سعدی، شهرت و تخلص مشرف(شرف)الدین مصلح، نامدارترین شاعر و برجسته ترین نثرنویس فارسی زبان در قرن هفتم که سخنش سهلِ ممتنع است و در سخن دانی، به استاد سخن و در اخلاق و عرفان، به شیخ اجل ملقب شده است و شهرت جهانی دارد.
۱) زندگی و احوال شخصی. در نام سعدی و نام پدرش اختلاف هست. ابن فُوَطی، که معاصر سعدی بوده و با او مکاتبه داشته، نام و نسب سعدی را در مجمع الآداب فی معجم الالقاب (ج ۵، ص۲۴۷ـ۲۴۸) چنین نوشته است: «مصلح الدین ابومحمد عبداللّه مشرف بن مصلح بن مشرف معروف به سعدی شیرازی». اما معاصر دیگر سعدی، علی بن احمدبن ابی بکر، معروف به بیستون، که نخستین نسخه دیوان سعدی را در ۷۲۶ جمع آوری کرده و خودش در شیراز می زیسته، نام و لقب سعدی را چنین آورده است: «افصح المتکلمین و مفخرالسالکین شرف (مشرف)الملة و الحق و الدّین مصلح الاسلام و المسلمین شیخ سعدی شیرازی» (← سعدی، ۱۳۲۰ش، مقدمه، ص ۷۹). به نظر صفا (ج ۳، بخش ۱، ص ۵۸۷)، ابن فوطی دچار اشتباه شده و اسم سعدی مصلح است که اسم نیای مادری او نیز بوده است.
تاریخ زاده شدن سعدی به درستی معلوم نیست. تذکره نویسان و پژوهندگان سالهای متفاوتی را از ۵۸۰ تا ۶۰۵ تاریخ تولد او دانسته اند. عباس اقبال آشتیانی (ص ۶۳۹ـ۶۴۱) به این نتیجه رسیده که سعدی پیشتر از ۶۱۰ زاده شده است. صفا (ج ۳، بخش۱، ص۵۹۰) به قرینة آنچه در مقدمة گلستان آمده که سعدی به پنجاه سالگی خود اشاره کرده (سعدی، ۱۳۸۳ش، ص ۶) و گفته است که گلستان را در ۶۵۶ نوشته (همان، ص ۱۰)، ولادت او را در حدود ۶۰۶ دانسته است که به نوعی نظر اقبال را تأیید می کند.
سعدی در شیراز زاده شد. او به شیرازی بودن خود اشاره کرده است (← ۱۳۸۳ش، ص ۴۵۹)، به شیراز علاقه می ورزیده و مردم آن را «پاک» و «خاکی نهاد» (متواضع) می دانسته و آنان را دوست می داشته است (همان، ص۱۵۰) و در سیروسیاحتهای دورودرازش هم دل با شیراز داشته و هم به یاد آن بوده است (← همان، ص ۳۳۲، ۵۰۱، ۵۴۳).
از خاندان سعدی همین قدر می دانیم که همگی از زمرة عالمان دین بوده اند (← همان، ص۳۲۳). به روایتی، او خواهرزادة قطب الدین شیرازی* (متوفی ۷۱۰ یا ۷۱۶) بوده (← خوانساری، ج ۸، ص۱۳۰) که در آن جای تردید است. اگر در سدة نهم گفتة دولتشاه سمرقندی (ص ۲۰۲) درست باشد، پدر سعدی به دربار سعدبن زنگی (حکـ : ۵۹۹ـ۶۲۳) وابستگی و شاید در آنجا شغل دیوانی داشته است؛ علاقة سعدی به پادشاهان سَلغُری را نیز می توان تأییدی بر وابستگی دیرینة خاندانش به آنان دانست.
آغاز تحصیلات سعدی با سرپرستی پدر بود (سعدی، ۱۳۸۳ش، ص ۲۸۹)، اما او در همان سالهای کودکی پدرش را از دست داد (همان، ص ۱۸۹). سعدی علوم مقدماتی را در شیراز آموخت و برای تکمیل تحصیلات به بغداد رفت. این سفر باید در حدود سالهای ۶۲۰ و ۶۲۱ اتفاق افتاده باشد؛ چراکه او در غزلی اشاره می کند به اینکه در هنگامی که جهان درهم و آشفته شده بود از شیراز خارج شده است (← همان، ص ۵۸۵). این اشاره باید ناظر بر حملة غیاث الدین پیرشاه پسر محمد خوارزمشاه، در اواخر ۶۲۰ و اوایل ۶۲۱ به فارس و شیراز باشد که در پی آن، سعد زنگی شیراز را رها کرد و به قلعة اصطخر پناه برد (صفا، ج۳، بخش ۱، ص۵۹۳). سعدی در مدارس بغداد ازجمله در نظامیة بغداد (← نظامیه*، مدارس) درس خواند و از آن مدرسه شهریه می گرفت (سعدی، ۱۳۸۳ش، ص۲۶۰). او در بغداد با بسیاری از بزرگان علم و ادب آشنایی یافت که از آن میان، از دو تن نام برده است که گویا شاگردی آنان و محضر درسشان را درک کرده بود، یکی جمال الدین ابوالفرج ابن جوزی (متوفی ۶۵۶؛ ← همان، ص۴۸)، استاد مدرسة مستنصریة بغداد، و دیگری شهاب الدین ابوحفص عمر سُهرِوَردی* (متوفی ۶۳۲) است. تأثیر اندیشه های سهروردی را در برخی از سخنان سعدی می توان نشان گرفت (← فروزانفر، ص۶۷۷ـ۷۰۶).
سعدی پس از به پایان بردن تحصیلات در بغداد، سالیان درازی ــ بیش از بیست سال و شاید در حدود ۲۵ سال ــ در سرزمینهای اسلامی چون حجاز، شام، بعلبک، و روم (آسیای صغیر) به سفر پرداخت و روزگارانی را با مردمان گوناگون به سر برد. او در بوستان و گلستان اشاره هایی دارد به سفر خود به سرزمینهای دیگری چون کاشغر در ترکستان شرقی (امروزه در شمال باختری جمهوری خلق چین) و بلخ (← سعدی، ۱۳۸۳ش، ص۹۷، ۱۱۷ـ ۱۱۸) و سومنات در هندوستان (← همان، ص۲۷۸ـ۲۸۲) و جاهای دیگری که باید آنها را جزء تخیلات شاعرانه به شمار آورد (← زرین کوب، ص ۲۴۴).
در حدود ۶۵۵ سعدی به زادگاه خود شیراز بازگشت. در آن هنگام، فرمانروای فارس اتابک ابوبکربن سعد زنگی (حکـ : ۶۲۳ـ۶۵۸) بود. ولیعهد او، سعد، شاهزاده ای ادب دوست بود. آثار سعدی دلالت بر آن دارد که سعدی با «سعد» دوستی ورزید و در شمار نزدیکان او درآمد. به گفتة قزوینی (ص ۷۲۶)، سعدی تخلّص شاعری خود را از نام همین سعد گرفته است، اما صفا (ج ۳، بخش ۱، ص۵۸۹) بعید نمی داند که تخلص سعدی منسوب به سعدبن زنگی (متوفی ۶۲۳) بوده و سعدی در اواخر عمر او، در نوجوانی شاعری را آغاز کرده باشد.
سعدی در بازگشت به شیراز، آزموده و سخنور بود و شهرتی به هم رسانیده بود؛ به گفتة ابن بطوطه (متوفی ۷۷۹)، که چند سال پس از مرگ سعدی به چین رفته بود، غزلهای سعدی را در آن هنگام در چین به آواز می خوانده اند (ص ۶۵۳). بنابراین، مقام معنوی و علمی او فراتر از آن بود که شاعر دربار باشد. او هرچند با دربار سَلغُریان* پیوند داشت، برای خود خانقاهی ترتیب داده بود و به تهیدستان غذا می داد (جنید شیرازی، ص ۴۶۱ـ۴۶۲).
سعدی در ۶۵۵، یعنی همان سال بازگشتش به شیراز، نخستین اثر مستقل خود یعنی بوستان* یا سعدی نامه را به پایان رساند. از مقدمة بوستان (سعدی، ۱۳۸۳ش، ص۱۵۰) چنین برمی آید که بسیاری از بخشهای آن را پیش از ورود به شیراز سروده است. او چند ماه پس از به پایان رساندن بوستان، به تنظیم یادداشتهای منثور خود پرداخت و براساس آنها پرآوازه ترین کتاب نثر فارسی یعنی گلستان* را نوشت و در ۶۵۶ آن را به ولیعهد، سعدبن ابوبکر، تقدیم کرد (همان، ص۸، ۱۰). چنین به نظر می رسد که سعدی در گشت وگذارهای دورودراز خود، که جابه جا در گلستان و آثار دیگرش به آنها اشاره کرده، هرجا نکته ای و حکایتی می شنیده و می خوانده یا خود بعینه تجربه می کرده، آن را به نثر زیبا و دل انگیز به صورت قطعه ای کوتاه یادداشت می کرده یا در بحر متقارب به نظم درمی آورده است. او در سال ۶۵۵ نخست به تنظیم قطعات و حکایات منظوم پرداخته و بوستان را پدید آورده و سپس به تنظیم یادداشتهای منثور خود پرداخته و گلستان را نوشته است.
دیگر اثر مهم سعدی دیوان اشعار او شامل غزلیات، قصاید، ترجیعات، قطعات، و رباعیات است. عمده اشعار سعدی در قالب غزل است. غزلیات او، چنان که در مقدمة بیستون (← سعدی، ۱۳۲۰ش، ص ۷۹) آمده، به طیّبات، بدایع، خواتیم، و غزلیات قدیم تقسیم شده بوده است. همچنان که در همان مقدمه (ص ۸۱) آمده، در نسخه های دیوان سعدی، چند رساله منثور نیز از او وجود داشته که یکی از آنها رساله مطایبه شامل هزلیات است. سه رساله دیگر عبارت اند از: نصیحة الملوک، رساله عقل و عشق، و رساله اَنکیانو. پنج مجلس وعظ هم هست که به سعدی منسوب است.
دربارة درگذشت سعدی تاریخهای مختلفی ذکر شده است. سعید نفیسی کلیة اقوال ذکرشده دراین باره را از دیرباز تا روزگار ما در مقاله ای گرد آورده است (ص ۶۴ـ۸۲). از آن میان، ذیحجة ۶۹۰ به نظر درست تر می رسد. سعدی را در ایوان خانقاهش به خاک سپردند (جنید شیرازی، ص ۴۶۲؛ نیز ← ادامة مقاله، بخش سعدیه).
کلیات سعدی (شامل بوستان و گلستان و دیوان اشعار و رساله های منثور) بارها به چاپ رسیده است. برخی از چاپهای قدیم آن عبارت اند از: چاپ سنگی کلکته هند در دو مجلّد از ۱۲۰۶ تا ۱۲۱۰، چاپ سنگی تبریز به خط تقی خوشنویس در ۱۲۵۷، چاپ سنگی تبریز به خط عسکر اردوبادی در ۱۲۶۴، چاپ سنگی تهران در ۱۲۶۷ به خط شخصی به نام علی اصغر، و چاپهای سنگی ۱۲۶۸ و ۱۲۸۵ در تهران (← مشار، ج ۲، ستون ۲۳۱۱ـ۲۳۱۷). در ایران نخستین تصحیح انتقادی از کلیات سعدی را محمدعلی فروغی (تهران ۱۳۱۶ـ۱۳۲۰ش) به انجام رساند. برخی از دیگر تصحیحهای معتبر کلیات سعدی را عبدالعظیم قریب (تهران ۱۳۳۰ش)، مظاهر مصفا با فهرستهای متعدد و کارگشا (تهران ۱۳۴۰ش) و حسن انوری (تهران ۱۳۸۳ش) انجام داده اند. غزلیات سعدی جداگانه هم تصحیح و منتشر شده است، ازجمله به تصحیح حبیب یغمایی با عنوان غزلیات سعدی (تهران ۱۳۶۱ش) و غلامحسین یوسفی با عنوان غزلهای سعدی (تهران ۱۳۸۵ش؛ درباره چاپهای بوستان و گلستان ← بوستان*؛ گلستان*).
۲) شعر و فکر. گلستان و بوستان کتابهایی در حکمت عملی و اخلاق فردی و اجتماعی اند. یکی (گلستان) دنیا را آن چنان که هست ترسیم کرده و به انسانِ خاکیِ گرفتار در چنگ غرایز و حبّ ذات و قدرت جویی و خودبینی درس می دهد که چگونه غرایز را رام کند و زمام عقل و اعتدال بر گردنش نهد و
دیگری (بوستان) انسان آرمانی را در مقابل انسان خاکی برابر می نهد و او را به دنیایی برتر هدایت می کند. در هر دو کتاب، بابی از «عشق» مفتوح است. با آنکه سعدی شخصیتی با ابعاد گوناگون است، دو ویژگی به او تشخّص و شاخصیت بخشیده است: عشق او و شیوه سخن نویسی و سخن سرایی او که سهلِ ممتنع است.
سعدی از عهد جوانی تا ایام پیری را در آرزو و خواهشِ عشق سر کرد. نه تنها غزلیات او سراسر وقف عشق است، کتابهای دیگرش نیز بدون فصلی از عشق، گویا در نظرش ناتمام می نمود. سعدی در هر حال ومقامی، عشق و جمال پرستی را لازمه انسان و «حس بشریت» می دانست. در نظر او، انسانِ خاکیِ وابسته به غرایز به نحوی در چنگال عشق گرفتار است و انسان آرمانی را نیز ــ اگر یافت شودــ بی عشق انسانیتی نیست.
هنر اصیل به گونه ای با زیبایی قرابت دارد. هرکه ذهن هنرمندانه دارد، دلبستگی اش به زیباییها افزون تر است. در میان مظاهر زیبایی، زیباییِ چهرة آدمی بیش از هر زیبایی دیگری، سعدی هنرمند را به سوی خود می کشد (برای نمونه ← سعدی، ۱۳۸۳ش، ص۳۱۶، ۳۲۸، ۳۵۱؛ برای اطلاع بیشتر دراین باره ← زرین کوب، ص ۲۴۹ـ۲۵۰، ۲۵۳ـ۲۵۴). او در باب پنجم گلستان فراتر از شوریدگی و حسِّ زیبایی پرستی، گاهی منظر زیبا را در چهرة نوجوانان می یابد (سعدی، ۱۳۸۳ش، ص ۹۰ـ۹۱، ۱۰۰ـ۱۰۳) که طبعاً با اصول اخلاقی سازگار نیست. سعدی ظاهراً در این موارد می خواسته اخلاق اجتماعی عصر خود را نشان دهد، اما از آنجا که خود شیفتة جمال است یا به دلایلی دیگر که بر ما مجهول است، قُبح موضوع را چنان که باید نشان نداده است (نیز ← دشتی، ص ۲۵۲ـ۲۵۶).
روح حساس و شیفته ای چون سعدی طبعاً نمی توانسته است به آواز خوش بی اعتنا باشد، بلکه شیدای آن نباشد. در گلستان در ضمن حکایتی می گوید که استادش، شیخ ابوالفرج ابن جوزی، او را از شنیدن سماع (شنیدن آوازخوش) نهی می کرده و او گوش نمی داده و پیوسته در مجالس سماع حاضر می شده است (← ۱۳۸۳ش، ص ۴۸). در غزلیات نیز شواهد متعددی مبنی بر علاقه شدید او به نغمه و ترانه وجود دارد (برای نمونه ← همان، ص ۵۱۶، ۵۳۲، ۵۹۹). در بوستان نیز علاقة شدید خود را به نوای خوش نشان داده تا جایی که می گوید آواز چرخ چاه، که صوتی هماهنگ است، می تواند برای شوریدگان نغمة دل انگیزی باشد (همان، ص ۲۱۸). بااین همه، بنابر فحوای بوستان، سماع را برای هر کسی مجاز نمی دانسته است. از نظر او، سماع برای کسی سزاوار است که او را از عالم قال به عالم حال برد و بر شوریدگی معنوی او بیفزاید. اگر برای لهو و بازی باشد، می گوید: «قوی تر شود دیوش اندر دماغ» (همانجا). به نظر می رسد سعدی در این موضوع پیرو محمد غزالی* (متوفی ۵۰۵) و شهاب الدین ابوحفص عمر سهروردی بوده است (← فروزانفر، ص ۷۰۱ـ۷۰۲)؛ چه غزالی در نظامیة بغداد مدرّس بوده و سنّت فکری او مدتها بر فضای مدرسه حکومت داشته است و سعدی هم صدواندسالی بعد از غزالی، در مدرسة نظامیة بغداد درس خوانده است، بنابراین احتمال اثرپذیریِ او از غزالی پذیرفتنی است.
طبیعت نیز در روح بی قرار سعدی همان اثر موسیقی را دارد. شامگاهان که ماه در آسمان طلوع می کند، سپیده دمان که طبیعت نَفَس تازه می کند، بهاران که جهان از نو زندگی سر می گیرد، سعدی بی قراری از سر می گیرد (برای نمونه ← سعدی، ۱۳۸۳ش، ص ۳۴۹، ۴۶۱، ۵۶۲، ۶۰۵).
در سعدی شناسی، بررسی آرایِ او در مسائل تربیتی جایگاه خاصی دارد و در این زمینه، کتابها و مقالات گوناگونی انتشار یافته است. اگر بخواهیم از موضوعاتی که سعدی از آنها صحبت کرده به زبان امروز نام ببریم، باید گفت سعدی از تأثیر عوامل ارثی و محیطی در پرورش و رفتار فرد (← همان، ص ۱۵، ۱۱۰، ۱۱۵)، تفاوتهای فردی (همان، ص ۱۱۳)، اثر تنبیه و تشویق در رفتار کودکان (← همان، ص ۱۱۱ـ۱۱۲)، نقشِ اولیا و مربیان (← همان، ص ۱۱۲، ۲۶۶) و مسائل دیگری نظیر اینها و برخی از مسائل فلسفی مرتبط با مسائل تربیتی سخن گفته است. آرای تربیتی سعدی نه تنها در باب هفتم گلستان، بلکه در دیگر آثارش نیز انعکاس دارد؛ او به خصوص یکی از ابواب دهگانه بوستان را به این موضوع اختصاص داده است. برخی از عقاید و آرای سعدی را در باب تربیت می توان چنین بیان کرد: تربیت باید از اوانِ کودکی و پابه پای رشدِ کودک انجام گیرد؛ هرکه در خُردی تربیت نبیند در بزرگی روی رستگاری نخواهد دید؛ تربیت کودک از وظایف مهم والدین است؛ کودک را باید به موقع به معلم سپرد و به موقع به تعلیم وتربیت او اقدام کرد؛ معلمان باید در تعلیم و تربیت، نرمی و درشتی و تشویق و تنبیه را به هم درآمیزند تا بتوانند نتیجة مطلوب را به دست آورند؛ و کودک را باید از همنشین بد دور نگاه داشت. دربارة تربیت فرزند، سعدی بر آن است که پسر را نباید نازپرورده بار آورد که دراین صورت «بسا روزگارا که سختی برد» و می گوید پسر باید خردمند و پرهیزگار بار آید (همان، ص ۲۶۶) و باید پیشه ای بیاموزد که ثروت و زر و سیم بر محل خطر است و ناچار به پایان می رسد، اما اگر صنعتی آموخته باشد، هیچ وقت کیسه اش تهی نمی شود و درمانده نمی گردد (همانجا، نیز ← ص ۷۷، ۱۱۰).
سعدی در باب هشتم بوستان حکایتی نقل می کند که در آن فقیهی از کنار مرد جوانی که از شدت مستی بر زمین افتاده است می گذرد. جوان سر بر می آورد و خطاب به فقیه می گوید: «نه آخر در امکان تقدیر هست/ که فردا چو من باشی افتاده مست// تو را آسمان خط به مسجد نوشت/ مزن طعنه بر دیگری در کنشت» (همان، ص ۲۷۷). صرف نظر از اعتقاد به جبر، بنابر دو بیت اخیر که از عقاید اشاعره است و سعدی نیز از آنان متأثر است، در عالم تساهل و رواداری و انسان دوستیِ سعدی، مستی که در ملأعام بر زمین افتاده، رویارو و مقابل فقیه قرار می گیرد و می تواند بر او خرده بگیرد و این از تساهل و سعه مشرب سعدی است. اما در همین باب، در حکایت بت سومنات، سعدی بت پرست را می کشد (← همان، ص۲۸۰ـ۲۸۱) که در تناقض با عقیده سابق سعدی است و سعة مشرب سعدی را خدشه دار می کند (← دشتی، ص ۳۸۸). سعدی طبعاً نمی توانسته است از محیط فکری خود فراتر بیندیشد و به ویژه فیلسوف نبوده که دستگاه منسجم فلسفی بسازد. صرف نظر از این تناقضات و پاره ای از لغزشها، براساس آنچه از مجموع بوستان و گلستان برمی آید، سعدی متدین بود و دیانت را برای اخلاق و عدالت (دو رکن مهم در تربیت بشری) می خواست، نه دینداریِ صرفاً معطوف به عبادت و غیرمعطوف به جنبه اخلاقی و اجتماعی آن. آرزوی اخلاق نیک و مردمی و انسانیت در تک تک افراد و رعایت عدالت توسط حکومت و تک تک مأموران حکومتی و رعایت حقوق بشر از آثار سعدی استنتاج می شود (← سعدی، ۱۳۸۳ش، ص۱۶۵ـ۱۶۷، ۱۷۰ـ۱۷۳).
باب اول گلستان، در سیرت پادشاهان، طولانی ترین باب این کتاب است و در آن ۴۱ حکایت آمده، ولی همة حکایتها به سیرت پادشاهان برنمی گردد. به نظر می رسد که در اغلب موارد، قصد نویسنده بیان محاسن و معایب اجتماعی و اخلاقی بشری بوده و نهایتاً به اصلاح جامعه توجه داشته است. البته در کل حکایتها، از جهت نظام اجتماعی و امور کشورداری، یا به قول قدما «سیاست مُدُن»، یک نظام فکری خاص تعقیب نشده، بلکه نظر نویسنده متوجه عمل و مورد بوده و در هر مورد، نتیجه ای متناسب با حکایت گرفته شده است. در چند حکایت (۱۱، ۱۲، ۲۰، ۲۲، ۲۶، ۳۰)، مذمّت و تقبیح ستم و سفارش به عدالت و در حکایتهای ۶ و ۱۰ و ۲۸، نظریة مهم سعدی در آیین کشورداری مطرح شده است؛ این نظریه بر آن است که تکیة پادشاه باید بر رعیت باشد و پادشاهی که رعیت او را تأیید می کند از خطر دشمن در امان است و پادشاه برای پاس و نگهداری رعیت است، نه رعیت برای اطاعت از پادشاه.
مقایسة مدیحه های سعدی با مدیحه های گذشتگانش نیک نشان می دهد که وی همچون آنان شعر را در خدمت قدرت نیاورده و انسانیت را به خواری و ذلّت نکشیده است. ازجمله قصاید معروف سعدی قصیده ای در مدح امیر انکیانو (حکومت در فارس: ۶۶۷ـ۶۷۱) است. سعدی در این قصیده، جز پند و اندرز، چیزی که بتوان از نظر اخلاقی بر او خرده گرفت در حق این امیر مقتدر مغولی نگفته است (← همان، ص ۶۵۰ـ ۶۵۲). از قصاید مفصّل او قصیده ای در مدح شمس الدین محمد جوینی، وزیر ایرانی دوره مغول (← جوینی*، خاندان)، معروف به صاحب دیوان است (← همان، ص ۶۴۷ـ۶۵۳). اگر این مدح را با مدح امیر انکیانو مقایسه کنیم، باید بگوییم که سعدی در مدح وزیر شمس الدین بیشتر مایه می گذارد و اوصاف و القاب بیشتر و شاید اغراق آمیزی دربارة او به کار می برد که نباید آن را از شیفتگی سعدی به قدرت، بلکه اثر شیفتگی وی به فضل و دانش پروری وزیر دانست.
سعدی در میان مردم می زیست و واقعیتهای عصر خود را درک کرده بود. او از خصیصة قدرت و ماهیت حکومت در محدودة ذهنیت روزگار خود آگاه و در همان حال به مراکز قدرت نزدیک بود؛ پس صواب آن می دید که ضمن ستایش از قدرتمندان، آنان را پند دهد و به مسئولیتهای حکومتی شان واقف گرداند (نیز ← دشتی، ص ۳۲۴ـ۳۲۶؛ زرین کوب، ص ۲۵۲).
شور و زنده دلی، سرزندگی، سودازدگی، درک زندگی و قلب پرتپش زندگی چیزهایی است که رایحه آنها از شعر سعدی به مشام می رسد. درواقع، همة این الفاظ از یک چیز حکایت می کنند و اگر بنا باشد یک تعبیر به کار ببریم، شاید «سودازده» بهتر از هر کلمة دیگری بیانگر صفت و حالت روحی سعدی باشد؛ کلمه ای که او خود بارها آن را به کاربرده است. طبعاً عظمت سعدی در این نیست که سودازده است، بلکه در آن است که سودازدگی و آتش حاصل از آن را از طریق کلام به خواننده منتقل می کند.
سعدی توانسته از عام ترین عواطف آدمی، ساده و روان و موجز و با زیبایی بسیار سخن بگوید و محتوای ضمیر پرنشاط و جمال جو و عشق پرور خود را در مصراعها و بیتهایی بیان کند که قدرت القایی بی نظیری می یابند.
تصویر به معنای محدود آن، شامل تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه، در غزل سعدی نسبتاً کم و در بعضی از غزلها بسیار کم است. صدها بیت در دیوان او بدون تصویر شعریت یافته است، اما اگر تصویر را در معنی وسیع آن درنظر بگیریم، شعر سعدی مالامال از تصویر است. بدین معنی که در بسیاری از اشعار او از عناصر تصویر در معنای محدود کلمه، یعنی تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه، خبری نیست، اما شاعر صحنه ای را در مخیّلة خواننده و شنونده ترسیم می کند و به آن صحنه خیالی رنگ عاطفی می پاشد. جایی که سعدی از تصویر استفاده می کند، غالباً تصویرهای عام و شایع را به کار می برد؛ گویی به تداعیهای مأنوس ذهن خوانندگان توجه دارد. هنر سعدی در آن نیست که تصویر جدید بسازد، بلکه در آن است که می داند تصویرهای عام و شایع را کجا و چگونه به کار ببرد و چگونه بیشترین بار عاطفی را تزریق کند.
۳) سعدی شاعری جهانی. آثار سعدی از قرن یازدهم/ هفدهم به زبانهای اروپایی ترجمه شد. گلستان ترجمة سِمِله (پاریس ۱۸۳۴) و بوستان ترجمة باربیه دومنار (پاریس ۱۸۸۰) به زبان فرانسوی بسیار شهرت یافتند (برای اطلاع بیشتر در این باره ← بوستان*، گلستان*). پیشتر از آنان، گرانگره دولاگرانژ (متوفی ۱۲۷۵/۱۸۵۹)، شاعر فرانسوی، بخشهایی از دیوان سعدی را در >منتخبات ]آثار[ عرب< (پاریس ۱۸۲۸) به فرانسوی منتشر کرده بود. تأثیر سعدی در ادبیات فرانسوی درخور توجه است. نخستین اثری که در آغاز قرن سیزدهم/ نوزدهم به تأثر از آثار سعدی در فرانسه انتشار یافت، نمایشنامه ای منظوم در سه پرده با نام >گلستان، یا، محلِّل سمرقند<، نوشتة پوئاسون دولاشابوسی یر، بود که همچون برخی از حکایتهای گلستان، عشق و طنز و مطایبه را درهم آمیخته بود. این نمایشنامه در ۱۲۹۹/۱۸۰۵ روی صحنه رفت و موفقیتی بسیار به دست آورد (حدیدی، ص ۲۹۳). نویسندة این نمایشنامه سعدی را بسیار خوب می شناخت و علاوه بر گلستان، با دیگر آثار او آشنایی داشت. آنچه در این نمایشنامه بیشتر مورد توجه و ستایش فرانسویان قرار گرفت حمله های نویسنده به دین داران دروغین در قالب طنز و مطایبه بود؛ آن هم از زبان سعدی که فرانسویان از دیرباز او را حکیمی فرزانه و شاعری خردمند می شناختند (همان، ص ۲۹۷).
در قرن نوزدهم، ویکتور هوگو، شاعر و نویسندة فرانسوی، از همة آنچه دربارة شرق و ایران و شاعران ایرانی خوانده بود، در کتابی با نام >شرقیات< بهره برد. هوگو در چاپ اول >شرقیات<، عبارت سعدی در دیباجة گلستان («باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان عیش ربیعش را به طیش خریف مبدّل نکند») را ترجمه و در آغاز قطعه ای با نام «نوامبر» (ماه خزان) آورده است (← همان، ص۲۹۸ـ۳۰۰). پس از ویکتور هوگو، آلفرد دو موسه مضمون یکی از زیباترین داستانهای خود با نام >سرگذشت سار سفید< را از آثار سعدی الهام گرفت (همان، ص۳۰۰).
وقتی که در ۱۳۰۴/۱۸۸۷ سعدی کارنو (متوفی ۱۳۱۱/ ۱۸۹۴) به ریاست جمهوری فرانسه برگزیده شد، نام سعدی بیش از پیش در این کشور بر سر زبانها افتاد. نیای او، لازار کارنو (متوفی ۱۲۴۷/۱۸۳۲)، به سعدی عشق می ورزید و به تأسی از آنچه در گلستان در سیرت پادشاهان و اخلاق درویشان خوانده بود، افکار آزادی خواهانه داشت. او به یاد سعدی، پسر خود را سعدی نامید که در کودکی درگذشت. سپس پسر دوم را سعدی نامید و او هم در جوانی درگذشت. پسر سوم او به پیروی از پدر و به یاد برادرش، فرزند خود را سعدی نامید که رئیس جمهور شد (همان، ص ۳۰۳ـ۳۰۴).
در اوایل قرن چهاردهم/ اواخر قرن نوزدهم، اوژن مانوئل مجموعه داستانی با نام >اشعار خانه و مدرسه< نوشت و در برخی از داستانها از آثار سعدی الهام گرفت. آندره بلسور، از نویسندگان همان دوره، چکامه ای بلند در وصف سعدی سرود و طنز و مطایبه و انتقادهای اجتماعی را با آن درآمیخت (همان، ص ۳۰۷). آنا کنتس ماتیو دونوآی (متوفی ۱۳۱۲ش/۱۹۳۳)، شاعر و نویسندة اهل رومانی که در پاریس پرورش یافته بود، چکامة «باغ دلگشا» از بخش اول اشعار خود را در کتاب >شگفت زدگیها< (پاریس ۱۹۰۷) تحت تأثیر اندیشه های سعدی و به یاد او سرود (همان، ص۳۱۰ـ۳۱۱).
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، موریس بارس، که از کودکی با گلستان پرورش یافته بود و با یاری دوستانی چون هانری ماسه* با ادبیات فارسی آشنا شده بود، در آثارش متأثر از سعدی بود (همان، ص ۳۱۵، ۳۱۸). شاعر و نویسندة دیگری که از سعدی الهام گرفته لئون گی یو دوسه است. او در شناساندن سعدی به خوانندگان فرانسوی تأثیر بسیاری داشت، زیرا از ۱۳۲۱ (۱۲۸۱ش)/۱۹۰۳ تا ۱۳۴۰ش/ ۱۹۶۱، ۵۸ سال به انتشار داستانهایی پرداخت که اساس آنها را کم وبیش از آثار سعدی وام گرفته بود. آنچه از آثار سعدی برای او جذابیت داشت ارزش اخلاقی حکایات سعدی و احساسات رقیق و نکته سنجی و ظرافت طبع او بود. گی یو دوسه سعدی را سرایندة سرود عشق می دانست (همان، ص ۳۲۱ـ۳۲۳).
ژان کُبس، شاعر بلژیکی فرانسوی زبان، در مجموعة اشعار خود با عنوان >گلهای شب< (پاریس ۱۹۴۹) داستان شبهای درازی را که با گلستان سعدی به سر برده باز گفته و می خواسته گلستانی دیگر بسازد (همان، ص ۳۲۶).
لوئی آراگون، شاعر فرانسوی در قرن بیستم، کتابی به شعر با نام الزا، در وصف معشوقه اش با همین نام، دارد که اساس آن را از شعری در دیباجة گلستان وام گرفته است: «گِلی خوشبوی در حمام روزی/ رسید از دست محبوبی به دستم...» (همان، ص۳۲۷).
آلکساندر پوشکین، شاعر روس، در مهم ترین اثرش، منظومة یوگنی انگین (ج ۱، ص ۳۰۸)، با ذکر نام سعدی یکی از حکایتهای بوستان (← سعدی، ۱۳۸۳ش، ص ۱۶۴) را تضمین کرده که نشان دهنده تأثر عمیق پوشکین از سعدی است.
از ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۴/۱۸۹۴ـ۱۸۹۶ برخی از پارسیان هند پاره ای از غزلیات سعدی را به انگلیسی ترجمه و در بمبئی منتشر کردند (← ماسه، ص۳۹۰). در ۱۳۲۲/۱۹۰۴ هولدن منتخباتی از اشعار سعدی و دیگر شاعران فارسی گوی را به انگلیسی در >گلهایی از گلستان فارسی< در لندن منتشر کرد.
در ۱۳۲۷/ ۱۹۰۹ یکی از پارسیان هند با نام سهرابجی فَردونجی مولا ترجمة انگلیسی خواتیم غزلیات سعدی را در بمبئی به چاپ رساند (همان، ص ۳۹۱).
ایتالو پیتتسی در مجلد اول >تاریخ شعر فارسی< (تورن ۱۸۹۴) منتخبی از دیوان سعدی را به زبان ایتالیایی ترجمه و منتشر کرد (همان، ص۳۹۰).
یوهان ولفگانگ فون گوته (متوفی ۱۲۴۸/ ۱۸۳۲) نخست با ترجمة آلمانی آدام اولئاریوس* از گلستان سعدی در ۱۰۶۴/۱۶۵۴، با ادبیات فارسی آشنا شد (← گوته، مقدمه شفا، ص ۶)، سپس در دیوان شرقی خود از بسیاری از قطعات آن الهام گرفت (برای نمونه ← ص۴۱، ۱۳۵، ۱۳۷، ۱۴۰). از بین دانشمندان آلمانی، نخست گراف از ۱۲۷۱ تا ۱۲۸۱/ ۱۸۵۵ـ۱۸۶۴ به ترجمه و نشر قصاید و غزلهای سعدی به آلمانی پرداخت (ماسه، ص ۳۸۹)، سپس فریدریش روکرت* منتخبی از دیوان سعدی را به آلمانی ترجمه و منتشر کرد (برلین ۱۸۹۴؛ ← همان، ص۳۹۰).
ادیبان و دانشمندان عربی زبان هم به سعدی توجه داشته و آثارش را به عربی ترجمه کرده اند. مثلاً در ۱۳۷۹ش/۲۰۰۰ سه استاد ایرانی، حسین خطیبی نوری*، خلیل خطیب رهبر و سیدمحمد ترابی به درخواست مؤسسه جایزة عبدالعزیز سعود بابْطین، گزیده ای از غزلها و قصیده های سعدی را با همکاری یکدیگر فراهم آوردند که با حمایت مؤسسة بابطین، ترجمة عربی آن گزیده به نثر عربی به قلم عارف الزغول همراه با برگردان آن به شعر عربی توسط مصطفی عَکرَمه تحت نظر ویکتور اَلْکِک منتشر شد، با این عنوان: مختاراتُ مِنْ شِعر سعدی الشیرازی بالفارسیة (کویت، ۲۰۰۰/ ۱۳۷۹ش). محمد علاءالدین منصور هم غزلهای سعدی را به عربی ترجمه کرده است باعنوان غزلیات سعدی الشیرازی (قاهره، ۲۰۰۵/ ۱۳۸۴ش).
غزلها و رباعیات سعدی به ترکی استانبولی هم به قلم نوری گنج عثمان ترجمه و منتشر شده است (آنکارا ۱۹۴۷؛ در این مقاله تنها به دیوان شعر سعدی پرداخته شده است. برای ترجمه های بوستان و گلستان ← بوستان*؛ گلستان*).
در مقابل عدة بسیاری که سعدی را ستوده اند، کسانی نیز بر او خرده گرفته و او را از دیدگاههای گوناگون ارزیابی کرده اند. یکی از ناقدان سعدی احمد کسروی (متوفی ۱۳۲۴ش) است. او در کتاب در پیرامون ادبیات (ص ۶۸ـ۷۰) بر سخنان متناقض نمای سعدی خرده گرفته، او را جبری گرا دانسته و گفته است که سعدی فقط می خواسته سخن ببافد و شعر بگوید و راست و دروغ و نیک و بد را به رشتة سخن کشیده است. کسروی توجه نکرده که سعدی همان افکار رایج جامعه را داشته که در آن روزگار تحت سیطرة اشاعره بود و جبری گری یکی از اصول مسلّم آنان است که در جامعه رایج و شایع بود و دیگر آنکه آثار سعدی به تدریج به وجود آمده و شاعر در هر مقام و موقعیتی، نظری داشته که در شعر و نثرش بازتاب یافته است.
علی دشتی (متوفی ۱۳۶۰ش) در کتاب در قلمرو سعدی به بررسی آثار و افکار سعدی پرداخته و در بخشی از آن به انتقادهای کسروی پاسخ داده است. او نیز در فصل پایانی کتاب خود به انتقاد از عقاید و نقیضه گوییهای سعدی پرداخته است. او خداشناسی سعدی را با نقد دو بیت از گلستان خداشناسی عامیانه دانسته است. آن دو بیت این است: «ای کریمی که از خزانة غیب/ گبر و ترسا وظیفه خور داری// دوستان را کجا کنی محروم/ تو که با دشمنان نظر داری» (دشتی، ص ۳۶۱ـ۳۷۶).
از دیگر ناقدان سعدی نیمایوشیج (متوفی ۱۳۳۸ش) است. او به سعدی ایراد گرفته که سخنانش عادی است، معنی تازه ای در نظر نداشته و هیچ ابهامی در سخن او نیست (← نیما یوشیج، ص۲۳۱ـ۲۳۲). هرچند غزل سعدی از مضامین ابهام آمیز عرفانی خالی است، اینکه سعدی توانسته است با زبانی ساده و همه فهم و درعین حال شکوهمند و استوار سخن بگوید، حسن سعدی است و همین ویژگی اوست که او را قرنهای متمادی در رأس هرم تاریخ ادبیات فارسی قرار داده و همواره خواننده داشته است.
احمد شاملو (متوفی ۱۳۷۹ش) از دیگر نقدکنندگان سعدی است. شاملو سعدی را نه شاعر، بلکه ناظم می داند. درحالی که حافظ را شاعر بزرگی می داند، سعدی را بزرگ ترین ناظم زبان فارسی قلمداد می کند (← ص ۱۴۷ـ۱۵۶). شاملو مانند نیما نتوانسته است به ماهیت شعر سعدی دست یابد. کاربرد سیلان وار و بی دغدغه زبان بی استفاده از تصویر که بتواند عاطفه شاعر را به تمامی بیان کند و درعین حال عاطفه خواننده را برانگیزد هنری است که سعدی در آن به اوج رسیده و توانسته است عام ترین و شایع ترین عواطف بشری را به زبانی ساده و درعین حال دست نیافتنی (سهلِ ممتنع) بیان کند.
منابع: ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛ ابن فُوَطی، مجمع الآداب فی معجم الالقاب، چاپ محمدالکاظم، تهران ۱۴۱۶؛ عباس اقبال آشتیانی، «زمان تولد و اوایل زندگانی سعدی»، تعلیم و تربیت (ویژه نامه سعدی نامه)، سال ۷، ش ۱۱ و ۱۲ (بهمن و اسفند ۱۳۱۶)؛ جنیدبن محمود جنید شیرازی، شدّالأزار فی حطّ الاوزار عن زوّار المزار، چاپ محمد قزوینی و عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۶ش؛ جواد حدیدی، از سعدی تا آراگون: تأثیر ادبیات فارسی در ادبیات فرانسه، تهران ۱۳۷۳ش؛ خوانساری؛ علی دشتی، قلمرو سعدی ]تهران ?۱۳۳۹ش[؛ دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکرة الشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن ۱۳۱۹/۱۹۰۱؛ عبدالحسین زرین کوب، با کاروان حلّه: مجموعه نقد ادبی، تهران ۱۳۷۸ش؛ مصلح بن عبداللّه سعدی، کلیات سعدی، چاپ حسن انوری، تهران ۱۳۸۳ش؛ همو، مواعظ سعدی، چاپ محمدعلی فروغی، تهران ۱۳۲۰ش؛ احمد شاملو، «شاعری»، اندیشه و هنر، سال ۵، ش ۲ (۱۳۴۶ش)؛ ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی، ج ۳، بخش ۱، تهران ۱۳۷۸ش؛ بدیع الزمان فروزانفر، «سعدی و سهروردی»، تعلیم و تربیت (ویژه نامه سعدی نامه)، سال ۷، ش۱۱ و ۱۲ (بهمن و اسفند ۱۳۱۶)؛ محمد قزوینی، «ممدوحین شیخ سعدی»، در همان؛ احمد کسروی، در پیرامون ادبیات، چاپ عزیزاللّه علیزاده، تهران ۱۳۷۸ش؛ یوهان ولفگانگ فون گوته، دیوان شرقی، ]ترجمه شجاع الدین شفا[، ]بی جا ?۱۳۴۳ش[؛ هانری ماسه، تحقیق درباره سعدی، ترجمة محمدحسن مهدوی اردبیلی و غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۹ش؛ خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران ۱۳۵۰ـ۱۳۵۵ش؛ سعید نفیسی، «تاریخ درست درگذشت سعدی»، مجلة دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، سال ۶، ش۱ (مهر ۱۳۳۷)؛ نیما یوشیج، درباره ی هنر و شعر و شاعری، چاپ سیروس طاهباز، تهران ۱۳۸۵ش؛
Aleksandar Pushkin, Eugene Onegin: a novel in verse, translated from the Russian, with a commentary by Vladimdr Nabokov, Princeton, N. J. ۱۹۹۰.
/ حسن انوری /
4) سعدی و قرآن و حدیث. سعدی در استفاده از تمام عناصر فرهنگ اسلامی ازجمله قرآن، حدیث، مَثَل، و کلام مشایخ تبحر داشت. او در جای جای متون منثور و منظومش، به طرق مختلف و در قالب صنایع بلاغی گوناگون، به قرآن و حدیث توجه کرده و از آنها بهره برده است (محقق، ص40ـ41؛ برخلاف نظر دباشی که مدعی استقلال ادب فارسی، ازجمله آثار سعدی، از قرآن است ← >دایرة المعارف جهان نوین اسلام<، ج 3، ص 313). رشد و بالندگی سعدی در فرهنگ و تمدن اسلامی بوده که قرآن و حدیث یکی از پایه های اساسی آن بوده است. سعدی (1368ش، ص 89) خود اشاره کرده که در کودکی متعبد، شب خیز و مولَعِ زهد و پرهیز بوده و همه شب دیده بر هم نمی بسته و مصحف عزیز در کنار می گرفته است. او گاه مضمون یک آیة قرآن را در شعر خویش به فارسی ترجمه کرده است، مثلاً او در بیت «دوست نزدیک تر از من به من است/ وینت مشکل که من از وی دورم» (1368ش، ص90) به آیة «نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» (ق: 16) اشاره می کند. همچنین او گاهی در نثرش به صراحت به آیه ای از قرآن استشهاد کرده است؛ مثلاً جمله های آغازین گلستان، علاوه بر اینکه به آیة «لَئِنْ شَکَرْتُم لَاَزِیدَنَّکُم» (ابراهیم: 7) اشاره می کنند، به جملاتی از نهج البلاغة (خطبة 1) نیز مشابهت بسیار دارند (برای موارد دیگری از تأثیرپذیری سعدی از نهج البلاغة ← جعفری، ص137ـ146). او در گلستان (ص 131) به خطیبی کریه الصوت که خود را خوش آواز می پنداشت، چنین اشاره کرده: «نَعیبِ غُرابُ الْبَیْن در پرده الحان اوست یا آیت اِنَّ اَنْکَرَالاَصْوات در شأن او»، که به آیة 19 سورة لقمان استشهاد دارد. سعدی در رسائل نثر خویش با درج آیة 115 سورة بقره آورده «هرکه به پای به کعبه رود، او کعبه را طواف کند و هرکه به دل به کعبه رود، کعبه او را طواف کند، فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (1363شب، ص 913) و در گلستان (ص 103) هم آیة 44 سورة بقره را به زیبایی در نثر خویش آورده است: «فقیهی پدر را گفت هیچ از این سخنان رنگین دلاویز متکلمان در من اثر نمی کند، سبب آنکه نمی بینم از ایشان کرداری موافق گفتار. ترک دنیا به مردم آموزند/ خویشتن سیم و غله اندوزند... أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ» (برای دیگر استشهادات به آیات قرآن ← 1368ش، ص 56، 68، 116، 118، 169، 174).
سعدی در اشعار خویش گاه بخشی از آیات قرآن را اقتباس کرده است، مثلاً در بیت «وَ مَا أُبَرِّیُ نَفْسِی وَ لَا أُزَکّیهَا/ که هرچه نقل کنند از بشر در امکانست» (1363شب، ص 442)، بخشی از آیة 53 سورة یوسف را و در بیت عربی «فَطُوبی لِبَابٍ کَبَیت العَتیق/ حَوالَیهِ مِن کلِّ فَجٍّ عَمیق» (1363ش الف، ص 38)، بخشی از آیات 27 و 29 سورة حج را اقتباس کرده است؛ مشهورترین اقتباس او آنجاست که تمام مصراعی از یک بیت خود را بخشی از آیة 148 سورة اعراف یا 88 سورة طه، که موزون افتاده، قرار داده است: «ابلهی را دیدم سمین، خلعتی ثمین در بر و قَصَبی مصری بر سر و مرکبی تازی در زیر ران و غلامی از پی دوان. کسی گفت سعدی چون می بینی این دیبای مُعلَم بر این حیوان لایَعْلَم؟ گفتم خطی زشت است که به آبِ زر نبشته است. قد شابَهَ بِالوَری حِمارٌ/ عِجْلاً جَسَداً له خُوارٌ. گفته اند یک طلعت زیبا به از هزار خِلعت دیبا» (1368ش، ص 119؛ برای دیگر اقتباسهای قرآنی در شعر سعدی ← سعدی، 1363شالف، ص 146، 200).
سعدی از صنعت تلمیح* بسیار بهره برده است. او در ابیات «کاش کانان که عیب من جستند/ رویت ای دلستان بدیدندی// تا به جای ترنج در نظرت/ بی خبر دستها بریدندی» (1368ش، ص 144) یا در بیت «گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی/ روا بود که ملامت کنی زلیخا را» (1363شب، ص 413)، تلمیحی به آیة 31 سورة یوسف دارد. همچنین در ابیات «عِلم چندان که بیشتر خوانی/ چون عمل در تو نیست نادانی// نه محقق بود نه دانشمند/ چارپایی بر او کتابی چند» (1368ش، ص 170) تلمیحی به آیة 5 سورة جمعه دارد. بیت «من سگ اصحاب کهفم بر در مردان مقیم/ گردِ هر در می نگردم استخوانی گو مباش» (1363شب، ص 795) تلمیحی است به آیة 18 سورة کهف. سعدی در بیت «درخت زَقوم ار به جان پروری/ مپندار هرگز کز او برخوری» (1363شالف، ص 63) به آیة 43 سورة دخان اشاره کرده است. او در ابیات مشهور «با بدان یار گشت همسر لوط/ خاندان نبوتش گم شد// سگ اصحاب کهف روزی چند/ پی نیکان گرفت و مردم شد» (1368ش، ص62) به آیة 18 سورة کهف و آیة 10 سورة تحریم اشاره کرده است. بیت «دوست به دنیا و آخرت نتوان داد/ صحبت یوسف به از دراهم معدود» (1363شب، ص718) به آیة 20 سورة یوسف و بیت مشهور «در کوی تو معروفم و از روی تو محروم/ گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده» (1363شب، ص 594) با ظرافت تمام به آیات 17 و 18 سورة یوسف تلمیح دارد. سعدی در بیت «مرا گناه خودست ار ملامت تو برم/ که عشق بارِ گران بود و من ظلوم و جهول» (1363شب، ص540) به آیة 72 سورة احزاب تلمیح دارد و از امانت مذکور در آیه به عشق تعبیر می کند.
سعدی به احادیث نیز توجه ویژه ای داشته است. او گاه با صراحت در شعر یا نثر خویش به اقتباس از حدیث یا استناد به آن پرداخته و گاه معنای یک حدیث را در شعر خویش ترجمه یا تضمین* کرده است، مثلاً او در بیت «حدیث درست آخر از مصطفاست/ که بخشایش و خیر دفع بلاست» (1363شالف، ص97) به صراحت به حدیث نبوی «الصَدَقَةُ تَمْنَعُ سَبعینَ نوعاً مِنْ انواعِ البَلاءِ» (سُیوطی، ج 2، ص 115؛ نیز ← کلینی، ج 4، ص 3؛ ابن بابویه، ص 142) اشاره کرده است. سعدی همچنین در گلستان (ص162) آورده که از بزرگی معنیِ حدیث «اَعدی عَدُوِّکَ نُفْسُکَ الّتی بَیْنَ جَنْبَیْکَ» را پرسیدند و او مدارا با نفس را موجب زیادشدن دشمنی آن ذکر کرد. علاوه براین، سعدی در گلستان به احادیث نبوی مشهور دربارة فطری بودن توحید استناد کرده است، مانند «ما مِنْ مَوْلُودٍ الّا وقَدْ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ...» (ص 62)؛ «کَلِّمِ الناسَ عَلی قَدْرِ عُقُولِهِم» (ص 142)؛ «اَلفَقْرُ فَخْری» (ص 163)؛ «کادَ الفَقْرُ اَنْ یَکونَ کُفرَاً» (ص 164). او در بوستان (ص35) نیز به حدیث نبوی «لااُحصی ثناءً عَلیکَ اَنْتَ کما اَثْنَیتَ عَلی نَفْسِکَ» (احمدبن حنبل، ج 1، ص96، 118) استناد کرده است.
سعدی گاه مضمون حکایتی را که در احادیث نقل شده در شعر خویش گنجانده است. او حکایت اسیرشدن دختر حاتِم طائی را در بوستان (ص 92) نقل کرده که برگرفته از خبری است که از امام علی علیه السلام نقل شده است (همان، تعلیقات یوسفی، ص290) یا در بوستان (ص 85)، حکایتی را نقل کرده که مردی در بیابان سگی را دید که از تشنگی رمقی نداشت و به او آب داد و سیرابش کرد و خدا به پاس این کار، او را به بهشت درآورد که مضمون این حکایت در حدیثی نبوی در صحیح بخاری (ج 1، ص51) آمده است.
سعدی گاه معنای حدیثی را به طور ضمنی در شعرش گنجانده است؛ او در بیت «که حاتِم بدان نام و آوازه خواست/ تو را سعی و جهد از برای خداست» (1363شالف، ص 93) اشاره به حدیثی دارد که عَدی، پسر حاتِم طائی، از پیامبر اکرم دربارة نیکیهای پدرش پرسید که آیا مأجور است و پیامبر در پاسخش فرمود پدرت به آنچه دنبالش بود، یعنی «نیکنامی و نماد بخشندگی شدن»، رسید (ابن عساکر، ج 11، ص 359). همچنین در بیت «بلندیت باید تواضع گزین/ که آن بام را نیست سُلَّم جز این» (1363شالف، ص116) به حدیث «بالتواضعِ تَکونُ الرِّفْعَة» از امام علی (آمِدی، ص 296) اشاره کرده است. ابیات «چو دشمن بعجز اندر آمد ز در/ نباید که پرخاش جویی دگر// چو زنهار خواهد کرم پیشه کن/ ببخشای و از مکرش اندیشه کن» (1363شالف، ص 74) یادآور قسمتی از نامة امام علی به مالک اشتر است: «ولاتدفعن صلحاً دعاک الیه عدوک...» (چون دشمنت تو را به صلح دعوت کند و در آن رضای خدا باشد، دعوتش را رد مکن، اما بعد از صلح با دشمن، هرچه بیشتر از او احتیاط کن؛ نهج البلاغة، نامة 53؛ دربارة تأثیر قرآن و حدیث در آثار سعدی، علاوه بر کتابهایی که به طور عام به تأثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسی پرداخته اند، حکیمه دبیران، ص 25ـ39، و محمدحسین یاسایی، ص 329ـ341، مقالة مستقل نوشته اند).
منابع: علاوه بر قرآن؛ عبدالواحدبن محمد آمِدی، غررالحکم و دررالکلم: مجموعة من کلمات و حکم الامام علی علیه السلام، چاپ مهدی رجائی، قم 1410/ 1990؛ ابن بابویه، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم 1368ش؛ ابن عساکر؛ احمدبن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بی تا.[؛ بخاری؛ محمدمهدی جعفری، «تأثیرپذیری سعدی از نهج البلاغه»، در سعدی شناسی، دفتر2، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، شیراز: بنیاد فارس شناسی، 1378ش؛ حکیمه دبیران، «تأثیر قرآن و حدیث در آثار سعدی»، در ذکر جمیل سعدی: مجموعه مقالات و اشعار بمناسبت بزرگداشت هشتصدمین سالگرد تولد شیخ اجل سعدی علیه الرحمة، ج 2، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369ش؛ مصلح بن عبداللّه سعدی، بوستان سعدی: سعدی نامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1363شالف؛ همو، کلیات سعدی، چاپ محمدعلی فروغی، تهران 1363شب؛ همو، گلستان سعدی، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1368ش؛ عبدالرحمان بن ابی بکر سُیوطی، الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، بیروت 1401/ 1981؛ علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، نهج البلاغة، چاپ صبحی صالح، بیروت 1387/1967، چاپ افست قم ]بی تا.[؛ کلینی (بیروت)؛ مهدی محقق، «سعدی و فرهنگ اسلامی»، در سعدی شناسی، همان؛ محمدحسین یاسایی، «تأثیر قرآن در آثار سعدی»، در ذکر جمیل سعدی، ج 3، همان؛
The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world, ed. John L. Esposito, New York 1995, s. v. “Persian literature” (by Hamid Dabashi).
/ محسن معینی /
5) سعدیه. سعدی در شیراز در دره ای در دامنة کوه پهندر (فهندر) در خانقاهی که خود در میان باغی باصفا و خرم ساخته بود دفن شد (ابن بطوطه، ج 1، ص 226؛ هدایت، ص 133). این خانقاه که بقعه، تکیه، آرامگاه و بعدها سعدیه نام گرفت، در کنار قنات بندر قرار داشت (← جنید شیرازی، ص 462؛ فسائی، ج2، ص147؛ فرصت شیرازی، ص 466ـ 467) و امروزه در انتهای خیابان بوستان قرار دارد (← نصر، ص 73).
نهر قنات بندر یا قنات سعدی، که از کوه چهل مقام در شرق شیراز سرچشمه می گیرد، در عمق تقریباً شش متری زمینِ محوطة آرامگاه درون حوض مرمرین سرپوشیده ای از زمان سعدی می ریزد و پس از عبور از زیرزمین، در فاصله حدود 200متری جنوب سعدیه پدیدار می گردد (افسر، ص 115؛ نیز ← ابن بطوطه، همانجا؛ حمداللّه مستوفی، ص 115). بنای اولیه آرامگاه در دورة اتابکان ــ ابوبکربن سعد زنگی (حکـ : 623ـ658) بنیاد گذاشته شد و به تدریج با حوض و سنگ قبری با کتیبه ای به خط ثلث و صندوقی چوبی تکمیل گردید (سامی، ص 226ـ227). قطعاتی از این سنگ قبر با کتیبه ای به خط ثلث، که تا دورة زندیه برجا بود، اکنون در موزة پارس (در شیراز) نگهداری می شود. قطعه سنگ دیگری نیز به شکل مکعب مستطیل حاوی اشعار سعدی در سعدیه نگهداری می شود که جزء سردر قبلی این بنا بوده است (بهروزی، ص 27). سلاطین تیموری به ویژه ابراهیم سلطان (متوفی 838)، فرزند شاهرخ تیموری، تعمیراتی در بنا انجام داده اند و کتیبه هایی به خط نستعلیق به قلم وی بر ازارة دیوار روی کاشی معرق نگارش یافته است (منشی قمی، ص30). تا دورة صفوی، بنای آرامگاه به شکل مسجد و مدرسه ای کهنه پابرجا بود (← تاورنیه، ص 305). سپس یعقوب ذوالقدر حکمران فارس در 998 آن را خراب کرد (سامی، ص228).
در 1187، کریم خان زند بنایی دوطبقه از گچ و آجر بر آرامگاه سعدی ساخت. طبقة اول حدود یک متر از سطح زمین بالاتر بود و در راهروی وسط آن پلکان طبقة دوم قرار داشت. در شرق راهرو، دو اتاق بود و درون اتاق وسیع تر، که طاقی بلند داشت، قبر سعدی با مِعجَری چوبی قرار داشت. بر روی قبر، سنگ بزرگ مرمرینی بود. بالای قبر سعدی به احترام او سقفی نداشت و طاق آن به اندازة دو طبقه مرتفع بود. در غرب راهرو نیز دو اتاقْ قرینه سمت شرق قرار داشت که بعدها شوریده شیرازی* در اتاق غربی این قسمت دفن شد. طبقة بالا اتاقهایی مشابه طبقة اول داشت و تمام اتاقها از جلو نیز در داشت (سدیدالسلطنه، ص51؛ فرصت شیرازی، ص 467؛ دیولافوا، ص423؛ نیز ← بهروزی، ص23؛ کمالی سروستانی، 1395ش).
در زمان قاجار، ضریحی آهنی روی قبر نصب شد (← جکسون، ص 333). میرزافتحعلی خان شیرازی در 1303 (← اعتمادالسلطنه، ص80) و حبیب اللّه خان قوام الملک در 1320 تعمیراتی در بنا انجام دادند (دانش پژوه، ص 165). در 1304ش نیز ابراهیم قوام الملک مجدداً دیواری در آن ساخت و درختان کاجی در آن کاشت (حکمت، بخش 1، ص 375).
در 1327ش، انجمن آثار ملی ایران ساخت آرامگاه فعلی را با طراحی محسن فروغی و علی صادق زیر نظر آندره گدار* آغاز کرد و در 1331ش به پایان رساند (سامی، ص 229، 369؛ بحرالعلومی، ص170). این بنا در 18 آذر 1354 با شمارة 1010 در فهرست آثار ملی به ثبت رسید (← پازوکی طرودی و شادمهر، ص233). شهرداری شیراز با طرح توسعة آرامگاه از 1380ش وسعت سعدیه را به 4ر5 هکتار رساند (کمالی سروستانی، 1395ش). باغ ورودی حدود 6260 مترمربع مساحت دارد. در شرق و غرب آرامگاه، نارنجستان قرار دارد. خیابان ورودی آرامگاه 22 متر عرض دارد و در هریک از باغچه های آن حوضی مستطیل با فواره ای سنگی تعبیه شده است. سنگهای لبة حوض یکپارچه و دیوارهای جنوبی باغ ورودی دارای نردة آهنی است (سامی، همانجاها؛ بحرالعلومی، ص 172).
آرامگاه با کوچه ای شش متری در شرق و کوچه ای چهارمتری در شمال از دهستان مجاور جدا شده است. این بنا با تأثیر از کاخ چهل ستون* اصفهان و معماری جدید، از دو ایوان
عمود برهم در امتداد شمالی جنوبی و شرقی غربی شکل گرفته است و ورودی مجموعه در راستای ورودی آرامگاه قرار دارد (مصطفوی، ص 56؛ امداد، ص 157؛ کمالی سروستانی، 1395ش).
بنای اصلی آرامگاه سعدی با 261 مترمربع مساحت در میان باغی با حدود یک هکتار وسعت و پر از گل و درخت سرو و صنوبر و کاج و تبریزی واقع است. یک ایوان جلو آرامگاه قرار دارد و سقف آن روی هشت ستون چهارضلعی سوار است. در نمای داخلی ایوان دو طاق نما و جلوی هر طاق نما حوض کوچکی وجود دارد. در انتهای ایوان، گنبدخانه با ابعاد 8 متر × 8 متر (از بیرون مکعب و از درون با نقشه هشت ضلعی) احداث شده که قبر و سنگ مزار سعدی به رنگ سماقی سرخ کم رنگ در آن جای دارد. نمای خارجی گنبد کاشی فیروزه ای و نمای داخلی آن تلفیقی از گچ و کاشی است (مصطفوی، همانجا؛ کمالی سروستانی، 1395ش؛ خرمایی، ص 73؛ بهروزی، ص 26). در امتداد بخش شرقی غربی گنبدخانه، رواقی با ابعاد 18متر× 6متر و هفت طاق شکل گرفته که تا انتهای بخش غربی ادامه دارد. در انتهای رواق، اتاقی با ابعاد حدود 6متر×6متر شامل آرامگاه شوریده است که به کتابخانه بدل شده است (امداد، همانجا؛ سامی، ص 236).
باغ نارنجستان با ابعاد 15متر × 70متر و دارای گلخانه در شمال و پشت آرامگاه قرار دارد. حدود ده متر پایین تر از حیاط آرامگاه و در غرب آرامگاه شوریده، حوضی هشت ضلعی به شکل سربینه و مسقف با طاق تعبیه شده که به حوض ماهی معروف است. از گذشته تا امروز شبهای چهارشنبه سوری در آن آب تنی می کنند (کمالی سروستانی، 1395ش).
حوض 28 پله پایین تر از سطح زمین است. کاشی کاریهای داخل حوض ماهی را، که به سبک معماری سلجوقی است، در 1372ش استاد تیرانداز طراحی و میراث فرهنگی اجرا کرده است. بر فراز حوض ماهی نورگیری هشت ضلعی و در دو طرف آن دو نورگیر چهارضلعی قرار دارد. در این قسمت امروز با گسترش فضای زیرصحن آرامگاه، چایخانه ای تعبیه شده است (بهروزی، ص30؛ کمالی سروستانی، 1395ش). از گذشته به سبب حرمت حوض، مردم از صید ماهیهایش کراهت داشتند (← تاورنیه، ص 305). دو ساختمان آجری کنار حوض ماهی بنا شده است. در وسط حیاط دو حوض مستطیل با جهت شمالی جنوبی در دو طرف محوطه آرامگاه و حوض دیگری در جهت شرقی غربی در مقابل ایوان اصلی بنا واقع شده است (کمالی سروستانی، 1395ش).
ساخت مایة بنا و ستونها از بتن مسلح است که با سنگهای سیاه در ازاره و قرمز به ویژه در ستونها و جلوی ایوان، پوشیده شده اند. سنگهای نمای بیرونی از تراورتن و نمای داخلی از مرمر است. تزیینات بنا شامل حجاری، کاشی هفت رنگ و معرق، گچ کاری و کتیبه نگاری است. سنگهای پایه های بنا سیاه و ستونها و جلوی ایوان قرمز است. روی در ورودی منتهی به گنبد، شرحی کوتاه از زندگی سعدی نوشته شده است. هفت کتیبه ازجمله تاریخ ساختمان جدید آرامگاه در داخل آرامگاه بر روی کاشیهای آبی رنگ معرق به خط نستعلیق از بوستان و گلستان به خط حاجی باقر نقاش و کریم فغفوری و ابراهیم بوذری نوشته شده است. کتیبه دیگری در ضلع شرقی ایوان از علی اصغر حکمت در 1330ش نگارش شده بود که در 1343ش تعویض گردید. روی سنگ قبر کنونی، علی اکبرخان قوام شیرازی اشعار بوستان را در چند ترنج تزیینی نوشته است (← مصطفوی، همانجا؛ سامی، ص229ـ236؛ بحرالعلومی، ص174ـ180؛ امداد، ص157ـ158).
سعدیه از دیرباز محل سکونت درویشان و مساکین و خلوت سلاطین، بزرگان، صلحا، مشایخ، دراویش و مسکینان بوده است (← دولتشاه سمرقندی، ص363؛ بسمل شیرازی، ص95؛ فرصت شیرازی، ص268ـ269). بزرگان زیادی در کنار سعدی دفن شده اند که بر اثر تخریب و تحول بنا از آنان نشانی نیست (دانش پژوه، ص190)، ازجمله حکیم متأله ملاعلی ملقب به قطب؛ میرزاعلی انصاری (← فرصت شیرازی، ص 469)؛ شمس الدین سمنانی از امرا و فقها (ابن بطوطه، ج 1، ص 234)؛ و پرتوی صاحب ساقی نامه (آذربیگدلی، ص 271).
منابع: لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی، آتشکده آذر، چاپ جعفر شهیدی، چاپ افست تهران 1337ش؛ ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/ 1987؛ محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، کتاب المآثر و الآثار، چاپ سنگی تهران ] 1307[؛ کرامت اللّه افسر، تاریخ بافت قدیمی شیراز، تهران 1374ش؛ حسن امداد، شیراز در گذشته و حال، شیراز ?]1339ش[؛ حسین بحرالعلومی، کارنامه انجمن آثار ملی، تهران 1355ش؛ علی اکبربن آقاعلی بسمل شیرازی، تذکره دلگشا، چاپ منصور رستگار فسائی، شیراز 1371ش؛ علی نقی بهروزی، بناهای تاریخی و آثار هنری جلگه شیراز، ]شیراز ?1354ش[؛ ناصر پازوکی طرودی و عبدالکریم شادمهر، آثار ثبت شده ایران در فهرست آثار ملی: از 24ر6ر1310 تا 24ر6ر 1384، تهران 1384ش؛ جنیدبن محمود جنید شیرازی، شدّالأِزار فی حَطّ الاوزار عن زوّارالمزار، چاپ محمد قزوینی و عباس اقبال آشتیانی، تهران 1366ش؛ علی اصغر حکمت، ره آورد حکمت : شرح مسافرتها و سفرنامه های میرزاعلی اصغرخان حکمت شیرازی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1379ش؛ حمداللّه مستوفی، نزهة القلوب؛ محمدکریم خرمایی، شیراز: یادگار گذشتگان، شیراز 1384ش؛ منوچهر دانش پژوه، شیراز: نگینی درخشان در فرهنگ و تمدن ایران زمین، تهران 1377ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، چاپ فاطمه علاقه، تهران 1385ش؛ ژن هانریت ماگر دیولافوا، سفرنامه مادام دیولافوا: ایران و کلده، ترجمه و نگارش علیمحمد فره وشی، تهران 1361ش؛ علی سامی، شیراز: شهر جاویدان، شیراز 1363ش؛ محمدعلی سدیدالسلطنه، سفرنامه سدیدالسلطنه: التدقیق فی سیرالطریق، چاپ احمد اقتداری، تهران 1362ش؛ محمدنصیربن جعفر فرصت شیرازی، آثارالعجم: در تاریخ و جغرافیای مشروح بلاد و اماکن فارس، چاپ سنگی بمبئی 1314، چاپ علی دهباشی، چاپ افست تهران 1362ش؛ حسن بن حسن فسائی، تاریخ فارسنامه ناصری، چاپ سنگی تهران 1312ـ1313/ 1895ـ1896، چاپ افست ]1340ش[؛ کوروش کمالی سروستانی، «سعدیه»، مرکز سعدی شناسی، 1395ش.
Retrieved Dec. 27, 2016, from http://sadishenasi.com/?content=40;
محمدتقی مصطفوی، اقلیم پارس، تهران 1343ش؛ احمدبن حسین منشی قمی، گلستان هنر، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران 1366ش؛ طاهره نصر، جستاری در شهرسازی و معماری زندیه، شیراز 1387ش؛ رضاقلی بن محمدهادی هدایت، تذکره ریاض العارفین، چاپ مهرعلی گرگانی، تهران ]1344ش[؛
Abraham Valentien Williams Jackson, Persia past and present: a book of travel and research, New York 1906; Jean-Baptiste Tavernier, Voyages en Perse et descriptions de ce royaume, Paris 1930.
/ منوچهر حمزه لو /