حسن بَصْری، شهرت حسنبن ابوالحسن یسار، متکلم، مفسر، محدّث، واعظ، فقیه و یکی از هشت زاهد معروف قرن اول و دوم. وی به امامالتابعین، سیدالتابعین و شیخالاسلام ملقب، و کنیهاش ابوسعید یا ابومحمد یا ابوعلی بود (رجوع کنید به هجویری، ص 129ـ130؛ سمعانی، ج 2، ص 220؛ ذهبی، 1410، حوادث و وفیات 101ـ120ه ، ص 48؛ حسنبصری، ج 1، مقدمه محمد عبدالرحیم، ص 18).حسن در مدینه به دنیا آمد و در وادیالقری (از مضافات مدینه) پرورش یافت (ابنسعد، ج 9، ص 157؛ ذهبی، 1401ـ 1409، ج 4، ص 564). در تاریخ تولد او اتفاقنظر وجود ندارد. به گفته عطار (ص 30) حسن در دوره حیات پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم متولد شد. به گفته وَکیع (ج 2، ص 6)، در زمان قتل عثمان (در سال 35) حسن ده ساله و به گفته ابنسعد (ج 9، ص 158) چهارده ساله بود (نیز رجوع کنید به ذهبی، 1401ـ 1409، همانجا). به نظر میرسد که قول اخیر درستتر باشد، زیرا ابنسعد (متوفی 203) نزدیکترین فرد به زمان حسن بوده است. علاوه بر این، او در جای دیگری (رجوع کنید به ج 9، ص 157) تأکید کرده است که حسن دو سال پیش از قتل خلیفه دوم متولد شد (نیز رجوع کنید به ذهبی، 1401ـ1409، همانجا). اگر حسن در زمان قتل عثمان چهارده ساله بوده است، باید در سال 21 بهدنیا آمده باشد، ضمن آنکه وکیع (ج 2، ص 3) و صَفَدی (ج 12، ص 306) نیز همین تاریخ را پذیرفتهاند.پدر حسن اهل میسان* (شهرکی متصل به دَسْتُمِیسان، همان دشت میشان در خوزستان کنونی) و نخست مسیحی و نامش یسار یا فیروز (پیروز) بود (ابنسعد، همانجا؛ وکیع، ج 2، ص 4؛ بدوی، ص 152). فیروز در یکی از فتوح اسلامی اسیر شد و در جرگه موالی درآمد. سپس او را به مدینه بردند و پس از مدتی آزاد شد. در آنجا او با رُبَیع بنت نَضْر یا جابربن عبداللّه انصاری* یا فرد دیگری از انصار، پیوند ولاء داشت (ذهبی، 1401ـ1409، همانجا؛ ابنکثیر، 1351ـ1358، ج 9، ص 299؛ در مورد اقوال دیگر رجوع کنید به ثبوت، ص 2). از اینرو، حسن را انصاری میخواندند (رجوع کنید به وکیع، ج 2، ص 5).مادر حسن، خَیرَة، کنیهاش امّالحسن، در فتح میسان به اسارت درآمد و با امّسلمه، همسر پیامبر، یا کسان دیگری پیوند ولاء داشت (همان، ج 2، ص 3، 5؛ ابونعیم اصفهانی، ج 2، ص 147؛ ذهبی، 1401ـ 1409، همانجا؛ درباره اقوال دیگر رجوع کنید به ثبوت، ص 3). خیرة به زنان قرآن میآموخت و برای آنان وعظ میکرد. همچنین او را از راویان موثق حدیث دانستهاند که از دو همسر پیامبر، امّسلمه و عایشه، حدیث روایت میکرد و دو پسرش، حسن و سعید، و دیگران از او روایت میکردند.علمای بزرگ اهل سنّت نیز احادیث او را نقل کردهاند. او به تعلیم فرزند خود اهتمام جدّی داشت و حسن در اشتغال به قصهگویی و وعظ از مادر خود متأثر بود (ابنسعد، ج 10، ص 442؛ ابنکثیر، همانجا؛ ابنحجر عسقلانی، ج 2، ص 250ـ 251؛ حُصَری، ص 109).حسن در دوازده سالگی یا چهارده سالگی قرآن را از بر کرد و گفتهاند هر سورهای را که میآموخت شأن نزول و تأویل آن را نیز فرامیگرفت. در سال دوم خلافت امام علی علیهالسلام، حسن به شانزده سالگی رسید و همراه خانوادهاش به بصره سفر کرد و پس از مدتی با زنی ایرانیالاصل ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر و یک دختر شد (ذهبی، 1401ـ 1409، همانجا؛ بدوی، ص 153؛ حصری، ص 109، 111ـ 112).حسن هفتاد سال از عمر خود را در دوره امویان گذراند. چون خلیفه عمربن عبدالعزیز در سیاست رفتاری شایسته داشت، حسن نیز با وی مناسباتی مبتنی بر شفقت و نیکخواهی داشت و دوازده نامه به او نوشت که در آنها به توضیح صفات پیشوای عادل، تحذیر وی از فریبهای دنیا، دعوت به زهد و پارسایی، اندرزگویی و تسلیت او به سبب مرگ فرزندش پرداخت (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانی، ج 2، ص 134ـ140؛ بدوی، ص 154ـ 156). حتی یک بار خلیفه او را عهدهدار منصب قضا کرد. پیش از این تاریخ نیز در سال 43 در دستگاه ربیعبن زیاد حارثی، از اصحاب امام علی علیهالسلام، به کتابت و منشیگری مشغول بود (بلاذری، ص 394؛ وکیع، ج 2، ص 14؛ امین، ج 6، ص 458). همچنین نقل است که وی سه سال در شاپور، کاتب انسبن مالک بود (ابنندیم، ص 202).با این حال، حسن به شدت با برخی از خلفای عصر خود و کارگزاران ستمگر آنان، بهویژه حجاجبن یوسف ثقفی*، مخالفت مینمود، بیآنکه شورشهای مسلحانه برضد آنان را تأیید کند (رجوع کنید به ابنجوزی، 1403، ص 64، 72، 116؛ بدوی، ص 154). گاهی نیز در برخورد با حکام جائر، بر مبنای تقیه سلوک میکرد (رجوع کنید به حسن بصری، ج 1، ص 207). در سالهایی که حجاج حاکم عراق بود حسن بارها بر او لعنت فرستاد و برخورد او با حجاج چنان بود که حجاج بارها تصمیم به قتل او گرفت (ابنجوزی، 1403، ص 64، 72). به گزارش یعقوبی (ج 2، ص 278) و ابنندیم (همانجا) حسن، عبدالرحمانبن محمدبن اشعث را در قیام برضد حجاج همراهی نمود؛ اما این قول درست به نظر نمیرسد، زیرا ابنسعد (ج 9، ص 164ـ165) تصریح دارد بر اینکه حسن، مردم را از همراهی با سپاه اشعث نهی کرد. همچنین او اصحاب خود را از پیوستن به شورش یزیدبن مهلَّب نیز منع میکرد و دلیل این کار نیز اعتقاد او به ناشایستگی رهبرانِ دو شورش مزبور بود (ابناثیر، النهایة، ج 2، ص 198؛ ثبوت، ص 23ـ24).در میان معاصرانِ معارضِ حسن، معروفتر از همه ابنسیرین* است که مخالفت آن دو با یکدیگر مَثل شده و گویند: «جالِسْ اِمّاالحَسَنَ اَوْ اِبْنَ سیرین» (رجوع کنید به وکیع، ج 1، ص 370؛ عباس قمی، 1352ـ1355، ج 1، ص 678). ظاهراً این مخالفت معلول برخوردهای تند حسن با حکام ــخاصه حجاج ــ و شیوه ابنسیرین در تسلیم در برابر حکام و بلکه پشتیبانی از آنان بوده است (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانی، ج 2، ص 271؛ عباس قمی، 1363ش، ص 74).حسن مقرری گرفتن از بیتالمال و قبول هدایای حاکمان را با شرایطی جایز میشمرد و بیشتر آن مقرری را به دیگران میبخشید. گاهی نیز، به سبب مخالفتهای او با ایشان، مقرریاش را از بیتالمال قطع میکردند (ابنسعد، ج 9، ص 171؛ خن، ص 261؛ حصری، ص 184). همچنین نقل است که در روزگار معاویه، او در برخی از جنگهای مسلمانان با دشمنان خارجی شرکت کرد (رجوع کنید به ابنسعد، ج 9، ص 158، 175؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 4، ص 572، 578).حسن استادان بسیاری داشت که برجستهترین آنان انسبن مالک، جابربن عبداللّه انصاری، حُذَیفه یمانی، عبداللّهبن عباس، حِطّانبن عبداللّه، عمرانبن حُصَین و اَحنَف بن قیس بودند (رجوع کنید به ابنسعد، ج 9، ص 158؛ ابوطالب مکّی، ج 1، ص 308؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 4، ص 565؛ صفدی، ج 12، ص 306؛ ابنحجر عسقلانی، ج 2، ص 246؛ برای آگاهی از دیگر استادان او رجوع کنید به ثبوت، ص 7ـ9). علاوه بر این، به گزارش ابنسعد (ج 9، ص 158)، او از ابوهُرَیرَه و سَمُرَةبن جُندَب نیز حدیث فراگرفته؛ اما خود ابنسعد در ادامه (ج 9، ص 159) از برخی افراد اقوالی نقل کرده که مبنی بر عدم سماع حسن از ابوهریره است. ضمن آنکه پارهای از روایات و برخوردهای حسن حکایت از خردهگیری او از این دو دارد (رجوع کنید به ذهبی، 1401ـ1409، ج 4، ص 567ـ568؛ بدوی، ص 176).حسن در مقام تفسیر، علاوه بر تفسیر قرآن به قرآن، در تفسیر نصوص قرآن و توضیح احکام آن، پیاپی از احادیث نبوی و قدسی و اقوال صحابه، از جمله امام علی علیهالسلام، ابنعباس و ابنمسعود و تابعین، بهره میبرد. از دیگر منابع تفسیری او اسرائیلیات* و اقوال اهل کتاب و منقولات کسانی همچون کعبالاحبار*، وهْببن منبِّه* و عبداللّهبن سلام* بود (رجوع کنید به بررسیهای محمدعبدالرحیم در حسن بصری، ج 2، ص 469ـ 478؛ ثبوت، ص 74). بسیاری از اقوال او در تفاسیری چون تفسیر طبری (برای نمونه رجوع کنید به ج 12، ص 399ـ400) و تفسیر ابنکثیر (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 243؛ درباره اقوال و روایات تفسیری حسن در تفاسیر شیعه رجوع کنید به ادامه مقاله) و نیز در کتابهای صوفیه، از جمله در حلیةالاولیاء اثر ابونعیم اصفهانی (برای نمونه رجوع کنید به ج 2، ص 153)، احیاء علومالدین غزالی (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 46، 48، 101) و الرسالة القشیریه قشیری (برای نمونه رجوع کنید به ص 446) نقل شده است (برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به حسن بصری، ج 1، مقدمه محمد عبدالرحیم، ص 8ـ12).او در تفسیر خود مدام از آیات ناسخ و منسوخ سخن گفته و البته در منسوخ شمردن برخی آیات اشتباه کرده است (رجوع کنید به بررسیهای محمدعبدالرحیم در حسن بصری، ج 2، ص 496). عنایت به عقل، توجه به ابعاد قرآن و لایههای باطنی آن و اهتمام به تأویل، در مکتب قرآنشناسی حسن جایگاهی درخور دارد (ثبوت، ص 75ـ76). همچنین او در بسیاری از آیات، قرائت خاص خود را دارد و پارهای از قرائتهای او نادر شمرده شده و از برخی نیز انتقاد شده است (رجوع کنید به جاحظ، ج 2، ص 219؛ خوانساری، ج 3، ص 256؛ بررسیهای محمد عبدالرحیم در حسن بصری، ج 2، ص 497ـ502).حسن سیصدتن از صحابه رسول خدا صلیاللّه علیه وآله و سلم را درک کرد و با هفتاد نفر از کسانی که در غزوه بدر حضور داشتند مصاحبت داشت و بسیاری از احادیث را از آنان فراگرفت و برای دیگران روایت کرد (ابنمرتضی، ص 24). او به احادیث، آگاهی فوقالعاده داشت و محدّثان بزرگ سنّی و شیعی، روایتهای او از سنّت رسول صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و سخنان امام علی و امام حسن علیهماالسلام و نیز روایتهایی را که او در طریق آنها قرار دارد، نقل کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به ابونعیم اصفهانی، ج 2، ص 156؛ ابنجوزی، 1426، ص 30، 75ـ76؛ کلینی، ج5، ص 421؛ ابنبابویه، 1398، ص 340ـ341؛ مفید، 1364ش، ص 129ـ 131). با ملاحظه روایات و اقوال و خطبههای او میتوان به این نتیجه رسید که از صحابه و تابعین اشخاص بسیار کمی به اندازه او در بازگو کردن کلمات امام علی علیهالسلام اهتمام داشتهاند. با وجود این، به دلیل شرایط حاکم بر زمانه، حسن در بسیاری موارد سخنان امام علی علیهالسلام را بدون تصریح به نام گوینده اصلی و گاهی با عنوان «فقد قیل» (گفته شده) یا با تعبیر کناییِ «ابوزینب» و «یکی از صالحان» نقل کرده است. شاید هم به دلیلِ وضوحِ انتسابِ سخنان مزبور به امام علی، نیازی به تصریح نام آن حضرت نمیدیده است. این احتمال نیز وجود دارد که او به نام امام تصریح نموده است، اما کسانی که آن گفتهها را از وی شنیدهاند، از ترس یا به دلایل دیگر، آن سخنان را از زبان وی بدون انتساب به امام بازگو کردهاند (ابنجوزی، 1426، ص 43؛ مجلسی، 1403، ج 42، ص 144؛ مامقانی، ج 19، ص 10؛ حصری، ص 170؛ نیز رجوع کنید به ثبوت، ص 257، 267).در مقابل، به احادیثی که حسن نقل کرده، ایراداتی نیز گرفته شده که از آن جمله است: تدلیس*، ارسال، و نقل به معانی نه الفاظ (رجوع کنید به ابنسعد، ج 9، ص 159؛ صَفَدی، همانجا؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 4، ص 572، 583، 588؛ برای پاسخ این ایرادات رجوع کنید به حصری، ص 270؛ قلعهجی، ج 1، ص 18). گفتنی است که گاهی حسن در مقام نقل حدیث از معیارهای عقلی بهره برده است (رجوع کنید به بدوی، ص 176).گذشته از مقام حدیثی، حسن از فقیهان بزرگ و مفتیان مؤثر نیز بود (ابنسعد، ج 9، ص 163، 166). کتابهای متعددی به نقل آرای فقهی منسوب به حسن اختصاص یافته است، از جمله فقهالحسنالبصری، در هفت جلد، تألیف قاضی ابوعبداللّه محمدبن مُفَرِّج قرطبی (حصری، ص 276؛ خن، ص 214) و موسوعة فقهالحسنالبصری، در دو جلد، تألیف محمد رواس قلعهجی (بیروت 1409). آرای فقهی حسن به کتاب، سنّت، اقوال صحابه و اجتهاد به رأی، متکی است (رجوع کنید به بررسیهای محمدعبدالرحیم در حسن بصری، ج2، ص504).از میان آرای خاص فقهی او به این موارد میتوان اشاره کرد: عدم جواز وضو با نبیذ (شراب خرما) و جواز متعه حج که برخی از آن به عنوان حج تمتع یاد میکنند (که این دو نظر برخلاف رأی بسیاری از خلفا و فقهای اهلسنّت است)؛ عدم جوازِ حبسِ مدیونی که قادر بهادای دین خود نیست؛ حقطلاق برایزن درصورتیکه همسرش نتواند هزینه زندگی او را تأمین کند؛ زنی که باید عدّه وفات یا طلاق نگه دارد، به محض وضع حمل یا سقط شدن جنین، عدّه او به سر میرسد؛ در جنگ مسلمانان با غیرمسلمانان، مسلمانان حق ندارند اسیران غیرمسلمان را بکشند و باید یا آنان را آزاد کنند یا در برابر آنان فدیه بگیرند و رهایشان نمایند (رجوع کنید به حسن بصری، ج 2، ص 353؛ قلعهجی، ج 1، ص 312، 318؛ خن، ص 271، 277؛ بسیط، ص 136؛ برای آگاهی از دیگر آرای فقهی او رجوع کنید به خن، ص 215ـ294؛ بسیط، ص 135ـ142).حسن به وعظ و خطابه نیز میپرداخت. در دوره او فساد و تباهی در جامعه رواج بسیار داشت. در این اوضاع، حسن برای مقابله با فساد به وعظ پرداخت و چون خود به آنچه میگفت عمل میکرد، وعظ او نیز بر مخاطبان اثر میگذاشت (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانی، ج 2، ص 147؛ ابنجوزی، 1426، ص 30؛ نیز رجوع کنید به ثبوت، ص 109). با اینکه وی ایرانیتبار بود و زبان مادریاش عربی نبود، خطابههای او چنان فصیح بود که حتی حَجاج ــ که خود در فصاحت کمنظیر بود و از حسن کینهها به دل داشت ــ اعتراف میکرد «حسن در خطابه از همه تواناتر است» (رجوع کنید به جاحظ، ج1، ص163، 354، 398؛ بدوی، ص160). به دلیل همین فصاحتِ وی بود که موعظههای او را در روزگار حیاتش، و دستکم اندکی پس از وفاتش، فراهم آوردند و برخی مؤلفان قدیم و جدید، درباره مواعظ و اندرزهای او آثار مستقلی نوشتند (رجوع کنید به سزگین، ج 1، ص 592؛ بدوی، ص 159). حتی پس از مرگ حسن مواعظ او عامل گرایش قدرتمندان به رعایت موازین اخلاقی و بازداشتن آنان از تبهکاری بوده است (رجوع کنید به غزالی، 1361ش، ص315، 360، 406). مواعظ حسن در موضوعات گوناگونی بود. گاهی از مکارم اخلاق و آداب حسنه، گاهی از تقوا و پرهیزکاری و گاهی از فرجامِ بدِ حکام و ثروتمندانی که به مردم ستم میکنند و حقوق خلق را پایمال مینمایند، سخن میگفت (ابنجوزی، 1426، ص 107؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 4، ص 588؛ بدوی، ص 163).حسن در 110 در بصره درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد (ابنسعد، ج9، ص 177ـ 178؛ابناثیر، الکامل، ج5،ص155). آرامگاه او از دیرباز شناخته شده بوده و مقدسی (ص 130) از آن یاد کرده و امروزه نیز پابرجاست (عبدالجبار ناجی و عبدالحسین مبارک، ص 301؛ فاطمه محمد محجوب، ج 14، ص 17).تألیفات حسن بصری. به طور قطع نمیتوان گفت که حسن صاحب چه آثاری بوده است. ذهبی (1401ـ1409، ج 4، ص 584) گزارش کرده است که آثاری که در آنها علم بود از حسن برجایماند. اما بنابه گفته ابنسعد (ج 9، ص 175)، حسن همه کتابهایش را، به جز یکی، سوزاند. با وجود این، چندین اثر به او منسوب است، از جمله: نامهای به عبدالملکبن مروان (کتابٌ الیعبدالملکبن مروان فی الرّدّ علیالقدریة)، که هلموت ریتر آن را تصحیح کرده و بسیط (ص 168ـ180) عیناً همان را در کتاب خود آورده است؛ رساله حکایت قضا و قدر به فارسی، که به نظر میرسد با نامه یاد شده بیارتباط نباشد؛ شروط الامامة؛ الاسماءالادریسیة، در تصوف؛ کتاب الاخلاص؛ نزول القرآن؛ و کتاب تفسیرالقرآن، که شاید با نزولالقرآن پیوندی داشته باشد (رجوع کنید به ابنندیم، ص 36، 40، 202؛ نوراللّه شوشتری، ج 2، ص 38؛ سزگین، ج 1، ص 592ـ593؛ منزوی، 1362ـ 1370ش، ج 2، ص 998، ج 3، ص 1754؛ همو، 1374ش، ج 6، ص 209؛ برای آگاهی از دیگر آثار او رجوع کنید به سزگین، همانجا؛ منزوی، 1362ـ1370ش، ج 2، ص 1007، ج 10، ص 43ـ44).حسن بصری و تصوف. بسیاری از سلسلههای تصوف، از جمله سهروردیان، طَیفوریان، مولویان و سلسلههای صوفیه هند مثل چشتیان، به حسن بصری منسوباند و نام او در شجرهنسب احمد غزالی، ابوبکر نسّاج، ابونجیب سهروردی، مجدالدین بغدادی و نجمالدین کبری ذکر شده است. این سلسلهها شجرهنسب طریقتی خود را به حسن و از طریق او به امامعلی علیهالسلام میرسانند. نقل است که پس از تولد حسن، وی را نزد امام آوردند و امام او را حسن نامید. همچنین حسن تحت تربیتآن حضرت پرورشیافت و از ایشان خرقهگرفت و امام کلمه توحید را به او تلقین کرد (رجوع کنید به عطار، ص 31؛ افلاکی، ج 2، ص 998؛ عبدالرزاق کرمانی، ص 55؛ معصوم علیشاه، ج 2، ص59، 107،151،305؛ نیز رجوع کنید به منزوی، 1362ـ1370ش، ج11، ص997). در مقابل، افرادی همچون ابنخلدون (ج :1 مقدمه، ص403) و شاهولیاللّه دهلوی (ص 241) به چنین ارتباطی بین امامعلی علیهالسلام و حسن قائل نیستند. باتوجهبه ایندو موضع متعارض، نمیتوان انکار کرد که در اثبات و نفی مصاحبت حسن با امام علی علیهالسلام مبالغه شده و گرچه دلایل متقن و کافی برای پیوندی به آن استواری در دست نیست، اصل ارتباط را نیز نمیتوان انکار کرد (برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به ثبوت، ص378ـ384).حسن در مسجد بصره حلقه درسی داشت که در آن به گفتگو درباره دانشهای گوناگون (از جمله حدیث، فقه، عقاید و علوم قرآنی) میپرداخت و گاهی به پرسش درباره بعضی از مفاهیم تصوف پاسخ میداد. در خانه او نیز مجلس مخصوصی برگزار میشد و در آنجا جز در باب مفاهیم زهد، عبادت و معارف باطنی سخنی به میان نمیآمد (ذهبی، 1401ـ1409، ج 4، ص 579). به گزارش ابوطالب مکّی (ج 1، ص 307)، افرادی مثل مالکبن دینار، ثابت بنانی، ایوب سجستانی/ سَختیانی، فَرقَد سَبَخی/ سنجی و عبدالواحدبن زید در این مجالس شرکت میکردند. حسن شاگردان دیگری نیز داشت، از جمله واصلبن عطاء، حبیب عجمی، غَیلان دمشقی، مَعبَد جُهَنی، محمدبن واسع، قَتاده سدوسی و عمروبن عُبَید (ابونعیم اصفهانی، ج2، ص354؛ شهرستانی، قسم1، ص50؛ ابنخلّکان، ج 4، ص 85؛ ابنمرتضی، ص 25؛ بدوی، ص 188ـ214؛ برای آگاهی از دیگر شاگردان او رجوع کنید به ثبوت، ص 12ـ17).به طور کلی شیوه سلوک حسن، که خود سخت به آن پایبند بود، مبتنی بود بر اصولی چون محاسبه نفس، حزن، استفاده از نعمتهای حلال، اجتناب از افراط در زهد، نکوهش اعتیاد به زندگی پرتجمل و گردآوری ثروت انبوه، دوری از شنیدن غنا، توجه به وظایف اجتماعی، اهتمام به امور مسلمانان و ترجیح آن بر پارهای از عبادات، دوری از رابطه مریدی و مرادی و تظاهر به شوریدگی، تخطئه نگاههای فرا انسانی به بزرگان، دوری از طفیلیگری و ارتزاق از راه دین، و عبادت حق بدون توجه به ثواب و عقاب (رجوع کنید به ابنسعد، ج 9، ص 171ـ173؛ جاحظ، ج 3، ص 120؛ ابونعیم اصفهانی، ج 2، ص 132ـ133، 151ـ152؛ هجویری، ص 130؛ ابنجوزی، 1426، ص 28ـ29، 88، 90ـ 91؛ امینی، ج 8، ص 68؛ کتاب فیالاخلاق، ص 289).مذهب و مکتب فکری حسن بصری. درباره مکتب فکری حسن اتفاقنظر وجود ندارد؛ او را معتزلی، شیعی، پیرو مذهب مرجئه و معتقد به مبانی اشاعره دانستهاند (برای نمونه رجوع کنید به ابنشهرآشوب، ج 2، ص 56؛ ابنجوزی، 1426، ص 75، 130؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 4، ص 580؛ بدوی، ص 182؛ بسیط، ص 145). برخی از ابنابیالعوجا*، که ابتدا شاگرد حسن بود و سپس از زندیقان شد، روایت کردهاند که حسن گاهی به سوی قدریان و زمانی به سمت جبریان متمایل میشده است (رجوع کنید به کلینی، ج 4، ص 197؛ ابنبابویه، 1398، ص 253). اما به نظر میرسد با استناد به گفته او نمیتوان مطلبی را ثابت کرد (رجوع کنید به جبر و اختیار*). علاوه بر آنکه سخنان و روایات حسن در تخطئه جبر و قدر و تأیید موضع شیعه در این باره، بارها در متون شیعی مورد استناد و ستایش قرار گرفته است (برای نمونه رجوع کنید به مفید، 1384ش، ج 1، ص 315ـ318؛ ابنطاووس، ج 2، ص 22؛ صدرالدین شیرازی، ج1، ص325). عبدالرحمان بدوی (ص182) نیز، بر پایه خودداری حسن از پاسخ به پرسش حجاج درباره امام علی علیهالسلام و عثمان، او را از بنیانگذاران مرجئه دانسته است. اما حسن بارها معاویه، یزید و حجاج و بسیاری دیگر از قدرتمندان را محکوم کرده و حتی حکمرانان عصر خود را منافق خوانده است (برای نمونه رجوع کنید به ابنجوزی، 1426، ص 73، 108ـ 109؛ سبط ابنجوزی، ج 2، ص 199؛ ابنکثیر، 1351ـ1358، ج 8، ص 130؛ بسیط، ص 144). همچنین اقوال و روایات به جامانده از حسن در باب مفهوم ایمان، حکایت از مخالفت جدّی او با مرجئه دارد (حمصی رازی، ج 1، ص 198).برخی هم بر آناند که حسن، پس از تهدید شدن، از اظهار مخالفت با عقیده عامه سنّیان درباره قدر بازایستاده است (رجوع کنید به ابنسعد، ج 9، ص 168؛ قاضی عبدالجباربن احمد، ص 37). اما اگر هم ثابت شود که حسن در پارهای موارد به یکی از دو طرف جبر یا اختیار گرایش یافته است، باید این گفتهها را با مجموع اظهارات او سنجید.از روزگار حسن تا به امروز درباره او گزارشهایی مطرح بوده است که برخی آن را حاکی از مخالفت حسن با امامان شیعه، خاصه امام علی علیهالسلام، دانستهاند. مثلاً طبرسی (ج 1، ص 402ـ 403؛ و به نقل از او مجلسی، ج 42، ص 141ـ 143) روایت کرده است که در بصره علی علیهالسلام از حسن دلیل شرکت نکردنش در جنگ جمل را پرسید و حسن دلیل آن را جهنمی بودن قاتل و مقتول بیان کرد. طبق روایتی دیگر (طبرسی، ج 1، ص 404)، پس از جنگ جمل و ورود امام علی به بصره، آن حضرت خطاب به حسن که قصد کتابت بیانات ایشان را داشت گفته بود هر امتی سامریای دارد و سامری این امت حسن است که اعتقاد به جنگ کردن ندارد. همچنین نقل شده است که حسن عمداً در کربلا به سپاه امام حسین علیهالسلام نپیوست (رجوع کنید به خوانساری، ج 3، ص 33؛ برای اطلاع از نقد این گزارشها رجوع کنید به ثبوت، ص 187ـ208، 230ـ231).درباره دو روایت اول باید گفت که علاوه بر آنکه فاقد سندند، به لحاظ تاریخی نیز نمیتوانند درست باشند، زیرا جنگ جمل در سال 36 اتفاق افتاد و حسن در این زمان حداکثر پانزده ساله بود. اما گذشته از بحث سند و مسئله تاریخی این دو روایت و نیز روایات دیگری که در تأیید اقدامات علی علیهالسلام در جنگ جمل از حسن نقل شده (برای نمونه رجوع کنید به سُلیمبن قیس هلالی، ج 2، ص 559؛ عاصمی، ج 2، ص 374ـ 375)، شیخ مفید در امالی (ص 129ـ 131) روایت اول را به گونه دیگری نقل کرده است. در آنجا حسن نه تنها پاسخ بیادبانهای به سؤال امام نداده، بلکه حتی از ایشان نصیحت خواسته است. اما در مورد روایت سوم، حضور نیافتن حسن در کربلا میتواند به این دلیل باشد که به موقع از ورود سپاه امام به کربلا باخبر نشد، همچنان که هیچ یک از رجال بصره، که قصد یاری کردن امام حسین علیهالسلام را داشتند، فرصت پیوستن به امام را نیافتند. به علاوه، ابنزیاد همه راههایی را که به آن سرزمین منتهی میشد بسته بود. دیگر آنکه نقل است که حسن چنان به اهلبیت علیهمالسلام دلبستگی داشت که با شنیدن خبر شهادت امام حسین علیهالسلام، بهشدت گریست و سپس گفت : «خدا خوار کند امتی را که فرزند پیامبرش را کشت» (قندوزی، ج 3، ص 48؛ برای آگاهی بیشتر از گزارشهای حاکی از دشمنی او با ائمه و نکوهشهای ائمه از او و نقد آنها رجوع کنید به ثبوت، ص 183ـ244).حسن در ترویج بعضی معتقدات که امامان شیعه تعلیم میدادند و نیز آموزههایی که مجموعه آموزهایِ شیعه را تشکیل میدهند، گامهای بلندی برداشت، از آن جمله است: نفی رؤیت باریتعالی، شفاعت، مهدویت، امامتِ امامان اهل بیت و شمار آنان، تخطئه قیاس، تقیه، سرنوشت فرزندان نامسلمانان، معراج پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، خطاهای فاحش خلفا، نکاح موقت، مسئله میراث پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، تقدیس بزرگان شیعه همچون سلمان و عمار یاسر (رجوع کنید به حسن بصری، ج 1، ص 207؛ نصربن مزاحم، ص 323؛ مفید، 1413، ص 21؛ طوسی، ج10، ص199؛ شهرستانی، ج1، ص51؛ نشوانبن سعید حمیری، ص256؛ ابنشهر آشوب، ج2، ص56؛ ابنجوزی، 1426، ص 130؛ مُحَلِّی، ص385؛ ذهبی، 1401ـ 1409، ج4، ص568؛ خن، ص 122). وی همچنین امامان شیعه را ستایش کرده است. مثلاً از علی علیهالسلام به عنوان ربّانی این امت و بهترین فرد امت پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و نخستین مؤمن و نمازگزار با وی و از همسر و دو فرزندش به عنوان بهترین کسان پس از وی یاد کرده و نیز، به نقل از عبداللّهبن مسعود، گفته است که در قیامت، علی علیهالسلام بر کرسی نور نشسته است و فقط کسی میتواند از صراط بگذرد که ولایت او و اهلبیت او را داشته باشد (رجوع کنید به مفید، 1405، ص 215، 221؛ منتجبالدین رازی، ص46؛ ابنابیالحدید، ج 4، ص 95ـ96؛ امینی، ج 2، ص 323).حسن بصری از نظر رجالشناسان سنّی و شیعه. روایات حسن در نزد عامه اهل سنّت مقبول است و بخاری و مسلم در صحیحین احادیث او را آوردهاند. همچنین در مکه برای حسن مجلس روایت حدیث ترتیب دادند و مجاهد و عطاء و طاووس و عَمروبن شُعَیب از جمله علمای بزرگ اهل سنّت بودند که در مجلس او شرکت کردند.ابنسعد (ج 9، ص 157) او را با عنوان جامع، ثقة و حجت ستوده، هر چند روایات مرسل او را حجت ندانسته است. ذهبی در کتاب تذکرةالحفاظ (ج 1، ص 70ـ 71) حسن را امام، شیخالاسلام، حافظ و علامه و با این حال او را مدِلّس خوانده است. ابناثیر (النهایة، ج 2، ص 187) گفته است که حسن میان علم و زهد و عبادت و ورع جمع کرده بود. ابونعیم اصفهانی (ج2، ص 132، 143ـ144، 146، 154ـ157)، علاوه بر آنکه او را فقیه و زاهد و عابدی دانسته که زینت دنیا را به دور افکنده بود، روایات حاکی از احوال حسن و مواعظ او را نقل کرده است.از چهار منبع متقدم رجال شیعه، نام حسن فقط در اختیار معرفة الرجال (ص 97ـ98) آمده که مهمترین مستند رجالیان متأخر شیعه نیز همین مطلب کشّی است. متن مورد اشاره، حاوی سخنانی منسوب به فضلبن شاذان است، به مناسبت ذکر زهاد ثمانیه که در آن حسن را نکوهش کرده است (نیز رجوع کنید به خویی، ج 4، ص 272 که به نقل از کشی بسنده کرده است). گفتنی است هدف کشّی در کتاب رجال خود آن بوده است که آنچه را درباره هریک از راویان، از مدح و ذم، رسیده یکجا فراهم آورد، بدون آنکه درباره آنها داوری کند. واسطه نقل وی از فضلبن شاذان در این مورد، علیبن محمدبن قتیبه است که رجالشناسان شیعه او را غیرمعتمد دانستهاند (رجوع کنید به خویی، ج 12، ص 160، ج 13، ص 294ـ 295).در میان علمای شیعه از جمله کسانی که حسن را مردود و مذموم شمردهاند، فیضکاشانی (ج1، ص87)، محمدباقر مجلسی (1382ش، ج 2، ص 459ـ460)، محمدطاهر قمی (ص 146ـ 150) و آقامحمدعلی کرمانشاهی (ج 1، ص 67) بودهاند. که نقد آنان ناظر به شهرت حسن بصری به منش صوفیانه و پرهیز دادن مخاطبان از پیروی از وی بوده است. آنان با استناد به برخی گزارشها، داوریهای منفی درباره حسن عرضه کرده و گاهی او را با عناوینی همچون معلمِ بدعت و ضلالت، مروّج رهبانیت، رئیس قدریان، منافق و دشمن علی علیهالسلام، مذمت کردهاند (برای پاسخ به این ایرادات رجوع کنید به ثبوت، ص 303ـ320).در مقابل، برخی از علمای متقدم و متأخر شیعه در مقام دفاع از حسن برآمده و روایات و تفاسیر او را معتبر شمردهاند. ابنبابویه در امالی، علاوه بر نقل روایات حسن، سخنانی از او درباره امام علیعلیهالسلام نقل کرده که حاکی از اهمیت فراوان آنها در نظر ابنبابویه است، بیآنکه کمترین تعریضی درباره حسن داشته باشد (رجوع کنید به 1400، ص 352ـ353). شریفِ مرتضی علمالهدی (قسم 1، ص 153، 161ـ162) نیز از حسن به نیکی یاد کرده و او را کثیرالعلم، بلیغالمواعظ، اسوه، پیشوا و یکی از متقدمان دانسته که از تصریح به عدل خدا پروا نمینمود؛ وی از برخورد شجاعانه حسن با حجاج نیز، که موجب شد حکم به قتل او بدهد، گزارشی آورده است. شیخطوسی در مقدمه تفسیر تبیان (ج 1، ص 6)، ابنعباس و حسن و قَتاده (شاگرد حسن) را به ترتیب از مفسرانی شمرده که در تفسیر قرآن «طریقهای ممدوح و مذهبی محمود» داشتهاند. حسن در تفسیر او دومین نفر است که از او بسیار نقل قول شده است. طبرسی نیز در تفسیر مجمعالبیان، همین شیوه را در پیش گرفته است (رجوع کنید به کریمان، ج 2، ص 44ـ 46). به گفته قاضی نوراللّه شوشتری (ج 2، ص 7) به نقل از یکی از مشایخش، رضیالدین علیبن طاووس حسن را مقبول میدانسته است. فتحاللّه کاشانی نیز در تفسیر فارسی منهج الصادقین (ج 1، ص 339ـ340، 469، 499، 502ـ503) در بسیاری از موارد، قبل یا بعد از نقل روایت و قولی از حسن، تصریح کرده که قول و روایت او با آنچه از ائمه علیهمالسلام رسیده و مقبول شیعیان است یکی است. وی همچنین گزارش پارهای از سخنان حسن در ستایش امام علی علیهالسلام در برابر حجاج را آورده است. محمدتقی مجلسی نیز معتقد است که حسن به امر امام علی علیهالسلام در برخورد با زیاد و پسرش، عبیداللّه، و نیز حجاج تقیه کرده است (رجوع کنید به مامقانی، ج 19، ص 10). همچنین محمدتقی شوشتری (ج 3، ص 197ـ202) از نامه حسن در رد جبریان یاد کرده و آن را ستوده و نوشته نیکوتر آن است که وی را مردی نیک و پرهیزکار بدانیم و معتقد باشیم که تقیه کرده است. محمدهادی معرفت (ج 1، ص 371ـ385) نیز شرح احوال حسن را به تفصیل و با لحنی پر از ستایش نوشته است و اتهاماتی را که به وی وارد آوردهاند مردود شمرده است.از علمای شیعه کسانی همچون محمدباقر خوانساری (ج 3، ص34) و علی علیاری تبریزی (ج 3، ص 71) و عبداللّه مامقانی (ج 19، ص 13ـ16) نیز با استناد به روایت سلیمبن قیس هلالی (ج 2، ص 558ـ559) که حاکی از ندامت حسن و توبه در آخر عمرش است اظهار کردهاند که حسن نخست در راه هدایت نبود و بعدآ مستبصر شد و به پیروان مذهب حق پیوست.منابع : آقامحمدعلی کرمانشاهی، خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه، چاپ مهدی رجائی، قم 1412؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابناثیر (علیبن محمد)؛ ابناثیر (مبارکبن محمد)، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قاهره 1383ـ 1385/ 1963ـ1965؛ ابنبابویه، امالی الصدوق، بیروت 1400/1980؛ همو، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم 1398؛ ابنجوزی، آدابالحسنالبصری و زهده و مواعظه، چاپ سلیمان حرش، بیروت 1426/ 2005؛ همو، کتابالرد علیالمتعصب العنید، چاپ کاظم محمودی، ]بیجا: بینا.[، 1403/1983؛ ابنحجر عسقلانی، کتاب تهذیبالتهذیب، چاپ صدقی جمیل عطار، بیروت 1415/ 1995؛ ابنخلدون؛ ابنخلّکان؛ ابنسعد (قاهره)؛ ابنشهرآشوب، متشابهالقرآن و مختلفه، تهران 1328ش، چاپ افست قم 1410؛ ابنطاووس، الطرائف فی معرفة مذاهبالطوائف، چاپ علی عاشور، بیروت 1420/ 1999؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة فیالتاریخ، ]قاهره[ 1351ـ 1358؛ همو، تفسیرالقرآن العظیم، بیروت 1412؛ ابنمرتضی، کتاب طبقاتالمعتزلة، چاپ سوزانا دیوالد ـ ویلتسر، بیروت 1380/ 1960؛ ابنندیم (تهران)؛ ابوطالب مکّی، قوتالقلوب، چاپ سعید نسیب مکارم، بیروت 1995؛ ابونعیم اصفهانی، حلیةالاولیاء و طبقات الاصفیاء، چاپ محمدامین خانجی، بیروت 1387/1967؛ احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقبالعارفین، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا 1959ـ1961، چاپ افست تهران 1362ش، امین؛ عبدالحسین امینی، الغدیر فیالکتاب و السنة و الادب، بیروت، ج 2، 1397/1977، ج 8، 1387/ 1967؛ عبدالرحمان بدوی، تاریخالتصوف الاسلامی من البدایة حتی نهایة القرن الثانی، کویت 1978؛ احمداسماعیل بسیط، الحسن البصری مفسرآ، عمان 1405/1985؛ بلاذری (بیروت)؛ اکبر ثبوت، حسن بصری : گنجینهدار علم و عرفان (زندگینامه و سخنان و آراء)، تهران 1386ش؛ عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت [?1367/ 1948[؛ حسن بصری، تفسیر الحسن البصری، جمع و توثیق و دراسة محمد عبدالرحیم، قاهره [? 1992[؛ روضة جمال حُصَری، حیاةالحسن البصری و مسیرته العلمیة، دمشق 1422/2002؛ محمودبن علی حمصی رازی، المنقذ من التقلید، قم 1412ـ1414؛ مصطفی سعید خن، الحسنبن یسار البصری الحکیم الواعظ الزاهد العالم، دمشق 1416/1995؛ خوانساری؛ خویی؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیاتالمشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات 101ـ120 ه، بیروت 1410/ 1993؛ همو، سیراعلامالنبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/ 1981ـ1988؛ همو، کتاب تذکرةالحفاظ، حیدرآباد، دکن 1376ـ1377/ 1956ـ1958، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ سبط ابنجوزی، تذکرةالخواص من الامة بذکر خصائص الائمة، چاپ حسین تقیزاده، ]قم[ 1426؛ سُلیمبن قیس هلالی، کتاب سُلیمبن قیس الهلالی، چاپ محمدباقر انصاریزنجانی، قم 1384ش؛ سمعانی؛ احمدبن عبدالرحیم شاه ولیاللّه دهلوی، قرةالعینین فی تفضیل الشیخین، پیشاور 1310؛ محمدتقی شوشتری؛ نوراللّهبن شریفالدین شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران 1354ش؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، کتابالملل و النحل، چاپ محمدبن فتحاللّه بدران، قاهره [?1375/ 1956[، چاپ افست قم 1364ش؛ محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، تفسیرالقرآنالکریم، چاپ محمد خواجوی، قم 1379ـ1380ش؛ صفدی؛ احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، چاپ ابراهیم بهادری و محمد هادیبه، ]تهران[ 1425؛ طبری، جامع؛ طوسی؛ احمدبن محمد عاصمی، العَسَل ُالمُصَفّی فی تهذیب زَینالفَتی فی شرح سورة هل اتی، هذّبه و علّق علیه محمدباقر محمودی، قم 1418؛ عبدالجبار ناجی و عبدالحسین مبارک، من مشاهیر اعلام البصره، بصره 1983؛ عبدالرزاق کرمانی، تذکره در مناقب حضرت شاه نعمة اللّه ولی، در مجموعه در ترجمه احوال شاه نعمتاللّه ولی کرمانی، چاپ ژان اوبن، تهران: انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران، 1361ش؛ محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران 1378ش؛ علیبن حسین علمالهدی، امالی المرتضی: غررالفوائد و دررالقلائد، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره 1373/1954، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ علیبن عبداللّه علیاری تبریزی، بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال، ج 3، چاپ هدایةاللّه مسترحمی، تهران 1363ش؛ محمدبن محمد غزالی، احیاء علومالدین، بیروت 1412/1992؛ همو، نصیحةالملوک، چاپ جلالالدین همایی، تهران 1361ش؛ فاطمه محمد محجوب، الموسوعة الذهبیة للعلوم الاسلامیة، ج 14، قاهره: دارالغد العربی، ]بیتا.[؛ محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت 1403/1983؛ قاضی عبدالجباربن احمد، فرق و طبقات المعتزلة، چاپ علی سامی، نشار و عصامالدین محمدعلی، ]اسکندریه[ 1972 ؛ عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریة، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطهجی، بیروت 1408/ 1998؛ محمد رواس قلعهجی، موسوعة فقه الحسن البصری، بیروت 1409/ 1989؛ عباس قمی، سفینةالبحار و مدینة الحکم و الآثار، چاپ سنگی نجف 1352ـ1355، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ همو، هدیةالاحباب فی ذکر المعروف بالکنی و الالقاب و الانساب، تهران 1363ش؛ محمدطاهربن محمدحسین قمی، تحفة الاخیار: بحثی در پیرامون آراء و عقاید صوفیه، چاپ داود الهامی، قم 1369ش؛ سلیمانبن ابراهیم قندوزی، ینابیعالمَودَّةِ لِذَویِ القُربی، چاپ علی جمال اشرف حسینی، قم 1416؛ فتحاللّهبن شکراللّه کاشانی، منهجالصادقین فی الزام المخالفین، با مقدمه و پاورقی و تصحیح ابوالحسن شعرانی، چاپ علیاکبر غفاری، تهران 1378ش؛ کتاب فی الاخلاق و العرفان، لاحد الحفاظ من اعلام الشیعة الامامیة فی القرن الخامس او السادس، چاپ رضا استادی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدسرضوی، 1384ش؛ حسین کریمان، طبرسی و مجمعالبیان، تهران 1340ـ 1341ش؛ محمدبن عمرکشی، اختیار معرفةالرجال، ]تلخیص[ محمدبنحسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد1348ش؛ کلینی؛ عبداللّه مامقانی، تنقیحالمقال فی علمالرجال، چاپ محییالدین مامقانی، قم 1423ـ؛ محمدباقربن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، بیروت 1403/ 1983؛ همو، عینالحیات، چاپ مهدی رجایی، قم 1382ش؛ حُمیدبن احمد مُحَلِّی، محاسنالازهار فی مناقب امام الابرار و والد الائمة الاطهار الامام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام، چاپ محمدباقر محمودی، قم 1422؛ محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبهالقشیب، مشهد 1418ـ1419؛ محمدمعصومبن زینالعابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران 1339ـ 1345ش؛ محمدبن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حججاللّه علیالعباد، با ترجمه و شرح هاشم رسولی محلاتی، تهران 1384ش؛ همو، ترجمه و متن امالی شیخ مفید، ترجمه حسین استاد ولی، مشهد 1364ش؛ همو، خلاصةالایجاز فی المتعة، چاپ علیاکبر زمانینژاد، قم 1413؛ همو، الفصولالمختارة منالعیون و المحاسن، بیروت 1405/1985؛ مقدسی؛ علیبن عبیداللّه منتجبالدین رازی، الاربعون حدیثآ عناربعین شیخاً من اربعین صحابیاً فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسلام، قم 1408؛ احمد منزوی، فهرست مشترک نسخههای خطی فارسی پاکستان، اسلامآباد 1362ـ 1370ش؛ همو، فهرستواره کتابهای فارسی، تهران 1374ش ـ؛ نشوانبن سعید حمیری، الحورالعین، چاپ کمال مصطفی، چاپ افست تهران 1972؛ نصربن مزاحم، وقعة صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1382، چاپ افست قم 1404؛ محمدبن خلف وکیع، اخبارالقضاة، بیروت: عامالکتب، ]بیتا.[؛ علیبن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، چاپ محمود عابدی، تهران 1383ش؛ یعقوبی، تاریخ؛Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- .