱۳۶۲ش؛

Metin And,40 days 40 nights: Ottoman weddings festivities processions, Iè stanbul 2000; Eugène Aubin, La Perse d’aujourd’ hui: Iran, Mésopotamie, Paris 1908; John Baily, Music of Afghanistan: professional musicians in the city of Herat, Cambridge 1988; Reinhart Pieter Anne Dozy, Supplément aux dictionnaires arabes, Leiden 1881, repr. Beirut 1981; Richard Ettinghausen, Islamic art and archaeology: collected papers, prepared and edited by Myriam Rosen-Ayalon,Berlin1984; Engelbert Kaempfer, Am Hofe des persischen Grosskönigs (1684-85), ed. and tr. Walther Hinz, Leipzig 1940; Edward William Lane, An account of the manners and customs of the modern Egyptians, London 1890; Raphaela Lewis, Everyday life in Ottoman Turkey, New York 1971; Mehmet Zeki Pakalân, Osmanli tarih deyimleri ve terimleri sözlü§gü, èIstanbul 1971-1972; Eugene Schuyler, Turkistan: notes of a journey in Russian Turkistan, Kokand, Bukhara and Kuldja, ed. Geoffrey Wheeler, abridged by K. E. West, London 1966; Anthony Shay, Choreophobia: solo improvised dance in the Iranian world, Costa Mesa, Calif. 1999; idem, "Dance and non-dance: patterned movement in Iran and Islam", Iranian studies, vol. 28, no.1-2 (winter-spring 1995); idem, "The male dancer in the Middle East and Central Asia", Dance research journal,  vol.38, no.1-2 (summer-winter 2006); TDVIèA, s.v. "Oyun" (by Nebi Bozkurt).

/ امين مهربانى /

احكام فقهى. در فقه اسلامى به مسائلى چون غِناء* يا كاربرد آلات لهو همواره پرداخته شده، اما به نظر مى رسد درباره حكم فقهى رقص و متفرعات آن به ويژه در منابع متقدم كمتر بحث شده است. ظاهرآ رقص، به معناى يادشده، در جوامع اسلامىِ آن زمان ــدست كم به شكل رسمى ــ چندان شايع و رايج نبوده كه در مكتوبات فقهى، به ويژه منابع متقدم، مبحثى را به خود اختصاص دهد. البته پاره اى منابع متأخرترِ اهل سنّت كم وبيش به اين موضوع پرداخته اند، ولى در غالب موارد بحث آنها ناظر به سماع* (حركات آميخته با وجد و حال صوفيان) است، نه رقص به معناى عام (براى نمونه ← قرطبى، ج۱۰، ص ۲۶۳، ۳۶۶، ج ۱۵، ص ۲۱۵؛ ابن عابدين (محمدامين)، ج ۳، ص ۳۰۷ـ۳۰۸). به سبب رواج آشكار رقص در سده هاى اخير در كشورهاى اسلامى، كه عمدتآ ناشى از حضور فعال غربيان در اين جوامع و مراوده مسلمانان با جهان غرب بود، اندك اندك موضوع رقص دغدغه ذهنى متديّنان شد و به تبع، فقها بيشتر به آن پرداختند. مثلا، از آقامحمدعلى بهبهانى (فقيه امامى، متوفى ۱۲۱۶) درباره علت حرمت رقص استفتا شده است (← ج ۲، ص ۴۸۰ـ۴۸۴). همچنين در رساله هايى كه در زمان پهلوى اول و پيش از او در رد كشف حجاب نگاشته شده است، نويسندگان رساله ها كه غالبآ از علما بودند، ضمن انتقاد شديد از آموزش رقص در مدارس دخترانه، اين كار را مقدمه شيوع رسمى رقص در جامعه اسلامى ايران دانستند و درباره مفاسد و عواقب اجتماعى و اخلاقىِ اين پديده هشدار دادند (← خراسانى، ص ۷۸۶، ۸۳۷، ۸۴۳ـ۸۴۴، ۸۷۲، ۹۶۷، ۹۷۴؛ جعفريان، ص ۲۷ـ۲۸). به هرحال، با مرورى بر منابع دينى مى توان اطمينان يافت كه رقصيدن را هيچ گاه عالمان دينى امامى و اهل سنّت توصيه نكرده اند. از منظر دينى، رقص از مصاديق لهو است و به سبب برانگيختن برخى تمايلات خاص، مى تواند منشأ فساد باشد. افزون براين، رقص وقار، متانت و هيبت فرد مسلمان را زايل و عفت و حيا را خدشه دار مى كند. البته اين ملاحظات لزومآ به معناى حرمتِ رقص نبوده و بيشتر به اخلاق و سلوك متدينانه نظر داشته است. غزالى (عالِم شافعى، متوفى ۵۰۵) كه خود رقص را مباح دانسته، با اذعان به ناپسندبودن و قبحِ عقلى رقص نزد طبايع عموم مردم به لحاظ مقارنت آن با لهوولعب و فساد، اذعان دارد كه رقصيدن در شأن بزرگان نيست. همين استدلال مستند بسيارى از فقهاى امامى و اهل سنّت در مقام حكم به كراهت يا ممنوعيت رقص بوده است (← غزالى، ج ۲، ص ۳۰۵ـ ۳۰۶؛ خطيب شربينى، ج ۴، ص۴۳۰؛ مرتضى انصارى، ج ۲، ص ۴۱، ۴۷؛ آل كاشف الغطاء، ص ۱۳۲، ۱۳۵؛ تبريزى، ج ۶، ص ۴۰۵؛ صافى، ج ۱، ص ۳۰۳ـ ۳۰۴؛ سيفى، ص ۲۱۷ـ۲۱۸، ۲۲۰). در منابع حديثى اهل سنّت مواردى از سيره پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله وسلم ــغالبآ از طريق عايشه ــ گزارش شده كه برپايه آنها، آن حضرت به رقص و حركات موزون برخى مردان كه در مقابل ديدگان ايشان انجام شده است، اعتراضى نكرده اند و افزون بر آنكه رقص دسته جمعىِ گروهى از حبشيان را نظاره كرده اند، به عايشه نيز اجازه ديدن آن را داده اند (← احمدبن حنبل، ج ۳، ص ۱۵۲، ج ۶، ص ۱۱۶، ۲۳۳؛ بخارى، ج ۱، ص ۱۱۶ـ ۱۱۷، ج ۲، ص ۳، ۱۱؛ نسائى، ج ۲، ص ۴۷۹، ج ۵، ص ۳۰۷ـ ۳۰۹؛ بيهقى، ج۱۰، ص ۲۲۶؛ نيز ← ابن حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۳۶۹ـ۳۷۱، ج ۷، ص۳۹۰ـ۳۹۱). اين گونه روايات مهم ترين مستند آن دسته از فقهاى غيرامامى است كه رقص را حرام ندانسته اند (← ادامه مقاله)؛ همچنان كه يكى از مستندات جواز پايكوبى و رقص صوفيانه همين گزارشهاست (← سهروردى، ص ۱۷۴ـ۱۷۵، ۱۸۱؛ احمدبن محمد طوسى، ص۱۰ـ۱۲؛ نيز ← ابن حجر عسقلانى، ج ۶، ص ۴۰۲ـ۴۰۳). در مقابل، برخى فقها با تكيه بر قرائنى در اين نقلها، حركات موزون حبشيان را نوعى نمايش رزمى براى حفظ و اعلان آمادگىِ مبارزه دانسته اند كه در قالب حركاتى رقص گونه انجام مى شده است. به نظر آنان، آنچه در حضور پيامبر اكرم روى داده، رقص به معناى متداول نبوده است تا تقرير پيامبر مجوز شرعى آن باشد (← قرطبى، ج ۱۵، ص ۲۱۵؛ نَوَوى، ج ۶، ص ۱۸۴ـ۱۸۶؛ ابن حجر عسقلانى، همانجا؛ نيز براى نقد گزارشهاى عايشه از جانب اماميان ← علامه حلّى، ۱۴۰۷، ص ۱۴۹ـ۱۵۲؛ خواجويى، ص ۶۲۰ـ۶۲۱). قدمت موضوع رقص در منابع فقهى اهل سنّت از منابع امامى بيشتر است و غالبآ ذيل مبحث «شهادات» بدان پرداخته اند. بيشتر فقهاى شافعى ــبا استناد به روايات عايشه ــ رقص را به خودىِ خود حرام و حتى مكروه ندانسته و مجاز شمرده اند. به تعبير برخى از آنها، رقص صرفآ نوعى خم وراست كردن بدن است كه به خودىِ خود نمى توان آن را در زمره غيرمباحات دانست (← جوينى، ج ۱۹، ص ۲۶؛ غزالى، ج ۲، ص ۲۷۷ـ۲۷۹؛ زكريا انصارى، ج ۲، ص ۳۸۵؛ خطيب شربينى، همانجا). فقهاى ديگر مذاهب، رقص را ازآن رو كه انجام دادن آن مناسب شأن فرومايگان است، مكروه شمرده اند (← بهوتى حنبلى، ج ۴، ص ۵۷؛ الموسوعة الفقهية، ج ۲۳، ص۱۰). بااين حال، عموم فقهاى اهل سنّت مقارنت رقص را با رفتار حرام شرعى، موجب حرام شدن آن دانسته اند؛ ازجمله بروزدادن اطوار و رفتارهاى زنانه از جانب مرد رقصنده (به استناد ادله منع از تشبّه مردان به زنان)، همراه بودن رقص با شرب خمر و رفتارهاى لهوى در اثناى رقص (← زكريا انصارى؛ خطيب شربينى؛ الموسوعة الفقهية، همانجاها). رقصِ حرام احكام فرعى ديگرى مانند حرمت پرداخت اجرت به انجام دهنده آن نيز دارد كه منابع فقهى اهل سنّت بدان پرداخته اند (← الموسوعة الفقهية، ج ۲۳، ص ۱۱). برپايه آراى فقهاى اهل سنّت، رقص ــدر صورت مداومت و تكرارــ مُروّت (مُروءَة؛ يعنى آراسته بودن به عادات نيكو و دورى از عادات ناپسند كه يكى از شرايط شهود در محاكم قضائى است) را ازبين مى برد و ازاين رو رقّاص صلاحيت اداى شهادت را در محاكم ندارد (← جوينى؛ زكريا انصارى، همانجاها؛ خطيب شربينى، ج ۴، ص۴۳۰ـ۴۳۲؛ بهوتى حنبلى، ج ۶، ص ۵۳۵؛ الموسوعة الفقهية، ج ۲۳، ص۱۰ـ۱۱). برخى علماى معاصر اهل سنّت فقط رقص زن در مقابل زنان را مشروط به دورى آن از كار حرام، جايز دانسته اند (← الفتاوى الاسلامية، ج ۴، ص ۱۲۹۱ـ۱۲۹۲؛ فتاوى اللجنة الدائمة، ج ۱۷، ص ۱۱۲، ج ۱۹، ص ۱۱۶، ۱۳۰ـ۱۳۱). در منابع حديثى شيعه روايات اندكى درباره رقص وجود دارد. بنابر روايتى از امام صادق عليه السلام، پيامبر اكرم امت خود را از زفن (رقص) نهى فرموده است (← كلينى، ج ۶، ص ۴۳۲؛ فيض كاشانى، ج ۵، ص ۱۰۸۲ـ۱۰۸۳؛ نيز براى نقلى متفاوت از اين حديث ← قاضى نعمان، ج ۲، ص ۲۰۷). ابن اشعث كوفى (ص ۳۱۹)، واژه زَمْر (نى، فلوت) را به جاى زفن روايت كرده است. مطابق حديثى ديگر، پيامبر اكرم امت خود را از رقصيدن نهى كرده است (← ابن ابى جمهور، ج ۱، ص۲۶۰). در روايتى رقصيدن نتيجه اغواگرى شيطان به شمار رفته است (← محمدبن حسن طوسى، ص ۳۳۸ـ۳۴۰). هرچند برخى از علما سند روايت نخست را ضعيف دانسته اند (← مجلسى، ۱۳۶۸ش، ج ۲۲، ص ۳۰۲؛ طباطبائى قمى، ج ۱، ص۹۹؛ قس طباطبائى، ج ۱۵، ص ۲۶۴ـ۲۶۵؛ سيفى، ص۲۱۷)، فقها در باب حرمت استعمال آلات لهو به اين روايت استناد كرده اند (براى نمونه ← فاضل هندى، ج۱۰، ص ۲۹۵؛ طباطبائى، همانجا؛ نراقى، ج ۱۸، ص ۱۵۹ـ۱۶۴). احاديث يادشده در معدودى از منابع فقهىِ اماميان مستند حكم حرمت رقص قرار گرفته اند (← منتظرى، ج ۱، ص ۱۴۴ـ۱۴۵، ج ۲، ص ۳۲۸ـ ۳۲۹؛ سيفى، ص ۲۱۷ـ۲۲۱). در منابع متقدم فقه امامى، از حكم رقص سخن به ميان نيامده است و فقط معدودى از فقها به اختصار و بدون ذكر ادّله فقهى رقص را در زمره مكاسب حرام برشمرده اند (← ابن ادريس حلّى، ج۲، ص۲۱۴ـ۲۱۵؛ علامه حلّى، ۱۴۱۰، ج ۲، ص۵۲۹). شهيد اول (ج ۳، ص ۱۶۶) رقص را در زمره محرّماتى شمرده است كه به سبب غايت فعل، حرام شده اند. در سده هاى بعد، حسينى عاملى (ج ۱۲، ص ۱۷۹ـ۱۸۰) و شيخ مرتضى انصارى (ج ۲، ص ۴۱، ۴۷) رقص را يكى از مصاديق «باطل» و «لهوِ حرام» برشمردند (نيز ← لهو*). البته معدودى از فقهاى امامى برخى مصاديق رقص را از شمول حرمت خارج و مستثنا مى دانستند؛ مثلا، حسينى عاملى (همانجا) رقصِ گروهىِ خاص زنان به غرض تشويق و تحريك مردان به جهاد و مبارزه (كه ظاهرآ در ميان اعراب مرسوم بوده) و حسينى مرعشى (فقيه قرن چهاردهم؛ ص ۱۴۶۳ـ۱۴۶۴)، افزون براين، رقص زن براى زنان در مجلس عروسى را، باتوجه به روحيات زنان و متناسب بودن رقص با شأن آنان، جايز مى شمرد. در مقابل، عبدالحسين لارى (متوفى ۱۳۴۲؛ ج ۱، ص ۱۲۸، ۱۵۸، ۲۰۶ـ۲۰۷) به طور مطلق رقص را حرام مى دانست و حتى كتابهاى نگاشته شده درباره رقص را مصداق كتب ضالّه قلمداد مى كرد. فقهاى امامى معاصر در رساله هاى عمليه و پاسخ به استفتائات، به حكم رقص پرداخته اند. به نظر نجفى اصفهانى (ص ۱۵۱۵، ۱۵۲۰)، صِرف حركتِ بدن رقص نيست، بلكه رقص به عملى اطلاق مى شود كه ــدست كم ــ نسبت حداقلى از ويژگيهاى شمرده شده براى آن را دارا باشد. درواقع، معيار تشخيص، عرف است و آنچه عرف در زمره رقص بداند، مشمول حكم شرعى آن است (← سيستانى، ص ۵۴۱؛ مكارم شيرازى، ج ۳، ص ۱۵۷). تأمل در اين آراى فقهى نشان مى دهد كه جز رقصِ زن در برابر نامحرم كه همه فقها بر حرام بودن آن اتفاق نظر دارند و رقص زن در برابر همسر خود كه غالب فقها ــبرپايه قواعد كلى باب نكاح ــ حكم به جواز آن داده اند، درباره حكم ديگر شقوق مسئله (مانند رقصيدن زن در مجالس زنانه يا در برابر مردان مَحرَم و رقص مرد در برابر مردان يا زنان) اختلاف نظر فقهى وجود دارد. عموم فقهاى معاصر فقط رقص زن را براى شوهر خود ــبه شرط همراه نبودن با ارتكاب حرام ــ جايز دانسته اند و برخى از آنها حكم را به زوجين تعميم داده اند (براى نمونه ← گلپايگانى، ج ۱، ص ۵۶۳؛ صافى، ج ۱، ص۳۰۳ـ۳۰۴؛ سيستانى، ص۱۵۱؛ مكارم شيرازى، ج۱، ص۱۵۴ـ ۱۵۵؛ سبحانى، ج ۲، ص ۲۵۷). علاوه براين، برخى حكم به جواز رقص زن در مجالس زنانه ــبه شرط عدم مقارنت با حرام ــ داده اند. استدلال اين فقها آن است كه رقص زن در برابر همسر خود يا زنان ديگر مفسده اى به دنبال ندارد تا حرام شمرده شود (← شهرستانى، ص ۱۸۷۲ـ۱۸۷۳؛ تبريزى، ج ۶، ص ۴۰۵). گروهى از فقها رقص را به خودى خود حرام نشمرده اند، بلكه با ارائه ضابطه اى كلى هريك از مصاديق مختلف رقص را درصورتى حرام دانسته اند كه مستلزم انجام دادن كار حرام يا بروز مفسده اى باشد، از قبيل درهم آميختگىِ زنان و مردان نامحرم، برانگيختن تمايلات و هيجانات خاصى در انسان و همراه بودن آن با غناء (براى نمونه ← خويى، ج ۱، ص ۳۷۱ـ۳۷۲، ۳۷۴؛ خامنه اى، ج ۲، ص ۳۰ـ۳۳). برخى از علما هم هرگونه رقص را ــبدون استثناــ حرام شمرده اند (← اراكى، ص ۵۹۸؛ بهجت، ج ۴، ص ۵۳۱ـ۵۳۵). چنانچه رقصى، برپايه مبانى فقهى، مصداق رقص حرام باشد، ديگر نوع آن (سنّتى يا نوبودن، شرقى يا غربى بودن) و نوع مجلسِ برپاشده (لهوى يا غيرلهوى) در حكم شرعى رقص تغييرى به وجود نمى آورد؛ همچنان كه تغييرنام رقص (مثلا به حركات ورزشى) موجب تغيير حكم آن نمى شود و معيار كلى، صدق عنوان رقص بر يك عمل خارجى است (← صافى، ج ۱، ص ۳۰۵؛ مكارم شيرازى، ج ۳، ص ۱۵۸؛ سبحانى، ج ۲، ص ۵۱۳؛ خامنه اى، همانجا). عموم فقهاى معاصر امامى ياددادن رقص به ديگران و به تَبَع، گرفتن اجرت در مقابل آموزش آن را حرام و ايجاد مراكز آموزش رقص را مغاير با موازين جامعه اسلامى دانسته اند و حضور در مجالسى را كه در آنها رقص صورت مى گيرد، تأييد نكرده اند (← گلپايگانى، ج ۲، ص ۱۵ـ۱۶؛ بهجت، ج ۴، ص ۵۳۱ـ۵۳۲؛ مكارم شيرازى، ج ۱، ص ۱۵۵، ج ۲، ص ۲۳۴؛ سبحانى، ج ۱، ص ۳۷۴؛ خامنه اى، ج ۲، ص ۳۲). در پاره اى منابع متقدم تر هم بر جايزنبودن شركت در مجالس رقص تأكيد شده است (براى نمونه ← نجفى، ج ۲۲، ص ۱۱۱). رقص، از اين جهت كه بروز عينىِ وجد و طرب است، با موضوع غناء ارتباطى وثيق دارد. به تصريح برخى فقهاى امامى، معيار اصلىِ تشخيص غناى حرام، رقص آوربودن غناء و مناسب بودن آن براى مجالس لهو و رقص است. حتى به نظر فقهايى كه غناء را مطلقآ حرام مى دانند، رقص آوربودنْ جزء مقوّمِ مفهوم غناء است و بدون آن غناء تحقق نمى يابد (← مرتضى انصارى، ج ۱، ص ۲۹۶ـ۲۹۷؛ آل كاشف الغطاء، ص ۱۳۶؛ توحيدى، ص۴۸۰ـ۴۸۲؛ يعقوبى اصفهانى، ص ۵۴۴ـ۵۴۵؛ نيز ← غنا، موسيقى، رساله هاى مندرج در ج ۱ـ۴). بنابر برخى منابع اهل سنّت هم حكم فقهىِ استفاده از آلات موسيقىِ غيرحرام، درصورتى كه به گونه اى رقص آور نواخته شود، ممكن است از جواز به حرمت يا كراهت تغيير يابد (← ابن قدامه، ج۱۲، ص۴۱؛ ابن عابدين (محمد)، ج ۱، ص ۱۰۴). رقصيدن در اثناى نماز جزو اعمالى است كه صورت نماز را برهم مى زند و عمدى يا سهوى آن نماز را باطل مى كند (← طباطبائى يزدى، ج ۳، ص ۳۰). گفتنى است برپايه برخى گزارشهاى منقول در برخى منابع حديثى شيعه و اهل سنّت، پيشوايان و بزرگان دين كودكان خود را مى رقصاندند و همراه با آن اشعارى رَجَزگونه مى خواندند (← احمدبن حنبل، ج ۶، ص ۲۸۳؛ ابن حجر عسقلانى، ج ۷، ص ۷۵؛ مجلسى، ۱۴۰۳، ج ۴۳، ص ۲۸۶ـ۲۸۷). ملانظرعلى طالقانى (ص ۸۶۸ـ۸۷۰) به اين گونه روايات براى استنباط حكمِ فقهى رقص استناد جسته است. ظاهرآ اين نوع بازى با كودكان در ميان عرب متداول بوده و در منابع ادبى متقدم، اشعار بسيارى از اين سنخ به عنوان شاهد مثال ذكر شده است (براى نمونه اشعار ← ابن منظور، ج ۲، ص ۹۷، ج ۳، ص ۴۱۵، ج ۹، ص ۴۰۲). ابن حبيب بغدادى (متوفى ۲۴۵) يك فصل از كتاب خود را به گردآورى ابياتى اختصاص داده است كه قريشيان هنگام رقصاندن كودكان خود مى خواندند (← ص ۴۳۱ـ۴۳۹). به گفته ابن جوزى (ج ۱، ص ۴۲)، همراه كردن شعر با رقصاندن بچه ها موجب تسريع رشد ذهنى آنها مى شود. درعين حال، باتوجه به اينكه يكى از معانىِ لغوىِ رقص، بازى كردن است، به نظر مى رسد مراد از تعبير رقصاندن كودكان در موارد يادشده، بازى دادن آنها يا رفتارهايى مشابه باشد، از قبيل بالا و پايين انداختن آنها يا گرفتن دو دست كودكان و تكان دادن آنها همراه با حركات مهرآميز مادرانه، كه معمولا در همه جوامع و فرهنگها به گونه اى متداول است، نه رقص به معناى مورد بحث. 

منابع: محمدحسين آل كاشف الغطاء، سؤال و جواب، نجف ۱۴۲۳/ ۲۰۰۲؛ ابن ابى جمهور، عوالى اللئالى العزيزية فى الاحاديث الدينية، چاپ مجتبى عراقى، قم ۱۴۰۳ـ۱۴۰۵/ ۱۹۸۳ـ۱۹۸۵؛ ابن ادريس حلّى، كتاب السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱؛ ابن اشعث كوفى، الجعفريات، او، الاشعثيات، چاپ مصطفى صبحى خضر، بيروت ۱۴۳۴/۲۰۱۳؛ ابن جوزى، كشف المشكل من حديث الصحيحين، چاپ على حسين بواب، رياض ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛ ابن حبيب، كتاب المُنَمَّق فى اخبار قريش، چاپ خورشيد احمد فارق، حيدرآباد، دكن ۱۳۸۴/۱۹۶۴؛ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى: شرح صحيح البخارى، بولاق ۱۳۰۰ـ ۱۳۰۱، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ ابن عابدين (محمدامين)، ردّالمحتار على الدرّالمختار، چاپ سنگى مصر ۱۲۷۱ـ۱۲۷۲، چاپ افست بيروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛ ابن عابدين (محمدبن محمدامين)، تكملة حاشية ابن عابدين، ج ۱ـ۲، در همان، ج ۶؛ ابن قدامه، المغنى، بيروت ] ۱۳۴۷[، چاپ افست ]بى تا.[؛ ابن منظور؛ احمدبن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بيروت: دارصادر، ]بى تا.[؛ محمدعلى اراكى، رساله توضيح المسائل، قم ۱۳۷۱ش؛ زكريابن محمد انصارى، فتح الوهاب بشرح منهج الطلاب، بيروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸؛ مرتضى بن محمدامين انصارى، كتاب المكاسب، قم ج ۱، ۱۴۱۵، ج ۲، ۱۴۲۴؛ بخارى؛ آقامحمدعلى بهبهانى، مقامع الفضل، قم ۱۴۲۱؛ محمدتقى بهجت، استفتائات از محضر حضرت آيت اللّه العظمى بهجت مدظله العالى، ج ۴، قم ۱۳۸۶ش؛ منصوربن يونس بهوتى حنبلى، كشّاف القناع عن متن الاقناع، چاپ محمدحسن شافعى، بيروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛ احمدبن حسين بيهقى، السنن الكبرى، بيروت: دارالفكر، ]بى تا.[؛ جواد تبريزى، صراط النجاة فى اجوبة الاستفتاءات، ]قم[، ج ۵، ۶، ۱۴۲۳؛ محمدعلى توحيدى، مصباح الفقاهة فى المعاملات، تقريرات درس آيت اللّه ابوالقاسم خويى، در موسوعة الامام الخوئى، ج ۳۵، قم : مؤسسة احياء آثار الامام الخوئى، ۱۴۲۶/۲۰۰۵؛ رسول جعفريان، «بدعت كشف حجاب در ايران»، در رسائل حجابيه: شصت سال تلاش علمى در برابر بدعت كشف حجاب، ]تدوين[ رسول جعفريان، دفتر۱، قم: دليل ما، ۱۳۸۰ش؛ عبدالملك بن عبداللّه جوينى، نهاية المطلب فى دراية المذهب، چاپ عبدالعظيم محمود ديب، بيروت ۱۴۲۸/۲۰۰۷؛ محمدجوادبن محمد حسينى عاملى، مفتاح الكرامة فى شرح قواعد العلامة، چاپ محمدباقر خالصى، قم ۱۴۱۹ـ؛ محمد حسينى مرعشى، خيرالكلام فى الغناء الحرام، چاپ باقر خسروشاهى، در غنا، موسيقى، به كوشش رضا مختارى و محسن صادقى، ج ۲، قم: بوستان كتاب، ۱۳۸۷ش؛ على خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، ج ۲، تهران ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛ ابوالفضل بن محمدحسين خراسانى، احسن الحكايات فى حجاب السافرات، در رسائل حجابيه، همان، دفتر۲؛ محمدبن احمد خطيب شربينى، مغنى المحتاج الى معرفة معانى الفاظ المنهاج، ]قاهره [۱۳۷۷/۱۹۵۸؛ اسماعيل بن محمدحسين خواجويى، رسالة فى الغناء، چاپ على مختارى و رسول كاظمى نسب، در غنا، موسيقى، به كوشش رضا مختارى و محسن صادقى، ج ۱، قم: مرصاد، ۱۳۷۶ش؛ ابوالقاسم خويى، صراط النجاة فى اجوبة الاستفتاءات، مع تعليقات لجواد تبريزى، ]قم[ ۱۴۱۶ـ۱۴۱۸؛ جعفر سبحانى، استفتائات، قم ۱۳۸۹ـ۱۳۹۱ش؛ عمربن محمد سهروردى، كتاب عوارف المعارف، بيروت ۱۹۶۶؛ على سيستانى، استفتاءات المرجع الدينى الأعلى السيد سيستانى مدظله، قم ۲۰۰۰؛ على اكبر سيفى، دليل تحرير الوسيلة: احكام الستر و النظر الامام الخمينى قدس سره، ]تهران [۱۳۷۵ش؛ هبة الدين شهرستانى، «گفتارى از سيدهبة الدين شهرستانى»، در غنا، موسيقى، به كوشش رضا مختارى و محسن صادقى، ج ۳، قم: دفتر تبليغات اسلامى، ۱۳۷۷ش؛ محمدبن مكى شهيد اول، الدروس الشرعية فى فقه الامامية، قم ۱۴۱۲ـ۱۴۱۴؛ لطف اللّه صافى، جامع الاحكام، قم ۱۳۹۲ش؛ ملانظرعلى بن سلطان محمد طالقانى، رسالة فى الغناء، چاپ عباس ظهيرى و محمود سپاسى، در غنا، موسيقى، همان، ج ۲؛ على بن محمدعلى طباطبائى، رياض المسائل فى بيان احكام الشرع بالدلائل، ج ۱۵، قم ۱۴۲۲؛ تقى طباطبائى قمى، مبانى منهاج الصالحين، قم ۱۴۰۵ـ۱۴۱۱؛ محمدكاظم بن عبدالعظيم طباطبائى يزدى، العروة الوثقى، قم ۱۴۱۷ـ۱۴۲۳؛ احمدبن محمد طوسى، بَوارِق الالماع فى الردّ على مَن يُحَرِّمُ السماع بالاجماع، چاپ احمد مجاهد، تهران ۱۳۷۳ش؛ محمدبن حسن طوسى، الامالى، قم ۱۴۱۴؛ حسن بن يوسف علامه حلّى، نهاية الاحكام فى معرفة الاحكام، چاپ مهدى رجائى، قم ۱۴۱۰؛ همو، نهج الحق و كشف الصدق، چاپ عين اللّه حسنى ارموى، قم ۱۴۰۷؛ محمدبن محمد غزالى، احياء علوم الدين، بيروت: دارالندوة الجديدة، ]بى تا.[؛ غنا، موسيقى، به كوشش رضا مختارى و محسن صادقى، ج ۱، قم: مرصاد، ۱۳۷۶ش، ج ۲، قم: بوستان كتاب، ۱۳۸۷ش، ج ۳، قم: دفتر   تبليغات اسلامى، ۱۳۷۷ش، ج ۴، قم: بوستان كتاب، ۱۳۸۷ش؛ محمدبن حسن فاضل هندى، كشف اللثام عن قواعدالاحكام، ج۱۰، قم ۱۴۲۴؛ الفتاوى الاسلامية من دارالافتاء المصرية، اعلام المفتين: محمد عبده و آخرين، ج ۴، قاهره: وزارة الاوقاف، ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛ فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء، ج ۱۷، ۱۹، جمع و ترتيب احمد عبدالرزاق دويش، رياض: دارالمؤيد، ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛ محمدبن شاه مرتضى فيض كاشانى، كتاب الوافى، چاپ ضياءالدين علامه اصفهانى، اصفهان ۱۳۶۵ـ۱۳۷۴ش؛ نعمان بن محمد قاضى نعمان، دعائم الاسلام و ذكرالحلال و الحرام و القضايا و الاحكام، چاپ آصف بن على اصغر فيضى، قاهره ]۱۹۶۳ـ ۱۹۶۵[، چاپ افست ]قم، بى تا.[؛ محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، بيروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛ كلينى (بيروت)؛ محمدرضا گلپايگانى، مجمع المسائل، قم، ج ۱، ?] ۱۴۰۹[، ج ۲، ۱۳۶۴ش؛ عبدالحسين لارى، التعليقة على المكاسب، قم ۱۴۱۸؛ محمدباقربن محمدتقى مجلسى، بحارالانوار، بيروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛ همو، مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول، ج ۲۲، چاپ على آخوندى، تهران ۱۳۶۸ش؛ ناصر مكارم شيرازى، استفتائات جديد، گردآورى ابوالقاسم عليان نژادى، قم ۱۳۸۵ش؛ حسينعلى منتظرى، رساله استفتائات، تهران، ج ۱، ۱۳۸۴ش، ج ۲، ۱۳۸۳ش؛ الموسوعة الفقهية، ج ۲۳، كويت: وزارة الاوقاف و الشئون الاسلامية، ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛ نجفى؛ محمدرضا نجفى اصفهانى، الروضة الغناء فى تحقيق معنى الغناء، چاپ رضا استادى، در غنا، موسيقى، همان، ج ۲؛ احمدبن محمدمهدى نراقى، مستندالشيعة فى احكام الشريعة، ج ۱۸، قم ۱۴۲۰؛ احمدبن على نسائى، كتاب السنن الكبرى، چاپ عبدالغفار سليمان بندارى و سيدكسروى حسن، بيروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛ يحيى بن شرف نَوَوى، صحيح مسلم بشرح النووى، بيروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛ سيف اللّه يعقوبى اصفهانى، المواهب فى تحرير احكام المكاسب، تقريرآ لبحث جعفر سبحانى، قم ۱۳۸۲ش.

/ حميد احمدى جلفايى /

نظر شما
مولفان
گروه
فقه وحقوق , تاریخ اجتماعی ,
رده موضوعی
جلد 20
تاریخ 94
وضعیت چاپ
  • چاپ شده