رایت، حدیث

معرف

حديثى از پيامبر صلى اللّه عليه وآله و سلم در منقبت حضرت على عليه السلام.
متن

رايَت، حديث، حديثى از پيامبر صلى اللّه عليه وآله و سلم در منقبت حضرت على عليه السلام. اين حديث با طرق متعدد در جوامع حديثى اهل سنّت (احمدبن حنبل، ج 1، ص 99، 185، ج 4، ص 51ـ52، ج 5، ص 358ـ 359؛ بخارى، ج 4، ص 5، 12، 20، 207، ج 5، ص 76ـ77؛ مسلم بن حجاج، ج 5، ص 195، ج 7، ص120ـ 122؛ ابن ماجه، ج 1، ص 45؛ تِرمِذى، ج 5، ص 301ـ302؛ نسائى، ج 5، ص 46، 107ـ109) و برخى منابع حديثى زيدى و اسماعيلى و شيعه امامى (براى نمونه ← كوفى، ج 2، ص 495ـ509؛ قاضى نعمان، ج 1، جزء1، ص 147ـ148، جزء3، ص 302؛ ابن بابويه، ص 604) نقل شده است. بحرانى (ج 5، ص 53ـ69) نسخه هاى مختلف اين حديث را از طريق اهل سنّت و شيعه گرد آورده است. بنابر يكى از نقلهاى بخارى (ج 5، ص 76ـ77)، پيامبراكرم در جنگ خيبر فرمود: «فردا اين پرچم را به مردى خواهم سپرد كه خدا پيروزى را بر دستان او قرار مى دهد، او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند». مردم شب را در اين فكر گذراندند كه پيامبر اكرم پرچم جنگ را به دست كدامشان خواهد داد. صبح روز بعد، وقتى پيامبر خدا سراغ على بن ابى طالب را گرفت، به او خبر دادند كه على عليه السلام به درد چشم مبتلا  شده است. پيامبر به دنبال او فرستاد و چون آمد، پيامبر نخست براى شفاى چشمانش دعا كرد و سپس پرچم جنگ را به او سپرد. در روايتِ بخارى ظاهرآ تنها بخشى از زمينه داستان انعكاس يافته است (← ابن حجر عسقلانى، ج 7، ص 365؛ قس حسينى ميلانى، ص 275ـ276). در اين نقل، روشن نيست كه  پيش از اينكه پيامبر چنين وعده اى به مسلمانان دهد، چه اتفاقى افتاده بوده است و مسلمانان در آن جنگ با چه مشكلى مواجه شده بودند. در ديگر نقلهاى بخارى از اين حديث نيز اين كاستى هست. در روايتِ ديگرى كه مسلم بن حجاج (ج 5، ص 194ـ195) و احمدبن حنبل (ج 4، ص 51ـ52) از قول سَلَمة بن أَكْوَع نقل كرده اند، بخشى از زمينه داستان بازتاب يافته است. بنابراين نقل، پس از آنكه عامر، عموى سلمه، در نبرد با مرحب يهودى كشته شد، پيامبراكرم سلمه را نزد على بن ابى طالب فرستاد. على عليه السلام مرحب را از پاى درآورد و همين زمينه ساز پيروزى مسلمانان در جنگ شد (نيز ← ابن ابى شيبه، ج 8، ص 519ـ520؛ براى نقلى متفاوت درباره قاتل مرحب ← ابن هشام، ج 3، ص 796ـ797). گزارشى ديگر از واقعه چنين است كه پيامبراكرم در آغاز عمربن خطّاب را با تعدادى از لشكريان به جنگ يهوديان خيبر فرستاد. چيزى نگذشت كه آنان شكست خوردند و در حالى كه يكديگر را از دشمن مى ترسانيدند، بازگشتند. آنجا بود كه پيامبر سخن مذكور را فرمود. روز بعد، ابوبكر و عمر، هر يك براى به دست گرفتن پرچم انتظار مى كشيدند، اما پيامبر آن را به امام على سپرد (← ابن ابى شيبه، ج 8، ص 521ـ522؛ طبرى، تاريخ، سلسله 1، ص 1579؛ حاكم نيشابورى، ج 3، ص 37؛ براى نقلى ناتمام از اين ماجرا ← احمدبن حنبل، ج 5، ص 358ـ359). همچنين بنا بر نقلى ديگر، پيامبراكرم در آن زمان سردرد شديدى داشت و يكى دو روز نزد مردم نيامد. در روز خيبر، نخست ابوبكر پرچم را به دست گرفت و به جنگ رفت و ناكام بازگشت. روز بعد، عمر پرچم را به دست گرفت و سخت تر با دشمن جنگيد، اما او هم ناكام بازگشت. آنگاه پيامبر حديث رايت را فرمود و پرچم را به على بن ابى طالب سپرد (← ابن ابى شيبه، ج 7، ص 497، ج 8، ص 522؛ نسائى، ج 5، ص 109؛ طبرى، تاريخ، سلسله 1، ص 1579ـ 1580). در بعضى منابع، در پايان سخن نبوى تعبير «ليسَ بِفرَّار» (← ابن هشام، ج 3، ص 797؛ ابن ابى شيبه، ج 7، ص 497، ج 8، ص 522؛ احمدبن حنبل، ج 1، ص 99، 133؛ نسائى، ج 5، ص 109) يا «كرّار غير فرّار» (← يعقوبى، ج 2، ص 56؛ قاضى نعمان، ج 1، جزء1، ص 148، ج 2، جزء7، ص 192) نيز آمده، اما احتمالا بعدها، به سبب آنكه اين تعبير را متضمن تعريض به بعضى اشخاص تلقى كرده اند، در نقل بخارى و مسلم حذف شده است (← حسينى ميلانى، ص 276؛ قس ابن تيميّه، ج 7، ص 366، كه نقل اخير از حديث را نادرست مى داند).

محدّثان اهل سنّت غالبآ اين روايت را در زمره فضائل على بن ابى طالب آورده اند (← بخارى، ج 4، ص 207؛ مسلم بن حجاج، ج 7، ص 121ـ122؛ نسائى، ج 5، ص 46، 110ـ112). بعضى روايات نيز آن را وصف پيامبر از فضائل منحصربه فرد على عليه السلام دانسته اند (← احمدبن حنبل، ج 2، ص 26؛ مسلم بن حجاج، ج 7، ص120؛ ابن ماجه، ج 1، ص 45؛ ترمذى، همانجا؛ نسائى، ج 5، ص 107ـ108، 122ـ123، 144ـ145). متكلمان معتزلى نيز بر دلالت اين حديث بر فضل على عليه السلام اتفاق نظر دارند، هرچند دلالتش بر امامت او را نپذيرفته اند. مثلا قاضى عبدالجبار (ج10، ص 186ـ187) گرچه بر دلالت اين حديث بر فضل على عليه السلام اذعان دارد، آن را به معناى تفضيل آن حضرت بر ديگران نمى داند، چه، بعيد نمى داند كسى در اين ويژگى با او هم تراز باشد. او همچنين براساس ديدگاه كلامى خود مبنى بر جواز امامت مفضول بر فاضل، منكر دلالت حديث بر امامت است. ابن تيميّه (ج 5، ص 44) نيز اين روايت را صحيح ترين فضيلت نقل شده براى على عليه السلام شمرده است، اما بنا بر اينكه اين وصف مخصوص آن حضرت و ديگر امامان نيست و محبت دوسويه بنده و خدا درباره هر مؤمن پرهيزگارى صادق است، دلالت حديث را بر تفضيل و امامت نمى پذيرد (نيز ← ج7، ص 367ـ368). او همچنين (ج 5، ص 44، ج 7، ص366) تصريح مى كند كه اين حديث بهترين حجت است عليه نواصب كه از على عليه السلام برائت مى جويند و خوارج كه او را تكفير مى كنند، زيرا پيامبر شهادت داده است كه خدا و رسولش او را دوست مى دارند. متكلمان اماميه، فارغ از مسئله نصّ و معرفى رسمى على بن ابى طالب به جانشينى پيامبر اكرم، عمومآ اين حديث را هم دالّ بر افضليت على بن ابى طالب بر ديگر صحابه وهم از مقدمات آماده سازى امت براى امامت و خلافت او مى دانند. علم الهدى (ج 3، ص 86ـ89) اين روايت را دالّ بر تفضيل و امامت على عليه السلام مى داند و معتقد است كه برخلاف ديدگاه قاضى عبدالجبار، سياق داستان حاكى از نهايت برترى آن حضرت بر ديگر مؤمنان و صحابه است و خطاب حديث مختص به اوست و اگر بر محبتى دلالت مى كرد كه براى همگان قابل دستيابى بود، صحابه براى به دست گرفتن پرچم چنين كوشش نمى كردند و به حال امام على غبطه نمى خوردند (نيز ← طوسى، ج 2، جزء3، ص 13ـ15؛ علامه حلّى، 1379ش، ص153؛ حسينى ميلانى، ص 278). علم الهدى (ج2، ص41ـ42، ج3، ص 87) همچنين نظر قاضى عبدالجبار و ساير معتزله بغداد را مبنى بر جواز امامت مفضول بر فاضل قبيح و برخلاف عرف عقلا مى داند (براى تفصيل بيشتر ← امامت*). به گفته علامه حلّى (1407، ص 325) نيز پيامبراكرم در ماجراى خيبر مى خواست علاوه بر آشكاركردن فضل على بن ابى طالب بر ديگران، توانايى آنان را نيز معلوم كند، وگرنه از آغاز پرچم جنگ را به دست او مى داد. ابن حجر عسقلانى (ج 7، ص 57) حبّ را در اين حديث به حقيقت محبت معنا مى كند و آن را تلميحى از آيه «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُاللّهُ» (آل عمران: 31) مى داند؛ بدين معنا كه امام على پيرو تامّ پيامبراكرم بوده و به محبت خدا دست يافته است، و ازاين رو، محبت او نشانه ايمان و بغض او نشانه نفاق شمرده شده است. اين روايت همچنين با مضمون آيه 54 سوره مائده كه در آن سخن از گروهى است كه خدا آنان را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند، همخوانى دارد و به گفته بعضى از متكلمان شيعه، پيامبراكرم در اين روايت، على بن ابى طالب را از مصاديق آيه مذكور دانسته است (← علم الهدى، ج 2، ص 245ـ246؛ طوسى، ج 1، جزء2، ص 38ـ 39؛ قطب راوندى، ج 1، ص 369ـ370). بعضى مضمون اين حديث را با آيه 18 سوره فتح پيوند داده اند، زيرا به گفته اغلب مفسران، وعده اى كه خداوند در آيات 18 تا 20 سوره فتح به مسلمانان براى پيروزى نزديك و غنيمتهاى فراوان داده، در اين واقعه محقق شده است (← طبرى، جامع؛ طبرسى؛ فخررازى، ذيل آيات). بنابراين، اين موضوع علاوه بر آنكه از فضائل على عليه السلام است، شمول رضايت و سكينه الهى را در آيه  18 سوره فتح به آن حضرت و همراهانش كه هم در بيعت رضوان و هم در فتح خيبر شركت كردند، محدود مى كند (← مفيد، ص 86ـ87؛ علم الهدى، ج 4، ص 18؛ طوسى، ج 2، جزء3، ص 203ـ204).

منابع : علاوه بر قرآن؛ ابن ابى شيبه، المصنَّف فى الاحاديث و الآثار، چاپ سعيد محمد لحّام، بيروت 1409/1989؛ ابن بابويه، الامالى، قم 1417؛ ابن تيميّه، منهاج السنة النبوية، چاپ محمد رشاد سالم، ]رياض[ 1406/ 1986؛ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى: شرح صحيح البخارى، بولاق 1300ـ1301، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، ]قاهره 1373/ 1954[، چاپ افست ]بيروت، بى تا.[؛ ابن هشام، سيرة النبى، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، ]قاهره[ 1383/1963؛ احمدبن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بيروت : دارصادر، ]بى تا.[؛ هاشم بن سليمان بحرانى، غاية المرام و حجة الخصام فى تعيين الامام من طريق الخاص و العام، چاپ على عاشور، بيروت 1422/2001؛ بخارى؛ محمدبن عيسى تِرمِذى،  سنن الترمذى و هو الجامع الصحيح، ج 5، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بيروت 1403/1983؛ محمدبن عبداللّه حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، و بذيله التلخيص للحافظ الذهبى، بيروت: دارالمعرفة، ]بى تا.[؛ على حسينى ميلانى، دراسات فى منهاج السنة لمعرفة ابن تيمية : مدخل لشرح منهاج الكرامة، قم 1386ش؛ طبرسى؛ طبرى، تاريخ (ليدن)؛ همو، جامع؛ محمدبن حسن طوسى، تلخيص الشافى، چاپ حسين بحرالعلوم، قم 1394/1974؛ حسن بن  يوسف علامه حلّى، منهاج الكرامة فى معرفة الامامة، چاپ عبدالرحيم مبارك، مشهد 1379ش؛ همو، نهج الحق و كشف الصدق، چاپ عين اللّه حسنى ارموى، قم 1407؛ على بن حسين علم الهدى، الشافى فى الامامة، چاپ عبدالزهراء حسينى خطيب، تهران 1410؛ محمدبن عمر فخررازى، التفسير الكبير، او، مفاتيح الغيب، بيروت 1421/2000؛ قاضى عبدالجباربن احمد، المغنى فى ابواب التوحيد و العدل، ج10، چاپ محمود محمد قاسم، ]بى جا، بى تا.[؛ نعمان بن محمد قاضى نعمان، شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار، چاپ محمد حسينى جلالى، قم 1409ـ 1412؛ سعيدبن هبة اللّه قطب راوندى، فقه القرآن، چاپ احمد حسينى، قم 1405؛ محمدبن سليمان كوفى، مناقب الامام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام، چاپ محمدباقر محمودى، قم 1412؛ مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، بيروت ]بى تا.[؛ محمدبن محمد مفيد، الافصاح فى الامامة، بيروت 1414/1993؛ احمدبن على نسائى، كتاب السنن الكبرى، چاپ عبدالغفار سليمان بندارى و سيدكسروى حسن، بيروت 1411/1991؛ يعقوبى، تاريخ.

/ سعيد شفيعى /

نظر شما
مولفان
گروه
قرآن و حدیث ,
رده موضوعی
جلد 19
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده