رسائل اخوان الصفاء

معرف

نخستين‌مجموعه دايرة‌المعارفى در جهان اسلام، مشتمل بر موضوعات متنوعى در فلسفه، علوم و فنون گوناگون و عقايد ملل و نحل مختلف به شيوه تلفيق و التقاط آرا.
متن

رسائل اخوان الصفاء، نخستين مجموعه دايرة المعارفى در جهان اسلام، مشتمل بر موضوعات متنوعى در فلسفه، علوم و فنون گوناگون و عقايد ملل و نحل مختلف به شيوه تلفيق و التقاط آرا.

اين مقاله مشتمل است بر :1) كليات2) تاريخ علم3) منطق4) فلسفه5) اخلاق و سياست

1) كليات. رسائل اخوان الصفاء و خُلّان الوفاء اگرچه به اخوان الصفا* نسبت داده شده است، به دليل ناروشنى نظام و ساختار درونى اين گروه، كه بر مخفى ماندن هويت خود همواره اصرار و تأكيد داشتند، هويت مؤلف يا مؤلفان اين رسائل و تاريخ دقيق تأليف آنها همواره موضوع تحقيق پژوهشگران بوده است. به رغم پژوهشهاى بسيار در اين باب، آنچه به دست آمده دست آخر حدس و گمانهايى است مبتنى بر برخى شواهد ناقص تاريخى و هنوز نظر قاطع و مشخصى در اين زمينه نمى توان اظهار كرد. ازاين رو، با توجه به آراى مختلف پژوهشگران، حتى از منابع معاصرِ اخوان الصفا نيز گزارش و اطلاعى خالى از مناقشه درباره آنها به دست نمى آيد و دو نظر عمده در اين باب يكى مبتنى است بر گزارش ابوحيّان توحيدى* (حـ 310ـ حـ 414) و ديگرى، بر ادعاى برخى پيروان و محققان اسماعيليه.بنابر گزارش ابوحيّان توحيدى، معاصر و دوست برخى از اعضاى اين جمعيت، ابوسليمان محمدبن معشر بيستى (بُستى) معروف به مَقدِسى، ابوالحسن على بن هارون زنجانى، ابواحمد مهرجانى (نهرجورى هم ضبط شده)، عوفى (عوقى هم ضبط شده) و زيدبن رفاعه از اعضاى اخوان الصفا و از جمله مؤلفان رسائل بودند (ج 2، ص 4ـ5). بسيارى از منابع بعدى گزارش  ابوحيّان توحيدى را نقل كرده اند (براى نمونه ← بيهقى، ص 21؛ قِفطى، ص 82ـ83؛ شهرزورى، ج 2، ص20). از سخنان ابوحيّان توحيدى (← همانجا) مى توان دريافت كه اخوان الصفا جلسات مخفيانه و منظمى در بصره تشكيل مى دادند و به    منظور يافتن رهيافتى معرفت شناختى براى رستگارى روح، درباره مكاتب فلسفى و آموزه هاى اديان و علوم رايج روزگارشان به بحث و بررسى و نقد مى پرداختند. گويا اين رسائل نسخه مكتوب سامان يافته اى از آن جلسات بوده كه با رعايت ترتيب و انضباط تعليمى در ميان اعضا دست به دست مى گشته است. ابوسليمان سجستانى* هم به واسطه ارتباط با ابوحيّان توحيدى از وجود ايشان مطّلع بوده است. به گفته ابوحيّان توحيدى (ج 2، ص 5ـ6)، او و سجستانى رسائل را ديده و درباره آن اظهارنظر كرده اند. بااين همه، معلوم نيست رسائل را يكى از آن پنج تن يا همه آنها يا حتى افرادى بيش از اين تعداد نوشته باشند.از سوى ديگر، اسماعيليان فاطمى رسائل را تأليف يكى از امامان مستور (← ستر*)شان دانسته اند. نخستين بار اين نظر را اسماعيليان طيّبى يمن (اواخر قرن ششم و اوايل قرن هفتم) مطرح كردند و آن را تأليف احمدبن عبداللّه، دومين امام مستور اسماعيلى، دانستند (كالّاتاى[1] ، ص 9). برخى از محققان اسماعيلى متأخر و معاصر نيز كوشيده اند با ارائه ادله و شواهدى تاريخى اثبات كنند كه رسائل را برخى از امامان مستور اسماعيلى در قرن دوم و سوم نگاشته اند؛ عباسْ همْدانى[2] ، عارف تامر و مصطفى غالب از اين دسته اند. تحقيق و مدعاى آنها تقريبآ همه بر گزارش منابعى از قرن هشتم به بعد مبتنى است، اما اقوالى كه از اين منابع به آنها استناد كرده اند يكسان و هماهنگ نيست. آنها تأليف رسائل را گاهى به يك يا چند امام از امامان اسماعيلى و گاهى هم به چند تن از آنها با همكارى برخى از داعيان و پيروان آنها نسبت داده اند (← همدانى، 1978، ص 345ـ353؛ همو، 1979، ص 73؛ الرسالة الجامعة، چاپ مصطفى غالب، مقدمه، ص 7ـ9؛ اخوان الصفا، 1415، ج 1، مقدمه عارف تامر، ص10ـ19).افزون بر اين دو قول، گزارشى در صِوان الحكمة (ص 361) هست كه بى اشاره به گروه اخوان الصفا، ابوسليمان مقدسى را مؤلف رسائل معرفى كرده است. قفطى (ص 82) نيز از اختلاف اقوال در اين باره خبر داده و نقل كرده است كه برخى تأليف آن را به معتزله و برخى ديگر به يكى از امامان از نسل على بن ابى طالب عليه السلام نسبت مى دهند و درباره اسم آن امام اختلاف دارند (نيز ← ابن تيميّه، ص 59). اما به نظر ماركه[3] ، انتساب رسائل به معتزله با توجه به خصومت آشكار نويسندگان آن با متكلمان پذيرفتنى نيست (← د.اسلام، چاپ دوم، ج 3، ص 1071).به نظر برخى از محققان با توجه به شواهد درون متنى و قراين تاريخى و گزارش ابوحيّان توحيدى و ديگران، تاريخ تأليف رسائل احتمالا در نيمه دوم قرن چهارم در سالهاى 353ـ374 در بصره بوده (← ابن تيميّه، همانجا؛ فؤاد معصوم، ص 63ـ65؛ كالّاتاى، ص 3ـ4)، اما بنابر قول محققان اسماعيلى، رسائل در اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم نوشته شده است، يعنى در زمان امام يا ائمه مستور اسماعيليه كه تأليف رسائل را به آنها نسبت مى دهند (← همدانى، 1979، همانجا؛ الرسالة الجامعة، همان مقدمه، ص 7ـ11؛ براى اطلاع از برخى اقوال ديگر درباره مؤلف و زمان و مكان تأليف رسائل فؤاد معصوم، ص 46ـ67؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 7، ص 246ـ247).رسائل اخوان الصفا، بنابر فهرست تفصيلى ابتداى آن، در  52 رساله تدوين شده (1405، ج 1، ص 21)، اما در چند جاى كتاب به تعداد 51 رساله اشاره شده است (براى نمونه ← همان، ج 3، ص 408، ج 4، ص 186، 284)، و در جاى ديگر (همان، ج 3، ص 183)، از عبارت متن، تعداد 50 رساله استنباط مى شود. ابوحيّان توحيدى (ج 2، ص 5) نيز تعداد آنها را  50 رساله ذكر كرده، و در فهرست خلاصة الوفاء فى اختصار رسائل اخوان الصفاء (اخوان الصفا، ص 626) هم 51 رساله ذكر شده است. به نظر مى رسد، سبب اختلاف در شمارش رساله ها ادغام رساله هاى 12 و13 از بخش رياضى در خلاصة الوفاء باشد. همچنين ظاهرآ در نسخه اى كه ابوحيّان توحيدى از رسائل ديده نيز افزون بر ادغام آن دو رساله رياضى در هم، رساله اول و دوم از بخش نفسانيات عقليه هم در اصل، يك رساله بوده است (← فؤاد معصوم، ص 94ـ96). اما دليل اختلاف در تعداد رساله ها در متن رسائل ممكن است اين باشد كه چون نگارش اوليه آن در طول سالها انجام شده است، در تدوين نهايى، بى توجه به ترتيب اوليه، در چينش رساله ها تغييراتى صورت گرفته است.رسائل در چهار بخش تنظيم و تدوين شده است : 1)رساله هاى رياضى تعليمى، مشتمل بر چهارده رساله؛ 2)رساله هاى جسمانى طبيعى، مشتمل بر هفده رساله؛ 3)رساله هاى نفسانى عقلى، مشتمل بر ده رساله؛ و 4) رساله هاى قوانين الهى و شرعى مشتمل بر يازده رساله (← اخوان الصفا، 1405، ج 1، ص 21ـ43). افزون بر اين بخشها، در انتهاى فهرست به الرسالة الجامعة اشاره شده كه مرتبط با رسائل و درعين حال مستقل و جداى از آنها است (← ادامه مقاله).تنظيم و ترتيب رساله ها تقريبآ مطابق با رأى اخوان الصفا درباره طبقه بندى علوم است، هرچند تفاوتهاى درخور توجهى ميان آنها به چشم مى خورد (← ادامه مقاله). در رسائل، علوم در سه دسته كلى طبقه بندى شده اند: الف) علوم رياضى و به عبارت ديگر، علم آداب، كه بيشتر آنها براى طلب معاش و صلاح زندگى دنيوى وضع شده اند و مشتمل اند بر نُه علم: علم خواندن و نوشتن؛ لغت و نحو (زبان شناسى)؛ حساب و معاملات؛ شعر و عروض؛ علم زجر و فال؛ سحر و طلسم و كيميا و حِيَل و مانند آنها؛ حِرَف و صنايع؛ خريد و فروش و تجارت و حرث و نسل؛ و علم سِيَر و اخبار. ب) علوم شرعى كه براى طب نفوس و طلب آخرت وضع شده و شش نوع است : علم تنزيل (يعنى قرآن) كه قاريان (استادان قرآن) و حافظان قرآن به آن مى پردازند؛ علم تأويل، كه خاص امامان و جانشينان پيامبران است؛ علم روايات و اخبار كه محدّثان به آن علم دارند؛ علم فقه و سنن و احكام كه فقها به آن مى پردازند؛ علم تذكار و مواعظ و زهد و تصوف كه بر عهده عُبّاد و زهّاد و رهبانان و مانند آنهاست؛ و علم تأويل خواب كه كار اهل تعبير خواب است. ج) علوم فلسفى كه چهار نوع است: رياضيات، مشتمل بر چهار علم حساب، هندسه، نجوم و موسيقى؛ علوم منطقى، دربرگيرنده صناعت شعر، صناعت خطابه، صناعت جدل، صناعت برهان، و صناعت مغالطه؛ علوم طبيعى كه هفت نوع است: علم مبادى جسمانى، سماء و عالَم، كَوْن و فساد، حوادث جوّ، معادن، نبات و علم حيوان؛ علوم الهى (الهيات) كه پنج نوع است: شناخت خدا و صفات و وحدانيت او (خداشناسى يا الهيات به معناى خاص)؛ شناخت موجودات روحانى و مجرد يا عقل شناسى يا فرشته شناسى؛ نفس شناسى مشتمل بر شناخت نفوس فلكى و نفوس طبيعى و زمينى؛ علم سياست: سياست نبوى، سياست شاهى و زمامدارى، سياست عام يا سياست مُدُن، سياست خاص يا تدبير منزل، سياست ذاتى يا اخلاق به معناى خاص، يعنى اخلاق فردى و خودشناسى؛ علم معاد يا آخرت شناسى (← همان، ج 1، ص 266ـ274).به نظر كالّاتاى (ص 62ـ63)، نكته درخور توجه درباره شعب علوم رياضى (علم آداب) در رسائل اين است كه از علوم اصيل رياضى (حساب، هندسه، نجوم و موسيقى) در بخش علوم تعليمى نامى برده نشده و همه رياضيات در علوم فلسفى قرار گرفته و ذكر علم حساب و معاملات در دسته علوم رياضى بى شك با توجه به استفاده عملى از اعداد در زندگى دنيوى بوده است. همچنين علم زبان (لغت شناسى و نحو) نيز فقط از حيث كاربرد آن در زندگى روزمره بررسى شده است. به طور كلى، اخوان الصفا به سبب توجه و تمايل به موضوعات و مباحث عملى، دانشهاى مرتبط با هنر و صنايع و حِرَف، خريد و فروش و حساب و معاملات را در زمره علوم رياضى قرار دادند، در حالى كه در ديگر طبقه بنديهاى علوم در قرن چهارم و پنجم/ دهم و يازدهم چنين نيست. ضمن تأييد سخن كالّاتاى، در توجيه رويكرد اخوان الصفا در دسته بندى علوم مى توان گفت، بنابر رأى آنها درباره انواع علوم رياضى، كه عمدتآ جنبه عملى دارند و به طور كلى موجب پرورش، ورزيدگى و كسب مهارتهاى زندگى مى شوند، اطلاق عنوان «رياضية» با توجه به معناى عام لفظ رياضى، يعنى آماده سازى و تربيت و پرورش، صورت گرفته است. چنان كه از توضيح اخوان الصفا كه گفته اند بيشتر آنها براى طلب معاش و صلاح زندگى دنيوى وضع شده اند، توجه به همين معنا برداشت مى شود، نه معناى خاص آن كه بر علوم چهارگانه رياضى از شعب علوم فلسفى اطلاق مى شود. اگرچه اطلاق عنوان رياضى بر علوم چهارگانه حساب، هندسه، نجوم و موسيقى در طبقه بندى علوم و نظامهاى آموزشى قبل و بعد از اخوان الصفا نيز به اين دليل بوده است كه اين علوم، ذهن را ورزيده و براى تعليم، به ويژه براى فراگيرى فلسفه، آماده مى كنند (← الرسالة الجامعة، چاپ صليبا، ج 1، ص 286؛ اخوان الصفا[4] ، 2010، مقدمه بافيونى[5] ، ص 24ـ27). ازاين رو، در رسائل هم رياضيات پيش از طبيعيات و مابعدالطبيعه گنجانده شده است. افزون بر اين، آوردن منطق بعد از رياضيات و پيش از طبيعيات و مابعدالطبيعه، به پيروى از مفسران اسكندرانى اواخر دوره باستان كه مجموعه علوم منطقى ارسطو را پيش نياز مطالعه همه علوم عقلى مى دانستند، در زمان اخوان الصفا هم سنّت متعارف بوده است. در نتيجه، منطق و رياضى را مقدمات ضرورى مطالعه عام فلسفه مى توان درنظر گرفت، كه در اين صورت، نظم و ترتيبى كه بر طبق آن مطالعه رشته هاى درسى بايسته است، بر ترتيب وجودشناختى غلبه خواهد داشت (← كالّاتاى، ص 67؛ منطق*).ديگر نكته درخور توجه درباره طبقه بندى علوم در رسائل، حذف علم كلام از فهرست علوم شرعى و دينى است كه متفكران مسلمان غالبآ در طبقه بندى علوم در كنار فقه از آن نام مى برده اند. به نظر مى رسد، چون اخوان الصفا براى درك واقعيتهاى بنيادين و اصلى (موضوعات و مباحثى كه در كلام هم مطرح مى شود) بر دانش امامان و همچنين بر كوششهاى فلسفى خود تكيه مى كردند، و از سوى ديگر، چون روش معرفت شناختى در علم كلام مبتنى بر استدلال و برهان يقينى نيست، ضرورتى براى ذكر آن در زمره علوم قائل نبودند (كالّاتاى، ص 64ـ65؛ براى بحث روشها و معيارهاى معرفت شناختى در علم كلام ← كلام، علم*). اما بايد خاطر نشان كرد كه اخوان الصفا در رسائل، كه نظامنامه فكرى و عملى شان با رويكردى فلسفى است، براى مستدل ساختن آرا و اقوالشان، تقريبآ هيچ روش فلسفى مبتنى بر برهانى را به كار نبسته اند، و بلكه روش آنها، گذشته از التقاط و تلفيق اقوال برگرفته از منابع، صرفآ خطابى و اقناعى بوده است.  الرسالة الجامعة كه قبلا به آن اشاره شد، عنوان اثرى است كه بارها در رسائل به آن اشاره و ارجاع شده است. بنابر عبارات متعددى از هر دو متن، الرسالة الجامعة خلاصه جامعى از مباحث اصلى و حقايقى است كه در رسائل به شيوه اقناعى و در اين رساله با برهان قاطع و به روشنى بيان مى شود. الرسالة الجامعة به منزله روح و رسائل مانند جسدى است كه به واسطه آن روح تام و كامل مى شود. اين رساله غرض و مقصود نهايى و خاتمه رسائل است (براى نمونه ← اخوان الصفا، 1405، ج 1، ص 42ـ46، 274، ج 3، ص 408، ج4، ص250، 378؛ الرسالة الجامعة، چاپ صليبا، ج 1، ص 109، 169ـ170، 287، ج 2، ص 187، 270). بااين حال، مؤلفان رسائل آن را رساله اى جدا و مستقل دانسته اند (← اخوان الصفا، 1405، ج 4، ص250). بنابر شواهد درون متنى، مؤلف (يا مؤلفان) هر دو اثر يكى است، و متنى كه با عنوان الرسالة الجامعة در دست است، صرفآ تلخيصى از رسائل است، اما چنان كه در متن رسائل وعده داده شده، مشتمل بر براهين عقلى و تبيين مباحث رسائل نيست. احتمالا متن اصلى الرسالة الجامعة گم شده و اين تلخيص را شخص ديگرى انجام داده است؛ برخى آن را به مَسلَمة بن احمد مَجريطى*، رياضى دان و منجم مشهور قرن چهارم، يا به كرمانى، از شاگردان وى، نسبت داده اند (← فؤاد معصوم، ص 107ـ111؛ الرسالة الجامعة، چاپ صليبا، ج 1، مقدمه، ص 7ـ14). اما جميل صليبا كه نخستين بار متن ويراسته الرسالة الجامعة منسوب به مجريطى را چاپ و منتشر كرده، بنابر شواهد تاريخى و درون متنى در صحت اين انتساب ترديد كرده است (← همانجا). مصطفى غالب اين رساله را نيز مانند رسائل تأليف احمدبن عبداللّه دانسته (← الرسالة الجامعة، مقدمه، ص اـب) و آن را با عنوان الرسالة الجامعة: تاج رسائل اخوان الصفا در بيروت در 1353ش/ 1974 چاپ كرده است. با توجه به ارجاعات متقابل الرسالة الجامعة و رسائل، اگر اين متن همان الرسالة الجامعة اخوان الصفا باشد احتمالا تأليف آن مقارن تأليف رسائل، يا در هنگام تجديدنظر و تدوين نهايى آن انجام گرفته است (← فؤاد معصوم، ص110؛ سجادى، ص20ـ21). در هر صورت، محتواى اين رساله آن گونه نيست كه وعده كرده بودند.

منابع رسائل. مؤلفان رسائل براى اثبات و تأييد تلقى خود درباره سازش پذيرى دين اسلام با مذاهب و سنّتهاى عقلانى ديگر و اجتناب از تعصب و كوته بينى، از منابع متنوعى در نگارش رسائل استفاده كردند. در رسائل (اخوان الصفا، 1405، ج 4، ص 42) به چهار دسته از اين منابع اشاره شده است: 1) كتب رياضى و طبيعياتِ حكما و فلاسفه. 2) كتابهاى آسمانى، مانند تورات و انجيل و قرآن و غير اينها از صحف انبيا كه معانى و اسرار پنهانى آنها از طريق فرشتگان دريافت شده است. 3) كتب طبيعى، يعنى دريافتهاى آفاقى برآمده از توجه و مطالعه در صور و اشكال موجودات و امور طبيعى و محسوسِ عالم، كه حقايق و معانى لطيفى را براى انسان معلوم و مكشوف مى سازند. 4) كتابهاى الهى كه جز پاكان آنها را درنمى يابند. اين فهرست مجمل فقط اطلاعاتى از نوع منابع در اختيار مى گذارد، اما آنها را به طور مشخص معرفى نمى كند. بااين حال، از متن و محتواى رسائل و آشنايى با اوضاع علمى و فرهنگى زمان نگارش آنها به نتايج روشن ترى مى توان دست يافت. به نظر شرف الدين خراسانى، برخى از منابع رسائل، كتابهايى است كه پيش تر به عربى ترجمه شده بودند و برخى ديگر، اطلاعات شفاهى اند كه از ديگران شنيده اند و به احتمال زياد، آن اطلاعات از طريق صابئين* حرّان فراهم آمده است (← دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 7، ص 257). به گفته نادر البزرى[6]  (>رسائل اخوان الصفاء<[7] ، مقدمه، ص10ـ11)، اخوان الصفا افزون بر اينكه از سنّتهاى باستانى بابِلى، هندى، و فارسى (بودايى، مانوى، زردشتى و غير اينها) متأثر بودند، اصول و مبانى علوم يونانى را نيز به رسائل افزودند و كوشيدند انواع مختلف تفكر فلسفى فلاسفه اى چون فيثاغورس[8] ، سقراط[9] ، افلاطون[10] ، ارسطو[11] ، اقليدس[12] ، بطلميوس[13] ، نيكوماخوس گراسايى[14] ، جالينوس[15] ، هرمس[16] ، فلوطين[17] ، فرفوريوس[18] ، يامبليخوس[19]  و برقلس[20]  را فراگيرند. افزون بر اين، آنها در تأليف رساله هاى رياضى و علمى به قطع، وام دار دانشمندان جامع علوم از نسل كِندى اند.اخوان الصفا گاهى براى اقناع و تفهيم مخاطب و تأثير عميق تر پند و اندرزهاى اخلاقى، مطالب و مقاصد خود را در قالب حكايات يا قصه هاى حيوانات و تمثيلات و استعارات بيان كرده اند؛ از آن ميان، به داستان شكايت حيوانات از انسان مى توان اشاره كرد كه از شاخصه هاى اصلى رسائل است (← اخوان الصفا، 1405، ج 1، ص100، ج 2، ص 203ـ377). بى شك، در به كارگرفتن چنين شيوه اى، كليله و دمنه از منابع الهام آنها بوده است (همو، 1375ش، مقدمه دانش پژوه، ص هشت).رسائل اخوان الصفا تاكنون چندين بار به صورت كامل يا خلاصه و گزيده چاپ و منتشر شده است. متن عربى آن نخست    با عنوان تحفة اخوان الصفاء و به كوشش شيخ احمدبن محمد شروان يمنى با مقدمه مختصر توماسن در كلكته در 1226/ 1812 چاپ شد. چاپهاى بعدى به ترتيب تاريخى عبارت اند از : چاپ ولايت حسين، بمبئى 1305ـ1306/ 1888؛ چاپ خيرالدين زِرِكلى با دو مقدمه از طه حسين و احمد زكى پاشا، قاهره 1347/ 1928؛ چاپ پطرس بستانى، بيروت 1377/ 1957؛ چاپ عارف تامر با ضميمه الرسالة الجامعة، بيروت 1415/1995. مؤسسه مطالعات اسماعيلى لندن نيز با همكارى نشر دانشگاهى آكسفورد پژوهش جديدى درباره رسائل و چاپ انتقادى متن عربى همراه با ترجمه انگليسى آن را در سالهاى اخير آغاز كرده است (← >رسائل اخوان الصفاء<، ص 289، پيشگفتار فرهاد دفترى، صXIX).تلخيص و گزيده و ترجمه هاى متعددى تاكنون به زبانهاى مختلف از رسائل اخوان الصفا صورت گرفته است؛ مانند رساله جامعة الجامعة كه بنابر اظهار عارف تامر، چكيده و خلاصه و فهرستى از همه رسائل است (← اخوان الصفا، جامعة الجامعة، مقدمه، ص 61)، اما تلخيص كننده آن ناشناس است.مجمل الحكمه، تلخيص فارسى يا ترجمه فارسى از تلخيص متن عربى رسائل است، اما مترجم آن  و اينكه آن را از روى كدام متن ترجمه كرده است، معلوم نيست. اينكه آيا مترجم نخست، رسائل را تلخيص و سپس آن را ترجمه كرده است، نيز روشن نيست. مترجم هرگاه ضرورى دانسته، مطلب را شرح كرده و توضيح داده است. اين ترجمه «رساله حيوان» را ندارد. مجمل الحكمه نخست در بمبئى در 1301 و بار ديگر با عنوان ترجمه رسائل اخوان الصفا و خلّان المروات و الوفاء در لكهنو در 1304 چاپ شد. در ايران نيز به كوشش محمدتقى دانش پژوه و ايرج افشار در تهران در 1375ش منتشر شد (براى اطلاعات بيشتر ← همو، 1375ش، مقدمه افشار، ص 2ـ22).بستان العقول فى ترجمان المنقول ترجمه آزادى است از «رساله حيوان» رسائل به قلم محمدبن محمود زنگىِ بخارى* در قرن هفتم ـ هشتم. در اين رساله، شكايت انواع حيوانات از ستمى كه انسان در بهره كشى از آنها روا مى دارد، كيفيت خلقت و حكمت آفرينش انواع حيوانات و برترى انسان بر آنها، در قالب داستان تبيين شده است. به اين رساله به دليل سبك و نيز محتواى آن بسيار توجه شده و موضوع پژوهش قرار گرفته و ترجمه هاى متعددى به فارسى و زبانهاى مختلف از آن صورت گرفته است. ايرج افشار (زنگى بخارى، مقدمه، ص 24) از دو ترجمه فارسى ديگر از آن نام برده است: يكى با عنوان نطق صامت كه مترجم آن شناخته شده نيست و در 1323 چاپ سنگى شده و ديگرى با عنوان محاكمه انسان و حيوان ترجمه عبداللّه مستوفى كه در 1324ش چاپ شده است (براى اطلاع از گزيده ها و ترجمه هاى ديگر ← ديبر[21] ، ج 1، ص 486ـ488). خلاصة الوفاء فى اختصار رسائل اخوان الصفاء، تلخيص ديگرى از رسائل است كه ديتريتسى[22]  آن را با مقدمه اى به آلمانى در برلين 1303/ 1886 چاپ كرده است، اما نمى دانيم اين تلخيص اثر خود اوست يا ديگرى.

منابع: ابن تيميّه، كتاب بغية المرتاد فى الرد على المتفلسفة و القرامطة و الباطنية و هو المنعوت (بالسبعينية)، قاهره 1329؛ ابوحيّان توحيدى، كتاب الامتاع و المؤانسة، چاپ احمد امين و احمد زين، بيروت ]بى تا.[؛ اخوان الصفا، جامعة الجامعة، چاپ عارف تامر، بيروت: منشورات دارمكتبة الحياة، ]بى تا.[؛ همو، خلاصة الوفاء فى اختصار رسائل اخوان الصفاء، چاپ فريدريش هاينريش ديتريتسى، برلين 1886؛ همو، رسائل اخوان الصفاء و خلّان الوفاء، قم 1405؛ همان، چاپ عارف تامر، بيروت 1415/1995؛ همو، مجمل الحكمه: ترجمه گونه اى كهن از رسائل اخوان الصفا، چاپ محمدتقى دانش پژوه و ايرج افشار، تهران 1375ش؛ على بن زيد بيهقى، كتاب تتمة صوان الحكمة، چاپ محمد شفيع، لاهور 1351؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، زيرنظر كاظم موسوى بجنوردى، تهران 1367ش ـ، ذيل «اخوان الصفا» (از شرف الدين خراسانى)؛ الرسالة الجامعة، منسوب به مَسلَمة بن احمد مَجريطى، چاپ جميل صليبا، دمشق: المجمع العلمى العربى، 1422/ 2001؛ همان: تاج رسائل اخوان الصفا و خلّان الوفا، ]منسوب به[ احمدبن عبداللّه، چاپ مصطفى غالب، بيروت: دارالاندلس، 1404/1984؛ محمدبن محمود زنگى بخارى، بستان العقول فى ترجمان المنقول، چاپ محمدتقى دانش پژوه و ايرج افشار، تهران 1374ش؛ محمدصادق سجادى، «نگاهى به كتاب الرسالة الجامعة و گروه اخوان الصفا»، بررسى هاى نوين تاريخى، سال 1، ش 1 (تابستان 1384)؛ محمدبن محمود شهرزورى، نزهة الارواح و روضة الافراح فى تاريخ الحكماء و الفلاسفة، چاپ خورشيد احمد، حيدرآباد، دكن 1396/ 1976؛ صوان الحكمة و ثلاث رسائل، ]منسوب به[ محمدبن طاهر ابوسليمان سجستانى، چاپ عبدالرحمان بدوى، تهران : بنياد فرهنگ ايران، 1974؛ فؤاد معصوم، اخوان الصفاء: فلسفتهم و غايتهم، دمشق 2008؛ على بن يوسف قِفطى، تاريخ الحكماء، وهو مختصر الزوزنى المسمى بالمنتخبات الملتقطات من كتاب اخبار العلماء باخبار الحكماء، چاپ يوليوس ليپرت، لايپزيگ 1903، چاپ افست فرانكفورت 1419/ 1999؛

Godefroid de Callatay« , Ikhwan al-S¤ afa’: a brotherhood of idealists on the fringe of orthodox Islam, Oxford 2005; Hans Daiber, Bibliography of Islamic philosophy, Leiden 1999; EI2, s.v. "I___w¦an al-S¤ af¦akh Ý" (by Y. Marquet); Epistles of the Brethren of Purity: the Ikhwa¦ n al-S¤ afa¦ Ý and their Rasa¦ Ýil, an introduction, ed. Nader El-Bizri, Oxford: Oxford University Press, 2008; Abbas Hamdani, "Ab¦u H¤ ayyan al-Taw¤h¦âd¦â and the Brethren of Purity", International journal of Middle East studies, vol.9, no.3 (Aug. 1978); idem, "An early F¦a¤timid source on the time and authorship of the Ras¦aÝil Ih§ w¦an al-S¤ afa¦ Ý", A rabica: revue d’études arabes, XXVI, fasc.1 (Feb. 1979); Ikhw¦an al-S¤ af¦aÝ, Epistles of the Brethren of Purtiy: on logic, an A rabic critical edition and English translation of epistles 10-14, ed. and tr. Carmela Baffioni, Oxford 2010.

/ فاطمه فنا /

2) تاريخ علم. بخش مهمى از رسائل اخوان الصفاء به بحثهاى علوم رياضى و طبيعى در طبقه بندى اخوان الصفا اختصاص دارد. قسمتهاى اول و دوم از چهار قسمت آن (كه هر كدام از آنها به صورت كتابى مستقل به چاپ رسيده)، رسائل رياضى تعليمى و جسمانى طبيعى است (براى گزارش اخوان الصفا از موضوع اين چهار قسمت ← ج 1، ص 21). اگرچه در دو مجلد ديگر نيز مباحثى از علوم دوره اسلامى مطرح شده، بخش اصلى آراى اخوان الصفا* در باب علوم رياضى و طبيعى در دو مجلد اول قرار گرفته است. از چهارده رساله قسمت رياضىِ تعليمى، شش رساله به ترتيب به موضوعهاى عدد، هندسه، نجوم، جغرافيا، موسيقى، و شناسايى نسبتهاى عددى و هندسى (به ترتيب رسائل اول تا ششم از قسمت اول) و از هفده رساله قسمت جسمانى طبيعى نيز نُه رساله به ترتيب به موضوع آسمان و جهان (رساله دوم)، كَوْن و فساد (رساله سوم)، آثار عُلوى (رساله چهارم)، تكوين معادن (رساله پنجم)، ماهيت طبيعت (رساله ششم)، اجناس گياهان و شناسايى آنها، انواع حيوانات و شناسايى آنها، تركيب بدن انسان (رسائل هفتم تا نهم)، و به وجودآمدن و رشد جنين و تأثير عوامل مختلف بر آن (رساله يازدهم) اختصاص دارد (براى گزارش كلى دو قسمت اول رسائل ← همان، ج 1، ص 21ـ 35). اگرچه عنوان رساله هاى هفتم و هشتم از قسمت اول به ترتيب صنايع علمى و غرض از آن، و صنايع عملى و غرض از آن است، چون موضوع رساله هفتم جوهرهاى روحانى (← ج 1، ص 258) و رساله هشتم نيز در باب جوهرهاى نفسانى (← ج 1، ص 276ـ295) است، به رغم عنوان اين دو رساله، محتواى آنها در حوزه علوم دوره اسلامى نيست. در رسائل نفسانى عقلانى نيز، رساله هاى پنجم، هشتم و دهم به ترتيب با عنوانهاى ادوار و اكوار (رساله 36 از مجموع رسائل)، كميّت انواع حركتها و چگونگى اختلاف آنها (رساله 39) و در حدود و رسوم (رساله 41) به علوم دوره اسلامى راجع اند و آخرين رساله از مجموعه رسائل (رساله 52؛ برابر با رساله يازدهم از قسمت چهارم) با عنوانِ «در ماهيت سحر و افسون و طلسمها» از مفصّل ترين رساله ها در ميان همه رسائل اخوان الصفاست كه به سبب حجم وسيع موضوع احكامِ نجوم در آن، در حيطه علوم دوره اسلامى بررسى مى شود.اخوان الصفا در ابتداى هر رساله هدف خود را از آوردن هر موضوع خاص ذكر كرده اند و سپس علت غايى پرداختن به هر موضوع و علم خاص را وسيله اى براى شناسايى ارتباط انسان با خدا و يافتن رابطه علّى ـ معلولى (يعنى خدا ـ انسان و جهان) بيان كرده اند.از منظر تاريخ علوم دوره اسلامى، كمتر موضوع و مسئله اى در رسائل ديده مى شود كه پيش از اخوان، در آثار مختلف علوم دوره اسلامى، به آن اشاره نشده باشد و در رسائل نوآورى خاصى در زمينه علوم دوره اسلامى ديده نمى شود. به نظر مى رسد قصد اخوان الصفا از ذكر گزارشى خلاصه اما جامع از دانشهاى رياضى و طبيعى، انتقال كلياتى از اين دانشها به ديگران براى تبيين نظام جهان بينى خود و استخراج نتايج بعدى است، چنان كه در ابتداى رساله عدد (ج 1، ص 48) آمده كه آنان از اين دانش به عنوان مدخل و مقدمه اى براى فراگيرندگان حكمت استفاده مى كنند و نيز اينكه هدف آنان (ازجمله از طرح مسائل طبيعى) رسيدن به علوم الهى بوده است (← ج 1، ص40ـ41؛ نيز ← الرسالة الجامعة، ج 2، ص 396ـ397؛ براى قصد كلى اخوان در اين خصوص ← اخوان الصفا، ج 4، ص 394).ترتيب رساله ها در علوم رياضى و طبيعى نيز برآمده از نيت اخوان براى رسيدن به مبادى و نيز اختصاصات دانشهاى الهى است، اخوان الصفا در چند موضع از رسائل به موضوع طبقه بندى دانشها از ديد خودشان اشاره كرده اند (ازجمله ← ج 1، ص 266ـ272؛ براى گزارشى درباره طبقه بندى دانشها از ديد اخوان الصفا ← رفيعى علا مرودشتى، ص 43؛ خفاجى، ص30ـ32).نخستين رساله در باب عدد است، درحالى كه طبقه بندى اخوان الصفا از دانش رياضى (مشتمل بر ارثماطيقى يا حساب، جومطريا يا هندسه، اسطرونوميا يا نجوم، و موسيقى) در ابتداى رساله دوم (هندسه) طرح شده است (← ج 1، ص 78ـ79). در ميان رسائل اخوان الصفا، نشانه هاى انديشه هاى نوفيثاغورسى  (درباره فيثاغورس و اهميت آراى وى نزد اخوان الصفا و ديدگاههاى ارسطوگرايانه نوافلاطونى آنها ← نتون[23] ، ص 9ـ16، 33ـ52)، به كرّات به چشم مى خورد، چنان كه به گفته اخوان الصفا در رساله عدد (ج 1، ص 48)، شيوه آنها اين است كه درباره همه موجودات و چگونگى به وجودآمدن آنها (از يك مبدأ و آفريدگار واحد) مى انديشند و براى بيان اين انديشه ها، همچون حكيمان فيثاغورسى، از مثالهاى عددى و برهانهاى هندسى بهره مى برند؛ بر اين اساس، رساله در باب رياضى و عدد بر ديگر رساله ها مقدم است. به نوشته آنان (ج 1، ص 75ـ76)، سبب پرداختن فلاسفه به رياضيات راه يافتن به علوم طبيعى و از آن طريق، راه يافتن به علوم الهى است كه شناخت جوهر نفس است. رساله عدد شامل كلياتى درباره انواع عدد (ازجمله اعداد صحيح) و مرتبه هاى آنان است (← ج 1، ص50ـ51). اخوان الصفا، همانند فيثاغورسيان، اعداد را در شانزده مرتبه از يكان تا مرتبه اى به نام «مارو» (عدد  1510×1 در نظام دَه دهى امروز) مرتب كرده اند (← ج 1، ص 55). در بخشى از اين رساله (ج 1، ص 66ـ68) درباره خواص انواع عدد بحث شده است، ازجمله روش به دست آوردن مجموع اعداد طبيعى از 1 تا  nدر يك تصاعد حسابى (كه امروزه به صورت 2) 1 Snn(n+=نشان داده مى شود؛ ← ج 1، ص 67) در بيان ويژگى نظم طبيعى جهان. براساس اطلاعات موجود، اين رابطه را نخستين بار اَرجَبهَد[24](رياضى دان و منجم هندى) در آخر قرن پنجم ميلادى (← ص 36) ابداع كرده و به احتمال زياد، از رياضيات هندى به دوره اسلامى راه يافته است. بخش ديگر رساله عدد به روشهاى اَعمال حساب ــ ازجمله ضرب، جذر و مكعب گيرى اعداد ــ و نيز بعضى مسائل مطروح در مقاله دوم كتاب اصول اقليدس اختصاص دارد (← ج 1، ص 69ـ75). اخوان الصفا (ج 1، ص 79) هندسه را به دو بخش عقلى و حسى تقسيم كرده اند؛ هندسه حسيّه شناسايى مقاديرى است كه با چشم ديده مى شوند و به علاوه ملموس و درك پذيرند و در مقابل در هندسه عقليه فقط مقادير درك پذيرند. از نظر آنان (ج 1، ص 79ـ80) مقادير سه دسته اند: خطوط، سطوح و اجسام. تعريف اجزاى هندسه حسيّه از خط و انواع آن آغاز مى شود (← ج 1، ص80ـ84). در همين رساله به انواع زاويه (← ج 1، ص 85ـ86)، انواع خطوط منحنى (ج 1، ص 86ـ88) و بحث درباره اينكه مثلث اصل همه شكلهاى مستقيم الخط است (ج 1، ص 91) اشاره شده است. در رساله هندسه (ج 1، ص 97ـ99) همچنين درباره تعدادى از مقياسها و مقدارهاى اندازه گيرى ــ از كوچك ترين واحد، جو، تا جريب ــ بحث شده است. در حوزه هندسه عقلى، در باب به دست آوردن ابعاد در ذهن (= توهم ابعاد) بحث شده و بر نقش معقولات در كنار محسوسات تأكيد شده است (← ج 1، ص 101ـ113). همچنين برخى از ويژگيهاى اَشكال هندسى شامل اقسام مثلث (هفت گونه) و ويژگى آنها (به نقل از مقاله اول كتاب اصول اقليدس) و نيز اقسام چهارضلعيها آمده است.اخوان الصفا (ج 1، ص 114) دانش نجوم را به سه بخش تقسيم كرده اند: شناخت تعداد افلاك و ستاره ها، و بروج دوازده گانه كه به علم هيئت معروف بوده است؛ شناسايى و حل زيجها و استخراج تقويمها؛ و احكام نجوم. از نظر آنان (همانجا)، موضوع دانش نجوم نيز شناخت كواكب، افلاك و بروج است. بخش اول رساله نجوم (ج 1، ص 114ـ117) به دانش نجوم و بقيه آن (ج 1، ص 117ـ157) به احكام نجوم اختصاص دارد كه به همراه آخرين رساله (← ادامه مقاله) دلبستگى آنان را به احكام نجوم نشان مى دهد. اخوان الصفا احكام نجوم را بخش استدلالى دانش نجوم (← ج 1، ص 153ـ157) و داده هاى دانش نجوم را مقدماتى براى دريافت احكام نجوم مى دانند (← ج 1، ص 144ـ145). آنان حتى در باب رسيدن قواى انسانى از عالم عُلوى به عالم سِفلى نيز به احكام نجوم پرداخته اند (← ج 1، ص 146ـ153).در رساله جغرافيا (ج 1، ص 158ـ163)، درباره هفت اقليم، ربع مسكون، موقعيت كوهها و درياها و صحراها و رودها و شهرها در ربع مسكون، اندازه قطر زمين و علت قرارگرفتن زمين در مركز عالم بحث شده است. در اين رساله (ج 1، ص 169ـ 179)، همچنين فهرستى از اسامى شهرهاى بزرگ و سرزمينها (براساس تقسيم بندى هفت اقليم) و مختصات جغرافيايى آنها آمده است.در رساله ]ارتباط[ نسبت عددى و هندسى با تهذيب نفس و اصلاح اخلاق، به موضوع انواع نسبتهاى ممكن بين دو مفهوم پرداخته شده است (← ج 1، ص 243). اين رساله از معدود مواردى است كه اخوان الصفا در ابتداى رساله علت تأليف آن را ذكر نكرده اند. در مقابل، در انتهاى رساله (ج 1، ص 251ـ257) آمده است خدا پس از آفريدن هيولا و صورت عالم جسمانى، با اعمال برخى اركان بر برخى طبعها، تمام حيوانات و گياهان و معادن و جز آن را آفريد و اين آفريده ها جز با نسبت با يكديگر گرد نمى آيند، مثل نغمه ها كه اگر متناسب نباشند، زيبا نخواهند بود و نيز اگر نسبت خلطها در بدن انسان متناسب باشد، انسان زيبا و داراى اخلاق پسنديده مى گردد و غلبه يك خلط به طور نامتناسب بر خلط ديگر باعث بروز اختلال در انسان و اخلاق ناپسند مى گردد.دومين رساله از قسمت دوم رسائل (رساله شانزدهم در ترتيب كلى) در باب تبيين ساختار آسمان و جهان است كه به موضوع پيدايش جهان و شكل آن پرداخته است. از نظر اخوان الصفا (ج 2، ص 24)، اين جهان از جسم كلى ساده (افلاك و كواكب و اركان چهارگانه) تشكيل شده و در ادامه اين موضوعات آمده است: تعداد افلاك (آسمانها)، تركيب و ترتيب طبقات آنها (← ج 2، ص 26ـ28)، اينكه جهان جز كره زمين و افلاك ده گانه چيزى نيست و خارج از جهان هيچ نيست، همچنان كه در جهان نيز خلأ وجود ندارد (ج 2، ص 28ـ29)، و نيز ديگر مباحث متعلق به جهان، ازجمله حركتهاى كواكب (سيارات) مختلف در افلاكشان كه مجموع آنها 45 حركت است، علت كسوف و خسوف، و ماهيت اجسام فلكى (← ج 2، ص 43ـ49).رساله كَوْن و فساد در باب اجسام طبيعى (يا فناپذير) زير فلك قمر از نظر مقدار و تعداد، چگونگى طبيعت آنان و چگونگى تغيير آنها (پيدايش و نابودى) است. در رساله آثار علوى، درباره ماهيت حوادث جوّى و زير فلك قمر ازجمله علت وزيدن بادها و پديدآمدن رنگين كمان، بحث شده است.رساله تكوين معادن در باب پيدايى عناصر و مواد معدنى و انواع آن و چگونگى تشكيل، خواص و طبيعت آنها، و سنگ پادزهر و انواع سموم است.در رساله جنسهاى گياهان (رساله هفتم از قسمت جسمانى طبيعى و رساله 21 از ترتيب كلى رسائل)، درباره چگونگى پيدايش، شكل گيرى و رشد نباتات و علل اختلاف آنها بحث شده است. از نظر اخوان الصفا (ج 2، ص 158ـ159) گياهان بر سه جنس اند: درختانى كه با شاخه ها يا ريشه هايشان تكثير مى شوند، گياهانى كه با بذر زياد مى شوند، و گياهانى كه با ديگر گياهان آميخته و از اين راه تكثير مى شوند، مثل علفها. اخوان الصفا (ج 2، ص 167ـ168) بر اين باورند كه «مكان» در دگرگونى گياهان تأثير داشته و نخل داراى بالاترين مرتبه در ميان گياهان و نزديك ترين نوع از آنها به مرتبه جانوران است. به تعبير اخوان الصفا (ج 2، ص 168ـ169)، عالى ترين مرتبه نباتات به فرودست ترين مرتبه حيوانى، يعنى حلزون متصل است. از نظر آنها (ج 2، ص180) گياهان قبل از حيوانات در جهان وجود داشته اند، چراكه مادّه تشكيل دهنده و غذاى حيوانات اند. همچنين حيوانات آبزى قبل از حيوانات خشكى زى وجود داشته اند، چرا كه در ابتداى خلقت آب قبل از خاك و دريا قبل از خشكى وجود داشته است و تمام حيوانات تام الخلقه از گِل آفريده شده اند (← ج 2، ص 181). درباره ديگر مباحث حيوان شناسى، ازجمله انواع حركت حيوانات و ساختار بدن آنان، در اين رساله (ج 2، ص 185ـ186) بحث شده است. از نظر اخوان الصفا (ج2، ص196) حيوانات چهار دسته اند: ساكن هوا، ساكن آب، ساكن خشكى، و حشرات موذى. در اين رساله (ج 2، ص 198ـ214)، همچنين از ويژگيهاى حيوانات، علت اختلاف شكل حيوانات و كيفيت حواس حيوانات گفتگو شده است.اخوان الصفا (ج 2، ص 378) غرض از تدوين رساله تركيب جسد (= بدن؛ نهمين رساله از قسمت دوم رسائل و بيست وسومين رساله از كل رسائل) را تبيين چگونگى پيدايش انسان، به مثابه «عالم صغير»، در گذر از آخرين مرتبه حيوانيت به اولين مرتبه انسانيت دانسته اند. در اين رساله (ج 2، ص380ـ383)، در باب تركيب بدن انسان و كيفيت اخلاط و مزاجها و طبايع در آن بحث شده است. به عقيده اخوان الصفا (ج 2، ص 383ـ385)، خداوند جسد انسان را آفريد و از روح خود در آن دميد و در پى آن نَفْس در اين جسد ساكن شد. به نظر آنان (ج 2، ص 382)، بدن انسان از نُه جوهر ساخته مى شود كه از استخوانها شروع مى شود و به موها پايان مى يابد و بدن انسان مشتمل بر ده طبقه از سر تا پاهاست. از نفس ساكن در بدن، قواى طبيعيه و اخلاق غريزى (شامل سه نوع نفْس نباتى، حيوانى و ناطقه) توليد مى شوند (← ج 2، ص 386ـ395). در رساله بعدى (با نام حاس و محسوس) چگونگى ادراك هريك از حواس پنج گانه به طور جداگانه بحث شده است، ازجمله، اينكه انسان از طريق قوه بينايى اشياى محسوس را براساس ده مؤلفه جداگانه (نور، ظلمت، رنگ، سطح، جسم، شكل، بُعد، حركت، سكون، وضع آن) مى بيند. دو رساله ديگر قسمت دوم رسائل به ترتيب به موضوعهاى مسقط (= تكوين) نطفه و اوضاع و احوال انسان اختصاص دارد؛ اما بيش از هر چيز درباره احوال مختلف انسان، ازجمله تأثيرپذيرى او از اوضاع افلاك و تأكيد بر تأثير كواكب در سرنوشت انسان بحث شده است (← ج 2، ص 432ـ455) و نيز اين موضوع كه موجودات زير فلك قمر به دو نوع بسيط و مركّب تقسيم مى شوند و از به هم پيوستن بسائط (اركان چهارگانه) مركّبات (شامل معدن، نبات، حيوان و انسان) به وجود مى آيند كه هركدام نسبت به قبلى خاصيتى افزوده دارند. خاصيت نباتْ غذا و رشد، خاصيت حيوانْ حس و حركت و خاصيت انسانْ صحبت كردن، فكركردن و استخراج برهان است (← ج 2، ص 473).پنجمين رساله از قسمت سوم رسائل (قسمت رسائل نفسانى عقلى) دَوْرها و كَوْرها (و اختلاف قِرانها) نام دارد. موضوع اين رساله گردش افلاك و بازگشت آنها به نقطه اول اين دَوَران و قِرانهاى نجومى است كه در اين دَوَران رخ مى دهد. به نظر اخوان الصفا (ج 3، ص250)، حركت همه افلاك و اجرام در جهان بالاى فلك قمر بر پنج نوع است، مشتمل بر سه نوع حركت سيارات در افلاك مختص به خودشان به دور زمين،  حركت كواكب بر روى فلك البروج و حركت فلك محيط. به باور آنها (ج 3، ص250)، براى هريك از اجرام 120 نوع قِران وجود دارد كه باتوجه به امكان وقوع اين قرانها در هريك از درجات 360گانه دايرة البروج امكان وقوع  200،43 قران وجود دارد. اخوان الصفا، در گفتگو از حركتهاى مختلف (ازجمله حركت سريع اجرام سماوى)، باز هم مجموعه اى از آرا و احكام نجومى را باهم ادغام كرده اند (← ج 3، ص 259ـ266). اما تبيين چگونگى اين حركتها، تعريف موضوع حركت و سكون، انواع مختلف حركتهاى اجسام زير فلك قمر در رساله سى ونهم (رساله هشتم از قسمت سوم، با عنوان انواع حركتها و چگونگى اختلاف آنها) مطرح شده است. در اين رساله (ج 3، ص 322ـ 323)، اخوان الصفا، پس از تعريف انواع حركت و سكون و تقسيم حركت به دوگونه جسمانى و روحانى و نيز تقسيم حركت جسمانى به شش نوع كون و فساد، زيادى و كمى، و تغيير و نقل، به موضوع حركت انتقالى اجرام مشتمل بر سه قسم مستقيم، مستدير و حركتِ حاصل از تركيب اين دو پرداخته اند.اخوان الصفا معتقدند معرفت حقيقى همه اشياى عالم برآمده از تعريف حدى و رسمى اين اشياست، بنابراين در رساله حدود و رسوم به چنين تعريفى از بسيارى از مفاهيم و اشياى جهان پرداخته اند. آنان (ج 3، ص 384ـ392) بسيارى از پديده ها و مظاهر اين عالم چون نور، رنگ، مكان، آتش، باد، باران، برف و هاله را بر همين اساس تعريف كرده اند. در انتهاى اين رساله (ج 3، ص 394ـ400)، بار ديگر گزارشى درباره تعريف عدد و انواع آن و نيز هندسه و ابعاد سه گانه اجسام آمده است.مفصّل ترين رساله از ميان همه رسائل اخوان الصفاء رساله پنجاه ودوم (آخرين رساله) در ماهيت سحر و افسون و طلسمهاست. در اين رساله (ج 4، ص 312ـ315)، اخوان به بيان حقيقت سحر و نيز مجموعه اى از طلسمها و البته احكام نجوم پرداخته اند. بخش مهمى از اين رساله (ج 4، ص 333ـ 446) درباره احكام نجوم است و در آن از مؤلفه هاى مختلف احكام نجوم و اوتاد فلك و بيوت دوازده گانه و مانند آن و انواع روشهاى استخراج داده هاى احكام نجوم و چگونگى نتيجه گيرى از داده ها و به دست دادن انواع پيش بينيها گزارش مفصّلى داده شده است.براساس يكى از رساله ها در بخش علوم ناموسى و شرعى رسائل (ج 4، ص 146)، كه ناظر به تبيين احكام نجومى برآمدن سلطانى جديد در زمان قرانى خاص است، كازانوا[25]  در اوايل قرن چهاردهم/ بيستم (ص 5ـ17)، با اين فرض كه موضوع اين نوشته اخوان الصفا پيش بينى روى كارآمدن خليفه جديدى در قرن پنجم است به محاسباتى دست زده است، درحالى كه به نظر مى رسد اين نوشته را ــبه قرينه گزارشى كه به طور كلى درباره قِرانها در رسالة الجامعة (ج 1، ص 323ـ 324) وجود دارد (نيز ← ابن خلدون، ج :1 مقدمه، ص 416ـ418، كه گزارش كلى از همين گونه را درباره قِرانها مطرح نموده)ــ بايد نوشته اى كلى در حوزه احكام نجوم به حساب آورد تا پيش بينى دقيق از يك واقعه (نيز ← د.اسلام، چاپ دوم، ج 3، ص 1071؛ براى جزئيات بيشتر درباره اين نوشته ← اخوان الصفا*).مجموعه منابع نوشته هاى اخوان در مباحث علوم برگرفته و تركيبى از منابع چند حوزه مختلف بوده (ازجمله، احكام نجوم بابِلى به همراه عناصرى از نجوم ايرانى و هندى ← د.اسلام، ج 3، ص 1075) كه بيشتر برگرفته از آراى دانشمندان يونانى است، چنان كه از منابع غيريونانى، در كنار اشاره اى كلى به حكماى هند (← ج 4، ص360)، فقط از زيج سندهند نام برده شده است (← ج 3، ص 251). اما نامهاى مجموعه اى از دانشمندان يونانى و يونانى مآب به چشم مى خورد، ازجمله اقليدس (← ج 1، ص 72)، جالينوس (ج 4، ص 414ـ 415، 422)، نيكوماخوس[26]  (ج 1، ص 49)، بطلميوس (همانجا، نيز ← ج 3، ص 256، ج 4، ص360، كه از كتاب مجسطى او ياد شده است)، همچنين به ويژه در رساله عدد ذكرى از پيروان انديشه نوفيثاغورسى با عنوان حكيمان فيثاغورى (← ج 1، ص 48) و فيثاغوريها (ج 1، ص 55) آمده است.از دانشمندان دوره اسلامى نيز از ابومعشرِ بلخى* (متوفى 272) ياد شده و فقره اى از يكى از آثار او عينآ نقل شده است (← ج 4، ص 288ـ289؛ درباره اين كتاب ابومعشر ← اولمان[27] ، ص 322ـ323).بررسى رسائل اخوان الصفاء منبع بسيار خوبى براى مطالعه آراى گروهى از انديشمندان مسلمان در قرون چهارم و پنجم است. گزيده گويى اخوان الصفا و احتواى رسائل بر مجموعه اى از آراى نويسندگان آن، در زمينه هاى علوم رياضى و طبيعى، براى درك كلى هدف آنان از طرح اين علوم و نيز شباهت نوشته هاى آنان با برخى از دانشمندان همعصر يا پس از خود (ازجمله، درباره آراى اخوان الصفا درباره چگونگى خلقت     حيوانات پس از خلقت گياهان و كانيها و شباهت اين نوشته ها با نوشته هاى بيرونى در همين زمينه ← بيرونى*، ابوريحان، بخش :5 كانى شناسى؛ نيز ← فلاطورى، ص 511ـ525؛ مياندارى، ص 28) از دلايلى هستند كه رسائل اخوان الصفاء را جزو منابع نسبتآ مهم در حوزه تاريخ علوم دوره اسلامى قرار مى دهند. در ميان رسائل اخوان الصفاء، به رساله عدد (احتمالا ناظر به بيان دقيق و منظم آراى فيثاغورسيان درباره عدد) بيش از همه توجه شده، ازجمله گولدستاين[28]  در مقاله اى اين رساله را به انگليسى ترجمه[29]  كرده است. عادل عواء[30]  نيز بخشهايى از اين رساله را به فرانسه ترجمه[31]  و تحليل كرده است. رساله هاى اول تا هفتم از بخش دوم در طبيعيات را بافيونى[32]  تصحيح و به انگليسى ترجمه[33]  كرده است. او دو مقدمه نيز بر اين رسائل نگاشته و ضمن شرح آرا، عقايد و خاستگاه فكرى آنها به معرفى نسخه هاى خطى و محتواى اين رسائل پرداخته است.

منابع : ابن خلدون؛ اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، بيروت: دارصادر، ]بى تا.[؛ محمدحسن خفاجى، «تصنيف العلوم عندالعرب»، المورد، ج 12، ش 3 (1403)؛ الرسالة الجامعة، منسوب به مَسلَمة بن احمد مَجريطى، چاپ جميل صليبا، دمشق: المجمع العلمى العربى، 1422/2001؛ على رفيعى علا مرودشتى، «طبقه بندى علوم در جهان اسلامى»، كرانه، سال 1، ش 2 (زمستان 1373)؛ عبدالجواد فلاطورى، «انديشه فلسفى بيرونى براساس اصل تكامل تدريجى»، در يادنامه بيرونى: مجموعه سخنرانيهاى فارسى، ]تهران[: شوراى عالى فرهنگ و هنر، مركز مطالعات و هماهنگى فرهنگى، ]1353ش[؛ حسن مياندارى، «اخوان الصفا، ابن مسكويه، بيرونى و نظريه تكامل زيستى»، متافيزيك، دوره جديد، ش  1 و 2 (بهار و تابستان 1388)؛

A¦ ryabha¤ta, The A¦ ryabha¤t¦iya of A¥ ryabha¤ta: an ancient Indianwork onmathematicsandastronomy, translated with notesbyWalter EugeneClark,Chicago[1930];M.Casanova, "Une date astronomique dans les épitres des Ikhwân a¤s S¤ afâ", Journal asiatique, vol.5 (Jan.-Feb. 1915); EI2, s.v. "I_k_h_w¦an al-S¤ af¦a’" (by Y. Marquet); Ian Richarad Netton, Muslim Neoplatonists: an introduction to the thought of the Brethren of Purity, Ikhw¦an al-S¤ afa¦ ’, London 1982; Manfred Ulmann, Die Nature-und Geheimwissenschaften im Islam, Leiden 1972.

/ فريد قاسملو /

3) منطقطرح مباحث منطق در بخش اول رسائل، يعنى رساله هاى دهم تا چهاردهم از رساله هاى رياضى تعليمى، نشان دهنده جايگاه تعليمى و مقدماتى اين دانش نزد اخوان الصفا است. در عين حال آنها درباره ماهيت علم منطق نظر دوگانه اى اظهار كرده اند كه از يك سو، مانند مشائيان، منطق را ابزار و به مثابه ميزان فلسفه و صحيح ترين و شريف ترين مقياس همه علوم دانسته اند؛ و از سوى ديگر، مانند رواقيان، آن را از شعب و بخشهاى فلسفه به شمار آورده اند (← 1405، ج 1، ص 268، 427). به طور كلى مى توان گفت، بنابر اهداف رسائل و تمايلات دينى قوى اخوان الصفا، منطق صحيح ترين روش حركت به سوى حقيقت، يعنى به سوى خداست، دقيقآ همان طور كه همه رسائل، صرفآ بر مبناى روش درستى براى كشف حقيقت مى تواند پايه گذارى شده باشد. بدين ترتيب، منطق براى اخوان الصفا فقط كليدى براى فتح باب معرفت نيست، بلكه طريقى به سوى سعادت، يعنى هدف نهايى دين، است. زيرا نفوس انسانى هرچه بيشتر بياموزند به نفس كل و لذتهاى آسمانى و الهى نزديك تر مى شوند. بنابراين باتوجه به چشم انداز دينى اخوان الصفا، منطق هم حقيقت است هم ابزار كشف حقيقت (← اخوان الصفا[34] ، 2010، مقدمه بافيونى[35] ، ص 2ـ3).به دليل همين رويكرد، ابواب مشهور منطقى كه در متن رسائل به آن پرداخته شده به ترتيب عبارت اند از: كليات خمس* (ايساغوجى[36] )، مقولات*[37]  (قاطيغورياس)، كتاب عبارت[38]  (بارى ارمينياس)، قياس*، تحليلات اولى[39]  (آنالوطيقاى اول)، برهان*، تحليلات ثانى[40]  (آنالوطيقاى ثانى) و حد* و رسم. اما درباره صناعت شعر، خطابه، جدل و مغالطه (سفسطه) سخن به ميان نيامده است. زيرا مقصود و هدف اين صناعات كشف حقيقت نيست. جز مبحث حد و رسم، ديگر مباحث به طور منظم در پايان بخش رساله هاى رياضى آمده اند. از حد و رسم كه از مباحث مشهور منطق است، در رساله پايانىِ بخش النفسانيات العقليات رسائل سخن رفته، اما فاقد شاكله مباحث منطقى است. يعنى در آن به قواعد و ضوابط منطقى حد و رسم و اقسام آنها فقط در يكى دو سطرِ راجع به روش شناخت حقايق اشياى مركّب و بسيط اشاره شده (← 1405، ج 3، ص 384ـ 385) و بقيه رساله به بيان نمونه هايى از حد يا رسم اشياى مركّب و بسيط اختصاص يافته است. ازاين رو، شايد با تسامح بتوان اين رساله را در زمره مباحث منطقى رسائل دانست. تنها منبع موجود براى آشنايى با ديدگاه اخوان الصفا در   منطق نيز همين ابوابى است كه در رسائل آمده است.منابع اخوان الصفا در منطق را با توجه به محتواى رسائل، مى توان بررسى كرد. رساله ايساغوجى، با وجود تفاوتهايى، وامدار ايساغوجىِ فُرفوريوس[41] * است. در ديگر مباحث منطقى از جمله قياس، اخوان الصفا رويكرد ارسطويى دارند (← 1405، ج 1، ص 420ـ 423). درعين حال بايد توجه داشت كه آنها در رسائل (1405، ج 1، ص 269) اين نكته را يادآور شده اند كه فقط به قدر نياز نكاتى از منطق ارسطو و ايساغوجى فرفوريوس را نقل مى كنند.ويژگيهاى منطق اخوان الصفا عبارت اند از: 1) تأكيد بر مباحث الفاظ*. مسئله ارتباط ميان نحو و منطق، و ميزان اهميت الفاظ از مهم ترين موضوعات بحث در محافل علمى دوره تأليف و تدوين رسائل به شمار مى آيد. مناظره متّى بن يونس* (منطق دان) و ابوسعيد سيرافى* (عالم نحو) و اظهارات فارابى* در اين باب مؤيد اين مطلب است (← فارابى، 1350، ص 12؛ ابوحيّان توحيدى، ج 1، ص 108ـ143). اخوان الصفا همانند فارابى (احتمالا متأثر از او) به مبحث الفاظ و رابطه فكر و زبان توجه داشتند و آن را مقدّم بر ديگر مباحث منطقى بررسى كردند و با تفكيك نطق لفظى از نطق فكرى، اولى را به علم نحو و زبان شناسى و دومى را به منطق فلسفى و علوم عقلى وابسته دانستند (← فارابى، همانجا؛ همو، 1408ـ1410، ج 1، ص 22ـ27؛ اخوان الصفا، 1405، ج 1، ص 390ـ392؛ نيز ← بلك[42] ، ص 179ـ183؛ د.اسلام، چاپ دوم، ج 6، ص 450).2) تغيير رويكرد در طرح مباحث ايساغوجى. فرفوريوس در ايساغوجى به بررسى و توضيح معانى الفاظ و مفاهيمى پرداخته كه فهم آنها را مقدمه ورود به مباحث منطق ارسطو دانسته است. عمده مطالب اين رساله درباره پنج مفهوم كلىِ جنس، نوع، فصل، عرض خاص و عرض عام است (← فرفوريوس، ص 61ـ 99) كه به جاى تعبير مفهوم براى آنها از عنوان الفاظ دالّ بر معانى و مفاهيمى كه فلاسفه در اقوال خود به كار مى برند استفاده كرده اند (← اخوان الصفا، 1405، ج 1، ص 395ـ397). اين الفاظ عبارت اند از: سه لفظ شخص، جنس و نوع كه بر اعيانى كه موصوف اند دلالت مى كنند؛ و سه لفظ فصل، خاصه و عرض (عرض عام) كه بر صفاتى دلالت مى كنند كه اجناس و انواع و اشخاص را وصف مى كنند.3) تأويل ناپذيرى، شرط صدق و كذب ظاهر در قضيه. از نظر اخوان الصفا (1405، ج 1، ص 416) قضايايى كه سور كلى يا جزئى دارند، تأويل پذير نيستند و بنابراين صدق يا كذبشان ظاهر و بيّن است، برخلاف قضاياى شخصيه و مهمله و همچنين قضاياى واجد مفاهيم غيرمحصَّل كه چون غيرمحصورند و سور ندارند، تأويل پذيرند و بنابراين صدق و كذب آنها بيّن نيست.

منابع : ابوحيّان توحيدى، كتاب الامتاع والمؤانسة، چاپ احمد امين و احمد زين، بيروت ]بى تا.[؛ اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفاء وخلّان الوفاء، قم 1405؛ محمدبن محمد فارابى، احصاء العلوم، چاپ عثمان محمد امين، قاهره 1350/ 1931؛  همو، المنطقيات للفارابى، چاپ محمدتقى دانش پژوه، قم 1408ـ1410؛ فُرفوريوس، ايساغوجى، ترجمه و مقدمه و توضيحات محمد خوانسارى، تهران 1383ش؛

Deborah L. Black, "Al-F¦ ar¦ab¦â", in History of Islamic philosophy, ed. Hossein Nasr and Oliver Leaman, pt.1, London: Routledge, 1996; EI2, s.v. "Man¤ ti¤k" (by R. Arnaldez); Ikhw¦an al-S¤ af¦aÝ, Epistles of the Brethren of Purity: on logic, an A rabic critical edition and English translation of epistles 10-14, ed. and tr. Carmela Baffioni, Oxford 2010.

/ مليحه احسانى نيك /

4) فلسفه. يكى از دلايل توجه اخوان الصفا به فلسفه را در اين سخن آنها مى توان يافت كه گفته اند شريعت، آلوده به جهالات و آميخته به گمراهيها شده است و براى تطهير آن راهى جز فلسفه نيست (← ابوحيّان توحيدى، ج 2، ص 5). بنابر شواهد تاريخى، اين تلقى درباره شريعت، نه درباره اصل و حقيقت آن، بلكه در واقع واكنش انتقادى است به فهم نادرست و سودجويانه اى از دين كه دستگاه سياسى خلافت حاكم در آن عصر ترويج مى كرد. ازاين رو، اخوان الصفا رواج عقل گرايى از طريق تعليم فلسفه و تفكر فلسفى را تدبيرى مى دانستند براى مقابله با اين اوضاع سياسى ـ اجتماعى كه بر فرهنگ و اعتقادات دينى مردم تأثير منفى نهاده بود (← اخوان الصفا*). به زعم آنها، كمال وقتى حاصل مى شود كه فلسفه يونانى و شريعت عربى به هم بپيوندند (ابوحيّان توحيدى، همانجا). ازاين رو، فلسفه اى كه در رسائل براى اين منظور پى ريزى و تعليم داده شده است، نظام فلسفى بديع و انديشه اى نوآورانه ندارد، بلكه صرفآ نمونه اى  است از تلفيق و التقاط آرا و عقايد در طرح مباحث و مسائل فلسفى و حتى در زمينه ديگر علوم و فنون. تسامح در پذيرش و سازگارى با عقايد مختلف، ديگر ويژگى رسائل است كه با تأكيد و به صراحت به پيروان و مخاطبان سفارش مى كند با هيچ علمى مخالفت و دشمنى نكنند و مطالعه هيچ كتابى را فرونگذارند و بر هيچ مذهبى تعصب نورزند، چون عقيده و مذهب آنها همه    مذاهب و علوم را دربرمى گيرد (اخوان الصفا، 1405، ج 4، ص 41ـ42، 167). درمجموع به نظر مى رسد، تنها جنبه نوآورانه رسائل همين شيوه التقاطى و تلفيقى آن است. زيرا باتوجه به اينكه فلسفه دانش نوپايى در ميان مسلمانان بوده، تلفيقى به اين گستردگى در زمان اخوان الصفا و پيش از آن در آثار فلسفى متفكران مسلمان سابقه نداشته است. بسيارى از محققان جديد بر اين ويژگى تفكر اخوان الصفا و رسائل آنها اتفاق نظر دارند (براى نمونه ← نتون[43] ، ص 105ـ106؛ كالّاتاى[44] ، ص 75ـ77).مباحث فلسفى در رسائل بنابر مقصود اصلى و غرض نهايى كسب معرفت، از شناخت امور طبيعى آغاز و به شناخت امور الهى ختم مى شود. زيرا به نظر نويسندگان رسائل، مطالعه و شناخت امور طبيعى فهم طالبِ علم را براى تفكر و تأمل در امور الهى تقويت مى كند و سرانجام، به شناختى مى انجامد كه موجب بيدارى از خواب غفلت و نادانى و رهايى و نجات از زندان دنيا و امور دنيوى مى شود. به علاوه، نفس انسان از جمله امور الهى است و انسان بايد روح و نفسش را بشناسد تا نجات و رستگارى و ترقى به مراتب عالى براى او مقدور گردد (اخوان الصفا، 1405، ج 2، ص 19، 21). به همين دليل، نخست توضيح و تبيين امورى مطرح مى شود كه مبادى و مبانى طبيعى موجودات عالم اند (مانند هيولا و صورت، زمان، مكان و حركت، حقيقت جسم، اَعراض لازم و مُفارق و صورت مقوّم و متمم جسم ← همان، ج 2، ص 5ـ23) و سپس مباحث جهان شناسى و انسان شناسىِ طبيعى.بنابر آراى جهان شناختىِ طبيعى در رسائل، عالَم يا جهان بر مجموع افلاك و كواكب و اركان و كائنات اطلاق مى شود كه همه از هيولا و صورت تركيب يافته اند. هيولاى اولى، نخستين جزء موجودات عالم است و آن جوهر بسيط معقولى است كه به ادراك حسى درنمى آيد و صرف صورتِ وجود است؛ به همين دليل به آن هويت گويند. نفس كل به هيولاى اولى، كميّت (طول و عرض و عمق) را افاضه مى كند كه صورت مقوم جسم است، و جسم مطلق پديد مى آيد. چون جسم مطلق قابلِ صورِ موجودات عالم است، به آن هيولاى كل مى گويند كه پيدايش كل عالم، يعنى افلاك و كواكب و اركان و كائنات، از آن است. جسم مطلق با قبول كيفيت، يعنى شكل (مانند شكل دورى، مثلث و مربع و جز اينها) كه صورت متمم است، جسم خاص مى شود و اركان چهارگانه يا عناصر اربعه (آتش، هوا، آب و ارض) پديد مى آيند. سپس اركان چهارگانه به نوبه خود هيولاى قابل براى صورى اند كه طبيعت به آنها مى دهد و آنها با قبول اين صور، منشأ پيدايش مواليد سه گانه، يعنى معدن و نبات و حيوان، مى شوند. هيولاى اجسام مصنوع، جسمى است كه صنعتگر به آن شكل و صورت ديگر مى دهد و از آن جسم ديگرى مى سازد، مانند چوبى كه نجار با آن ميز و صندلى مى سازد (← همان، ج 2، ص 6ـ7). هويت، كميّت و كيفيت، هريك، صور بسيط معقول غيرمحسوس اند و ترتيب ميان آنها نظير ترتيب يك، دو و سه است. همان طوركه سه، متأخر از دو و دو، متأخر از يك است، كيفيت، نظير سه و متأخر از كميّت است؛ كميّت هم متأخر از هيولاى اولى و نظير دو است؛ هيولاى اولى يا هويت، نظير يك، متقدم بر كميّت و كيفيت و جز اينهاست؛ چنان كه يك متقدم بر همه اعداد است. اختلاف موجودات در صورت آنهاست نه هيولا؛ زيرا همه اجسام جنس واحدى از جوهر واحدند و از يك هيولا پديد مى آيند، ولى اختلاف آنها در صور مختلفى است كه هيولا مى پذيرد. همچنين، برخى از اجسام به حسب صورت، در قياس با برخى ديگر خالص تر و شريف ترند، چنان كه عالم افلاك از عالم اركان، يعنى از عالم تحت فلك قمر، شريف تر و خالص تر است. حكم جواهر نفوس نيز چنين است. آنها نيز جنس واحد و جوهر واحدند و اختلافشان در معارف و اخلاق و اعمال آراى آنهاست؛ چون اين حالات به منزله صورى در جواهر نفس اند و هر نفسى به منزله هيولا، مى تواند پذيراى آنها شود. نفسى كه بيشتر از نفوس ديگر پذيراى اين امور باشد، از ديگر نفوس برتر و شريف تر است (← همان، ج 2، ص 7ـ9).طبيعت، فعل و قوه اى از قواى نفس كل است، و كائنات و حوادث تحت قمر، به اذن خدا، آثار و افعال طبيعت اند. به عبارت ديگر، به اذن خدا، فاعل اَشكال و صور در اجسام بسيط (اركان چهارگانه) و علت و صانع مواليد سه گانه (معدن، نبات و حيوان) مى شود. هريك از افلاك و حركات و اوضاع آنها نيز مانند ادوات و ابزارهاى طبيعت، در پيدايش و تباهى و استحاله و تغييرات موجودات و حوادثِ عالم تحت فلك قمر، نقش و تأثير دارند (← همان، ج 2، ص 63ـ89، 126، 136، 145ـ 148). ازاين رو، بيان ترتيب و نظام افلاك و نقش و اثرى كه در پيدايش و تباهى موجودات تحت قمر (عالم كون و فساد) دارند، بخش مهمى از جهان شناسى رسائل است (← همان، ج 2، ص 24ـ 51، 64ـ70، 79، 89، 138ـ139، 155ـ156، 419ـ 450؛ فلك/ افلاك*). اين بخش برگرفته از هيئت و نجوم بطلميوسى و تاحدودى متأثر از آموزه هاى ارسطويى است (← اخوان الصفا[45] ، 2013، مقدمه بافيونى[46] ، ص 3ـ6، 16ـ20). اما اخوان الصفا كوشيده اند آراى برگرفته از اين منابع را با آموزه هاى قرآنى و باورهاى دينى منطبق و سازگار كنند. براى مثال، هفت فلك از افلاك نُه گانه (از فلك قمر تا فلك زحل) را همان هفت  آسمان، فلك هشتم يعنى فلك ثوابت را همان كرسى، و فلك نهم را همان عرش عظيم مى دانند (← 1405، ج 2، ص 26). طبيعت و قواى آن (بنابر اصطلاح فلاسفه)، يا نفوس جزئى، همان ملائكه و جنود الهى اند، به زبان شرع، كه حفظ عالم و تدبير مخلوقات را برعهده دارند (← همان، ج 2، ص 63، 126ـ127، 152).جنبه ديگرى از نظم و ترتيب تكوينى موجودات عالم كه در رسائل ترسيم مى شود، اين است كه ميان مراتب و درجات انواع هريك از اجناس موجودات، پيوند و سيرى تكاملى برقرار است؛ به اين ترتيب كه آخرين مرتبه جواهر معدنى به اولين مرتبه جواهر نباتى متصل است و آخرين مرتبه نبات به اولين مرتبه حيوان، سپس آخرين مرتبه حيوان به اولين مرتبه انسان، و آخرين مرتبه انسان به اولين مرتبه ملائكه متصل است كه سكّان افلاك و طبقات آسمان اند (← همان، ج 2، ص 150ـ 151، 178ـ179، 378). بنابراين، انسان حلقه پيوند زمين و آسمان است.تشابه و تناظر عالم و انسان از آموزه هاى كليدى و از مباحث مهم در جهان شناسى و انسان شناسى رسائل از جنبه نظرى و غايات عملى است. اين نظريه با استناد به قول منسوب به حكما كه عالم، انسان كبير است و انسان، عالم صغير، بارها در مواضع مختلف، به تفصيل يا به اجمال تبيين و توضيح داده مى شود. عالم، يعنى مجموعِ آسمانها و زمين و مخلوقات موجود در آن، انسان كبير خوانده مى شود. زيرا عالم، با همه افلاك و كواكب، طبقات آسمان، اركان و عناصر و مواليدش، جملگى جسم واحدى است داراى نفس واحد كه از آن به نفس كلى فلكى، نفس كل و روح عالم تعبير مى شود. قواى نفسِ عالم در همه اجسام، از فلك محيط تا انتهاى مركز زمين، سارى است. به همين صورت، انسان نيز مركّب از جسد و نفس است و قواى نفس در همه اجزا و اعضا و جوارح او سارى است (همان، ج 2، ص 24ـ25، براى توضيحات تفصيلى درباره مشابهت و تناظر عالم و انسان ← همان، ج 2، ص 143ـ145، 456ـ479). بنابر توضيح رسائل، دليل اين تناظر و مشابهت اين است كه خداوند انسان را در نيكوترين قوام و كامل ترين صورت آفريد و صورت او را آيينه اى قرار داد تا انسان در خود، صورت عالم را ببيند. زيرا خداوند اراده كرده است كه انسان بر خزاين علوم الهى آگاه شود و كل عالم را مشاهده كند. اما چون عالم وسيع و بزرگ است، باتوجه به كوتاهى عمر انسان در قياس با مدت ساخت و عمران عالَم، در توان او نيست كه گِرد عالم بگردد و همه آن را مشاهده كند. ازاين رو به مقتضاى حكمت الهى، انسان به صورت مختصر و نمونه كوچكى از عالم كبير آفريده شد تا صورت و اشارتى باشد بر همه چيزهايى كه در عالم كبير هست. به بيان ديگر، اگر در تركيبِ جسد انسان، سريان قواى نفس در آن و تغيير و تصرف احوال انسان تأمل و نظر شود، گويى دفترى سرشار از علوم و خلاصه اى از لوح محفوظ است. به همين دليل، خودشناسى (از سه جنبه: جسد، نفس و هر دو در پيوند باهم)، آغاز و مقدمه همه علوم و معارف به شمار مى آيد (← همان، ج 2، ص 456ـ479) و در رسائل مكرر بر آن تأكيد شده است.در مباحث علوم الهى (يا مابعدالطبيعه بنابر اصطلاح ارسطويى)، از قبيل آفرينش و پيدايش موجودات و ترتيب و نظام هستى، در رسائل اخوان الصفا، ازيك سو، تأثير مكتب فيثاغوريان، و ازسوى ديگر، پيروى از فلسفه نوافلاطونى به ويژه از افلوطين، را بيش از همه آشكارا مى توان ديد. درواقع، آراى مابعدالطبيعى مطرح شده در رسائل تلفيقى است از اين دو رويكرد، اگرچه در مباحث مبتنى بر مبانى و اصول علوم طبيعى، تأثير فلسفه ارسطويى را نيز مى توان ملاحظه كرد.در بررسى مبادى عقلى موجودات، كه نخستين بحث در بخش علوم الهى رسائل است، ترتيب و نظام موجودات بيان مى شود. به نظر نويسندگان رسائل، از ميان اقوالى كه در اين زمينه اظهار شده است، فقط رأى حكماى فيثاغورى حق مطلب را ادا مى كند. بنابر قول فيثاغوريان، چون طبيعت موجودات به حسب طبيعتِ عدد است، مراتب موجودات و نظام مختَرَعات، مطابق مراتب اعداد و مفرداتى است كه از واحد نشأت مى گيرند. بنابراين، از شناخت عدد و كيفيت پديدآمدن آن از واحد، شناخت يگانگى خدا حاصل مى شود. همچنين از شناخت خواص اعداد و كيفيت ترتيب و نظام آنها، شناخت موجودات و علم به موجودات مختَرَع و چگونگى ترتيب و نظامهاى آنها به دست مى آيد (← همان، ج 3، ص 178ـ211). اقتباس نظريه اعداد از مكتب فيثاغوريان و پيروى از رويكرد آنان بيشتر از حيث توجه و تأكيد بر نسبتهاى عددى ميان موجودات و تمثيل و تنظير نسبت و رابطه خدا و موجودات با رابطه و نسبت ميان واحد و ساير اعداد است. به بيان مختصر، به وجودآمدن موجودات از خدا مانند نشئت گرفتن اعداد از واحد است و ترتيب ايجاد هم مانند ترتيب نشئت گرفتن اعداد از واحد است (براى تفصيل درباره مراتب موجودات و روابط و نسبتهاى عددى ميان آنها ← همان، ج 3، ص 179ـ182، 201ـ208).مسئله آفرينش و كيفيت پيدايش موجودات در رسائل، به پيروى از نظريه فيض افلوطين، بدين صورت طرح شده كه خدا علت هر موجود و مبدِع و مبقى و متمِّم و مكمِّل آن است و  جريان فيض به ترتيبِ «الاشرف فالاشرف» است. اولين فيض خدا، يعنى اولين چيزى كه خدا آن را بى واسطه اختراع و ايجاد كرده، عقل فعال است. مراد از عقل فعال غير از عقل دهم است كه در سنّت مشايى گفته مى شود. مرتبه دوم فيض، افاضه نفس كل از عقل فعال است، يعنى عقل واسطه افاضه وجود بر آن شده است. فيض ديگر، از طريق نفس است و آن افاضه هيولاى اُولى است. در مرتبه بعد، با فعل نفس كل به هيولاى اولى طول و عرض و عمق و اشكال داده مى شود و هيولاى اولى با قبول طول و عرض و عمق، جسم مطلق مى شود. پس از اين به دليل غلظت جوهر جسم و دورى و فاصله آن از خدا، جريان فيض در مرتبه وجود جسم پايان مى پذيرد و به واسطه جسم، جوهر ديگرى افاضه نمى شود (← همان، ج 3، ص 183ـ186، 196ـ198).هرچند اخوان الصفا مفهوم فيض را از افلوطين گرفته اند، در اين موضوع تفاوتهايى با او دارند؛ مثلا فيضان موجودات در رسائل، متأثر از نظريه فيثاغوريان، به صدور اعداد از يك تشبيه شده است. همچنين بنابر نظريه افلوطين، فيضان عقل از احد و نفس كل از عقل، ارادى نيست، اما به عقيده اخوان الصفا تابع مشيت و اراده الهى است. افلوطين در اين مورد از تمثيل ساطع شدن اشعه نور از خورشيد استفاده كرده است كه نزد اخوان الصفا مقبول نيست. برخلاف افلوطين كه مراتب را در سه اُقنوم تبيين مى كند، در رسائل، مانند آثار ديگر نوافلاطونيان نظير يامبليخوس[47]  (متوفى 326م) و بُرُقلُس*، بر تعداد مراتب يا حدود سلسله مراتب موجودات افزوده مى شود (← كالّاتاى، ص 17ـ18؛ نتون، ص 34ـ35)؛ چنان كه در رسائل (ج 3، ص 181ـ182)، نظريه فيض بر پايه نُه عدد اصلى مطرح مى شود كه از تكرار واحد و افزايش آن، اعداد ايجاد مى شود، به همين صورت، از جود و فيض خدا نيز مخلوقات ايجاد مى شوند. همان طوركه عدد دو نخستين عددى است كه از تكرار «يك» به وجود آمده، عقل هم اولين موجودى است كه از وجود خدا افاضه شده است؛ همچنين همان طوركه سه بعد از دو است، نفس هم بعد از عقل است؛ چهار بعد از سه، و هيولا هم بعد از نفس است؛ پنج بعد از چهار، و طبيعت هم بعد از هيولاست؛ شش بعد از پنج، و به همين ترتيب جسم هم بعد از طبيعت است؛ هفت بعد از شش، و افلاك هم بعد از وجود جسم است؛ هشت بعد از هفت، و به همين ترتيب، اركان (عناصر اربعه) بعد از افلاك است؛ نُه بعد از هشت، مواليد سه گانه (معدن، نبات و حيوان) هم بعد از اركان است؛ و همان طوركه نُه آخرين عدد در مرتبه اعداد تك رقمى است، مواليد نيز آخرين مرتبه موجودات كلى است.

منابع : ابن حيّان توحيدى، كتاب الامتاع و المؤانسة، چاپ احمد امين و احمد زين، بيروت ]بى تا.[؛ اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلّان الوفاء، قم 1405؛

Godefroid de Callatay« , Ikhwan al-S¤ afa’:a brotherhood of idealists on the fringe of orthodox Islam, Oxford 2005; Ikhw¦an al-S¤ af¦a’, Epistles of the Brethren of Purity: on the natural sciences, an A rabic critical edition and English translation of epistles 15-21, ed. and tr. Carmela Baffioni, Oxford 2013; Ian Richard Netton, Muslim Neoplatonists: an introduction to the thought of the Brethren of Purity, Ikhw¦an al-S¤ afa¦ ’, London 2002.

/ فاطمه فنا /

5) اخلاق و سياست. پشتوانه اخوان الصفا در بحث اخلاق و سياست، مجموعه متكثرى است از آرا و نظريات وابسته به اين مباحث در حوزه هاى مختلف علوم همچون طبيعيات، نجوم، رياضيات و الهيات. بخشى از مبانى اخلاق همانند برخى از مباحث متعلق به نفس، در قسم رياضى رسائل آمده است. البته، به دليل روش متفاوت اخوان الصفا در استفاده از منابع و نيز اهداف دينى، اجتماعى و سياسى آنها، بحث اخلاق و سياست نزد آنان، جايگاهى متفاوت با جايگاه اين بحث نزد ارسطو و ديگر فيلسوفان اسلامى يافته است. برخلاف تقسيم مشهور ارسطويىِ حكمت به نظرى و عملى و تقسيم حكمت عملى به سياست، اخلاق و تدبير منزل، اخوان الصفا تقسيم بندى ديگرى عرضه كرده اند كه بنابر آن، علم سياست از اقسام علوم الهى به شمار آمده و اخلاق زيرمجموعه آن دانسته شده است (اخوان الصفا، ج 1، ص 272ـ274).اخوان الصفا در انسان شناسى، خليفة اللّه بودن انسان و برترى او از ديگر موجودات را مبنا قرار داده و بر نظريه تشابه ميان عالم صغير و كبير تأكيد كرده اند. به اين معنا كه انسان آيينه تمام نماى عالم است و همه مراتب عالم در او موجود است. آنها همچنين در انسان شناسى ميان دو مرتبه از انسان تمايز نهاده اند : انسان جزئى (مقيّد) و انسان مطلق. منظور از انسان جزئى، اشخاص انسانى است كه به قيود فراوانى مقيدند و به دليل تركيب اخلاط چهارگانه در بدن، داشتن مزاجهاى متنوع، موقعيت جغرافيايى محل سكونت، نحوه تربيت و تأثير افلاك و كواكب بر آنها، اخلاق و طبايع مختلفى دارند. انسان مطلق مطابق تعبير آنان، در همه زمانها و در هر شخص از اشخاص انسان موجود است و بالطبع واجد همه صفات و اخلاقيات انسان جزئى و مظهر همه صفات اخلاقى و جميع علوم و صناعات و فنون است. تدبير و سياست عالم (جسمانى) از طريق انسان مطلق (نفس كل) انجام مى شود كه حكم او در همه كائنات جارى است و از او به خليفة اللّه نيز تعبير مى شود. به اين ترتيب، فرازمانى و كلى بودن آن مى تواند كنايه از مثالِ انسان (انسان مثالى) باشد، گرچه اخوان الصفا به آن تصريح نكرده اند (← همان، ج 1، ص 179، 299، 305ـ306، ج 3، ص 214ـ 216).صفات و ويژگيهاى اخلاقى بر دو گونه است: اخلاق جبلّى و اخلاق اكتسابى كه هريك قوانين اصلى و فرعى خاص خود را دارد. اخلاق جبلّى همان طبع و خويى است كه خداوند هر انسان جزئى را بر سرشت آن خلق كرده است. هر انسانى بر طبق نهاد خود بعضى از افعال اخلاقى را به سهولت و بى درنگ انجام مى دهد، اما اگر بخواهد خلاف طبع خود عمل كند، نيازمند تأمل است و به مشقت مى افتد. اصل و قانون در اخلاق جبلّى، «شهوت بقا» و «كراهت فنا» است. اخلاق اكتسابى آن چيزى است كه بشر به اراده خود و از روى فكر و تأمل انجام مى دهد. نقش اوامر و نواهى اين است كه انسان را به طبعى خلاف طبع خود هدايت كند. اما كسى به ملكوت آسمان و هم صحبتى فرشتگان دست نمى يابد، مگر آنكه در تهذيب نفس، اصلاح اخلاق، و صحت اعتقاد خود كوشا باشد (همان، ج 1، ص 305، 310، 316ـ317). اخوان الصفا در اينكه منشأ تمايلات و لذتهاى جسمانى را حبّ بقا دانسته اند، از رواقيون متأثرند، البته افزودن اصلِ كراهت فنا، ابداع خودشان است (فؤاد معصوم، ص 245).اخوان الصفا همانند ارسطو به اخلاق فضيلت محور قائل اند و به پيروى از او فضيلت را دورى از افراط و تفريط و رعايت حد وسط و اعتدال در امور مى دانند. سعادت به معناى خير محض، غايتى فى نفسه مطلوب است. سعادت دنيوى يعنى بقا در طولانى ترين زمان ممكن، در بهترين حالات و كامل ترين غايات؛ اما برتر از اين سعادت، نيل به سعادت اخروى است كه هدف آن رساندن نفس به ابديت در بهترين حالات و دورترين غايات است (ج 1، ص 317ـ319، 332ـ333، ج 3، ص120ـ121؛ نيز ← فؤاد معصوم، ص 253).اخوان الصفا در اخلاق جزئى نگرند و اخلاق فردى و اصلاح فرد را بر اخلاق جمعى و اصلاح جامعه مقدّم مى دانند و چون سياست از ديدگاه آنها با تأديب و تدبير و تهذيب و اصلاح ملازم است، اخلاق زيرمجموعه سياست و به معناى مراقبت بر ايجاد و حفظ صفات و عادات نيكو و پسنديده در نفس به كار رفته است. درمجموع، امر سياست و سياست كردن با نفس مرتبط است و هدف آن به كمال رساندن نفس و متشبّه ساختن آن به نفس كل و رهاكردن آن از كدورات و حجابهاى جسمانى و درنتيجه، آمادگى يافتن براى ترك جسم و مرگ است (ج 3، ص 41، 254ـ258، 535). براين اساس، نفس، سياست كننده (سائس) و جسم، سياست شده (مَسُوس) است؛ به اين معنا كه از طريق حدود و رياضتهاى جسمانى، امكان رهايى نفس و صعود آن به عالم برتر ميسر مى شود. با توجه به اعتقاد آنها به وجود سلسله مراتب در ميان انسانها، نفسِ سياست كننده اگر از عهده سياست جسم خود برآيد، توانايى سياست كردن خانواده و زيردستان خود را دارد و اگر در اين كار نيز موفق بود، مى تواند خاندان و قبيله خود، و در مرتبه بعد، همه ساكنان شهرش را سياست كند. برترين مرتبه سياست، متعلق به كسى است كه ناموس الهى، يعنى احكام و قواعد شرعى را سياست مى كند. اين مرتبه سياست، «سياست نبويه» نام دارد و خاص انبيا و پيامبران است. آنان با قوانين الهى پسنديده و متناسب با قوم خود، و با گفتار و رفتارشان، عقايد، عادات و رفتارهاى نادرست مردم را اصلاح مى كنند و آنها را متوجه معاد مى سازند و راه نجات را به آنان نشان مى دهند. در مرتبه پايين تر، جانشينان انبيا، با امر به معروف و نهى از منكر و اجراى حدود و احكام، حافظ شريعت و صاحب «سياست ملوكيه»اند و سپس حاكمان شهرها و سرزمينها داراى «سياست عاميه»اند. در مرتبه بعدىِ سياست كسى قرار دارد كه امور منزل و معيشت خانواده و خدمتگزاران و نيز نزديكان و دوستانش را تدبير مى كند و صاحب «سياست خاصيه» است؛ و در نهايت، كسى كه به نفس خود و افعال و اخلاق خود مى پردازد، صاحب «سياست ذاتيه» است (اخوان الصفا، ج 1، ص 273ـ274، ج 3، ص 48، 535).در امر سياست، اخوان الصفا به تأثير دين در هدايت جامعه، مسئله رياست و حاكميت و تشكيل «مدينه روحانى» توجه داشته اند. از ديد آنها، احكام دين فقط براى سعادت اخروى نيست، بلكه با توجه به معناى واژه عربى «دين»، مى توان آن را به اطاعت گروهى از مردم از اوامر و نواهى يك پيشوا معنا كرد. اين معنا از دين با اختلاف شرايع سازگار است، زيرا در هر دوره اى با توجه به اوضاع و مقتضيات جامعه و مردم، احكام و حدودى براى اصلاح مردم همان دوره وضع شده است. بنابراين، دين و دنيا از يكديگر جدايى ناپذيرند و اگر احكام شريعت (ناموس الهى) حفظ و اجرا شود، به صلاح دنيا و آخرت هر دو خواهد بود. به نظر آنان، هرچند دنيا و آخرت از حيث صفات و اعراض متفاوت و متضادند، نسبت آنان به يكديگر نسبت ظاهر به باطن است و همواره بايد توجه داشت كه دنيا راهى به سوى آخرت است و اهداف و اغراض دنيوى بايد بر اساس اهداف اخروى تنظيم شود (← همان، ج 1، ص 328، ج 3، ص 486ـ 487). ازاين رو، براى حفظ ناموس الهى (← ادامه مقاله) بايد حكومت (مُلك) به عنوان قوه قهريه وجود داشته باشد، زيرا در غيراين صورت، قوانين دينى و شرعى، متروك و مغفول مى مانند   و فراموش مى شوند. از نظر آنها قوام دين و حكومت در گرو يكديگر است. دين اساس حكومت، و حكومت حافظ دين است. بنابراين، مطلوب ترين حالت آن است كه حكومت در دست انبيا باشد كه به ندرت اتفاق مى افتد (همان، ج 1، ص 292، ج 3، ص 495ـ496).در اصطلاح اخوان الصفا، ناموس گاهى مترادف با احكام و قوانين شرعى است، اما چنان كه خود تذكر مى دهند، اعمّ از آن است. از وصف اركان و حافظان نواميس، به طور ضمنى مى توان دريافت كه ناموس در تفكر آنها مجموعه اى مقدس از امورى است كه در يك سنّت دينى شكل گرفته است؛ يعنى كتابِ مُنزل، احاديث و سنّت، جانشينان پيامبر صلى اللّه عليه وآله وسلم، تفاسير، احكام و سرزمينى كه اهل يك دين در آن زندگى مى كنند. حفاظت از اينها به صلاح دنيا و آخرت است و قاريان و حافظان كتاب، راويان حديث، فقها، مفسران، مجاهدان، حاكمان و رؤسا، زاهدان و علماى اهل تأويل (راسخون در علم) همه پاسداران و حافظان آن اند. علماى اهل تأويل از آن جهت كه از اسرار پنهان و باطن قوانين آگاه اند و قادر به تأويل كلام الهى اند، ائمه مهديون و خلفاى راشدين به شمار مى آيند و به حق و عدل حكم مى كنند و ازاين رو بر ديگران برترى دارند. حافظان نواميس براى اداى وظيفه ويژه خود، بايد شرايط، اخلاق و خصالى داشته باشند تا «ناموس» لطمه نبيند (همان، ج 1، ص 327ـ328).اخوان الصفا درباره رئيس و حاكم، به واقعيات موجود و نيز آرمانهاى خود اشاره كرده اند. از نظر آنها حاكميت دو نوع است : حاكميت جسمانى و حاكميت روحانى. آنان تأكيد دارند بر اينكه هر جمعى كه براى مصالح دنيوى يا اخروى جمع شده، بايد رئيسى داشته باشد. اين رئيس ممكن است به قهر و غلبه و ظلم و جور حاكم شده باشد كه در آن صورت، او فقط بر اجسام حكومت خواهد داشت، اما اگر او با عدل و احسان حاكم شده باشد و شريعت را اجرا و مردم را به رستگارى اخروى نزديك كند، حاكم بر نفوس خواهد بود (همان، ج 4، ص 127ـ128). در رسائل اخوان الصفا به بيان رمزى و از زبان حيوانات، مسئله فساد حاكم و كارگزاران او طرح شده است (← ج 2، ص 358ـ361). به عقيده برخى از محققان، غرض اخوان الصفا از فساد حكومت و مدعيان خلافت، خلفاى عباسى و فاطميون مصرند كه ظاهرآ اخوان الصفا غيرعلنى با آنها مبارزه مى كردند (← همان، چاپ زركلى، ج 1، مقدمه طه حسين، ص 7ـ8؛ فاخورى و خليل جُرّ، ص 234ـ 235؛ كرامر[48] ، ص240).اخوان الصفا در امر خلافت و حكومت بر اين عقيده بودند كه خلافت، كارى خارج از تدبير و سياست بشرى و تنها سزاوار پيامبر اكرم و خاندان اوست. اما درباره اينكه در زمان خود، چه كسى را شايسته حكومت مى دانستند، اشارات پراكنده و مبهمى در رسائل هست. آنها از سويى، اعتقاد شيعه دوازده امامى به غيبت امام حاضر و دسترسى نداشتن به او و انتظار براى خروج او را نادرست خوانده اند و از سوى ديگر، براى حاكم يا حاكمانى كه در رتبه پس از انبيا و ائمه و تابعان آنان قرار دارند، مانند اسماعيليه قائل به دوره هاى كشف و سِتر شده اند؛ به اين معنا كه امام زمانى ظاهر و مكانش معلوم و زمانى مستور است و دسترسى به او فقط براى نزديكانش ميسر است (← اخوان الصفا، ج 3، ص 523، ج 4، ص 147، 379). اخوان الصفا خود را جمعى معرفى مى كنند كه بعد از رحلت پيامبر اكرم و مصائبى كه بر خاندان و خويشان او رفت و قتل كسانى كه در اقامه امر دين (ناموس) ياور او بودند، پراكنده شدند و در دوره ستر قرار گرفتند و همانند اصحاب كهف به غار خود رفتند، تقيه پيشه كردند و به انتظار ظهور «قائم»ِ خود نشستند. نكته درخور توجه اينكه آنان در ابتداى رساله 48 (در علوم راجع به ناموس و شرع)، به ياران و دوستداران خود بشارت مى دهند كه دوره ستر تمام شده و دوره كشف آنان فرارسيده است (همان، ج 4، ص 146، 269).اخوان الصفا كوشيده اند شايستگى خود براى حكومت را به جهت نظرى نيز اثبات كنند. آنها فلاسفه و حكما را در مقام بعد از انبيا شايسته حكومت مى دانند. از نظر آنها اگر خصلتهاى لازم براى اداره جامعه و اجراى حدود و شرايع در فرد جمع شد، او حاكم و امام است؛ اما اگر اين صفات به صورت پراكنده در جمعى يافت شد، آن جمع و گروه به شرط اينكه هم عقيده و هم پيمان باشند، قادر به رهبرى جامعه اند. به عقيده آنها اگر عقلاى اخيار و مؤيَّدان به قوه نفسانى واضع ناموس شوند، عقل و قوه ناموسيه مى تواند آنها را همانند امام، رهبرى كند و به اين معنا، عقلِ مؤيَّدْ از رئيس و امام بى نياز مى شود (همان، ج 4، ص 124ـ126، 137).اخوان الصفا به زمان ادوارى قائل بودند و گردش ايام بين اهل خير و شر يكى ديگر از مبانى نظرى آنها در امر سياست بود. به عقيده آنها، همان طور كه طبيعت داراى فصول است، هر حكومتى نيز دوران اوج و افول دارد. اين دگرگونيها با تحولات مهم ترى در عالم كائنات، يعنى با تغيير موقعيت افلاك، مرتبط است و براساس كيفيت قِران كواكب در فلك بروج، تحولاتى در خشكيها و آبادييها، درياها و كوهها، اقوام، تمدنها، اديان و نيز حكومتها و اوضاع و احوال مردم رخ مى دهد (همان، ج 3، ص 266ـ267، ج 4، ص 186ـ187؛ نيز ← دور و كور*). به تحليل فؤاد معصوم (ص 329 و ص 333ـ334، يادداشت 70)، در اين اشارات اخوان الصفا به نوعى پيشگويى سقوط خلافت عباسى آمده است. اخوان الصفا دوستداران خود را به برپايى حكومت اهل خير بشارت داده اند و به نحوى آن را با جمع خود مرتبط كرده اند. آنها اهل خير را گروهى دانسته اند كه بر رأيى واحد اتفاق كرده اند، دين و مذهب واحدى دارند و با خود عهد بسته اند كه با يكديگر مجادله نكنند، از يارى يكديگر دريغ نورزند و در هماهنگى ميان اعضا مانند تن واحد و در تدبير امور مانند نفس واحده باشند و غايتى جز رضاى خداوند نداشته باشند (ج 1، ص 181ـ182، ج 4، ص 187ـ188).يكى از آرمانهاى اخوان الصفا تشكيل مدينه فاضله* است. آنها به رغم تأثر از تفكر افلاطون و فارابى، مدينه فاضله را مطابق آرمانهاى خود طرح كرده اند. برترى حكومت روحانى بر حكومت جسمانى در تفكر آنها سبب شده است آرمان شهر خود را متناسب با حكومت روحانى و در قالب رمز و تمثيل وصف كنند (همان، ج 4، ص 171ـ172؛ نيز ← فؤاد معصوم، ص 321).اخوان الصفا در تعليم وتربيت گرايشهاى افلاطونى دارند و بر نقش معلم، استعداد جوانان بر اصلاح و تعليم و شرايط و زمينه هاى تربيتى تأكيد كرده اند (ج 4، ص 51ـ52؛ نيز ← عمر فروخ، ص 428ـ429). طبق تعليمات رسائل، معلم، پدر معنوى انسان است زيرا موجب حيات نفس مى شود و به انسان صورت روحانى مى بخشد. از ويژگيهاى معلم خوب، هوشمندى، حسن خلق، دانش دوستى و طالب حق بودن است، و او نبايد به رأى و مذهبى تعصب داشته باشد. بهترين معلمان كسانى اند كه عالِم به آخرت و معاد و حقايق امور و مؤمن به روز جزا باشند. به همين سبب، برترين معلمان، صاحبان ناموس اند و به ترتيب صعودى، ملائكه، نفس كلى و عقل فعال در مقام والاتر قرار دارند و خداوند معلم كل است (اخوان الصفا، ج 1، ص 213، ج 3، ص480، ج 4، ص 49ـ50). اخوان الصفا در رساله «عشق» به نقش تربيتى عشق پرداخته اند. از نظر آنها همه موجودات با شئون مختلف به يكديگر مرتبط اند و آنكه در مرتبه پايين ترى قرار دارد نسبت به مرتبه والاتر و علت خود، شوق و اشتياق دارد و متقابلا، علت نيز به او محبت و رأفت دارد. به همين سبب، مردان كامل به تربيت و تعليم نوجوانان رغبت دارند (همان، ج 3، ص 277). در اين ميان از زنان ذكرى نرفته و حتى در نظام تربيتى جايگاهى منفى به آنان داده شده است و با تعابيرى مانند نداشتن ثَبات در حالات و عواطف و نيازمند به تدبير و سياست كردن معرفى شده اند (← همان، ج 1، ص 307، ج 4، ص 259).

منابع : اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلّان الوفاء، قم 1405؛ همان، چاپ خيرالدين زركلى، قاهره 1347/ 1928، چاپ افست فرانكفورت 1420/ 1999؛ عمر فرّوخ، «اخوان الصفا»، ترجمه على محمد كاردان، در تاريخ فلسفه در اسلام، به كوشش ميان محمد شريف، ج 1، تهران: مركز نشر دانشگاهى، 1362ش؛ حنّا فاخورى و خليل جُرّ، تاريخ الفكر الفلسفى عند العرب، چاپ عادل فاخورى، بيروت 2002؛ فؤاد معصوم، اخوان الصفاء: فلسفتهم و غايتهم، دمشق 2008؛

Joel L. Kraemer, Philosophy in the renaissance of Islam: A bu¦ Sulayma¦ n al-Sijista¦ n¦i and his circle, Leiden 1986.

/ طيبه كرمى /

نظر شما
مولفان
گروه
فلسفه , تاریخ علم ,
رده موضوعی
جلد 19
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده