رامهرمزى، سيدعلى (سيدعلى بهبهانى)، از مراجع تقليد امامى در قرن چهاردهم. او در بهبهان در خانواده اى اهل علم از سادات موسوى به دنيا آمد. پدرش سيدمحمد و پدربزرگش سيدعلى نام داشتند (دوانى، 1335ش، ص 37؛ مهدوى، ص 5ـ7). دوانى (همانجا) سال تولد بهبهانى را به نقل از خود او 1302 يا 1303 گزارش كرده است (قس ركن زاده آدميت، ج 3، ص 677؛ مهدوى، ص 5، 121؛ شريف رازى، 1352ـ1354ش، ج 3، ص 146، كه 1303 يا 1304 را ذكر كرده اند). بهبهانى مقدمات علوم دينى و دروس ميانى را در بهبهان نزد عالمانى چون ميرزامحمدحسن بهبهانى، شيخ عبدالرسول بهبهانى و سيدمحمد ناظم الشريعه (متوفى 1370) فراگرفت و در اواخر 1322 براى ادامه تحصيل به نجف رفت (دوانى، 1335ش، ص 37، 81ـ83، 99؛ شريف رازى، همانجا).سيدعلى دروس عالى فقه و اصول را در مدت شش سال نزد آخوند ملامحمدكاظم خراسانى*، سيدمحمدكاظم طباطبايى يزدى* و به ويژه سيدمحسن كوه كمرى* (از شاگردان شيخ محمدهادى تهرانى*) فراگرفت و از استادانش گواهى اجتهاد دريافت كرد. سپس در 1328 به بهبهان بازگشت و به تدريس و تبليغ پرداخت (دوانى، 1335ش، ص 38ـ39؛ شريف رازى، 1352ـ1354ش، ج 3، ص 146ـ147). حسن امين (ج 1، ص 119)، شيخ الشريعه اصفهانى (← ملافتح اللّه شريعت اصفهانى*) را نيز از استادان او به شمار آورده است، اما با توجه به اشتباهات متعدد اين منبع درباره بهبهانى و نيز نيامدن اين مطلب در منابع ديگر، بايد با ديده ترديد در آن نگريست.بهبهانى در 1329 دوباره به نجف رفت، اما پس از حدود يكسال اقامت در آنجا و تدريس علوم دينى، به سبب بيمارى و نامساعدبودن هوا، به زادگاهش برگشت و به تبليغ و تدريس اشتغال ورزيد و مجلس درس پررونقى داشت. او در 1338 به درخواست برخى از شاگردان سيدمحسن كوه كمرى براى سومين بار به نجف رفت و پس از مدتى، براى بردن خانواده خود به وطن بازگشت. در مسير نجف، همسرش بيمار شد و آنها ناگزير در رامهرمز (شهر مجاور بهبهان) توقف كردند. سپس به اصرار اهالى رامهرمز و نيز وقوع ناآرامى در نجف، پس از استخاره تصميم گرفت در آنجا بماند. او در مدت 23 سال اقامت در آنجا، به تدريس اشتغال داشت و طلاب بسيارى از بهبهان و كهگيلويه براى شركت در درس او به آنجا مى رفتند. رسيدگى به امور شرعى مردم آن منطقه در دست بهبهانى بود و بسيار به او رجوع مى شد. او به سبب اقامت طولانى در اين شهر، به رامهرمزى شهرت يافت (دوانى، 1335ش، ص 39ـ41، 52؛ شريف رازى، 1332ـ1333ش، ج 2، ص 217؛ همو، 1352ـ 1354ش، ج 3، ص 147). بهبهانى را حائرى (← اعلمى، ص 126؛ سلمان هادى طعمه، ص 143) و اهوازى (براى نمونه ← حسينى جلالى، ج 2، ص 547) نيز خوانده اند؛ اما او خود همواره موسوى بهبهانى امضا مى كرد (بهبهانى، 1349ش، ص 4، 25؛ همو، 1405، ج 1، ص 5، 259، 280).بهبهانى در 1362 براى زيارت عتبات به عراق رفت، و به تقاضاى حاج آقاحسين قمى* (متوفى 1366) در كربلا اقامت گزيد و به تدريس خارج فقه و اصول و تأليف پرداخت. پس از حدود دو سال به نجف رفت و در آنجا نيز به درخواست برخى فضلا و طلاب، خارج فقه تدريس كرد. حاضران در اين مجالس درس، تسلط علمى بهبهانى را به رغم سالها دورى او از حوزه، اعجاب آور دانسته اند. بهبهانى درحالى كه پربارترين سالهاى عمر علمى ـ تحقيقى خود را مى گذراند، اين بار نيز كه چهارمين و آخرين سفر او به نجف بود پس از حدود يكسال اقامت در آنجا، به اصرار اهالى رامهرمز و به درخواست سيدابوالحسن اصفهانى* (مرجع عام تقليد؛ متوفى اواخر 1365) در 1365 به رامهرمز بازگشت و به تدريس و ارشاد و راهنمايى مردم همت گماشت. او در اين دوره، براى تحصيل طلاب علوم دينى مدرسه اى در آنجا تأسيس كرد (دوانى، 1335ش، ص 4، 41ـ42، 45، 48، 50ـ51؛ همو، 1382ش، ص 363؛ شريف رازى، 1352ـ1354ش، ج 3، ص 148).در اواخر رمضان 1370، بهبهانى در پى بيمارى و مداوا در تهران، به دليل سفارش پزشكان به اقامت در شهرى داراى امكانات درمانى، به اهواز منتقل شد و تدريس خارج فقه و اصول و تأليف را در آنجا پى گرفت. حضور در مركز استان آوازه دانش او را به جاهاى دور و نزديك برد و در همين دوره بود كه در برخى نواحى خوزستان مرجعيت تقليد يافت. از اقدامات مهم او در اهواز تأسيس «دارالعلم آيت اللّه بهبهانى»، بزرگ ترين مدرسه علوم دينى خوزستان در آن روز، و كتابخانه بزرگ آن بود. او به تبليغات دينى اهميت فراوان مى داد و خطبا و مبلّغان بسيارى را به مناطق گوناگون مى فرستاد (دوانى، 1335ش، ص 52ـ53، 64ـ70؛ مهدوى، ص 14ـ15،32ـ 34، 119ـ120؛ شريف رازى، 1352ـ1354ش، همانجا؛ براى ديگر اقدامات و آثار خيريه وى ← دوانى، 1335ش، ص 70ـ73؛ مهدوى، ص 67ـ70؛ باقرى بيدهندى، ص 58).به درخواست بسيارى از علما و مردم اصفهان، بهبهانى از 1386/ 1345ش تا پايان عمر، شش ماه از سال (از ارديبهشت تا آبان) را در اصفهان اقامت داشت. او درسهاى خارج فقه و خارج اصول را صبحها در مدرسه صدر برگزار مى كرد كه طلاب فاضل بسيارى، حتى شمارى از طلاب قم (با توجه به تعطيل بودن حوزه قم در تابستان) در آنها شركت مى كردند؛ شمار شركت كنندگان در درس بهبهانى حدود 250 تن گزارش شده است. او چهارشنبه ها نيز اصول عقايد و اخلاق درس مى داد كه افزون بر شاگردان، برخى از بازاريان و ديگر مردم اصفهان هم در آن حضور مى يافتند. نماز جماعت ظهر و عصر به امامت او نخست در مسجد شيخ لطف اللّه و سپس در مسجد شاه (نام كنونى آن: مسجد امام) و نماز مغرب و عشا هم در مسجد سيّد با شكوه خاصى برپا مى شد (دوانى، 1335ش، ص 56ـ57؛ مهدوى، ص 16ـ17، 25، 29ـ30، 36، 56، 60؛ شريف رازى، 1352ـ1354ش، ج 3، ص 150؛ نيز درباره استقبال از حضور او در اصفهان ← دوانى، 1335ش، ص 57ـ64؛ مهدوى، ص 36ـ38).
بهبهانى در مدت بيش از نيم قرن تدريس در بهبهان، رامهرمز، اهواز، اصفهان و نيز كربلا و نجف شاگردان پرشمارى تربيت كرد، كه از آن جمله اند: سيدفرج اللّه مصطفوى بهبهانى (پسرعمو و داماد بهبهانى)، سيدمحمدرضا شفيعى دزفولى و فرزندش سيدعلى شفيعى، ابوالقاسم اثناعشرى، محمدرضا جَرقويه اى اصفهانى، محمدتقى فشاركى اصفهانى، محمدحسن مظاهرى كُرونى، سيدعلى علامه فانى، سيدعباس حسينى كاشانى، سيدرضا امامى سدهى، سيداسماعيل هاشمى طالخونچه اى، سيداسماعيل مرعشى، جواد تارا (استاد دانشگاه تهران) و فرزندان بهبهانى، سيدعبداللّه و سيدجعفر مجتهدزاده (مهدوى، ص 54ـ66؛ باقرى بيدهندى، ص 56ـ57؛ نيز ← آقابزرگ طهرانى، ج 13، ص 16؛ دوانى، 1335ش، ص 39ـ40، 54؛ شريف رازى، 1352ـ1354ش، ج 3، ص 154ـ155). بهبهانى از افرادى مانند ميرزامحمدحسين نائينى* و عباس بن محمدرضا قمى* اجازه روايت داشت و به كسانى چون محمدعلى اردوبادى*، محمدمهدى خِرسان (← خِرسان*، آل)، محمد شيرازى، احمد ديباجى، محمدرضا شفيعى، محمدعلى روضاتى*، على دوانى* و ابوالحسن انصارى دزفولى اجازه روايت داد (فتلاوى، ص 340؛ باقرى بيدهندى، ص 56). بسيارى از مردم جنوب كشور، به ويژه خوزستان، و برخى از مردم مناطق ديگر ازجمله اصفهان، بهبهانى را مرجع تقليد خويش برگزيدند (دوانى، 1335ش، ص 123؛ همو، 1360ش، ج5، ص246؛ مهدوى، ص16؛ شريف رازى، 1352ـ 1354ش، ج 3، ص 148).از زمان تصويب لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى (1341ش) به بعد، بهبهانى بارها با ارسال تلگراف به شاه، صدور اعلاميه يا اقداماتى ديگر اعتراض خود را به سياستهاى حكومت پهلوى نشان داد. پس از دستگيرى امام خمينى(ره) و برخى ديگر و سركوب قيام 15 خرداد 42، بهبهانى براى نشان دادن اعتراض خود و نيز ابراز همدردى و چاره انديشى به ديگر عالمان طراز اول كه در تهران گرد آمده بودند، پيوست و بسيارى از جلسات مراجع و علما در محل سكونت او برگزار شد. او پس از آزادى امام خمينى نيز براى ملاقاتش به تهران آمد. او همواره مورد احترام فراوان امام خمينى بود. پس از تبعيد امام خمينى به تركيه، بهبهانى با صدور اعلاميه اى كوبنده از اين اقدام حكومت انتقاد كرد. او همچنين پس از جنگ شش روزه اسرائيل با عربها، با صدور اعلاميه اى در 28 ربيع الاول 1387 ترك دوستى، معاشرت و معامله با كفار و به ويژه اسرائيل را بر همه مسلمانان لازم شمرد و كمك به آسيب ديدگان و اعلام انزجار از اسرائيل را خواستار شد. در پى اين اعلاميه، بهبهانى به ساواك اصفهان احضار و به مدت چند ساعت بازجويى شد. فرزند وى سيدعبداللّه نيز كه نسخه هاى بسيارى از اين اعلاميه را در خوزستان پخش كرده بود، در آغاجارى دستگير شد و چند هفته در بازداشت بود (دوانى، 1360ش، ج 3، ص 124، ج 4، ص 132، 198ـ200، ج 5، ص 41ـ42، 244ـ247؛ باقرى بيدهندى، ص 52ـ56).بهبهانى در آذر 1354ش (18 ذيقعده 1395) در حدود 92 سالگى در اهواز درگذشت و پس از تشييعى باشكوه، بنابر وصيتش كه به پيشنهاد على دوانى بود، در دارالعلم خود در اهواز به خاك سپرده شد. در رثاى او اشعارى به عربى و فارسى سروده شده است (← دوانى، 1335ش، ص 116ـ129؛ مهدوى، ص 77ـ79، 89ـ114). او را به متانت، بردبارى، فروتنى، اخلاق نيكو، ساده زيستى و شهرت گريزى ستوده و گفته اند كه به سبب اقامت طولانى وى در شهرهاى كوچك و دورى از مراكز علمى، قدرش ناشناخته ماند (← دوانى، 1335ش، ص 40، 52ـ55، 105ـ109؛ شريف رازى، 1352ـ 1354ش، ج 3، ص 88، 148ـ149؛ باقرى بيدهندى، ص 46ـ 50). از ميان پنج پسر و سه دختر بهبهانى، عبداللّه (متولّى دارالعلم) و جعفر مشهورترين آنها و هر دو عالم دينى بودند (← دوانى، 1335ش، ص 109ـ114؛ مهدوى، ص 70ـ73).مشرب فقهى بهبهانى و مبانى او به آراى شيخ محمدهادى تهرانى (متوفى 1321) نزديك بود كه آن را از شاگرد برجسته وى، سيدمحسن كوه كمرى، فراگرفته بود. پس از كوه كمرى، بهبهانى مهم ترين مروّج اين مشرب بود و شمار درخورتوجهى از آثار شيخ هادى مانند التوحيد، ترجمه توحيد مفضّل، ذخائرالنبوة فى احكام الخيار، الرضوان فى الصلح، الصوم و ودايع النبوة به اهتمام او به چاپ رسيد. بسيارى از شاگردان بهبهانى و معاشران او بر جامعيت و تسلط او بر بسيارى ازعلوم (افزون بر فقه و اصول)، مانند ادبيات عرب، كلام و حكمت، تفسير، حديث، رجال و درايه تأكيد كرده اند (دوانى، 1335ش، ص 73ـ76، 80ـ 81، 100؛ مهدوى، ص 25ـ26؛ نيز ← باقرى بيدهندى، ص 44ـ45). بااين همه، منابع در اين باره كه او در غير از علوم متداول حوزوى استاد داشته است يا خير، سخنى نگفته اند.بهبهانى، افزون بر تقريرات درس استادانش، آثار گوناگونى نگاشت كه عبارت اند از: 1) مصباح الهداية فى اثبات الولاية (فى تفسير اربعين آية)، مشتمل بر شرح و توضيح چهل حديث در تفسير چهل آيه از قرآن درباره ولايت امام على و ديگر امامان شيعه عليهم السلام. اين اثر كه نخستين و مشهورترين تأليف اوست و در كربلا نوشته شده، در 1364 به پايان رسيده و بارها چاپ شده است؛ ازجمله در 1366 در تهران و 1396 در قاهره (بهبهانى، 1349ش، ص 395؛ آقابزرگ طهرانى، ج 21، ص 123؛ دوانى، 1335ش، ص 76ـ77، 245ـ 246، پانويس؛ مشار، ستون 855؛ حسينى جلالى، ج 2، ص 547؛ درباره اهميت اين اثر ← بهبهانى، 1349ش، مقدمه دوانى، ص 3). سيدمحمدرضا شفيعى دزفولى اين اثر را با عنوان مفتاح العناية فى ترجمة مصباح الهداية به فارسى برگرداند. على دوانى با اصلاحاتى در اين ترجمه، آن را با عنوان شاهراه هدايت منتشر كرد (قم 1376) و سپس مصباح الهداية را خود با عنوان فروغ هدايت به فارسى روان ترجمه و در 1387 چاپ كرد. اين ترجمه در 1349ش با تقريظ مؤلف تجديد چاپ شد (← بهبهانى، 1349ش، ص 4؛ آقابزرگ طهرانى، ج 13، ص 16؛ دوانى، 1335ش، ص 77، 246). 2) التوحيد الفائق فى معرفة الخالق، اثرى موجز در كلام و حكمت كه در 1384 در خرم آباد و سپس در پيوست التوحيد شيخ هادى تهرانى به چاپ رسيد (دوانى، 1335ش، ص 79، 294؛ حسينى جلالى، همانجا). 3) القواعد الكليّة فيما يَبتَنى عليه كثيرٌ مِن معضلات مسائل الفقه و الاصول يا الفوائد العَلِيّة، مهم ترين اثر استدلالى بهبهانى در فقه و اصول كه مباحث آن ضمن 72 فايده بيان شده است. اين اثر موجز و فشرده دربردارنده شمارى از مسائل و قواعد فقهى و اصولى و نيز موضوعاتى كلامى و اعتقادى و جز اينهاست، كه نخست در دو مجلد (جلد اول 1374 و جلد دوم 1380) در تهران و سپس در يك مجلد در اهواز (1405) به چاپ رسيد (← آقابزرگ طهرانى، ج 17، ص 190؛ دوانى، 1335ش، ص 77، 263ـ270؛ مشار، ستون 716؛ باقرى بيدهندى، ص 50؛ قس امين، ج 1، ص 119، كه به اشتباه القواعد الكليّة و الفوائد را دو اثر جداگانه به شمار آورده است). 4) مقالاتٌ حولَ مباحث الالفاظ. اثرى ناتمام در مباحث الفاظ اصول فقه تا بحث «مطلق و مقيّد»، كه در 1335ش در تهران چاپ شد (دوانى، 1335ش، ص 258ـ262؛ مشار، ستون 885). 5) حاشية العروة الوثقى (قم 1390). 6) حاشية وسيلة النجاة (تهران 1394). 7) حاشيه بر توضيح المسائل آيت اللّه بروجردى (دوانى، 1335ش، ص 78ـ79؛ امينى، ج 1، ص 273ـ274). 8) رساله عمليه (چاپ تهران). 9) جامع المسائل، رساله عمليه مبسوط اوست كه حدود هفتصد مسئله افزون بر توضيح المسائل آيت اللّه بروجردى دارد و بارها به چاپ رسيده است (دوانى، 1335ش، ص 78؛ مهدوى، ص 48ـ49). 10) هِداية الحاجّ درباره مناسك حج (چاپ اصفهان؛ ← مهدوى، ص 52ـ53). 11) الاشتقاق، يا كشف الأستار عن وجه الأسرار المودَّعَة فى الرواية الشريفة، توضيح حديث مشهور ابوالاسود دُئَلى از امام على درباره پيدايش علم نحو (تهران 1381؛ ← دوانى، 1335ش، ص 77، 274ـ277؛ مشار، ستون 59؛ قس بهبهانى، 1349ش، همان مقدمه، ص 21؛ شريف رازى، 1352ـ1354ش، ج 3، ص 149ـ 150، كه به اشتباه الاشتقاق را درباره مبحث مشتق در اصول فقه و الاشتقاق و كشف الأستار را دو اثر جداگانه شمرده اند).12) أساس النحو، اثرى به صورت متن و شرح آن، در علم نحوو شناخت مبانى زبان عربى و ذكر برخى اشتباهات نحويان (تهران 1385؛ ← دوانى، 1335ش، ص 78، 270ـ 273؛ حسينى جلالى، همانجا).پاره اى از پاسخهاى بهبهانى به پرسشهاى گوناگون درباره موضوعات اعتقادى و ساير معارف اسلامى در چند كتاب گردآورى شده است، از جمله: فوائد هشتگانه (به كوشش حسن مصطفوى، 1334ش)؛ بيست پرسش و پاسخ آن (يا 21 پرسش و پاسخ آن، به كوشش على دوانى، قم 1349ش)؛ سى پرسش و پاسخ آن (1352ش)؛ چهل پرسش و پاسخ آن، يا مباحثى در معارف اسلامى. هريك از آثار مذكور، دربردارنده مطالب اثر پيشين و نيز شمارى پرسش و پاسخ جديد است (← آقابزرگ طهرانى، ج 16، ص 363؛ دوانى، 1335ش، ص 78ـ79، 130؛ مهدوى، ص 46ـ50).
منابع : آقابزرگ طهرانى؛ محمدحسين اعلمى، منارالهدى فى الانساب، قم 1381ش؛ حسن امين، مستدركات اعيان الشيعة، بيروت 1408ـ 1416/1987ـ1996؛ محمدهادى امينى، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف خلال الف عام، ]نجف[ 1413/1992؛ ناصر باقرى بيدهندى، «نجوم امت: آيت اللّه العظمى حاج سيدعلى موسوى بهبهانى (رضوان اللّه عليه)»، نور علم، دوره 4، ش 3 (خرداد 1370)؛ على بهبهانى، فروغ هدايت ]مصباح الهداية فى اثبات الولاية[، ترجمه على دوانى، تهران 1349ش؛ همو، الفوائدالعَلِيّة، اهواز 1405؛ محمدحسين حسينى جلالى، فهرس التراث، تحقيق محمدجواد حسينى جلالى، قم 1422؛ على دوانى، شرح حال و آثار و افكار آيت اللّه بهبهانى، تهران ]1335ش[؛ همو، نقد عمر: زندگانى و خاطرات على دوانى، تهران 1382ش؛ همو، نهضت روحانيون ايران، تهران ]1360ش[؛ محمدحسين ركن زاده آدميت، دانشمندان و سخن سرايان فارس، تهران 1337ـ1340ش؛ سلمان هادى طعمه، معجم رجال الفكر و الادب فى كربلاء، بيروت 1420/1999؛ محمد شريف رازى، آثارالحجة، يا، تاريخ و دائرة المعارف حوزه علميه قم، قم 1332ـ]1333ش[؛ همو، گنجينه دانشمندان، تهران 1352ـ1354ش؛ كاظم عبود فتلاوى، المنتخب من اعلام الفكر و الادب، بيروت 1419/1999؛ خانبابا مشار، فهرست كتابهاى چاپى عربى، تهران 1344ش؛ مصلح الدين مهدوى، مختصرى از شرح حال حضرت آيت اللّه العظمى آقاى حاج ميرسيدعلى بهبهانى، ]اصفهان ؟ 1395[.
/ محمد رئيس زاده و سيدمحمد طباطبائى بهبهانى /