حکم

معرف

از نامهای خدا
متن
حَکَم، از نامهای خدا. حَکَم و حاکم در لغت به یک معنا هستند (زجاج، ص43؛ قشیری، 1968، ص 50؛ فخررازی، ص 240) و از مادّه حُکم، به معنای داوری و قضای به عدل، مشتق شده‌اند (رجوع کنید به ازهری؛ ابن‌سیده؛ ابن‌اثیر؛ ابن‌منظور، ذیل «حکم»). معنای اصلی حُکم، منع است (ابن‌فارس؛ راغب اصفهانی، ذیل «حکم»؛ جوینی، ص 142؛ فخررازی، همانجا) و از آن‌رو به کسی که در میان مردم داوری می‌کند حاکم می‌گویند که ستمگر یا طرفین دعوا را از ستم کردن منع می‌کند (زجاج؛ ازهری، همانجاها؛ بیهقی، کتاب‌الاسماء و الصفات، ج 1، ص 142). حَکَم و حاکم هر دو به معنای قاضی‌اند (قشیری، 1983، ص 67؛ ابن‌اثیر، همانجا)؛ با این تفاوت که حَکَم به کسی اطلاق می‌شود که شایستگی داوری دارد، ولی حاکم ناظر به شخصی است که شأن او داوری است، هر چند این کار را به‌خطا انجام دهد (عسکری، ص 195؛ طوسی، ذیل انعام : 114). از این‌رو حَکَم بلیغ‌تر و ستایش‌آمیزتر از حاکم دانسته شده است. دیگر آنکه حکم برای مفرد و جمع یکسان به کار می‌رود (عسکری؛ راغب اصفهانی، ذیل «حکم»).واژه حَکَم دوبار در قرآن به کار رفته که یک‌بار، به عنوان یکی از اسماء الهی، بر خدا اطلاق شده است (انعام: 114). حَکَم از حیث صرفی، صفت مشبهه بر وزن فَعَل است که نوعی تداوم را می‌رساند. واژه حاکم به معنای حَکَم، به صورت مفرد در قرآن نیامده، اما به صیغه جمع مذکر سالم و در ترکیب اضافی أحکَمُالحاکمین (رجوع کنید به هود: 45؛ تین: 8) و خَیرُالحاکمین (اعراف : 87؛ یونس: 109؛ یوسف80:)، برای خدا به کار رفته است (رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقی، ذیل مادّه).در احادیث نیز حَکَم یکی از اسماء الهی تلقی شده است (رجوع کنید به ترمذی، ج 5، ص 192؛ ابونعیم اصفهانی، ص 101؛ بیهقی، السنن‌الکبری، ج 10، ص 27). بنابر پاره‌ای احادیث، خدا در روز قیامت خود را الحَکَمُ العَدْل معرفی و تأکید می‌کند که در بین مردم به عدل حکم می‌کند (رجوع کنید به کلینی، ج 8، ص 105، 174؛ ابن‌بابویه، 1417، ص 354). تعبیر احکم‌الحاکمین در ادعیه نیز برای خدا به کار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به الصحیفة السجادیة، ص93؛ ابن‌بابویه، 1414، ج 1، ص 336، 563).براساس آیات قرآن کریم، خداوند حَکَم و داور علی‌الاطلاق است (رجوع کنید به انعام: 57، 62؛ نیز رجوع کنید به یوسف: 40، 67؛ قصص: 70، 88؛ غافر: 12)، در حکمش هیچ شریکی ندارد (کهف: 26)، به آنچه بخواهد حکم می‌کند (مائده: 1) و هیچ چیز نمی‌تواند داوری‌اش را مانع شود (رعد: 41)، زیرا خدا بهترین حکم‌کنندگان است (مائده: 50؛ اعراف: 87؛ یونس: 109؛ یوسف: 80) و به همین سبب است که مؤمنان باید تنها خدا را داور قرار دهند (انعام: 114)، مطیع حکم الهی باشند (نور: 51) و در قبال آن صبر پیشه کنند (طور: 48؛ قلم: 48؛ انسان: 24) و بر او توکل نمایند (یوسف: 67). کتابهای آسمانی که بر پیامبران نازل شده است (قرآن رجوع کنید به رعد: 37؛ تورات رجوع کنید به مائده: 43)، متضمن حکم الهی‌اند و پیامبران و مردم مکلف شده‌اند که براساس آنها داوری کنند (مائده: 48) و هر کس چنین نکند در زمره کافران، ظالمان و فاسقان است (مائده: 44، 45، 47). شأن داوری و حاکمیت خداوند تنها خاص این دنیا نیست، بلکه در قیامت هم خداوند است که میان بندگان خود حکم می‌کند (بقره : 113؛ نساء: 141؛ حج: 69). همچنین قرآن، برخی پیامبران را نام می‌برد که خدا به آنها «حکم» اعطا کرده است (یوسف: 22؛ انبیاء: 74، 78، 79؛ نور: 48؛ شعراء: 21؛ قصص: 14؛ ص 26:). دیگر آنکه مردم نباید طاغوت را حَکَم قرار دهند (نساء: 60) یا به دنبال داوری (حُکم) جاهلیت باشند (مائده: 50).با تأمل در موارد استعمال واژه حُکم و مشتقات اسمی و فعلی آن در قرآن‌کریم، روشن می‌شود که این واژه و مشتقات آن معمولاً در مواضعی به‌کار رفته‌اند که اختلافی در میان بوده است؛ چه در امتهای گذشته (رجوع کنید به بقره: 213) چه در عصر نزول قرآن (نور: 48، 51)، چه در این دنیا (نساء: 35؛ ص 22:) چه در آخرت (بقره: 113؛ نساء: 141؛ نحل: 124؛ حج: 69)، چه در امور تشریعی و اجتماعی (مائده: 95؛ انبیاء: 78) و چه در امور معرفتی (کهف: 26). در همه این موارد، حُکم منحصراً حق خداوند دانسته شده و در مواردی از جانب او به برخی اشخاص، نظیر انبیا علیهم‌السلام، واگذار شده است.از منظری دیگر، حکم الهی سه گونه است: گونه‌ای از آن صبغه تکوینی دارد و به معنای محقَق ساختن مسبَّبات به وسیله اسباب است (برای نمونه رجوع کنید به یوسف: 67)؛ گونه دیگر جنبه تشریعی دارد، نظیر تکالیف دینی ناظر به اعتقاد و عمل (برای نمونه رجوع کنید به یوسف: 40)؛ و گونه سوم، در روز قیامت در بین مردم متحقق می‌شود که عبارت است از اعلام و اظهار حق در آن روز (برای نمونه رجوع کنید به بقره: 113؛ نیز رجوع کنید به طباطبائی، ذیل شوری: 10).در برخی احادیث (برای نمونه رجوع کنید به کلینی، ج 7، ص 407) حُکم و داوری بر دوگونه دانسته شده است: الهی و جاهلی، و کسی که به داوری الهی تن ندهد، در واقع به شیوه جاهلی حکم می‌کند.عالمان مسلمان، بنابر آنچه در قرآن کریم درباره شأن حاکمیت الهی آمده است، به توضیح و تفسیر ابعاد و ویژگیهای آن پرداخته‌اند. بر این اساس، حُکم عبارت است از فصل خصومت بین حق و باطل بر مبنای حکمت، و بدون هیچ بیم و هراسی (طوسی، ذیل آل‌عمران: 23؛ مائده: 43؛ یوسف: 40). بنابراین، حُکم کردن شأن انحصاری خداوند است (طبری؛ طوسی، ذیل انعام: 62)، زیرا جز او کسی نمی‌تواند به مقتضای حکمت به حل و فصل امور بپردازد (طوسی، ذیل یوسف: 67)، در این صورت هیچ‌کس نباید در حکم کردن خود را شریک خداوند بپندارد و به طور مستقل حکم کند و نیز هیچ‌کس نباید جز به آنچه خداوند حکم کرده است، حکم کند (طوسی؛ طباطبائی، ذیل کهف: 26). بر این اساس، هیچ کس هم حق ندارد از آن جهت که حکمی را نمی‌پسندد از آن عدول کند (طوسی، ذیل انعام: 114). خداوند بهترین حکم‌کننده (حاکم) است، زیرا نه اهل ظلم و جور است و نه از چیزی هراس دارد که به ناحق حکم کند (همان، ذیل اعراف: 86)، همچنان که در صنع و تدبیرش هیچ خللی راه ندارد تا آن را از مقتضای حکمتش خارج سازد (همان، ذیل تین: 7).به گفته طباطبائی (ج 13، ص 72ـ73)، چون اشیا و امور در وجود و تحقق خود مستند به خدایند، هر وقت او اراده کند که چیزی تحقق یابد و اسباب و علل ایجاد آنها را فراهم کند، معنای تعیین از سوی خداوند محقق شده و این تعیین همان ابهام‌زدایی است که به آن قضا گفته می‌شود. این قضا گاه به صورت تکوینی (رجوع کنید به بقره: 117؛ فصّلّت: 12؛ یوسف: 41) و گاه به صورت تشریعی (رجوع کنید بهاسراء: 23؛ یونس: 93؛ زمر: 75) است و از همین قضا به اعتبار دیگری، در پاره‌ای موارد (برای نمونه رجوع کنید به انعام : 62؛ رعد: 41؛ ق: 29) به حُکم و قول تعبیر شده است. در این صورت، آیاتی را که در آنها حکم به غیر خداوند و به اذن او، منسوب شده است باید ناظر به احکام وضعی و اعتباری دانست؛ چه، حکم تکوینی به غیر خدا منسوب نمی‌شود (طباطبائی، ج 7، ص 116).غزالی (ص 98) حاکمیت مطلق الهی را به معنای مسبب‌الاسبابی او و در نتیجه ازلی دانسته است؛ از این‌رو، معنای حکم خدا درباره نیکوکار و بدکار به سعادت و شقاوت، آن است که خدا نیکی و بدی را سبب سوق آنان به سعادت و شقاوت قرار داده، همان‌طور که ادویه و سموم را اسباب آن قرار داده است که خورندگان آنها به هلاکت می‌رسند (نیز رجوع کنید به قشیری، 1968، ص 51). وی (همانجا) صفت الحَکَم خدا را منشأ قضا و قدر الهی شمرده است. فخررازی (ص 241ـ242) در توضیحِ بُعدِ تکوینی حُکم یادآور شده است که جمیع کلیات و جزئیات، مقدر به اوقات و احوال خاصی‌اند و هیچ مقدّمی نمی‌تواند مؤخر و هیچ مؤخری نمی‌تواند مقدّم شود و بدین‌گونه ثابت می‌شود که حکم الهی درباره همه کلیات و جزئیات، از ازل حاصل است. طباطبائی (ج 7، ص 255)، در نحوه اطلاق حکم، گفته است که حکم منسوب به خداوند اگر ناظر به امور تکوینی باشد معنای ایجاد دارد که مساوی با وجود حقیقی و واقعیت خارجی است (برای نمونه رجوع کنید به رعد: 41؛ بقره: 117؛ مؤمن: 48) و اگر به پیامبران منسوب شود معنای قضا و داوری دارد که از جمله مناصب الهی است که به آنان کرامت شده است (برای نمونه رجوع کنید به مائده: 48؛ انعام: 89) و حکم در نسبت به غیر انبیا هم معنای قضا و داوری دارد (برای نمونه رجوع کنید به مائده: 47).به گفته غزالی (ص 105؛ نیز رجوع کنید به قشیری، 1968، همانجا)، بندگان در قبال حکم الهی در چهار مرتبه قرار می‌گیرند، که به ترتیب، از نازل به عالی، عبارت‌اند از: کسانی که به سابقه امور و آنچه در ازل مقدّر شده است، نظر دارند؛ کسانی که به خاتمه نظر دارند، زیرا خاتمه تابعِ سابقه است؛ گروهی که گذشته و آینده را وانهاده‌اند و فرزند زمان (ابن‌الوقت) خودند و بدانچه خدا مقدّر کرده است و تجلی می‌یابد، خشنودند؛ و کسانی که حال و گذشته و آینده را رها کرده و مستغرق در حکم و قضای الهی‌اند و ملازمِ شهودند، که این والاترین مرتبه است.جوینی (ص 142) الحَکَم را هم از صفات ذات الهی دانسته و هم از صفات فعل (نیز رجوع کنید به ابوبکربن میمون، ص 322؛ قس بیهقی، شعب‌الایمان، ج 1، ص 123؛ جیلی، ص 114، که آن را فقط در شمار صفات فعل آورده‌اند)، چنان‌که اگر ناظر به قول خدا در بیان جزای عمل افراد باشد، صفت ذات و اگر دالّ بر افعال الهی در ثواب و عقاب انسانها یا منع از طاعت و معصیت آنان باشد، صفت فعل‌اوست (جوینی، همانجا؛ نیز رجوع کنید به قشیری، 1968، ص 50؛ ابوبکربن میمون، همانجا؛ فخررازی، ص 240ـ241).الحَکَم و پاره‌ای از مشتقات فعلی آن در قرآن کریم با یکی از معانی فتّاح* و مشتقات فعلی آن هم‌معنا تلقی شده است (طوسی، ج 8، ص 294؛ نیز رجوع کنید به جوینی، ص 141؛ فخررازی، ص 228ـ 229). حَکَم به معنای حکیم* نیز آمده است (فخررازی، ص 241).براساس حدیثی، چون الحَکَم نام مخصوص خداست، پیامبر اکرم کنیه ابوالحکم هانی‌بن یزید را ــکه به سبب مقبولیت داوری، در میان قبیله‌اش به این کنیه شهرت یافته بودــ به ابوشریح تغییر داد تا کسی در این صفت با خدا شریک نشود (ابوداوود، ج 2، ص 467؛ ابن‌اثیر، ج 1، ص 418).منابع : علاوه بر قرآن؛ ابن‌اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، بیروت 1383/1963، چاپ افست قم 1364ش؛ ابن‌بابویه، الامالی، قم 1417؛ همو، کتاب مَن لا یحضُرُه‌الفقیه، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم 1414؛ ابن‌سیده، المحکم و المحیط‌الاعظم، چاپ عبدالحمید هنداوی، بیروت 1421/2000؛ ابن‌فارس؛ ابن‌منظور؛ ابوبکربن میمون، شرح‌الارشاد، چاپ‌احمد حجازی احمد سقا، قاهره 1407/1987؛ سلیمان‌بن اشعث ابوداوود، سنن ابی‌داود، چاپ سعید محمد لحام، بیروت 1410/1990؛ ابونعیم اصفهانی، جزء فیه طرق حدیث «ان‌لله تسعة و تسعین اسماً»، چاپ مشهوربن حسن‌بن سلمان، مدینه ] 1413[؛ محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج 4، چاپ عبدالکریم عزباوی، قاهره ]بی‌تا.[؛ احمدبن حسین بیهقی، السنن‌الکبری، بیروت: دارالفکر، ]بی‌تا.[؛ همو، شعب‌الایمان، چاپ محمدسعید بسیونی زغلول، بیروت 1421/2000؛ همو، کتاب‌الاسماء و الصفات، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت 1423/2002؛ محمدبن عیسی‌ترمذی، سنن‌الترمذی، ج 5، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت 1403؛ عبدالملک‌بن عبداللّه جوینی، کتاب الارشاد الی قواطع الادلة فی اصول الاعتقاد، چاپ اسعد تمیم، بیروت 1416/1996؛ عبدالکریم‌بن ابراهیم جیلی، الکمالات الالهیة فی‌الصفات المحمدیة، چاپ سعید عبدالفتاح، قاهره 1417/1997؛ حسین‌بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب‌ القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، بیروت ]بی‌تا.[؛ ابراهیم‌بن سری زجاج، تفسیر اسماءاللّه الحسنی، چاپ احمد یوسف دقاق، ]قاهره[ 1395/1975؛ طباطبائی؛ طبری، جامع؛ طوسی؛ حسن‌بن عبداللّه عسکری، معجم‌الفروق اللغویة، الحاوی لکتاب ابی‌هلال العسکری و جزءاً من کتاب السید نورالدین الجزائری، قم 1412؛ علی‌بن حسین(ع)، امام چهارم، الصحیفةالسجادیة، چاپ محمدباقر موحدی ابطحی، قم 1411؛ محمدبن محمد غزالی، المقصدالاسنی فی شرح معانی اسماءاللّه الحسنی، چاپ فضله شحاده، بیروت 1971؛ محمدبن عمر فخررازی، شرح اسماءاللّه الحسنی للرازی، و هو الکتاب المسمی لوامع‌البینات شرح اسماءاللّه تعالی و الصفات، چاپ طه عبدالرؤوف سعد، قاهره 1396/1976، چاپ افست تهران 1364ش؛ عبدالکریم‌بن هوازن قشیری، التحبیر فی ‌التذکیر، چاپ ابراهیم بسیونی، قاهره 1968؛ همو، الفصول فی الاصول، چاپ ریچارد فرانک، در MIDEO ، ش 16 (1983)؛ کلینی؛ محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن‌الکریم، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ]بی‌تا.[.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 13
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده