راش

معرف

درختى بلند و تك‌پايه، با نام علمىFagus orientalis، از تيره راشيان ، داراى مصارف صنعتى.
متن

راش[۱] ، درختى بلند و تك پايه، با نام علمى Fagus orientalis، از تيره راشيان[۲] ، داراى مصارف صنعتى. درگذشته، راش ايران را از گونه اروپايى F. sylvatica مى دانستند، اما گياه شناسان آن را به علت ويژگيهاى متفاوتش در گونه جداگانه اى قرار دادند. اين درخت تنه اى استوانه اى و ضخيم به ارتفاع ۲۵ تا بيش از ۳۵ متر، تاجى مدور، برگهايى متناوب و تخم مرغى ـ بيضى گون، گلهاى تك جنس مجتمع و ميوه فندقه دارد ( ← ثابتى، ص ۳۵۲ـ۳۵۴؛ مبيّن، ج ۲، ص ۵۳؛ زرگرى، ج ۴، ص ۴۷۶؛ قهرمان، ۱۳۷۴ش، ج ۱۴، لوحه ۱۶۷۶). راش در شبه جزيره بالكان، كريمه، شمال آناطولى، قفقاز، ارمنستان و در ايران در ارتفاعات جنگلى استانهاى گلستان، گيلان، مازندران و قزوين مى رويد ( ← ساعى، ج ۲، ص ۱۱۴ـ۱۲۸؛ بروويچ[۳]  و منيتسكى[۴] ، ص ۱ـ۲؛ قهرمان، ۱۳۷۳ش، ج ۱، ص ۲۱۰؛ بوبك[۵] ، ص ۱۴ـ۱۵؛ مظفريان، ۱۳۸۳ش، ص ۲۷۶). پراكنش اين درخت در شمال ايران به حدى است كه برخى از جنگلها را جنگل راش مى نامند ( ← ساعى، ج ۱، ص ۱۶۵، ۱۶۷). واژه راش در برخى شهرهاى استان گيلان، و در تنكابن، رامسر، كُجور و كَلارُستاق به كار مى رود، اما در ديگر شهرهاى شمالى ايران، اين درخت را راج، آلاش/ اَلاش/ اَلوش، قِزِل آغاج، قِزِل گُز، چِهِلر/ چِلِر و مِرس مى نامند ( ← بهرامى، ذيل "Fagus orientalis"؛ نجف زاده بارفروش؛ سرتيپ پور؛ نوزاد، ذيل مادّه). واژه راش در منابع فارسى كهن نيامده است. همچنين درباره ريشه شناسى اين واژه در متون موجود مطلبى نيامده است، اما شباهت صورى اين واژه با واژه هاى طبرى و گيلكى «راس» (= راست و استوار؛  ← فرهنگ واژگان تبرى، ذيل «راس») و «رَش» (= رنگ تيره، قهوه اى و ابلق؛ فرهنگ واژگان تبرى؛ نوزاد، ذيل «رش») درخور توجه است. به اين ترتيب شايد بتوان آن را واژه اى نو يا گويشى دانست. از گذشته، اجزاى درخت راش ارزش اقتصادى و تاحدى دارويى داشته است. پلينيوس/ پلينى اكبر[۶]  (ج ۴، كتاب ۱۶، ص ۳۹۹، ۴۰۵، ۴۱۱، ۴۱۳، ۴۳۷، ۵۰۹، ۵۲۹، ج ۷، كتاب ۲۴، ص ۱۳، ج ۸، كتاب ۲۸، ص ۱۲۹، ۱۳۱) به استفاده از اجزاى اين گياه در ساخت ظروف، سبد و خورجين، پوشش سقف خانه ها، تغذيه دام و كاربردهاى داوريى و بهداشتى اشاره كرده است. در ايران، راش از درختان بسيار باارزش جنگلى در توليد چوب براى مصارف عمومى، تجارى و روستايى است (ثابتى، ص ۳۵۵؛ مظفريان، ۱۳۷۵ش، ص ۲۲۶) كه در ساخت در و پنجره، لوازم چوبى منزل، ابزار كشاورزى و ابريشم مصنوعى به كار مى رفته است ( ← ساعى، ج ۱، ص ۱۶۶ـ۱۶۷؛ قهرمان، همانجا؛ د. ايرانيكا، ذيل "Beech"؛ خاكپور، ص ۳۵؛ نيز  ← مشخصات علمى و كاربردى ۶۵۵ گونه درختى، ص ۴۵ـ۴۶؛ زرگرى، ج ۴، ص ۴۷۲ـ۴۷۷؛ راسل[۷] ، ص ۳۱۹).   

  منابع : هانس بوبك، جنگلهاى طبيعى و گياهان چوبى ايران، ترجمه عباس شاهسوارى، تهران ۱۳۷۳ش؛ حسينعلى بهرامى، فرهنگ گياهى، ج ۱، ]بى جا ?۱۳۲۹ش[؛ حبيب اللّه ثابتى، جنگلها، درختان و درختچه هاى ايران، تهران ۱۳۵۵ش؛ مژگان خاكپور، معمارى خانه هاى گيلان، رشت ۱۳۸۶ش؛ على زرگرى، گياهان داروئى، ج ۴، تهران ۱۳۶۹ش؛ كريم ساعى، جنگل شناسى، تهران ۱۳۲۷ـ۱۳۲۹ش؛ جهانگير سرتيپ پور، ويژگيهاى دستورى و فرهنگ واژه هاى گيلكى، رشت ۱۳۶۹ش؛ فرهنگ واژگان تبرى: با همانندهاى مازندرانى، استاربادى، گيلى، قصرانى، زيرنظر جهانگير نصرى اشرفى، تهران : احياء كتاب، ۱۳۸۱ش؛ احمد قهرمان، فلور ايران، ج ۱۴، تهران ۱۳۷۴ش؛ همو، كورموفيت هاى ايران: سيستماتيك گياهى، ج ۱، تهران ۱۳۷۳ش؛ صادق مبيّن، رستنى هاى ايران: فلور گياهان آوندى، ج ۲، تهران ۱۳۵۸ش؛ مشخصات علمى و كاربردى ۶۵۵ گونه درختى ايران و جهان، ترجمه و تنظيم محبوبه خاتم ساز و عليرضا ميربادين، ]تهران[: مؤسسه تحقيقات جنگلها و مراتع، ۱۳۶۴ش؛ ولى اللّه مظفريان، درختان و درختچه هاى ايران، تهران ۱۳۸۳ش؛ همو، فرهنگ نامهاى گياهان ايران: لاتينى، انگليسى، فارسى، تهران ۱۳۷۵ش؛ محمدباقر نجف زاده بارفروش، واژه نامه مازندرانى، تهران ۱۳۶۸ش؛ فريدون نوزاد، گيله گب، رشت ۱۳۸۱ش؛

K. Browicz and G. L. Menitsky, Fagaceae (Flora Iranica, ed. Karl Heinz Rechinger, no.77), Graz 1971; EIr., s.v. "Beech" (by Hu¦ §sang A,lam); Plinius/Pliny [the Elder], Natural history, with an English translation by H. Rackham et al., Cambridge, Mass. 1947-1975; Tony Russell, "Wood", in The cultural history of plants, ed. Ghillean Prance and Mark Nesbitt, New York: Routledge, 2005.

/ شمامه محمدى فر /

[1] . Beech tree [2] . Fagaceae [3] . Browicz [4] . Menitsky [5] . Hans Bobek [6] . Plinius/ Pliny [the Elder] [7] . Russell

نظر شما
مولفان
گروه
تاریخ علم ,
رده موضوعی
جلد 19
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده