بنی حارث بن کعب

معرف

قبیلة‌ عرب‌ قحطانی‌ یمانی‌ از دودمان‌ حارث‌بن‌ کعب‌بن‌ عمروبن‌ عُلَة‌بن‌ جَلدبن‌ مالک‌ (مَذحِج‌ * ) که‌ نسب‌ آنان‌ به‌ نیای‌ بزرگشان‌ یَعرب‌بن‌ قحطان‌ می‌رسد (ابن‌حزم‌، ص‌ 477؛ سمعانی‌، ج‌ 4، ص‌ 8 ـ 9)
متن
بنی‌حارث‌ بن‌ کعب‌، قبیلة‌ عرب‌ قحطانی‌ یمانی‌ از دودمان‌ حارث‌بن‌ کعب‌بن‌ عمروبن‌ عُلَة‌بن‌ جَلدبن‌ مالک‌ (مَذحِج‌ * ) که‌ نسب‌ آنان‌ به‌ نیای‌ بزرگشان‌ یَعرب‌بن‌ قحطان‌ می‌رسد (ابن‌حزم‌، ص‌ 477؛ سمعانی‌، ج‌ 4، ص‌ 8 ـ 9). از نام‌ این‌ قبیله‌، گاه‌ به‌ صورت‌ بَلحارث‌ یاد می‌شود (ابن‌منظور، ج‌ 3، ص‌ 106؛ قلقشندی‌، ج‌ 1، ص‌ 327). حارث‌بن‌ کعب‌ را از «معمَّرین‌» دانسته‌اند و در فصاحت‌ نامبردار بوده‌ است‌. وی‌ در 160سالگی‌ در جمع‌ فرزندانش‌، ضمن‌ بیان‌ خصلتهای‌ انسانی‌ خویش‌ و وصایای‌ خردمندانة‌ اخلاقی‌ و الهی‌ به‌ آنان‌، خود را از چندتن‌ عرب‌ دانسته‌ است‌ که‌ بر دین‌ شُعیب‌ پیامبر علیه‌السلام‌ باقی‌ بوده‌اند (رجوع کنید به علم‌الهدی‌، ج‌ 1، ص‌ 232ـ233).از میان‌ تیره‌های‌ فراوان‌ قبیلة‌ بزرگ‌ مالک‌بن‌ اُدَد، بنی‌حارث‌ حکومت‌ و ریاست‌ را به‌ دست‌ داشت‌. به‌ نوشتة‌ برخی‌، نیاکان‌ بنی‌حارث‌، بنی‌مذحج‌، پس‌ از ویرانی‌ سد مَأرِب‌ این‌ منطقه‌ را ترک‌ گفتند و به‌ شهر نجران‌، در میان‌ حجاز و یمن‌، رفتند و پس‌ از نبرد با اَزْد * ، قبیلة‌ دیگر قحطانی‌، که‌ پیش‌ از آن‌ در آنجا سکونت‌ گزیده‌ بودند، بر این‌ ناحیه‌ استیلا یافتند و تا ظهور اسلام‌ ریاست‌ آنجا را در اختیار داشتند. با این‌ حال‌، برخی‌ نسب‌ بنی‌حارث‌ را به‌ ازد می‌رسانند. به‌ عقیدة‌ آنان‌، بنی‌حارث‌ پس‌ از غلبه‌ بر ازد و به‌ دست‌ گرفتن‌ ریاست‌، نسب‌ آنان‌ را یافته‌اند (ابن‌سعید مغربی‌، ص‌ 238؛ نیز رجوع کنید به مسعودی‌، ج‌ 1، ص‌ 330؛ قس‌ ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ج‌ 12، ص‌ 9؛ برای‌ اطلاع‌ از تقسیمات‌ فرزندان‌ و تیره‌های‌ حارث‌بن‌کعب‌ رجوع کنید به ابن‌کلبی‌، 1408، ج‌ 1، ص‌ 263ـ 283).بنی‌حارث‌ مردمانی‌ نیرومند و بی‌نیاز از اتحاد با دیگر قبایل‌ بوده‌اند، ازینرو آنان‌ را از جَمَرات‌ عرب‌ ] سه‌ جمره‌: بنوضبه‌، بنوحارث‌، بنونمیر [ شمرده‌اند (ابن‌حبیب‌، ص‌ 234؛ بلاذری‌، ج‌ 4، ص‌ 24ـ 25) که‌ دیگر قبایل‌ درصدد پیمان‌بستن‌ با آنان‌ برمی‌آمدند (رجوع کنید به ابن‌حبیب‌، ص‌ 244؛ ابن‌حزم‌، 284، 413؛ بکری‌، ج‌ 1، ص‌ 41). بنی‌حارث‌ به‌ کارهایی‌ چون‌ بافتن‌ بُرد (نوعی‌ جامه‌) اشتغال‌ داشتند و در دباغی‌ پوست‌ صنعتگرانی‌ ماهر بودند (ابن‌قتیبه‌، 1405، ج‌ 3، ص‌ 1223؛ بلاذری‌، ج‌ 3، ص‌ 166ـ167).محل‌ اصلی‌ سکونت‌ بنی‌حارث‌ شهر نجران‌ و نواحی‌ پیرامون‌ آن‌ و در همسایگی‌ هَمْدان‌، دیگر قبیلة‌ قحطانی‌، و بنی‌ذُهل‌بن‌ مُزَیقیاء از تیره‌های‌ ازد، بود (یعقوبی‌، البلدان‌ ، ص‌ 316ـ 320؛ ابن‌حائک‌، ص‌ 237؛ یاقوت‌ حموی‌، 1965، ج‌ 1، ص‌ 919؛ قلقشندی‌، همانجا). جز این‌ مناطق‌، از سرزمینهای‌ بسیاری‌ در جنوب‌ شبه‌جزیره‌ به‌ عنوان‌ منزلگاههای‌ پایدار بنی‌حارث‌ یاد شده‌ است‌ (رجوع کنید به بکری‌، فهرست‌؛ یاقوت‌ حموی‌، 1965، فهرست‌؛ ابن‌حائک‌، ص‌ 228ـ229، 283 و فهرست‌). دسته‌هایی‌ از بنی‌حارث‌ نیز به‌ نواحی‌ شام‌ مانند جَوابی‌ (بکری‌، ج‌ 2، ص‌ 401) و فَلجه‌ از توابع‌ دمشق‌ (ابن‌حائک‌، ص‌ 244ـ 245) و همچنین‌ حیره‌ در عراق‌ (رجوع کنید به طبری‌، ج‌1، ص‌ 566 ـ567) مهاجرت‌ کردند و راه‌ را برای‌ مراوده‌ و تحول‌ اعتقادی‌ در بنی‌حارث‌ گشودند.در دورة‌ جاهلیت‌ و اسلام‌، بنی‌حارث‌ در برخی‌ از «ایام‌العرب‌» شرکت‌ داشتند که‌ از آن‌ جمله‌ است‌: یوم‌ مسعط‌ (ابن‌حبیب‌، ص‌ 462)، یوم‌ کُلاب‌ (ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ج‌ 16، ص‌ 328 به‌ بعد)، یوم‌ حِضره‌ (یاقوت‌ حموی‌، 1965، ج‌ 2، ص‌ 288)، یوم‌ سَحْبَل‌ (ابن‌حائک‌، ص‌ 285)، یوم‌ فَیْف‌الریح‌ (ابن‌اثیر، ج‌ 1، ص‌ 632ـ634)، یوم‌السَلِف‌ (ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ج‌ 12، ص‌ 19ـ20)، یوم‌المأمور (ابن‌منظور، ج‌ 1، ص‌ 209) و یوم‌ قَضیب‌ (یاقوت‌ حموی‌، 1965، ج‌ 4، ص‌ 130)، که‌ البته‌ در همة‌ اینها پیروزی‌ قرین‌ بنی‌حارث‌ نبود. از جنگهایی‌ که‌ پس‌ از اسلام‌ و قبل‌ از گرایش‌ به‌ این‌ دین‌، بنی‌حارث‌ پیروزمندانه‌ در آن‌ شرکت‌ کرد، می‌توان‌ از نبرد با بنی‌زُبَید به‌ سرکردگی‌ عمروبن‌ مَعدیکرب‌ زُبیدی‌ یاد کرد (بکری‌، ج‌ 1، ص‌ 41ـ42). در روز نبرد بدر نیز جنگی‌ در رَزم‌ با بنی‌مراد روی‌ داد که‌ به‌ پیروزی‌ قاطع‌ بنی‌حارث‌ و باقی‌ ماندن‌ بت‌ یَغوث‌ در میان‌ ایشان‌ انجامید (یاقوت‌ حموی‌، 1965، ج‌ 2، ص‌ 776، ج‌ 4، ص‌ 1022ـ 1023). بت‌ کهن‌ یغوث‌ به‌ دنبال‌ منازعه‌ای‌ که‌ در میان‌ بنی‌مراد بر سر نگهداری‌ آن‌ صورت‌ گرفت‌، به‌ نجران‌ نزد بنی‌نار، از تیره‌های‌ بنی‌حارث‌، منتقل‌، و از آن‌ استقبال‌ شده‌ بود. این‌ بت‌ به‌ همة‌ بنی‌مذحج‌ تعلق‌ داشت‌ (ابن‌حبیب‌، ص‌ 317؛ یاقوت‌ حموی‌، 1965، ج‌ 4، ص‌ 1022ـ1023). بنی‌حارث‌ همچنین‌ به‌ پرستش‌ بت‌ یا بتخانة‌ ذوالخَلَصه‌ * در عَبلاء در چهار منزلی‌ مکه‌ به‌ سوی‌ یمن‌، می‌پرداختند و تولیت‌ آن‌ را به‌ دست‌ داشتند که‌ پس‌ از فتح‌ مکه‌، به‌ دستور پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم‌، ویران‌ شد و بعدها در جای‌ آن‌ مسجد جامعی‌ بنا گردید (یاقوت‌ حموی‌، 1965، ج‌ 2، ص‌ 461ـ462). با این‌ حال‌، ادیان‌ توحیدی‌ در میان‌ بنی‌حارث‌ به‌ سان‌ دیگر قبایل‌ عرب‌ جنوبی‌ ریشه‌ دوانیده‌ بود و گروهی‌ از بنی‌حارث‌ بر آیین‌ یهود بودند (ابن‌قتیبه‌، 1960، ص‌ 621؛ یعقوبی‌، تاریخ‌ ، ج‌ 1، ص‌ 257). بسیاری‌ هم‌ به‌ مسیحیّت‌ گرویده‌ بودند و نجران‌ پایگاه‌ مهم‌ این‌ آیین‌ بود (ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ج‌ 23، ص‌ 95). بنی‌حارث‌ همچون‌ لَخمیان‌ (آل‌منذر) حیره‌ و غَسّانیان‌ شام‌ و احتمالاً تحت‌ تأثیر آنان‌ و به‌ دنبال‌ مهاجرت‌ دسته‌هایی‌ از بنی‌حارث‌ بدانجا، توجه‌ خاصی‌ به‌ ساختن‌ معابد باشکوه‌ داشتند، از آن‌ جمله‌ است‌ دیر یا کعبة‌ نجران‌ که‌ رَبَّه‌ نیز خوانده‌ می‌شد (ابن‌منظور، ج‌ 5، ص‌ 96) و به‌ دست‌ خاندان‌ عبدالمدان‌بن‌ دیّان‌، از بزرگان‌ بنی‌حارث‌، پایه‌گذاری‌ شده‌ بود و اداره‌ می‌گردید. اعشی‌ در ابیاتی‌ از کعبة‌ نجران‌ یاد کرده‌ است‌ (ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ج‌ 11، ص‌ 380ـ381) با این‌ حال‌، برخی‌ همچون‌ ابن‌کلبی‌ (1332، ص‌ 44ـ45) کعبة‌ نجران‌ را بنایی‌ معمولی‌ دانسته‌اند نه‌ پرستشگاه‌، و بنا به‌ روایتی‌ از همو (رجوع کنید به ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ج‌ 12، ص‌ 8 ـ9؛ یاقوت‌ حموی‌، 1965، ج‌ 4، ص‌ 756) کعبة‌ نجران‌ با قُبّة‌ چرمی‌ عبدالمسیح‌بن‌ دارس‌، پدرزن‌ یزیدبن‌ عبدالمدان‌ حارثی‌، تطبیق‌ داده‌ شده‌ که‌ از سیصد پوست‌ تشکیل‌ یافته‌ و پناه‌ فراریان‌ و گرسنگان‌ و نیازمندان‌ بوده‌ است‌.پس‌ از اسلام‌، هیئتی‌ از نصارای‌ نجران‌ که‌ در میان‌ آنان‌ عده‌ای‌ از اشراف‌ نیز بودند، به‌ همراه‌ سه‌ تن‌ از سران‌ ایشان‌، عبدالمسیح‌ عاقِب‌، اَیْهَم‌ سیّد و ابوحارثة‌بن‌ علقمه‌ اسقف‌ و پیشوای‌ دینی‌ آنان‌ (از متولیان‌ کعبة‌ نجران‌) با ظاهری‌ آراسته‌ و شکوهمند در مسجد مدینه‌ به‌ حضور پیامبر اکرم‌ صلّی‌اللّه‌علیه‌و آله‌وسلّم‌ رسیدند. گفتگوی‌ آنان‌ دربارة‌ مسیح‌ به‌ مباهله‌ (رجوع کنید به آل‌عمران‌: 61) با پیامبر انجامید. اما آن‌ گروه‌ از بیم‌ شکست‌، از مباهله‌ منصرف‌ شدند و به‌ عقد پیمان‌ و پرداخت‌ جزیه‌ گردن‌ نهادند. ابن‌هشام‌ (ج‌2، ص‌ 222 به‌ بعد) این‌ رخداد را که‌ گویا نخستین‌ دیدار رسمی‌ مسیحیان‌ بنی‌حارث‌ با پیامبر بوده‌، قبل‌ از حوادث‌ سال‌ دوم‌ هجری‌ آورده‌ است‌ (قس‌ یعقوبی‌، تاریخ‌ ، ج‌ 2، ص‌ 82 ـ 83؛ ابن‌اثیر، ج‌ 2، ص‌ 293ـ294؛ نیز رجوع کنید به بکری‌، ج‌ 2، ص‌ 603؛ ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ج‌ 11، ص‌ 381). پس‌ از فتح‌ مکه‌، بنی‌حارث‌ بیمناک‌ از پیشروی‌ پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم‌، به‌ ترمیم‌ دژ نجران‌ پرداختند و مواشی‌ خود را گرد آوردند (ابن‌ابی‌الحدید، ج‌18، ص‌ 7)، اما پیامبر همراه‌ با نامه‌هایی‌ که‌ به‌ سران‌ قبایل‌ فرستاد، نامه‌ای‌ نیز برای‌ اسقف‌ بنی‌حارث‌ و دیگر مقامهای‌ روحانی‌ نجران‌ نوشت‌ و تضمین‌ داد که‌ به‌ شرط‌ خیراندیشی‌ و صلاح‌ و دوری‌ از ستم‌، حقوق‌ و موقعیت‌ مذهبی‌ آنان‌ محفوظ‌ خواهد بود (ابن‌سعد، ج‌ 1، ص‌ 266). پیامبر همچنین‌ نامه‌ای‌ برای‌ بنی‌ضباب‌، تیرة‌ دیگر بنی‌حارث‌، نوشت‌ و مواضعی‌ را به‌ شرط‌ گزاردن‌ نماز و زکات‌ و فرمانبرداری‌ از خدا و رسول‌ او و جدایی‌ از مشرکان‌ به‌ ایشان‌ واگذار کرد (همان‌، ج‌ 1، ص‌ 267).در ربیع‌الا´خر یا جمادی‌الاولی‌ سال‌ دهم‌ هجری‌ خالدبن‌ ولید از سوی‌ پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم‌ برای‌ فراخواندن‌ بنی‌حارث‌ به‌ اسلام‌، روانة‌ نجران‌ شد. در پی‌ این‌ دعوت‌، نجران‌ به‌ صلح‌ گشوده‌ شد و مردم‌ به‌ اسلام‌ گرویدند و زکات‌ پرداختند. هر چند گروهی‌ نیز با خالد درگیر و اسیر شدند. به‌ دنبال‌ آن‌، نمایندگان‌ (وفد * / وفود) بنی‌حارث‌ با افرادی‌ چون‌ قیس‌بن‌ حُصَین‌ ذی‌الغُصه‌، یزیدبن‌ عبدالمدان‌ و یزیدبن‌ مُحَجَّل‌ به‌ همراه‌ خالد نزد پیامبر آمدند و بر گرایش‌ خود به‌ اسلام‌ تأکید نمودند. رسول‌ خدا نیز قیس‌بن‌ حصین‌ را بر ایشان‌ امارت‌ داد و عمروبن‌ حزم‌ را برای‌ آموزش‌ تعالیم‌ اسلام‌ و گردآوری‌ زکات‌، با عهدنامه‌ای‌ نزد آنان‌ فرستاد (ابن‌هشام‌، ج‌ 4، ص‌ 239ـ243؛ قس‌ طبری‌، ج‌ 3، ص‌ 126ـ 128؛ نیز رجوع کنید به بلاذری‌، ج‌ 1، ص‌ 384). در سال‌ دهم‌ هجری‌ پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم‌ علی‌ علیه‌السّلام‌ را برای‌ جمع‌آوری‌ زکات‌ به‌ نجران‌ اعزام‌ کرد (طبری‌، ج‌ 3، ص‌ 147). بعد از آن‌ ابوسفیان‌ این‌ سمت‌ را عهده‌دار شد (همان‌، ج‌ 3، ص‌ 318).چندی‌ بعد، تودة‌ مردم‌ مذحج‌ در نجران‌، به‌ یاری‌ و همراهی‌ نخستین‌ پیغمبر دروغین‌، اسود عَنسی‌ ـ که‌ از همین‌ دودمان‌ بود ـ برخاستند (ابن‌اثیر، ج‌ 2، ص‌ 336ـ341) اما پس‌ از اتمام‌ این‌ غائله‌، مردم‌ نجران‌ با فرستادن‌ هیئتی‌ به‌ مدینه‌ با ابوبکر تجدیدعهد کردند و خلیفه‌ نیز قرار پیامبر را با آنان‌ ادامه‌ داد (طبری‌، ج‌ 3، ص‌ 321ـ322).ربیع‌بن‌ زیاد حارثی‌ در زمان‌ عثمان‌، والی‌ سیستان‌ شد. وی‌ هنگام‌ ترک‌ آنجا، فردی‌ از بنی‌حارث‌ را به‌ جای‌ خود گماشت‌ (شباب‌، ص‌ 134). بنی‌حارث‌ در روزگار امویان‌ نیز، به‌ مقامهای‌ عالی‌ رسیدند و بر ولایات‌ مهمی‌ از ایران‌، مانند خراسان‌، آذربایجان‌، فارس‌، کرمان‌، ری‌ و اصفهان‌ حکم‌ راندند، تا آنجا که‌ حساسیّت‌ معاویه‌ برانگیخته‌ شد (بلاذری‌، ج‌ 4، ص‌ 136). هم‌ در زمان‌ او، نخستین‌ قیام‌ موالی‌ به‌ رهبری‌ یکی‌ از وابستگان‌ بنی‌حارث‌ شکل‌ گرفت‌ (یعقوبی‌، تاریخ‌ ، ج‌ 2، ص‌ 221). بنی‌حارث‌ بعدها در ماجرای‌ براندازی‌ دولت‌ امویان‌ نقش‌ داشتند (رجوع کنید به شباب‌، ص‌ 325) و به‌ دلیل‌ خویشاوندی‌ نزدیک‌ با نخستین‌ خلیفة‌ عباسی‌، ابوالعباس‌ سفّاح‌، در دستگاه‌ عباسیان‌ پایگاهی‌ شایسته‌ یافتند (بلاذری‌، ج‌ 3، ص‌ 166؛ ابن‌حزم‌، ص‌ 417).لهجة‌ بنی‌حارث‌ در زبان‌ عرب‌ جای‌ ویژه‌ای‌ داشت‌ و برخی‌ از لغات‌ را آنان‌ در عربی‌ متداول‌ کردند (رجوع کنید به ابن‌منظور، ج‌ 3، ص‌ 290، ج‌ 5، ص‌ 5، ج‌ 7، ص‌ 256، و جاهای‌ دیگر). از میان‌ بنی‌حارث‌ چهره‌های‌ برجسته‌ای‌ در شعر و ادب‌، در دورة‌ جاهلیت‌ و اسلام‌، پدیدار شدند که‌ از آن‌ میان‌ می‌توان‌ از اینان‌ یاد کرد: عبد یَغوث‌بن‌ صلاءة‌ و دو نوادة‌ او طفیل‌بن‌ یزید لَجلاج‌ حارثی‌ و مُسهِر (ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ج‌ 16، ص‌ 328)؛ یزیدبن‌ اَبان‌ نابغه‌ (ابن‌عبدربّه‌، ج‌ 3، ص‌ 362)؛ قیس‌بن‌ عمرو نجاشی‌ حارثی‌، شاعر فاسق‌ و هجوپرداز (ابن‌قتیبه‌، 1386، ج‌ 1، ص‌ 329ـ333؛ ابن‌ابی‌الحدید، ج‌ 4، ص‌ 87)؛ یحیی‌بن‌ زیادبن‌ عبیدالله‌ (ابن‌حزم‌، ص‌ 417) و حسن‌بن‌ وَهْب‌بن‌ سعید و برادرش‌ سلیمان‌ (ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ج‌ 23، ص‌ 95، 143ـ 153). حسن‌بن‌حسین‌ سُکَّری‌ (متوفی‌ 275) نحوی‌ و راویة‌ عرب‌، اشعار بنی‌حارث‌ را گردآورده‌ بوده‌ است‌ (یاقوت‌ حموی‌، 1927، ج‌ 3، ص‌ 62ـ64).بنی‌حارث‌ امروزه‌ خود را به‌ قبیلة‌ همدان‌ منسوب‌ می‌دارند. با وجود این‌، برخی‌ همچنان‌ بر اصالت‌ خویش‌ اصرار دارند (ابن‌حائک‌، ص‌ 217، حاشیه‌). در حال‌ حاضر، بنی‌حارث‌ در منطقه‌ای‌ حاصلخیز در پنج‌ کیلومتری‌ شمال‌ صنعا، در پنج‌ ناحیه‌ مستقرند (برای‌ نام‌ این‌ اماکن‌ و روستاهای‌ آن‌ رجوع کنید به مقحفی‌، ص‌ 101). زمینهای‌ این‌ منطقه‌ به‌ کشت‌ انگور، انجیر و هلو اختصاص‌ دارد و به‌ لحاظ‌ وجود آثاری‌ از سُخَیمیان‌ (بنی‌سُخَیم‌) از تیره‌های‌ قحطانی‌، به‌ نام‌ آنان‌ مشهور است‌ و جمعیت‌ آن‌ به‌ 885 ، 25 نفر بالغ‌ می‌شود (همانجا).منابع‌: علاوه‌ بر قرآن‌؛ ابن‌ابی‌الحدید، شرح‌ نهج‌البلاغه‌ ، چاپ‌ محمدابوالفضل‌ ابراهیم‌، قاهره‌ 1385ـ1387/ 1965ـ1967؛ ابن‌اثیر، الکامل‌ فی‌ التاریخ‌ ، بیروت‌ 1399ـ1402/ 1979ـ1982؛ ابن‌حائک‌، صفة‌ جزیرة‌ العرب‌ ، چاپ‌ محمدبن‌ علی‌ اکوع‌، بیروت‌ 1403/1983؛ ابن‌حبیب‌، کتاب‌ المحبر ، چاپ‌ ایلزه‌ لیختن‌ شتیتر، حیدرآباد دکن‌ 1361/ 1942؛ ابن‌حزم‌، جمهرة‌ انساب‌ العرب‌ ، بیروت‌ 1403/1983؛ ابن‌سعد، الطبقات‌ الکبری‌ ، بیروت‌ 1405/1985؛ ابن‌سعید مغربی‌، نشوة‌الطرب‌ فی‌ تاریخ‌ جاهلیة‌ العرب‌ ، چاپ‌ نصرت‌ عبدالرحمان‌، عمان‌ 1982؛ ابن‌عبدربه‌، العقد الفرید ، چاپ‌ علی‌ شیری‌، بیروت‌ 1409/1989؛ ابن‌قتیبه‌، الشعر و الشعراء ، چاپ‌ احمد محمد شاکر، قاهره‌ 1386/ 1966؛ همو، کتاب‌ المعانی‌ الکبیر فی‌ ابیات‌ المعانی‌ ، بیروت‌ 1405/1984؛ همو، المعارف‌ ، چاپ‌ ثروث‌ عکاشه‌، قاهره‌ 1960؛ ابن‌کلبی‌، کتاب‌ الاصنام‌ ، چاپ‌ احمد زکی‌پاشا، قاهره‌ 1332/1914؛ همو، نسب‌ مَعَدّ و الیمن‌ الکبیر ، چاپ‌ محمود فردوس‌ العظم‌، دمشق‌ 1408/1988؛ ابن‌منظور، لسان‌ العرب‌ ، چاپ‌ علی‌ شیری‌، بیروت‌ 1412/1992؛ ابن‌هشام‌، السیرة‌ النبویة‌ ، چاپ‌ مصطفی‌ سقا، ابراهیم‌ ابیاری‌ و عبدالحفیظ‌ شلبی‌، مصر 1355/1936؛ علی‌بن‌ حسین‌ ابوالفرج‌ اصفهانی‌، کتاب‌ الاغانی‌ ، بیروت‌ ] بی‌تا. [ ؛ عبدالله‌بن‌ عبدالعزیز بکری‌، معجم‌ ما استعجم‌ من‌ اسماء البلاد و المواضع‌ ، چاپ‌ مصطفی‌ سقا، بیروت‌ 1403/1983؛ احمدبن‌ یحیی‌ بلاذری‌، انساب‌ الاشراف‌ ، ج‌ 1، چاپ‌ محمد حمیدالله‌، قاهره‌ 1959، ج‌ 3، چاپ‌ عبدالعزیز دوری‌، بیروت‌ 1398/1978، ج‌ 4، چاپ‌ شلوسینگر، اورشلیم‌ 1971؛ عبدالکریم‌بن‌ محمد سمعانی‌، الانساب‌ ، ج‌ 4، چاپ‌ عبدالرحمان‌بن‌ یحیی‌ معلمی‌ یمانی‌، حیدرآباد دکن‌ 1384/1964؛ خلیفة‌بن‌ خیاط‌ شباب‌، تاریخ‌ خلیفة‌بن‌ خیاط‌ ، چاپ‌ سهیل‌ زکار، بیروت‌ 1414/1993؛ محمدبن‌ جریر طبری‌، تاریخ‌ الطبری‌: تاریخ‌ الامم‌ و الملوک‌ ، چاپ‌ محمدابوالفضل‌ ابراهیم‌، بیروت‌ ] 1382ـ1387/ 1962ـ 1967 [ ؛ علی‌بن‌ حسین‌ علم‌الهدی‌، امالی‌ المرتضی‌: غرر الفوائد و دُرر القلائد ، چاپ‌ محمدابوالفضل‌ ابراهیم‌، قاهره‌ 1373/1954، چاپ‌ افست‌ تهران‌ ] بی‌تا. [ ؛ احمدبن‌ علی‌ قلقشندی‌، صبح‌ الاعشی‌ ، قاهره‌ ] تاریخ‌ مقدمه‌ 1383/ 1963 [ ؛ علی‌بن‌ حسین‌ مسعودی‌، مروج‌ الذّهب‌ و معادن‌ الجوهر ، چاپ‌ شارل‌ پلا، بیروت‌ 1965ـ 1979؛ ابراهیم‌ احمد مقحفی‌، معجم‌المدن‌ و القبائل‌ الیمنیة‌ ، صنعا 1985؛ یاقوت‌ حموی‌، معجم‌الادبا ، ج‌ 3، چاپ‌ دیوید سمیوئل‌ مارگلیوث‌، قاهره‌ 1927؛ همو، معجم‌ البلدان‌ ، چاپ‌ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ‌ 1866ـ1873، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1965؛ احمدبن‌ اسحاق‌ یعقوبی‌، تاریخ‌ الیعقوبی‌ ، بیروت‌ ] بی‌تا. [ ؛ همو، کتاب‌ البلدان‌ ، چاپ‌ دخویه‌، لیدن‌ 1967.
نظر شما
مولفان
گروه
تاریخ ایران و اسلام ,
رده موضوعی
جلد 4
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده