بنوعمّار ، خاندانی شیعی مذهب از قاضیان و امرای طرابلس شام، از قبیلة افریقی کُتامه. این خاندان چهل سال، یعنی تا اشغال طرابلس به دست صلیبیان در 502 بر این شهر حکم راندند. در دورة فاطمیان برای نخستینبار، افرادی از بنوعمار منصبهای مهمی را در مصر و شام عهدهدار شدند. نام امینالدوله ابومحمد حسنبن عمار (رجوع کنید به ابنخلّکان، ج 5، ص 374؛ ابنصیرفی، ص 26) که شاید نیای آنان باشد، برای اولینبار در حوادث 351 بهعنوان فرمانده لشکر مُعز (حک : 341ـ365) خلیفة فاطمی، که قلعة طَبَرمین را در صِقِلیَّه (سیسیل) به محاصره درآورد، دیده میشود (تدمری، ج 1، ص 337؛ آماری، ص 263). وی در 362 نیز نبردی پیروزمندانه داشت (مقریزی، 1387، ج 1، ص 132ـ133) و بعدها در زمان عزیز (365ـ 386) پسر و جانشین معز نیز شیخ کتامه و بزرگ کاتبان او بود (ابنقلانسی، ص 20، 44؛ ابنخلّکان، همانجا). ابنعمار در 383 به مدت دوماه وزارت کرد، و مأمور نظارت بر مظالم، تدبیر اموال و حسابرسی دیوانیان بود (مقریزی، 1387، ج 1، ص 277، 293). با مرگ عزیز، ابنعمار بهدستور جانشین و پسر نوجوان او، حاکم، زمامامور را به دست گرفت و برای اولینبار در دولت فاطمی لقب یافت و امینالدوله خوانده شد (ابوشجاع روذراوری، ص 222؛ انطاکی، ص 237ـ 238). به دنبال آن، کتامیان بر مردم مسلط شدند و حتی با تحریک ابنعمار درپی قتل حاکم برآمدند. اما دخالت بَرجَوان (ارجوان)، خادم و مربی حاکم، این توطئه را ناتمام گذارد. ابنعمار با اعزام سلیمانبن جعفر و شکست دادن مَنجوتکین، والی دمشق (381ـ386)، ادارة دمشق و شهرهای ساحلی از جمله طرابلس را با گماردن افرادی از کتامیان به دست گرفت. لیکن با توسلجستن برجوان به ترکان، ابنعمار مخفی شد. او چندی بعد امان یافت و با مراتب و اقطاعات پیشین به شرط پرهیز از تحریک و توطئه به خانة خود بازگشت (انطاکی، ص 238ـ240؛ ابنقلانسی، ص 44ـ50). به دنبال آشوب میان مغربیان در 387 از این سمت کناره گرفت و خانهنشین شد و در شوال 390 به قتل رسید (ابنصیرفی، ص 26ـ27؛ ابوشجاع روذراوری، ص 233).ابوطالب امینالدوله. با وجود آشفتگی نامها و اختلاف آن در منابع که ترتیب زمانی افراد این خاندان را دشوار ساخته است، به نظر میرسد که ابوطالب امینالدوله نخستین کس از بنوعمار باشد که حکومت مستقل طرابلس را به دست گرفت (مقریزی، 1390ـ1393، ج 3، ص 78؛ تدمری، ج 1، ص 345). کراجکی (ص8) که در 436 در طرابلس بوده است، از وی با نام عبداللهبن محمدبن عمار یاد کرده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 3، ص 105؛ همو، 1391، ص 109، 132؛ نیز رجوع کنید به مقریزی، 1390ـ 1393، ج 2، ص 47، پانویس؛ قس ابنتغریبردی، ج 5، ص 89: عبداللهبنمحمدبن عثمان). با این حال، پارهای منابع او را حسنبنعمار خواندهاند (ابنفرات، ج 8، ص 77؛ نیز رجوع کنید به تدمری، ج 1، ص 340).امینالدوله از خلیفة فاطمی اطاعت و در سرکوب قیام بنیابیالفتح در 457 او را یاری کرد و بعداً نیز در 459 توانست با موفقیت میان خلیفه مستنصر (حک :427ـ487) و محمودبن نصر، حاکم حلب، وساطت کند (سبط ابنجوزی، چاپ سویم، ص 133؛ رجوع کنید به تدمری، ج1، ص 346). اما هنگامی که بدرالجمالی * وزیر مستنصر شد، امینالدوله سر از طاعت او پیچید و با تصرف شهر جُبَیل، هستة اولیة حکومت مستقل بنوعمار را بنا نهاد (رجوع کنید به مقریزی، 1390ـ1393، ج 3، ص 78؛ ابناثیر، ج10، ص 71).ابوطالب در 460 توانست در برابر محمودبن نصر که به انگیزة توسعهطلبی طرابلس را در محاصره گرفته بود، مقاومت کند و با پرداخت مالیاتی او را از طرابلس براند (ابناثیر، ج9، ص234). از سوی دیگر با نزدیکی جستن به ترکان سلجوقی برای تثبیت پایگاه خود در طرابلس کوشید و در 463 هیئتی نزد البارسلان به حلب فرستاد (ابنعدیم، چاپ سویم، ص 23). به این ترتیب، وی توانست حکومت طرابلس را به رغم جدایی از فاطمیان و تهدید حاکم حلب نگاه دارد. با این حال سکههایی به نام مستنصر وجود دارد که در 461 و آخر 463 در طرابلس ضرب شده است (رجوع کنید به تدمری، ج1، ص 352ـ353). امینالدوله همچنین توانست طرابلس را از تعرض غزان و ترکمانان ناوکیه محافظت کند. او در رجب 464 درگذشت. مورخان وی را به داد ودهش، حمایت از علویان، خردمندی و فقاهت ستودهاند (ابناثیر، ج 10، ص 71؛ ابوالفداء، ج4، ص 97؛ ابنفرات، همانجا).جلالالملک. پس از وفات ابوطالب میان افراد این خاندان یعنی برادرزادهاش جلالالملک ابوالحسن علیبنمحمدبنعمار (رجوع کنید به ابناثیر، همانجا؛ قس ابنخلدون، ج 5، ص 461: برادر امینالدوله، جلالالدین ابیالحسنبنمحمدبن عمار) و برادر او، ابوالکتائب احمدبن محمد و تنها پسر خردسال ابوطالب، شمسالملک محمد (رجوع کنید به ابنخیاط، ص 83، 91: قصایدی دربارة او) نزاعی شدید درگرفت. سرانجام جلالالملک به کمک ابنمنقذ که پیش از این با ابنعمار دوستی استوار و مکاتباتی داشت (رجوع کنید به ابنقلانسی، ص 114؛ ابنتغریبردی، ج 5، ص 124) چیره شد و دشمنانش را تبعید کرد و ابنمنقذ را در حکومت طرابلس شرکت داد (ابنعدیم، 1951ـ 1968، ج 2، ص 35؛ ابنفرات، همانجا؛ برای روایات مختلف رجوع کنید به تدمری، ج 1، ص 359ـ360).جلالالملک با درایت و نرمش سیاسی به عنوان بزرگترین چهرة بنوعمار شناخته میشود (تدمری، ج1، ص 365ـ366). وی سیاست عمویش امینالدوله ابوطالب را در حفظ بیطرفی نسبت به فاطمیان و سلجوقیان ادامه داد و خود را از لطمة استیلای سلجوقیان بر شهرهای مهم شام و کشمکش آنان با دولت فاطمی دور نگهداشت و توانست استقلال نسبی خود را حفظ کند (ابناثیر، همانجا؛ تدمری، ج 1، ص 361).جلالالملک در 468 حملة سردار سلجوقی، اَتْسِز، را از طرابلس دفع کرد و از سوی دیگر در همینسال توطئهای را که به دست بدرالجمالی تمهید شد خنثی کرد و علیرغم استیلای او بر شهرهای مهم ساحلی شام، قدرت خود را در طرابلس حفظ نمود. با این حال، خطبه همچنان به نام فاطمیان خوانده میشد (تدمری، ج1، ص363ـ364). اگرچه وی از ذکر نام خلیفة فاطمی در کتیبة مسجد جامع طرابلس، که ظاهراً در 472 ساخت، خودداری نمود، از رواج سکههای فاطمی که در طرابلس ضرب میشد جلوگیری نکرد. مسکوکاتی که به نام مستنصر در طرابلس به سالهای 470 و 475 (آخرین تاریخ ضرب سکههای فاطمی در طرابلس) به دست آمده گواه این امر است (رجوع کنید به تدمری، ج 1، ص 367ـ 368). وی حتی برادر زن خود مُعَلّیبن حیدره را که پس از چندی سلطة ظالمانه در دمشق، در 472 به طرابلس گریخت، برای احتراز از تحریک فاطمیان، به آنان تسلیم کرد (ابنقلانسی، ص 96). جلالالملک در 469 دژ جَبَله را که چندی به استیلای روم شرقی درآمده بود تصرف کرد (ابناثیر، ج10، ص 310؛ قس ابنتغریبردی، ج5، ص111: در 473). به این ترتیب، امارت طرابلس از شمال تا جبله و از جنوب تا جوِنِیَه گسترش یافت. به دنبال استیلای سلجوقیان در 470 و 471 و فاطمیان بر شهرهایی از شام، طرابلس در معرض تهدید قرارگرفت (تدمری، ج 1، ص 365ـ 366). ازینرو قاضی جلالالملک داهیانه با تقدیم هدایایی به ترکان سلجوقی، از آنان بر ضد دولت فاطمی استمداد جست (ابنقلانسی، ص 112، 115).در 482، لشکر فاطمیان جبیل را از بنوعمار گرفت (رجوع کنید به ابنمیسّر، ج 2، ص 28؛ ابنقلانسی، ص 120)؛ اما این حمله بدون پیشروی به سوی طرابلس در شمال ناتمام ماند. در 485 نیز لشکریان متحد سلجوقی طرابلس را در محاصره گرفتند، اما جلالالملک با تطمیع برخی از سران دشمن و ارائة منشور حکومت خود از سوی سلطان ملکشاه، در صفوف آنان شکاف انداخت و طرابلس را از محاصره رهاند (ابناثیر، ج10، ص 202ـ203؛ قس ابنواصل، ج1، ص21ـ22: در 484). درپی این هجوم، جبله پس از سالها، به دست ابنصُلیحه عبیداللهبن منصور از سلطة جلالالملک خارج شد و در آنجا به نام خلیفة عباسی خطبه خواندند و تلاش برای بازپسگیری آن بینتیجه ماند (ابناثیر، ج10، ص310). با اینحال، علیرغم استیلای رقابتآمیز سلجوقیان و فاطمیان بر شهرهای شام، طرابلس به تنهایی استقلال خود را در این کشاکش حفظ کرد و سرانجام جلالالملک ابنعمار در 492 از دنیا رفت (ابنفرات، همانجا).فخرالملک. پس از وفات جلالالملک، برادرش قاضی فخرالملک ابوعلی (ابوالفضل) عماربنمحمدبن عمار (ابنقلانسی، ص 139؛ قس ابنفُوَطی، ج 4، قسم3، ص 264) در دورة حساس و پرمخاطرة جنگهای صلیبی که از 491/ 1097ـ 1098 دامنة آن به شام کشیده شده بود، به امارت رسید. فخرالملک شهرهای از دسترفتهای چون عِرقه و جبیل را بازپس گرفت و در 494 در پی استمداد مردم، با ارسال لشکر جبله را گرفت و دژ آنجا را بازسازی کرد (تدمری، ج1، ص 379ـ 383).صلیبیان در 492 به قصد بیتالمقدس تا حصنالاکراد پیش تاختند و طرطوس را، که در شمال طرابلس و در قلمرو بنوعمار قرار داشت، گرفتند و سپس جبله را در شمال طرطوس محاصره کردند. فخرالملک با مکاتبه و ارسال هدایایی برای رمون دوسنژیل، یکی از فرماندهان صلیبی و پیشنهاد برافراشتن پرچمهای صلیبی برفراز باروهای طرابلس، سعی در دفع خطر داشت، اما رمون نیروهای خود را در رجب 492/مه 1099 در نزدیک طرابلس پیاده کرد (مقریزی، 1390ـ1393، ج3، ص 23؛ تدمری، ج1، ص 386ـ391؛ قس رانسیمان، ج1، ص354ـ 356). فخرالملک در این اثنا شمار زیادی از زائران مسیحی را آزاد کرد و هدایایی گرانقیمت نزد رمون فرستاد. بهرغم روایتی مسیحی که از موافقت فخرالملک با پیششرط صلیبیان دایر بر گرویدن به مسیحیت سخن میگوید (رجوع کنید به تدمری، ج 1، ص393ـ 395؛ رانسیمان، ج1، ص361)، نویسندگان مسلمان او را به خردمندی، شجاعت و استواری ستوده و از جهاد مستمر وی با صلیبیان یاد کردهاند (ابناثیر، ج 10، ص 412؛ ابنفوطی، ج 4، قسم3، ص265). پس از آن، صلیبیان حومة طرابلس را ترک کردند و در مسیر خود بیتالمقدس را پس از چندی محاصره در جمعه 22 شعبان 492 گشودند (مقریزی، 1390ـ1393، ج 3، ص 23؛ تدمری، ج 1، ص 395ـ396؛ رانسیمان، همانجا). در 494 فخرالملک از بالدوین ، امیرصلیبی رُها، در طرابلس استقبال کرد و آمادگی خود را برای ارائة اطلاعات لازم از تحرکات دقاقبنتتش حاکم دمشق اعلام داشت (رانسیمان، ج1، ص425؛ تدمری، ج1، ص 400). پس از شکست جنگ صلیبی دوم در برابر سلاجقة روم در 494/1101 (رجوع کنید به ابن قلانسی، ص 140ـ141؛ ابناثیر، ج10، ص 343ـ344: ضمن حوادث 495) رمون در جمادیالاولی 495 طرطوس را گرفت و با گروهی اندک (ابناثیر، ج10، ص344: سیصدتن) برای تصرف امارت ثروتمند طرابلس حرکت کرد و در رجب 495 آنجا را به محاصره درآورد (همانجا؛ قس: ابنقلانسی، همانجا). فخرالملک از حاکمان دمشق و حمص استمداد کرد و رمون ناچار پس از سازش به طرطوس بازگشت. فخرالملک حملة مجدد رمون در نیمة دوم 495 را نیز به کمک امیران دمشق و حمص دفع کرد (سبط ابنجوزی، ج 8، قسم1، ص 3؛ تدمری، ج 1، ص 401ـ405). طرابلس در 496 همچنان از سوی رمون در محاصرة اقتصادی بود؛ ازینرو فخرالملک برای نجات از این وضع به حملات دریایی به شهرهای تحت سلطة صلیبیان دست زد (ابناثیر، ج 10، ص 365ـ366). اما در همین سال، طرابلس به محاصرة نظامی فاطمیان نیز درآمد. شرفالمعالی حسین، که در رمضان 496 نزدیک رمله فرنگان را شکست داد، به سمت شمال تا طرابلس پیش راند، اما فخرالملک از تسلیم شهر خودداری کرد و شرفالمعالی سرانجام با فشار فرنگان عقبنشست (مقریزی،1390ـ1393، ج3، ص32، 42؛ قس ابناثیر، ج 10، ص 394: در 497). فخرالملک اگرچه در رجب 497 بار دیگر محاصرة صلیبیان را با مقاومت دفع کرد، اما شهر جبیل را از دست داد (ابنقلانسی، ص 143؛ ابناثیر، ج 10، ص 372؛ قس همان، ج 10، ص 411: جبله) و رمون با تأسیس دژی بر فراز تپة غربی مشرف بر رود شهر طرابلس، پایگاه نظامی برتری کسب کرد (ابناثیر، ج 10، ص 411ـ412؛ رانسیمان، ج 2، ص 68؛ تدمری، ج 1، ص 407ـ 408). به دنبال هجوم موفقیتآمیز فخرالملک بر این دژ در 497 (رجوع کنید به ابنقلانسی، ص 146؛ ابناثیر، ج 10، ص 412) سرانجام مصالحه شد که رمون خارج طرابلس را به دست گیرد و از ورود و خروج تدارکات و افراد به شهر جلوگیری نکند (ابنقلانسی، ص147؛ سبط ابنجوزی، چاپ سویم، ص13).با مرگ رمون در چهارم جمادیالاولی 498 (ابنقلانسی، ص 147) جانشین او ویلیام جوردن، کنت ساردنی، محاصرة طرابلس را ادامه داد و فخرالملک تا 499، پنج سال جنگ و محاصره را پشت سر گذاشت و با وجود گرانی، فقر و تمام شدن آزوقه همچنان مقاومت میکرد. وی به دفع کمکهای حاکم قبرس که امپراتور روم برای صلیبیان در لاذقیه فرستاده بود پرداخت و در نبردی شدید آنان را شکست داد (ابناثیر، همانجا؛ تدمری، ج1، ص413ـ414). او همچنین به وضع مالیاتهای فوقالعاده و مصادرة اموال برخی ثروتمندان دست زد. جز این، اعانات داوطلبانه و کمکهای غذایی نیز از شهرهای مجاور رسید؛ هرچند استمداد او از حاکمان دیار بکر و حلب نتیجهای نداشت (ابنقلانسی، ص 146ـ 148؛ ابناثیر، ج10، ص 389ـ 390، 411ـ412، 452، 476؛ ابنعدیم،1951ـ 1968، ج2، ص150ـ151؛ تدمری، ج1، ص414ـ417). با وجود این، مکاتبات فخرالملک با سلطان ملکشاه سلجوقی در بغداد برای دفع خطر صلیبیان ادامه یافت (ابنقلانسی، ص156). او چندی بعد، پسر عمویش شمسالملک ابوالمناقب (ذوالمناقب) محمدبن عبداللهبن عمار را جانشینِ خود کرد و در رمضان 501 عازم بغداد شد و در دمشق و بغداد از او استقبال شد (ابنخیاط، ص82؛ ابنقلانسی، ص160؛ ابناثیر، ج10، ص452ـ453؛ قس ابنمیسر، ج2، ص43؛ مقریزی،1390ـ1393، ج3، ص38)؛ اما هنگامی که از تحقق وعدههای سلطان محمد سلجوقی و خلیفه مستظهرعباسی ناامید شد، بازگشت (قس ابنعدیم، چاپ سهیل زکار، ج 8، ص140؛ همان، چاپ سویم، ص 158؛ ابنکثیر، ج12، ص 169، که از کمک نظامی بغداد سخن دارند). او در نیمة محرم 502 به دمشق رسید. در این هنگام، خبر استیلای فاطمیان بر طرابلس را شنید، لذا با سپاهیان کمکی طُغْتَکین (متوفی 522) حاکم دمشق به عرقه رفت و سپس جبله را به تصرف درآورد (ابناثیر، ج10، ص 453ـ454؛ تدمری، ج1، ص 429). از طرفی، در غیاب فخرالملک، شمسالملک بر او شورید و از افضل، وزیر فاطمی که با مکاتبة فخرالملک، دستگیر و زندانی شده بود، جانبداری کرد. همچنین گفته میشود مردم طرابلس از افضل درخواست کمکهای غذایی و تسلیم شهر به والی دستنشاندة او شرفالدوله (یا بدرالدوله یا مشیرالدوله)بن ابیالطیب کرده بودند (ابنقلانسی، ص 161؛ ابناثیر، ج10، ص 452، 454؛ ابنمیسر، ج2، ص 43).به دنبال آمدن شرفالدوله، وابستگان بنوعمار از طرابلس اخراج و به مصر منتقل شدند (ابنقلانسی، ص 161؛ قس ابنمیسر، ج2، ص43؛ مقریزی، 1390ـ1393، ج3، ص38، 42ـ43: در 501) و فخرالملک اوضاع را دیگر مساعد بازگشت به طرابلس ندید؛ خاصه که دژ عرقه، از توابع طرابلس، در 502/1108 به دست ویلیام جوردن تسخیر شده بود (ابنقلانسی، ص 162). چندی بعد، طرابلس از اول شعبان تا یازدهم ذیحجة همان سال، به محاصرة نیروهای متحد صلیبی درآمد و علیرغم مقاومت مردم، شهر ده سال پس از ورود صلیبیان به شام و به دنبال محاصرهای هفتساله (ابنخلکان، ج 1، ص 160) به دست صلیبیان سقوط کرد (ابنقلانسی، ص 163؛ ابنمیسر، ج2، ص 73؛ ذهبی، ج 19، ص 311ـ312؛ قس مقریزی، 1390ـ 1393، ج3، ص 44؛ سبط ابنجوزی، ج8، قسم1، ص27؛ ابن اثیر، ج10، ص475ـ476). این شهر کمتر از دو سده در دست آنان باقی ماند. فخرالملک پس از خروج از طرابلس، جبله را پایگاه خود قرار داد و از آنجا بر ضدّ صلیبیان مستقر در لاذقیه، حملاتی انجام میداد تا اینکه لشکر تانْکِرد (طنکری)، از رهبران صلیبی، آنجا را محاصره کرد (رجوع کنید به ابن منقذ، ص 96؛ قس ابنقلانسی، ص 164). فخرالملک که نتوانست با عدة کم خود برای مدتی طولانی مقاومت کند، امان تانکرد را پذیرفت و شهر را تسلیم او کرد (ابنقلانسی، همانجا). به این ترتیب، آخرین شهر ساحلی در مرز شمالی امارت بنوعمار در جمعه 22 ذیحجة همان سال سقوط کرد (ابنقلانسی، همانجا؛ ابنمیسر، همانجا؛ قس ابناثیر، ج 10، ص 476: 22 ذیحجة 503). فخرالملک نخست نزد امیرعلیبن مقلد ابنمنقذ (متوفی 542 یا 543) به شَیزَر و سپس نزد طغتکین رفت و زَبَدانی از توابع دمشق را به اقطاع گرفت (ابنقلانسی، ص 164ـ 165؛ قس ابناثیر، ج 10، ص 477). وی در جمادیالاولی 503 به فرمان طغتکین، به بغداد رفت تا سلطان محمدبن ملکشاه را به جهاد با فرنگان فراخواند (ابنقلانسی، ص 165ـ166). پس از این مأموریت، تا 512 که فخرالملک، وزیر ملک مسعودبن محمدبنملکشاه در موصل بوده (ابناثیر، ج10، ص 539) آگاهی نداریم. فخرالملک در 513 از این مقام برکنار (همان، ج10، ص562 ـ563) و اموال او در این سال مصادره شد. پس از شکست مسعود از برادرش سلطان محمود در 514، فخرالملک به ماردین نزد امیر نجمالدین ایلغازیبن ارتق رفت و از طرف او حسابرسی اوقاف را عهدهدار شد (همان، ج 10، ص 568؛ تدمری، ج 1، ص 460). فخرالملک ابنعمار در صفر 516 به مصر رفت و نسبت به خلیفه آمر اظهار فروتنی و ندامت کرد. خلیفه نیز به وساطت مأمون وزیر، وی را عفو و خانهای با تشریفات خاص و مقرری ماهانه برای او مقرر داشت (مقریزی، 1390ـ1393، ج 3، ص 78ـ80) . فخرالملک در سال 516 یا 517 وفات یافت (همو، 1411، ج4، ص52 ـ 53؛ قس ابنشاکر کتبی، ج12، ص70، که مرگ او را در 510 ذکر کرده است؛ تدمری، ج 1، ص 460ـ461).اوضاع فرهنگی. در دوران بنوعمار، طرابلس به اوج شکوفایی فرهنگی خود رسید. امینالدوله ابنعمار خود از فقهای شیعه و نویسندهای توانا بود و کتابهای گرانبهایی از جمله ترویح الارواح و مفتاح السرور والافراح تألیف کرد (همان، ج1، ص 356). او دارالعلمی تأسیس کرد و کتابخانهای با بیش از صدهزار کتاب وقفی در آنجا فراهم آورد (ابنفرات، همانجا). در 472 جلالالملک ابنعمار این دارالعلم را بازسازی کرد (تدمری، ج1، ص 358؛ قس عُش، ص 148، که به نقل از ابنعدیم، تأسیس آن را به جلالالملک ابنعمار در 472 نسبت داده است). در این کتابخانه، که به روایت ابنفرات از ابنابی طی (متوفی 630)، زیباترین و غنیترین کتابخانة عصر او بوده است، 180 کاتب به کار استنساخ کتابها مشغول بودهاند که سی تن آنان در آنجا مسکن داشتهاند. بنوعمار اهتمام زیادی به این کتابخانه نشان دادند و نمایندگان آنان برای خرید کتاب همواره در سفر بودند. طرابلس سراسر دارالعلم شد و علما از شهرهای دیگر بدانجا میرفتند (عش، همانجا؛ نیز رجوع کنید به کردعلی، ج6، ص191). از کتابداران و متولّیان این دارالعلم حسینبن بشربن علی طرابلسی ادیب است که کتابی در خُطَب تألیف کرده بود (ابنحجر عسقلانی، ج2، ص 275). دیگر، ابوالفضلبنابی روح (دوح) است که جلالالملکابنعمار او را مأموریت داد تا مَبلغی میان طالبان علم توزیع کند (رجوع کنید به ابنخیاط، ص121ـ 122). متأسفانه کتابهای این کتابخانه در پی سقوط طرابلس به دست صلیبیان همه از میان رفت (رجوع کنید به ابنقلانسی، ص 163؛ ابناثیر، ج10، ص476). اگرچه در سخن ابنابیطی اشارهای به آتشسوزی کتابخانه نیست، اما برخی مورخان مسلمان چون ابنفرات از آتشزدن دارالعلم در این حمله یاد کردهاند و از طرفی ماتیواُدسایی، نویسندة ارمنی، از آتش زدن شهر سخن گفته است (عش، ص150ـ151؛ نیز رجوع کنید به رانسیمان، ج2، ص 78). گفته میشود که این اقدام به دستور خاص کشیش برتراند صورت گرفته بوده است (رجوع کنید به تدمری، ج 1، ص 443ـ444؛ عش، ص 150ـ151).به اعتقاد تدمری (ج1، ص 358)، دارالعلم طرابلس همچون دارالعلمهایی که فاطمیان برای نشر تشیع و تربیت داعیان بنیاد کرده بودند، میبایست مرکز مهمی برای گسترش این مذهب و ایفای رسالت خاص فکری و فرهنگی بوده باشد. جز این، شواهد متعددی از حضور فعال علمای امامی در طرابلس گویای ارتباط سیاسی آنجا با حوزة علمی شیعه در عراق است؛ چنانکه عبدالعزیزبن نحریر ابنالبرّاج (متوفی 481) فقیه مشهور امامی، در 438 به عنوان خلیفة شیخ طوسی رهسپار طرابلس شد و برای مدتی طولانی، در این شهر عهدهدار منصب قضا بود (رجوع کنید به منتجبالدین رازی، ص 74؛ افندی اصفهانی، ج 3، ص 142؛ خوانساری، ج 4، ص 202ـ205). افزون بر این، برخی نویسندگان شیعه در سایة حمایتهای بنوعمار آثاری تألیف کردند. کراجکی (همانجا) دو کتاب به نامهای نهجالبیان و عّدةالبصیرفی حج یوم الغدیر را به نام ابوالکتائب احمدبنمحمدبن عمار (آقابزرگ طهرانی، 1391، ص12، 132؛ امینی ج1، ص155) و کتاب فقهی البستان را به نام قاضی امینالدوله ابنعمار تألیف کرد (آقابزرگ طهرانی، 1391، ص109؛ همو، 1403، همانجا). همچنین حسینبن احمد ابنقطان بغدادی (زنده در 420) فقیه امامی، پس از سفر خود به حلب، در 390 بهطرابلس رفت و در مدت اقامت خود کتاب الشامل را تألیف کرد (ابنحجر عسقلانی، ج2، ص 267). بنوعمار شاعران را نیز حمایت و تشویق میکردند؛ سرآمد اینان، ابنخیاط احمدبن محمد است که قصاید بسیاری در مدح جلالالملکابنعمار (رجوع کنید به ابنخیاط، ص22ـ 28، 38ـ41، 44ـ 48؛ صفدی، ج22، ص 107) و فخرالملک ابنعمار (ابنخیاط، ص 54 به بعد؛ ابنفوطی، ج 4، قسم3، ص 265؛ صفدی، ج 22، ص 382ـ383) گفته است. ابوجعفر محمدبنمحمد افطسی شاعر و نسابة علوی نیز قصایدی در مدح جلالالملک دارد (مقریزی، 1411، ج7، ص96) و بخشی از دیوان او را مدایح وی دربارة فخرالملک تشکیل میدهد (همان، ج7، ص 98). همچنین علیبنابراهیمابنعلاّ نی معرّی (عمادالدین کاتب، ج 2، ص 77ـ81) و مواهیببن حدید معرّی (همان، ج 2، ص 119) و عبدالمحسنبن صدقه (همانجا؛ تدمری، ج 1، ص 456) از شاعران وابسته به دربار بنوعمار بودهاند.منابع: محمد محسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة ، چاپ علینقی منزوی و احمد منزوی، بیروت 1403/1983؛ همو، طبقات اعلام الشیعة: النابس فی القرن الخامس ، چاپ علی نقی منزوی، بیروت 1391/1971؛ میکله آماری، المکتبة العربیة الصقلیة: نصوص فی التاریخ و البلدان و التراجم و المراجع ، لایپزیگ 1857، چاپ افست بغداد ] بیتا. [ ؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت 1385ـ 1386/ 1965ـ1966؛ ابنتغریبردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة ، ج 5، قاهره 1353/1935؛ ابنحجر عسقلانی، لسان المیزان ، حیدرآباد دکن 1329ـ1331، چاپ افست بیروت1406/1986؛ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون المُسمّی دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر ، چاپ خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت 1408/1988؛ ابنخلّکان، وفیات الاعیان ، چاپ احسان عباس، بیروت 1968ـ1977؛ ابنخیاط، دیوان ، چاپ خلیل مردم بک، دمشق 1377/1958؛ ابنشاکر کتبی، عیون التواریخ ، ج 12، چاپ فیصل سامر و نبیله عبدالمنعم داود، بغداد 1397/1977؛ ابنصیرفی، الاشارة الی من نال الوزارة ، چاپ عبدالله مخلص، قاهره 1924؛ ابنعدیم، بغیة الطلب فی تاریخ حلب ، چاپ علی سویم، آنکارا 1976؛ همان، چاپ سهیل زکار، دمشق 1409/1988؛ همو، زبدةالحلب من تاریخ حلب ، چاپ سامی دهّان، دمشق 1951ـ 1968؛ ابنفرات، تاریخ ، ج 8 ، چاپ قسطنطین زریق و نجلا عزالدین، بیروت 1939؛ ابنفُوَطی، تلخیص مجمع الا´داب فی معجم الالقاب ، جزء4، قسم3، چاپ مصطفی جواد، دمشق 1965؛ ابنقلانسی، ذیل تاریخ دمشق ، چاپ آمدروز، بیروت 1908؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة ، ج 12، بیروت 1977؛ ابنمنقذ، کتاب الاعتبار ، چاپ فیلیپ حتی، پرنیستون 1930؛ ابنمیسر، اخبار مصر ، ج 2، چاپ هنری ماسه، قاهره 1919؛ ابنواصل، مفرج الکروب فی اخبار بنی ایوب ، ج 1، چاپ جمالالدین شیال، قاهره 1953؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابی الفداء ، ج 4، بیروت 1375/1956؛ محمدبن حسین ابوشجاع روذراوری، ذیل کتاب تجارب الامم ، چاپ آمدروز، مصر 1334/1916؛ عبداللهبن عیسی افندی اصفهانی، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی، قم 1401؛ عبدالحسین امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ، ج 1، بیروت 1403/1983؛ یحییبن سعید انطاکی، تاریخ الانطاکی، المعروف بصلة تاریخ أوتیخا ، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس 1990؛ عمر عبدالسلام تدمری، تاریخ طرابلس السیاسی و الحضاری عبر العصور ، ج 1، بیروت 1404/1984؛ محمد باقربن زینالعابدین خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان، قم 1390ـ1392؛ محمدبناحمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء ، ج 19، چاپ شعیب ارنؤوط، بیروت 1406/1986؛ استیون رانسیمان، تاریخ جنگهای صلیبی ، ترجمة منوچهر کاشف، تهران 1360 ش؛ سبط ابنجوزی، مرآة الزمان فی تاریخ الاعیان ، ج 8، قسم1، حیدرآباد دکن 1370/1951؛ همان، چاپ علی سویم، آنکارا 1968؛ خلیلبن ایبک صفدی، کتابالوافی بالوفیات ، ج 22، چاپ رمزی بعلبکی، ویسبادن 1404/1983؛ یوسف عش، دُور الکتب العربیة العامة و شبه العامة لبلاد العراق و الشام و مصر فی العصر الوسیط ، ترجمة نزار اباظه و محمد صباغ، بیروت 1411/1991؛ محمدبن محمد عمادالدین کاتب، خریدة القصر و جریدة العصر، قسم شعراء شام ، چاپ شکری فیصل، ج 2، دمشق 1378/ 1959؛ محمدبن علی کراجکی، التفضیل ، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران 1329 ش؛ محمد کردعلی، خطط الشام ، بیروت 1390ـ1392/ 1970ـ1972؛ احمدبن علی مقریزی، اتعاظ الحنفا ، ج 1، چاپ جمالالدین شیال، قاهره 1387/1967، ج 2ـ3، چاپ محمد حلمی محمداحمد، قاهره 1390ـ1393/1971ـ1973؛ همو، المُقفی' الکبیر ، چاپ محمد یعلاوی، بیروت 1411/1991؛ علیبن عبیدالله منتجبالدین رازی، فهرست اسماء علماء الشیعة و مصنفیهم ، چاپ عبدالعزیز طباطبائی، بیروت 1406/1986.