بناتالنّعش ، نام دو صورت فلکی و نیز اصطلاحی در ادبیات.1) در نجوم . دو مجموعه از ستارگان در نیمکرة شمال آسمان حول قطب که آنها را در عربی «بنات نعش صغری» و «بنات نعش کبری» و در فارسی «بنات النعش کوچک» و «بنات النعش بزرگ» نامیدهاند (صوفی، ص25، 30ـ31؛ شهمردان رازی، ص 432ـ434). این نام همچنین به اروپا راهیافته و به صورت Benetnash درآمده است (مهیر، ج 1، ص 560).این دو صورت فلکی جزو دو صورت فلکی بزرگتر به نامهای دب اصغر (خرس کوچک) و دب اکبر (خرس بزرگ) هستند و بر همین اساس صورتهای فلکی دب اصغر و دب اکبر را نیز بناتالنعش نامیدهاند. بناتالنعش علی الاطلاق به بناتالنعش کبری گفته میشود. از نامهای مشهور این دو صورت فلکی در زبان فارسی، «هفتورنگ» یا «هفت اورنگ» است که به صورت هفت اورنگ مهین و هفتاورنگ کهین به کار رفته است (شهمردان رازی، همانجا؛ میدانی، ص 444). «هفت اورنگ» در اوستا به صورت iringa ¦ Hapto و در فارسی میانه ring ¦ Hafto آمده است (مکنزی، ص 83) و اغلب پژوهشگران آن را همان ستارگان «بناتالنعش» دانستهاند. در ادبیات زرتشتی نگهبانیِ جهت شمال که مسکن دیوان است و دروازة دوزخ در آن قرار دارد، به عهدة هفتورنگ نهاده شده است (رجوع کنید به وندیداد ، ج 4، ص 1833). در بندهش (ص 44) علت این نامگذاری چنین آمده است: «او ] = هرمزد [ هفتورنگ را به ناحیت شمال گمارد، آنجا که چون اهریمن در تاخت، دوزخ شد. برای ادارة کشورها در (دوران) آمیختگی، از هفت کشور، از هر کشوری بندی بدو پیوسته است که هفت اورنگ خوانده میشود.» البته در بندهش (ص 44، 57، 170، 178) از هفتورنگ، با عنوان «سپاهبد» شمال نیز یاد شده است.نامهای مشهور بناتالنعش در زبان فارسی اینهاست: هفت خواهران، هفت دُختان (نفیسی، ذیل «بنات»)، هفت برادران، هفت دادران، در زبان ماوراءالنهر (نفیسی، همانجا؛ برهان، ذیل «هفتورنگ»)، هفت تخت، سریر فلک (نفیسی، همانجا)؛ با توجه به نامهای مختلفی که برای این صورت فلکی وجود دارد، میتوان گفت از دیرباز شناخته شده بود و هم ازینرو در میان اقوام مختلف دارای اسطوره و داستانهای گوناگون است. شاید قدیمترین متن در این باره در عهد عتیق، کتاب ایّوب، باشد. در باب سی و هشتم، سطر 33، چنین آمده است: «و دب اکبر را با بنات او رهبری مینمایی.»در شرق یونان، دربارة خرس بزرگ یا بناتالنعش افسانههایی وجود دارد. در رم باستان، هفت ستارة بناتنعش، هفت گاو خرمنکوب نامیده میشدند (هرمان، ص 43). در اوستا ( یشتها ) هفتورنگ جنبة تقدس دارد و به علت پایداری در مقابل جادوان و پریها ستایش میشود (ج 1، ص 345) و فروهرهای «نیک توانای پاک مقدسین» نیز که 99999 تن از آنان از هفتورنگ پاسبانی میکنند، ستایش میشوند (ج 2، ص 73). در تاریخ بخارای نرشخی (ص 33ـ34) به داستانی دربارة بناتالنعش برمیخوریم: چون بیدون بخارا خداه این کاخ ] =ارگ بخارا [ را بنا کرد، ویران شد؛ باز بنا کرد و باز ویران شد؛ چند بار بنا کرد و باز ویران شد؛ حکما را جمع کردند و تدبیری خواستند. بر آن اتفاق افتاد که این کاخ را بر شکل بناتالنعش که بر آسمان است بر هفت ستون سنگین بنا کنند، و بر آن صورت، دیگر ویران نشد.در دورههای متأخر گویا هفت اورنگ حالت تقدس خود را همچنان حفظ کرده بود؛ نظامی گنجوی از سوگند خوردن به هفت اورنگ یاد کرده است ( خسرو و شیرین ، ص 121؛ برای دیگر شواهد شعری هفتورنگ رجوع کنید به مصفی، ص 189ـ196). به گفتة ابوریحان بیرونی (1377، ص 326) هندیان بناتالنعش را «سبّت رَشین» (= هفت گویندة مقدس/ حکیم/ مرتاض؛ رجوع کنید به جلالی نائینی و شوکلا، ص 156، 165ـ166) مینامند و ادامه میدهد که این هفت رش زاهدانی بودند که رزقشان را از راه حلال طلب میکردند و همراه این زاهدان، زنی صالح بود که سُهی' نامیده میشد، آنها ساقههای نیلوفر را برای تغذیه از حوضها میچیدند. در این حال، «دین» آن ساقهها را از زاهدان پنهان کرد و آنها از یکدیگر خجل شدند و سوگندی خوردند که دین را خوش آمد. به همین سبب، دین هفت زاهد را به همراه سُهی' به آسمان برد، و این هفت ستارة بناتالنعش همان هفت زاهد هستند که ستارة سُهی' نیز در کنار آنان است (ابوریحان بیرونی، 1377، همانجا). علاوه بر این، بناتالنعش به رشتهای از مروارید یا گردنبندی از نیلوفر سفید یا به دختران رقاصهای که به دور قطب میچرخند تشبیه شدهاند (همان، ص 327).بناتالنعش کوچک . بیرونی در التفهیم (ص 95، 100)، همانند آنچه در مجسطی بطلمیوس (ص 341) آمده، بناتالنعش کوچک را شامل هفت ستاره دانسته و قدر ستارههای آن را نیز همانند مجسطی چنین بیان کرده است: دو تا از قدر دوم، یکی از قدر سوم، چهار تا از قدر چهارم. صوفی (ص 27) قدر ستارههای آن را چنین بیان کرده است: یکی ستارة قدر دوم، دو تا ستارة قدر سوم، سه تا قدر چهارم، یکی قدر پنجم. اما امروز میدانیم که خرس کوچک 45 ستارة قابل مشاهده با چشم غیرمسلّح دارد (بکیچ، ص 302). از ستارگان مهم این صورت فلکی، دو ستارة روشن به نام فَرقَدَین (= فرقدان) است که بر سینة خرس کوچک قرار دارند، دیگری جُدَی * (= بزغاله) است که بر سر دم خرس کوچک جای دارد و اولین ستارة بناتالنعش کوچک محسوب میشود (صوفی، ص 25ـ26؛ قمی، ص 4؛ ابوریحان بیرونی، 1362 ش، ص 99). این ستاره را ستارة قطبی نیز نامیدهاند، چون نزدیکترین ستاره به قطب شمالی آسمان است (ابوریحان بیرونی؛ شهمردان رازی، همانجاها؛ مسعودی غزنوی، ص 106) و فاصلة کنونی آن از قطب ْ9ر0 است و در سال 2100 میلادی این فاصله به ْ5ر0 خواهد رسید؛ و این نزدیکترین نقطة قطب آسمان به ستارة جدی خواهدبود (هرمان، ص 291؛ ) دایرةالمعارف بروکهاوس ( ، ج 14، ص 725). بنابر نامگذاری امروزی، ستارههای a ، d ، e ، دم خرس کوچک یا دختران سوگوار و ستارههای z ، h ، b ، g ، تن خرس یا نعش را میسازند (رجوع کنید به شکل 1).بناتالنعش بزرگ . شامل هفت ستاره است و با ستارگان دیگری صورت فلکی خرس بزرگ را تشکیل میدهد. بطلمیوس (ص 342ـ343)، تعداد ستارگان خرس بزرگ را 27 عدد ذکر کرده، قدر ستارگان آنها را نیز چنین نوشته است: شش تا از قدر دوم، هشت تا از قدر سوم، هشت تا از قدر چهارم، پنج تا از قدر پنجم.بتانی (ص 245ـ246) تعداد این ستارگان را پانزده عدد نوشته است. اما ابوریحان بیرونی (1362 ش، ص 95) و صوفی (ص 33ـ34) همان رقم موردنظر بطلمیوس را ذکر نمودهاند. صوفی (همانجا) قدر این ستارگان را چهار تا از قدر دوم، یازده تا از قدر سوم، پنج تا قدر چهارم و هفت تا قدر پنجم نوشته که با قدرهای مذکور در مجسطی بطلمیوس (ص 342ـ343) متفاوت است (رجوع کنید به شکل 2).امروزه تعداد ستارگان قابل مشاهده با چشم غیرمسلّح در این مجموعه، به 69 رسیده است (بکیچ، ص 300). دربارة سریربناتالنعش اطلاعات موجود در نسخههای مختلف متفاوت و مغایر است. صوفی (ص 30) دربارة بنات النعش بزرگ چنین آورده است: عرب آن چهار کوکب روشن را که بر شکل مربعی مستطیلاند، و این سه کوکب دنبال را «بنات نعش ] کبری [ » خوانند... و از بنات آن کوکب را که بر طرف دنبال است «قائد» خوانند و آن را که بر میانة دنبال است «عناق» و آن را که بر بن دنبال است «جون» (رجوع کنید به شهمردان رازی، همانجا). در نجوم امروزی، چهار ستارة a ، b ، g ، d خرس بزرگ، تن خرس یا نعش را میسازند، و ستارههای e ، z ، h ستارههای دم یا دختران سوگوار را تشکیل میدهند. اگر دو ستارة جلوی خرس بزرگ یعنی «دُبّه» ( a ) و مراق ( b ) را به هم وصل کنیم و به اندازة پنج برابر جدایی بین آنها ادامه دهیم، به ستارة قطبی میرسیم. این دو ستاره به همین علت «قراول» نامیده شدهاند. ابنماجد، دریانورد مشهور دورة اسلامی، در کتاب ارجوزةٌ فی قسمة الجمّة علی بناتنعش (تألیف 900) دربارة این صورت فلکی و کاربردهای جهتیابی آن بحث میکند ( د.اسلام ، ذیل «ابنماجد»). ابوریحان بیرونی در تحقیق ماللهند (ص 327ـ 332) عقیدة هندوان به حرکت خاص ستارگان بناتالنعش را بیان نموده که در قالب دورة بزرگی موسوم به منّنتْر ] = من ونتر رجوع کنید به جلالی نائینی و شوکلا، ص 263 [ رخ میدهد. براساس این حرکت، گذر این ستارگان از هریک از منازل سیزدهگانة ماه ششصد سال طول میکشد. البته بنابر رصدهای امروزی هرکدام از ستارگان این مجموعه حرکت ویژهای دارند که بسیار کند است. شکل 3 تغییر مکان ستارگان بناتالنعش را در آسمان در خلال دویست هزار سال، از یک صد هزار سال پیش تا یک صد هزار سال آینده، براساس این حرکت نشان میدهد.منابع: علاوه بر کتاب مقدس. عهد عتیق؛ محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب البیرونی فی تحقیق ماللهند ، حیدرآباد دکن 1377/1958؛ همو، کتاب التفهیم لاِ وائل صناعةالتنجیم ، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1362 ش؛ اوستا. وندیداد ، ترجمة هاشم رضی، تهران 1376 ش؛ اوستا. یشتها ، گزارش پورداود، تهران 1356 ش؛ محمدبن جابر بتّانی، کتاب الزیج الصابی ، چاپ نالینو، میلان 1899؛ محمد حسینبن خلف برهان، برهان قاطع ، چاپ محمد معین، تهران 1361 ش؛ بندهش ، ] گردآوری [ فرنبغ دادگی، ترجمة مهرداد بهار، تهران 1369 ش؛ محمدرضا جلالی نائینی و ن. ش. شوکلا، لغات سانسکریت در ماللهند ، تهران 1353 ش؛ شهمردان رازی، روضة المنجمین ، چاپ عکسی از روی نسخة کتابخانة ملک، با مقدمه و فهرستها و اصطلاحات نجومی از جلیل اخوان زنجانی، تهران 1368 ش؛ عبدالرحمانبن عمر صوفی، ترجمة صورالکواکب عبدالرّحمن صوفی ، به قلم نصیرالدین طوسی، چاپ معزّالدّین مهدوی، تهران 1351 ش؛ حسنبن علی قمی، المدخل الی علم احکام النجوم ، چاپ جلیل اخوان زنجانی، تهران 1375 ش؛ محمدبن مسعود مسعودی غزنوی، جهان دانش ، تهران 1315 ش؛ ابوالفضل مصفی، «هفتورنگ»، نشریة دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه آذرابادگان ، سال 26، ش 110 (تابستان 1353)؛ د. ن. مکنزی، فرهنگ کوچک زبان پهلوی ، ترجمة مهشید میرفخرایی، تهران 1373 ش؛ احمدبن محمد میدانی، السّامی فی الاسامی ، عکس نسخة مکتوب به سال 601 هجری قمری محفوظ در کتابخانة ابراهیم پاشا ـ ترکیه، تهران 1345 ش؛ محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا ، ترجمة ابونصر احمدبن محمدبن نصر قبادی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران 1363 ش؛ الیاسبن یوسف نظامی، خسرو و شیرین ، چاپ وحید دستگردی، تهران 1333 ش؛ علیاکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی ، تهران 1355 ش؛Michael E. Backich, The Cambridge guide to the constellation , Cambridge 1995; Brockhaus Enzyklopجdie , Wiesbaden 1972; EI 2 , s.v. "Ibn Ma ¦ djid" (by S. Maqbul Ahmad); J. von Hermman, Grosses Lexikon der Astronomie , Mدnchen 1986; Meyers, Konversations- Lexikon , Leipzig-Wien 1910; Claudius Ptolemy, Ptolemy's Almagest , translated and annotated by G. J. Toomer, London 1984.2) در ادب فارسی . بناتالنّعش در ادب فارسی بیشتر در تشبیه و توصیف پراکندگی و گسستگی به کار رفته است، همچنانکه پروین (رجوع کنید به پروین * ، خوشه) در تشبیه تجمّع و به هم پیوستگی؛ از جمله فرخی سیستانی (متوفی429؛ ص 294) در مدح امیر یوسف (متوفی 423)، برادر محمود غزنوی (حک : 389ـ421)، گفته است: او سپاهی را که مانند پروین انبوه و به هم پیوسته است، با تیر خود مانند بناتالنعش پراکنده میکند؛ و باز در قصیدهای دیگر در مدح همو گفته است: از بس که عطا میکند، خزینههایی را که مانند پروین پُر است، همچون هفت اورنگ (= بناتالنعش) میپراکند (ص 212؛ همچنین قس همو، ص 332؛ مسعود سعد سلمان، ص 402 که در دو مورد اخیر «پروین» به صورت «پَرَن» آمده است). امیر معزّی (متوفی ح 518 ـ521) در مدح ملکشاه سلجوقی (حک : 465ـ485) گفته است: قومی که در مخالفت تو مانند ثریّا (= پروین) با هم پیوسته بودند، اکنون همچون بناتنعش از هم گسستهاند (ص 4: همچون بنات نعشند از هم گسسته اکنون/ قومی که بر خلافت بودند چون ثریا)، که ظاهراً اشاره است به بیت مشهور ابونُواس (متوفی ح 198ـ200) که از امثال عرب محسوب میشود (زینالدین رازی، ص 138: فَکُنّا فِی اجْتماعٍ کَالثریّا/ فَصِرنا فُرقَةً کَبَناتِ نعش). سوزنی سمرقندی (متوفی 562 یا 569) سخن را در طبع آدمی به بناتالنعش تشبیه کرده است که برای مدح گفتنِ ممدوح او مانند پَرَن (=پروین) فراهم میآید (ص 322). خاقانی شروانی (متوفی 595؛ ص 30) در تمجید رشید وطواط عبارت او را به آفتاب و نظمش را به پروین و نثر او را به نعش (= بنات النعش) مانند کرده و گفته است که او در آفتاب پروین و نعش را در یک جا جمع میکند. همو هنگامی هم که خود را برتر از عنصری میشمارد، نثر خود را به نعش و نظم خود را به پروین تشبیه میکند (ص 926: به نظم چو پروین و نثر چو نعش/ نبُود آفتاب جهان عنصری) که البته در این تشبیهات پراکندگیِ بناتالنعش حُسن محسوب شده است. کمال اسماعیل (متوفی 635؛ ص 348) نیز هنگامی که خود را با ظهیر فاریابی قیاس میکند، میگوید: که گاه فکرت اگر بر بناتنعش خورم/ به نوک کلک به نظم آورم چنان پَرَنش.در شعر فارسی از مناسبت بناتالنعش با جوزا * نیز یاد شده است (مثلاً رجوع کنید به خاقانی، ص 217، 272). سنائی غزنوی (متوفی 529؛ ص 151) در بهاریة خود، با عنایت به شکل جوزا و اینکه نام دیگر آن «دو پیکر» است، گفته است: عاشقانی که مانند بناتالنعش از هم جدا بودند، در زیر گلبنهای پروین پاشِ باغ به شکل جوزائی در آمدند، یعنی در کنار یکدیگر قرار گرفتند.نظامی گنجوی در ذکر معراج پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و سلم از بناتالنعش به صورت «دختران نعش» یاد کرده است ( خسرو و شیرین ، ص 439؛ قس لیلی و مجنون ، ص 191: دارای سپهر و اخترانش/ دارندة نعش و دخترانش). خاقانی (ص 272) نیز بناتالنعش را «سه دختر و سه خواهر» نامیده است که به سه ستارة «بنات» آن نظر دارد (قس بهار، ج2، ص1329: سه خواهرون کشیده به پیش جدی قطار) و در بیتی دیگر آن را به نردبانی تشبیه کرده که گویی شب با آن میخواهد بام گیتی را قیراندود کند (ص 394).در شعر فارسی از گردش بناتالنعش در آسمان نیز سخن رفته است؛ منوچهری (متوفی432؛ ص 86) گردش آن را به گرد قطب، به چرخش فَلاخن در دست «مردِ چپ»، و انوری (متوفی 583؛ ج 1، ص 214) به گردش زیور گوهرین گردِ حقّة فیروزه تشبیه کرده است. نظامی از آن در لیلی و مجنون (ص 178) به عنوان «پرگارِ بناتنعش» یاد کرده، و خاقانی (ص 371) در بیتی زیبا کعبه را به قطب و مردمی را که گرد آن طواف میکنند، به بناتالنعش تشبیه کرده است.از قرن هفتم به بعد، بناتالنعش کمتر در شعر و ادب فارسی به کار رفته، اما بر عکس، پروین همچنان تا عصر حاضر نیز مورد توجه بسیاری از شاعران بوده است.اگرچه بناتالنعش نام عربی هفتورنگ است، اما آنقدر که این اصطلاح در ادب فارسی به کار رفته است، در ادبیات عرب کاربرد شایان توجه ندارد.منابع: محمدبن عبدالملک امیر معزّی، دیوان امیر معزّی نیشابوری ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1318 ش؛ علیبن محمد انوری، دیوان انوری ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران 1364 ش؛ محمدتقی بهار، دیوان ، چاپ مهرداد بهار، تهران 1368 ش؛ بدیلبن علی خاقانی، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1368 ش؛ محمدبن ابیبکر زینالدین رازی، الامثال والحکم ، چاپ فیروز حریرچی، دمشق 1408/ 1987؛ مجدودبن آدم سنائی، دیوان سنائی ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران 1362 ش؛ محمدبن مسعود سوزنی، دیوان سوزنی سمرقندی ، چاپ ناصرالدین شاه حسینی، تهران 1338 ش؛ علیبن جولوغ فرّخی، دیوان حکیم فرّخی سیستانی ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1371 ش؛ اسماعیلبن جمالالدین کمال اسماعیل، دیوان ، چاپ حسین بحرالعلومی، تهران 1348 ش؛ مسعود سعدسلمان، دیوان مسعود سعد سلمان ، چاپ غلامرضا رشید یاسمی، تهران 1362 ش؛ احمدبن قوص منوچهری، دیوان منوچهری دامغانی ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1370 ش؛ الیاسبن یوسف نظامی، خسرو و شیرین ، چاپ حسن وحید دستگردی، تهران 1376 ش؛ همو، لیلی و مجنون ، چاپ حسن وحید دستگردی، تهران 1376 ش.