رشتی،میرزا حبیب الله

معرف

عالم بزرگ اصولى و فقيه امامى قرن سيزدهم و اوايل قرن چهاردهم.
متن

رشتى، ميرزاحبيب اللّه، عالم بزرگ اصولى و فقيه امامى قرن سيزدهم و اوايل قرن چهاردهم. نياكان او اهل قوچان  بودند؛ جدّ اعلايش به گيلان رفت و در آنجا سكنا گزيد. جدّ او، اسماعيل خان، و پدرش، محمدعلى خان، نيز در آنجا زيستند. حبيب اللّه در ۱۲۳۴ در همانجا به دنيا آمد و دوران كودكى و نوجوانى اش را در آنجا گذراند. پدرش كه ملّاكى بزرگ و سرشناس و شخصى صالح معرفى شده است، به تعليم و تربيت او اهميت فراوان مى داد. حبيب اللّه در هجده سالگى به قزوين رفت و به فراگيرى علوم دينى نزد عالمانى چون عبدالكريم ايروانى قزوينى و ملاعلى قارپوزآبادى (متوفى۱۲۹۰) پرداخت (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم۱،ص۳۵۷ـ ۳۵۸؛ همو، ۱۴۰۳، ج۲۱،ص۲۱۹). او پس از حدود ده سال اقامت در قزوين، در ۱۲۶۲ يا ۱۲۶۳ براى ادامه تحصيل به نجف رفت و در درس فقه محمدحسن نجفى*، معروف به صاحب جواهر (متوفى ۱۲۶۶)، شركت كرد. براساس برخى گزارشها، رشتى پس از مدتى، تصميم گرفت به ايران بازگردد، اما پس از شركت در درس شيخ مرتضى انصارى* (متوفى ۱۲۸۱) و پى بردن به عمق افكار و استحكام مبانىِ علمى او از تصميم خود منصرف شد (قس امين، ج ۴، ص ۵۵۹) و تا زمانى كه شيخ انصارى زنده بود در درسهاى فقه و اصول او شركت مى كرد ( آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج۴، ص۳۰۱؛ همو، ۱۴۰۴، قسم۱،ص۳۵۸). رشتى از برجسته ترين شاگردان شيخ انصارى به شمار مى رفت. شيخ او و ميرزامحمدحسن شيرازى (متوفى ۱۳۱۲) و  آقاحسن تهرانى نجم آبادى را از شاگردان ممتاز خويش مى دانست ( آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۱، ص ۴۳۸)؛ باوجوداين، و با اينكه معمولا در دوره فترتِ پس از درگذشت يك مرجع تقليد عام، چند فقيه بزرگ، هم زمان، به عنوان مرجع شناخته مى شوند، پس از درگذشت انصارى، رشتى به مرجعيت نرسيد (امين، ج ۴، ص۵۶۰؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۱، ص ۳۵۹؛ قس بامداد، ج ۵، ص ۵۸)، هرچند مقلدانى اندك داشت (حرزالدين، ج ۱، ص ۲۰۴). گذشته از عواملى چون فاصله گرفتن او از مردم و دورى از مراودات گسترده با آنها (  همان، ج ۱، ص ۲۰۷)، علت اصلى بركنارماندن او از مرجعيت را مى توان خوددارى خود او از رياست و زعامت دانست. شايد سادگى وى و مواجهه بسيطش با امور گوناگون نيز در اين مسئله بى تأثير نبوده است. افزون براين، گفته اند كه او در مقام افتا به شدت محتاط بود و از پذيرفتن وجوه شرعى و نيز مسئوليت آن استنكاف مى كرد ( امين؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، همانجاها). بااين حال، وى علاوه بر دورنگه داشتن خود از مرجعيت، در مرجع شدن فقيه معاصر و همدرس خود ميرزاى شيرازى مؤثر بود. پس از درگذشت شيخ انصارى، شمارى از شاگردان نامدارش به منظور شور درباره مرجعيت در منزل  رشتى گرد آمدند و بر اعلام مرجعيت شيرازى اتفاق كردند ( آقابزرگ طهرانى، ۱۳۶۲ش، ص ۳۸). كناربودن رشتى از مرجعيت و لوازم و تبعات آن، براى او اين فرصت را فراهم آورد كه فقط به تدريس و تأليف اشتغال داشته باشد و به توفيقات فراوانى دست يابد ( ادامه مقاله).رشتى، بيش از سى سال، از زمان درگذشت شيخ انصارى تا هنگام مرگ، به تدريس دوره عالى فقه و اصول پرداخت. تحليل گزارشهاى تاريخى گوناگون نشان مى دهد كه پس از هجرت ميرزاى شيرازى به سامرا در ۱۲۹۱ و پيش از تشكيل و تثبيت درس آخوند خراسانى، درسهاى ميرزاحبيب اللّه رشتى و سيدحسين كوه كمرى* (مشهور به سيدحسين ترك، متوفى ۱۲۹۹)، مهم ترين و پررونق ترين درسهاى دوره عالى (خارج) فقه و اصول در حوزه علميه نجف بوده است. نكته سنجيهاى دقيق و موشكافيهاى محققانه او در بيان مباحث درسى كه سبب شد به «محقق رشتى» مشهور شود، و نيز تطويل و اطناب مباحث و پرداختن به مطالب فرعى، برخلاف شيوه درسى آخوند خراسانى، موجب طولانى شدن دوره هاى درسى او شد. گفته اند كه او چند ماه از تدريس دوره فقه خود را صرف تعريف «بيع» كرد. همچنين، از او نقل كرده اند كه براى تدريس يك دوره كامل اصول فقه، دست كم، به سى سال زمان نياز است ( حرزالدين، ج ۱، ص ۲۰۴؛ امين، ج ۴، ص ۵۵۹ـ۵۶۰؛ كفائى، ص۱۰۰). رشتى صدها شاگرد تربيت كرد كه شمار درخور توجهى از  آنها از عالمان طراز اول يا از نامداران سياسى ـ اجتماعى شدند، مانند شريعت اصفهانى* (متوفى ۱۳۳۹)، محمدباقر بهارى* همدانى (متوفى ۱۳۳۳)، ميرزاابوالحسن انگجى* (متوفى ۱۳۵۷)، محمدسعيد حَبّوبى* (متوفى ۱۳۳۳)، سيدمحمدباقر حجّت طباطبايى (متوفى ۱۳۳۱)؛ عبدالحسن جناجى نجفى (متوفى ۱۳۲۸)، سيدحسن صدر (متوفى ۱۳۵۴)، محمدرفيع كزّازى نجفى (متوفى پس از ۱۳۰۰)، عبداللّه مازندرانى* و فضل اللّه نورى ( حرزالدين، ج ۱، ص ۱۴۵، ۲۰۵ـ۲۰۷، ج ۲، ص۲۹۲؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۶۵، ج ۶، ص۱۸۵؛ صدر، ج ۵، ص ۲۵۲ـ۲۵۴، ج ۶، ص ۳۱۵؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱۴، قسم۱، ص۳۴، ۱۷۵، ۳۰۰، ۴۸۹). سيدابوالحسن اصفهانى*، آقاضياءالدين عراقى* و ميرزاابوالفضل تهرانى* نيز هريك مدتى كوتاه در درس او شركت كردند ( عراقى، مقدمه محمدجمال هاشمى، ص ۳؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج ۱۴، قسم ۱، ص ۳۲، ۴۲؛ براى برخى شاگردان ديگر موسوعة طبقات الفقهاء، ج ۱۴، قسم ۱، ص ۱۷۵؛ مطلبى، ص ۶۱ـ۶۲). رشتى كه خود از چند تن از محدّثان، ازجمله ملاهادى بُنابى (متوفى ۱۲۸۱)، اجازه روايت داشت به برخى، ازجمله محمدطاهر اصفهانى (متوفى ح ۱۳۱۳)، اميرعبدالصمد تسترى و ابوطالب اراكى كزازى (متوفى ۱۳۲۹)، اجازه روايت حديث داد (امين، ج ۲، ص ۳۶۷، ج ۴، ص۵۶۰؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۱۶۷، ج ۱۳، ص ۲۲۱).

بنابر برخى گزارشها، يكى از اطرافيان ميرزاحبيب اللّه، در حضور وى تعبيرى به كار برد كه به منزله تكفير محمدهادى تهرانى* (مشهور به شيخ هادى مكفّر، متوفى ۱۳۲۱) بود. سكوت ميرزاحبيب اللّه در آن مجلس سبب شد كه اين تكفير به او نسبت داده شود. محمدحسين كاظمى (متوفى ۱۳۰۸)، بى درنگ آن تكفير را شكست (درباره اين ماجرا و زمينه هاى آن و گزارشهاى ديگر اعتمادالسلطنه، ص ۲۴۵؛ موسوى اصفهانى، ج ۱، ص ۱۶۷ـ۱۶۸؛ امين، ج۱۰، ص ۲۳۳؛ كفائى، ص ۸۷ـ۸۹؛ صفرى فروشانى، ص۱۴۰ـ۱۴۴؛ نيز تهرانى*، محمدهادى). رشتى در ۱۳۰۲ براى زيارت مرقد امام رضا عليه السلام به ايران سفر كرد. او در ۱۳۱۲ در ۷۸سالگى درگذشت و پس از تشييع باشكوهى، در مقبره اى كه به نام او شهرت يافت، در حرم حضرت على عليه السلام به خاك سپرده شد (حرزالدين، ج ۱، ص۲۰۸). براى رشتى اوصافى چون زهد، وقار، سادگى و مداومت بر ذكر برشمرده اند ( امين، ج ۴، ص ۵۶۰). او سه پسر به نامهاى محمد (متوفى ۱۳۱۶)، اسماعيل (متوفى ۱۳۴۳؛ داماد آخوند خراسانى) و اسحاق (متوفى ۱۳۵۷) داشت كه هر سه از اهل علم بودند (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۱، ص۳۶۰). از رشتى آثار فراوانى برجاى مانده است كه مى توان آنها را به  چند دسته تقسيم كرد: دسته اول، نگارش تقريرات درسهاى فقه و اصول شيخ انصارى است ازجمله مسألة تقليد الميّت و مسألة تقليدالاعلم، كه در آخر كتاب الغصب رشتى ( ادامه مقاله) به چاپ رسيده است (دراين باره و آثار ديگر از اين دست همو، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۳۷۴ـ۳۷۵). دسته دوم، تدوين تقريرات درسهاى فقه و اصول خود او به دست شاگردانش است، ازجمله افرادى چون سيدمحمد لواسانى (متوفى ۱۳۱۷)، سيداسداللّه حسينى اشكورى (متوفى ۱۳۳۳)، سيدكاظم موسوى خلخالى (متوفى ۱۳۳۶)، محمدباقر درچه اى* اصفهانى (متوفى ۱۳۴۲)، سيدعلى كازرونى نجفى (متوفى ۱۳۴۳) و عبدالحسين مهرجردى يزدى (متوفى ۱۳۴۵؛ همان، ج ۴، ص۳۷۰، ۳۷۲، ۳۷۸، ۳۸۱، ۳۸۴، ج ۲۶، ص ۲۲۷). دسته سوم، آثارى است كه رشتى خود، چه به صورت شرح يا حاشيه بر آثار ديگران و چه مستقلا، تأليف كرده است. او بيشتر ابواب شرائع الاسلام محقق حلّى (متوفى ۶۷۶) را شرح كرده و آن را الالتقاط ناميده است كه مى توان آن را مهم ترين اثر فقهى رشتى به شمار آورد. برخى از بخشهاى الالتقاط به چاپ رسيده است، ازجمله كتاب الاجارة كه مباحث «بيع فضولى» و «بيع معاطات» را نيز دربردارد (چاپ سنگى تهران ۱۳۱۰)، كتاب الغصب (براى چاپهاى گوناگون آن مشار، ستون ۷۲۶) و كتاب القضاء (چاپ قم ۱۴۰۱)؛ اما بيشتر ابواب الالتقاط همچنان به صورت نسخه خطى است ( آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۱۲۲، ج ۲، ص۲۸۵ـ۲۸۶، ج۱۳، ص۳۱۹، ج۱۶، ص۵۷؛ موسوى اصفهانى، ج ۱، ص ۱۶۳). تعليقات مختصر رشتى بر كتاب المكاسب شيخ انصارى از حاشيه هاى تأليفى اوست ( آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۲۱۸؛ موسوى اصفهانى، همانجا). شمارى از آثار مستقل رشتى عبارت اند از: بدايع الافكار (بدايع الاصول) كه مهم ترين اثر او در اصول فقه است و بخشى از مباحث الفاظ آن، به انضمام مبحث تعادل و تراجيح، براى نخستين بار در ۱۳۱۳ در تهران به صورت سنگى چاپ شد؛ اجتماع الامر و النهى در اصول فقه؛ و كاشف الظلام فى حل معضِلات الكلام به فارسى درباره اصول دين، به ويژه با بحثى مبسوط درباره امامت، كه شاگردش، محمدرفيع كزازى، برآن حاشيه زده است ( حرزالدين، ج ۱، ص۲۰۵؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۲۶۷، ج ۳، ص ۶۳، ج ۴، ص ۲۰۳، ج ۶، ص ۱۸۵، ج ۱۷، ص ۲۳۷ـ ۲۳۸؛ موسوى اصفهانى، ج ۱، ص ۱۶۲ـ۱۶۳). گفتنى است كه رشتى چند اثر فتوايى نيز دارد، ازجمله رساله عمليه و حاشيه بر متن عربى سراج العباد و صراط النجاة، دو رساله عمليه شيخ انصارى ( آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۱، ص ۲۱۴، ج ۱۲، ص ۱۵۸ـ۱۵۹، ج ۱۵، ص ۳۸؛ براى ساير آثار او امين، ج ۴، ص۵۶۰).  از ميان آثار يادشده، بدايع الافكار و كتاب الاجارة اهميت بيشترى دارند. آراى اصولى و فقهى رشتى، به ويژه در اين دو اثر، موردتوجه، استناد و گاهى نقد بسيارى از عالمان بزرگ معاصر او يا دوره هاى بعد واقع شده است (ازجمله خراسانى، ص۴۶ـ ۴۷، ۴۵۵ـ۴۵۸؛ كاظمى خراسانى، ج ۱ـ۲، ص ۳۹۱؛ بروجردى، ج ۴، قسم ۲، ص ۲۰۴ـ۲۰۵؛ اصفهانى، ص ۹۳ـ۹۵، ۲۵۹؛ امام خمينى، ج۲، ص۱۴۶، ۲۱۷ـ۲۲۳، ۲۷۱؛ خويى، ج۱، ص ۲۹). به ويژه آنكه شمارى از آراى رشتى را مى توان آرايى خاص يا شاذ به شمار آورد. مثلا اين نظر مشهور او در باب عقد فضولى* كه براى صحت عقد (بيع) رضايت مالك كافى است، هرچند اين رضايت تقديرى باشد (يعنى چنانچه مالك از ماجرا  مطّلع شود به آن رضايت دهد). اين نظر او بسيار نقد شده است (ازجمله حكيم، ص ۲۲۸؛ توحيدى، ج ۲، ص۷۷۰ـ۷۷۱).

