حکیم، خاندان، از خاندانهای علمی و سیاسی شیعی معروف در عراق معاصر. نسب خاندان حکیم به حسن مثنی*، پسر امام حسن علیه السلام، می رسد (رجوع کنید به سراج، ص ۲۱؛ عامری، ج ۱، ص ۱۲۰). در قرن یازدهم هجری، جد بزرگ این خاندان به نام سیدعلی حکیم، پسر سید مرادبن سیدشاه اسداللّه، طبیب ویژه شاه عباس اول صفوی (متوفی ۱۰۳۸) بود. سیدعلی به سبب دانش و فضیلتش مورد احترام همگان بود. کتاب المجرّبات الطبیة اثر اوست (امینی، ج ۱، ص ۴۲۱ـ۴۲۲؛ سراج، ص ۲۱ـ۲۲). در ۱۰۳۳، سیدعلی به همراه شاه عباس صفوی برای زیارت مرقد امیرمؤمنان علیه السلام به نجف رفت و با اصرار مردم آنجا برای طبابت در نجف سکونت گزید. از این زمان به سیدعلی حکیم شهرت یافت و فرزندانش نیز به همین نام مشهور شدند (سراج، همانجا؛ امینی، ج ۱، ص ۴۲۱؛ محمدحسین حرزالدین، ج ۲، ص ۲۸۷ـ۲۸۸).
بنابر منابع شرح حال (برای نمونه رجوع کنید به حسینی اشکوری، ص ۱۷، ۱۹) در پنجمین نسل از خاندان سیدعلی حکیم، عالم بزرگی به نام سیدمهدی حکیم ظهور کرد که از عالمان بزرگ نجف بود. سیدمهدی حکیم تحصیلات حوزوی را در محضر استادانی مانند ملاعلی خویی، محمد کاظم خراسانی، شیخ محمدحسین کاظمی، میرزاحسن شیرازی، ملاحسینقلی همدانی و شیخ محمدطه نجف به اتمام رساند و به درجه اجتهاد رسید (عبیری، ص ۳۰؛ امینی، ج ۱، ص ۴۲۲). زمانی که شیخ موسی شراره عاملی، مرجع شیعیان در بنت جبیل لبنان، فوت کرد، اهالی آنجا به طور مکرر از آیت اللّه محمدحسین کاظمی تقاضا کردند تا سیدمهدی حکیم به دیار آنان عزیمت کند، از این رو سیدمهدی به عنوان عالم دین، عازم آن دیار شد (محسن امین، ج ۱۰، ص ۱۵۲؛ سراج، ص ۲۳ـ ۲۴). او در ۸ صفر ۱۳۱۲ دارفانی را وداع گفت و در بنت جبیل به خاک سپرده شد. مهم ترین آثار به جامانده از او عبارت اند از: تحفةالعابدین، در نصایح و مواعظ؛ معارف الاحکام در شرح شرایع الاسلام محقق حلّی؛ مبحث «حجیت قطع»، از منظومه الدُّرَةُ اَلمنظّمة اثر شیخ موسی شراره در اصول فقه؛ رسالة التعادل و التراجیح (آقابزرگ طهرانی، ج ۳، ص ۴۵۰، ج ۱۱، ص ۳۱، ج ۱۳، ص ۷۰ـ۷۱، ج ۲۱، ص ۱۸۹؛ محسن امین، همانجا).
فرزند بزرگ سیدمهدی به نام سیدمحمود در ۱۲۹۸ در نجف به دنیا آمد. وی تحصیلات حوزوی خود را در این شهر زیرنظر علمایی مانند شیخ محمد طه نجف، حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی، آخوند خراسانی، محمدسعید حبوبی، شیخ عبدالهادی شلیله، سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی و شیخ احمد آل کاشف الغطاء به پایان رساند و از استادان معروف فقه و اصول در حوزه نجف اشرف شد. سیدمحمود حکیم در ۱۳۷۵ از دنیا رفت از او آثاری به شکل حاشیه و تعلیقه بر کتابهای درسی فقه و اصول برجای ماند. پسرش سیدعبدالمجید عالم دین و از اساتید حوزه نجف بود که توسط عوامل بعثی در ۱۴ اسفند ۱۳۶۳ به شهادت رسید (محمد حرزالدین، ج ۳، ص ۱۲۹ـ۱۳۰، پانویس ۱؛ امینی، ج ۱، ص ۴۲۲ـ۴۲۳، ۴۲۹).
