حقائقالتفسیر، یکی از قدیمترین تفاسیر عرفانی قرآن، به عربی، تألیف ابوعبدالرحمان سُلَمی* (330ـ412). سلمی مجموعهای از روایات و اقوالی را که در تفسیر عرفانی آیات قرآن، از قول امامان و اولیا و مشایخ، به صورت پراکنده در اینجا و آنجا آورده بودند، فراهم آورد و آرای خود را در این باره در اثنای آنها ذکر کرد. او در مقدمه حقائق التفسیر (ج 1، ص 19ـ20) نوشته است که چون صاحبان دانشهای ظاهری در رشتههای مرتبط با قرآن به نگارش پرداختهاند و جز آنچه در کلام امام صادق علیهالسلام و ابنعطاء در توضیح پارهای از آیات متفرقه آمده، کسی برای فهم خطابات قرآنی به زبان اهل حقیقت اقدامی نکرده، بر آن شده آنچه را در این باب در کلام امام صادق علیهالسلام و ابنعطاء یافته است گردآوری کند و سخنان مشایخ اهل حقیقت را در این باب به آن منضم نماید و آن را بهترتیب سورههای قرآن تنظیم کند (نیز رجوع کنید به همو، 1369ـ 1372ش، ج 1، ص 75ـ76).سلمی در تفسیر اشاری خود، روش تأویل به شیوه صوفیان را بهکار گرفته و معانیای برای آیات قرآن عرضه کرده است که با آنچه از ظواهر آنها برمیآید متفاوت است. همچنین وی، به سبب ضعف حافظه، گاهی آیه و آیاتی از یک سوره را در ضمن آیاتی از سورههای دیگر تفسیر کرده و گاه تفسیر آیات در خود سوره مشوش است (همان، ج 1، مقدمه نویا، ص 72).در میان کسانی که اقوالشان (یا اقوال منسوب به ایشان) در حقائق التفسیر آمده، بیشترین اقوال متعلق (یا منسوب) است به : 1) امام صادق علیهالسلام، که اقوال منسوب به وی در حقیقت اساس همه تفاسیر عرفانی است و غالبآ احادیث اخلاقی با گرایشهای عرفانی در توضیح نکات قرآنی است که ذیل آیات به صورت مجزا و بینظم و ترتیب فراهم آمده است (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 21ـ63). مجموعه این اقوال به تفسیر منسوب به امام صادق (ع) مشهور است. به نظر لوئی ماسینیون (همان، ج 1، مقدمه، ص 12)، جابربن حیان* یا ابنابیالعوجا* نخستین کسانی بودند که به نقل روایات تفسیری منسوب به امام صادق علیهالسلام پرداختند، زیرا جابر کتابهایی به نام امام تألیف کرد و ذوالنون مصری (متوفی 245)، که شاگرد جابر در علم کیمیا بوده، نخستین مصحح این مجموعه بود (برای نقد این نظر ماسینیون رجوع کنید به تفسیر امام جعفرصادق*). نکته درخور ذکر این است که برخلاف آنچه ماسینیون پنداشته ابنندیم (ص 683)، ذوالنون را شاگرد جابر ندانسته بلکه عثمانبن سوید اخمیمی (متوفی ح 298) را شاگرد او شمرده است. بهعلاوه، اگر جابر در سال 160 درگذشته باشد (رجوع کنید به همان، ص 682، پانویس 1)، شاگردی ذوالنون نزد او، باتوجه به سال درگذشت ذوالنون، بسیار بعید است. همچنین سند محکمی بر اینکه ذوالنون مصحح این تفسیر بوده، به دست نیامده است (رجوع کنید به ثبوت، ص 54 ـ 55). علاوه بر آنچه گفته شد، به گفته ماسینیون (سلمی، 1369ـ1372ش، ج 1، مقدمه، ص 15) ذوالنون به تفویض تصریح دارد، حال آنکه پارهای از منقولات این تفسیر حاکی از اعتقاد به جبر است (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 36). خود ماسینیون (همان مقدمه، ص 9ـ10، و پانویس 7) درباره ارزش و اعتبار اسناد ذوالنون در روایت این تفسیر تردید کرده است.این احتمال نیز که ابنابیالعوجا مؤلف این تفسیر باشد بسیار بعید است، زیرا با وجود تناقضاتی که در گزارشهای مربوط به معتقدات وی وجود دارد، در هیچ منبعی وی دارای گرایشهای عرفانی و قرآنی معرفی نشده و حتی به موجب روایات معتبر، او به اصول اولیه دین (خدا، پیامبر و معاد) اعتقاد نداشته و در تخطئه و ابطال عقاید و آیینهای اسلامی پافشاری میکرده است. بنابراین اگر، به فرض محال، او فراهمآورنده این مجموعه تفسیری باشد، در این صورت آنچه روایت کرده، هیچ اعتباری ندارد و بنابه اعتراف خود او به جعل احادیث، روایات مزبور را نمیتوان به امام نسبت داد (رجوع کنید به ثبوت، ص 55؛ نیز رجوع کنید به ابنابیالعوجاء*).به گفته پولس نویا (سلمی، 1369ـ1372ش، ج 1، مقدمه، ص 6)، تفسیری تمام از قرآن وجود دارد که نعمانی (متوفی بعد از 340)، شاگرد کلینی (متوفی 329)، به نام امام صادق گرد آورده و این تقسیم از نظر فکر و الهام و سبک و محتوا حتی الفاظ کاملاً مشابه با روایتی است که سلمی به نام امام روایت کرده و در میان اهل سنّت مشهور است. نویا برای اثبات وحدت و یکسانی همهجانبهای که میان دو روایت نعمانی و سلمی از تفسیر امام صادق یافته هیچ نمونهای به دست نداده، اما با مقایسه روایت سلمی و آنچه با عنوان تفسیر نعمانی در دست است، مشابهت و یکسانی چشمگیری ملاحظه نمیشود. در پارهای موارد نیز محتویات هریک از آن دو با دیگری تضاد آشکار دارد، چنان که در تفسیر نعمانی ــکه نسخه آن را مجلسی در بحار (ج90، ص 1ـ97) درج کرده است ــ اعتقاد به جبر از دیدگاه قرآن مردود شناخته شده (رجوع کنید به مجلسی، ج90، ص 5) و در تفسیر سلمی (1369ـ1372ش، ج 1، ص 34) آیهای از قرآن به معنای مجبور بودن و اختیار نداشتن برادران یوسف در ستمهایی که به وی کردهاند گرفته شده است. همچنین آنچه در تفسیر سلمی (1369ـ1372ش، ج 1، ص 45، 58) در ستایش خلفا آمده است، با معتقدات نعمانی و محتویات تفسیر او تضاد آشکار دارد (درباره این تفسیر و صحت انتساب آن رجوع کنید به تفسیر نعمانی*). صرفنظر از صحت و سقم سند انتساب حقائق التفسیر به امام صادق، ماسینیون مدعی است که میان محتویات آن با اقوال پراکنده امام، که امامیه و غلات از طرق جداگانه مورد استناد قرار دادهاند، مقارنههای اعتقادی چشمگیری وجود دارد (رجوع کنید به سلمی، 1369ـ1372ش، ج 1، مقدمه نویا، ص 5 به نقل از ماسینیون)، ولی ماسینیون شواهد و دلایلی برای اثبات ادعای مزبور نیاورده و حتی یک نمونه از این مقارنهها را ذکر نکرده است. از طرف دیگر، با شناختی که از احادیث منقول از امام صادق در کتب شیعه حاصل میشود، مقارنههای درخور توجهی وجود ندارد (برای اطلاع از نمونهای از آن منقولات که با احادیث شیعی هممضمون است رجوع کنید به ثبوت، ص 57ـ58).در میان پارهای از احادیثی هم که سلمی از طریق برخی دیگر از صحابه ــو نه از امام صادق ــ آورده، با پارهای از احادیث شیعه مشابهتهایی دیده میشود، از جمله این حدیث که از طریق عبداللّهبن مسعود نقل کرده است: «إنَّ الْقُرآنَ اُنْزِلَ عَلی سَبْعَةِ اَحْرُفٍ لِکُلِّ آیةٍ مِنْهُ ظَهْرٌ و بَطْنٌ و لِکُلِّ حَرْفٍ حَدٌّ و مُطَّلَعٌ» (رجوع کنید به سلمی، 1421، ج 1، مقدمه سیدعمران، ص 21؛ قس مجلسی، ج23، ص197، ج33، ص155، ج89، ص94؛ نوری، ج 17، ص 331).زیعور درباره روایات تفسیری منسوب به امام صادق که سلمی آورده، پژوهشهای بسیاری کرده و علاوه بر التفسیر الصوفی للقرآن عندالصادق (اندلس 1979)، این دو کتاب را نیز تدوین نموده است: کتاباالصادق: حقائق التفسیر القرآنی و مصباح الشریعة (بیروت 1993؛ کامل التفسیر...، مقدمه زیعور، ص10، پانویس 2) و کامل التفسیر الصوفی العرفانی للقرآن (بیروت 2002). زیعور (همان مقدمه، ص 10، 25ـ27) تصریح کرده است که به پژوهش در صحت استناد روایات سلمی به امام صادق نمیپردازد و آن را تفسیری روحانی میشمارد که میتواند سریعاً مبدل به تأویل و فلسفهای رمزآمیز شود و حصارهایی را که میان عرصههای اندیشه وجود دارد فرو ریزد تا با پیروان هر دین و مکتبی بتوان به گفتگو نشست. وی (همان، ص 31) نقش سلمی را در گردآوری احادیث امام صادق در کتابی مدون و مضبوط، با نقش سیدرضی (متوفی 406) در گردآوری خطبهها و کلمات و مکتوبات امام علی علیهالسلام مقایسه کرده، که در خور تأمل است، زیرا پیش از سلمی اقدامات وسیعی برای گردآوری احادیث امام صادق بهصورت مسند نه به شیوه مرسل و بدون سلسله سند به مانند کتاب سلمی، انجام شده بود و بهعلاوه این کار حتی در سطح گسترده آن با سلمی آغاز نشد. به نظر زیعور (همان، ص 31، 33)، این روایات پیش از گردآوری در یک کتاب، به صورت شفاهی در حلقههای صوفیه مطرح و نزد پیشوایان شافعیه سخت مورد احترام بوده است. وی این احتمال را هم داده است که سلمی در هنگام نقل روایات تفسیری امام علیهالسلام آنها را کم و زیاد کرده باشد.نظر علمای اسلام درباره روایات تفسیری منسوب به امام صادق به این شرح است: الف) از جمله علمای معروف شیعه که روایات تفسیری موجود در دو کتاب حقائق التفسیر و زیادات حقائقالتفسیر را نقل کردهاند، یکی رضیالدین علی معروف به ابنطاووس است که در سعدالسعود (ص 421ـ423) تنها چهار روایت از آن را آورده است. مجلسی (ج 89، ص 384) نیز یکی از آنها را به نقل از ابنطاووس از کتاب سلمی نقل کرده است. فتحاللّه کاشانی* نیز در منهجالصادقین خود از روایات تفسیری سلمی سود برده است (رجوع کنید به ج 2، مقدمه شعرانی، ص 4). در مجموع، روایات تفسیری سلمی در میان شیعیان چندان مطرح نبوده است تا در نفی و اثبات انتساب آنها به امام سخنی بگویند. پارهای از محتویات آنها با احادیث شیعه منطبق و پارهای دیگر مخالف است و از بیشتر مطالب آن نشانی در منابع شیعی نمیتوان یافت. ازاینرو، ادعای محمدحسین ذهبی (ج 2، ص 421) و سیدعمران (سلمی، 1421، ج 1، مقدمه، ص 12) که پنداشتهاند روایات موجود در این تفسیر را ــ مثل غالب روایات دیگری که از امام صادق نقل شده ــ شیعیان جعل کردهاند، موجه نیست.ب) در میان اهل سنّت با تفسیر منسوب به امام صادق برخوردهای مختلفی شد. بسیاری از علمای سنّی به شیوه سلمی در تفسیر و محتویات حقائقالتفسیر اعتراض کردهاند، چنانکه ابن جوزی در تلبیسابلیس* (ص 403ـ404) وی را تخطئه نموده و تمام اقوال منقول در تفسیر وی را مشتمل بر کفریات و خطاها و هذیانهای ناروا شمرده است. ابوالحسن واحدی گفته که اگر سلمی معتقد بوده این سخنان تفسیر است بهراستی کافر بوده است (رجوع کنید به سلمی، 1406، مقدمه شریبه، ص 44؛ محمدبن احمد ذهبی، ج 17، ص 255). همچنین گفته شده که تفسیر سلمی مشتمل بر تحریف معانی قرآن است (محمدبن احمد ذهبی، همانجا). سیوطی (ص 31) نیز تفسیر سلمی را نکوهیده است. در برابر، برخی علمای اهل سنّت تفسیر سلمی را ارج نهاده و از آن دفاع کردهاند (رجوع کنید به سلمی، 1421، ج 1، مقدمه سیدعمران، ص 11ـ12؛ محمدبن احمد ذهبی، ج 17، ص 248).تأثیر و نقش منسوب به امام صادق در صوفیان و منابع عرفانی بدینشرح است: روایات تفسیری مذکور سندی است که زمینه مطالعه درباره شکلبندی زبان فنی عرفانی در اسلام بهشمار میرود. پولس نویا (سلمی، 1369ـ1372ش، ج 1، مقدمه، ص 7) معتقد است که این روایات تفسیری ساختاری را دربردارد که بعداً مسیر عرفانی همه صوفیان میشود و مهمترین الفاظ و اصطلاحات آنان را به دست میدهد. برخی از زمینههای تأثیر این تفسیر بر آثار صوفیه بدینشرح است: 1) طبقهبندی مشهور منازل و مراحل عرفانی در مقامات و احوال. 2) عناصر علم جَفْر که صوفیان از این روایات اخذ کردهاند. 3) بهرهگیری برخی از عرفا از جمله حلاج از اشارات مهمی در این مجموعه روایات و پروراندن آنها. مثلا، کاربرد مشیت بهجای اراده، محبت به جای عشق، تمثیل دوازده منزل نفس و موضوع نورمحمدیه (همانجا؛ برای اطلاع از تأثیرپذیری حلاج از این تفسیر رجوع کنید به همان مقدمه، ص10ـ11).برخی از عارفان نیز محتویات این روایات تفسیری را در آثارشان آوردهاند (برای نمونه رجوع کنید به افلاکی، ج 1، ص 409؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).تفسیر منسوب به امام صادق را نخستین بار ماسینیون معرفی و سپس پولس نویا آن را از متن تفسیر سلمی استخراج و تصحیح و با مقدمهای چاپ کرد. نویا تفسیر مزبور را در کتاب دیگری هم به گفتگو نهاده است (رجوع کنید به سلمی، 1369ـ1372ش، ج 1، مقدمه پورجوادی، ص چهارده ـ پانزده). این تفسیر در ضمن مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی (ج 1، ص 21ـ63) نیز چاپ شده است. بار دیگر در التفسیر الصوفی للقرآن عندالصادق تدوین و گردآوری علی زیعور در 1979 در اندلس بهچاپ رسیده است.2) ابنعطاء آدمی*، از معاصران حلاج، به جرم تأیید آرای وی به قتل رسید. تفسیر ابنعطاء آدمی، بسط و تفصیل همان روایات تفسیری منسوب به امام صادق علیهالسلام است (سلمی، 1369ـ1372ش، ج 1، مقدمه نویا، ص 67ـ68). از میان همعصران او هیچکس، با بهرهگیری هرچه بیشتر از همه امکانات روش تفسیری خاص صوفیه، تفسیری به این حجم برجا ننهاده است (همان مقدمه، ص 67).درباره شیوه تفسیری ابنعطاء گفتنی است که وی بیشتر آیاتی را تفسیر کرده که با دم روحانی، یعنی وقت او، مناسبت دارند (همان، ج 1، ص 72). این تفسیر مشتمل بر لطایف عرفانی است، از جمله در ذیل آیه «هو الذی خلق لکم ما فیالأرض جمیعآ» (بقره: 29) آمده همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید تا همه آنها از تو باشد و تو از او باشی. پس با سرگرم شدن به آنچه از آن توست از آن که تو از اویی باز نمان (همان، ج 1، ص 78).ابنعطاء آدمی تفسیر خود را همراه بقیه نوشتههایش به ابوعمرو اَنْماطی سپرده بود و نخستین بار ابوعمرو آن را منتشر کرد. این تفسیر مفصّلترین بخشی است که تاکنون از حقائقالتفسیر استخراج و جداگانه در مجموعهای با عنوان نصوص صوفیة غیرمنشورة لشقیق البلخی، ابنعطاء الآدمی، النفری، با تحقیق و مقدمه پل نویا، در 1973 در بیروت، چاپ شده است (رجوع کنید به همان، ج 1، مقدمه پورجوادی، ص پانزده، مقدمه نویا، ص 68، پانویس 4). نویا مقدمهای به زبان فرانسه بر آن نوشته که ترجمه فارسی آن، در آغاز تفسیر ابنعطاء، در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی (ج 1، ص 67ـ74) چاپ شده است.3) ابوالحسین نوری که تفسیر وی مجموعه 29 قول از اقوال او در تفسیر آیاتی از قرآن است که احتمالاً در مجالس تفسیر خود بیان کرده است (همان، ج 1، ص 227). نویا به ضمیمه یکی از جُنگهای دانشگاه سنژوزف تحت عنوان مقامات القلوب، در 1968 این مجموعه را بهچاپ رساند (همان، ج 1، مقده پورجوادی، ص پانزده). متن آن با ترجمه فارسی در نشریه معارف (دوره 6، ش 1 و 2، فروردین ـ آبان 1368، ص 91ـ119) در تهران منتشر شده است. متن این تفسیر در ضمن مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی (ج 1، ص 231ـ 234) نیز چاپ شده است.4) حسینبن منصور حلاج* فرد دیگری است که سلمی اقوال تفسیری او (یا اقوال منسوب به او) را در حقائقالتفسیر آورده است. در تفسیر وی بسیاری از تعالیم عرفانی و پارهای از اشعار حلاج یافت میشود (همان، ج 1، ص 244، 253، 272، برای نمونهای از این اشعار رجوع کنید به ص 275).تفسیر حسینبن منصور حلاج را، که سلمی ضمن حقائقالتفسیر آورده، لوئی ماسینیون استخراج و تصحیح کرده و در کتاب خود با نام )تحقیق در اصطلاحات عرفان اسلامی(، در 1922 منتشر کرده است. وی قسمتهایی از آن را با قطعات متناظر در تفسیر عرائسالبیان روزبهان بقلی مقابله کرده است (همان، ج 1، یادداشت پورجوادی، ص 237؛ درباره پیوند سخنان حلاج در این تفسیر با تفسیر منسوب به امام صادق رجوع کنید به سطور پیشین مقاله). گفتنی است که متن این تفسیر را ماسینیون به خط خود نوشته و به همین صورت دو بار به چاپ رسیده است (همانجا) و بار دوم ضمن مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی (ج 1، ص 239ـ292) چاپ شده است.چاپ و نشر حقائق التفسیر، با استخراج اقوال منسوب به حلاج از آن در مجموعهای جداگانه و نشر آن، بهاهتمام لوئی ماسینیون در 1954 در پاریس آغاز شد و با همت نویا ادامه یافت (سلمی، 1369ـ1372ش، مقدمه پورجوادی، ص چهارده ـ پانزده). دو محقق نامبرده تحقیقاتی درباره روایات تفسیری مزبور کردهاند که در 1954 در پاریس و در 1973 در بیروت، و ترجمه فارسی آن تحقیقات در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی (ج 1، ص 5ـ19، 67ـ74) چاپ شده است.پس از استخراج اقوال و روایات متعلق یا منسوب به هریک از اشخاص نام برده (امام صادق، ابنعطاء، حلاج و نوری) از حقائقالتفسیر و انتشار جداگانه آنها (رجوع کنید به سطور پیشین مقاله)، متن حقائقالتفسیر به صورت اصلی بهاهتمام سیدعمران تصحیح و در دو مجلد در بیروت در 1421/2001 منتشر شد. در این چاپ، ذیل هریک از آیات قرآن از سوره حمد به بعد، به ترتیب، اقوال و روایات منسوب به هریک از ایشان آمده است. احادیث دیگری نیز از پیامبر صلیاللّهعلیهوآله و امام علی علیهالسلام نقل شده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص20ـ21، 25). اقوالی از بزرگان و مشایخ (از جمله جنید، ابوبکربن طاهر، شبلی و ابوسعید خراز) و نیز اقوالی بدون ذکر قائل (ظاهرآ از خود سلمی، نظیر آنچه ذیل اسم «رحمن» آورده) و اقوالی تحت عنوان «قیل» و «یقال» و «قال بعضهم»، نیز نقل شده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 24ـ25، 27ـ28، 31ـ33، 95ـ102).سیدعمران، مصحح چاپ مذکور، گرایشهای سلفی قوی و ضدشیعی و کم وبیش ضدعرفان داشته و این را در مقدمه و زیرنویسهای خود بر کتاب نشان داده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص20، پانویس 1، مقدمه، ص 12) و در عرضه متنی کمغلط، دستکم عاری از اغلاط فاحش، از حقائقالتفسیر موفق نبوده است (برای اطلاع از نمونههایی از این اغلاط رجوع کنید به ثبوت، ص 63ـ66؛ برای از اطلاع از برخی دیگر از ویژگیهای چاپ حقائقالتفسیر توسط سیدعمران رجوع کنید به همان، ص 53ـ64).زیادات حقائق التفسیر. سلمی پس از اتمام تألیف حقائقالتفسیر، به منقولات دیگری از اقوال امامان و مشایخ طریقت برخورد که استفاده از آنها را برای تفسیر عرفانی آیات قرآن مناسب شمرد. وی آنها را در کتابی جداگانه، بهترتیب سورهها و آیات قرآنی، فراهم آورد و آن را زیادات حقائقالتفسیر نامید. در این کتاب نیز بیشترین اقوالی که در تفسیر آیات قرآن نقل شده، متعلق یا منسوب به امام صادق علیهالسلام، سهل تستری* و ابنعطاء آدمی است (برای آگاهی از آنها رجوع کنید به ص 235ـ236، 241، 244). به نوشته زیعور (کاملالتفسیر...، مقدمه، ص 41)، پارهای از اقوال زیادات حقائقالتفسیر، به لحاظ روح و تعبیر، یادآور اقوال موجود در نهجالبلاغه و شیوه امام صادق علیهالسلام در نگارش و طریقه او در تقسیم و تنظیم عناصر فکری است؛ ولی زیعور هیچ نمونهای ذکر نکرده است.در زیادات حقائقالتفسیر نیز از اقوال منسوب به امام رضا علیهالسلام به روایت از پدرش امام کاظم علیهالسلام بسیار نقل شده و از اقوال امام علی و امام باقر علیهماالسلام نیز نمونههایی در آن میتوان یافت (برای نمونه رجوع کنید به ص 9، 11، 13، 21، 25ـ26، 127، 134، 245). از جمله منقولات وی از امام رضا و امام صادق علیهماالسلام چهار روایت است که ذیل عبارت قرآنی «شرابآ طهورآ» (انسان21:) آمده و مضمون آن نزدیک به روایتی است که در پارهای از منابع عرفانی متأخر شیعه (برای نمونه رجوع کنید به فیض کاشانی، 1316، ص 75ـ76؛ همو، 1409، ص 366) نقل شده است (رجوع کنید به سلمی، 1997، ص 213).زیادات حقائقالتفسیر با تحقیق و مقدمه انگلیسی گرهارد باورینگ در 1997 در بیروت چاپ شده و مصحح در حواشی خود بر این کتاب، در بسیاری از موارد به عرائسالبیان فی حقائقالقرآن* شیخ روزبهان ارجاع داده (برای نمونه رجوع کنید به ص 204ـ214، 226ـ231) که این امر نشاندهنده استفاده گسترده مؤلف عرائس از تفسیر سلمی است (نیز رجوع کنید به کامل التفسیر...، همان مقدمه، ص 36 پانویس 4، ص 39).منابع : علاوه بر قرآن؛ ابنجوزی، تلبیس ابلیس، چاپ سیدجمیلی، بیروت 1409/1989؛ ابنطاووس، سعدالسعود للنفوس، چاپ فارس تبریزیان حسّون، قم 1379ش؛ ابنندیم، الفهرست، چاپ ناهد عباس عثمان، دوحه 1985؛ احمدبن اخیناطور افلاکی، مناقب العارفین، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا 1959ـ1961، چاپ افست تهران 1362ش؛ اکبر ثبوت، «نگاهی به حقائقالتفسیر و زیادات حقائقالتفسیر و بررسی پارهای از آرای محققان در این باب»، آینهمیراث، دورهجدید، سال 4، ش 1 (بهار 1385)؛ محمدبن احمد ذهبی؛ محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسّرون، بیروت 1407/1987؛ محمدبن حسین سلمی، حقائق التفسیر: تفسیرالقرآن العزیز، چاپ سیدعمران، بیروت 1421/2001؛ همو، زیادات حقائقالتفسیر، چاپ گرهارد باورینگ، بیروت 1997؛ همو، طبقات الصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، حلب 1406/1986؛ همو، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی: بخشهایی از حقائقالتفسیر و رسائل دیگر، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران 1369ـ1372ش؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، کتاب طبقات المفسرین، چاپ مورسینگ، لیدن 1839، چاپ افست تهران 1960؛ محمدبن شاه مرتضی فیضکاشانی، قُرّةالعیون فی المعارف و الحکم در الحقایق فی محاسن الاخلاق، چاپ محسن عقیل، ]قم[ 1409/1989؛ همو، کلمات مکنونه، چاپ سنگی ]تهران[ 1316؛ فتحاللّهبن شکراللّه کاشانی، منهجالصادقین فی الزام المخالفین ، با مقدمه و پاورقی و تصحیح ابوالحسن شعرانی، چاپ علیاکبر غفاری، تهارن 1378ش؛ کامل التفسیر الصوفی العرفانی للقرآن، ]منسوب به[ امام جعفرصادق (ع)، چاپ علی زیعور، بیروت: دارالبراق، 2002؛ مجلسی؛ حسینبن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم 1407ـ1408.