بنوالاصفر

معرف

(در تقابل‌ با بنوالاسود) نامی‌ که‌ به‌ شاهزادگان‌ مسیحی‌ بخصوص‌ روم‌ شرقی‌ اطلاق‌ می‌شد
متن
بنوالاصْفَر ، (در تقابل‌ با بنوالاسود) نامی‌ که‌ به‌ شاهزادگان‌ مسیحی‌ بخصوص‌ روم‌ شرقی‌ اطلاق‌ می‌شد. در اینجا اصفر فقط‌ به‌ رنگ‌ روشن‌ دلالت‌ دارد. با این‌ حال‌، بعضی‌ از مفسران‌ و لغت‌شناسان‌ عرب‌، اصفر را به‌ معنای‌ سیاه‌ نیز دانسته‌اند (رجوع کنید به بغدادی‌، ج‌ 2، ص‌ 465). مسلمانان‌، یونانیان‌ را «بنوالاصفر» می‌نامیدند (مؤنث‌ آن‌: بنات‌ الاصفر رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج‌ 1، ص‌ 274) که‌ به‌ گفتة‌ طبری‌ (سلسلة‌ اول‌، ص‌ 354، 357) به‌ معنای‌ پسران‌ شخص‌ سرخ‌ مو (عیسو ) است‌ در حدیثی‌ از پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم‌ جنگ‌ میان‌ مسلمانان‌ و بنوالاصفر پیشگویی‌ شده‌ است‌ (ابن‌حنبل‌، ج‌ 2، ص‌ 174). نام‌ آنها در شعری‌ که‌ بعد از نبرد عاموریه‌ به‌ معتصم‌ تقدیم‌ شد آمده‌ است‌ (ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ج‌ 6، ص‌ 95، 98؛ ابوتمام‌، ص‌ 18). بعدها این‌ نام‌ عموماً به‌ اروپاییان‌ بویژه‌ اسپانیاییها اطلاق‌ می‌شد؛ بدینسان‌ تاریخ‌ الصُّفْر (دورة‌ اسپانیایی‌) می‌تواند بهترین‌ توضیح‌ برای‌ آن‌ باشد. دیدگاههای‌ دیگری‌ نیز در ) مجلة‌ انجمن‌ شرق‌شناسی‌ آلمان‌ ( (ج‌ 33، ص‌ 626، 637) آمده‌ است‌. بعضی‌ از نسب‌شناسان‌ اصفر را نام‌ نوة‌ عیسو (تورات‌، ترجمة‌ هفتادی‌ ، پیدایش‌، 36، 10) و پدر رومیل‌ (رئوئیل‌ ] زعوعیل‌ [ ، 36، 11)، بانی‌ روم‌ دانسته‌اند. بنابر شرح‌ و تفسیر ساسی‌ (ج‌ 9، ص‌ 437؛ ) مجلة‌ آسیایی‌ ( ، دورة‌ 3، بخش‌ 1، ص‌ 94) که‌ فرانتس‌ اردمان‌ نیز آن‌ را تأیید می‌کند ( ) مجلة‌ انجمن‌ شرق‌شناسی‌ آلمان‌ ( ، ج‌ 2، ص‌ 237ـ241)، نامگذاری‌ بنوالاصفر، در اصل‌، ترجمه‌ای‌ ادبی‌ بوده‌ که‌ به‌ خاندان‌ فلاوین‌ اشاره‌ داشته‌ و سپس‌ در بین‌ ملل‌ غربی‌ گسترش‌ یافته‌ است‌. هانری‌ لامنس‌ (ص‌ 42) بر اساس‌ تجارب‌ سفر به‌ میان‌ نُصیریها، می‌گوید که‌ آنها تزار روس‌ را ملک‌ الاصفر می‌نامند.منابع‌: علاوه‌ بر کتاب‌ مقدس‌. عهد عتیق‌؛ ابن‌اثیر، اُسد الغابة‌ فی‌ معرفة‌ الصحابة‌ ، بیروت‌ ] بی‌تا. [ ؛ ابن‌حنبل‌، مسند احمدبن‌ حنبل‌ ، استانبول‌ 1402/1982؛ علی‌بن‌ حسین‌ ابوالفرج‌ اصفهانی‌، الاغانی‌ ، بولاق‌ 1285؛ حبیب‌بن‌ اوس‌ ابوتمام‌، دیوان‌ ، بیروت‌؛ عبدالقادربن‌ عمر بغدادی‌، خزانة‌ الادب‌ و لب‌ لباب‌ لسان‌ العرب‌ ، بولاق‌ 1299، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ ] بی‌تا. [ ؛ محمدبن‌ جریر طبری‌، تاریخ‌ الرسل‌ و الملوک‌ ، چاپ‌ دخویه‌، لیدن‌ 1879ـ1901؛L. Caetani, Annali dell' Islam , Milano 1905-1926, II, 242; I. Goldziher, Muhammedanische Studien , Halle 1888- 1890, I, 268 ff.; JA , 10th series, IX, 230, XII, 190; Henry, Lammens, Au pays des Nosairis , in Revue de l'Orient Chrإtien , Paris 1900; Antoine Isaac Silvestre de Sacy, Not. et Extr.; ZDMG , III, 363.تکمله‌. در متون‌ کهن‌ اسلامی‌، اخباری‌ افسانه‌وار دربارة‌ اجداد بنوالاصفر آمده‌ است‌ تا زردی‌ رنگ‌ پوست‌ رومیان‌ را از رهگذر ازدواج‌ آنان‌ با سیاهان‌ توجیه‌ کند (ابن‌فقیه‌، ص‌ 139؛ ابوالفتوح‌ رازی‌، ج‌ 9، ص‌ 261ـ262؛ یاقوت‌ حموی‌، ج‌ 3، ص‌ 11). به‌ نوشتة‌ ابن‌عنبه‌ (ص‌ 21) بنی‌اسرائیل‌ به‌ شاهان‌ روم‌ و حتی‌ به‌ همة‌ رومیان‌، «بنوصوفر» می‌گفته‌اند و معتقد بودند که‌ صوفر از نوادگان‌ ابراهیم‌ است‌؛ گرچه‌ خود رومیان‌ این‌ انتساب‌ را نپذیرفته‌اند. با آنکه‌ اغلب‌ منابع‌ تنها بنوالاصفر را لقب‌ رومیان‌ دانسته‌اند، گاه‌ واژة‌ حمراء یا احمر نیز در همین‌ مفهوم‌ به‌ کار رفته‌ است‌ (ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌ 11، ص‌ 516). این‌ واژه‌ در مفهومی‌ وسیعتر، ایرانیان‌ را نیز دربر می‌گیرد (همانجا؛ ابن‌اثیر، ج‌ 1، ص‌ 438). در احادیثی‌ که‌ بر جهانشمولی‌ دعوت‌ پیامبر صلّی‌اللّه‌ علیه‌وآله‌وسلّم‌ تصریح‌ شده‌، احمر به‌ معنای‌ غیرعرب‌ در برابر اسود به‌ معنای‌ عرب‌ قرار گرفته‌ است‌ (ابن‌حنبل‌، ج‌ 1، ص‌ 250، 301؛ ابن‌اثیر، ج‌ 1، ص‌ 437). با اینهمه‌ برخی‌ نویسندگان‌ قدیم‌ «بنی‌الحمراء» را آشکارا به‌ عنوان‌ لقب‌ اختصاصی‌ ایرانیان‌ استعمال‌ کرده‌اند (ابونعیم‌، ج‌ 1، ص‌ 9). حتی‌ بلاذری‌ (ج‌ 5، ص‌ 130) سرخ‌مویی‌ را صفتی‌ ویژة‌ خراسانیان‌ می‌دانست‌. به‌ گفتة‌ اشپولر (ج‌ 1، ص‌ 413) در سده‌های‌ نخستین‌ اسلامی‌، یکی‌ از علل‌ منع‌ اعراب‌ حتی‌ از آمیزش‌ موقت‌ با ایرانیان‌، همین‌ اختلاف‌ جسمی‌ بود که‌ میان‌ تیره‌رنگان‌ عرب‌ با ایرانیان‌ روشن‌ پوست‌ و مو به‌ چشم‌ می‌خورد؛ به‌ طوری‌ که‌ عربهایی‌ که‌ به‌ نیاکان‌ خویش‌ افتخار می‌کردند، به‌ ایرانیان‌ لقب‌ صُهب‌ السِّبال‌ یا «سبیل‌ قرمزان‌» دادند. با نظر به‌ همین‌ توسع‌ مفهومی‌ است‌ که‌ هر گاه‌ در روایتی‌ (رجوع کنید به ثقفی‌، ج‌ 2، ص‌ 498) قرینه‌ای‌ قطعی‌ بر دلالت‌ حمراء بر ایرانیان‌ نبوده‌، بر سرِ نسبت‌ آن‌ به‌ ایرانیان‌ (مطهری‌، ص‌ 138) و یا اشتمال‌ آن‌ بر رومیان‌ و ایرانیان‌ (ابن‌اثیر، ج‌ 1، ص‌ 438) اختلاف‌ رأی‌ بروز کرده‌ است‌.منابع‌: ابن‌اثیر، النهایة‌ فی‌ غریب‌ الحدیث‌و الاثر ، چاپ‌ طاهر احمد زاوی‌ و محمود محمد طنّاحی‌، قاهره‌ 1383ـ 1385/ 1963ـ 1965؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، فتح‌ الباری‌ ، بیروت‌ 1408/1988؛ ابن‌حنبل‌، مسند احمدبن‌ حنبل‌ ، استانبول‌ 1402/1982؛ ابن‌ عنبه‌، الفصول‌ الفخریّه‌ ، چاپ‌ جلال‌الدین‌ محدّث‌ اُرموی‌، تهران‌ 1363 ش‌؛ ابن‌فقیه‌، مختصر کتاب‌ البلدان‌ ، بیروت‌ 1408/1988؛ حسین‌بن‌ علی‌ ابوالفتوح‌ رازی‌، روض‌الجنان‌ و روح‌الجنان‌ فی‌ تفسیر قرآن‌ ، چاپ‌ محمدجعفر یاحقی‌ و محمدمهدی‌ ناصح‌، مشهد 1365ـ1375 ش‌؛ احمدبن‌ عبدالله‌ ابونعیم‌، کتاب‌ ذکر اخبار اصفهان‌ ، چاپ‌ سون‌ ددرینگ‌، لیدن‌ 1931ـ1934، چاپ‌ افست‌ تهران‌ ] بی‌تا. [ ؛ برتولد اشپولر، تاریخ‌ ایران‌ در قرون‌ نخستین‌ اسلامی‌ ، ج‌ 1، ترجمة‌ جواد فلاطوری‌، تهران‌ 1349 ش‌؛ احمدبن‌ یحیی‌ بلاذری‌، انساب‌ الاشراف‌ ، چاپ‌ گویتین‌، اورشلیم‌ 1936، چاپ‌ افست‌ بغداد ] بی‌تا. [ ؛ ابراهیم‌بن‌ محمد ثقفی‌، الغارات‌ ، چاپ‌ جلال‌الدین‌ محدث‌ ارموی‌، تهران‌ 1355 ش‌؛ مرتضی‌ مطهری‌، خدمات‌ متقابل‌ اسلام‌ و ایران‌ ، قم‌ 1359 ش‌؛ یاقوت‌ حموی‌، معجم‌البلدان‌ ، چاپ‌ فرید عبدالعزیز جندی‌، بیروت‌ 1410/1990.
نظر شما
مولفان
گروه
تاریخ اجتماعی ,
رده موضوعی
جلد 4
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده