بهبهانی، سیدمحمد ، مجتهد پرنفوذ تهران و از فعّالان اجتماعی ـ سیاسی دورة پهلوی. در 1291 در تهران متولد شد. پدرش سیدعبدالله بهبهانی * ، از رهبران مشهور مشروطه به شمار میرفت و سیدمحمد بیشتر شهرت و نفوذ خود را مدیون او بود (عاقلی، 1369ـ1370 ش، ج 2، ص 165؛ بامداد، ج 2، ص 289). نخستین آموزشهای دینی را نزد پدرش فرا گرفت و گفتهاند که در علوم معقول از شاگردان میرزاابوالحسن جلوه بوده است. پس از مدتی به نجف رفت و در فقه و اصول، در دروس استادانی چون آخوند ملامحمد کاظم خراسانی حاضر شد (عاقلی، همانجا؛ مرتضوی برازجانی، ص 115؛ ایرانیکا ، ذیل مادّه).نخستین فعالیتهای سیاسی بهبهانی از دورة مشروطه و در کنار پدرش آغاز شد. پس از دورة استبداد صغیر و سقوط محمدعلی شاه، به عضویت شورایی از مشروطهخواهان درآمد که برای اعادة مشروطیت تشکیل شده بود. این شورا در نخستین جلسه، محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کرد و احمد میرزا را به سلطنت برگزید (صفایی، ج 1، ص 203؛ عاقلی، 1369ـ 1370 ش، ج 1، ص 40ـ41؛ مرتضوی برازجانی، ص 112؛ کریمیان، ص 99). بهبهانی برای تشکیل مجلس نیز فعالیت زیادی کرد و در مجلس دوم به عنوان نمایندة مردم تهران انتخاب شد (عاقلی، 1369ـ 1370 ش، همانجا؛ فرهنگ قهرمانی، ص 16). بتدریج نفوذ و اعتبار بهبهانی، بویژه بعد از شهادت پدرش افزایش یافت به طوری که تقریباً در بیشتر حوادث سیاسی نقش داشت (مرتضوی برازجانی، ص 114؛ بامداد؛ ایرانیکا ، همانجاها). یکی از اولین اقدامات او اعتراض به تبعید علما از عتبات توسط حکومت عراق و به دستور انگلیس، در 1302 ش بود (عاقلی، 1369ـ1370 ش، ج 1، ص 126؛ همو، 1370 ش، ص 339؛ کریمیان، همانجا).وی در 1304 ش، به عضویت مجلس مؤسسان انتخاب شد (مکی، ج 3، ص 487) و تا پایان سلطنت رضاشاه با دربار مناسباتی داشت. با اینهمه ظاهراً تا پس از سلطنت رضاشاه در فعالیت اجتماعی مهمی شرکت نکرد (حکمت، ص 30ـ31؛ کاتوزیان، ص 59؛ ایرانیکا ، همانجا).در دورة حکومت محمدرضاشاه، بهبهانی، در جایگاه یک روحانی طراز اول تهران، نقش واسط بین مراجع تقلید و مردم با دربار را ایفا میکرد و با توجه به موقعیت دینی ـ اجتماعی خود از یک سو و نفوذ در دربار از سوی دیگر، نسبت به حل مشکلات سیاسی، اجتماعی و دینی مردم اقدام مینمود (رجوع کنید به شهربانی کشور، ج 1، ص 16، 90ـ91). وی در 1327 ش، به همراه چهارده تن از مجتهدان، بیانیهای را امضا کرد که در آن ظاهر شدن زنان در اماکن عمومی، بدون حجاب، حرام اعلام شده بود. بعد از این اطلاعیه، نخستوزیر وقت، با واسطه، از وی خواست که با توجه به نفوذ دینی خود، مردم را از تعرض به زنانی که رعایت حجاب را نمیکنند، بازدارد ( ایرانیکا ، همانجا). در دورة نخستوزیری دکتر مصدق نیز، به نظر میرسد که مخالفت رهبران مذهبی بانفوذی همچون بهبهانی با لایحة اصلاح قانون انتخابات دولت، که خواستار اعطای حق رأی به زنان شده بود، در ناکام ماندن آن مؤثر بود (کاتوزیان، ص 162).در نهضت ملی شدن صنعت نفت و تلاش و مبارزة جدی نیروهای ملی و مذهبی برای تحقق این امر، بهبهانی حضور فعال نداشت و بنابر اظهارات خودش تا میتوانست از مداخله در امور سیاسی فاصله میگرفت ـ هرچند گفته شده است که او هر زمان لازم میدانست در ابراز عقاید سیاسی خود تردید نمیکرد (کاتوزیان، ص 197). در هر حال، بهبهانی در 15 خرداد 1331، زمانی که دکتر مصدق در دادگاه لاهه حضور داشت، در مصاحبهای دربارة ملی شدن صنعت نفت اظهارنظر کرد که «تمام ملت ایران از صمیم قلب آرزو داشته و دارند که این منظور انجام [ گیرد ] تا شاید به فضل الهی نفوذ خارجی از مملکت اسلامی ریشهکن شود»؛ وی این نکته را نیز افزود که در دیدارهای خصوصی، تا آنجا که با تصمیم وی به عدم مداخله در امور سیاسی مخالفت نداشته است، شخصاً رئیس دولت (دکتر مصدق) را به اقدام برای ملی شدن نفت ترغیب کرده است ( اطلاعات ، ش 7828، ص 5). اما بهبهانی، هیچگاه در شمار مدافعان دولت مصدق نبود و حتی در مواردی از دولت انتقاد میکرد؛ هرچند از برخی حرکتهای گروههای سیاسی در مقابله با حکومت مصدق، حتی اقداماتی که جنبة دینی داشت، خرسند نبود و اظهار میکرد که «برای پیشرفت امور اجتماعی مرکزیت ضروری است، وگرنه تشتت افکار و اعمال سیاستهای جاهلانة متکی بر احساسات در نهضتهای اجتماعی و سیاسی موجب مفاسد و عدم موفقیت است» (همانجا).در نهم اسفند 1331، در پی اختلافاتی که بین دکتر مصدق و دربار پیش آمد، محمدرضا پهلوی تصمیم قطعی به سفر به خارج از کشور گرفت. عدهای از طرفداران وی با حضور در مقابل کاخ مرمر و تظاهرات خواستار انصراف شاه از سفر بودند، برخی از تظاهرکنندگان حتی قصد تعرض به دکتر مصدق را نیز داشتند، شماری از نمایندگان مجلس و آیتالله کاشانی که در آن زمان ریاست مجلس را داشت، رسماً با این سفر مخالفت کردند، اما بنابر گزارشهای آن دوره، بهبهانی بیشترین نقش را در منصرف کردن شاه ایفا کرد. او گذشته از اقدامات مختلف برای جلوگیری از این سفر، از جمله گفتگوی تلفنی با نخستوزیر وقت و درخواست از او برای منصرف کردن شاه، در آخرین ساعت حرکت شاه به دربار رفت و با اصرار فراوان، بویژه پس از درخواست جدی تظاهرکنندگان از بهبهانی، سرانجام موضوع مسافرت را منتفی کرد ( اطلاعات ، ش8039، ص 1، 2، 4؛ کریمیان، همانجا؛ عاقلی، 1370 ش، ص 773؛ همو، 1369ـ 1370 ش، ج 1، ص 346)؛ شماری از مبارزان نهضت ملی، بهبهانی را به دلیل این اقدام سرزنش کردند و غالب مورخان نیز نگاهی انتقادآمیز به آن دارند، تا جایی که اقدام او را نوعی همسویی با دربار و مخالفت با دکتر مصدق تلقی کردهاند (نجاتی، ص 261، 264، 266، 377؛ کاتوزیان، ص 194، 212ـ 213، 224؛ گذشته چراغ راه آینده است ، ص 636؛ خامهای، ص 1004ـ 1005).در مرداد 1332، در پی اعلام همهپرسی مصدق راجع به انحلال مجلس هفدهم، که حتی با مخالفت بسیاری از نزدیکترین یاران وی و نمایندگان طرفدار نهضت ملی روبرو شد، بهبهانی و آیتالله کاشانی اقدام مصدق را خلاف شرع و حرام دانستند (کاتوزیان، ص 194، 230ـ231؛ مدنی، ج 1، ص278). بهبهانی و کاشانی هرچند در مواردی در برابر مصدق موضع مشترکی داشتند، اما این موضع مشترک به منزلة همسویی کامل نبود و حتی کاشانی از او انتقاد هم میکرده است (شهربانی کشور، ج 1، ص 491ـ492؛ کریمیان، ص 89؛ عاقلی، 1369ـ1370 ش، ج 2، ص 63).غالباً در حوادثی که به کودتای 28 مرداد انجامید، نام بهبهانی نیز مطرح است، اما در چند و چون آن اختلاف نظر وجود دارد. برخی برای او نقش تعیینکنندهای قائلاند و بسیج گروههایی از اوباش را در روز 27 مرداد در حمایت از شاه که بعد از شکست کودتای 25 مرداد از کشور فرار کرده بود به او نسبت میدهند. این گروهها به تظاهرات ضدامریکایی و ضدشاه که تودهایها به راه انداخته بودند، حمله کردند (نجاتی، ص 377، 432). آشوبگرانِ روز 28 مرداد را نیز که همراه کودتاچیان، رادیو را تصرف و خانه دکتر مصدق را محاصره و سپس غارت کردند، همان نیروهای بهبهانی، کاشانی و بقایی دانستهاند (کاتوزیان، ص 235؛ گذشته چراغ راه آینده است ، ص 665؛ ابتهاج، ج 1، ص 343؛ بامداد، همانجا)؛ برخی نیز گفتهاند که ملکة مادر در این دوره بارها به منزل بهبهانی و کاشانی رفته و از آنها برای حمایت شاه استمداد کرده است (ذبیح، ص 182؛ گازیوروسکی، ص 28، 36؛ تقیزاده، ص 370؛ ملکی، مقدمة کاتوزیان، ص 104ـ106؛ اخوی، ص 186 به نقل از کوتام). برخی نویسندگان در تحلیل موضع بهبهانی در این سالها و جهتگیری او نسبت به دولت مصدق، ترسِ از به قدرت رسیدن حزب توده را مطرح کردهاند؛ در برابر، گفته شده است که او خود در بزرگنمایی خطر حزب توده نقش داشته است (مدنی، ج 1، ص 277ـ 278؛ ذبیح، ص 186؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ج 2، ص 186 به نقل از افراسیابی).پس از کودتا، محمدرضاشاه، طی تلگرافی از رم به بهبهانی خواست که دستورات دولت زاهدی، رهبر کودتا، اجرا شود؛ بهبهانی نیز طی تلگرافی به شاه پاسخ مثبت داد ( اطلاعات ، ش8169، ص 8). در سوم شهریور همان سال نیز بهبهانی در کاخ سعدآباد با شاه ملاقات و گفتگو کرد.واقعة دیگری که بهبهانی در آن نقش جدی داشت، مقابلة با فرقة بهائی بود. در پی فشار روزافزون مراجع تقلید، علما و مردم به دولت نسبت به رشد فرقة بهائی و فعالیتهای آزادانة آنها، شاه مجبور شد دستور بسته شدن خطیرة القدس، مرکز تجمع بهائیان، را صادر کند. بهبهانی در تحقق این خواسته علما و مردم بسیار کوشید و پس از آن نیز در سوم اردیبهشت 1334 طی ملاقاتی با شاه از او تشکر کرد (عاقلی، 1369ـ1370 ش، ج 2، ص 12، 51؛ فلسفی، ص 193، 194، پانویس 1، ص 196، پانویس 1).روابط بهبهانی با حکومت، از 1337 ش به بعد رو به تیرگی نهاد. در دی ماه این سال، او در نامهای که در کیهان منتشر شد، طرح مجدد مسئلة شرکت زنان در انتخابات را در مجلس سنا مورد حمله قرار داد ( ایرانیکا ، همانجا). در بیستم بهمن 1340 نیز با آغاز برنامة اصلاحات ارضی، در تلگراف شدیداللحنی به شاه، وقایع دانشگاه و کشته شدن عدهای از دانشجویان را ناشی از تأخیر در افتتاح مجلس و نبودن آزادی دانست و شاه را به کوتاهی در انجام وظیفه متهم کرد. پس از این تلگراف، که با تشدید فعالیت سید جعفر بهبهانی فرزند سیدمحمد همراه بود، سیدجعفر که چندین دوره وکیل مجلس بود بازداشت شد (طلوعی، 1372 ش، ج 1، ص 435). به دنبال تصویب قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی در 16 مهر 1341، که در آن شرط قسم به قرآن و مسلمان بودن از شرایط انتخاب شوندگان و انتخابکنندگان حذف و به زنان نیز حق رأی داده شده بود، رابطة بهبهانی و حکومت تیرهتر شد (مدنی، ج 1، ص 374، 375؛ ملکی، مقدمة کاتوزیان، ص 149). در پی تصویب این قانون علمای قم و نجف، همچون آیتالله حکیم * و آیتالله خویی * ، با تلگراف به بهبهانی خواستار اقدام او برای لغو این قانون شدند و او نیز طی تلگرافی به شاه بر این خواسته تأکید کرد. بعلاوه، بهبهانی برای اعتراض به این قانون، مردم را به اجتماع در مسجد سیّدعزیزالله، در بازار تهران، فراخواند. در این مراسم، پس از سخنرانی خطیب مشهور تهران، محمدتقی فلسفی، بهبهانی با وجود کهنسالی به منبر رفت و از نخستوزیر خواست که این قانون اصلاح شود. از آنجا که دولت به این اعتراضها توجهی نکرد، بهبهانی و سه نفر از مجتهدان تصمیم گرفتند در مسجد حاج سیّدعزیزالله، تحصن و مردم را به حضور در مسجد دعوت کنند. زمانی که بیاعتنایی دولت شدت یافت، بهبهانی که حدود نود سال داشت وصیت کرد که اگر در این میان از دنیا رفت جنازة او را تا این قانون لغو نشده در مسجد گذاشته دفن نکنند. سرانجام، نخستوزیر در تلگرافی به علمای قم و تهران لغو تصویبنامه را اعلام کرد و با قبول خواستههای مراجع، اجتماعات بعدی نیز لغو شد ( مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ج 1، ص 27، 33، 52؛ دوانی، ج 2، ص 42، 44، 46، 50، 72ـ73، 137، 148ـ149، 151، 153ـ154؛ هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی ، ج 1، ص 104، 106ـ107).هنوز مدتی از لغو قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی نگذشته بود که اصول ششگانة انقلاب سفید اعلام و به همهپرسی گذاشته شد. آیتالله خویی در تلگرافی به بهبهانی انقلاب سفید را مورد اعتراض قرار داد ( مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ج 1، ص 60؛ دوانی، ج 3، ص 206ـ207) و بهبهانی نیز طی نامهای به عَلَم، نخستوزیر وقت، صریحاً دولت را از تقسیم املاک موقوفه و دخالت در امور این املاک بازداشت. هنگامی که امام خمینی همهپرسی شاه را برای انقلاب سفید تحریم کرد، آیتالله بهبهانی در کنار آیتالله سیّداحمد خوانساری * به تحریم همهپرسی فتوا داد. در دوم بهمن 1341، محمدتقی فلسفی در منزل بهبهانی در مخالفت با همهپرسی سخنرانی کرد. این اجتماع در نهایت به زدوخورد با پلیس منجر شد و به دنبال آن بهبهانی تحت نظر قرار گرفت و از خروج او از منزل جلوگیری شد. بدینترتیب، این بار بهبهانی به طور مستقیم رودرروی دربار قرار گرفت (طلوعی، 1372 ش، ج 1، ص 460؛ عاقلی، 1369ـ 1370 ش، ج 2، ص 148؛ دوانی، ج 3، ص 208). هنگامی که آیتالله خمینی و مراجع تقلید، نوروز 1342 را عزای ملی اعلام کردند، بهبهانی نیز با صدور اعلامیهای با ایشان همراه شد و در فاجعة فیضیه نیز جنایت رژیم شاه را بشدت محکوم کرد (طلوعی، 1370 ش، ص 205ـ206؛ دوانی، ج 4، ص 121ـ 123). پس از قیام پانزده خرداد 1342، بهبهانی بیانیهای صادر و در آن «جنایت هیئت حاکمه» را بشدت محکوم کرد. او با به کار بردن عباراتی صریح، از «مقاومت مجدّانة روحانیت مذهب مقدس جعفری در مقابل اعمال و فجایع ناشیانة دولت» سخن گفت و از آن زمان بود که بیش از پیش مورد غضب حکومت واقع شد و حتی از انتخاب فرزند او به نمایندگی مجلس نیز جلوگیری به عمل آمد (عاقلی، 1370 ش، ص 938ـ 941، 946، 950). وی در آبان 1342، در تهران بر اثر سرطان درگذشت و جنازة او به نجف انتقال یافت. روز درگذشت او عزای رسمی اعلام شد (عاقلی، 1369ـ1370 ش، ج 2، ص 165؛ بامداد؛ ایرانیکا ، همانجاها).منابع: ابوالحسن ابتهاج، خاطرات ابوالحسن ابتهاج ، چاپ علیرضا عروضی، تهران 1371 ش؛ شاهرخ اخوی، «نقش روحانیت در صحنة سیاسی ایران: 1954ـ1949»، در جیمز بیل و ویلیام راجر لویس، مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی ، ترجمة عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران 1368 ش؛ اطلاعات ، سال 26، ش 7828، 17 خرداد 1331، سال 27، ش 8039 ، 10 اسفند 1331، سال 28، ش 8169 ، 31 مرداد 1332؛ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14هجری ، تهران 1357 ش؛ حسن تقیزاده، زندگی طوفانی: خاطرات سیدحسن تقیزاده ، چاپ ایرج افشار، تهران 1368 ش؛ علیاصغر حکمت، «یادداشتهایی از عصر پهلوی»، خاطرات وحید ، ش29 (اسفند 1352)؛ انورخامهای، خاطرات سیاسی ، تهران 1372 ش؛ علی دوانی، نهضت روحانیون ایران ، تهران [ 1360 ش ] ؛ سپهر ذبیح،ایران در دورة دکتر مصدق: ریشههای انقلاب ایران ، ترجمة محمد رفیعی مهرآبادی، تهران 1370 ش؛ شهربانی کشور ، گزارشهای محرمانه شهربانی: 26ـ1324 ، چاپ مجید تفرشی و محمود طاهر احمدی، تهران 1371 ش؛ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه ، ج 1، تهران 1363 ش؛ محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی: از فروغی تا فردوست ، تهران 1372 ش؛ همو، داستان انقلاب ، تهران 1370 ش؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ج 2: جُستارهایی از تاریخ معاصر ایران ، تهران 1370 ش؛ باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی ، تهران 1369ـ1370 ش، همو، نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار: 1285ـ1357 ، تهران 1370 ش؛ عطاءالله فرهنگ قهرمانی، اسامی نمایندگان مجلس شورای ملی از آغاز مشروطیت تا دورة 24 قانونگذاری و نمایندگان مجلس سنا در هفت دورة تقنینیه ، تهران 1356 ش؛ محمدتقی فلسفی، خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفی ، تهران 1376 ش؛ محمدعلی کاتوزیان، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران ، ترجمة فرزانه طاهری، تهران 1372 ش؛ علی کریمیان، «گزیدهای از اسناد منتشر نشدة آیتالله کاشانی»، گنجینة اسناد ، سال2، دفتر1و2 (بهار و تابستان 1371)؛ مارک گازیوروسکی، کودتای 28 مرداد 1332 ، ترجمة غلامرضا نجاتی، تهران 1367 ش؛ گذشته چراغ راه آینده است ، ویراستار: بیژن نیکبین، تهران 1362 ش؛ جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران ، تهران 1361ـ1362 ش؛ اسماعیل مرتضوی برازجانی، زندانی بزهرود ، تهران 1337 ش؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اسناد انقلاب اسلامی ، تهران 1374 ش؛ حسین مکی، تاریخ بیستسالة ایران ، تهران 1362ـ 1364 ش؛ خلیل ملکی، خاطرات سیاسی خلیل ملکی ، با مقدمة محمدعلی کاتوزیان، تهران 1368 ش؛ غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد 1332 ، تهران 1368 ش؛ هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی ، چاپ غلامرضا کرباسچی، تهران: بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، 1371 ش؛Encyclopaedia Iranica , s.v. "Behbaha ¦n ¦â, Mohammad" (by Hamid Algar)