رفيعى، از شاعران حروفى تركى گوى اواخر قرن هشتم و اوايل قرن نهم. منبع اصلى اطلاعات موجود درباره رفيعى آثار به جامانده از خود اوست (گيب[1] ، ج 1، ص 369). رفيعى درنتيجه تلقين و تأثير سيدعمادالدين نسيمى*، از خلفاى فضل اللّه حروفى*، شاعر پرشور حروفى و پيرو جنبش حروفيه* شد. او خود را تا پيش از آشنايى با نسيمى، جاهل و محروم و سرگردانى دانسته كه با هزاران فكر دست به گريبان بوده و اگرچه بر فنونى آگاهى داشته است، هيچ كدام از آنها او را در تشخيص خير و شر يارى نكرده اند (اوسلوار[2] ، ص 82). او بر هيچ مذهبى پابرجا نبود. گاه به مذهب تناسخ و زمانى به مشرب دهريون مى گرويد و هرجا مرد خدايى مى جست، به ملاقاتش مى شتافت، اما او را نيز چون خود سرگردان مى يافت (گيب، ج 1، ص 369ـ370؛ اوسلوار، ص 82ـ83). سرانجام با نسيمى ملاقات كرد و در سايه آشنايى و مصاحبت با او، مشكلاتش يكسر رفع شد. رفيعى به رهنمود نسيمى، مأمور شد مردمان روم را نيز آگاه سازد. بنابراين سخن گفتن به زبان مردمانى كه مأمور هدايتشان شده بود ضرورت يافت و او به آموختن زبان تركان آناطولى همت گماشت و گفتن و نوشتن به آن زبان را فراگرفت (گيب، ج 1، ص370ـ371؛ اوسلوار، ص 84). با توجه به ويژگيهاى گويشِ تركىِ آذربايجانىِ آثار رفيعى به نظر مى رسد او، كه شناخته شده ترين خليفه نسيمى بود، اصالتآ قفقازى و اهل شروان بوده باشد (← د.ا.د.ترك، ذيل مادّه). اوسلوار (ص 9) احتمال داده رفيعى نخستين مبلّغ حروفى بوده كه به آناطولى رهسپار شده و به معرفى و ترويج باورداشتهاى حروفيه پرداخته است. مدت اقامت رفيعى در آناطولى مشخص نيست و او به احتمال قوى به روم ايلى[3] رفته است، چراكه در يك رساله حروفى از مجموعه فارسى على اميرى به شماره 1052، ضمن نقل دو بيت تركى از بشارت نامه رفيعى، خاطرنشان شده كه مدفن وى در پروزه[4] و نامش محمد است (گولپينارلى[5] ، ص 105). اگر مدفن رفيعى در پروزه، واقع در يانيه[6] آلبانى، باشد كه در 945/ 1538 به تصرف عثمانيان درآمد (اوسلوار، ص 84)، مى توان گفت او حدود يك ونيم قرن پيش از تصرف آن خطه به دست عثمانيان به آنجا رفته است. آژند (ص 116) بدون ارجاع به منبعى گفته است كه رفيعى سرنوشتى مانند استادش نسيمى داشته و به قتل رسيده است. بااين همه، از سرگذشت او در آناطولى و روم ايلى هيچ اطلاعى دردست نيست. آثار رفيعى عبارت اند از : 1. بشارت نامه در قالب مثنوى و مشتمل بر حدود 1500 بيت در بحر رمَل است. سرودن اين مثنوى در اولين جمعه رمضان 811 پايان يافته است (گيب، ج 1، ص 371؛ گولپينارلى، ص 94). گولپينارلى (همانجا) براساس اين تاريخ احتمال داده كه رفيعى در نيمه اول قرن نهم درگذشته و نسيمى نه در 820 يا 821 يا 837، كه در منابع مختلف مندرج است (← نسيمى، مقدمه جلالى پندرى، ص30)، بلكه قبل از 811 به قتل رسيده است. زيرا رفيعى در بشارت نامه از او باعنوان «شهيد عشق» ياد كرده است. رفيعى دليل اينكه اثرش را بشارت نامه ناميده بشارت دادن آن از شناخته شدن ذات كردگار، تمام شدن وعده انبيا و آشكارشدن فضلِ لاينام (فضل اللّه حروفى) بيان كرده است (← اوسلوار، ص 84ـ85). محتواى اين اثر، چنان كه خود رفيعى گفته مشتمل است بر ترجمه ملخّص عرش نامه، جاودان نامه، و محبت نامه فضل اللّه حروفى به تركى، كه درحقيقت چكيده آثار مذكور و دربردارنده اصول اساسى نحله حروفى است (← همان، ص 85؛ براى تفصيل مندرجات آن ← گيب، ج 1، ص 369ـ380؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه؛ د.ا.د.ترك، همانجا). چيرگى در مراعات موازين علم عروض و فارسى دانى رفيعى حاكى از تحصيلات خوب رسمى اوست. متن اين اثر از نظر پژوهشهاى زبان شناختى تركى شايان توجه است (د.ا.د.ترك، همانجا). محمد اشقورت دده در صلات نامه، كه مجموعه اى از استشهادات اوتاد حروفى است و پس از 1030 نوشته شده، در كنار آثار عمده حروفى از بشارت نامه نيز مطلب نقل كرده است (گولپينارلى، ص100). محمد ايگيت اين اثر را در رساله دكترى خود تصحيح كرده است (د.ا.د.ترك، همانجا). 2. گنج نامه در قالب مثنوى، در بحر هزَج و مشتمل بر حدود 170 بيت است. اين اثر نيز به شرح و ترويج تعاليم حروفيه مى پردازد. رفيعى در اين مثنوى از فضل اللّه حروفى و نسيمى و از اينكه با نوشيدن جرعه اى از مىِ نسيمى، اسرارِ دهر بر وى عيان شده سخن مى گويد و خود را «هادى» حروفيه مى شمارد و از همه مى خواهد با او «رفيق» شوند تا «غافل» نمانند (د.ا.ترك، ذيل مادّه). به باور او، انسان مادام كه در اين دنيا ره پوى كمال نباشد، نصيبى از دنيا نخواهد برد. مهم آن است كه بتوان در اين دنيا از پل صراط عبور كرد و برده نفس نشد (← د.ا.د.ترك، همانجا). گنج نامه به انضمام ديوان نسيمى در 1260 در استانبول به چاپ رسيده و اسماعيل حكمت ارتايلان[7] نيز چاپ عكسى آن را در استانبول در 1946 منتشر كرده است.
منابع : يعقوب آژند، حروفيه در تاريخ، تهران 1369ش؛ عمادالدين نسيمى، زندگى و اشعار عمادالدين نسيمى، چاپ يداللّه جلالى پندرى، تهران 1372ش؛
EI2, s.v. "Ref¦â‘¦â" (by W. Björkman); E. J. W. Gibb, A history of Ottoman poetry, vol.1, Cambridge 1984; Abdülbâki Gölpânarlâ, Hurûfîlik metinlei katalo§gu, Ankara 1973; IèA, s.v. "Refîî"(by Günay Alpay); TDVIèA, s.v. "Refîî" (by Günay Kut); Fatih Usluer, Hurûfilik: ièlk elden kaynaklarla do§guيundan itibaren, èIstanbul 2009.
/ رحيم رئيس نيا /