منابع : محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، چاپ على نقى منزوى و احمد منزوى، بيروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛ همو، طبقات اعلام الشيعة: نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، قسم ۱ـ۴، مشهد ۱۴۰۴؛ همو، ميرزاى شيرازى: ترجمه هدية الرازى الى الامام المجدد الشيرازى، تهران ۱۳۶۲ش؛ محمدحسين اصفهانى، بحوث فى الفقه، قم ۱۴۱۸؛ محمدحسن بن على اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، در چهل سال تاريخ ايران، چاپ ايرج افشار، ج ۱، تهران: اساطير، ۱۳۶۳ش؛ امام  خمينى، كتاب البيع، ]تهران[ ۱۳۷۹ش؛ امين؛ مهدى بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن  ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجرى، تهران ۱۳۵۷ش؛ محمدتقى بروجردى، نهاية الافكار، تقريرات درس آيت اللّه عراقى، قم ]۱۳۶۴ش[؛ محمدعلى توحيدى، مصباح الفقاهة، تقريرات درس آيت اللّه ابوالقاسم خويى، قم ۱۳۷۷ش؛ محمد حرزالدين، معارف الرجال فى تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵؛ محسن حكيم، نهج الفقاهة، قم: انتشارات ۲۲ بهمن، ]بى تا.[؛ محمدكاظم بن حسين خراسانى، كفاية الاصول، قم ۱۴۰۹؛ ابوالقاسم خويى، اجود التقريرات، تقريرات درس آيت الله نائينى، قم ۱۴۱۰؛ حسن صدر، تكملة امل الآمل، چاپ حسين على محفوظ، عبدالكريم دباغ، و عدنان دباغ، بيروت ۱۴۲۹/۲۰۰۸؛ نعمت الله صفرى فروشانى، «رساله حق و حكم و شرح حال شيخ محمدهادى تهران»، نامه مفيد، سال ۱، ش  ۴ (زمستان ۱۳۷۴)؛ ضياءالدين عراقى، روائع الامالى فى فروع العلم الاجمالى، قم ۱۴۱۴؛ محمدعلى كاظمى خراسانى، فوائد الاصول، تقريرات درس آيت الله نائينى، قم ۱۴۲۱؛ عبدالحسين مجيد كفائى، مرگى در نور : زندگانى آخوند خراسانى، تهران ۱۳۵۹ش؛ خانبابا مشار، فهرست كتابهاى چاپى عربى، تهران ۱۳۴۴ش؛ ابوالحسن مطلبى، «آيت الله العظمى حاج ميرزاحبيب اللّه رشتى (رضوان اللّه عليه)»، نورعلم، دوره ۴، ش ۶ (آذر و دى ۱۳۷۰)؛ موسوعة طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم : مؤسسة الامام الصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴؛ محمدمهدى موسوى اصفهانى، احسن الوديعة فى تراجم اشهر مشاهير مجتهدى الشيعة، او، تتميم روضات الجنات، بغداد ?] ۱۳۴۸[.

/ محمد رئيس زاده /

نظر شما
مولفان
گروه
فقه وحقوق ,
رده موضوعی
جلد 19
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده