دورق، ویرانه های شهری کهن در خوزستان. ویرانه های این شهر تا نیم قرن پیش بر کران رودهای منشعب از جراحی*، در ۷۸ کیلومتری جنوب شرقی اهواز و در شمال شهر شادگان* واقع بود (امام شوشتری، ص ۲۶۱؛ کسروی، ص ۱۳۸). به نوشته جغرافی نویسان قدیم، این شهر در حدود ۲۴ فرسخی جنوب اهواز، نزدیک ملتقای رودهای خوزستان چون کرخه، کارون (دُجَیل) و رودهای کوچک تر دیگر از جمله دورق واقع بود. این رودها، پس از گذر از باسیان، در ده فرسخی جنوب دورق به خلیج فارس می ریختند (برای نمونه ← ابن خرداذبه، ص ۴۴؛ اصطخری، ص ۳۳ـ۳۴). نزدیک باسیان، جزیره وناحیه ای باتلاقی به نام دورقستان بود که از نهر عَسکَر مُکْرم تا خلیج فارس امتداد داشت (یاقوت حموی، ذیل «دورقستان»).دورق، در بسیاری از منابع، دورق الفُرس نیز نامیده شده (برای نمونه ← مسعودی، ج ۱، ص ۱۲۸؛ اصطخری، ص ۸۹؛ ادریسی، ج ۱، ص ۳۹۲؛ یاقوت حموی، ذیل مادّه؛ دمشقی، ص۲۴۰) که به معنای دورق ایرانیان است. ظاهراً وجه تسمیه آن به این نام وجود آثار بسیار از بناهای دوره ساسانی دست کم تا سده چهارم بوده است، همچنین در بیابانهای اطراف آن تا رامهرمز آتشکده هایی با ساختمانهایی شگفت انگیز قرار داشت (← یاقوت حموی، همانجا). بعید به نظر می رسد که نامیده شدن آنجا به دورق الفرس برای تمایز آن با دورق بصره باشد؛ زیرا در بین جغرافی نویسان، فقط حِمْیری (ص ۲۴۷) از دورق بصره نام برده و او نیز دورق خوزستان را دورق الفرس نخوانده و درواقع قصد ایجاد تمایز میان این دو را نداشته است. با این حال، این هم نامیها گاه سبب بروز اختلاف بر سر انتساب واقعی افراد با نام دورقی به این شهر شده است، مانند یعقوب بن ابراهیم دورقی (متوفی ۲۵۲)، محدّث عراقی و از راویان محمدبن اسماعیل بُخاری و مسلم بن حجاج (متوفی ۲۶۱؛ ← همانجا). با وجود این، چنان که سمعانی (ج ۲، ص ۵۰۱ـ۵۰۳) یادآور شده است، بیشتر افراد با نام دورقی به دورق الفرس منسوب اند. از جمله علی بن مَهزیار*، راوی امامی سده سوم (← نجاشی، ص ۲۵۳)، و ابویوسف یعقوب بن اسحاق، معروف به ابن سِکّیت* خوزی (متوفی ۲۴۴)، لغوی و نحوی شیعه ایرانی تبار (← ابن خلّکان، ج ۶، ص ۳۹۶).به تصریح بسیاری از جغرافی نویسان و مورخان، دورق مرکز کوره ای به نام سُرَّق بود (برای نمونه ← طبری، ج ۴، ص ۷۷؛ ابن حوقل، ص ۲۵۲؛ اصطخری، همانجا؛ یاقوت حموی، ذیل «سُرَّق»؛ ابن اثیر، ج ۲، ص ۵۴۵). اما مقدسی (قرن چهارم)، برخلاف آنها، نام کوره را دورق دانسته و از سرّق نام نبرده است. وی شهرهای آزَر، اَجَم، دز، بخساباد و اندبار را از توابع کوره دورق برشمرده است (ص ۴۰۶ـ۴۰۷). ابن اثیر (متوفی ۶۳۰؛ همانجا)، که دورق را مرکز سرّق دانسته، از شهر مستقل سرّق و فاصله آن با دورق سخن گفته است. اما ابن خرداذبه (متوفی ۳۰۰) قدیم ترین نویسنده ای است که از دورق نام برده و آن را با سرّق یکی دانسته است (← ص ۴۲). شباهتهای لفظی و ریشه ایرانی این دو واژه تا حدی مؤید این یگانگی است. لغت شناسان دورق را معرب واژه ایرانی دُراک و سرّق را معرب سُراک دانسته اند (برای نمونه ← کنن[۱] ، ص ۱۸۳؛ هنینگ[۱] ، ص ۳۸۵). به نظر هنینگ (همانجا)، سورق/ سورک/ سُراک همان سولوک، پایتخت حکومت نیمه مستقل عیلامیها، بود که از ۱۵۰ میلادی تا اوایل دوره ساسانیان (حک:ح ۲۲۶ـ ح ۶۵۲م) در خوزستان و مناطق اطراف حاکم بودند. اگر چنین باشد قدمت دورق به دوره پیش از ساسانیان می رسد و همان شهری است که بعدها مؤسس ساسانیان، اردشیر بابکان (حک:۲۲۶ـ۲۴۱م)، برای تنبیه شاه اهواز بدانجا لشکر کشید (پاتس[۱] ، ص ۴۱۲؛ اقتداری، ص ۶۷۲).در گزارشهای فتح خوزستان به دست مسلمانان، از دورق ــو نه سُرّق یا شهرهای آن ــ نام برده شده است که در سال ۱۷، جَزَءبن معاویه (عموی اَحنَف بن قِیس، از فاتحان بزرگ صدراسلام) و به قولی ابوموسی اشعری (صحابی پیامبر، متوفی ۴۴)، در پی ناتوانی مردم در برابر آنها، بر آنجا مسلط شدند (← بلاذری، ص ۵۳۸؛ طبری، همانجا).دورق به داشتن معادن فراوان مشهور بود و چشمه های آب گرم و گوگردی اطراف شهر خواص درمانی داشت (یاقوت حموی، ذیل مادّه؛ نیز ← لسترنج[۱] ، ص ۲۴۲). تولید انواع پرده، فرش و بوریا در این شهر رواج داشت و بازار بزرگ آن مملو از انواع کالا بود (مقدسی، همانجا؛ نیز ← لسترنج، همانجا). در دورة صفوی (حک:ح ۹۰۶ـ۱۱۳۵)، نیز عبابافی و تولید قلمهای خوشنویسی آن شهرت داشت (← شاردن[۱] ، ج ۴، ص ۱۵۵، ۲۷۳). کشتیهایی که از اهواز به خلیج فارس می رفتند، از این شهر می گذشتند و نیز دورق گذرگاه حاجیان کرمان و خوزستان بود (مقدسی، همانجا؛ ابن فقیه، ص ۲۰۲). اهمیت گذرگاهی دورق پس از پایان یافتن حکومت آل بویه فارس (حک:۳۲۰ـ ح ۴۴۷) دوچندان شد، زیرا بازرگانانی که از خلیج فارس راهی سواحل بصره می شدند، به علت ناامنی بندر سیراف، ناچار راه خشکی را برمی گزیدند و از طریق کرمان، مَهروبان و سپس دورق به بندر بصره می رفتند (ابن بلخی، ص۱۳۶ـ۱۳۷). همه این عوامل سبب رونق اقتصادی دورق بوده است.به نوشته ابن اثیر (ج ۹، ص ۵۷۲)، در محرّم ۴۴۳، گروهی از عربها و کردها دورق را غارت کردند که در پی آن، ملک رحیم، پادشاه آل بویه (حک:۴۴۰ـ۴۴۷)، آنان را سرکوب کرد. دورق از حمله و غارت مغولان نیز در امان نماند (وصّاف الحضره، ص۳۷۰). با این همه ظاهراً در سده های بعد این شهر توسعه یافت، چنان که حافظ ابرو (متوفی ۸۳۳ یا ۸۳۴؛ ج ۲، ص ۹۸) دورق را شامل دو بخش علیا و سُفلا دانسته است. در اواخر حکومت شاه طهماسب اول (حک:۹۳۰ـ۹۸۴)، دورق در تصرف ترکهای افشار بود (فلور[۱] ، ص ۲۷۹؛ نیز ← ویلسون[۱] ، ص ۱۸۶). پس از مرگ او و ناامنیهای متعاقب آن، مُشَعشَعیان (حک:۸۴۵ـ۹۱۴) بر آنجا مسلط شدند و ظاهراً در دورةبیگلربیگی امامقلی خان در فارس و کهگیلویه و خوزستان، در فاصله سالهای ۱۰۲۶ تا ۱۰۴۴، قبیله بنی تمیم بر آنجا مسلط شد تا اینکه امامقلی خان توانست حاکمیت دولت صفوی را بر تمام این مناطق تثبیت کند (← محمدمیرک حسینی، ص ۴۱۸، ۴۳۰؛ اسکندرمنشی، ج ۳، ص ۹۵۱ـ۹۵۲). در دورة نادرشاه (حک : ۱۱۴۸ـ۱۱۶۰)، عشایر بنی کَعب به دورق و نواحی اطراف آن حمله و آنجا را غارت کردند که با لشکرکشی نادر تسلیم شدند. بار دیگر در ۱۱۷۶، گروهی از کعبیان به فرماندهی شیخ سلمان، که خراج گزار پاشای عثمانی بغداد بود و از او رنجیده بود، به دورق آمدند و بر آنجا مسلط شدند (فسائی، ج ۱، ص ۶۰۸؛ نیز ← بنی کعب*). در همین سالها، اعراب بنی کعب به عللی نامعلوم، دورق را رها و در حدود دو سه فرسخی جنوب آن، فَلاحیه را بنا کردند (نجم الدوله، ص ۷۱؛ قس مشیرالدوله تبریزی، ص ۵۲، پانویس ۱، که این فاصله را هشت کیلومتر دانسته است). ویرانه های دورق، در حدود ۱۳۰۰، جانجری نخلستان نام داشت (← نجم الدوله، همانجا). فلاحیه در ۱۳۳۲ش شادگان* نام گرفت (اقتداری، همانجا).امروزه آبادیِ خور دورق در شانزده کیلومتری جنوب شرقی شادگان واقع است (← فرهنگ جغرافیائی آبادیها، ج ۹۰، ص ۶۳).
منابع: ابن اثیر؛ ابن بلخی، فارس نامه، چاپ گی لسترنج و رینولد الین نیکلسون، لندن ۱۹۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ش؛ ابن حوقل؛ ابن خرداذبه؛ ابن خلّکان؛ ابن فقیه؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹؛ اسکندرمنشی؛ اصطخری؛ احمد اقتداری، خوزستان و کهگیلویه و ممسنی: جغرافیای تاریخی و آثار باستانی، تهران ۱۳۵۹ش؛ محمدعلی امام شوشتری، تاریخ جغرافیائی خوزستان، تهران ۱۳۳۱ش؛ بلاذری (بیروت)؛ عبداللّه بن لطف اللّه حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، چاپ صادق سجادی، تهران ۱۳۷۵ـ ۱۳۷۸ش؛ محمدبن عبدالمنعم حِمْیَری، الروض المعطار فی خبر الاقطار، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۸۴؛ محمدبن ابی طالب دمشقی، کتاب نخبة الدهر فی عجائب البَرّ و البحر، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛ سمعانی؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران، ج:۹۰ آبادان، تهران: اداره جغرافیائی ارتش، ۱۳۶۵ش؛ حسن بن حسن فسائی، فارسنامه ناصری، چاپ منصور رستگار فسائی، تهران ۱۳۶۷ش؛ احمد کسروی، تاریخ پانصدساله خوزستان، تهران ۱۳۶۲ش؛ محمدمیرک حسینی، ریاض الفردوس خانی، چاپ ایرج افشار و فرشته صرّافان، تهران ۱۳۸۵ش؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ جعفربن محمدتقی مشیرالدوله تبریزی، رساله تحقیقات سرحدیه، چاپ محمد مشیری، تهران ۱۳۴۸ش؛ مقدسی؛ نجاشی؛ عبدالغفاربن علی محمد نجم الدوله، سفرنامه خوزستان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۸۵ش؛ عبداللّه بن فضل اللّه وصّاف الحضره، تاریخ وصّاف، چاپ سنگی بمبئی ۱۲۶۹؛ یاقوت حموی؛Garland Hampton Cannon, The Arabic contributions to the English language: an historical dictionary, Wiesbaden ۱۹۹۴; Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l’Orient, ed. L. Langl(s, Paris ۱۸۱۱; Willem Floor, "The rise and fall of the Banū Ka’b: a borderer state in southern Khuzestan", Iran: journal of the British Institute of Persian Studies, vol.۴۴ (۲۰۰۶); W.B. Henning, Selected papers, Acta Iranica, ۱۵, Tehran and Li(ge ۱۹۷۷; Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate, Cambridge ۱۹۳۰; D.T. Potts, The archaeology of Elam: formation and transformation of an ancient Iranian state, Cambridge ۲۰۰۴; Arnold Talbot Wilson, The Persian Gulf, London ۱۹۵۹.