بَهُرَسیر (بِهاردشیر، وهارتشیر، ویهاردشیر)، شهری کهن در کرانة غربی دجله و روبروی ایوان مدائن. دربارة زمان ساخت، ضبط نام، تاریخ فتح آن به دست مسلمانان و تغییرات پدید آمده در تقسیمات آن، اختلافات چشمگیری در منابع دیده میشود. به نوشتة طبری (ج 1، جزء 2، ص 338)، اردشیر بابکان، بنیانگذار پادشاهی ساسانی، در برابر تیسفون، شهری به نام بِهاردشیر ساخت و آن را کوره (=استان) کرد و پنج شهر دیگر با نامهای بهرسیر، رومگان (=رومقان، رومیة)، نَهَردَرقیت، کوثا و نَهَرْگوْبَر بر آن افزود. ابنخرداذبه (ص 7) و قدامةبن جعفر (ص 55 ـ56) نیز ضمن برشمردن نام این پنج شهر، آنها را در شمار «طسّوج»هایِ (رجوع کنید به سطور بعد) «استان اردشیر بابکان» آوردهاند. نولدکه (ص 54، 66) هر کدام از این شهرها را مطابق تقسیمبندی ساسانیان یک رُستاک (=تسوک، به عربی طسوّج) و از اجزای استان اردشیر بابکان یا بهاردشیر شمرده، اما زمان این تقسیمبندی را به درستی تا اواخر دورة ساسانیان به جلوآورده است. وی ضبط درست بهرسیر را «بِهْرَسیر» میداند. کولسنیکف (ص 29) معتقد است که ساخت شهرِ بهاردشیر که در مدت حکومت سه تن از فرمانروایان پیش از اردشیر به طول انجامیده بود، در روزگار این پادشاه به پایان رسید. به عقیدة برخی از خاورشناسان، اردشیر شهرِ بهاردشیر را ایجاد نکرده، بلکه به تجدید ساختمان سلوکیّه و تغییر نام آن پرداخته است (نولدکه، ص 66؛ پیگولوسکایا، ص 224؛کریستنسن، ص 508). بعدها واژههای بهرسیر و بهاردشیر به جای یکدیگر به کار رفتهاند و حتی بسیاری از نویسندگان، بهرسیر را معرّب بهاردشیر شمردهاند (یاقوت حموی، ج 4، ص 446ـ447؛ حمزة اصفهانی، ص 43؛ نولدکه، همانجا). حتی طبری در شرح حوادث دوران خسروپرویز، بهرسیر را «طسوّج» نامیده و در جای دیگر، در ذکر حوادث سال 43 از آن به عنوان استان یاد کرده است (ج 1، جزء 2، ص 425، ج 3، جزء 5، ص 104).به دلیل همین آشفتگیها تشخیص مراد این نامها، بویژه در اخبارِ پیش از اسلام، بسیار دشوار است؛ گرچه در دورة اسلامی، میتوان کمابیش اطمینان یافت که منظور از بهرسیر یا بهاردشیر همان شهری است که در مقابل ایوان کسری بوده است. البته این احتمال کاملاً بجا را نباید از نظر دور داشت که بهاردشیر در آغاز نام مجموع شهرهای پنجگانة مذکور از جمله بهرسیر بوده، اما رفته رفته تنها به بهرسیر اطلاق شده است. برپایة بسیاری از منابع، در دورة اسلامی، بهرسیر مانند رومگان و تیسفون از جملة شهرهای هفتگانة واقعدر دو جانب دجله بوده که «مدائن» را تشکیل میدادهاند (یاقوت حموی، ج 1، ص 768؛ لسترنج، ص 36؛ تاریخ ایران ...، ج 4، ص 18). بنابر نوشتة حمیری در الروض المعطار (ص 70، 114، 276)، در مقابل مدائن شرقی که به العتیقة یا کهن موسوم بوده، به مدائن غربی بهرسیر میگفتهاند. از برخی روایات مربوط به فتوحات اسلامی میتوان دانست که اعراب گاهی به بهرسیر، مدائن نیز میگفتهاند. طبری بهرسیر را «المدینةالدنیا» (شهر نزدیکتر) نامیده، چنانکه شهر مقابلِ آن را در ساحل شرقی دجله (تیسفون) «المدینةالقصوی» (شهر دورتر) خوانده است (ج 2، جزء4، ص 314). بیگمان، وی در این نامگذاری، وضع و جهت جغرافیایی مجاهدان مسلمان را که از قادسیه به سمت مدائن پیش تاخته بودند، در نظر داشته است.امروزه، در غرب دجله حصاری آجری دیده میشود که مساحتی حدود 286 هکتار را احاطه کرده است. این محدوده به عقیدة برخی از محقّقان، همان شهر سلوکیّه است که اردشیر پس از تجدید بنا آن را ویهاردشیر نامیده است (کریستنسن، ص 511).به نوشتة کریستنسن (ص 512) ویهاردشیر شهری بزرگ با کوچههای سنگفرش بود که در کنار خانههایش محوّطهای برای چارپایان داشت. بازار بسیار بزرگ و پررونق آن بویژه در اختیار یهودیان بود. بعدها این شهر مرکز عیسویان ایران و مقرّ جاثلیق محسوب میشد. سلوکیان کلیسای بزرگی در آن ساخته بودند که هنگام تعقیب نصاری' در زمان شاپور دوم (309ـ379) ویران شد و پس از مرگ این پادشاه آن را از نو ساختند. این پادشاه در سنین کودکی برای جلوگیری از ازدحام عابران بر روی پلی که تیسفون و بهاردشیر را به هم میپیوست، دستور داد تا پل دیگری در کنار آن بسازند (دمشقی، ص 186؛ کریستنسن، ص 515). شاید دشمن این پادشاه، لُلیانوس (یولیانوس ) رومی که در همین روزگار بر تیسفون و خزائن سلطنتی دست یافته بود، از همین پل گذشته باشد. للیانوس پس از آنکه از برابر سپاه شاپور عقبنشینی کرد، به بهاردشیر آمد و از همانجا فرستادگانی به دربار ساسانیان فرستاد (طبری، ج 1، جزء2، ص 347). بهاردشیر بعدها اهمیت خود را به عنوان یکی از دو شهر پادشاهنشین در عراق حفظ کرد، چنانکه بهرام پنجم (حک : 421ـ 438) فرزند یزدگرد پس از آگاهی از همداستانی درباریان برای محروم کردن او از جانشینی پدر، با سی هزار سپاهی عرب وارد بهاردشیر و تیسفون شد و بر تخت نشست. در دورة حکومت پیروز اول (459ـ484) نیز این شهر پادشاهنشین بوده است (همان، ج 1، جزء2، ص 353، 360). در دورة پادشاهی انوشیروان (531 ـ 579) بهاردشیر به همراه چند شهر دیگر در شمار توابع کوره کوچک کَسْکَر درآمد (دینوری، ص 73). به نوشتة طبری ج 1،، جزء2، ص 425ـ426 شیرویه در 628، پیش از تصرّف کاخ خسرو پرویز، ابتدا زندانیانی را که در بهاردشیر دربند بودند، آزاد کرد.پس از شکست ایرانیان در جنگ قادسیه، نخستین اقدام سعدبنابیوقّاص، فرمانده سپاه مسلمانان، محاصرة بخشهای غربی دجله بود. بر اساس روایتی از طبری (ج 2، جزء4، ص 312، 314) در نتیجة این اقدام، مردم بهرسیر شهر را رها کردند و مسلمانان بیتحمّل خسارتی و بدون برخورد به مانع جدّی آن را تصرّف کردند (رجوع کنید به اشپولر، ج 1، ص 12). اما بنابر روایتی دیگر، مسلمانان چندان هم آسان بر بهرسیر دست نیافتند و مدافعان ایرانی با منجنیق و عرّاده آنان را زمینگیر کردند، تا آنجا که به درخواست سعد، شیرزاد بیست منجنیق ساخت و در مقابل بهرسیر نصب کرد و مسلمانان مدت دو ماه استحکامات ایرانیان را فروکوبیدند (طبری، ج 2، جزء4، ص 313). به گفتة ابوالبختری، سلمان فارسی از جانب مسلمانان مردم بهرسیر را بین اسلام و جزیه و جنگ مخیّر کرد و چون پاسخ مناسبی نشنید، مسلمانان با آنان جنگیدند (همان، ج 2، جزء 4، ص 317). اگر این قبیل روایات را درست بدانیم، دیگر نباید سخن بلاذری (ص 338) را که از گشوده شدن بهرسیر به صلح، خبر داده بپذیریم. فتح بهرسیر بویژه از آن جهت اهمیت دارد که راه گشودن تیسفون و در پی آن گریز و سقوط یزدگرد ساسانی فراهم گردید. شاید با نظر به همین اهمیت بود که پادشاه ساسانی به مسلمانان پیشنهاد کرده بود که در ازای به اختیار گرفتن بخشهای باختری دجله، از هجوم به خاور آن چشم بپوشند (طبری، ج 2، جزء4، ص 314؛ حمیری، ص 47، 527). یعقوبی (ص 321) تاریخ فتح بهرسیر را سال 14 دانسته، اما طبری (ج 2، جزء 4، ص 313) آن را در شمار حوادث سال 16 آورده است.به نوشتة بلاذری (ص 332)، علی علیهالسلام در روزگار خلافت خود، یزید انصاری را برای اخذ مالیات شهرها و روستاهایی که از فرات مشروب میشدند، از قبیل بهرسیرو رومگان، فرستاد. در همین زمان، عدیبنحارث نیز به حکومت بهرسیر فرستاده شد. به گزارش طبری، در سال 43 دست کم دوبار بهرسیر به دست خوارج افتاد. در سال 65 مثنّیبن مُخرّبة عبدی، که از قیام توّابین به رهبری سلیمانبن صرد خزاعی حمایت میکرد، مدتها بر بهرسیر دست یافت. در سال 77، همزمان با حکومت عبدالملکبن مروان شبیببن یزید خارجی، که ادعای خلافت داشت، مدتی در بهرسیر اردو زد (طبری، ج 3، جزء 5، ص 97، 104، 302، جزء6، ص 442، 455).به نوشتة جغرافینویسان، در قرن سوم، مقدار مالیات بهرسیر 700 ، 1 کُر گندم (هرکُر، تقریباً برابر با 825 کیلوگرم) و همین اندازه جو و 000 ، 150 درهم پول نقد بوده است (ابنخرداذبه، ص 236ـ237؛ قدامةبن جعفر، ص 57). دربارة سرگذشت بهرسیر در سدههای بعد، اطلاعی در دست نیست. در قرن هفتم یاقوت حموی (ج 1، ص 768، ج 4، ص 447) که چند بار از بهرسیر دیدن کرده و آن را «بهرسیر الرومقان» نیز نامیده، نوشته است که از میان شهرهای مدائن تنها بهرسیر باقی مانده است. همچنین وی در ذیل واژة مدائن مینویسد: شهری که در روزگار ما به نام مدائن شناخته است، به روستا شباهت دارد و مردمانش کشاورز و بر مذهب شیعة امامیاند. از جمع این دو سخن میتوان فهمید که منظور او از مدائن همین بهرسیر بوده است. در قرن بعد، حمدالله مستوفی در کتاب نزهةالقلوب (ص 44) ضمن ذکر نام شهرهای هفتگانة مدائن از ویرانی همة آنها خبر داده است. وی با اینکه در این کتاب نام بهرسیر را در شمار این شهرها نیاورده، در تاریخ گزیده (ص 104) به «شهری از مدائن سبعه به عراق عرب [ بغربیّ دجله ] » به عنوان یکی از آثار اردشیر اول اشاره کرده و افزوده است که اینک اثری از آن نمانده است.منابع: ابنخرداذبه، کتاب المسالک و الممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی ، ج 1، ترجمة جواد فلاطوری، تهران 1369 ش؛ احمدبن یحیی بلاذری، کتاب فتوحالبلدان ، صلاحالدین منجد، قاهره [ 1957 ] ؛ نینا ویکتوروونا پیگولوسکایا، شهرهای ایران: در روزگار پارتیان و ساسانیان ، ترجمة عنایتالله رضا، تهران 1367 ش؛ تاریخ ایران: از اسلام تا سلاجقه ، چاپ ر.ن. فرای، ترجمة حسن انوشه، تهران 1363 ش؛ حمداللهبن ابیبکر حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1362 ش؛ همو، کتاب نزهةالقلوب ، چاپ گیلسترنج، لیدن 1915، چاپ افست تهران 1362 ش؛ حمزةبن حسن حمزة اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء ، بیروت [ تاریخ مقدمه 1961 ] ؛ محمدبن عبدالله حمیری، کتاب الرّوض المعطار فی خبر الاقطار ، چاپ احسان عباس، بیروت 1980؛ محمدبن ابیطالب دمشقی، کتاب نخبةالدهر فی عجائب البرّ و البحر ، چاپ مرن، لایپزیگ 1923، چاپ افست بغداد [ بیتا. ] ؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطّوال ، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر [ 1379/1959 ] ، چاپ افست بغداد [ بیتا. ] ؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخالامم و الملوک ، بیروت 1413/1992؛ قدامةبن جعفر، نبذمن کتاب الخراج و صنعة الکتابة ، چاپ محمد مخزوم، بیروت 1408/1988؛ آرتور امانوئل کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ، ترجمة رشید یاسمی، تهران 1372 ش؛ آلیایوانوویچ کولسنیکف، ایران در آستانة یورش تازیان ، ترجمة م. ر. یحیائی، تهران 1357 ش؛ گیلسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ، ترجمة محمود عرفان، تهران 1373 ش؛ تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان ، ترجمة عباس زریاب خوئی، تهران [ تاریخ مقدمه 1358 ش ] ؛ یاقوت حموی، معجمالبلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛ احمدبن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان ، چاپ دخویه، لیدن 1967.