حس مشترک، از قوای باطنی که صور حاصل از حواس ظاهری در آن جمع و به وسیله آن ادراک میشوند. ابنسینا (1364ش، ص 328، 342؛ همو، 1404، ج 2، فن 6، ص 35، 41) نخستینبار از این قوه به نحو مستقل یاد کرده و آن را همان فنطاسیا در زبان یونانی دانسته است.ارسطو (درباره نفس، 429الف 4) اصطلاح فنطاسیا را برای قوه خیال (رجوع کنید به خیال*) به کاربرده و گاه، در معنای مجازی و اشتقاقی، آن را نامی عام برای قوای مدرکه دانسته است (رجوع کنید به همان، ترجمه فارسی، ص 203، پانویس 4). وی (درباره نفس، 425الف) اصطلاح حس مشترک را فقط در مورد ادراک محسوسات مشترک (یعنی حرکت و سکون، شکل، بزرگی، عدد و وحدت) به کار برده است. او وجود قوه مستقلی را برای ادراک این امور، در عَرْضِ حواس پنجگانه ظاهری (رجوع کنید به حسّ/ حواس*)، نفی کرده است. به نظر او، حس مشترک در میان این حواس جایگاهی ندارد، زیرا آن حواس، محسوسات مختص به خود دارند و در احساسِ آن محسوسات دچار خطا نمیشوند ــ به نظر ارسطو خطا در مرحله احساس روی نمیدهد بلکه خطا در تفکر است (رجوع کنید به همان، 427ب)ــ در حالی که در محسوسات مشترک خطا ممکن است؛ بنابراین، حس مشترک همان قوه حاسه است به اعتباری دیگر، چنانکه حاسه را میتوان یکبار به این اعتبار در نظر گرفت که حواس پنجگانه در خدمت آناند و ادراکات گوناگون از آنها به نفس میرسد، و یکبار به اعتبار غیراختصاصی و با ملاحظه ادراکات چند حس یا همه حواس. به اعتبار دوم، قوه حاسه را حس مشترک مینامند (رجوع کنید به داودی، ص 58ـ59).ادراک محسوسات مشترک، که همواره مقارن با محسوسات مختص است، سبب کامل شدن معرفت به یک شیء میشود. مثلاً احساس رنگ شیء توسط بینایی، همیشه همراه احساس بُعد، شکل، حرکت و مدت است. همچنین از طریق این حس میتوان به ادراک محسوسات بالعرَض دست یافت. مثلاً با دوباره دیدن شیئی که قبلاً آن را دیده و مزه آن را چشیدهایم، بدون چشیدن دوباره، مزه آن را میتوانیم تصور کنیم. علاوه بر این، تفصیل مرکّب (یعنی تشخیص و تجزیه ادراکات مرکّب از) چند محسوس و ترکیب محسوسات خاصه بین ادراکات یک حس (مثل ادراک سفیدی و سیاهی و رنگهای دیگر به واسطه بینایی) یا ترکیب محسوسات بین ادراکات چند حس (مثل ادراک شیرینی و سفیدی)، به حس مشترک نسبت داده میشود و در نهایت از طریق حس مشترک، که مقارن با حواس است، نفس میتواند ادراک حسی خود را وجدان کند؛ یعنی ادراکِ ادراک و احساسِ احساس (ارسطو، درباره نفس، 425ب ـ 427الف؛ داودی، ص 59ـ65). به نظر ارسطو ()اجزاء حیوان (، 665الف 12)، قلب مرکز احساسات و در نتیجه مقرّ حس مشترک است و از این طریق با حواس در ارتباط است (نیز رجوع کنید به داودی، ص 63).کندی و فارابی، همچون ارسطو، حس مشترک را قوهای مستقل ندانستهاند. کندی (ج 1، ص 294ـ295) فَنطاسیا یا مصوِّره را قوهای دانسته که واسطه میان حاسه و عاقله است و صورت محسوسات در غیاب مادّه آنها در آنجا حاضر است. وی (ج 1، ص 297) این حس را مستقر در مغز دانسته است. به این ترتیب، حس مشترک نزد کندی معنای محصِّلی ندارد. اما فارابی (ص 88ـ89، 92) برای قوه حاسه، رئیسی تعیین کرده است که حواس پنجگانه خدمتگزاران آن هستند. به نظر او ادراکات حواس پنجگانه به مرکزی فرستاده میشوند که به نظر او در قلب مستقر است و سپس از آنجا این ادراکات به متخیله فرستاده میشوند، زیرا حاسه خود در خدمت متخیله است.اما نزد ابنسینا (1404، ج 2، فن 6، ص 145) و بیشتر فیلسوفان اسلامی بعد از او، حس مشترک نام خاصی برای یکی از قوای باطنی است و نه اعتبار دیگری برای عملکرد نفس در مرتبه حواس. به نظر ایشان (برای نمونه رجوع کنید به سبزواری، ج 5، ص 56ـ57) حس مشترک همچون حوضی است که حواس ظاهری همچون نهرهایی به آن متصل میشوند یا همانند پادشاهی است که حواس پنجگانه در حکم جاسوسان او هستند و اخباری را به او انتقال میدهند. البته صور حاصله در حس مشترک را قوهای به نام خیال حفظ میکند.دلیل ابنسینا (1404، ج 2، فن 6، ص 145ـ147) برای وجود حس مشترک، صدور احکام جزئی درباره تمایز میان محسوسات است که نمیتوان آنها را به حواس (به دلیل کثرتشان) و به عقل (به دلیل کلیت احکام عقلی) نسبت داد. وی همچنین شواهدی تجربی بر وجود حس مشترک ارائه کرده است؛ از جمله مدوّر پنداشتن امری که با سرعت در مداری میچرخد، مانند شعله آتشگردان و خطی دیدن شیئی که مستقیم حرکت میکند، مانند قطرات باران. همچنین تمثل صورتهای دروغین در کسی که فاقد برخی از حواس است یا صوری که انسان در حالت خواب یا بیماری میبیند از نشانههای وجود این قوه است. ابنسینا (1364ش، ص 328) این قوه را جسمانی و مکان آن را در قسمت جلو مغز دانسته است. به نظر سبزواری، جسمانی تلقی نمودن این قوه اثبات معاد جسمانی را دشوار مینماید (رجوع کنید به صدرالدین شیرازی، سفر4، ج 1، ص 205، حاشیه، ش 1). فخررازی از کسانی است که دلایل ابنسینا را در اثبات حس مشترک نپذیرفته است. به نظر او (1373ش، ج 2، ص 244ـ245) انتساب ادراکات حواس ظاهری به غیر از خود آنها امری خلاف وجدان است. همچنین اثبات قوهای که قادر به ادراکات متعدد باشد خلاف قاعده «الواحد» (از واحد جز واحد صادر نمیشود) است. فخررازی بر شواهد تجربی ابنسینا نیز اشکال کرده است. به نظر او (1410، ج 2، ص 337) مدوّر یا مستقیم دیدن شیء در حال حرکت به این سبب است که قبل از محو شدن صورت قبلی، صورت دیگری در باصره به جای آن قرار میگیرد و جمع این صور سبب تصور دایره یا خط میگردد (برای پاسخهای خواجه نصیرالدین طوسی به اشکالات فخر رازی رجوع کنید به ابنسینا، 1403، ج 2، ص 334ـ340). ملاصدرا (سفر4، ج 1، ص 209) بقای تصویر در باصره را نپذیرفته و بیان فخررازی را مردود دانسته است.سهروردی (ج 2، حکمةالاشراق، ص 208ـ210) نیز با توجه به مبنای تعدد قوای ابنسینا، دلیل وی برای اثبات حس مشترک را ناکافی دانسته است. به نظر وی، همانگونه که در حس مشترک ادراکات متکثر میتوانند به قوه واحد منتسب باشند، نمیتوان با استناد به تعدد افعال و ادراکات، از تکثر قوا دفاع کرد و حکم وهم را مخالف افعال متخیله دانست.ملاصدرا (سفر4، ج 1، ص 205ـ207) حواس باطنی و از جمله حس مشترک را قائم به نفس و مجرد دانسته است که بدن و مغز تنها زمینه حصول ادراکات را در نفس فراهم میآورند. وی استدلال نخست ابنسینا را، که مستند به عدم ادراک جزئیات توسط عقل است، ضعیف دانسته و بر مبنای وحدت نفس با همه قوا، نفس را مدرِک در جمیع ادراکات دانسته است که البته در بعضی اقسام ادراک نیازمند ابزارهای ادراکی همچون حواس ظاهری است. به نظر وی (سفر4، ج 1،ص 209ـ210) قویترین دلیل بر وجود حس مشترک، مشاهده و ادراک صور در خواب یا بیماری است که واقعیتی در عالم خارج ندارد. البته به عقیده او (سفر4، ج 1، ص 214) اثبات تمایز میان حس مشترک و خیال چندان ارزش فلسفی ندارد و با نفی آن مسئله مهمی ایجاد نمیشود و تنها مسئله مهم اثبات قوه خیال و تجرد آن است که بسیاری از مسائل فلسفی مبتنی بر آن است.منابع : ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح لنصیرالدین طوسی و شرح الشرح لقطبالدین رازی، تهران 1403؛ همو، الشفاء، الطبیعیات، ج 2، الفن السادس: النفس، چاپ ابراهیم مدکور، جورج قنواتی، و سعید زاید، قاهره 1395/1975، چاپ افست قم 1404؛ همو، النجاة من الغرق فی بحرالضلالات، چاپ محمدتقی دانش پژوه، تهران 1364ش؛ ارسطو،درباره نفس، ترجمه و تحشیه علیمراد داودی، تهران 1378ش؛ علیمراد داودی، عقل در حکمت مشاء: از ارسطو تا ابنسینا، تهران 1349ش؛ هادیبن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، چاپ حسن حسنزاده آملی، تهران 1416ـ1422؛ یحییبن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخاشراق، ج 2، چاپ هانری کوربن، تهران 1380ش؛ محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت 1981؛ محمدبن محمد فارابی، کتاب آراء اهل المدینة الفاضلة، چاپ البیر نصری نادر، بیروت 1982؛ محمدبن عمر فخررازی، شرح عیونالحکمة، چاپ احمد حجازی احمد سقا، تهران 1373ش؛ همو، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، چاپ محمد معتصم باللّه بغدادی، بیروت 1410/1990؛ یعقوببن اسحاق کندی، رسائل الکندی الفلسفیة، چاپ محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره 1369ـ1372/ 1950ـ1953؛Aristoteles, The complete works of Aristotle, ed. Jonathan Barnes, Princeton, N.J. 1995.