بنوسیمجور ، خاندانی ایرانیتبار و صاحب نام و نفوذ در زمان سامانیان. منصب بیشتر افراد آن، سپهسالاری خراسان و امیری نیشابور بود. نسب آنان به ابوعمران سیمجور دواتدار، از سرکردگان سپاه احمد سامانی (295ـ301) در 298، میرسد که در 300، والی و امیر سیستان شد (ابناثیر، ج 6، ص 137؛ گردیزی، ص 328). ابوعمران همچنین در 310 در زمان نصربن احمد سامانی (حک : 301ـ331) در جنگ ابوالحسین اطروش شرکت داشت (ابناثیر، ج 6، ص 169ـ 170؛ قس گردیزی، ص 192). پس از ابوعمران (متوقی 336)، پسرش، ابراهیم سیمجور (333ـ372)، دومین فرد نامی این خاندان است. وی امیری ادیب بود و چندین بار امارت بخارا یافت و به حکومت مرو، نیشابور و هرات رسید و سرزمین قهستان به نام او بود (سمعانی، ج 3، ص 363). پس از او پسرش ابوالحسن محمدبن ابراهیم، از مشهورترین رجال این خاندان است که نزد ابوقریش محمدبن جمعه حافظ و ابوتراب محمدبن سهل به تحصیل پرداخت و در زمان عبدالملکبن نوح (343ـ350)، منصوربن نوح (350ـ 365) و نوحبن منصور سامانی (365ـ387) به مدت سی سال و اندی والی نیشابور، هرات و سیستان بود (همانجا). ابوالحسن در آغاز، شحنة خراسان در زمان عبدالملکبن نوح بود و با کشته شدن سپهسالار خراسان، ابوسعید بکربن مالک فرغانی، در 347،جانشین او شد، اما بعد از دو سال، به سبب رفتار ناشایست با اهالی نیشابور، موقتاً بر کنار شد و ابومنصور محمدبن عبدالرزاق جای او را گرفت. با آغاز حکومت منصوربن نوح در 350، ابوالحسن، بار دیگر به منصب سابقش باز گشت و رفتار بهتری با اهالی نیشابور پیش گرفت (گردیزی، ص 351ـ 357). پس از چندی، به امر منصوربن نوح، به جنگ ابومنصور محمدبن عبدالرزاق رفت. درگیرودار این جنگ، ابومنصور درگذشت و ابوالحسن پیروزمندانه به نیشابور بازگشت و به مدت پنج سال در آنجا ماند تا اینکه امیرسامانی، ابوالحسن را به یاری وشمگیر (حک : 323ـ357)، که با رکنالدوله بویه (حک : 320ـ366) فرمانروای ری در جنگ بود، بدانجا فرستاد (همان، ص 357؛ ابناثیر، ج 7، ص 23)، اما پیش از آنکه وی به طبرستان برسد، از درگذشت وشمگیر و جانشینی بیستون، پسرش، آگاه شد و برای پرداخت هزینة لشکرش، از امیر منصور کمک خواست. منصور از کمک به او خودداری کرد؛ در همین زمان، بیستون به طبرستان رفت و ابوالحسن نیز بدون جنگ به نیشابور بازگشت. ظاهراً این عمل او باعث شد تا گرگان و قومس و سالوس و رویان از حیطة اقتدار سامانیان خارج شود (گردیزی، ص 358). امیرمنصور سامانی که ابوالحسن را مسبب میدانست در فکر تدبیری برای او بود، اما ابوالحسن برخی از درباریان را واسطه کرد تا دچار خشم منصور نشود و عاقبت توانست به منصب پیشینش بازگردد و سپهسالاری ولایت مرو را نیز به عهده گیرد (همان، ص 358ـ 359). از رویدادهای دیگر سال 354، ناآرامی و آشوب طاهربن حسین بر ضد خلفبن احمد و بعد از آن سرباز زدن خلف از دادن خراج به امیر سامانی در سیستان بود (ابناثیر، ج 7، ص 14ـ15). خلف، که به قلعهای محکم پناه برده بود، تا هفت سال در آنجا در امان ماند و از همینجا نیز ضعف دولت سامانی آشکار شد. ابوالحسن سیمجوری، که از ناتوانی امیر سامانی با خبر بود، از یاری رساندن به او خودداری ورزید، ازینرو از مقامش عزل شد و حسامالدوله ابوالعباس تاش به سپهسالاری خراسان رسید. اما ابوالحسن پشیمان شد و اطرافیانش را به اطاعت از امیر سامانی فراخواند (عتبی، ص 44ـ46) و خود نیز برای دفع خلفبن احمد به سیستان رفت. وی در نهان با خلف سازش کرد و قلعه را به تصرف درآورد، و خبر این پیروزی را به بخارا فرستاد (همان، ص 46ـ47). بعد از موفقیت ابوالحسین عُتْبی در جنگ با دیلمان، نوح خلعتی مهم برای او فرستاد که سبب رشگ ابوالحسن شد، زیرا او عتبی را سبب عزلش از منصب سپهسالاری میدانست. پس وی و فایق خاصه (متوفی 389)، حاجب سالار، عتبی را به قتل رسانیدند (همان، ص 52، 56 ـ59). ابوالحسن بعد از بازگشت از سیستان به خراسان، که بدون اجازة امیرنوح سامانی صورت گرفته بود، در پی فرصتی برای ایجاد ناآرامی بود، اما ابوالحسین مزنی، جانشین عتبی، او را از این کار بازداشت و از وی خواست تا به قهستان برود و لشکر را به ابوعلی پسرش بسپارد (همان، ص 62ـ63). ابوعلی و فایق، به ستیز با تاش، که در بخارا بود، پرداختند و رهسپار مرو شدند (همان، ص 63)، اما بدون هیچ جنگی قرار شد که نیشابور از آنِ تاش باشد، بلخ مقرّ فایق شود و ابوعلی در هرات بماند. عبداللهبن عُزَیر، تاش را از مقامش عزل کرد، و ابوالحسن سیمجوری بار دیگر به منصب سابقش رسید (همان، ص 64ـ 65). ازینرو تاش با دو هزار سواری که فخرالدوله بویه برای او فرستاد و همچنین یاری عبداللهبن عبدالرزاق به جنگ ابوالحسن سیمجوری رفت. ابوالحسن ناگزیر به فرار شد و تاش به نیشابور آمد اما تاش، برای جلب رضایت نوحبن منصور، مجبور شد که از مخالفت با ابوالحسن خودداری کند (همان، ص 71ـ74). در نتیجه، ابوالحسن به کرمان رفت و با لشکر امیرابوالفوارس و به اتفاق فایق به جنگ تاش رفت و او را شکست داد و همراهان تاش به ابوعلی پیوستند؛ تاش نیز به جرجان نزد فخرالدوله رفت و در همانجا فوت کرد (همان، ص 74 ـ 75، 82).ابوالحسن در 378 درگذشت و ابوعلی رسماً جانشین پدر شد. ابوالقاسم، فرزند دیگر ابوالحسن نیز، که در نیشابور بود، از برادر پیروی کرد و خزینه و غلامان ابوالحسن را به هرات آورد (گردیزی، ص 367). در این گیرودار، دربار سامانی که به فایق توجه بیشتری داشت خلعتی مهم برای او فرستاد، و همین امر باعث رنجش ابوعلی و جنگ با فایق شد. ابوعلی در نزدیکی هرات فایق را شکست داد و وی به مروالروذ گریخت و ابوعلی رسولی به بخارا فرستاد تا اظهار عبودیت خود را اعلام کند. امیر سامانی او را بخشود و همة نواحی واقع در جنوب آمودریا به او رسید؛ ابوعلی در 381 لقب عمادالدوله گرفت (همان، ص 368؛ عتبی، ص 85 ـ 86). در این هنگام، ابوعلی، که از پشتوانة مالی خوبی برخوردار بود و لشکریان زیادی داشت، شروع به ناسازگاری با امیر نوح کرد و خود را «امیرالامراء المؤیَّد من السماء» لقب داد (گردیزی، ص 368ـ369). ابوبکر خوارزمی و بدیعالزمان همدانی نیز در مدح او قصیدهای طویل سرودند (عتبی، ص 87 ـ91). پس از چندی، ابوعلی آشکارا از فرمان نوح سر پیچید و دست به غارت اموال خراسان زد (همان، ص 91ـ92). ابوعلی با هارونبن ایلکخان (متوفی382) بر سر تقسیم متصرفات سامانی پیمانی محرمانه بست که به موجب آن ماورای جیحون در اختیار ایلکخان قرار گرفت و نواحی جنوبی آمودریا در حیطة اقتدار ابوعلی میماند. از سوی دیگر، فایق نیز که پس از شکست به بلخ و ترمذ رفته بود، ایلکخان را به برانداختن دولت سامانی تشویق کرد (همان، ص 92ـ93). ازینرو ایلکخان در 382 وارد بخارا شد و نوح بناچار آنجا را ترک کرد و از ابوعلی کمک خواست، اما او از یاری با امیر نوح خودداری کرد. در همین زمان، خان به سبب بیماری از بخارا رفت (گردیزی، ص 369). پس از این رویداد، امیر نوح از ناصرالدین سبکتگین، که در غزنه بود، کمک خواست (بیهقی، ص 252). فایق و ابوعلی پیمان اتحاد بسته بودند تا در فرصتی مناسب به بخارا یورش برند و به همین نیت از نیشابور به هرات رفتند؛ سبکتگین به مقابلة آن دو شتافت؛ ابتدا قرار بر سازش گذاشتند و ابوعلی نیز به این امر رضا داد اما برخی از سران لشکرش با او مخالفت ورزیدند و عاقبت در 384 کار به جنگ و شکست ابوعلی انجامید (عتبی، ص 101، 105 ـ 108). ابوعلی ابتدا به نیشابور، سپس به گرگان رفت. پس از گذشت یک سال، به پیشنهاد فایق، به نیشابور حمله بردند؛ زیرا میدانستند که محمود، پسر سبکتگین، در آنجا تنهاست. محمود که لشکریان اندکی داشت، شهر را ترک کرد و به هرات رفت و ابوعلی در نیشابور به نام خود خطبه خواند و اهالی شهر نیز به او پیوستند. سبکتگین پس از آگاه شدن از ماجرا به گردآوری لشکر پرداخت و به سوی نیشابور رفت. ابوعلی شهر را ترک کرد و به جانب طوس رفت تا از عهدة مقابله با سبکتگین بر آید. این بار نیز سبکتگین از ابوعلی خواست تا با یکدیگر صلح کنند. ابوعلی موافق بود اما اطرافیانش او را از این کار بازداشتند تا اینکه عاقبت در 385 جنگی درگرفت که به شکست و هزیمت ابوعلی منجر شد و او به ری رفت (بیهقی، ص 260ـ261؛ گردیزی، ص 370ـ 372). وی پس از چندی، به نیشابور بازگشت و محمود او را زندانی کرد، اما وی توانست از آنجا بگریزد و به خوارزم پناه برد. ابوعلی بار دیگر در آنجا گرفتار ابوعبدالله خوارزم شاه شد، اما به یاری مأمون، امیر گرگانج، از آنجا رهایی یافت. پس از آن، ابوعلی از امیرنوح طلب عفو کرد. امیر نوح او را به بخارا دعوت کرد و پس از رسیدن او و غلامش ایلمنگو به بخارا گرفتار و زندانی شدند (بیهقی، ص 262). سبکتگین که در این زمان در بلخ بود، از امیر نوح خواست تا آن دو را نزد او بفرستد و آنان را در قلعة گردیز زندانی کرد تا عاقبت در 387 در آنجا کشته شدند (گردیزی، ص 374ـ375).سمعانی (ص 364) ابوعلی را فردی عاقل، دانشمند، عابد و اهل سیر و سلوک و سخنور معرفی کرده است که این گزارش با آنچه در دیگر منابع آمده چندان سازگار نیست.ابوالقاسم سیمجوری نیز سرنوشتی مشابه برادر پیدا کرد. وی در نبرد با بکتوزون * در 388 مغلوب شد و پس از چندی گرفتار محمود گردید، و از این تاریخ به بعد اطلاعی از او در دست نیست (گردیزی، ص 376ـ383).بدینترتیب، روزگار بنیسیمجور که مدتها منصبهای مهمی را عهدهدار بودند، به پایان رسید. آنان که در مواقع بحرانی از یاری با امیران سامانی سرباز میزدند، با دعوت ایلکخان به پایتخت سامانیان، در واقع باعث انقراض سامانیان شدند.منابع: ابناثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت 1405/1985؛ محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی ، چاپ علیاکبر فیاض، مشهد 1356 ش؛ عبدالکریمبن محمد سمعانی، الانساب ، چاپ عبدالله عمر بارودی، بیروت 1408/1988؛ محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمة تاریخ یمینی ، از ناصحبن ظفر جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران 1357 ش؛ عبدالحیبن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی ، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363 ش.