دیگر فرزند سیدمهدی که سیدهاشم نام داشت، در ۱۳۰۹ در بنت جبیل به دنیا آمد. تحصیلات حوزوی خود را در آنجا آغاز کرد، سپس برای ادامه تحصیل عازم نجف شد و زیر نظر استادان برادرش، سیدمحمود، پرورش یافت. سیدهاشم حکیم پس از آن به بنت جبیل بازگشت و به عنوان عالم دینی آن دیار به خدمات دینی و اجتماعی پرداخت. وی در ۲۸ بهمن ۱۳۳۴ در بنت جبیل از دنیا رفت. از او آثاری مانند: منتقی الاخبار، العقدالثمین و شذورالجواهر برجای مانده است. دو پسر او سیدعلی و سید مهدی در بنت جبیل ماندند و به تدریس علوم دینی و وعظ و ارشاد مردم پرداختند (محمد حرزالدین، ج ۲، ص ۱۹۲ـ۱۹۳، پانویس ۲؛ امینی، ج ۱، ص ۴۲۳، که تولد او را در نجف دانسته است).
نامورترین فرزند سیدمهدی و شاخص ترین فرد این خاندان، مرجع بزرگ تقلید شیعیان، سیدمحسن حکیم، است. وی، در مقام مرجع تقلید شیعیان، به سیاست توجه ویژه ای داشت و معتقد بود اگر سیاست را به معنای اصلاح امور بندگان خدا و تلاش برای ارتقای سطح زندگی آنها در نظر بگیریم، رجال دین باید با تمام توان در این زمینه فعالیت نمایند. بر این اساس، وی در بسیاری از مسائل سیاسی روزگار خویش دخالت می کرد و فتوا می داد (عجلی، ص ۱۱۳ـ۱۱۶؛ علوی، ص ۳۵۱ـ۳۵۵؛ نیز رجوع کنید به حکیم*، سیدمحسن). فرزندان و نوادگان وی نیز به تبعیت از پدر، به ویژه با توجه به اوضاع سیاسی عراق، در صحنه سیاسی این کشور اثرگذار بوده اند. برخورد خشونت آمیز و همراه با قتل فرزندان افراد این خاندان در تاریخ سیاسی عراق بی سابقه است. سیدمحسن حکیم ده پسر و چهار دختر داشت. اسامی پسران وی چنین است: سیدیوسف، سیدمحمدرضا، سید محمدمهدی، سیدکاظم، سیدمحمدباقر، سیدعبدالهادی، سید عبدالصاحب، سیدعلاءالدین، سید عبدالعزیز، سیدمحمدحسین (سراج، ص ۲۵؛ امینی، ج ۱، ص ۴۲۳ـ۴۲۴).
تأثیرگذارترین شخصیتهای سیاسی خاندان حکیم، در میان فرزندان سیدمحسن حکیم عبارت اند از :
سید یوسف. در ۱۳۲۷/۱۲۸۸ش در نجف به دنیا آمد. نزد پدرش و دیگر استادان حوزه درس خواند و سپس به تدریس و تألیف پرداخت. وی از اعضای اصلی «جمعیة مُنْتدی النشر» بود که با هدف اصلاح نظام درسی حوزه علمیه نجف در ۱۳۵۴/ ۱۳۱۴ش تأسیس شد. سیدیوسف عالمی باتقوا، فاضل و بهره مند از قریحه شعری بود (امینی، ج ۱، ص ۴۲۵؛ بَهادلی، ص ۳۱۲ـ۳۱۴؛ غروی، ج ۲، ص ۵۸۱).
وی پس از وفات پدرش از پذیرش پیشنهاد مرجعیت تقلید، با توجه به وجود استادان برجسته در حوزه نجف، امتناع کرد. او در حرم امام علی علیه السلام و مسجد هندی اقامه جماعت می نمود، اما پس از سخت گیریهای حکومت بر حوزه علمیه نجف خانه نشینی اختیار کرد و عزلت گزید. با این همه، حکومت بعثی عراق، برای مقابله با فعالیتهای خاندان حکیم، او را نیز برای مدتی به زندان افکند. فشارهای روحی ناشی از به شهادت رسیدن تعداد زیادی از برادران، برادرزادگان، عموزادگان و نیز دو فرزندش (سیدکمال الدین، از مدرّسان حوزه نجف، سید عبدالوهاب) توسط رژیم بعث عراق در ۱۳۶۲ش، سبب بیماری وی در سالهای آخر عمر شد. سید یوسف حکیم در رجب ۱۴۱۱/ ۱۳۶۹ش وفات کرد. برخی آثارش عبارت اند از : الخیارات، اَبحاثٌ فی التفسیر و بحث حول علم الاجمالی (امینی، همانجا؛ غروی، ج ۲، ص ۳۰، ۵۱۶، ۵۸۱ـ۵۸۲).
سیدمحمدمهدی. وی پسر سوم سیدمحسن بود. در ۱۳۱۴ش در نجف به دنیا آمد. تحصیلات حوزوی را در حوزه علمیه نجف، زیرنظر استادانی مانند سیدمحمدباقر صدر*، شیخ محمدتقی آل فقیه، از مراجع لبنان، شیخ حسین حلّی، محمدامین زین الدین و سیدابوالقاسم خویی به پایان رساند (خرسان، ص۷۷؛ امینی، ج۱، ص۴۲۵ـ۴۲۶). سیدمحمدمهدی به همراه شخصیتهایی مانند سیدمحمدباقر صدر، یکی از مؤسسان حزب الدعوة الاسلامیة* در ۱۳۳۷ش بود (خرسان، ص ۶۳ـ۶۴؛ ادیب و موسوی، ص ۱۱ـ۱۲). وی در ۱۳۴۲ش، به نمایندگی پدر خود، عازم بغداد شد. او در تأسیس مدارس امام جواد علیه السلام در بغداد و کاظمیه و دانشکده اصول دین (کلیة اصول الدین) شرکت داشت و یکی از مدرسان این دانشکده بود. وی همچنین از مؤسسان جماعت العلماء فی النجف الاشرف* بود و از شخصیتهای محوری آن به شمار می آمد (خرسان، ص ۷۷ـ۷۸؛ حسن امین، ج ۳، ص ۲۶۱).
سید محمدمهدی حکیم در جنبش اسلامی عراق در دهه ۱۳۴۰ش و مقابله با اقدامات دین ستیزانه حکومتهای وقت نقش بسزایی ایفا نمود. به همین دلیل حزب بعث* حاکم، در ۱۳۴۸ش او را به ارتباط با کشورهای خارجی و تلاش برای براندازی دولت و همکاری با کردها در مبارزه با حکومت وقت متهم کرد و درصدد دستگیری وی برآمد. بنابراین سیدمحمدمهدی مجبور شد عراق را ترک کند و به عربستان سعودی برود. او از آنجا به اردن، ایران و پاکستان سفر کرد و در ۱۳۵۰ش عازم دبی شد (خرسان، ص ۷۸؛ عجلی، ص ۳۸۹).
در آنجا فعالیتهای خود را از سرگرفت و در تأسیس شورای اوقاف جعفری (مجلس الاوقاف الجعفری)، ساختن مدارس و مساجد مانند مسجد امام علی علیه السلام، و پایه گذاری جمعیتهای خیریه مانند صندوق نیکوکاری و احسان (صندوق البروالاحسان) مشارکت فعال داشت (خرسان؛ حسن امین، همانجاها). او در عراق تحت تعقیب بود، از این رو در ۱۳۵۹ش برای مدت کوتاهی در دمشق اقامت گزید و پس از آن به لندن رفت. در آنجا در ۱۳۶۱ش، جنبش گروههای اسلامی عراق (حرکة الافواج الاسلامیة العراقیة) را پایه گذاری نمود که هدف آن ایجاد هماهنگی بین گروههای مخالف حکومت حزب بعث در اروپا بود. علاوه بر آن، وی در تأسیس انجمن اسلامی جهانی اهل بیت (رابطة أهل البیت الاسلامیة العالمیة)، کانون اهل بیت (مرکز اهل البیت)، کمیته حمایت از آوارگان عراقی (لجنة رعایة المُهَجَّرین العراقیین)، و سازمان حقوق بشر در عراق (منظمة حقوق الانسان فی العراق) بسیار مؤثر بود (خرسان، ص ۷۸ـ۷۹؛ عجلی، ص ۳۹۰).
انجمن اسلامی جهانی اهل بیت اولین همایش خود را در ۱۳۶۲ش در لندن برگزار کرد و سیدمحمدمهدی حکیم به دبیرکلی آن انتخاب شد. این انجمن از جمعیتهای اسلامی نقاط مختلف جهان تشکیل می شد. سیدمحمدمهدی حکیم، همچنین کانون اهل بیت را در ۱۳۶۲ش و با همکاری سیدمحمد بحرالعلوم تأسیس کرد که به امور عراقیهای ساکن در بریتانیا رسیدگی می نمود. کمیته حمایت از آوارگان عراقی، برای آوارگان عراقی در ایران کمکهای مالی فراهم می کرد. سازمان حقوق بشر در عراق نیز موارد نقض حقوق بشر از سوی رژیم بعثی را افشا می کرد (خرسان، ص ۷۹). سید محمدمهدی حکیم سه بار از سوءقصد نجات یافت، اما در ۲۷ دی ۱۳۶۶ که به دعوت جبهه اسلامی ـ ملی سودان (الجبهة الاسلامیة القومیة) در این کشور حضور یافته بود، توسط عوامل بعثی به شهادت رسید (عجلی، همانجا؛ امینی، ج ۱، ص ۴۲۷؛ خرسان، ص ۷۹ـ۸۰).
سیدمحمدباقر حکیم. او پنجمین فرزند سیدمحسن حکیم بود که در ۲۰ مرداد ۱۳۱۸ در شهر نجف متولد شد. تحصیلات حوزوی را نزد پدرش سیدمحسن حکیم، محمدحسین حکیم (متوفی آبان ۱۳۶۸)، سید محمدباقر صدر و آیت اللّه خویی گذراند و فلسفه و علوم قرآنی را به طور تخصصی دنبال کرد و در فقه و اصول به درجه اجتهاد نایل شد (سراج، ص ۲۳، پانویس ۱۵؛ امینی، ج ۱، ص ۴۳۲ـ۴۳۳؛ خرسان، ص ۸۰). وی به همراه سیدمحمدمهدی حکیم، سیدمحمدباقر صدر و چندتن دیگر حزب الدعوة را در ۱۳۳۷ش تأسیس نمود (خرسان، ص ۶۳ـ۶۴؛ ادیب و موسوی، ص ۱۱ـ۱۲؛ نیز رجوع کنید به الدعوة الاسلامیة*، حزب). سید محمدباقر حکیم سپس به بغداد رفت و از ۱۳۴۳ش تا ۱۳۵۴ش به تدریس علوم قرآن و فقه در دانشکده اصول دین پرداخت. وی همچنین در تأسیس مدرسه علوم اسلامی (مدرسةالعلوم الاسلامیة) مشارکت داشت. سیدمحمدباقر مورد اعتماد پدرش بود و به نمایندگی او در بسیاری از فعالیتهای اسلامی حضور یافت. وی همچنین در زمان مرجعیت سیدمحمدباقر صدر، زیرنظر وی فعالیت نمود (خرسان، ص ۸۱؛ امینی، ج ۱، ص ۴۳۳). در پی آن، رژیم بعثی چندین بار او را دستگیر و حتی در ۱۳۵۵ به حبس ابد محکوم نمود، اما با دستور عفو عمومی احمد حسن البکر* در ۱۳۵۷، از زندان آزاد گردید. به دنبال افزایش این فشارها، وی در ۱۳۵۹ش به طور مخفیانه عازم دمشق شد و پس از اندکی از طریق ترکیه راهی ایران شد (خرسان؛ امینی، همانجاها؛ حکیم، ۱۴۲۵الف، مقدمه، ص ۳۲ـ۳۳). او در ایران، در زمینه مسائل سیاسی و فرهنگی فعالیت کرد و مسئولیتهای متعددی را برعهده گرفت که مهم ترین آنها عبارت اند از: دبیرکلی جماعةالعلماء المجاهدین فی العراق که در ۱۳۵۹ش تأسیس شد، سخنگویی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق* (المجلس الاعلی للثورة الاسلامیة فی العراق) که در ۲۶ آبان ۱۳۶۱ پایه گذاری گردید، ریاست مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در ۱۳۶۵، مشارکت در تأسیس مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی (المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیة) و تصدی ریاست آن، و قائم مقامی مجمع جهانی اهل بیت (المجمع العالمی لأهل البیت؛ خرسان، ص ۸۲؛ عجلی، ص ۵۶؛ حکیم، ۱۴۲۵الف، مقدمه، ص ۳۴ـ ۳۶). علاوه بر این، او تشکیلات نظامی وابسته به مجلس اعلی انقلاب اسلامی به نام سپاه بدر (فَیلَق بدر) را تأسیس کرد که در حدود سه هزار سرباز داشت و همه آنان عراقیهای مهاجر به ایران بودند. این سپاه در جنگ عراق با ایران*، علیه نیروهای عراقی جنگید (فرهاد ابراهیم، ص ۴۱۸؛ عجلی، ص ۱۷۷؛ رؤوف، ص ۲۵۶). با آغاز قیام شیعیان جنوب عراق علیه رژیم بعثی در اسفند ۱۳۶۹، سپاه بدر برای حمایت از این قیام وارد خاک عراق شد، اما حکومت عراق این قیام را سرکوب نمود و سپاه مذکور کاری از پیش نبرد (اسحاق نقاش، ص ۳۸۴ـ۳۸۸؛ عجلی، ص ۳۳۰ـ۳۳۱، ۳۴۳ـ ۳۴۴؛ عباسی، ص ۱۷ـ ۲۱).
پس از حمله نیروهای امریکایی به عراق و سرنگونی رژیم بعث در ۱۳۸۲ش، آیت اللّه محمدباقر حکیم در ۲۱ اردیبهشت همان سال به عراق بازگشت و در نجف اقامت گزید، اما در ۷ شهریور ۱۳۸۲ پس از امامت نماز جمعه و هنگام خروج از صحن نجف اشرف، در انفجار اتومبیل بمب گذاری شده به شهادت رسید (عمرو، ص ۱۲۴؛ حکیم، ۱۴۲۵الف، مقدمه، ص ۴۲ـ۴۳).
محمدباقر حکیم آثار فراوانی برجای گذاشت که مهم ترین آنها عبارت اند از: الحکم الاسلامی بین النظریة و التطبیق، النظریة الاسلامیة فی التحرک السیاسی، علوم القرآن، الوحدةالاسلامیة من منظور الثقلین، الکِفاح المسلح فی الاسلام (رجوع کنید به خرسان، ص ۸۲ـ۸۳). وی دولت و حکومت را اساساً منصبی الهی می دانست و بنابراین معتقد بود که حکومت مطلوب، باید آموزه های الهی را مد نظر قرار دهد (حکیم، ۱۴۱۲، ص ۱۵۲ـ ۱۵۳). محمدباقر حکیم معتقد بود که مردم باید در انتخاب نوع حکومت خود آزاد باشند و این آزادی به هیچ دلیلی نباید محدود یا نفی شود. وی نوع حکومت جمهوری اسلامی را بر دیگر انواع حکومت ترجیح داده و معتقد بود که آن را باید فقیه عادل و آگاه اداره کند. نقش مردم در این نوع حکومت، شناخت ولیّفقیه و اطاعت از وی و نیز برقراری ارتباط با او از طریق نمایندگان است (همان، ص ۳۰، ۱۵۹، ۱۷۸ـ ۱۷۹). وی همچنین به تکثرگرایی سیاسی همراه با به رسمیت شناختن حکومت اسلامی، التزام به قوانین موجود، و اجتناب از اختلال در امنیت اجتماعی اعتقاد داشته و تکثرگرایی سیاسی را مشکلی برای جامعه اسلامی نمی دانسته است (همو، ۱۴۲۵ب، ص ۲۰۸ـ۲۰۹). محمدباقر حکیم در ۱۳۷۸ش نظریه تخصصی شدن مرجعیت دینی را مطرح نمود. از دیدگاه وی، به دلیل تحولات سیاسی در جهان اسلام، سرکوبهای سیاسی انجام شده، و مسئولیتهای سنگین مراجع، باید مرجعیت دینی به سمت تخصصی شدن پیش رود و بر این اساس، بعضی از مراجع تنها به امر صدور فتوا و امور مرتبط با آن و عده ای دیگر تنها به امور سیاسی و اجتماعی بپردازند. این تخصص گرایی باید به تدریج افزایش یابد و موضوعات دیگری را نیز شامل شود (احمد راسم نفیس، ص ۸۵ـ۸۶).
سیدعبدالهادی حکیم، فرزند سید محسن حکیم که در ۱۳۱۹ش در نجف به دنیا آمد. تحصیلات خود را در بغداد و سپس قاهره ادامه داد و در رشته شریعت اسلامی در ۱۳۵۶ش دکتری گرفت و در دانشکده اصول دین بغداد و دانشکده فقه (کلیةالفقه) نجف به تدریس مشغول شد. وی در ۱۴ اسفند ۱۳۶۳ توسط حکومت بعثی به شهادت رسید. آثاری از او بر جای مانده است (علوی، ص ۳۸۲ـ۳۸۳؛ حسن امین، ج ۱، ص۹۲؛ امینی، ج۱، ص۴۳۱). دو فرزندش سیدحسن و سیدحسین نیز در همان تاریخ دستگیر و شهید شدند (غروی، ج ۲، ص ۵۸۱).
سیدعبدالصاحب حکیم، دیگر فرزند سیدمحسن حکیم که در ۱۳۲۱ش در نجف به دنیا آمد. تحصیلات حوزوی را تحت نظر پدرش، سیدمحمدباقر حکیم، سیدمحمدباقر صدر و سپس سیدمحمد روحانی و سیدابوالقاسم خویی گذراند. در سی سالگی به درجه اجتهاد رسید و به تدریس فقه و اصول و اخلاق پرداخت و تألیفاتی در این زمینه از خود برجای گذاشت. از جمله دو کتاب مُنْتَقی الاصول و المرتَقی الی الفقه الارْقی که هر دو تقریرات درس استادش سیدمحمد روحانی است و شرح کفایةالاصول. حکومت بعثی عراق، سیدعبدالصاحب حکیم را، در ۱۳۶۲ش به شهادت رساندند (حسن امین، ج ۱، ص ۹۱؛ امینی، ج ۱، ص ۴۳۲).
سیدعلاءالدین حکیم، دیگر فرزند سیدمحسن، در ۱۳۲۵ش در نجف به دنیا آمد و تحصیلات حوزوی خود را در آنجا به پایان رساند و سپس به تدریس مشغول شد. وی همچنین در اداره مدرسه دارالحکمه که پدرش آن را تأسیس کرده بود، فعالیت می نمود (حسن امین، ج ۱، ص ۹۲؛ احمد راسم نفیس، ص۳۵ـ۳۶). وی در ۱۳۶۲ش به شهادت رسید (غروی، ج ۲، ص ۵۱۴).
سیدمحمدحسین حکیم، یکی دیگر از فرزندان سیدمحسن حکیم. وی در ۱۳۲۷ش در نجف به دنیا آمد و با تکمیل تحصیلات حوزوی، در حوزه نجف به تدریس پرداخت. او در ۱۳۶۲ش به شهادت رسید (همانجاها).
سیدعبدالعزیز حکیم، دیگر فرزند سیدمحسن حکیم، که پس از شهادت برادرش سیدمحمدباقر به ریاست مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق برگزیده شد و اکنون از فعالان عرصه سیاست در عراق است. سیدمحمدسعید حکیم، از مراجع کنونی نجف، از اعضای این خاندان و نوه دختری سیدمحسن حکیم است. وی نزد پدرش سیدمحمدعلی حکیم (داماد آیت اللّه حکیم و از علمای نجف) و سایر بزرگان حوزه نجف از جمله سیدمحسن حکیم، سیدابوالقاسم خویی و شیخ حسین حلّی درس خواند و سپس به تدریس، تألیف و اقامه جماعت در حرم امام علی علیه السلام پرداخت. وی مدت زیادی در زندان رژیم بعث عراق بود و پس از آزادی نیز تحت نظر حکومت قرار داشت. برخی آثارش، علاوه بر رساله های فتوایی، عبارت اند از : المحکَّم فی اصول الفقه؛ اصول العقیدة و فاجعةالطف: ابعادُها، ثمراتها، توقیتها (امینی، ج ۱، ص ۴۲۹؛ عمرو، ص ۱۴۳ـ۱۴۶؛ غروی، ج ۲، ص ۵۱۷، ۵۶۷).
افزون بر شهدای مذکور در این مقاله، بیش از ۲۵ تن دیگر از اعضای این خاندان، از جمله چند زن، شهید و شمار زیادی مفقودالاثر شده اند.
منابع : آقابزرگ طهرانی؛ عادل ادیب و حسین موسوی، حزب الدعوه اسلامی عراق: پیشینه تاریخی و اندیشه سیاسی، تهران ۱۳۸۳ش؛ احمد راسم نفیس، الشیعة فی العراق بین الجذور الراسخة و الواقع المتغیر: رویة شیعیة، قاهره ۲۰۰۵؛ اسحاق نقاش، شیعةالعراق، ]قم[ ۱۳۷۷ش؛ حسن امین، مستدرکات اعیان الشیعة، بیروت ۱۴۰۸ـ۱۴۱۶/ ۱۹۸۷ـ۱۹۹۶؛ محسن امین؛ محمد هادی امینی، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف خلال الف عام، ]نجف[ ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛ علی بَهادلی، الحوزة العلمیة فی النجف: معالمها و حرکتها الاصلاحیة، ۱۳۳۹ـ۱۴۰۱ه / ۱۹۲۰ـ۱۹۸۰م، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛ محمد حرزالدین، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵؛ محمدحسین حرزالدین، تاریخ النجف الاشرف، هَذَّبه وزاد علیه عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین، قم ۱۳۸۵ش؛ احمد حسینی اشکوری، الامام الحکیم السید محسن الطباطبائی، نجف ۱۳۸۴؛ محمد باقر حکیم، الاربعة عشر مناهج و رؤی، ]قم[ ۱۴۲۵الف؛ همو، الحکم الاسلامی بین النظرّیة و التطبیق، ]قم[ ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲؛ همو، الوحدة الاسلامیة من منظور الثقلین، ]قم[ ۱۴۲۵ب؛ صلاح خرسان، حزب الدعوة الاسلامیة: حقائق و وثائق، فصول من تجربة الحرکة الاسلامیة فی العراق خلال ۴۰ عاماً، دمشق ۱۴۱۹/۱۹۹۹؛ عادل رؤوف، عراق بلاقیادة: قراءة فی ازمة القیادة الاسلامیة الشیعیة فی العراق الحدیث، دمشق ۱۴۲۶/۲۰۰۵؛ عدنان ابراهیم سراج، الامام محسن الحکیم: ۱۸۸۹ـ۱۹۷۰م، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛ ثامر عبدالحسن عامری، موسوعة انساب العشائر العراقیة: السادة العلویون، ج ۱، ]بیروت[ ۲۰۰۴؛ محمد عباسی، من زاخو الی کربلاء : قصة المؤامرة علی الثورة الشعبیة فی العراق، قاهره ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛ عباس عبیری، سیدمحسن حکیم: مرزبان حوزه نور، تهران ۱۳۷۵ش؛ شمران عجلی، الخریطة السیاسیة للمعارضة العراقیة، لندن ۲۰۰۰؛ حسن علوی، الشیعة و الدولة القومیة فی العراق : ۱۹۱۴ـ ۱۹۹۰، قم ]بی تا.[؛ یوسف عمرو ، علماء عرفتهم، بیروت ۱۴۲۷/۲۰۰۶؛ محمد غروی، مع علماء النجف الاشرف، بیروت ۱۴۲۰ /۱۹۹۹؛ فرهاد ابراهیم، الطائفیة و السیاسة فی العالم العربی : نموذج الشیعة فی العراق، ]قاهره[ ۱۹۹۶.
/ اسماعیل اسعدی /