حسینی، حاجامین، مفتی فلسطین و از رهبران مبارز با استعمار انگلیس و سلطه صهیونیسم. وی در 1315/ 1897 در بیتالمقدّس بهدنیا آمد. در کودکی زیرنظر پدرش، که مفتی بیتالمقدّس بود، ادبیات عرب و معارف اسلامی و علوم قرآنی را فراگرفت (جرّار، ص 49؛ حوت، ص 201؛ بیومی، ج 2، ص 358). سپس دوره دبیرستان را به پایان رساند و پس از آن دو سال به فراگیری زبان فرانسه همت گماشت. در 1330/ 1912 برای ادامه تحصیل به قاهره رفت و در دانشگاه الازهر، مدرسه دارالدعوة و الارشاد و دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره به تحصیل و فعالیت مشغول شد و ضمن برقراری ارتباط با محمد رشیدرضا* در دارالدعوه، با افکار و اندیشههای سیدجمالالدین اسدآبادی* و محمد عبده* آشنا شد. با آغاز جنگ جهانی اول در 1914، حسینی تحصیلات خود را رها کرد و از قاهره به زادگاه خود بازگشت (رجوع کنید به حوت، ص 201ـ202؛ جرّار، ص 49ـ50).وی در 1333/ 1915 به استانبول رفت و وارد دانشکده افسری شد و پس از اخذ درجه افسری، به ارتش عثمانی در ازمیر پیوست، اما اندکی بعد، از ادامه خدمت در ارتش صرفنظر کرد و به بیتالمقدّس بازگشت و با گروههای فلسطینی به مبارزه با استعمار انگلیس پرداخت (زهرالدین، ص 740؛ قاسمیه، ص 779). با صدور اعلامیه بالفور* در 1335/ 1917، امین حسینی برای مقابله با آن، سازمانی سیاسی بهنام باشگاه عربی (النادی العربی) تأسیس کرد و خود ریاست آن را برعهده گرفت. این باشگاه در جنبش ملی فلسطین، بهویژه در سالهای 1336 و 1337/ 1918ـ1919، نقش مؤثری ایفا نمود (بیومی، ج 2، ص360؛ زهرالدین، همانجا؛ کیالی، ص 116). حاجامین حسینی با برخی سازمانهای زیرزمینی نیز همکاری میکرد. او با سازمانی به نام الکَفّالسوداء (پنجه سیاه)، که در 1337/1919 در یافا تشکیل شده بود، ارتباط داشت (پراث، ص 129؛ کیالی، ص 174ـ177).در قیام 1338/ 1920، که به انقلاب اول فلسطین مشهور شد، حسینی از رهبران اصلی بود. نیروهای انگلیسی این قیام را بهشدت سرکوب کردند و حسینی نیز که دستگیر شده بود، با کمک جوانان فلسطینی آزاد شد و به دمشق گریخت. دادگاه نظامی بریتانیا او را محاکمه غیابی و به ده سال زندان محکوم کرد. وی پس از مدتی عفو شد و به بیتالمقدّس بازگشت (ماردینی، ص 36ـ38؛ بیومی، ج 2، ص 360ـ 361؛ شوفانی ص 382ـ411، 415). در 1300ش/ 1921، برادر وی، کامل حسینی، که مفتی بیتالمقدّس بود، درگذشت و بهسبب نفوذ خاندان حسینی، حاجامین با اینکه تحصیلات عالی دینی نداشت، از سوی هربرت ساموئل (کارگزار انگلیسیها در فلسطین)، مفتی بیتالمقدّس شد. هدف انگلیسیها از این انتخاب، دامن زدن به رقابت و خصومت بین خاندان نَشاشیبی که در آن زمان شهرداری بیتالمقدّس را در اختیار داشتند و خاندان حسینی بود. انگلیسیها همچنین میکوشیدند حاج امین را تحت نظارت خود درآورند (حوت، ص 203ـ 205؛ کیمرلینگ و میگدال، ص 89ـ 90؛ کیالی، ص 172ـ 173).در 1301ش/ 1922، مجلس اعلای اسلامی (مجلس الاسلامی الاعلی)، به منظور نظارت بر امور شرعی و اداره اوقاف و دادگاهها و تعیین قضات و مفتیان، با موافقت حکومت انگلستان، در فلسطین تأسیس گردید و حسینی به ریاست آن برگزیده شد. مجلس اعلای اسلامی برای مسلمانان فلسطین بسیار مهم بود، زیرا تا حدودی خواسته آنان را برای خودمختاری از دولت عثمانی تحقق میبخشید (جرار، ص 61ـ62؛ حوت، ص 206؛ کیالی، ص 172ـ173، 226). تأسیس مرکزی برای سرپرستی ایتام در بیتالمقدّس، بازگرداندن موقوفات اسلامی که تحت سیطره و نظارت حکومت بود، تأسیس چندین دادگاه شرعی، تشکیل جمعیتهای خیریه و باشگاههای ادبی و ورزشی و همچنین اصلاح و بازسازی مسجدالاقصی، از جمله اقدامات مجلس اعلای اسلامی تحت رهبری حاجامین بود (زهرالدین، ص 742؛ بیومی، ج 2، ص 362).پس از قیام بُراق و کشمکش بین فلسطینیها و یهودیان بر سر تغییرات در دیوار ندبه، در 1308ش/1929، که به کشته شدن عدهای از هر دو طرف انجامید، حسینی در مقام ریاست مجلس اعلای اسلامی، به همراه هیئتی فلسطینی برای مذاکره و حل و فصل مسئله بُراق به لندن سفر کرد. آنان در ملاقات با مسئولان انگلیسی، توقف فروش زمینهای فلسطینیان و مهاجرت یهودیان و تأسیس حکومت ملی پارلمانی را تقاضا کردند که نتیجه مطلوبی نداشت (رجوع کنید به ماردینی، ص 70ـ 71؛ کیالی، ص 234، 254ـ255؛ حوت، ص 221ـ 224؛ شوفانی، ص 431ـ437).در 1310ش/ 1931، مجمع عمومی اسلامی (المؤتمر الاسلامی العام) در قدس تشکیل شد. این مجمع درصدد بود افکار عمومی مسلمانان را بعد از قیام براق، به مسئله فلسطین جلب کند. حسینی ریاست مجمع را برعهده داشت و در آن ــکه با حضور 22 تن از سیاستمداران برجسته جهان عرب و اسلام برگزار گردیدــ بر تقدس مسجدالاقصی و اماکن مجاور، از جمله براق، تأکید کرد و ضمن نشان دادن اهمیت فلسطین برای جهان اسلام، صهیونیسم و سیاست انگلستان در فلسطین را محکوم نمود (حوت، ص 243ـ247؛ جرّار، ص 114ـ119؛ کیالی، ص 267ـ269). در 1312ش/1933، حسینی با سفر به کشورهای اسلامی، کوشید برای جلوگیری از گسترش صهیونیسم و فعالیت فرهنگی یهودیان، در آن کشورها دانشگاه مسجدالاقصی تأسیس نماید، ولی مخالفت انگلیسیها مانع از تأسیس این دانشگاهها شد (زهرالدین، ص 743). او در 1313ش / 1934 تظاهرات گستردهای در مخالفت با فروش زمینهای فلسطین به صهیونیستها سازماندهی کرد که انگلیسیها آن را بهشدت سرکوب کردند (جرّار، ص 128ـ130؛ ماردینی، ص 79ـ80). وی همچنین جمعیت «الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» را در 1314ش/1935 تأسیس نمود که یکی از مهمترین وظایف آن اعلام اسامی فروشندگان زمین و آگاهی بخشیدن به افکار عمومی، و همچنین انتشار فتاوی علما، مانند رشیدرضا و محمدحسین کاشفالغطاء*، از مراجع معروف شیعه در نجف، در تحریم فروش زمین به یهودیان در فلسطین بود (رجوع کنید به جرار، ص 123ـ124).پس از قیام عزالدین قسام* و شهادت وی در 1314ش/ 1935، درگیری مسلحانه بین فلسطینیها و صهیونیستها افزایش یافت و در 30 فروردین 1315/ 19 آوریل 1936 اعتصاب عمومی آغاز شد. در این اوضاع، کمیتههای ملی در یک گردهمایی عمومی با نمایندگان احزاب سیاسی، لجنه عالی عربی (اللَجْنَة العربیة العلیا) را تشکیل دادند که حسینی به ریاست آن برگزیده شد (زعیتر، 1992، ص 76، 98؛ زهرالدین، ص 743؛ ابوشقرا، ص 15ـ18). این لجنه اعلام کرد که اعتصاب را با هدف تغییر بنیادی سیاست انگلیس در فلسطین و توقف مهاجرت یهودیان به این کشور ادامه میدهد. همچنین در برپایی اعتصابات و تظاهرات مردم فلسطین برضد صهیونیستها و استعمار بریتانیا نقش مؤثری ایفا نمود (حوت، ص 344ـ348؛ کیالی، ص 305ـ306). با آغاز قیام عمومی مردم فلسطین در 1315ش/ 1936، حسینی از آن حمایت نمود و از طریق لجنه عالی عربی، از فلسطین و کشورهای اسلامی اعانه جمع کرد (ابوشقرا، ص 16ـ20). در این میان، با وساطت حکام کشورهای عربی (از جمله عبدالعزیز آلسعود، ملکعبداللّه و ملک غازی) و درخواست آنان از حاجامین برای توقف قیام و جلوگیری از کشتار مردم فلسطین، وی دستور داد اعتصابات و تظاهرات را متوقف کنند (همان، ص50ـ52؛ زعیتر، 1984، ص 458ـ459).در 16 تیر 1316/ 7 ژوئیه 1937، با انتشار گزارش کمیته سلطنتی در لندن برای تقسیم فلسطین به سه منطقه، حاجامین به شدت با آن مخالفت کرد و لجنه عالی عربی نیز با این طرح به مبارزه برخاست (بیومی، ج 2، ص 367؛ زهرالدین، ص 744؛ جرّار، ص 157ـ158). حاجامین در 1316ش/ 1937 به عربستان رفت و با پادشاه آن کشور و دیگر رهبران مسلمان درباره مخالفت با طرح بریتانیا مذاکره کرد و سپس به سوریه عزیمت نمود. پس از بازگشت به بیتالمقدّس، انگلیسیها قصد داشتند وی را دستگیر کنند، ولی حسینی در مسجدالاقصی متحصن شد. دولت انگلیس نیز وی را از ریاست مجلس اعلای اسلامی و لجنه عالی عربی برکنار کرد و این دو مرکز را منحل نمود. حسینی پس از سه ماه محاصره، به سوریه گریخت (ابوشقرا، ص 81ـ83، 85، 91؛ ابوغربیه، ص 98ـ99؛ ماردینی، ص 99ـ102؛ کیالی، ص 333ـ334) و سپس به بیروت رفت، اما در آنجا مقامات فرانسوی او را دستگیر کردند.تظاهرات گسترده مسلمانان در شهرهای گوناگون جهان اسلام در حمایت از حسینی، موجب شد تا مقامات فرانسوی از تحویل وی به انگلیسیها خودداری کنند و وی دو سال در بیروت سکونت گزید (زهرالدین، ص 744ـ745؛ حوت، ص 373ـ 374). اما بعد از مدتی، به علت نداشتن امنیت جانی و تمایل فرانسویها به تحویل دادن او به انگلیسیها، به بغداد گریخت. دولت بریتانیا از حکومت عراق خواست تا وی را تحویل دهد، اما عراق نپذیرفت (جرّار، ص 183، 188؛ بیومی، ج 2، ص 367؛ ماردینی، ص 117ـ 120).حسینی در عراق مبارزات خود را از سرگرفت و برای آموزش فلسطینیها در مدارس نظامی عراق و تشکیل گروه مسلح فلسطینی تلاش کرد (زهرالدین، ص 745). وی همچنین حزب ملت عرب (حزبالامة العربیة) را تأسیس نمود که بیشتر اعضای آن از فلسطین و عراق بودند. هدف اصلی این حزب، کسب استقلال و وحدت کشورهای عربی و مبارزه با استعمار بود که بسیاری از اعضای آن در قیام رشیدعالی گیلانی* شرکت کردند (حوت، ص 448ـ449؛ بیومی، ج 2، ص 368؛ زعیتر، 1992، ص 605ـ610). حسینی در 1320ش/ 1941 نماینده خود را برای مذاکره با هیتلر به آلمان اعزام نمود و در نامهای، از آلمان و متحدان آن خواست که استقلال کشورهای عربی را به رسمیت بشناسند (جرار، ص 192ـ193؛ حوت، ص 452ـ 453). در 1320ش/ 1941، پس از شکست رشیدعالی گیلانی، که مورد حمایت آلمانیها بود، حسینی تحت تعقیب انگلیسیها قرار گرفت و ناگزیر در 30 اردیبهشت 1320/ 20 مه 1941 به ایران سفر کرد و سپس عازم ترکیه شد (زهرالدین، همانجا؛ ماردینی، ص150ـ157؛ حوت، ص 454). پس از آن نیز به ایتالیا رفت (جرّار، ص 204ـ205).حسینی در 5 آبان 1320/ 27 اکتبر 1941 با موسولینی مذاکره کرد، که درنتیجه آن دولتهای آلمان و ایتالیا متعهد شدند از استقلال و آزادی کشورهای عربیِ زیر سیطره استعمار بریتانیا حمایت کنند (بیومی، همانجا؛ حوت، ص455ـ456). وی سپس عازم آلمان شد و در 30 آبان 1320/ 21 نوامبر 1941، درباره حمایت از استقلال کشورهای اسلامی و مبارزه با صهیونیسم، با هیتلر مذاکره کرد (ماردینی، ص 177ـ182؛ حوت، ص 458ـ 459). با اشغال آلمان در 1324ش/ 1945، حسینی ناگزیر به سویس رفت، ولی به سبب فشار انگلیسیها، به وی پناهندگی داده نشد و او به فرانسه رفت (جرار، ص 234ـ 237).سرانجام، حسینی با کمک دوستان خود، در 1325ش/ مه 1946 مخفیانه عازم قاهره شد. در آنجا مورد احترام و تکریم ملک فاروق* قرار گرفت اما دولت مصر، زیر فشار انگلیسیها، فعالیت سیاسی او را محدود کرد (رجوع کنید به همان، ص242ـ255؛ ماردینی، ص297ـ 301). وی در قاهره، ریاست هیئت عالی عربی فلسطین (الهیئة العربیة العلیا لفلسطین) را ــ که اتحادیه عرب آن را در 21 خرداد 1325/ 11 ژوئن 1946 تشکیل داده بودــ برعهده گرفت و شعبههای آن را در بیتالمقدّس، دمشق، بیروت، بغداد، لندن، کراچی و ایالات متحده امریکا دایر کرد (زهرالدین، ص 746). وی در مصر با گروهی از افسران آزاد به ریاست جمال عبدالناصر* دیدار کرد (جرّار، ص 266ـ267؛ ماردینی، ص 323ـ327).پس از آنکه سازمان ملل در 1326ش/ 1947 قطعنامه تقسیم فلسطین را صادر نمود، حسینی به شدت با آن مخالفت کرد و خواستار برگزاری اعتصاب عمومی در فلسطین شد (جرّار، ص 259). در 10 آذر 1327/ اول دسامبر 1948 در غزه ــکه در آن هنگام زیر حاکمیت مصر بودــ مجلس ملی فلسطین به ریاست حسینی تشکیل شد. این مجلس، ضمن اعلام استقلال کامل فلسطین و مبارزه با اشغالگران، به تدوین قانون اساسی حکومت فلسطین همت گماشت؛ اما حکومت مصر، زیر فشار انگلیسیها، تمام رهبران فلسطینی و کارگزاران این مجلس، از جمله حاجامین، را دستگیر کرد و حکومت مصر وی را در خانهاش زیرنظر گرفت (زهرالدین، ص 747؛ جرّار، ص 265ـ 266؛ شوفانی، ص 536؛ برند، ص 25). حسینی در 1330ش/ 1951 به ریاست مجمع اسلامی (المؤتمر الاسلامی) در کراچی و در 1331ش/1952 به ریاست مجمع علمای مسلمان (مؤتمر علماء المسلمین) در همان شهر برگزیده شد (بیومی، ج2، ص370). با کودتای افسران آزاد در 1331ش/ 1952 در مصر، حسینی از آنان حمایت نمود، اما پس از مدتی درباره قضیه فلسطین با جمالعبدالناصر اختلافنظر پیدا کرد و در 1338ش/ 1959 قاهره را به مقصد بیروت ترک کرد (جرّار، ص 287ـ 289، 335). وی لجنه عالی عربی را به بیروت انتقال داد و در آنجا مجلهای به نام فلسطین منتشر نمود و در آن خاطرات خود را نوشت (زهرالدین، همانجا). در 1338ش/ 1959، با برپایی کنفرانس جهان اسلام در بیروت، حسینی به ریاست آن برگزیده شد و تا پایان عمر این منصب را برعهده داشت (جرّار، ص 273ـ 274). پس از شکست اعراب در جنگ 1346ش/ 1967، وی کوشید برای بررسی این شکست بزرگ، مجمع اسلامی را برگزار نماید، اما موفق نشد (بیومی، ج 2، ص 372ـ373). او در 13 تیر 1353/ 4 ژوئیه 1974 در بیروت درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد (جرّار، ص 302).منابع : ابراهیم ابوشقرا، مفتی فلسطین الحاج امین الحسینی و ثورة 1936ـ 1939، دمشق 1999؛ بهجت ابوغربیه، فی خِضَمّ النِضال العربی الفلسطینی، بیروت 1993؛ لوری ا. برند، الفلسطینیون فی العالم العربی: بناء المؤسسات و البحث عن الدولة، بیروت 1991؛ محمد رجب بیومی، النهضة الاسلامیة فی سیر اعلامها المعاصرین، دمشق 1415ـ 1420/ 1995ـ 1999؛ حسنی ادهم جرّار، الحاجامین الحسینی: رائد جهاد و بطل قضیة، عمان 1407/1987؛ بیان نویهض حوت، القیادات و المؤسسات السیاسیة فی فلسطین : 1917ـ 1948، بیروت 1981؛ اکرم زعیتر، الحرکة الوطنیة الفلسطینیة : 1935ـ 1939، بیروت 1992؛ همو، وثائق الحرکة الوطنیة الفلسطینیة: 1918ـ 1939، چاپ بیان نویهض حوت، بیروت 1984؛ صالح زهرالدین، موسوعة رجالات من بلاد العرب، بیروت 2001؛ الیاس شوفانی، الموجز فی تاریخ فلسطین السیاسی: منذ فجرالتاریخ حتی سنة 1949، بیروت 1996؛ خیریه قاسمیه، «المذکّرات و السیر الذاتیة الفلسطینیة»، در الموسوعةالفلسطینیة، قسم 2، ج 3، بیروت 1990؛ عبدالوهاب کیالی، تاریخ فلسطین الحدیث، بیروت 1970؛ زهیر ماردینی، فلسطین و الحاج امین الحسینی، بیروت 1406/1986؛Baruch Kimmerling and Joel S. Migdal, The Palestinian people: a history, Cambridge 2003; Yehoshua Porath, The emergence of the Palestinian Arab national movement, London 2003.