ذهبی، محمدبن احمد، محدّث، رجالی و مورخ دمشقی قرن هشتم. ابوعبداللّه محمدبن احمدبن عثمان بن قایماز در ربیع الآخر 673 در دمشق و در خانواده ای اهل علم با ریشه ای تُرکمانی که با بنی تمیم پیوند ولا داشت، زاده شد (← ذهبی، 1424، ج 15، ص 271، 851). پدرش شهاب الدین احمد (متوفی 697) زرگر بود و از همین رو ذهبی خوانده می شد (قس ابن دبیثی، ج 1، مقدمه مصطفی جواد، ص 4، که احتمال داده «ذهبی» به کسی گفته می شود که با تارهای طلا بر روی پارچه کار می کند؛ زرکش). او علایق دینی نیز داشت و در 666، صحیح بخاری را از مقداد قیسی سماع کرده بود (ذهبی، 1424، ج 15، ص 851؛ همو، 1410، ص 57، 618). مادرش هم دختر عَلَمُالدین سنجربن عبداللّه موصلی (متوفی 680) از طبقه دیوانیان دمشق بود (← همو، 1410، ص 221). دیگر خویشاوندان پدری و مادری ذهبی هم به نحوی اهل علم و حدیث بودند، چنان که ذهبی از دائی اش، علی بن سنجر (متوفی 736؛ ← همان، ص 367ـ 368)، و نیز یکی دیگر از بستگانش، احمدبن عبدالغنی ذهبی (متوفی 700؛ همان، ص 52)، حدیث شنیده است.چنان که از اغلب نوشته های ذهبی (به خط خودش) پیداست، او به ابن الذهبی شهرت داشته است (برای نمونه ← همان، ص 13؛ قس ابن عماد، ج 6، ص 154) و چون ظاهرآ مدتی شغل پدر را پیش گرفته بود، معاصرانش او را ذهبی خوانده اند (برای نمونه ← صَفَدی، ج 2، ص 163؛ حسینی، ص 34؛ سبکی، ج 9، ص 100، 102). در همان سال تولد ذهبی، علی بن ابراهیم بن داوودبن عطّار (متوفی 724)، که مادرش دایه ذهبی بود، از برخی مشایخ عصر خصوصآ برخی مشایخ مکه و مدینه، برای ذهبی که طفلی شیرخواره بود، اجازه حدیث گرفت (← ابن حجر عسقلانی، ج 3، ص 5ـ6، 336؛ نیز ← بشار عوّاد معروف، ص 81؛ برای برخی از این اجازات ← ذهبی، 1410، ص 52، 74، 77، 128)؛ اجازاتی که ذهبی بعدها در زندگی از آنها سود فراوان برد (ابن حجر عسقلانی، ج 3، ص 6).
ذهبی چهار سال آغاز تحصیل را نزد علاءالدین علی بن محمد حلبی (متوفی حـ690) که خطی بسیار خوش داشت و در تعلیم کودکان استاد بود، به فراگیری مقدمات گذراند، آنگاه قرآن و نحو را نزد مسعودبن عبداللّه اَغزازی (متوفی 620) آموخت (ذهبی، 1410، ص 385، 616). در 691، با جمعی از دوستانش آموختن علم قرائات را نزد ابواسحاق ابراهیم بن داوود عسقلانی معروف به فاضلی (متوفی 692) که بزرگ قرّاء عصر و از شاگردان عَلَمُالدین سخاوی (متوفی 643) بود، آغاز کرد (همان، ص 106) و هم زمان علم قرائات را نزد ابواسحاق ابراهیم بن غالی حِمْیَری (متوفی 708؛ ← همان، ص 118) و علی بن جبریل مصری (حسینی، ص 36) و استادان دیگر (برای نمونه ← ذهبی، 1410، ص 489، 577ـ578) تکمیل کرد و در حدود 693 که بیست سال بیشتر نداشت، به جای شیخ قرائت خود ابوعبداللّه محمدبن عبدالعزیز دمیاطی که بیمار شده بود و در همین سال درگذشت، بر کرسی استادی قرائت نشست (← همان، ص 519). ذهبی از هجده سالگی، هم زمان، سماع حدیث و تحصیل علوم حدیث را آغاز کرد (← سبکی، ج 9، ص 102ـ103) و همه فکر و زندگی اش را وقف آن کرد (بشار عوّاد معروف، ص 85ـ86). او چنان شیفته سماع حدیث و تحصیل طرق مختلف آن بود که حتی نزد کسانی که آداب دینی را رعایت نمی کردند یا شخصیت آنان را نمی پسندید هم به سماع حدیث می پرداخت (برای نمونه ← ذهبی، 1410، ص 389ـ390، 419، 614ـ615).
ذهبی با وجود مخالفت پدرش، برای سماع حدیث به شهرهایی از شام، مصر و حجاز سفر کرد (← همو، 1418، ج 3، ص 1186، 1188؛ همو، 1410، ص 292؛ بشار عوّاد معروف، ص 88) اما اطلاعات چندانی از جزئیات این سفرها در دست نیست ( اعلام التاریخ و الجغرافیا عندالعرب، ج 3، ص 108). او سفرش را در رجب 695 با عزیمت به فلسطین آغاز کرد (ذهبی، 1410، ص 236؛ نیز ← بشار عوّاد معروف، ص 90). در بعلبک از عبدالخالق بن عبدالسلام بعلبکی (متوفی 696؛ ← ذهبی، 1410، ص 281ـ282)، در حلب از سُنقُربن عبداللّه زینی (متوفی 706؛ همان، ص221ـ222) و در نابلس از عبدالحافظ بن بدران نابلسی (متوفی 696؛ همان، ص 278) سماع حدیث کرد. وی سپس در 695 به مصر رفت (← بشار عوّاد معروف، همانجا؛ قس اعلام التاریخ...، ج 3، ص 109، که سفر او را به مصر پس از وفات پدرش و در 697 دانسته است). چنان که ذهبی (1424، ج 15، ص 835) خود می گوید، در مصر سماع حدیث را نزد احمدبن محمد حلبی معروف به ابن ظاهری (متوفی 696) آغاز کرد، اما در ذیقعده همان سال با او وداع کرد (همو، 1410، ص 72) و به دمشق بازگشت زیرا با پدرش عهد کرده بود که سفرش بیشتر از چهار ماه طول نکشد (← همو، 1418، ج 3، ص 1192ـ1193). بعدها در مصر محضر درس حدیث کسانی چون احمدبن اسحاق ابرقوهی (متوفی 701؛ ← همو، 1410، ص 26ـ27)، ابن دقیق العید* (متوفی 702؛ همان، ص 544ـ 545) و عبدالمؤمن بن خلف دمیاطی* (متوفی 705؛ همان، ص 336ـ338) را درک کرد. در اثنای اقامت در مصر، در 695 به اسکندریه سفر کرد و در همان سال در اسکندریه برای تکمیل دانش قرائات، نخست نزد ابن صَوّاف (متوفی 705) شتافت که شیخ قرائات آن سامان بود، اما به سبب پیری و نابینایی و ناشنوایی وی، بهره ای نیافت (همو، 1418، ج 3، ص 1192؛ همو، 1410، ص640، 654). سپس در درس عبدالرحمان بن عبدالحلیم معروف به ابن سَحْنُون (متوفی 695) حاضر شد (همو، 1418، ج 3، ص1190). در اسکندریه همچنین به سماع حدیث نزد علی بن احمد هاشمی غدافی (متوفی 704)، شیخ دارالحدیث نبیهیه آن شهر، نشست (همو، 1410، ص 356). ذهبی در 698 پس از درگذشت پدرش عازم حج شد (همو، 1424، ج 15، ص 702)، در این سفر برخی از مشایخ او همچون ابن خرّاط حنبلی (متوفی 728) نیز همراهش بودند (← همو، 1410، ص 524). او در مکه از عثمان بن محمد تَوْزَری (متوفی 713) حدیث شنید (همان، ص 347؛ درباره این سفرها نیز ← سبکی، ج 9، ص 102).
شمار مشایخی که ذهبی به نحو سماع یا اجازه از آنان حدیث نقل کرده افزون از هزار تن است (← حسینی، ص 35؛ ذهبی، 1405، ج 4، ذیل محمدبن علی حسینی، ص 148) که او خود در مشیخه های مختصر و مفصّلش و در برخی از دیگر آثارش به اجمال و تفصیل از آنان یاد کرده است. از مهم ترین مشایخ او احمدبن اسحاق ابرقوهی (← ذهبی، 1410، ص 26ـ27)، احمدبن فَرْح اشبیلی (متوفی 699؛ همان، ص 64)، احمدبن محمد ظاهری (همان، ص 72ـ73)، احمدبن ابی طالب حَجّار (متوفی 730؛ همان، ص 92ـ94)، برهان الدین ابراهیم بن عبدالرحمان فَزاری (متوفی 729؛ همان، ص 109) و حافظ عبدالمؤمن بن خلف دمیاطی (همان، ص 336ـ338؛ نیز ← عبدالستار شیخ، ص 71ـ82) بوده اند. در میان مشایخ ذهبی شماری از زنان محدّث هم به چشم می خورند (برای نمونه ← ذهبی، 1410، ص 188ـ189، 199ـ208، 424ـ433؛ نیز ← عبدالستار شیخ، ص 83ـ84).
جز این مشایخ که ذهبی بهره فراوانی از آنان برد، چند شخصیت علمی معاصر و تقریبآ هم سن او نیز، به سبب رفاقت و مراودات علمی گسترده ای که با یکدیگر داشتند، بر رشد و شکوفایی علمی و جهت گیری عقیدتی ذهبی تأثیر ویژه ای نهادند (برای تفصیل ← بشار عوّاد معروف، ص 99ـ105؛ عبدالستار شیخ، ص 84ـ92)، از جمله یوسف بن عبدالرحمان مِزّی*، محدّث و رجالی معروف (متوفی 742؛ ← ذهبی، 1410، ص 657ـ658)، ابن تیمیه* حَرّانی، فقیه و متکلم مشهور حنبلی (متوفی 728؛ همان، ص 41ـ42) و دو فقیه و رجالی مهم یعنی عَلم الدین بِرزالی* (متوفی 739؛ همو، 1376ـ1377، ج 4، ص 1423ـ1424؛ همو، 1410، ص 435ـ 436) و علی بن عبدالکافی سُبکی (متوفی 756؛ همو، 1408، ص 166). ذهبی ضمن یادکرد و ستایش این افراد، آرای برخی از آنان مانند مزّی (برای نمونه ← 1376ـ1377، ج 4، ص 1499) و ابن تیمیه (برای نمونه ← همان، ج 4، ص 1497؛ همو، 1408، ص 25) را نقد کرده (نیز ← ابن حجرعسقلانی، ج 1، ص 151) و رساله النصیحة الذهبیة را خطاب به ابن تیمیه نوشته است. برخی معاصران وی مانند ابوالفضل محمد قونوی (ص 16) و محمد شیبانی (ص 85) در انتساب این رساله به ذهبی تردید کرده اند. به نوشته سبکی (ج 10، ص 400)، عقاید و اعمال ابن تیمیه مشکلاتی برای این جمع به وجود آورد و به رفاقت آنان لطمه زد.
ذهبی پس از بازگشت از مصر فعالیت علمی اش را با تلخیص شمار فراوانی از متون تاریخی و رجالی آغاز کرد و در همین دوره به نوشتن مهم ترین اثرش، تاریخ الاسلام، مشغول شد ( اعلام التاریخ...، ج 3، ص 111). او همچنین عهده دار برخی مناصب علمی شد. نخست، منصب خطابه مسجد روستای کفربَطنا در اطراف دمشق را به عهده گرفت و آنجا را مرکز تدریس علوم حدیث کرد (ذهبی، 1405، همانجا؛ ابن کثیر، ج 14، ص 33). در 718 پس از مرگ کمال الدین بن شَریشی، عالم و مدرّس مدرسه مهم و بزرگ امّصالح (← اعلام التاریخ...، همانجا)، ذهبی به جانشینی او برگزیده شد (ذهبی، 1405، ج 4، همان ذیل، ص 50؛ ابن کثیر، ج 14، ص 101). با مرگ ابن تیمیه، ذهبی در دارالحدیث سُکَّریه جانشین او شد (نُعَیمی دمشقی، ج 1، ص 57ـ59) و پس از درگذشت احمدبن یحیی بن جهبل در 729، شیخ دارالحدیث ظاهریه شد و منصب خطابه مسجد کفربطنا را ترک کرد (ابن کثیر، ج 14، ص 164ـ 165). در 739 پس از وفات علم الدین برزالی، شیخ و امام مدرسه نفیسیه، بر جای او نشست (صفدی، ج 2، ص 166). در همین سال پس از نوسازی دارالحدیث و القرآن سکَّریه منصب شیخی آنجا را عهده دار شد (ابن کثیر، ج 14، ص 215؛ نیز ← اعلام التاریخ...، ج 3، ص 115). منصب شیخی دارالحدیث فاضلیه دمشق را که به اهتمام قاضی فاضل عبدالرحیم بن علی بیسانی*، وزیر صلاح الدین ایوبی، ساخته شده بود، نیز بر عهده او نهادند (نعیمی دمشقی، ج 1، ص 70). با این همه پس از مرگ جمال الدین مزّی، شیخ دارالحدیث اشرفیه، ذهبی به سبب داشتن تمایلات حنبلی و مراوده با ابن تیمیه و تشکیک در اشعری بودنش، نتوانست مقام شیخیِ بزرگ ترین دارالحدیث دمشق را احراز کند (ابن قاضی شهبه، ج 3، ص 73ـ74).
تدریس طولانی ذهبی در دارالحدیثهای مهم دمشق و انتشار آثارش در این شهر و دیگر بلاد موجب شد که مشتاقان کسب علم از دیگر بلاد به نزدش بشتابند (← حسینی، ص 36؛ سبکی، ج 9، ص 103) و به این ترتیب، جمع زیادی نزد او حدیث و رجال آموختند، ازجمله: شهاب الدین احمدبن محمد مقدسی (متوفی 765؛ ← ذهبی، 1408، ص 33)، احمدبن محمد علائی، فقیه حنبلی (متوفی 745؛ همان، ص 34ـ35؛ ابن عماد، ج 6، ص 142)؛ بدرالدین ابراهیم بن جماعه (متوفی 790؛ ذهبی، 1408، ص 56ـ57؛ ابن عماد، ج 6، ص 311)؛ ابن کثیر* دمشقی (متوفی 774؛ ذهبی، 1408، ص 74ـ75؛ حسینی، ص 58) و ابن اَیْبَک صَفَدی (متوفی 764؛ ذهبی، 1408، ص 91ـ92؛ ابن عماد، ج 6، ص200، برای تفصیل درباره شاگردان ذهبی ← عبدالستار شیخ، ص 327ـ332).
ذهبی در اواخر عمر دچار ضعف بینایی شد (← ذهبی، 1401ـ1409، ج 13، ص 525) و پس از چندی بینایی خود را از دست داد (سبکی، ج 9، ص 106؛ سیوطی، ص 522؛ برای قولهای دیگر ← عبدالستار شیخ، ص 532ـ533). او در ذیقعده 748، در مدرسه تربت امّصالح وفات کرد و در گورستان باب الصغیر به خاک سپرده شد (حسینی، ص 36؛ سبکی، ج 9، ص 105ـ106؛ ابن کثیر، ج 14، ص 259ـ260). از ذهبی سه فرزند باقی ماند، امّسلمه اَمَةُ العزیز (← ذهبی، 1410، ص 305، 507)، ابودرداء عبداللّه (متوفی 754؛ همان، ص 92؛ ابن حجر عسقلانی، ج 2، ص 286) و ابوهریره عبدالرحمان (متوفی 799؛ ذهبی، 1410، ص150؛ ابن حجر عسقلانی، ج 2، ص 341)، که همگی از پدر حدیث شنیدند اما در میان آنها ابوهریره شهرت علمی بیشتری داشت.
ذهبی در کتابهای کلامی اش مانند العُلوّ للعلی الغفار فی ایضاح صحیح الاخبار و سقیمها (ریاض 1416)، کتاب العرش (بیروت 1420/1999) و الاربعین فی صفات رب العالمین (مدینه 1413) و به مناسبتهایی در دیگر آثارش گرایش عقیدتی خود را به مذهب سلف، که ابن تیمیه مدافع سرسخت آن و مهم ترین شاخص آن اعتباربخشی کامل به اقوال صحابیان بود، نشان داده و از این مذهب به شدت حمایت کرده است (برای نمونه ← 1401ـ1409، ج 19، ص 346، ج 21، ص 465؛ 1376ـ 1377، ج 3، ص 1178). همچنین به تبع ابن تیمیه، با منطق و فلسفه مقابله کرده و هشدار داده است که مبادا اصول و تعالیم دین با منطق و فلسفه درآمیخته شود (← 1404، ص 41ـ43؛ همو، 1401ـ1409، ج 4، ص 472؛ همو، 1963ـ 1964، ج 4، ص 78).
ذهبی در فقه مذهب شافعی داشت (← ذهبی، 1401ـ 1409، ج 10، ص 94، ج 21، ص 332؛ نیز ← عبدالستار شیخ، ص 171ـ173) و ازاین رو محمدبن ادریس شافعی (متوفی 204) را بسیار ستوده است (← 1401ـ1409، ج 10، ص 94ـ 95، 99)، اما درعین حال بر تألیفات و دیدگاههای برخی شافعیان نقدهایی نوشته است (برای نمونه ← همان، ج 10، ص 78، ج 15، ص 493؛ همو، 1376ـ1377، ج 3، ص 895). ذهبی همچون بسیاری از علمای اهل سنّت، ائمه اهل بیت را ستوده (برای نمونه ← 1376ـ1377، ج 1، ص 10ـ12؛ 1401ـ1409، ج3، ص245ـ279، 321، ج6، ص255ـ274) و حتی رساله های جداگانه ای در فضائل حضرت علی علیه السلام تألیف کرده است، از جمله طرق حدیث الطیر و رسالة طرق حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه (قم 1386ش؛ ذهبی، 1376ـ1377، ج3، ص1042ـ
1043؛ همو، 1401ـ1409، ج 17، ص 169) و کتابی با نام فتح المطالب فی مناقب علی بن ابی طالب (← همو، 1376ـ 1377، ج1، ص 10؛ همو، 1401ـ1409، ج 1، ص 60، پانویس 1). با این همه، او ضمن ستایش مراتب علمی برخی از علمای شیعه، از آنان با تعبیرات نامناسب و ناپسند یاد کرده است (برای نمونه ← 1401ـ1409، ج 15، ص 224، ج17، ص 344ـ 345، ج 18، ص 335؛ همو، 1376ـ1377، ج 2، ص 658، ج 3، ص 1176؛ برای نظر برخی از علمای شیعه درباره ذهبی ← شوشتری، ص 198، 277؛ شریعت اصفهانی، ص 42ـ43؛ نوری، ج 2، ص 416). او حتی از برخی بزرگان اهل سنّت که به پیروان اهل بیت گرایش داشته اند گلایه کرده و منتقدان کسانی چون معاویه و عمروعاص را نکوهیده است (برای نمونه ← 1424، ج 9، ص 98، ج 12، 761؛ 1401ـ 1409، ج 14، ص 133). به همین قیاس، فردی چون حریز مشرقی* را که به دشمنی با امام علی علیه السلام شهره بود، ثقه خوانده است (← 1401ـ1409، ج 7، ص 80ـ81).
عالمان معاصر و پس از ذهبی جنبه های علمی و اخلاقی شخصیت او را ستوده اند. برزالی، شیخ ذهبی، او را مردی فاضل و صحیح الذهن که تصنیفات و تلخیصات سودمندی دارد، وصف کرده است (← عبدالستار شیخ، ص 335). سبکی (ج 9، ص 101) آرای او را شدیدآ نقد کرده است، اما حسینی (شاگرد ذهبی؛ ص 34، 36) و صفدی (ج 2، ص 163)، تبحر ذهبی را در دانشهای حدیث، رجال و تاریخ ستوده اند (برای ثنای علما از ذهبی ← عبدالستار شیخ، ص 335ـ339). یکی از عمده ترین دانشهایی که ذهبی در آن به استادی رسیده بود، علم نقد و خصوصآ نقد رجال بود. عوامل متعددی ذهبی را به نقد رجال و جرح و تعدیل راویان حدیث برمی انگیخت، ازجمله استمرار سنّت روایت حدیث تا زمان او که مستلزم نقد احوال راویان بود، و اعتقادش به مفتوح بودن باب اجتهاد در نقد راویان. ازاین رو، او با همه اهمیت و احترامی که برای ناقدان پیشین قائل بود، آرای کسانی چون بخاری (برای نمونه ← ذهبی، 1424، ج 4، ص 831، ج 5، ص 677)، عُقیلی (برای نمونه ← همان، ج 3، ص 441ـ442)، ابن حِبّان بُستی (برای نمونه ← همان، ج 3، ص 824ـ825، 998) و ابن عَدی (برای نمونه ← همان، ج 4، ص 305، 401) را نقد کرده است (نیز ← عمر مکی صغیر، ص 50ـ70). نگرش انتقادی چنان بر شخصیت و ذهن ذهبی غلبه داشت که یکی از عناصر فهم تاریخی او بود و آن را در هر موضعی به کار می گرفت، چه در بحث درباره راویان حدیث و چه در بحث درباره دیگر اشخاص (بشار عوّاد معروف، ص 449). ذهبی حتی در مواردی نوشته ها و دیدگاههای خود را هم به نقد کشیده است (برای نمونه ← 1401ـ1409، ج 1، ص 556؛ 1424، ج 11، ص 875). ذهبی هنگام ذکر تألیفات افراد نیز ناقدانه به بیان محاسن و معایب آنها پرداخته است (برای نمونه ← 1401ـ 1409، ج 10، ص 494؛ 1376ـ1377، ج 2، ص 571، ج 3، ص 830؛ 1405، ج 3، ص 270). ابراهیم بن منصورهاشمی امیر مجموع اظهارنظرهای انتقادی ذهبی درباره پاره ای از کتابها (جمعآ 1340 کتاب) را از کل آثارش استخراج کرده و در دو جلد با عنوان المُصنّفات الّتی تَکلّم علیها الامامُ الحافظ الذهبی (بیروت 1424/2003) به چاپ رسانده است.
روحیه نقاد ذهبی را با مایه هایی از سلفی گری بیش از هرجا در رساله زَغَل العلم می توان دید که در آن همه طوایف اهل علم را از حیث اعتقادی، علمی و اخلاقی به نقد کشیده است، از جمله محدّثان (← ص 29ـ30)، فقیهان (ص 35ـ37)، قاریان (ص 40)، اهل منطق و فلسفه (ص 41ـ44) و منشیان (ص 46). با این حال، نقدهایی که او در ذکر شرح حالها متوجه اشخاص ساخته، مقبول همگان نیفتاده و حتی برخی از ستایشگرانش را به انتقاد واداشته است. مهم ترین منتقد ذهبی، دوست و دانشمند معاصرش، تاج الدین عبدالوهاب بن علی سُبکی است که در برخی آثارش، از جمله در جای جای طبقات الشافعیة الکبری (برای نمونه ← ج 2، ص 13ـ14، 22، ج 9، ص 103) یادآور شده که ذهبی به سبب داشتن گرایش حنبلی در نوشتن شرح حال افراد در تعصب ورزی به راه افراط رفته و صوفیان، شافعیان، حنفیان و اشعریان را طعن کرده و اهل تجسیم را ستوده است. سبکی (ج 2، ص 14) حتی ذهبی را به ندانستن معنای الفاظی که در مذمت افراد به کار می برده، متهم کرده است. اما برخلاف نظر سبکی، محققانی مانند صلاح الدین منجِّد (← اعلام التاریخ...، ج 3، ص 124)، بشار عوّاد معروف (ص 462) و عبدالستار شیخ (ص 224ـ234) بر انصاف ذهبی در داوریهایش تأکید کرده اند (برای برخی از داوریهای منصفانه ← ذهبی، 1963ـ1964، ج 2، ص 587ـ 588، ج 3، ص 46، 141؛ همو، 1401ـ1409، ج10، ص202؛ همو، 1376ـ 1377، ج 4، ص 1289). محمدبن عثمان غرناطی معروف به ابن مرابُط (متوفی 752) از این دیدگاه کلی تر که دوره نقد رجال و جرح و تعدیل از قرن چهارم به این سو با تدوین احادیث در کتابهای اصلی به پایان رسیده است، نقدها و جرح و تعدیلهای رجالیانی چون ذهبی را بی وجه و در حکم عیبجویی، و چنانچه این نقدها درباره راویان حدیث باشند، در حکم غیبت محض دانسته و از این حیث سخت بر ذهبی تاخته است (← سخاوی، ص 92، 102؛ نقد سخاوی بر این دیدگاه ← همان، ص 93ـ94). ابن وردی (ج 2، ص 495) نیز ذهبی را از حیث شتابزدگی و بی دقتی در نگارش احوال افراد که مایه رنجش برخی از مشاهیر عصر او شده، نقد کرده است (برای تفصیل انتقاداتی که به ذهبی شده است و نقد آنها ← عبدالستار شیخ، ص 234ـ263؛ اعلام التاریخ...، ص 122ـ123).
آثار
سراسر زندگی ذهبی در عصر رونق فرهنگی و اقتصادی دمشق و در دوره حاکمیت ممالیک بحری (حک : 648ـ784) سپری شد. پیش از ممالیک، ایوبیان (حک : 567ـ648) برای جلوگیری از غلبه تفکر اسماعیلیه ساختن مدارس و دارالحدیثهای متعدد و ترویج علوم دینی را در برابر علوم محضه مطمح نظر خود داشتند و ازهمین رو مذهب شافعی و عقیده اشعری را ترویج و تقویت کرده بودند، امری که به تضعیف دیگر مذاهب انجامیده بود، به جز مذهب حنبلی که همچنان نفوذ داشت و صاحب مدارس و دارالحدیثهایی در دمشق بود. اما مداخله حاکمان جدید، یعنی ممالیک، در امور دینی و جانبداری آنان از طایفه ای در برابر طایفه دیگر، دمشق را مرکز نزاعهای عقیدتی شدید کرده و مخصوصآ رقابت اشاعره و حنابله در این عهد، در عین ایجاد تشتت در جامعه، به جنب وجوش علمی آشکاری نیز انجامیده بود که وفور تألیفات گوناگون در این عصر شاهد این مدعاست (← بشار عوّاد معروف، ص 75ـ77). فعالیت علمی، گرایش عقیدتی و وفور و تنوع تألیفات ذهبی را باید در چنین فضایی ارزیابی کرد. به این معنی که بسیاری از تألیفات ذهبی در پی پاسخگویی به یکی از نیازهای چنین جامعه ای پدید آمده است. ذهبی خیلی زود، در حدود 25 سالگی، شروع به تألیف کتاب کرد (← ذهبی، 1401ـ1409، ج 7، ص 454؛ همو، 1412الف، ص 79) و در آغاز به تلخیص کتابهای مفصّل حدیثی و کلامی و رجالی روی آورد (← عبدالستار شیخ، ص 343ـ344).از ویژگیهای اصلی آثار ذهبی این است که همه را خود کامل کرده و غالبآ هم آنها را بازنگری کرده است (همان، ص 345). درباره تعداد آثار ذهبی میان شرح حال نگاران او اختلاف نظر هست (← همان، ص 348). از محققان معاصر، بشار عوّاد معروف که متخصص آثار ذهبی است شمار تألیفات او را 214 اثر دانسته (← ص 140ـ276)، اما عبدالستار شیخ (ص 348ـ 349) با تتبع بیشتر این تعداد را 270 اثر برآورد کرده است. آثار ذهبی متنوع است و زمینه های مختلفی را چون عقاید، حدیث، رجال و تاریخ دربرمی گیرد.با اینکه ذهبی نزد استادان بزرگی علم قرائات را فراگرفته و ابن جزری (ج 2، ص 71) هم از او با عنوان «استاذ ثقة کبیر» یاد کرده است، جز چند تن نزد او قرائات را نیاموخته اند و در این زمینه تألیفی جز مختصر فی القراءات را به او نسبت نداده اند (← ابن تغری بِردی، ج 9، ص270؛ ابن عماد، ج 6، ص 156) که شاید همان التلویحات فی علم القراءات باشد که بروکلمان (>ذیل<، ج 2، ص 47) از آن یاد کرده است. شهرت ذهبی بیشتر در علوم حدیث، رجال و تاریخ است. شهرتش در علم حدیث در عصر خود چنان بوده است که او را «محدّث عصر» خوانده اند (← سبکی، ج 9، ص100؛ سیوطی، ص 521). ذهبی در سماع حدیث به علوّ اسناد (برای نمونه ← 1401ـ 1409، ج 10، ص 162، ج 16، ص 394؛ همو، 1376ـ 1377، ج 3، ص 980، 1035) و تکثیر طرق حدیث واحد (برای نمونه ← 1410، ص 120ـ123، 535ـ539) توجه ویژه نشان داده است.
1. آثار حدیثی و رجالی. بر طبق فهرست عبدالستار شیخ (← ص 359ـ426) ذهبی در حوزه حدیث، رجال، جرح و تعدیل و مصطلح الحدیث، اعم از تألیف و تلخیص، جمعآ 104 اثر پدید آورده که مهم ترین آنها عبارت اند از: تلخیص کتاب الموضوعات لابن الجوزی (ریاض 1419/1998) که با عنوان ترتیب الموضوعات (بیروت 1415/1994) نیز چاپ شده است؛ تلخیص العلل المتناهیة لابن الجوزی (ریاض 1419/1998)؛ تنقیح کتاب التحقیق فی احادیث التعلیق (ریاض 1421/ 2000)؛ تلخیص الاباطیل جورَقانی که با عنوان أحادیث مختارة من موضوعات الجورقانی و ابن الجوزی (مدینه 1404) و مختصرالاباطیل و الموضوعات (مکه 1413/ 1993) نیز چاپ شده است؛ مختصر بیان الوهم و الایهام/ الرد علی ابن القطّان (قاهره 1426/2005)؛ مختصر تحفة الاشراف بمعرفة الاطراف مزّی؛ مختصرالمستدرک حاکم نیشابوری؛ المنتقی مِن معجمَیِ الطبرانی الاوسط و الکبیر و مِن مسند المقلّین دَعلج؛ المهذب فی اختصار السنن الکبیر للبیهقی (ریاض 1422/2001)؛ الاربعون البلدانیة که ذهبی احادیث آن را از المعجم الصغیر طبرانی استخراج کرده و در شماره دوم مجلد نخست مجله المعتمد (رجب 1408) به چاپ رسیده است؛ الثلاثون البلدانیة؛ طرق حدیث الرحمة؛ العوالی من حدیث مالک؛ جزء غرائب سنن ابن ماجة که در مجله عالم المخطوطات و النوادر (1421) چاپ شده است (برای فهرستی از آثار ذهبی ← عبدالستار شیخ، ص 350ـ529). چنان که پیداست بیشتر آثار حدیثی ذهبی، تلخیص و بازآرایی آثار محدّثان پیشین است، اما کار ذهبی تلخیص صرف نیست، بلکه او ضمن مختصرکردن اسانید، بعضی از ابواب را در هم ادغام کرده و عنوان بابها را در بسیاری موارد خلاصه یا حذف کرده است. او همچنین در موارد بسیار از نام راویان رفع ابهام کرده و توضیحات مؤلف را تلخیص و به زبان خود بازنویسی کرده است و در جای جای این آثار تعلیقات ارزشمند فقهی و حدیثی آورده و درباره احادیث و راویان اظهارنظر کرده است. ذهبی در مصطلح الحدیث، کتاب مختصر الموقظة را نوشته که درواقع تلخیص کتاب الاقتراح فی بیان الاصطلاح و ما اُضیف الی ذلک مِن الاحادیث المعدودة مِن الصحاح، اثر استادش ابن دقیق العید، است. ذهبی در مواردی کار تلخیص را به نحو احسن انجام داده اما در مواردی خلاصه او مخلّ معنی و درخور مناقشه است (ذهبی، 1412ب، مقدمه عبدالفتاح ابوغده، ص 5ـ6؛ عبدالستار شیخ، ص 418ـ419).ذهبی در زمینه رجال نگاری، پیش از تألیف آثار مستقل، چنان که شیوه اش بوده، بعضی از کتابهای رجالی پیشینیان را تلخیص کرده است. ظاهرآ او کتاب مهم تهذیب الکمال فی اسماءالرجال مِزّی را مبنای کارهای رجالی اش قرار داده و از آن چندین خلاصه به دست داده است. مهم ترین آنها تذهیب تهذیب الکمال فی اسماء الرجال است که با افزودن مطالب و توضیحات تکمیلی بر تهذیب الکمال مزّی و تفکیک نامها و تعیین وفات افراد مذکور در آن، در واقع کتاب تازه ای فراهم آورده است (ذهبی، 1425، ج 1، مقدمه، ص 62). ذهبی این اثر مزّی را با این نامها نیز خلاصه کرده است: المجرد فی اسماء رجال الکتب الستة/ المجرد من تهذیب الکمال (سبکی، ج 9، ص 105؛ نیز ← مِزّی، ج 1، مقدمه بشار عوّاد معروف، ص 56؛ عبدالستار شیخ، ص 402)، المقتضب من تهذیب الکمال (عبدالستار شیخ، ص 414) و الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة (جدّه 1413/1992). از دیگر کتابهای ذهبی در رجال اینهاست: المجرد فی أسماء رجال سنن ابن ماجة (ریاض 1409/1988)؛ معرفة الرواة المتکلَّم فیهم بما لایوجب الرد (بیروت 1406/ 1986)؛ الرواة الثقات المتکلَّم فیهم بما لایوجب ردّهم (بیروت 1412/ 1992)؛ ذکر اسماء من تُکلِّم فیه و هو موثّق (زرقاء، اردن 1406/1986)؛ المشتبه فی الرجال : اسمائهم و انسابهم (لیدن 1863) که حافظ محمدبن ابی بکر مشهور به ابن ناصرالدین دمشقی (متوفی 842) در کتاب الاعلام بما وقع فی مشتبه الذهبی مِن الأوهام (مدینه 1407/1987) آن را نقد کرده است؛ المغنی فی الضعفاء (قطر ?1987) که جامع همه مطالبی است که در این باب در کتابهای پیشینیان آمده و در جای خود منحصربه فرد است؛ المقتنی فی سرد الکُنی (مدینه 1408)؛ میزان الاعتدال* که از جامع ترین و بهترین آثار ذهبی در زمینه نقد رجال است و در رأس آثار او در جرح و تعدیل قرار دارد. محمد الثانی بن عمربن موسی آرای رجالی ذهبی را در ضوابط الجرح و التعدیل عند الحافظ الذهبی (لیدز 1421/2000) بررسی کرده است. افزون بر اینها، ذهبی برای دیگر محدّثان و نیز خودش مشیخه هایی فراهم کرده است، ازجمله مشیخه تَلّی، مشیخه جعبری، مشیخه ابن زراد حریری و مشیخه ابن سعد (برای این مشیخه ها و موارد دیگر ← عبدالستار شیخ، ص 426ـ431). ذهبی برای خودش هم سه مشیخه نوشته است (← ابن حجر عسقلانی، ج 3، ص 337؛ سیوطی، ص 522). در میان شرح حال نویسان ذهبی تنها ابن عماد (ج 6، ص 156) از چهار مشیخه ذهبی نام برده که بشار عوّاد معروف هم پذیرفته است (← ص 185ـ186)، ولی دلیلی در تأیید این قول در دست نیست (ذهبی، 1408، مقدمه محمد حبیب هیله، ص ب ـ ج؛ برای تفصیل ← عبدالستار شیخ، ص 431ـ434). مشیخه های ذهبی اینهاست: معجم شیوخ الذهبی ] المعجم الکبیر[ (بیروت 1410/1990)؛ المعجم الصغیر، و المعجم المختص بالمحدثین (طائف 1408/ 1988). کتاب اخیر باعنوان مُعجم مَحدثی الذهبی (بیروت 1413) نیز چاپ شده است. ذهبی در مقدمه المعجم المختص بالمحدثین (ص5) می نویسد که شرح حال همه کسانی را که با آنان مجالست داشته آورده است. مورخان بعدی به سبب وثاقت و گاه منحصربه فرد بودن مندرجات این کتاب از آن بهره گرفته اند (← عبدالستار شیخ، ص 439ـ440). ابن قاضی شُهبه (متوفی 851) گزیده ای از آن با عنوان مُنتقی المعجم المختص فراهم آورده است (← همان، ص 440). با اینکه شهرت فقهی ذهبی به اندازه شهرتش در حدیث و رجال و تاریخ نیست، از سیره علمی اش پیداست که فقه الحدیث را بر نقل صرف حدیث مقدّم می داشته است (برای نمونه ← ذهبی، 1401ـ1409، ج 8، ص90ـ91، ج 14، ص 236ـ237، 491؛ برای برخی آرای فقهی ذهبی ← عبدالستار شیخ، ص 175ـ181). او کتابهایی در فقه و اصول فقه تألیف و تلخیص کرده است، از جمله: المُستحلی فی اختصار المُحلّی از ابن حزم، کتاب مسئلة الاجتهاد و کتاب مسئلة خبرالواحد (برای آثار ذهبی در فقه و اصول فقه ← عبدالستار شیخ، ص 514ـ520).در اخلاق هم کتاب الکبائر ذهبی در بیان گناهان کبیره شهرت فراوان دارد (برای معرفی و نقد چاپهای آن ← همان، ص 521ـ524). در کلام نیز او کتاب منهاج السنة اثر استادش ابن تیمیه را زیر عنوان المُنتقی مِن منهاج الاعتدال (ریاض 1413/1993) تلخیص کرده است.
2. آثار تاریخی. ذهبی در مقام تاریخ نگار، همپایه با تاریخ نگارانی همچون ابن عَساکر (متوفی 571)، بَرزالی و صَفَدی (متوفی 764) به شمار می آید (اعلام التاریخ...، ج 3، ص 122) و در حوزه تاریخ و طبقات و رجال 86 اثر تألیف کرده است (برای اطلاع از شرح کامل آنها ← عبدالستار شیخ، ص 443ـ514). ذهبی کار خود را با تلخیص برخی متون مهم تاریخی و رجالی مانند تاریخ مصر ابن یونس (متوفی 347)، تاریخ نیشابور حاکم نیشابوری (متوفی 405)، تاریخ خوارزمِ ابن ارسلان خوارزمی (متوفی 568)، وفیات الاعیانِ ابن خلّکان (متوفی 681) و تهذیب الکمال مزّی (← بشار عوّاد معروف، ص 233ـ235؛ عبدالستار شیخ، ص 147، 343)، و نیز تلخیص کتابهای تاریخ سیاسی جوامع و دولتهای اسلامی مانند الروضتین فی اخبارالدولتین اثر ابوشامه (متوفی 665) و المختصر فی اخبارالبشرِ ابوالفداء (متوفی 732) و المعجب فی تلخیص اخبارالمغرب اثر عبدالواحدبن علی مراکشی (متوفی 647) آغاز نمود (بشار عوّاد معروف، ص 241، 249، 255؛ عبدالستار شیخ، ص 147ـ148). پس از آن، و با به دست آوردن اطلاعات گسترده، آثاری چون العِبَر، دُوَل الاسلام، سِیَر اَعلام النُبلاء، تذکرة الحفاظ و از همه مهم تر تاریخ الاسلام را پدید آورد (عبدالستار شیخ، ص 148). ذهبی که محدّث و ناقد ماهری بود، ضمن خلاصه کردن متون احیانآ به تصحیح اغلاط، افزودن نکات لازم، رفع کمبودها از قبیل ضبط صحیح و تفکیک نامها و القاب و کنیه های مشترک، تعیین طبقه راویان، ذکر تاریخ وفات، اطمینان یافتن از بودن احادیث راویان در صحاح سته، ارزش گذاری احادیث و نظایر آن می پرداخت و در واقع، اثری تازه فراهم می کرد (همان، ص 148ـ149). بَشار عَوّاد معروف (ص 455، 457) بر این باور است که ذهبی در کنار نقدِ اسنادیِ احادیث و گزارشهای تاریخی، به نقد متن نیز توجه ویژه نشان داده (برای نمونه ← ذهبی، 1401ـ1409، ج2، ص601ـ602، ج20، ص216) و مخصوصآ در رد و قبول گزارشهای تاریخی از معیار عقل استفاده کرده است (برای نمونه ← همان، ج 6، ص 337ـ338، ج 8، ص530؛ همو، 1963ـ1964، ج 3، ص 193، ج 4، ص 210). بر همین اساس، ذهبی گزافه گویی و بی دقتی مورخانی مانند سبط ابن جوزی (برای نمونه ← 1401ـ1409، ج 21، ص 336ـ 337، 464)، ابوشامه (برای نمونه ← همان، ج 22، ص220، 230ـ231) و ابن اثیر (برای نمونه ← همان، ج 19، ص 403) را ذکر کرده است. یکی از مهم ترین ویژگیهای تاریخ نگاری ذهبی، توجه وی به اشخاص و رویدادهای معاصرش است و این بخش از آثارش اصالت خاصی دارد (اعلام التاریخ...، ج 3، ص 129؛ عبدالستار شیخ، ص 149ـ150). نمونه بارز آن، المعجم المختص بالمحدثین، مشتمل است بر شرح حال 383 تن از مشاهیر محدّثان عصرش و نیز معجم شیوخ شامل شرح حال 1042 تن (عبدالستار شیخ، ص 149). از دیگر ویژگیهای آثار ذهبی، تأثیر نگرش و اعتقاد سَلَفی و محدّث بودن وی بر نوع تاریخ نگاری اش است، مانند توجه بیش از حد به ماجرای محنت* و موضوع اعتقاد به خلق قرآن در ضمن شرح حال احمدبن حنبل (← 1401ـ1409، ج 11، ص 177ـ358) و دفاع از صحابه و انتقاد تند از شیعیان (برای نمونه ← همان، ج10، ص 92ـ93؛ همو، 1963ـ1964، ج 2، ص600). شرح حالهای نوشته وی دارای وضوح، دیدگاه عالمانه و گزینشهای درست اند (اعلام التاریخ...، ج 3، ص 122؛ عبدالستار شیخ، ص 152؛ بشار عوّاد معروف، ص 346).
مهم ترین اثر ذهبی در قلمرو تاریخ نگاری کتاب تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام است. هرچند دقیقآ معلوم نیست ذهبی در چه تاریخی نوشتن آن را آغاز کرده است، احتمالا در سال 700، پس از بازگشت از مصر تألیف آن را شروع کرده باشد (← اعلام التاریخ...، ج 3، ص 129). ترتیب کتاب برحسب طبقات (هر طبقه دربرگیرنده ده سال) است. در این کتاب، حوادث و رویدادهای تاریخی به صورت سالانه، و درگذشتگانِ هر سال به طور خلاصه و سپس شرح حال همان افراد به تفصیل ذکر شده است. همچنین، تمام شرح حالها به صورت الفبایی تنظیم گردیده است. ذهبی در این کتاب هفتاد طبقه را ذکر کرده است. او در دیگر آثارش نیز از شیوه طبقات، با وجود معایب این شیوه، به صورتهای مختلف بهره گرفته است، چرا که مفهوم طبقه در هر کتاب وی با دیگری متفاوت و دربرگیرنده دوره های زمانی مختلف، یا مشتمل بر دوره ای است که یک راوی با همه مشایخ خود دیدار کرده است (برای اطلاع از جزئیات ← بشار عوّاد معروف، ص280ـ283؛ عبدالستار شیخ، ص 450). ذهبی از سال اول تا 40 هجری رویدادها و شرح حالها را درهم آمیخته و به شرح حالها اهمیت چندانی نداده است. سپس، از سال 41 تا 300، رویدادهای هر طبقه را به ترتیب، ذیل سالهای آن طبقه آورده و نام افراد را همراه با تاریخ قطعی یا تقریبی درگذشت برخی از آنان، طبق حروف الفبا، در هر طبقه گنجانده است؛ بی آنکه مقید به ذکر تاریخ وفات همه افراد باشد، زیرا به تاریخ درگذشت بسیاری از آنان وقوف نداشته است. از سال 301 تا 700 نیز، رویدادها را از تاریخ وفات کاملا تفکیک کرده و شرح حالهای متعلق به هر سال در هر طبقه را براساس حروف الفبا منظم نموده و تاریخ وفاتها را در آخر هر دهه (طبقه) گنجانیده است (← بشار عوّاد معروف، ص290ـ296، 468ـ469؛ عبدالستار شیخ، ص450ـ451). ذهبی در شرح حالها، اسم، لقب یا نسبت مشهور اشخاص را ملاک قرار داده و کنیه ها را در بخشی خاص در پایان هر طبقه، و در پایان هر سال، در بخش سالشمار گنجانده و از نظام ارجاع زیاد استفاده کرده و به ضبط دقیق تاریخ وفاتها توجه خاصی نشان داده است (← بشار عوّاد معروف، ص310ـ318، 471؛ عبدالستار شیخ، ص 452ـ453). هر شرح حال در این اثر عمومآ شامل نام، نسب، لقب، کنیه، نسبت، محل تولد، تحصیلات و استادان، تألیفات، شاگردان، جایگاه علمی و تاریخ وفات است. ذهبی در انتخاب مواد تاریخی، چه در بخش رویدادها و چه در بخش شرح حالها، شیوه خاصی اتخاذ کرده که برگرفته از محیط فکری، آموزشی و سیاسی اش بوده است. او به نزاعهای فکری و عقیدتی که دمشق آن روزگار مرکزشان بود، توجه خاص نشان داده است. در بخش شرح حالها هم، مشاهیر را برگزیده و گمنامان را وانهاده است. به محدّثان سهم بیشتری داده است و کتاب وی دربردارنده شرح حال مشاهیر همه مناطق جهان اسلام نیست، هرچند همه اعصار اسلامی را دربردارد و شرح حالها تا حد امکان به لحاظ حجم توازن دارند (بشار عوّاد معروف، ص 333ـ358، 472ـ474). ذهبی در تألیف تاریخ الاسلام، جز استفاده از منابع مکتوب گسترده در اختیارش (← بشار عوّاد معروف، ص 393ـ 444)، در موارد بسیار، به ویژه درباره دوره معاصرش، به مشاهدات شخصی و شنیده ها و پرسش و مکاتبه متکی بوده است (همان، ص 385ـ388؛ برای نمونه ← ذهبی، 1424، ج 15، ص690ـ691، 703ـ704). او این کتاب را با ذکر سیره نبوی آغاز کرده است. تاریخ الاسلام از حیث اشتمال بر بیشترین وفیات، بر تواریخ پیشین برتری دارد. در ضمن، ذهبی به شیوه محدّثان، در هر مورد، نخست اسناد و در صورت نبود سند، منابع خود را پیش از ذکر هر رویداد آورده است ( اعلام التاریخ...، ج 3، ص130ـ131). یکی از نکات مهم این کتاب استفاده نویسنده از منابع قرون دوم و سوم است که اینک در دسترس نیستند و مورخان دیگر به اندازه وی از آنها بهره نبرده اند (همان، ج 3، ص 129).
مباحث حدیث شناختی این کتاب نیز بسیار مفصّل و غنی است (← عمر مکی صغیر، ص 25ـ169). به سبب اهمیت این اثر، خلاصه ها و گزیده هایی از آن فراهم گردیده است که ازجمله می توان از مختصر تاریخ الاسلام اثر علی بن خلَف غَزّی (متوفی 792)، مُلخّص تاریخ الاسلام اثر ابن جَزَری (متوفی 833) و المُنتَقی من تاریخ الاسلام اثر ابن قاضی شُهبَه (متوفی 851) نام برد (عبدالستار شیخ، ص 455ـ 456). مورخان بعد از ذهبی هم، مانند صفدی در الوافی بالوفیات، ابن شاکر کُتُبی (متوفی 764) در عیون التواریخ، سُبْکی در طبقات الشافعیة الکبری، ابن کثیر (متوفی 774) در البدایة و النهایة، ابن دُقْماق (متوفی 809) در نُزهة الانام، و سَخاوی (متوفی 902) در الأعلان بالتوبیخ، از این کتاب بهره فراوان برده اند (← عبدالستار شیخ، ص 455). تاریخ الاسلام چاپهای مختلف دارد و به طور کامل به کوشش عمر عبدالسلام تَدْمُری (بیروت 1988) چاپ شده است. این چاپِ کامل اشکالاتی داشت که بشار عوّاد معروف در کتاب تحقیق النُصوص بین اَخطاء المؤلفین و اصلاح الرُواة و النُساخ و المحققین (بیروت 2009) به آنها اشاره کرده و به این سبب هم خودش نسخه علمی و انتقادی جدیدی از این کتاب را در 1382ش/ 2003 در بیروت چاپ کرده است. کتاب تاریخی مهم دیگر ذهبی العِبَر فی خَبَرِ مَنْ عَبَر مشهور به التاریخ الاوسط (← سبکی، ج 9، ص 104) است که با عنوان نادرست العبر فی خبر من غَبَر چاپ شده است (بشار عوّاد معروف، ص 178، پانویس 7). هرچند این کتاب تلخیصی از تاریخ الاسلام است، در جاهایی مطالبی افزون بر آن دارد (همان، ص 178؛ عبدالستار شیخ، ص480ـ481). ذهبی در مقدمه کوتاه خود (ج 1، ص 3) بر اهمیت این اثر تأکید کرده است. او رویدادهای این کتاب را به 700 هجری ختم کرده و بعدها ذیلی بر آن نوشته و رشته رویدادها را تا 740 رسانده است (بشار عوّاد معروف، ص 172؛ عبدالستار شیخ، ص 481). مورخان معاصر و پس از ذهبی، مانند شاگردش محمدبن علی بن حسن حسینی دمشقی (متوفی 765)، ابوالعباس محمدبن موسی بن محمد لخمی مصری معروف به ابن سَنَد (متوفی 792)، عبدالرحیم بن حسین معروف به عراقی (متوفی 806) و ابن حجر عَسْقَلانی (متوفی 852) بر این کتاب چندین ذیل نوشته اند که برخی از آنها به چاپ رسیده اند (← بشار عوّاد معروف، ص 179ـ180؛ عبدالستار شیخ، ص 481ـ 482).
یکی دیگر از کتابهای تاریخی مشهور ذهبی دُوَل الاسلام است که آن نیز تلخیص تاریخ الاسلام است و گاه آن را التاریخ الصغیر خوانده اند (← بشار عوّاد معروف، ص 166؛ عبدالستار شیخ، ص 463ـ464). این کتاب پرفایده ترین نوشته تاریخی وی دانسته شده است (← ذهبی، 1999، ج 1، مقدمه محمود ارناؤوط، ص أ). ذهبی رویدادها را تا سال 700 و به روایتی تا 714 رسانده و در ذیلی که خود بر آن نوشته، رویدادها را تا 740 یا 744 ادامه داده است (همان، ج 1، مقدمه حسن اسماعیل مروه، ص ط؛ قس بشار عوّاد معروف، همانجا؛ عبدالستار شیخ، ص 465ـ466). سخاوی نیز ذیلی باعنوان الذیل التام بدول الاسلام (بیروت 1992ـ1998) بر این کتاب نوشته است (← حاجی خلیفه، ج 1، ستون 762، 829؛ عبدالستار شیخ، ص 465؛ بشار عوّاد معروف، همانجا). ذهبی تلخیص دیگری هم باعنوان الاشارة الی وفیات الاعیان المُنَتقی من تاریخ الاسلام (بیروت 1411/1991) از تاریخ الاسلام فراهم آورده است.
از مهم ترین کتابهای رجالی و تاریخی ذهبی تذکرة الحُفّاظ (زندگینامه حافظان حدیث) است. نام کتاب را خود ذهبی هم به صورت تذکرة الحفّاظ (← 1401ـ1409، ج 2، ص 627) و هم به صورت طبقات الحُفّاظ (همان، ج 16، ص 21) آورده است. این کتاب که با صحابه آغاز و با طبقه حافظان همعصر ذهبی پایان یافته، در 21 طبقه تنظیم شده و دربرگیرنده زندگینامه 1176 تن است. در پایان بیشتر شرح حالها، زندگینامه مشاهیری که در آن سال درگذشته اند، آمده است. همچنین، ذهبی در پایان بسیاری از طبقات، با جملات و عباراتی کوتاه، اوضاعو احوال سیاسی و علمی جهان اسلام را در مقطع زمانی آن طبقه بیان کرده است. چنان که خود وی در جاهای مختلف این کتاب (برای نمونه ← ج 1، ص70، 244، 329) خاطرنشان کرده، قصدش تحقیق درباره همه حافظان حدیث نبوده است. اهمیت فراوان این کتاب در میان مسلمانان، موجب شده است که برخی مورخان بعدی بر آن ذیل بنویسند، ازجمله ابوالمحاسن محمدبن علی بن حسن حسینی دمشقی (متوفی 764)، تقی الدین محمدبن محمدبن فهد هاشمی مکی (متوفی 871) و محمدبن عبدالعزیزبن عمربن محمدبن فهد (متوفی 954؛ ← بشار عوّاد معروف، ص 161ـ165؛ عبدالستار شیخ، ص 459ـ463).
دیگر کتاب مهم ذهبی، معرفة القُرّاء الکِبار علی الطبقات و الاعصار، در بیان طبقات قاریان مسلمان است که گاه به اختصار، طبقات القراء خوانده می شود (← ذهبی، 1418، ج 1، مقدمه احمدخان، ص اج ـ اد؛ عبدالستار شیخ، ص 493). این کتاب شامل هفده یا هجده طبقه و در مفصّل ترین چاپش (ریاض 1418/1997)، دربردارنده 1269 شرح حال است. از این کتاب سه تحریر وجود دارد و ازاین رو، چاپهای مختلفی از آن در دست است. ذهبی در این کتاب شرح حال قاریانی را آورده است که بر قراء مشهور، یا براساس قرائات معروف، قرائت کرده اند و سند قرائت آنان تا دوره وی پیوسته بوده است، و نیز قاریانی که اسناد قرائت آنان شهرت داشته است و کسان بسیاری نزدشان قرائت آموخته اند. او از ذکر شرح حال قاریان مشهوری که استادان و شاگردانشان نامعلوم اند، خودداری کرده است (ذهبی، 1418، ج 1، همان مقدمه، ص ح). به سبب اهمیت و اعتبار این کتاب، ابن جزری عمده مطالب آن را در کتابش، غایة النهایة، درج کرده (← ابن جزری، ج 1، ص 3) و چندین ذیل بر آن نوشته شده است (بشار عوّاد معروف، ص 189ـ190؛ عبدالستار شیخ، ص 495ـ496).از دیگر کتابهای تاریخی و تراجم ذهبی باید از سِیَر اعلام النُبَلاء*، المُعین فی طبقات المحدّثین (عَمّان 1404/ 1984)، الامصار ذوات الآثار (دمشق 1405/1985)، اهل المائة فصاعدآ (بیروت 1418/1997)، و تجرید اسماءالصحابة (حیدرآباد، دکن 1315/1897) نام برد. او همچنین رساله های جداگانه ای در شرح حال برخی مشاهیر عالم اسلام تألیف کرده است (برای اطلاع کامل از آثار ذهبی ← عبدالستار شیخ، ص 343ـ529؛ بشار عوّاد معروف، ص 139ـ276).
منابع : ابن تغری بِردی، المنهل الصافی، ج 9، چاپ محمد محمد امین، قاهره 1423/2002؛ ابن جزری، غایة النهایة فی طبقات القرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره ]بی تا.[؛ ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، بیروت 1414/1993؛ ابن دبیثی، المختصرالمحتاج الیه من تاریخ الحافظ ابی عبداللّه محمدبن سعیدبن محمد ابن الدبیثی، انتقاء محمدبن احمد ذهبی، چاپ مصطفی جواد، بغداد 1371/1951؛ ابن عماد؛ ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیة، چاپ حافظ عبدالعلیم خان، حیدرآباد، دکن 1398ـ1400/1978ـ1980؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت 1408/1988؛ ابن وردی، تتمة المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابن الوردی، چاپ احمد رفعت بدراوی، بیروت 1389/1970؛ اعلام التاریخ و الجغرافیا عندالعرب، چاپ صلاح الدین منجد، ج 3، بیروت 1963؛ بشار عوّاد معروف، الذهبی و منهجه فی کتابه تاریخ الاسلام، قاهره 1976؛ حاجی خلیفه؛ محمدبن علی حسینی، ذیل تذکرة الحفّاظ للذهبی، ]بیروت[: دار احیاء التراث العربی، ]بی تا.[؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت 1424/2003؛ همو، تذهیب تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، چاپ غُنیم عباس غنیم و مَجدی سید امین، قاهره 1425/2004؛ همو، دول الاسلام، چاپ حسن اسماعیل مروه و محمود ارناؤوط، بیروت 1999؛ همو، زغل العلم، چاپ محمدبن ناصر عجمی، ]کویت ? 1404[؛ همو، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/1981ـ1988؛ همو، طبقات القرّاء، چاپ احمدخان، ریاض 1418/1997؛ همو، العبر فی خبر من غَبَر، چاپ محمد سعیدبن بسیونی زغلول، بیروت 1405/ 1985؛ همو، کتاب تذکرة الحفاظ، ]چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی[، حیدرآباد، دکن 1376ـ1377/1956ـ1958، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ همو، مختصر العلو للعلی الغفار، چاپ محمد ناصرالدین البانی، بیروت 1412الف؛ همو، المعجم المُخْتَصُّ (بالمحدثین)، چاپ محمد حبیب هیله، طائف 1408/1988؛ همو، معجم شیوخ الذهبی، چاپ روحیة عبدالرحمان سیوفی، بیروت 1410/1990؛ همو، الموقظة فی علم مصطلح الحدیث، چاپ عبدالفتاح ابو غده، بیروت 1412ب؛ همو، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، چاپ علی محمد بجاوی، قاهره 1963ـ1964، چاپ افست بیروت] بی تا.[؛ عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، ]قاهره [1964ـ] 1976[؛ محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، چاپ فرانتس روزنتال، بغداد 1382/1963؛ عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، طبقات الحفاظ، بیروت 1403/1983؛ فتح الله بن محمدجواد شریعت اصفهانی، القول الصراح فی البخاری و صحیحه الجامع، چاپ حسین هرساوی، قم 1422؛ نورالله بن شریف الدین شوشتری، الصوارم المهرقة فی نقد الصواعق المحرقة، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران 1367ش؛ محمد شیبانی، التوضیح الجلی فی الرد علی (النصیحة الذهبیة) المنحولة علی الامام الذهبی، کویت 1413/1993؛ صفدی؛ عبدالستار شیخ، الحافظ الذهبی: مورخ الاسلام، ناقد المحدثین، امام المعدلین و المجرحین، دمشق 1414/1994؛ عمر مکی صغیر، النقد الحدیثی عند الذهبی فی کتابه تاریخ الاسلام، تونس 1430/2009؛ محمد قُونوی، اضواء علی الرسالة المنسوبة الی الحافظ الذهبی: «النصیحة الذهبیة لابن تیمیة» و تحقیق فی صاحبها، بیروت 1423/2002؛ یوسف بن عبدالرحمان مِزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج 1، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت 1406/1985؛ عبدالقادربن محمد نُعَیمی دمشقی، الدارس فی تاریخ المدارس، بیروت 1410/1990؛ حسین بن محمدتقی نوری، خاتمة المستدرک الوسائل، قم 1415ـ1420؛
Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942.
/ اسماعیل باغستانی /
__________________________
1. Brockelmann