حسین میرزا بایقَرا، آخرین سلطان قدرتمند سلسله تیموری. حسینمیرزا، پسر منصوربن بایقرا، نواده عمرشیخ در 842 در هرات به دنیا آمد. نسب وی از طرف مادرش، مهدعلیا فیروزه بیگم، نیز به خاندان تیموری میرسید. حسینمیرزا در هفت سالگی پدرش را از دست داد. در چهارده سالگی به دستگاه میرزا ابوالقاسم بابر*، امیر تیموری، وارد شد. وی پس از برقراری صلح میان ابوالقاسم بابر و سلطان ابوسعید گورکان* در 868، به سلطان ابوسعید در سمرقند پیوست، لیکن به دستور او در ارگ سمرقند زندانی شد. پس از چندی، با وساطت مادرش، از زندان آزاد و بار دیگر به ابوالقاسم بابر ملحق گردید (خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 8ـ10).پس از درگذشت ابوالقاسم بابر در 861، حسینمیرزا در مرو به حکومت نشست و دختر سلطان سنجر را به زنی گرفت، که بدیعالزمان تیموری* حاصل این وصلت بود (رجوع کنید به عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء3، ص 1196؛ خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 10ـ11). حکومت حسینمیرزا در مرو دوامی نداشت. سلطانسنجر میرزا درصدد از بین بردن وی برآمد، اما حسینمیرزا به خوارزم گریخت. حسینمیرزا در 862 استرآباد را تصرف کرد (عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء3، ص 1196ـ 1197؛ خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 5) و برای سلطان ابوسعید خراج و هدایایی فرستاد و اطاعتش را از او اعلام کرد. وی در 863 به نام سلطان ابوسعید سکه زد و خطبه خواند و از این طریق، موجبات آزادی همسر و پسرش را، که در هرات زندانی ابوسعید بودند، فراهم ساخت (عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء3، ص 1198ـ1199؛ اسفزاری، بخش 2، ص 230ـ 234)، اما این اطاعت دیری نپایید و در 864، حسینمیرزا به طمع دستاندازی به خراسان، عدهای را به آنجا فرستاد که آنان تاحدود سبزوار و نیشابور را غارت کردند.سلطان ابوسعید که در این زمان بر ماوراءالنهر، ترکستان، خراسان و مازندران حاکم بود، به محض شنیدن این خبر به مازندران لشکر کشید. حسینمیرزا که میدانست از عهده مقابله با او برنمیآید، نخست تقاضای صلح کرد، اما پذیرفته نشد، پس به مقابله ابوسعید رفت که شکست خورد و به خوارزم فرار کرد و استرآباد به میرزا جلالالدین سلطان محمود، پسر سلطان ابوسعید، واگذار شد (اسفزاری، بخش 2، ص 236ـ242؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء3، ص 1216ـ1221؛ اسناد و مکاتبات تاریخی ایران، ص 304ـ306). در 865، در هنگامه نبرد سلطانابوسعید با جوکیمیرزا، پسر میرزاعبداللطیف، حسینمیرزا استرآباد را گرفت (دولتشاه سمرقندی، ص 523ـ524). ظاهرآ سلطان ابوسعید که از یک سو درگیر منازعات داخلی و از سوی دیگر، ناگزیر از مقابله با حریف قدرتمندی چون اوزونحسن* آققوینلو بود، حسینمیرزا را در استرآباد به حال خود واگذاشت. این مطلب را میتوان از منابع که از سرگذشت حسینمیرزا در سالهای 868 تا 873 اطلاعی ندادهاند، استنباط کرد.پس از کشته شدن سلطان ابوسعید به دست اوزونحسن در 873، حسینمیرزا با عنوان «معزالسلطنة و الدنیا و الدین میرزا ابوالغازی» در هرات بر تخت نشست و به خاقان منصور ملقب شد. سپس دورهای درگیری، که گاه به جنگ نیز کشیده میشد، بین او و پسران متعدد سلطان ابوسعید آغاز شد (عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء3، ص 1367، 1382؛ خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 5ـ6). افزون بر آن، حسینمیرزا با حریف قدرتمندی چون اوزونحسن که بر سراسر ایران، جز خراسان، استیلا داشت، روبهرو بود. هر چند اوزونحسن به قلمرو محدود حسینمیرزا لشکرکشی نکرد، از طریق حمایت مدعیان سلطنت تیموری، سعی برنفوذ و دستاندازی بر خراسان داشت (اسناد و مکاتبات تاریخی ایران، ص 316، توضیحات نوائی).حسینمیرزا سپس با کمک امیر زینالعابدین ارلات، امیرالامرای هرات، بلخ و شبورغان را گرفت و امیرشیخ زاهد طارمی را به حکومت استرآباد منصوب کرد. این امیر توانست میرزا منوچهر، برادر بزرگ سلطان ابوسعید و یکی از مدعیان حکومت، را از بین ببرد (عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء3، ص 1377ـ1378؛ خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 138).با تحکیم نسبی قدرت حسینمیرزا در هرات، بهتدریج تا 874 تمام بزرگان خراسان فرمانبردار وی شدند و بالاخره، آمدن امیرعلیشیر نوایی* از دربار سلطان احمد میرزا (یکی از پسران سلطان ابوسعید) به نزد حسینمیرزا، نقطه عطفی در فرمانروایی سلطان تیموری ایجاد کرد. امیرعلیشیر تا زمان مرگش در 906، یکی از مؤثرترین و بانفوذترین نزدیکان حسین میرزا بود که شاید بتوان ادعا کرد بدون وجود او فرمانروایی طولانی سلطان تیموری در مشرق ایران، کوتاهتر و ناکارآمدتر میشد (رجوع کنید به عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء3، ص 1379، 1381ـ1382، 1391؛ خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 137ـ138).از رویدادهای مهم آغاز حکومت حسینمیرزا، قدرت گرفتن شیعیان بود. هر چند منابع آن دوره به این نکته به طور مبهم پرداختهاند و نگرش مورخانی همچون عبدالرزاق سمرقندی* و اسفزاری به این موضوع خصمانه است، چنین مینماید که حسین میرزا تمایلات شیعی داشته و حتی در اشعارش، حسینی تخلص میکرده است. از اینرو، برخی از شیعیان توانستند مدت کوتاهی بر منابر، خطبه به نام دوازده امام کنند و اسامی خلفا را براندازند، اما این کار دوامی نداشت. حسین میرزا پس از مواجه شدن با مخالفت عبدالرحمان جامی، دستور داد تا خطبه مانند گذشته خوانده شود (اسفزاری، بخش 2، ص 328ـ330؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء3، ص 1391ـ1392).در 874 یادگارمحمد، پسر بایسنغر*میرزا، با حمایت اوزون حسن، به خراسان لشکر کشید و در سر راه خود استرآباد را از امیرشیخ زاهد طارمی گرفت. حسینمیرزا برای جلوگیری از پیشروی یادگارمحمد به مازندران رفت. در 8 ربیعالآخر 874، دو لشکر در چناران به هم رسیدند. جنگ به سود هراتیان خاتمه یافت و یادگارمحمد گریخت (اسفزاری، بخش 2، ص 334ـ335؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء3، ص 1395ـ1402؛ خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 139ـ142). حسینمیرزا چنان از این پیروزی شاد شد که فتحنامههایی به اطراف فرستاد (رجوع کنید به اسناد و مکاتبات تاریخی ایران، ص 349ـ352).یادگارمحمد پس از شکست در چناران، وقتی به دامغان و سمنان رسید، از اوزونحسن کمک خواست و او دو هزار سوار به کمک وی فرستاد. اوزونحسن با این کار درخواست حسینمیرزا را، مبنی بر یاری نرساندن و پناه ندادن به یادگارمحمد، نادیده گرفت (همان، ص 330ـ338). یادگارمحمد به همراه لشکریان ترکمان، اسفراین و سبزوار و جوین را گرفت، اما در نواحی جاجرم از حسینمیرزا شکستخورد و گریخت. دیری نگذشت که یادگارمحمد، در پی تبانی با شیخ حسن تیمور، استرآباد را هم گرفت. سپس بر قهستان چیره شد و با کشته شدن شیخ زاهد طارمی، بر سراسر مازندران استیلا یافت. در این گیرودار، برخی از امیرانِ حسینمیرزا نیز به اردوی یادگار محمد پیوستند (طهرانی، ج 2، ص 545ـ547؛ دولتشاه سمرقندی، ص 528 ـ529؛ خواندمیر، 1362ش، ج4، ص143). حسینمیرزا با آگاهی از این اخبار نامساعد، سلطان احمد میرزا، شوهر خواهرش، را در هرات گمارد و خود به مازندران رفت. در 875 در هرات به نام یادگارمحمد خطبه خواندند و او را به هرات بردند (عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء3، ص 1415ـ 1416؛ اسفزاری، بخش 2، ص 335، 350ـ351، با این ملاحظه که به اشتباه سال این رویداد را 895 ضبط کرده است؛ خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 146ـ147). حکومت هرات برای یادگارمحمد دوامی نداشت. وی از زمانی که بر تخت هرات تکیه زد، به عیاشی و ظلم پرداخت. حسینمیرزا با آگاهی از اوضاع شهر، به هرات شبیخون زد و با استفاده از غفلت یادگارمحمد و همراهانش بر شهر تسلط یافت. بسیاری از ترکمانان کشته یا فراری شدند و یادگارمحمد به قتل رسید (طهرانی، ج 2، ص 550؛ اسفزاری، بخش 2، ص 356ـ360).حسینمیرزا در 875، بار دیگر به حکومت هرات دست یافت و به آبادانی خرابیهایی که ترکمانان در خراسان به بار آورده بودند پرداخت. به دستور او، رعایا و پیشهوران و کشاورزان دو سال از پرداخت مالیات معاف شدند. وی از کارگزارانش خواست تا در همه موارد با رعایت حال اهالی، به عدالت رفتار کنند (عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء3، ص 1430ـ1431)، اما اقدامات صلحجویانه حسینمیرزا برای مدتی قطع شد. اینبار حکومتِ او را از یک سو اوزونحسن و از سوی دیگر میرزاسلطان محمود به خطر انداختند. اوزونحسن با شنیدن خبر کشته شدن یادگارمحمد، قصد حمله به هرات را داشت که با تدبیر حسینمیرزا و فرستادن هدایا برای او منتفی شد. حسینمیرزا حتی توانست استرآباد را بدون جنگ و خونریزی از اوزونحسن پس بگیرد (طهرانی، ج 2، ص 551ـ552). سپس حسینمیرزا به سوی بلخ، که سلطان میرزامحمود بر آن استیلا یافته بود، لشکر کشید. جنگ درگرفت و میرزاسلطان محمود ناگزیر بلخ را ترک گفت. حسین میرزا، احمد مشتاق را در محرّم 876 والی آنجا کرد و سپس به هرات بازگشت (دولتشاه سمرقندی، ص 532ـ533؛ خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 152).در 878، وقتی احمد مشتاق به میرزاسلطان محمود پیوست، حسینمیرزا دستور محاصره شهر را داد. با نرسیدن آذوقه به شهر و شیوع قحطی، احمد مشتاق مجبور به تسلیم بلخ شد و حسینمیرزا پسرش، میرزا بایقرا، را حاکم بلخ کرد (دولتشاه سمرقندی، ص533ـ539؛ خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 161ـ166).از این زمان به بعد، حسینمیرزا به آرامشی نسبی دست یافت و به سامان دادن اوضاع پرداخت. در 892 حکومت استرآباد را به امیرنظامالدین علیشیر نوایی اعطا کرد، اما با استعفای امیرعلیشیر در 896، بدیعالزمان میرزا زمام آنجا را برعهده گرفت (خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 178ـ179، 184، 187، 199). همچنین از بلخ خبر تبانی درویش علی (حاکم آنجا) و برادر امیرعلیشیر با میرزاسلطان محمود رسید. برخی از ملازمانِ سلطان، امیرعلیشیر را به آگاهی از این ارتباط متهم کردند. با این همه، هنگامی که حسینمیرزا عزم کرد به حصارشادمان، مقر میرزاسلطانمحمود حمله کند، امیرعلیشیر را در بلخ گذاشت. در همین زمان، پیشقراولان میرزاسلطان محمود، که قصد شبیخون به اردوی سلطان را داشتند، با ذکاوت حسینمیرزا شکست خوردند. از اینرو، میرزاسلطان محمود به صلح راضی شد و حسینمیرزا، حکومت حصار شادمان، ترمذ، ختلان و بدخشان و قُندوز را به او داد و به بلخ رفت (رجوع کنید به همان، ج 4، ص 190ـ194،200ـ201).حسینمیرزا که به شدت بیمار شده بود، از یک سو ناگزیر از مقابله با مدعیان جدید سلطنت، یعنی پسرانش، شد و از سوی دیگر نیروهای تازه نفس ازبک خطری جدّی برای هرات پدید آوردند. او به ناچار در 905 حکومت بلخ را به بدیعالزمان داد و نام وی را در خطبه در ردیف اسم خود گذارد (رجوع کنید به روملو، ج 2، ص 919ـ924، 928ـ930). در 906، خبر استیلای شیبکخان* بر سمرقند و بخارا رسید. در 909 ازبکان، که از نابسامانی دربارهای بلخ و هرات آگاه بودند، ابتدا بلخ را محاصره کردند، اما نتوانستند بر آنجا دست یابند. حسینمیرزا که به بدیعالزمان اعتماد نداشت و بدگویی اطرافیان و بیماریاش نیز مزید بر علت بود، در حملات ازبکان به بلخ، از فرستادن لشکریان هرات خودداری کرد. در 911، با حمله شیبکخان به میمنه و فاریاب، حسینمیرزا خواست به بدیعالزمان ملحق شود تا به مقابله شیبکخان بروند اما اجل مهلتش نداد و در 12 ذیحجه درگذشت (رجوع کنید به خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 210ـ 212، 228، 233ـ239؛ روملو، ج 2، ص 1010ـ1013؛ نیز رجوع کنید به بدیعالزمان تیموری*).از حسینمیرزا چهارده پسر و یازده دختر باقیماند (رجوع کنید به خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 240ـ243). او را به عدل و سخاوت ستودهاند، اما وی در آخر عمر، با دستور قتل محمد مؤمن میرزا (پسر بدیعالزمان)، شهرتش را خدشهدار کرد (واصفی، ج 2، ص 334ـ339).حکومت 38 ساله حسینمیرزا هر چند به شکوه و بزرگی پیشینیانش نبود و قلمروش فقط به مشرق خراسان محدود میشد، به لحاظ فرهنگی و حمایت او از اهل علم و ادب بسیار ممتاز و چشمگیر بود. در زمان او، هرات رونق خاصی داشت. بناها و مدرسههای عالی ساخته شد (واله اصفهانی، ص 655ـ656). دربار محل رفت و آمد بسیاری از شاعران و ادیبان بود. نورالدین عبدالرحمان جامی*، میرخواند*، کمالالدین بهزاد* و سلطانعلی مشهدی* خطاط، از حمایت حسینمیرزا و امیرعلیشیر برخوردار بودند. حسینمیرزا به ترکی و فارسی شعر میسرود و حسینی تخلص میکرد. بعدها به دستور حسین صفوی*، اشعار ترکی او به فارسی ترجمه شد. کتاب مجالسالعشاق، که به حسینمیرزا نسبت داده شده است، متعلق به وی نیست (همان، ص 667؛ خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 265، 286، 303؛ د. اسلام، چاپ دوم، ج 3، ص 603).منابع : معینالدین محمد اسفزاری، روضاتالجنات فی اوصاف مدینة هرات، چاپ محمدکاظم امام، تهران 1338ـ1339ش؛ اسناد و مکاتبات تاریخی ایران: از تیمور تا شاهاسماعیل، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1341ش؛ غیاثالدینبن همامالدین خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر فی اخبار افراد البشر، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1333ش، چاپ افست 1362ش؛ همو، ]تکمله[ تاریخ روضةالصفا، در میرخواند، تاریخ روضةالصفا، ج 7، تهران 1339ش؛ دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکرةالشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن 1319/ 1901؛ حسن روملو، احسنالتواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1384ش؛ ابوبکر طهرانی، کتاب دیار بکریه، چاپ نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنکارا 1962ـ1964، چاپ افست تهران 1356ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج 2، چاپ محمد شفیع، لاهور 1365ـ 1368؛ محمودبن عبدالجلیل واصفی، بدایعالوقایع، چاپ الکساندر بلدروف، تهران 1349ـ 1350ش؛ محمدیوسف واله اصفهانی، خلد برین: روضههای ششم و هفتم (تاریخ تیموریان و ترکمانان)، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1379ش؛EI2, s.v. "Husayn" (by T. Gandjei).