رد الشمس

معرف

به معناى بازگرداندن خورشيد، از معجزات منسوب به پيامبراكرم صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلم و كرامات اميرمؤمنان عليه‌السلام.
متن

ردّالشمس، به معناى بازگرداندن خورشيد، از معجزات منسوب به پيامبراكرم صلى اللّه عليه وآله وسلم و كرامات اميرمؤمنان عليه السلام. بنابر روايت مشهور، روزى پيامبراكرم سر بر دامان على عليه السلام نهاده بود كه به خواب رفت يا وحى بر ايشان نازل شد، درحالى كه على عليه السلام نماز عصر را نخوانده بود و آفتاب غروب كرد. هنگامى كه پيامبراكرم به حال عادى بازگشت، از او پرسيد كه آيا نماز عصر را خوانده است يا نه، آن حضرت پاسخ داد كه نماز عصر را به جاى نياورده است. در اين هنگام، رسول اكرم رو به درگاه الهى كرد و گفت: پروردگارا، على فرمان بردار تو و رسول توست، پس خورشيد را برايش بازگردان. دعاى پيامبر مستجاب شد و خورشيد كه غروب كرده بود به وسط آسمان بازگشت. امام على وضو ساخت و نماز عصر را به جاى آورد و پس از آن خورشيد دوباره پنهان شد (← حِمْيَرى، ص 175ـ176؛ طبرانى، ج 24، ص 149ـ152؛ ابن بابويه، ج 1، ص 203؛ ابن كثير، ج 6، ص 85ـ86). اين روايت به طرق و كيفيتهاى مختلف نقل شده است،  اما درباره زمان و مكان وقوع آن در روايات تفاوتهايى  وجود دارد. زمان وقوع ردّالشمس را به اختلاف در جنگ  خيبر، خندق، حنين، بدر، روز اسراء، هفدهم شوال يا  هنگام احتضار رسول اكرم دانسته اند (← قطب راوندى، ص 289؛ ابن حجر عسقلانى، ج 6، ص 155؛ سيوطى،  ص98ـ103؛ مجلسى، ج 41، ص 179، ج 95، ص 188، ج97، ص384). محل وقوع اين رخداد را نيز منطقه صهباء، مسجد پيامبر يا منزل ايشان گفته اند (← مفيد، ج 1، ص 345ـ346؛ ابن جوزى، ج 1، ص 15؛ سيوطى، ص 98؛ مجلسى، ج 41، ص 171، 179). در روايتى از پيامبراكرم نقل شده است كه ايشان ردّالشمس را حجتى براى اميرالمؤمنين، پس از وفات پيامبر، در برابر مخالفان آن حضرت (به معناى منكران وصايت وى) اعلام كردند (← قطب راوندى، ص 291). اميرالمؤمنين نيز در جريان مناشده* به واقعه ردّالشمس اشاره كرده و آن را ازجمله فضائل اختصاصى خود معرفى كرده است (← طبرى آملى، ص 339ـ 340؛ طوسى، ص 548؛ سيوطى، ص 106). از ابن عباس،  به طرق متعدد، نقل شده كه خورشيد جز براى سليمان،  وصى داوود عليه السلام، و يوشع، وصى موسى عليه السلام، و على عليه السلام، وصى محمد صلى اللّه عليه وآله وسلم، بازنگشته است (← ابن شهرآشوب، ج 2، ص 145؛ و به نقل از او در مجلسى، ج 41، ص 175). در يكى از زيارتهاى اميرالمؤمنين نيز به اين موضوع اشاره و ازجمله وجوه فضيلت و فخر آن حضرت دانسته شده است (← ابن مشهدى، ص 207؛ ابن طاووس، ج 3، ص 131). حديث ردّالشمس از طريق صحابه اى چون ابن عباس، اسماءبنت عُمَيس، ابوسعيد خُدرى، ابوهريره، انس بن مالك، امّسلمه، امّهانى، ابوذر غفارى و جابربن عبداللّه انصارى نقل شده است (← ابن شهرآشوب، ج 2، ص 143ـ144؛ صالحى شامى، ص 123). طبق نقل ابن شهرآشوب (ج 2، ص 143) از ابوبكر شيرازى (متوفى 407) صاحب كتاب نزول القرآن فى شأن اميرالمؤمنين (ع)، حسنِ بصرى* نزول آيات شصت و دوم سوره فرقان و پنجم سوره زمر را پس از ردّالشمس و ناظر به اين واقعه دانسته است. بعضى از عالمان مسلمان موضوع وقوع ردّالشمس را نپذيرفته و آن را نقد كرده اند. ازجمله مخالفان صحت وقوع ردّالشمس مى توان به ابن مدينى، ابن فورك، ابن حزم اندلسى، ابن جوزى، ابن تيميّه، ابن قيّم جوزيه و ابن كثير اشاره كرد (← خرسان، ص 40ـ50). ابن مدينى پنج روايت منسوب به پيامبراكرم را بى اصل و پايه مى دانسته كه يكى از آنها حديث ردّالشمس بوده است (← ابن كثير، ج 6، ص 93). ابن جوزى نيز حديث ردّالشمس را مجعول دانسته و در كتاب الموضوعات (ج 1، ص 355ـ357) آن را نقد كرده است. سيوطى، در مقابل، رساله كشف اللبس عن حديث ردّالشمس را نوشت و طرق اين حديث را ذكر كرد و به ايرادات ابن جوزى پاسخ داد (← ص 89ـ108). محمدبن يوسف صالحى شامى، شاگرد سيوطى، نيز در رساله مزيل اللبس عن حديث ردّالشمس به اشكالات رجالى ابن تيميّه بر اين حديث پاسخ گفته است. ابن تيميّه (ص 33) وجود تفاوت و اختلاف در نقلها درباره كيفيت و زمان و محل وقوع حادثه ردّالشمس را نشان دهنده مجعول بودن اين حديث دانسته است. عاملى (ص 56ـ57) در پاسخ به اين اشكال بيان داشته است كه ذكر وقوع ردّالشمس در چند موضع متفاوت، دلالت بر مجعول بودن ندارد بلكه ممكن است حاكى از تكرار وقوع اين حادثه باشد و به طور كلى، تعدد نقل باعث تقويت صحت اين واقعه است. بعضى اشكال كرده اند كه چرا ردّالشمس با اينكه در روز رخ داده است، همچون معجزه شَقّالقمر* كه در شب رخ داده است، شهرت ندارد و از طرق مختلف روايت نشده است. در پاسخ به اين اشكال گفته شده است در هنگام وقوع آن خداوند همه مناطق جز محل وقوع ردّالشمس را با ابر پوشاند (← مجلسى، ج 55، ص 166؛ براى پاسخهاى ديگر به اين شبهه ← همان، ج 41، ص 184؛ مظفر، ج 2، ص 297ـ298؛ عاملى، ص 46ـ52). اشكال ديگر اين است كه ترك نماز گناه كبيره است و على عليه السلام به هر شكل مى بايست نمازش را مى خواند، نه اينكه اجازه دهد نماز قضا شود تا نياز به بازگرداندن خورشيد باشد. در پاسخ به اين اشكال گفته اند ترك نماز اگر بدون عذر باشد، گناه است، اما او در آن وقت عذر داشت چون نمى توانست برخيزد  و موجب ناراحتى رسول اكرم شود كه خود، گناه ديگرى است. اين ديدگاه نيز مورد توجه قرار گرفته است كه احتمالا وقت فضيلت نماز گذشته بوده است نه اينكه نماز قضا شده باشد و خورشيد به وقت فضيلت نماز بازگردانده شده است، چه آنكه فوت نماز مى تواند به معنى گذشتن اول وقت آن باشد (← علم الهدى، ج 4، ص 79؛ مجلسى، ج 41، ص 185ـ186). همچنين احتمال دارد كه آن حضرت نماز خود را در همان  حالت با ايما و اشاره به جاى آورده باشد (← قطب راوندى، ص 289). در يكى از روايات آمده است هنگامى كه رسول اكرم از على عليه السلام پرسيد كه آيا نماز عصر گزارده اى، آن حضرت پاسخ داد كه نماز را نشسته و به اشاره خوانده ام، اما ايستاده نخوانده ام (← مفيد، ج 1، ص 345ـ346؛ بهاءالدين اربلى، ج 1، ص 285ـ286). در كتب روايى، حديثى از پيامبر نقل شده است به اين مضمون كه خورشيد براى بشرى جز يوشع بن نون بازنايستاده (براى نمونه ← احمدبن حنبل، ج 2، ص 325؛ ابن حجر عسقلانى، ج 6، ص 154ـ155؛ متقى هندى، ج 11، ص 524). اين روايت با گزارش عهد عتيق مطابقت دارد و ابن جوزى  (ج 1، ص 357) آن را دليلى بر انكار حديث ردّالشمس دانسته است. در پاسخ گفته اند، اين روايت را ابوهريره نقل  كرده كه خود از راويان حديث ردّالشمس است. همچنين  گفته اند كه در صورت صحت روايت، اين حصر درباره انبياى قبلى است و شايد پيامبراكرم پيش از وقوع ردّالشمس آن را  گفته باشد. افزون بر اين، رواياتى مبنى بر وقوع ردّالشمس  براى برخى انبيا چون داوود و سليمان نيز نقل شده است (← ابن بابويه، ج 1، ص 202ـ203؛ ابن حجر عسقلانى، ج 6، ص 155). براى نمونه، بعضى از مفسران آيات 31 تا 33 سوره ص را ناظر به وقوع ردّالشمس براى سليمان نبى دانسته اند  و آيه را اين گونه معنا كرده اند كه سليمان عليه السلام به ديدن اسبان مشغول بود كه آفتاب غروب كرد در حالى كه او نماز  عصر را به جاى نياورده بود. در اين هنگام خطاب به فرشتگان گفت كه خورشيد را بازگردانند تا او نماز بگزارد (← قمى؛ ثعلبى، ذيل آيات؛ براى نقد اين رأى ← فخررازى؛ آلوسى،  ذيل آيات). به گفته جعفر مرتضى عاملى (ص 64)، در بعضى از كتب اهل سنّت رخداد ردّالشمس از كرامات ابوبكر و نيز فردى به نام حضرمى دانسته شده كه با روايات پيش گفته در تعارض است (نيز ← مجلسى، ج 41، ص 191، كه در وصف يكى از زهاد نقل مى كند كه او در حال مدح و منقبت اميرالمؤمنين از خدا مى خواهد كه مانع از غروب خورشيد شود تا او مدح خود را به پايان برد و اين خواسته به اجابت مى رسد. براى شمارى ديگر از اشكالات واردشده به حديث ردّالشمس و پاسخهاى آنها ← مجلسى، ج 41، ص 188ـ190؛ عاملى، ص 72ـ87؛ محمدى رى شهرى، ج 11، ص 92ـ106). ردّالشمس بار دوم پس از رحلت رسول اكرم و وقتى روى داد كه اميرالمؤمنين همراه شمارى از ياران خود از بابِل و كنار رود فرات مى گذشتند. او و شمارى از اصحاب نماز عصر را به جاى آوردند، اما بسيارى ديگر از همراهان به چارپايان خود مشغول شدند تا اينكه خورشيد غروب كرد و آنان وقت نماز را از دست دادند و به گفتگو در اين باره پرداختند. هنگامى كه على عليه السلام اين سخنان را شنيد از خدا درخواست كرد كه خورشيد را بازگرداند تا اصحابش نماز بگزارند. اين درخواست اجابت شد و خورشيد به وقت عصر بازگشت و چون اصحاب نماز خواندند، دوباره غروب كرد (← مفيد، ج 1، ص 346ـ 347؛ علامه حلّى، ص 112ـ113؛ براى شكل ديگرى از ماجرا ← ابوداوود، ج 1، ص 85؛ صفّار قمى، ص 237، 239). ابن حزم (ج 5، ص 2ـ4) وقوع ردّالشمس را براى على عليه السلام از دروغهاى شيعيان و در رديف سحر و جادو و ادعاهايى مثل راه رفتن بر آب قرار داده و آن را باطل دانسته است. امينى (ج 3، ص 126ـ130) در رد اين سخن ابن حزم كه ردّالشمس را برساخته جماعت شيعه قلمداد كرده، فهرستى از علماى اهل سنّت را آورده است كه واقعه ردّالشمس را نقل و تأييد كرده و درباره آن رساله هايى نوشته اند. ابن كثير (ج 6، ص 94ـ95) نيز با نقل اين داستان و تكرار سخنان ابن تيميّه به نقد و رد آن پرداخته است. گفتنى است به عقيده امينى (ج 3، ص 127)، دشمنى ابن تيميّه و تابعان او چون ابن كثير، با شيعيان      همواره بر اظهارنظرهاى ايشان سايه افكنده و حتى موجب انكار حقايق تاريخى از سوى ايشان شده است. يكى از موضوعات مطرح در اين باره دفعات وقوع حادثه ردّالشمس است. شيخ مفيد (ج 1، ص 345) تصريح مى كند كه دو بار رخ دادن ردّالشمس براى اميرالمؤمنين ازجمله مسائلى است كه روايات درباره آن به حد استفاضه رسيده، علماى سيره و اثر آن را نقل كرده و شعرا درباره آن شعرها سروده اند (نيز ← طبرسى، ج 1، ص 350). به گفته ابن شهرآشوب (ج 2، ص 143ـ 144)، واقعه ردّالشمس بارها براى اميرالمؤمنين رخ داده است از جمله در خندق، احد، حنين، قرقيسا، براثا، نهروان و صِفّين، اما آنچه شهرت دارد وقوع آن دوبار در حيات پيامبر و يك بار پس از رحلت آن حضرت است. در منابع شيعى، از سخن گفتن اميرالمؤمنين با خورشيد نيز ياد شده است (براى نمونه ← اخطب خوارزم، ص 113ـ114؛ مجلسى، ج 41، ص 169، 177). بر اساس يكى از نقلها، اين مكالمه پس از وقوع ردّالشمس به خواست پيامبراكرم صورت گرفته است (← مجلسى، ج 41، ص 182). همچنين، از اميرالمؤمنين با لقب كليم الشمس يا مُكلِّم الشمس ياد شده است (← ابن شهرآشوب، ج 2، ص 147، 149؛ شاذان قمى، ص 70؛ مجلسى، ج 41، ص 180). جابربن عبداللّه انصارى نقل كرده كه در طول حيات امام على خورشيد هفت بار با آن حضرت سخن گفته است (← ابن شهرآشوب، ج 2، ص 149؛ مجلسى، ج 41، ص 175ـ176). از محلهاى رخ دادن ردّالشمس آثارى تا به امروز باقى مانده است. ازجمله مسجدى به نام مسجد الفضيخ در مدينه كه گفته مى شود ردّالشمس در آن به وقوع پيوسته است (ابن مشهدى، ص 101). در حلّه نيز مسجد ردّالشمس تاكنون برپاست (آقابزرگ طهرانى، ج 3، ص 174) و در صاعديه بابل مسجدى موسوم به مسجد الشمس محل وقوع اين رخداد دانسته شده است (مجلسى، ج 41، ص 175). در گزارشهاى يهود هم چنين كراماتى نقل شده است. در عهد قديم (صحيفه يوشع، :b12ـ14) آمده است كه يوشع، جانشين موسى، به خورشيد فرمان مى دهد كه بايستد تا او در جنگ با آموريان پيروز شود. همچنين در برخى فرهنگهاى كهن از اين قبيل مفاهيم ديده مى شود؛ ازجمله در اساطير يونان، زئوس[1]  به خورشيد فرمان توقف مى دهد تا شبِ وصالش با آلكمِنِه[2]  طولانى تر شود (← گريمال[3] ، ذيل "AlcmÉne"). در باب ردّالشمس كتابها و رساله هاى بسيارى نوشته شده است. امينى (ج 3، ص 127ـ141) فهرستى از كتابهاى تأليف شده در موضوع ردّالشمس و نيز اسامى مؤلفانى را كه حديث ردّالشمس را در آثار خود نقل كرده اند آورده است  كه در ميان آنان نامهاى ابن ابى شيبه كوفى (متوفى 235)،  ابوبشر محمدبن احمد دولابى (متوفى 310)، ابوجعفر احمدبن محمد طَحاوى (متوفى 321)، حاكم نيشابورى (متوفى 405)، خطيب بغدادى (متوفى 463)، قاضى عياض اندلسى (متوفى 544) و بسيارى ديگر به چشم مى خورد (نيز ← خرسان، ص 439ـ 442). اشعار بسيارى درباره ردّالشمس سروده شده است كه از مهم ترين آنها مى توان به شعر حَسّان بن ثابت* (← عمادالدين طبرى آملى، ص 234) و قصيده سيد حِمْيَرى* (ص 87ـ90) اشاره كرد. خرسان (ص 452ـ487) اشعار سروده شده درباره ردّالشمس را به ترتيب قافيه گردآورى كرده است.

منابع : آقابزرگ طهرانى؛ محمودبن عبداللّه آلوسى، روح المعانى، بيروت: داراحياءالتراث العربى، ]بى تا.[؛ ابن بابويه، كتاب مَن لا يَحضُرُه الفقيه، چاپ على اكبر غفارى، قم 1404؛ ابن تيميّه، حديث ردالشمس لعلى رضى اللّه عنه بين الحقيقة و الاوهام، چاپ جمال عبدالمنعم كومى، قاهره ] 1994[؛ ابن جوزى، كتاب الموضوعات، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، مدينه 1386ـ1388/1966ـ1968؛ ابن حجرعسقلانى، فتح البارى: شرح صحيح البخارى، بولاق 1300ـ1301، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ ابن حزم، كتاب الفصل فى الملل و الاهواء و النحل، مصر 1317ـ1320، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، نجف 1956؛ ابن طاووس، اقبال الاعمال، چاپ جواد قيومى اصفهانى، قم 1414ـ1416؛ ابن كثير، البداية و النهاية، چاپ على شيرى، بيروت 1408/1988؛ ابن مشهدى، المزارالكبير، چاپ جواد قيومى اصفهانى، قم 1419؛ سليمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابى داود، قاهره 1421/2000؛ احمدبن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بيروت: دارصادر، ]بى تا.[؛ موفق بن احمد اخطب خوارزم، المناقب، چاپ مالك محمودى، قم 1414؛ عبدالحسين امينى، الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، ج 3، بيروت 1387/1967؛ على بن عيسى بهاءالدين اربلى، كشف الغمة فى معرفة الائمة، بيروت 1405/1985؛ احمدبن محمد ثعلبى، الكشف و البيان، المعروف تفسير الثعلبى، چاپ على عاشور، بيروت 1422/2002؛ عبداللّه بن جعفر حِمْيَرى، قرب الاسناد، قم 1413؛ محمدمهدى خرسان، مزيل اللبس فى مسألتى شق القمر و ردّ الشمس، قم 1387ش؛اسماعيل بن محمد سيدحميرى، ديوان، چاپ شاكر هادى شكر، بيروت ] 1966[؛ عبدالرحمان بن ابى بكر سيوطى، رسالة كشف اللبس عن حديث ردّالشمس، در محمدباقر محمودى، كشف الرمس عن حديث ردّالشمس، قم 1419؛ شاذان قمى، الفضائل، نجف 1381/1962؛ محمدبن يوسف صالحى شامى، رسالة مزيل اللبس عن حديث ردّالشمس، در محمدباقر محمودى، همان منبع؛ محمدبن حسن صفّارقمى، بصائر الدرجات الكبرى فى فضائل آل محمد(ع)، چاپ محسن كوچه باغى تبريزى، تهران 1362ش؛ سليمان بن احمد طبرانى، المعجم الكبير، چاپ حمدى عبدالمجيد سلفى، چاپ افست بيروت 1404ـ?ـ140؛ فضل بن حسن طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، قم 1417؛ محمدبن جرير طبرى آملى، المسترشد فى امامة اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام، چاپ احمد محمودى، قم ?] 1415[؛ محمدبن حسن طوسى، الامالى، قم 1414؛ جعفرمرتضى عاملى، ردالشمس لعلى عليه السلام، بيروت 1425/2004؛ حسن بن يوسف علامه حلّى، كشف اليقين فى فضائل اميرالمؤمنين، چاپ حسين درگاهى، تهران 1411/1991؛ على بن حسين علم الهدى، رسائل الشريف المرتضى، چاپ مهدى رجائى، قم 1405ـ1410؛ محمدبن على عمادالدين طبرى آملى، بشارة المصطفى صلى اللّه عليه وآله لشيعة المرتضى عليه السلام، چاپ جواد قيومى اصفهانى، قم 1420؛ محمدبن عمر فخررازى، التفسيرالكبير، قاهره ]بى تا.[، چاپ افست تهران ]بى تا.[؛ سعيدبن هبة اللّه قطب راوندى، قصص الانبياء، چاپ غلامرضا عرفانيان يزدى خراسانى، قم 1418؛ على بن ابراهيم قمى، تفسير القمى، چاپ طيب موسوى جزائرى، نجف 1387، چاپ افست قم ]بى تا.[؛ على بن حسام الدين متقى هندى، كنزالعُمّال فى سنن الاقوال و الافعال،  چاپ بكرى حيّانى و صفوة سقا، بيروت 1409/1989؛ مجلسى؛ محمد محمدى رى شهرى، موسوعة الامام على بن ابى طالب عليه السلام فى الكتاب و السنة و التاريخ، قم 1421؛ محمدباقر محمودى، كشف الرمس عن حديث ردّالشمس، قم 1419؛ محمدحسن مظفر، فضائل اميرالمؤمنين و امامته من دلائل الصدق، ج 2، نجف 1372/1953؛ محمدبن محمد مفيد، الارشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد، بيروت 1441/1993؛

 Pierre Grimal, Dictionnaire de la mythologie grecque et romaine, Paris 1986.

/ سعيد زعفرانى زاده /

[1] . Zeus [2] . Alcmene [3] . Grimal

نظر شما
مولفان
گروه
قرآن و حدیث ,
رده موضوعی
جلد 19
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده