جامع دمشق. از نخستین و بزرگترین مساجد جهان اسلام از دورة امویان. این مسجد به جامع کبیر، جامع اموی و جامع بنیامیه نیز معروف است (← ابنکثیر، ج2، ص444؛ نیز ← علبی، ص284) و در شمالغربی دمشق کهن قرار دارد.جامع اموی از مهمترین بناهای مذهبی مسلمانان است. بخشی از اهمیت آن به واقعة عاشورا برمیگردد (← کربلا، واقعه)؛ زیرا پس از این واقعه، اهلبیت امامحسین علیهالسلام را بهصورت اسیر به شام بردند و آنان را چندی بر بابالساعات، یکی از درهای این مسجد، نگهداشتند (ابومخنف، ص197). امامزینالعابدین علیهالسلام نیز در همین مسجد، هنگامی که خلیفه یزید جشن پیروزی گرفته بود، خطبة مشهور خود را در نکوهش وی و تبیین جایگاه حسینبن علی در اسلام و نزد پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم ایراد کردند (همانجا). وجود مشهد رأسالحسین، در سمت چپ باب جیرون، و مقامالنبی یحیی (← ادامة مقاله) در این مسجد، بر اهمیت مذهبی آن افزودهاست. همچنین گفتهاند این مسجد محل رجعت عیسی علیهالسلام در آخرالزمان خواهد بود (ابنکثیر، ج9، ص150).تاریخچة بنا. این مسجد در جایی قرار گرفته که پیشتر عبادتگاه بودهاست؛ در آغاز هزارة اول پیش از میلاد، معبد حَدَد/ هَدَد یا بَعْل (خدای طوفان سامیها) بوده و در دورة رومیان، به معبد ژوپیتر با ابعاد 380×300 متر تبدیل شدهاست (پاپادوپولو، ص231؛ هیلنبرند، ص69). بقایایی از این معبد، چون دیوارها، ستونها و دو دروازة عظیم غربی و شرقی آن، هنوز در کوچههای اطراف مسجد باقی است. در دورة تئودوسیوس اول (حک: 379ـ395)، امپراتور روم، در محوطة داخلی معبد، کلیسای قدیس یوحنای مُعْمَدان (یحیای تعمیددهنده) با چهار برج در چهار گوشة آن و چهار دروازه ساخته شد؛ آثاری از دروازة جنوبی این کلیسا پشت محراب اصلی مسجد باقی است (ریحاوی، 2004، ص13ـ17؛ کرسول، 1989، ص46؛ بهنسی، 1982، ص12).پس از فتح دمشق به دست مسلمانان، آنان نیمة شرقی این معبد را به مسجد تبدیل کردند و نیمة غربی آن در اختیار مسیحیان باقی ماند (ابنجبیر، ص204). ورودی معبد در دیوار جنوبی قرار داشت و مسلمانان از آن به سمت راست و مسیحیان به سمت چپ میرفتند. مسلمانان در بخش شرقی دیوار جنوبی (دیوار قبله) سقفی ساده برپا کردند و زیر آن محرابی ساختند که به محراب صحابه مشهور شد (← ادامة مقاله؛ نیز← شکل 1). گرداگرد عرصة معبد، رواقی واقع بود و کلیسا در میان بخش غربی آن قرار داشت. گویا مسلمانان در بخش شرقی، دیوارهای جداکنندهای نیز ساخته بودند (کرسول، 1989، ص66، 68).بعدها معاویه تصمیم گرفت کلیسا را تصاحب و مسجد را بزرگتر کند، اما مسیحیان دمشق راضی نشدند (بلاذری، ص127). او پس از آنکه خوارج قصدِ جانش را کردند، در اطراف محراب، مقصوره (مکانی محصور و مربعشکل در کنار محراب) ساخت که نخستین مقصورة جهان اسلام بود (طبری، ج5، ص149؛ ابنکثیر، ج7، ص329؛ نیز ← کرسول، 1989، ص8ـ9). او همچنین دارالامارهای با گنبد سبز (قبةالخضراء) پشت دیوار قبله ساخت که به قصرالخضراء مشهور شد (ابنکثیر، ج9، ص145؛ نیز ← بهنسی، 1982، همانجا). پس از او، عبدالملکبن مروان (حک: 65ـ86) نیز بر آن بود تا با وعدههای مالی کلیسا را تصاحب و مسجد را بزرگتر کند، اما مسیحیان راضی نمیشدند (بلاذری، همانجا).در زمان ولیدبن عبدالملک (حک: 86ـ96)، شمار مسلمانان چنان افزایش یافت که نخستین برنامه ولید آمادهکردن مسجدجمعهای برای آنان بود؛ نه فقط برای اینکه گنجایش آنان را داشته باشد، بلکه چنان باشکوه و چشمگیر باشد که با بهترین کلیساهای شام برابری کند (مقدسی، ص159؛ نیز← کرسول، 1989، ص46). در این زمان، هنوز دیوار پیرامونی تمنوس (محوطة مذهبی) کهن برجا بود و در بخش غربی عرصة میانی آن، کلیسای یحیای تعمیددهنده قرار داشت. ولید این بخش غربی را، با تطمیع و تهدید و قول واگذاری بقیه کلیساهای شهر به مسیحیان، تصاحب کرد و آن را برچید (ابنفقیه، ص106؛ بلاذری، ص127ـ128؛ یاقوت حموی، ج2، ص591؛ ابنجبیر، همانجا). او ساخت مسجد را با گردآوری استادکارانی از ایران و هند و روم و مغرب پیگرفت و خراج هفت سال شام را صرف آن کرد (مقدسی، ص158). به استناد کتیبهای، ساخت مسجد در سال 86 (← بلاذری، ص128؛ ابنکثیر، ج9، ص160) یا 87 (مسعودی، ج3، ص365؛ یاقوت حموی، همانجا) یا 88 (یعقوبی، ج2، ص284) آغاز شد و در سال 96 بهپایان رسید. ولید در همان سال 96، پیش از پایان ساخت مسجد، درگذشت و برادرش سلیمانبن عبدالملک (حک: 96ـ99) ساخت مسجد را بهپایان رساند (ابنکثیر، همانجا).بهدستور ولید، همة بناهای پیشین را برچیدند، مگر دیوارهایی از تمنوس کهن و چهار برج گوشهای آن. این چهار برج، که به آنها صوامع میگفتند (ابنفقیه، ص108؛ نیز ← کرسول، 1989، ص60)، به چهار مناره (نخستین منارههای جهان اسلام) تبدیل شدند (کرسول، 1989، ص58). گویا این برجها در زمان رومیان، برجهای دیدهبانی بودهاند (ابنفقیه، همانجا؛ نیز ← ابنکثیر، ج9، ص150). از این برجها، فقط آن که در جنوبغربی است تا به امروز دستنخورده باقی ماندهاست. در 893، سلطاناشرف قایتْبای (حک: 873ـ902) روی این برج، منارهای ساخت (کرسول، 1989، همانجا؛ نیز ← ادامة مقاله).همچنین درگاه سهدهانة دیوار جنوبی (ورودی اصلی محوطة معبد رومی) را مسدود و سراسر بخش جنوبی تمنوس را مسقف کردند و شبستان را ساختند. در محل درگاه اصلی، محراب اصلی را ساختند و گویا دری نیز در غرب دیوار قبله گشودند (بابالزیاده). بر گرد صحن هم رواقی ساختند (فلاد، ص123) و در میان شبستان، گنبدی برپا کردند. ولید نخست میخواست این گنبد را کاملا از طلا بسازد، اما معماران او را از این کار منصرف کردند. او به ساخت گنبدی سربپوش راضی شد (ابنکثیر، ج9، ص147ـ148). مقدسی این گنبد را در نیمة دوم قرن چهارم دیده و گفته است که بر نوک آن، ترنجک و انارکی از طلاست (همانجا). این گنبد به قبةالنسر (گنبد عقاب) مشهور شده بود، زیرا مردم آن را شبیه سر عقاب و شیروانی سقف شبستان را در دو سوی آن شبیه بالهای عقاب میدانستند (ابنجبیر، ص205ـ206). بهدستور ولید در برابر این گنبد، در شمال مسجد منارهای با نام مأذنةالعروس ساختند (ابنکثیر، ج9، ص150). الگوی ساخت گنبد و منارهای در برابر آن از این مسجد گرفته و در بعضی از مساجد بعدی بهکار برده شد (بهنسی، 1982، ص13). ولید در این مسجد، چهار تالار کشیده (قاعة) ساخت، که اکنون به مشهد مشهور است: مشهدالحسین و مشهد ابوبکر (مشهدالمالکیة) در شرق و مشهد عثمان و مشهد عروة (پیشتر مشهد عُمَر) در غرب. مشهور است رأس مبارک امامحسین علیهالسلام را در مشهدالحسین نگهداشتهاند (ابنجبیر، ص209). به این مشهد در گذشته مشهد علی و مشهد زینالعابدین میگفتهاند (ریحاوی، 1379، ص660). این تالارها محل تشکیلات حکومتی دستگاه خلافت بود (بهنسی، 1982، ص17).سراسر کف صحن و دیوارهای آن را تا ارتفاع هفت متر از مرمر سپید پوشاندند و رگههای سنگها را هماهنگ کردند. نمونهای از این هماهنگی هنوز در کفشکن شرقی، کنار در، پیداست. این نظام ظریف در هیچ بنای دیگری پس از امویان تکرار نشد (کرسول، 1989، ص55، 57). بالای پوشش مرمرین دیوارها، موزاییککاری شد. این موزاییککاری نفیس از ارتفاع هفتمتری تا پانزدهمتری دیوارها را پوشاندهاست (مقدسی، ص157؛ نیز← کرسول، 1989، ص58). دیوارهای درون شبستان را نیز به قامت دو مرد، از مرمر و سرستونها را از طلا پوشاندند. سطوح کوچک را موزاییککاری کردند و پنجرهها در میان موزاییکها قرار گرفتند. موزاییکهای این مسجد حاوی نقشهایی از درختان و بناها و رودخانهها بودند؛ از جمله نمایی عریض از رودخانة بردی به درازای 34 متر و پهنای 7 متر (کرسول، 1989، همانجا). نقش بیشتر درختان و شهرهای معروف بر دیوارهای مسجد نشسته بود (مقدسی، همانجا). پس از پایان ساخت مسجد، این بنا بیش از هر بنای دیگری تا آن روزگار، پوشیده از موزاییک بود (کرسول، 1989، همانجا).مسجدی که ولید ساخت یکی از عجایب روزگار بود. به گفتة ابنفقیه (ص106، 108)، حتی اگر کسی صد سال در این مسجد باشد، در هر نظر، به شگفتی میآید (نیز ← مقدسی، ص158؛ یاقوت حموی، ج2، ص591). پس از پایان کار، بنای مسجد چنان بود که دیگر شکی باقی نمیماند که نیروی نوظهور اسلام در شام ماندنی است (← ابنفقیه، ص108؛ یاقوت حموی، ج2، ص592؛ ابنکثیر، ج9، ص151).اسچیگوفسکی شبستان جامع دمشق را همان کلیسای یحیای تعمیددهنده دانسته که با اندکی تغییر در دورة ولید به مسجد تبدیل شدهاست، ولی کرسول شبستان را ساختة ولید میداند (← کرسول، 1989، ص59ـ60). متون و شواهد موجود در حوزة معماری مؤید قول دوم است. کرسول پس از بحث مفصّلی دربارة خاستگاه طرح مسجد ولید، به این نتیجه رسیدهاست که شاید نمای شبستان و سازمان شیروانیها برگرفته از کاخی در قسطنطنیه باشد. معماری شبستانِ سهدهانه برگرفته از معماری کلیساهای شام بود. در آن زمان، بسیاری از مسجدهای شام کلیساهایی بودند که به مسجد تبدیل شده بودند. شکل و اندازة مسجد دمشق و جای ورودیها از پیش روشن و برگرفته از همان تمنوس کهن بود (← همان، ص69). گرافمان و روزن ایالن (ص1ـ15) زمان ساخت مسجدالاقصای اموی را پیش از ساخت مسجد دمشق میدانند و بر آناند که طرح مسجد دمشق برگرفته از مسجدالاقصای اموی است.جامع دمشق بارها آتش گرفت و وقوع زلزله به آن آسیب زد، اما سپس بازسازی و مرمت شد؛ ازاینرو، بسیاری از تزیینات اصلی آن از بین رفتهاست. پس از آتشسوزی جامع در شعبان 461 (ابنقلانسی، ص96)، ملکشاه سلجوقی و برادرش، تُتُش، در 475، گنبد و مقصوره و طاقهای جامع را بازسازی کردند. در 503، قُتْلُغ، سردار سلجوقی، دیوار شمالی مسجد و در 555، مأذنةالعروس را بازسازی کرد. در 668، به دستور ملکالظاهر بَیْبَرْسِ مملوکی تزیینات موزاییک و سنگ مسجد مرمت گردید (علبی، ص291ـ293). در حملة تیمور در 803، مجدداً مسجد به آتش کشیده شد (ریحاوی، 2004، ص61). در آتشسوزی 884، نیمی از منارة غربی و گنبد مسجد (قبةالنسر) فروریخت، اما به دستور سلطاناشرف قایتبای مملوکی اصلاحاتی در مسجد صورت گرفت و منارة غربی بازسازی شد (علبی، ص290؛ نیز← ریحاوی، 2004، ص60ـ68).در 1311، شبستان و رواق شرقی صحن مسجد آتش گرفت و سقفها و ستونهای آن فروریخت و فقط دیوارها و بخش غربی صحن از آتش در امان ماند. از 1314تا 1320، مردم با کمکهای عبدالحمید دوم، سلطان عثمانی، مسجد را بازسازی و ستونهای شبستان را با ستونهای سنگی یکپارچة جدیدی تعویض کردند (طنطاوی، ص52).در دهههای اخیر، بخشهای مختلفی از مسجد ترمیم شدهاست، ازجمله کف صحن، ازارهها و تزیینات موزاییک قسمت شرقی دیوار شمالی، سقف رواق شمالی و بعضی از ستونهای آن و رواقهای دیگر، قبةالساعات در شرق صحن، حوض و گنبد روی آن. برخی از جدیدترین مرمتها عبارتاند از: دیوارها و سنگها و سقف شبستان، مشهد غربی، مشهدالحسین، گنبد، موزاییککاری سقفها، کفهای صحن و مشاهد و رواق غربی، و ایجاد حائلهای چوبی برای جلوگیری از سرما (ریحاوی، 2004، ص69ـ74؛ عبداللّه عبده، ص78ـ79؛ علی قیّم، ص201).معماری و تزیینات جامع دمشق. جامع اموی به شکل مستطیل به طول 156 متر از شرق به غرب و عرض 97 متر از جنوب به شمال است. دیوارهای خارجی آن که از قالبهای سنگی نسبتاً بزرگی ساخته شده، همان دیوارهای معبد ژوپیتر است، اما بیشتر بخشهای آن در دورة اسلامی بازسازی شدهاست (ریحاوی، 2004، ص25). این مسجد چهار ورودی دارد: دو ورودیِ شمالی و جنوبی از یک مدخل عریض و ساده و دو ورودیِ شرقی و غربی، که مقابل یکدیگر قرار دارند، از سه طاق (یک طاق مرتفع در وسط و دو طاق کوچکتر در دو طرف آن) تشکیل شدهاند. ورودی غربی، معروف به بابالبرید، به بازار حمیدیه و ورودی شرقی، معروف به باب جیرون یا بابالساعات، به سوقالنوفَره باز میشود. ورودی شمالی بابالناطفانیین یا بابالکَلّاسه نام دارد و در کنار آن، منارة شمالی مسجد واقع است. ورودی جنوبی، معروف به بابالزیادة، در شبستان ایجاد شدهاست و به سوقالصاغة (بازار زرگرها) باز میشود؛ این ورودی مختص خلیفه بود و با کاخ اموی ارتباط مستقیم داشت (اتینگهاوزن و گرابار، ص37؛ علبی، ص287ـ288؛ نیز← ابنجبیر، ص230ـ231). اما به گفتة مقدسی (ص158ـ159)، این چهار ورودی درهای عمومی مسجد بودند و خلیفه از در دیگری یکراست از دارالاماره به مقصوره وارد میشد. درهای این مسجد پوششی از مس زراندود داشتند و در دورة مملوکی تعویض شدند. پوشش مسین باقیماندة تعدادی از درها حاوی نقوش، کتیبهها و رنک*هایی متعلق به همین دوره است (ریحاوی، 2004، ص57).زمانی کنار ورودی جنوبی این مسجد (بابالزیادة)، ساعتی قرار داشت (← ابنعساکر، ج2، ص280)، بههمین سبب، این در را بابالساعة (← فلاد، ص121) یا بابالساعات (مقدسی، ص158) مینامیدهاند. بعدها نورالدین محمود زنگی (حک: 541ـ569) بر در شرقی مسجد (باب جیرون)، ساعت آبی عظیمی ساخت؛ ازهمینرو، در دوران متأخر، این در را بابالساعات خواندهاند. گویا در زمان نورالدین زنگی، ساعت بابالزیادة از میان رفته بود (← ابنجبیر، ص210؛ نیز ← فلاد، ص114). ساعت نورالدین از شگفتیهای روزگار و ساخته صنعتگری بهنام محمدبن علیبن رستم الخراسانی الساعاتی بود. بعدها پسر محمد، رضوان، این ساعت را تعمیر کرد و دربارة ساختار آن رسالهای نوشت (← فلاد، ص114ـ118؛ نیز ← هیل، ص123ـ128). این ساعت سالها برجا بود تا اینکه گویا در آتشسوزی 794 ازمیان رفت (فلاد، ص117ـ118).صحن مسجد، بدون رواقها، دارای طول 5ر122 متر و عرض 50 متر در شرق و 87ر47 متر در غرب است (پاپادوپولو، ص232) و سه رواق دارد. رواق شمالی 24 و رواقهای شرقی و غربی نه طاق بزرگ دارند که روی هر یک دو طاق کوچک قرار گرفتهاست. در صحن مسجد، سه گنبد وجود دارد. گنبد غربی معروف به قبةالخَزَنه یا قبةالمال است که گویا خزانة مالی مسجد بوده و اموال زیادی در آن نگهداری میشدهاست (ابنجبیر، ص229؛ نیز← پاپادوپولو، همانجا). زیر این گنبد، اتاقکی هشتضلعی قرار دارد که بر هشت ستون مدور سنگی استوار شده و سطح بیرونی آن موزاییککاری شدهاست. بنابه قولی، این گنبد را در 171، به دستور فضلبن صالح، پسرعموی منصور، خلیفة دوم عباسی (حک: 136ـ158)، ساختهاند (طنطاوی، ص33ـ34). بنابه قول دیگری، این بنا از آثارِ دورة ولید است (کرسول، 1989، ص59؛ فلاد، ص125). قبةالمال بهصورت نمادین یا رسمی محل نگهداری اموال سلطنتی بودهاست (پاپادوپولو، ص232؛ اتینگهاوزن و گرابار، ص37). در میانة صحن، سقاخانهای است. بنای سقاخانة کنونی چندان کهن نیست، شاید پیش از این نیز قبة دیگری در آنجا بودهاست (← کرسول، 1989، همانجا). در دورة عثمانیان، در 1183، سقاخانه را بازسازی کردهاند، اما در 1383 دوباره تخریب و بازسازی شد (ریحاوی، 2004، ص74). در شرق صحن مسجد، قبةالساعات قرار دارد که بر هشت ستون سنگی کوچک استوار است (ابنجبیر، همانجا) و براساس کتیبة روی درِ آن، در عهد سلطانمحمود دوم عثمانی در 1224 ساخته شدهاست، اما براساس کاوشهای اطراف آن، مشخص شده که این گنبد در دورة فاطمیان بنا شدهاست (ریحاوی، 2004، ص72).شبستان به طول 136 و عرض 37 متر در جنوب مسجد قرار دارد و بهواسطة دو ردیف ستون مدور مرمرین به سه فرشانداز موازی (در جهت شرق به غرب) تقسیم شدهاست. روی ستونها 44 قوس بزرگ و روی هر قوس، دو قوس کوچکتر قرار دارد. سقف شبستان از سه ردیف شیروانی با تیرهای چوبی تشکیل شده و از بیرون با صفحات سربی پوشانده شدهاست (پاپادوپولو، همانجا).در میان شبستان، گنبدخانه قرار دارد که شبستان را به دو نیمه تقسیم کردهاست. گنبد با 36 متر ارتفاع روی چهار ستون مربعشکل قطور استوار است. گنبد کنونی پس از آتشسوزی 1311 به شکل جدیدی بازسازی شدهاست (ریحاوی، 2004، ص33). گنبد پیشین از دورة سلجوقیان و، مانندِ گنبدِ قبةالصخره، چوبی بودهاست (کرسول، 1989، ص52). سقف شیروانی محور میانی شبستان (محور قبله) از سقف دو بخش کناری بلندتر است. نمای روبهصحن این بخش بسیار چشمگیر و شاملِ قابی با قوسی بلند است که سنتوری نمای شیروانی در بالای آن نشستهاست. در پایین این قاب، سه درگاه بزرگ با درهای چوبی قرار دارد و در بالای این سه درگاه، سه پنجره واقع است. در دو سوی قاب بزرگ میانی، دو جرزِ بیرونزدة برجمانند با دو گنبد کوچک بر سر آنها قرار دارد. سراسر سینة قوس، سنتوری، پهنة میان سنتوری، و قاب میانی موزاییککاری شدهاست.شبستان این مسجد دارای چهار محراب است که هر یک در گذشته، به پیروان یکی از مذاهب اهل سنّت اختصاص داشتهاست. محراب اصلی در محور میانی شبستان قرار دارد. در دو سوی بابالزیادة، در غرب دیوار قبله، دو محراب دیگر قرار دارد. محراب چهارم، معروف به محراب صحابه، در نیمة شرقی مسجد قرار دارد و قدیمترین محراب جامع است (ریحاوی، 2004، ص38، 41). میتوان این محراب را نخستین محراب جهان اسلام دانست (← بهنسی، 1981، ص16). محراب اصلی جامع، که پس از آتشسوزی 1311 مرمت شده، حاوی نقوش و مقرنسهای مرمری است. در بالای آن، کاشیکاریهایی دیده میشود که از مقبره و مسجد درویشپاشا* (از آثار دورة عثمانی دمشق) به آنجا منتقل شدهاست (علبی، ص295). در سمت راست این محراب، منبری بلند از سنگ مرمر سفید قرار دارد. در گذشته، مصحف عثمان، که گویا در زمان خلیفة سوم برای اهالی شام ارسال شده بود (ابنجبیر، ص230)، در مخزن مخصوصی در برابر محراب اصلی نگهداری میشد؛ این مصحف در آتشسوزی 1311 ازبین رفت (ریحاوی، 2004، ص76). بعدها، در کنار سه محراب دیگر، سه مقصوره برای حاکم یا خلیفه تعبیه شد (ابنجبیر، ص227ـ228). در نیمة شرقی شبستان، زیارتگاهی به نام مقامالنبی یحیی قراردارد (بهنسی، 1982، ص19)؛ میگویند رأس مبارک حضرت یحیی در آن دفن شدهاست. این مزار از دورة ولید ماندهاست (ابنکثیر، ج9، ص156).جامع دمشق سه مناره دارد. دو مناره در محل برجهای معبد ژوپیتر در دو گوشة جنوبغربی و جنوبشرقی مسجد واقع است و منارة سوم در میانة ضلع شمالی قرار دارد. منارة غربی بهسبب آنکه قایتبای مملوکی آن را بازسازی کرد، به منارة قایتبای معروف است (ریحاوی، 2004، ص49). این مناره بدنه هشتضلعی، طاقچههای کوچک با تزیینات مرمری، و کتیبههایی حاوی نام قایتبای دارد. منارة جنوبشرقی منارة عیسی نام دارد (← برنز، ص189ـ190)، زیرا بنابه قولی، حضرت عیسی علیهالسلام در آخرالزمان از آسمان بر این مناره فرود میآید (یاقوت حموی، ج2، ص593). بدنة این مناره مربع و هر ضلع آن حاوی دو جفت پنجره در یک طاقنماست. گلدستة بالای آن هشتضلعی و رأس آن مخروطی با پوشش سربی است (برنز، ص190). منارة شمالی، معروف به مأذنةالعروس، پوششی از طلا داشته که اکنون ازبین رفتهاست. نیمة فوقانی آن در 1333 بازسازی شدهاست (همان، ص46، 148).تزیینات این مسجد عبارت بودند از: انواع کتیبه، موزاییککاری، سنگهای متنوع حجاریشده، طلاکاری، مقرنسکاری، تزیین با جواهرات و سنگهای قیمتی، مرصعکاری و غیره (مقدسی، ص157ـ158؛ ادریسی، ج1، ص366ـ 368). بخش چشمگیری از آثار تزیینی این مسجد بعد از آتشسوزی 1311 به موزههای مختلف دنیا انتقال یافت (← بهنسی، 1985، ص23ـ24).روشنایی این مسجد را قندیلهای طلا و بلورِ متصل به زنجیرهای طلا و چراغها و شمعدانهایی تأمین میکردند که شمار آنها به صد میرسیدهاست (ریحاوی، 2004، ص77). نور طبیعی از پنجرههایی بر دیوارهای شمالی و جنوبی به شبستان وارد میشود. ضلع شمالی و جنوبی این مسجد، هریک 44 پنجره دارد. سه پنجره حاوی قطعات شیشهای رنگارنگ بالای محراب و سه پنجرة دیگر بالای سه درگاه محور میانی شبستان قرار دارد. پنجرههای گنبدخانه در بازسازیهای 1318 ساخته شدهاست (علبی، ص295؛ طنطاوی، ص71).مسلمانان جامع دمشق را از عجایب عالم میدانستند (برای نمونه ← مقدسی، ص157ـ159؛ ابنعساکر، ج2، ص248؛ ابنجبیر، ص224ـ234؛ یاقوت حموی، ج2، ص590ـ591؛ ابنفضلاللّه عمری، ص273؛ ابنبطوطه، ج1، ص103ـ108). این بنا مبدأ تأثیراتی اساسی در معماری اسلامی است (هیلنبرند، ص70؛ ریحاوی، 2004، ص20). بعضی از ویژگیهای این مسجد اثری دیرپا بر دیگر بناها داشتهاست؛ ویژگیهایی چون درگاه سهدهانه، محور میانی برجستة شبستان، سامان ستونها و جرزها در میان هم، و شبستان سهدهانه. برخی از بناهای متأثر از این ویژگیها عبارتاند از: 1) مسجدجامع حلب*، که سلیمانبن عبدالملک (حک: 96ـ99) کموبیش آن را از روی مسجد دمشق ساخت؛ 2) مسجدجامع دیار بکر؛ 3) مسجد قصرالحیر، که گرچه بسیار کوچکتر است، مانند جامع دمشق است و شبستانی سهدهانه دارد. شبستان در میانه بلندتر است و در فاصلة دو تراز سقف، نورگیرهایی قرار دارد. در رواق گرد صحن، در میان ستونها، جرزهایی واقع است؛ 4) کهنترین بخش رواق شرقی مسجدجامعِ حَماه نیز اینگونه است؛ 5) در مسجدجامع قرطبه نیز بین هر دو جفت ستون، جرزی واقع است (کرسول، 1989، ص72). از روی مأذنة چهارگوش جامع اموی مأذنههایی در سرزمینهای غربی جهان اسلام ساخته شدهاست؛ ازجمله مأذنههای مساجد جامع قَیْرَوان و قرطبه بطون. این نوع مأذنه به مأذنةالسوریة (مأذنة سوری) مشهور شدهاست (بهنسی، 1982، ص16).کارکردهای جامع دمشق. مسلمانان بهعلل مختلف مذهبی و سیاسی به جامع دمشق و ملحقات آن توجه کردهاند. این مسجد موجب ارتباط مسلمانان با مسیحیان و وحدت آنها شدهاست (هیلنبرند، ص266؛ علی قیّم، ص199). گفتهاند در بابالساعات، صخرهای وجود داشتهاست که هابیل و قابیل قربانیِ خود را روی آن نهادهاند (قزوینی، ص136) یا دیوار جنوبی مسجد را هود علیهالسلام ساختهاست (ابنعساکر، ج2، ص239؛ یاقوت حموی، ج2، ص588) یا در پای منارة حضرت عیسی، سنگی وجود داشته که حضرت موسی به آن ضربه زده و دوازده چشمه از آن جاری شدهاست (یاقوت حموی، ج2، ص596).در سراسر دوران اسلامی، جامع اموی کانون جذب موقوفات حاکمان و اغنیا بود (لیون، ص33). گاهی علما کتابخانههای ارزشمند خود را وقف این مسجد میکردند. از این موقوفات، گنجینهای در مسجد دمشق پدید آمده بود (ساعاتی، ص70ـ71). نورالدین محمود زنگی، از واقفان مشهور جامع اموی، بستان میدان را در جنوب دمشق، که خود آن را آباد کرده بود، وقف مسجد کرد (ابوشامه، ج1، ص124). بر دیوارهای این مسجد، وقفنامههای سنگی پرشماری حاکی از وقف اموال بر خادمان و قاریان و مؤذنان مسجد و دادن جامه و نان به فقیران و غریبان موجود است. جامع دمشق با موقوفاتی که داشت عامل مهمی در اقتصاد و آبادانی دمشق و مناطق اطراف آن بود. در 554، پس از زلزلهای که به بسیاری از مناطق شام آسیب رساند، نورالدین زنگی انجمنی از علما تشکیل داد و از ایشان خواست دربارة صرف مازاد موقوفات مسجد در دیگر امور مسلمانان نظر دهند. انجمن اختیار این اموال را به او سپرد تا دیوارها و بازارها و گذرهای شهر را آباد کند (همان، ج1، ص124ـ 127). موقوفات مسجد از بناها و بازارها و آبادیها چنان فراوان بود که در دورة عثمانی، حکومت نظارت مستقیم آن را، مانند نظارت مستقیم بر موقوفات حرمین شریفین، برعهده گرفت (لیون، ص101).جامع دمشق در سراسر دوران اسلامی مهمترین عرصة شهری دمشق بود (← کندی، ص15). این مسجد محل عبادت و آموزش و قضاوت و، بهویژه در دوران اموی، مرکز سیاسی حکومت اسلامی بود (بهنسی، 1982، ص18). از همان روزگار فتوحات، جامع دمشق محل آموزش بود. خلیفة دوم سه نفر از صحابة حافظ قرآن، ازجمله ابودرداء*، را برای آموزش قرآن به شام فرستاد. به ظن قوی، ابودرداء در جامع دمشق مستقر شد (ملکه ابیض، 1402، ص104). عمربن عبدالعزیز (حک: 99ـ101) عاصمبن عمربن قَتاده* را بهمنظور ذکر جنگهای رسول اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم به این مسجد فرستاده بود (همو، 1406، ص199ـ200). پیش از آغاز نهضت مدرسهسازی در دمشق، این مسجد خود به مدرسهای بزرگ بدل شده بود و همواره بر هر ستونش، شیخی تکیه داده بود و سخن میگفت و جماعتی گرد او سرگرم نوشتن بودند (همانجا). بعدها در قرن پنجم، نخستین مدرسة دمشق، مدرسه صادریه، را در غرب این مسجد ساختند (برنز، ص145). رونق مدرسههای دمشق از جنبه آموزشی این مسجد نکاست و بسیاری از شیوخ مدارس در جامع دمشق نیز درس میدادند (چمبرلین، ص81).منابع: ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ علی منتصر کتانی، بیروت 1395/1975؛ ابنجبیر، رحلة ابنجبیر، دمشق 2004؛ ابنعساکر؛ ابنفضلاللّه عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار: طوائف الفقراءـالصوفیة، چاپ عامر نجار، قاهره 1430/2009؛ ابنفقیه؛ ابنقلانسی، ذیل تاریخ دمشق، چاپ آمد روز، بیروت 1908، چاپ افست قاهره ] 1968[؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، بیروت 1411/1990؛ عبدالرحمانبن اسماعیل ابوشامه، کتاب الروضتین فی اخبار الدولتین النوریة و الصلاحیة، چاپ ابراهیم شمسالدین، بیروت 1422/2002؛ لوطبن یحیی ابومخنف، مقتل الحسین و مصرع اهل بیته و اصحابه فی کربلاء، قم 1312؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهةالمشتاق فی اختراق الآفاق، بیروت 1409/1989؛ بلاذری (بیروت)؛ عفیف بهنسی، «تحقیق فی هویة الابراج و المشاهد فی الجامع الاموی بدمشق»، الحولیات الاثریة العربیة السوریة، ج32، ش1ـ2 (1982)؛ همو، «القاشانی الدمشقی»، در همان، ج35، ش1ـ 2 (1985)؛ همو، «المحراب الاول فی المسجد الاموی»، در همان، ج31، ش1ـ2 (1981)؛ عبدالقادر ریحاوی، جامع دمشق الاموی: التاریخ و التراث و الفن المعماری، دمشق 2004؛ همو، «قبورالعظماء فی دمشق»، مجلة المجمع العلمی العربی، ج34، ش 4 (ربیعالاول 1379)؛ یحیی محمود ساعاتی، الوقف و بنیة المکتبة العربیة: استبطان للمورث الثقافی، ریاض 1416/1996؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ علی طنطاوی، الجامع الاموی فی دمشق، دمشق 1380/1961؛ عبداللّه عبده، الامویون و آثارهم المعماریة فی الشام و العراق و الحجاز و الیمن و مصر و افریقیة، قاهره 1423/2003؛ اکرم حسن علبی، خطط دمشق: دراسة تاریخیة شاملة علی مَدَی الف عام من سنة 400 ه ـ حتی سنة 1400 ه، دمشق 1410/1989؛ علی قیّم، «اضواء تراثیة علی مساجد دمشق»، التراث العربی، سال 14، ش 55ـ56 (ذیقعدة 1414 ـ صفر 1415)؛ زکریابن محمد قزوینی، کتاب آثار البلاد و اخبارالعباد، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1848، چاپ افست ویسبادن 1967؛ مسعودی، مروج(بیروت)؛ مقدسی؛ ملکه ابیض، «تنظیم التعلیم فی المسجد الجامع بدمشق قبل نشوء المدارس»، التراث العربی، ش 22 (جمادیالاولی 1406)؛ همو، «الدور التربوی للمسجد الجامع بدمشق من الفتح حتی عام (86 ه / 705م)»، دراسات تاریخیة، ش7 (ربیعالاول 1402)؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ؛Ross Burns, Damascus: a history, London 2005; Michael Chamberlain, Knowledge and social practice in medieval Damascus, 1190-1350, Cambridge 2002; Keppel Archibald Cameron Creswell, Early Muslim architecture, Oxford 1969, repr. New York 1979; idem, A short account of early Muslim architecture, revised and supplemented by James W. Allan, Aldershot, Engl. 1989; Richard Ettinghausen and Oleg Grabar, The art and architecture of Islam: 650-1250, Harmondsworth, Engl. 1987; Finbarr Barry Flood, The great mosque of Damascus: studies on the makings of an Umayyad visual culture, Leiden 2001; Rafi Grafman and Myriam Rosen-Ayalon, "The two great Syrian Umayyad mosques: Jerusalem and Damascus", Muqarnas, vol.16 (1999); Donald Routledge Hill, Islamic science and engineering, Edinburgh 1993; Robert Hillenbrand, Islamic architeture: form, function and meaning, Edinburgh 1994; Islam: art and architecture, ed. Markus Hattstein and Peter Delius, Königswinter: Könemann, 2004; Hugh Kennedy, "From Polis to Madina: urban change in late antique and early Islamic Syria", Past and present, no.106 (Feb.1985); Richard van Leeuwen, Waqfs and urban structures: the case of Ottoman Damascus, Leiden 1999; Alexandre Papadopoulo, Islam and Muslim art, translated from the French by Robert Erich Wolf, London 1980; Umberto Scerrato, Monuments of civilization Islam, London 1976.6) هنرها. با انتقال مرکز خلافت به دمشق، دورة شکوفایی هنر اسلامی در این شهر آغاز شد. وفور محصولات کشاورزی و منابع طبیعی و مواد خام، ازجمله آهن، فولاد و شیشه و عبور کاروانهای تجاری در مسیر شرق به غرب از دمشق سبب رونق صنایعدستی در دمشقِ دورة اسلامی شد. در این شهر صنعتگران و پیشهوران مختلفی از دیرباز فعالیت میکردند و هر حرفه بازار مخصوصی در دمشق داشت (محاسنه، ص196ـ197؛ پرایس، ص10).دمشق از مهمترین مراکز تولید پارچههای پنبهای، پشمی، و ابریشمی بود. ابریشم طبیعی و پنبه از روم شرقی وارد میشد و در تولید لباسهای فاخر بهکار میرفت. در دورة امویان (حک: 41ـ132)، از پارچة منقوش برای تهیة پوشاک و پرده استفاده میشد. هشامبن عبدالملک (حک: 101ـ105) مجموعهای مشتمل بر دوازدههزار قطعه از این پارچهها گرد آورده بود (محاسنه، ص199؛ جرجیزیدان، ص48؛ بیطار، ص137). طرحهای بیزانسی (روم شرقی) و ساسانیِ روی پارچههای این دورة دمشق گاهی با عباراتی به خط کوفی ترکیب میشد. نمونههایی از این پارچهها با طرحهای زرد و زمینههای سبز دردست است (دیماند، ص240). در دورة امویان، منسوجات دمشق به ایران، افریقا و سواحل دریای مدیترانه و از آنجا به سیسیل و اسپانیا فرستاده میشد. گفته شدهاست که شارلمانی (حک: 800ـ814)، امپراتور روم غربی، فقط پارچههای ابریشمی دمشق و قسطنطنیه را میپسندید (کلاس، ص210). هلندیان در سدههای میانه با پارچههای دمشق آشنا شدند و آنها را دامسکو، منسوب به دمشق، نامیدند (جرجیزیدان، ص48). این پارچهها از جنس ابریشم و دارای حاشیههایی با نقوش تزیینی بودند و گونههای متعددی از آنها تولید میشد، ازجمله اطلس، ثابوری، هرمزی، منیر، مهلّل، و مکعب. این محصولات قرنها برای تولید پوشاک اشراف و آویزهای دیواری، به اروپا صادر میشد. امروزه این پارچهها را از الیاف متنوع و گاهی مصنوعی همچون کتان، پنبه، ابریشم، پشم و نایلون تولید و از آنها در تهیة مبلمان و پوشاک استفاده میکنند (← محاسنه، ص200ـ201). منسوجات زربافت نیز در دمشق تولید میشد. آلاجا یا صایات از منسوجات مشهور دمشق و از جنس پنبه و ابریشم بود و با مرغوبترین رنگدانههای گیاهی، ازجمله حنا و روناس، رنگ میشد (همان، ص199، 204؛ کلاس، ص210ـ211).فرشبافی از دورة امویان در دمشق رواج داشت و در دورة ممالیک شکوفا شد. در سدة دهم، فرش دمشقی توجه اروپاییان، بهویژه اشراف ونیز، را به خود جلب کرد. نمونههایی از این فرشها با طرحهای هندسی و گیاهی و رنگهای قرمز، سبز و زرد در برخی از موزههای اروپا و امریکا محفوظ است (بهنسی، 1986، ص401).درودگران دمشقی با چوبهای صندل، صنوبر، سرو، و سدر ابزار و آلات، در، پنجره، ستون، منبر و گاهی مناره میساختند. خاتمکاری در دمشق از دورة ممالیک آغاز شد. در آن زمان، از صدف، عاج و چوب در قالب طرحهای ساده استفاده میشد؛ این شیوه هنوز رایج است. چوبهای پرکاربرد در این هنر معمولاً گردو، بادام، زردآلو، زیتون، صنوبر، نارنج، سرو، و راش به رنگهای قرمز، زرد، سیاه، و سبز بودند. سوق خشّابین (بازار چوبفروشان) محل تولید و عرضة صنایع چوبی دمشق بود. از آثار چوبی دمشق تابوتی منقوش از چوب گردو به تاریخ 339 با کتیبهای به خط کوفی باقی ماندهاست که در مقبرة سیدهسکینه قرار دارد. همچنین مقصورهای چوبی با تاریخ 483 از قبرستان دمشق بهدست آمده که در موزة ملی دمشق نگهداری میشود و شبیه آثار دورة عباسیان و فاطمیان است (بیطار، ص139؛ محاسنه، ص200ـ201؛ بهنسی، 1986، ص405ـ406؛ اتینگهاوزن و گرابار، ص369؛ روزیطلب و جلالی، ص27ـ28). در دمشق، در سقف بناها نصب قابهای چوبی منقوش بههمراه مقرنسهای چوبی معمول بود. نقش این قابها غالباً گل و گیاه بود و کاربرد آنها از دورة ممالیک بهبعد رایج شد. در قرن نوزدهم، تحتتأثیر اروپاییان، کندهکاری این قابها درشت شد (کینان، ص122، 125، 130).فلزکاری در دمشق، باوجود معادن غنی آهن و سرب در شام و واردات مس از لبنان و فولاد از هند و ارمنستان و آذربایجان، رونق یافت (محاسنه، ص201ـ202). در گذشته نیز بازار مسگران، رویگران و آهنگران از بازارهای مهم دمشق بود (← ابنعساکر، ج67، ص49، 287، ج70، ص284). از دورة امویان، ساخت شمشیر، نیزه، خنجر و پیکان در دمشق رایج بود. همچنین زرنشانی، صیقلکاری و نوشتن آیات و اشعار با آب طلا بر شمشیر رواج داشت. صنعتگران دمشقی بهترین شمشیرها را برای خلفای اموی میساختند؛ از جمله شمشیرهایی برای معاویه (حک: 41ـ60)؛ عمربن عبدالعزیز (حک: 99ـ101)، با تاریخ سال 100، نام عمر و نام سازنده شمشیر؛ و هشامبن عبدالملک با تاریخ 105. همچنین شمشیری ساختهاند که نام عمربن عبدالعزیز، هارونالرشید (حک : 170ـ193)، و سلطاناشرف قایتبای (حک: 873ـ902) بهترتیب روی آن نقش بستهاست. بعضی از این شمشیرها در مجموعة طوپقاپیسرای* در ترکیه محفوظ است (محاسنه، ص202ـ203؛ محمد کردعلی، ص116؛ بهنسی، 1400، ص215ـ217؛ آلن و گیلمور، ص79). در دورة عباسیان (حک: 132ـ656)، شمشیر دمشقی را از فولاد دمشقی میساختند. تیغة این شمشیر نقوشی موّاج و سطحی صاف و ضدزنگ داشت و معمولاً به رنگ خاکستری روشن بود. روش ساخت شمشیرهای دمشقی به اندلس و پس از جنگهای صلیبی، به اروپا راه یافت. در سدة هشتم، تیمور پس از فتح دمشق، بسیاری از صنعتگران و هنرمندان ازجمله شمشیرسازان را به سمرقند، پایتختش، فرستاد که موجب افول شمشیرسازی در دمشق شد. بااینحال، تا اواخر سدة سیزدهم این شمشیرها همچنان ساخته میشدند (بهنسی، 1400، ص217ـ219؛ جرجیزیدان، ص47؛ )سلاحهای جهان اسلام(، ص17).از سدة دوم، مجمری ساختة یعقوببن اسحاق دمشقی با رقم او به خط کوفی در مجموعة داوید*، در دانمارک، موجود است. در سدة پنجم، ناصرخسرو (ص64) از سبوهای بزرگ برنجی دمشقی در بازار قاهره نام بردهاست. در دمشق از آهن، مس، قلع و آلومینیمْ تبر، داس، قفل، دیگ، ابریق و گلدان ساخته میشد. در مسجدجامع دمشق، در و پنجرة آهنی و مسی نیز بهکار رفتهاست. برخی از درهای این مسجد از جنس برنج زرنشان و متعلق به سدة چهارم است. هنرمندان یهودی و مسیحی زینتآلاتی از طلا و نقرة مرصع به سنگهای گرانبهایی چون یاقوت و زمرد میساختند (محاسنه، ص202، 206؛ محمد کردعلی، ص120).در دورة ایوبیان (حک: 567ـ648)، فلزکاران موصل در دمشق، حلب و قاهره در خدمت امیران و شاهزادگان بودند. در این دوره، حسینبن محمد موصلی ابریقی برنجی با تاریخ 657 و نام صلاحالدین یوسف ایوبی (حک: 569ـ589) در دمشق ساختهاست. تصاویر زندگی مسیح و حواریون روی ظروف فلزی این دورة دمشق گویای فعالیت صنعتگران مسیحی است. در دورة ممالیک (حک: 648ـ922)، مرصعکاری و تزیین ظروف فلزی با نقشهای گیاهی، هندسی، انسانی و حیوانی، که گاهی متأثر از طرحهای بینالنهرین بود، و نیز مناظر شکار و جنگ در دمشق رایج شد (دیماند، ص147ـ 149؛ وارد، ص84ـ85؛ لعیبی، ص163؛ ایروین، ص190؛ نیز ← فلزکاری*).شیشهگری، که پیش از اسلام در دمشق رایج بود، در دورة اسلامی بهسبب شفافیت و ظرافت زبانزد شد. در دورههای ایوبی و ممالیک، در کارگاههای شیشهگری دمشق، لالههای باریکی با لبههای برگردان برای چراغها و شمعدانها تولید میشد. در سدة ششم، ظروف مینایی دمشق در رنگهای مختلف و در سدة هفتم، با نقوش انسانی، حیوانی، و گیاهی ساخته و گاهی با کتیبهها آراسته و به اندلس و مصر و اروپا صادر میشد. در سدههای میانه، اروپاییان، بهویژه ونیزیان، از روش شیشهسازی دمشق تقلید کردند؛ بدینترتیب، با تولید محصولات شیشهای ارزانقیمت، صنعت شیشة دمشق بهتدریج ازرونق افتاد (محاسنه، ص201؛ محمد کردعلی، ص119؛ عبدالعزیز حمید و همکاران، ص166ـ167؛ اتینگهاوزن و گرابار، ص374؛ نیز ← شیشه/ شیشهگری*).در دمشق دوران اسلامی، نخست سفالی لعابدار معروف به سفال سیاه و پس از آن، سفالی سرخ با درخشش فلزی از خاکی نرم و چسبناک ساخته میشد. نوعی دیگر از سفال با لایهای از گچ پوشانده و پخته و بعد با لعابی مینایی تزیین میشد. از سفالینههای دمشق گلدانی دردست است با کتیبهای کوفی و لعاب طلایی روی زمینة آبی که به سفارش اسد اسکندری و به دست یوسف دمشقی ساخته شدهاست. در اسناد ونیزیان، از برخی آثار سفالی با صفت دمشقی یاد شدهاست. در دورة عثمانیان، نوعی از سفالینههای ازنیق ترکیه به سفال دمشقی معروف بوده که احتمالاً از دمشق به آنجا وارد شدهاست. از اواخر قرن هفتم، لعابهای زرینفام و طلایی و از نیمة سدة هشتم، ظروفی، بهویژه کوزههایی شبیه سفال چینی، با نقوش گیاهی و حیوانی در دو رنگ سیاه و آبی زیرلعابی در دمشق تولید میشد. در قرن نهم، سفالهایی با نقاشی زیرلعاب و سپس کاشیهای ششضلعی متداول شد. در گذشته، سطح دیوار بیشتر بناهای دمشق را با کاشی میپوشاندند. امروزه در پوشش بناها، کاشیهای سنّتی جای سنگهای رنگین خارجی را گرفتهاست (محاسنه، ص204؛ برند، ص111ـ112؛ لین، ص15ـ16؛ ربیع حامد خلیفه، ص382ـ383؛ نعمت اسماعیل علّام، ص260؛ نیز← سفال/ سفالگری*).کاغذسازی از سدة دوم در دمشق وجود داشت و در آنجا به کمال رسید. در بازارهای ورّاقان، در اطراف مسجدجامع اموی، انواع کاغذ و مرکّب و قلم خریدوفروش میشد. در اوایل سدة سوم، روش ساخت کاغذ از دمشق به اندلس و سیسیل (صقلیّه) راه یافت. در زمان جنگهای صلیبی، تجارت کاغذ دمشقی در اروپای مرکزی و غربی رایج بود و اسیران فرانسوی صنعت ورّاقی را از دمشق به اروپا بردند (محمد کردعلی، ص121ـ122؛ جرجیزیدان، ص47؛ محاسنه، ص206؛ نیز ← کاغذ/ کاغذسازی*).در بازار دباغان دمشق، اغلب یهودیان با پوست و چرمْ زین اسب، کفش، کمربند، غلاف شمشیر، و صندلی میساختند (محاسنه، همانجا). شمعسازی نیز در دمشق رونق داشت و شمعهای بزرگی به اندازة ستون ساخته و در جوانب محراب مساجد و بقاع متبرکه گذاشته میشد. در قرن هشتم، عطرهای دمشق به چین و هند صادر میشد (محمد کردعلی، ص122).هر حرفه در دمشق صنفی خاص داشت. در رأس هر صنف، شیخی با همکاری دیگر ریشسفیدانِ صنفْ حل اختلاف، نمایندگی صنف، مجازات خطاکاران، و انتخاب نوآموزان آن حرفه را برعهده داشت. در مرتبة بعد، استادان هر صنف رویکردهای اصلی آن صنف را تعیین میکردند. در گروه آخر، کارگران به شرط پیشرفت در کار، به طبقة بالاتر ارتقا مییافتند (حیاوی سامرائی، ص86ـ87؛ محاسنه، ص197ـ198).از کتابآرایی* دمشق اطلاع چندانی دردست نیست. نمونههایی از مصحفهایی منسوب به دمشق به خط کوفی از سدة سوم برجا ماندهاست. گویا در دورة ممالیک، نسخههایی برای حامیان مسلمان و مسیحی کتابت و مصور میشد. از غازیبن عبدالرحمان دمشقی، خوشنویس، نسخهای مصور از مقامات حریری، از ابندُرَیهِم موصلی نسخهای از منافعالحیوان محرر و مصور در 755 در دمشق، و از ابنفضلاللّه عمری نسخه دمعةالباکی کتابت 745 در دمشق دردست است. گفته میشود کتابت نسخهای از سُلوانالمُطاع، اثر ابنظفر صقِلی، نیز در دمشق صورت گرفتهاست (بلر، ص329ـ331؛ بلر و بلوم، ص101ـ 103؛ حسنباشا، ص109؛ )وحدت هنر اسلامی(، ص20ـ 21، تصویر؛ نیز ← خطاطی*، بخش 2، قسمت ج: مصر؛ کتابآرایی*).در میان خطاطان معاصر دمشق، مصطفی سباعی (متوفی 1326) در اقلام ایرانی مهارت داشت. یوسف رسا (متوفی 1332) نیز الواحی برای جامع اموی کتابت کرد. دیگر خطاطان دمشق، همچون محمد بدوی الدیرانی (متوفی 1347ش)، محمود الهواری، و عثمان حسین، در اقلام ثلث، دیوانی، نسخ، و رقعة پیرو سباعی و رسا بودند (بهنسی، 1997، ص79).نقاشی دیواری، بهویژه از قرن سیزدهم، در دمشقِ تحت حمایت عثمانیان ظاهر شد (← نقاشی*). سنگتراشان دمشق از زمان رومیها تا دورة عثمانیان، توانایی خود را در حجاری* و حکاکی* نشان دادهاند (کینان، ص137ـ143، 186ـ191؛ نیز برای بازار حکاکان ← ابنعساکر، ج22، ص216، ج45، ص421).موسیقی دمشق در دورة امویان رونق گرفت. بعضی از خلفای اموی موسیقیدانان مشهوری را از نقاط مختلف به دمشق آوردند؛ کسانی چون یونس کاتب، در زمان ولیدبن یزید (حک: 125ـ126)، که کتاب موسیقی او بعدها منبع کتاب الاغانی ابوالفرج اصفهانی شد؛ و سعیدبن مسجّح، که برخی از لحنهای موسیقی ایرانی و رومی را به موسیقی عربی وارد کرد. ابنمُحرِز و ابوعَبّاد مَعبدبن وَهْب از خوانندگان این دوره بودند و ابوالمجدبن ابیالحکم دمشقی نوازندة ارغنون بود (عقیلی، ج1، ص98ـ99، 123، 142؛ رفاعی، ص178، 186؛ شیلواه، ص8، 18). امروزه موسیقیدانان دمشق برخی از نغمههای غربی را با موسیقی عربی آمیخته و سازهای غربی ویولن و فلوت را نیز به آن وارد کردهاند. شیخاحمد ابیخلیل قبانی (1275ـ1320) و عدنانبن ذریل (متولد 1307ش) از موسیقیدانان معاصر دمشقاند. عدنان کتابهایی نیز دربارة تاریخ و فرهنگ موسیقی سوریه منتشر کردهاست (عقیلی، ج3، ص31، 69؛ دوئرتی، ص104ـ105).در تماشاخانههای دمشق، نمایشهای عروسکی قرهگُز* و خَیالالظل* اجرا میشود (نیز ← نمایش عروسکی*). درگذشته، نوازندگان و خوانندگان در تماشاخانههای القوتلی، زَهرةُ دمشق، و حدیقةالامه، برنامه اجرا میکردند. تماشاخانة حدیقة مسمار تا بعد از جنگ جهانی اول (1332ـ1337/ 1914ـ1918) برجا بود، سپس طبق اصول تماشاخانههای غربی بازسازی و فیلمهای ناطق در آن پخش شد. ابوخلیل دمشقی قبانی (متوفی 1321)، بازیگر و خوانندة مشهور دمشقی، برای نخستینبار نمایشهایی را با داستان عربی آمیخت و آنها را با رقص و موسیقی در سوریه و مصر اجرا کرد (← علاف، ص233ـ238).نخستین تصاویر متحرک در دمشق در 1330، به همت حبیب شماس بهنمایش درآمد. در 1334، اولین سینما را جمالپاشا، حاکم وقت سوریه، در این شهر دایر کرد. مراحل کامل فیلمبرداری و چاپ و ظهور فیلم از 1351ش با تلاش نورالدین رمضان راهاندازی شد. رشید جلال (متوفی 1362ش)، اسماعیل اَنزور (متوفی 1360ش)، یوسف فهده (متوفی 1356ش)، و نزیه الشهبندر (متوفی 1376ش) از پیشگامان سینما در دمشقاند. از 1358ش جشنوارة بینالمللی فیلم هر سال در دمشق برگزار میشود (محمد قاسم خلیل، ص4ـ5، 15، 36ـ37، 42ـ45؛ دوئرتی، ص105).در قرن یازدهم، بازار هنرها و صنایع دمشق همچنان فعال بود و بهسبب توقف حجاج در آن شهر، تجارت رونق داشت و تاجران اروپایی کالاهای تولیدی خود را در دمشق بهفروش میرساندند (← لوران آرویویی، ص29، 67ـ70). وفور محصولات فرانسوی، انگلیسی، روسی، و امریکایی موجب رکود صنایعدستی دمشق، بهویژه نساجی و رنگرزی شد. در این قرون، غالباً مسیحیان و یهودیان واردکنندگان اصلی کالاهای خارجی بودند. امروز بسیاری از بازارهای صنایعدستی سوریه در دمشق قرار دارند و کمابیش فعالاند. برخی از کالاهای تولیدی این بازارها عبارتاند از: تعویذ، چشمزخم، خاتمکاری، ادوات چوبی آشپزخانه، شمشیر، نیزه، خنجر تزیینی، آلات موسیقی سنّتی، آثار سفالی، سماور، منقل، ظروف بزرگ، انواع چراغ، زین و یراق اسب، پارچههای ابریشمی و پشمی، و شیشههای دستساز ساده و نقشدار و تراشدار (← شهابی، ص162ـ164، 208ـ212، 251، 441، 503؛ عبدالکریم رافق، ص118ـ119، 146ـ148).در 1375ش/ 1996، نخستین همایش بینالمللی هنرهای دستی سوریه با همکاری مرکز تحقیقات تاریخ و هنر و فرهنگ اسلامی (ارسیکا)، واقع در استانبول، وزارت فرهنگ سوریه و یونسکو، بهمنظور احیا و توسعة هنرهای دستی سوریه برپا شد و در آن، در کنار کارگاههای علمی، آثار خوشنویسی، صنایعدستی، و رقصهای محلی نمایش دادهشد (اضواء حول فعالیات الندوة الدولیة الاولی لفنون الزخرفة، ص1، 10ـ16).موزة ملی دمشق در 1337 با نمایش پیکرهها، مُهرها، جواهرات و زینتآلات، اسلحه، مسکوکات، منسوجات، آثار سفالی و شیشهای، موزاییک، نقاشی، و نسخههای خطی در بخشهای آثار شرقی، کلاسیک یونانی و رومی، عربی اسلامی، و هنر معاصر تأسیس شد. در موزة دیگر دمشق، که بنایی از سدة دوازدهم است، اسناد تاریخی دمشق نگهداری میشود (قبانی، ص93ـ96).منابع: ابنعساکر؛ اضواء حول فعالیاتالندوة الدولیة الاولی لفنون الزخرفة فی حرف العالم الاسلامی الیدویة (دمشق 5 ـ 10 کانونالثانی/ ینایر 1997)، استانبول: مرکزالابحاث للتاریخ و الفنون و الثقافة الاسلامیة، ]بیتا.[؛ رابرت ایروین، هنر اسلامی، ترجمة رویا آزادفر، تهران 1388ش؛ عفیف بهنسی، الشام: لمحات آثاریة و فنیة، بغداد 1400/1980؛ همو، الفنالاسلامی، دمشق 1986؛ همو، «فنالخط العربی»، در الفن العربی الاسلامی، ج3، تونس: المنظمة العربیة للتربیة و الثقافة و العلوم، 1997؛ امینه بیطار، «الحیاةالاقتصادیة فی بلادالشام بین سنتی 132 و 359ه»، دراسات تاریخیة، ش 3 (صفر 1401)؛ کریستین پرایس، تاریخ هنر اسلامی، ترجم مسعود رجبنیا، تهران 1347ش؛ جرجیزیدان، «دمشقالشام: تاریخها و آثارها و احوالها الاجتماعیة و الاقتصادیة و العلمیة، من رحلة جرجیزیدان»، در دمشق: مقالات مجموعة، ]اعداد[ احمد غسّان سبانو، ج1، ]دمشق[: دارقتیبة، 1985؛ حسنباشا، التصویر الاسلامی فی العصور الوسطی، قاهره ?] 1959[؛ فراس سلیم حیاویسامرائی، التقالید و العادات الدمشقیة خلال عهود السلجوقیین، الزنکیین، الایوبیین، دمشق 2004؛ تری دوئرتی، سوریه، ترجمة مهسا خلیلی، تهران 1385ش؛ موریس اسون دیماند، راهنمای صنایع اسلامی، ترجمة عبداللّه فریار، تهران 1365ش؛ ربیع حامد خلیفه، الفنونالاسلامیة فی العصر العثمانی، قاهره 2007؛ انور رفاعی، تاریخ الفن عندالعرب و المسلمین، ]دمشق[ 1397/ 1977؛ غلامرضا روزیطلب و ناهید جلالی، هنر خاتم، تهران 1382ش؛ قتیبه شهابی، اسواق دمشق القدیمة و مشیداتها التاریخیة، دمشق 1990؛ عبدالعزیز حمید، صلاح عبیدی، و احمد قاسم، الفنونالزخرفیة العربیة الاسلامیة، بغداد 1982؛ عبدالکریم رافق، «الاقتصاد الدمشقی فی مواجهة الاقتصاد الاوربی فی القرن التاسع عشر»، دراسات تاریخیة، ش 17 و 18 (آب ـ تشرینالثانی 1984)؛ مجدی عقیلی، السماع عندالعرب، ]دمشق ?1966ـ 1979[؛ احمد حلمی علاف، دمشق فی مطلع القرن العشرین، چاپ علی جمیل نعیسة، ]دمشق ?1396/ 1976[؛ صباح قبانی، سوریة، دمشق: وزارةالسیاحة، 1987؛ جوزیف کلاس، دمشق الفیحاء: ارض الرسل و الانبیاء موطن العلم و العلماء و راحةالشعر و الشعراء، دمشق 2008؛ شاکر لعیبی، الفن الاسلامی و المسیحیة العربیة: دورالمسیحیین العرب فی تکوین الفن الاسلامی، بیروت 2001؛ لوران آرویویی، وصف دمشق فی القرن السابع عشر (1660م ـ 1701ه) من مذکرات الرحالة الفرنسی الفارس دارفیو، ترجمة و تعلیق احمد ایبش، دمشق 1403/1982؛ محمدحسین محاسنه، تاریخ مدینة دمشق خلالالحکم الفاطمی، دمشق 2001؛ محمد قاسم خلیل، ذاکرة السینما فی سوریة، دمشق 2003؛ محمد کردعلی، دمشق: مدینة السحر و الشعر، دمشق 1404/1984؛ ناصرخسرو، سفرنامه ناصرخسرو، چاپ نادر وزینپور، تهران 1367ش؛ نعمتاسماعیل علّام، هنرهای خاورمیانه در دوران اسلامی، ترجمة عباسعلی تفضلی، مشهد 1382ش؛James Allan and Brian Gilmour, Persian steel: the Tanavoli Collection, Oxford 2000; Sheila S. Blair, Islamic calligraphy, Edinburgh 2007; Sheila S. Blair and Jonathan M. Bloom, The art and architecture of Islam: 1250-1800, New Haven, Conn. 1995; Barbara Brend, Islamic art, London 2001; Richard Ettinghausen and Oleg Grabar, The art and architecture of Islam: 650-1250, Harmondsworth, Engl. 1987; Brigid Keenan, Damascus: hidden treasurs of the old city, photographs by Tim Beddow, London 2000; Arthur Lane, Later Islamic pottery: Persia, Syria, Egypt, Turkey, London 1971; Amnon Shiloah, Music in the world of Islam: a socio-cultural study, Aldershot. Engl. 1995; The Unity of Islamic art: an exhibition to inaugurate The Islamic Art Gallery of the King Faisal Center for Research and Islamic Studies, Riyadh, Saudi Arabia, 1405AH/ 1985AD, Riyadh: King Faisal Center for Research and Islamic Studies, 1985; Rachel Ward, Islamic metalwork, New York 1993; Weapons of the Islamic world: swords & armour, exhibition held at The Islamic Gallery in King Faisal Foundation Center, Riyadh, 1991, Riyadh: King Faisal Center for Research and Islamic Studies, [n.d.].7) آموزش و فرهنگ. تا پیش از ورود مسلمانان، فرهنگ هلنی و زبان یونانی و رومی و فرهنگ و زبان آرامی و سریانی و سامی عناصر فرهنگی مهم و متمایز دمشق بودند. در پی ورود فاتحان مسلمان، بهتدریج فرهنگ و زبان آرامی در فرهنگ اسلامی و زبان عربی، که آن نیز ریشهای سامی داشت، ادغام شد و مقدمة افول فرهنگ یونانی ـ رومی فراهم آمد (د.اسلام، چاپ دوم، ج2، ص280). از این پس، بر اثر همنشینی ساکنان دمشق با فاتحان عرب و نیز تحتتأثیر همگرایی دینی، فرهنگی جدید شکل گرفت. یعقوبیان (مسیحیان مونوفیزیتی) دمشق مسلمانان را همانند شاخهای از مسیحیان میپنداشتند، زیرا به آنان بیش از کلیسای بیزانسی آزادی دینی میدادند و مسلمانان نیز بهواسطة برخی تعالیم قرآنی و اسلامی، دمشق را شهری مقدس میدانستند که اماکن زیارتی را در خود جای دادهاست، از جمله غارهای آدم، هابیل (مغارةالدم) و جبرئیل (در کوه قاسیون)، زادگاه ابراهیم و قدمگاه عیسی (هروی، ص11؛ نیز← نیکلا زیاده، ص16، 18ـ19؛ د.اسلام، همانجا؛ بخش اول مقاله). بااینحال، در سدة اول، بین مسلمانان و مسیحیان رویاروییهایی اعتقادی ـ جدلی رخ دادهاست (← خلیل داود زَرو، ص124ـ125).گرچه دمشق از همان سال آغاز فتح در اختیار فرزندان ابوسفیان قرار گرفت و بهزودی به پایگاه و پایتخت امویان بدل شد، اقامت شمار درخور توجهی از صحابیان در این شهر و اهتمام آنان به تعلیم قرآن و مسایل دینی این شهر را در شمار نخستین کانونهای فعالیتهای آموزشی و فرهنگی مسلمانان درآورد. این فعالیتها را دستکم در دو دورة جداگانه میتوان ردگیری کرد: دورة امویان که عصر شکلگیری و گسترش آنها بود؛ و ادوار بعدی که خود تابع وضع و رویکرد سلسلههای حکومتگر بر دمشق بودهاست (← بخش اول مقاله).الف) دورة امویان: تعلیم قرائت قرآن در دمشق با ورود صحابیان پیامبر به این شهر گزارش شده و کهنترین گزارش دربارة آموزش ابودَرداء* انصاری خزرجی، از صحابیان (متوفی حـ32)، است که با همکاری افراد آگاه به تعلیم قرائت، هر روز به صدها تن در مسجد پس از اقامه نماز میپرداختند (← ابنعساکر، ج1، ص328؛ ابنجزری، ج1، ص606ـ 607). در اختلاف قرائت سپاهیان مسلمان در جنگ ارمینیه در سال 30، اهالی دمشق قرائت خود را بهتر از قرائت اهالی شهرهای دیگر میدانستند (طبری، ج1، ص26؛ ابناثیر، ج3، ص111) که نشانة اهمیت آموزش صحیح قرائت قرآن است. برخی از استادان قرائت قرآن پس از ابودرداء عبارت بودند از: ابنعامر* (متوفی 118)، که شیوة قرائت او تا حدود پنج قرن مبنای قرائت دمشق بود؛ یحییبن حارث ذماری، ملقب به شیخ قرائت دمشق، که گفته شدهاست مردم نسخههای قرآنی خویش را براساس قرائت ذماری اصلاح میکردند؛ و ابوادریس خَولانی* (متوفی 80؛ ← ابنقتیبه، 1407، ص295؛ دانی، ص5ـ7؛ ابنعساکر، همانجا؛ ابنجزری، ج1، ص292، 301، 424، 513ـ514، ج2، ص367ـ368).قصص قرآنی نیز اهمیت ویژهای داشت؛ در این دوران، اشارات قرآنی با استفاده از منابع مسیحی و یهودی شرح و بسط داده میشد و کمکم به موضوعی مستقل بدل شد. گزارش شدهاست ابوادریس خولانی، که عبدالملکبن مروان (حک: 65ـ86) او را بهطور رسمی بر تعلیم قرآن گمارده بود، پس از تعلیم قرائت، ایستاده به بیان قصص میپرداخت (← ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61ـ80 هـ.، ص544؛ نیز ← خلیل داود زرو، ص25).در این دوره، وعظ و ذکر حدیث نیز رواج داشت. از مشهورترین واعظان این دوره بلالبن سعد است که خطبههای بلیغی در این شهر ایراد میکرد (← ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 101ـ120هـ.، ص327). همچنین در این دوره، برخی چون اوزاعی* (فقیه و زاهد مشهور امویان؛ متوفی 157) و یحیی ذماری به ذکر احادیث میپرداختند (← ذهبی، تاریخالاسلام، حوادث و وفیات 141ـ160هـ.، ص484؛ ابنحجر عسقلانی، ج11، ص164). البته در دمشق، مانند دیگر مناطق شام، قرآن در صدر توجه اهل علم بود و به تعلیم حدیث کمتر توجه میشد (← خلیل داود زرو، ص63). بااینحال، بهسبب وجود افرادی مانند ابودرداء و محمدبن مسلم زُهری* (متوفی 124) در دمشق طلاب حدیث از دیگر شهرها به قصد سماع حدیث از ایشان به آنجا میآمدند (← طبری، ج1، ص33، 94). نگارش احادیث در اواخر سدة اول و در سدة دوم در دمشق گزارش شدهاست (← جاحظ، ج2، ص290؛ طبری، ج1، ص76؛ خطیب بغدادی، ص45، 108) و از اجازات صادرشده در دمشق در دورة تابعین نیز اطلاعاتی دردست است (← طبری، ج2، ص178ـ179). در این دوره، به علت نفوذ دستگاه خلافت امویان، برخی احادیث با انگیزههای سیاسی به نفع حاکمان اموی جعل میشد، چنانکه احمدبن عُمَیر دمشقی، حدیث منقول از عبداللهبن جابر طَرسوسی در مدح معاویه را انکار کردهاست (← ابنعساکر، ج27، ص235).فقه دیگر موضوع رایج در محافل علمی دمشق بود. ابودرداء، که امر قضای دمشق را برعهده داشت، فتواهایی براساس آیات قرآنی صادر میکرد (← طبری، ج9، ص579؛ ابنعساکر، ج47، ص102). در میان فقهای بعدی دمشق، همچون عمربن عبدالعزیز و مَکحول، اجتهاد به رأی و قیاس نیز دیده میشود (← ابویوسف، ص175) و مکتب فقهی دمشق حد میانة مکاتب فقهی حدیثگرای مدینه و رأیگرای عراق دانسته شدهاست (خلیل داود زرو، ص101). تعلیم فقه با رویکردی حدیثی در همین دوران در دمشق رایج بود و به گزارش منابع، مکحول و اوزاعی فقه و حدیث تعلیم میدادند (برای نمونه← ابواسحاق شیرازی، ص74ـ75؛ ابنحجر عسقلانی، ج4، ص226). از سدة دوم، مذهب فقهی اوزاعی در این شهر تثبیت یافت و تا نیمة اول سدة چهارم موجودیت خود را حفظ کرد (← مقدسی، ص179؛ ابنطولون، ص31). اوزاعی، کتابهای فقهی السنن فی الفقه و المسائل فی الفقه را تألیف کرد (ابنندیم، ج2، جزء1، ص93).دمشق از نخستین مراکز ظهور اندیشههای کلامی در جهان اسلام بود، مکتب قدریه* با ظهور غَیلان دمشقی* (متوفی 125)، و مکتب فکری جبریه با تلاشهای فکری جَعدبن دِرهَم* شکل گرفت. فرقهای از حُلولیه* با نام حُلمانیه به رهبری ابوحُلمان دمشقی نیز در دمشق حضور داشتند (← بغدادی، ص70، 138، 167؛ ابنجوزی، ص140).بهسبب حضور عالمانی چون یوحنای دمشقی*، سَرجون (پدر یوحنا) و آتاناسیوس (اثناسیوس) رهاوی، که با زبان یونانی و سریانی و مباحث کلام مسیحی آشنا بودند، و همچنین سه پزشک مشهور حارثبن کلده*، ابوالحکم (پدر حکم دمشقی) و ابناُثال* در دمشق، این شهر یکی از مراکز انتقال علوم و دستاوردهای فکری یونانی به تمدن اسلامی بودهاست (← ابنابیاصیبعه، ص161، 171، 175، 177).علاوه بر تعلیم و ترویج این علوم و آموزهها، که در سطح عامتر و عموماً در مساجد صورت میگرفت، تعلیم برخی علوم ضروری مانند نحو، انساب، سیرة پیامبر و سلوک اجتماعی بهطور اختصاصی به فرزندان خلفا و امیران و بزرگان نیز معمول و آموزش آنها برعهدة افرادی با عنوان مؤدب بود. دَغفَلبن حنظله* (متوفی 65) به فرمان معاویه انساب را به یزید آموزش میداد (ابنعساکر، ج17، ص291ـ292) و عبدالملکبن مروان نیز به مؤدب فرزندان خود وصیت کرده بود به آنان آداب درست زیستن را یاد دهد (← ابنقتیبه، 1985، ج1، جزء2، ص182ـ183). از مشهورترین مؤدبان این دوره، عبدالحمید کاتب*، مؤدب ولیدبن یزید، بودهاست (← جاحظ، ج1، ص251).ب) دورة پس از امویان. با سقوط امویان و انتقال مرکز خلافت به بغداد، همچنان برخی از جنبههای علمی و فرهنگی دمشق مانند گذشته در جریان بود، چنانکه تعلیم مذهب فقهی اوزاعی در دمشق ادامه یافت (← ابنطولون، همانجا). در پی انتقال مرکز خلافت از دمشق، در قرون اولیة حکومت عباسیان (حک: 132ـ656) و پیش از استقلال حکومتهای حاشیهای و محلی شام در اواخر سدة پنجم، فعالیتهای فرهنگی و آموزشی رونق چندانی نداشت. در سایة آرامش نسبی دورة اتابکان دمشق یا بوریان (حک: 497ـ549)، فعالیتهای فکری و علمی دمشق بیشتر رونق یافت. در این دوره، نهضت ساخت مدارس، که پیشتر در ایران و عراق رواج یافته بود، به دمشق راه یافت و در 491، شجاعالدوله صادربن عبداللّه مدرسة صادریه را برای تعلیم فقه و علوم اسلامی به پیروان مذهب حنفی بنا کرد. پس از آن، در 514، مدرسة اَمینیّه* برای طلاب شافعی تأسیس شد (نُعَیمی دمشقی، 1410، ج1، ص132ـ133، 413؛ نیز ← همو، 1946، مقدمة صلاحالدین منجّد، ص7). در دورة زنگیان (حک: 521ـ624)، در دمشق ساخت مدارس فقهی و حدیثی در جهت ترویج تسنن، بهویژه در برابر دعاوی سیاسی و اجتماعی رونق بیشتری گرفت (← ابنکثیر، ج13، ص124؛ نیز ← نعیمی دمشقی، 1946، همان مقدمه، ص11؛ نیکلا زیاده، ص175). برای طلاب شافعی مدارسی ساخته شد، ازجمله: کلاسه (تأسیس 555)، نوریه (تأسیس 560)، و عادلیه* که ظاهراً در 567، به فرمان نورالدین محمودبن زنگی بنای آن آغاز شد و در زمان ملک عادل اول (پادشاه ایوبی) بهپایان رسید (← ابنکثیر، ج12، ص270؛ ابنبطوطه، ج1، ص113؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص271ـ 279، 340، 466).در این دوره، در کنار آموزشهای فقهی به آموزش طب نیز توجه میشد، چنانکه در بیمارستان نوریه، علاوه بر مداوای بیماران، طب نیز به داوطلبان آموزش داده میشد (← ابنابیاصیبعه، ص628).ساخت مدارس و مراکز آموزشی در دمشق، در دورة ایوبیان* به شکل بارزتری در مقایسه با دورة زنگیان ادامه یافت و این شهر، که چندی تحت سلطة باطنیان، قرمطیان و فاطمیان بود، در سدة هفتم یکی از پیشروترین شهرهای اسلامی در گسترش حدیث، فقه شافعی و سایر مذاهب اهل سنّت و کلام اشعری شد (← ادامة مقاله). با ورود خاندانهای مشهور بنوعَساکِر شافعی و بنوقُدامه حنبلی (← قدامه*، آل) به دمشق در این دوره، که هر دو از محلة صالحیة کوه قاسیون بودند، این دو مذهب در دمشق رواج بسیاری یافت. ابوالقاسم علیبن حسنبن هبةاللّه معروف به ابنعساکر (متوفی 571؛ ← ابنعساکر*)، مدرّس اولین دارالحدیث* دمشق یعنی دارالحدیث نوریه* بود (← نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص74ـ75، ج2، ص87؛ ابنعماد، ج4، ص347؛ ← نوریه*، دارالحدیث). علاوهبر فعالیتهای علمی این دو خاندان، مراکز آموزشی بسیاری مستقیماً تحت نفوذ خاندان ایوبی و امیرزادگان و حتی زنان برجستة آنان ساخته شد که در بسیاری از آنها آرامگاه سازنده یا افرادی از خاندان ایوبی قرار داشت، از جمله: عزیزیه که از اولین و مهمترین مدارس دورة ایوبیان دمشق بود که پسران صلاحالدین ایوبی در ضلع شمالی جامع دمشق بنا کردند و جسد صلاحالدین را برای دفن بدان انتقال دادند (← ابنخلّکان، ج7، ص239؛ ابنکثیر، ج13، ص12؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص290).ربیعهخاتون (متوفی643)، خواهر صلاحالدین و همسر ملکمظفرالدین (حاکم اربیل)، مدرسة صاحبیه را برای فقهای حنبلی (← ذهبی، سیر، ج22، ص335؛ ابنکثیر، ج12، ص317؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج2، ص62؛ ابنعماد، ج5، ص165) و سِتّالشام زمرّد خاتون (متوفی 616)، دیگر خواهر صلاحالدین و همسر ناصرالدین محمدبن اسدالدین شیرکوه والی حمص (متوفی 581)، پس از درگذشت همسرش، در دمشق مدرسة شامیة بَرّانیه را برپا کرد (← ذهبی، سیر، ج22، ص96؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص208؛ نیز← شامیه*، مدرسه). مادر صالح اسماعیل، حاکم دمشق، مدرسة صالحیه را نزدیک بیمارستان نوریه بهمنظور تبدیل آن به یک آرامگاه خانوادگی بنا کرد، این مدرسه بهواسطة کرسی فقه شافعی و اجتماع قاریان پرآوازه شهرت یافت (← نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص239ـ246). از دیگر مدارس دمشق در این دوره، معظمیه (← ابنکثیر، ج13، ص44؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص445) و بدریة (نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص365) است. هرچند بیشتر مدارس دمشق در این دوره برای فقهای شافعی برپا میشد، دیگر مذاهب نیز از مدارس بیبهره نبودند و گاه نیز یک مدرسه به فقهای چند مذهب تخصیص مییافت. عَذراخاتون، دختر شاهنشاهبن نجمالدین، مدرسة عذراویه را در 593 برای فقهای حنفی و شافعی برپا کرد (← ابنخلّکان، ج2، ص453؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص283).برخی عالمان برجستة دورة ایوبیان با ثروت شخصی خویش مدرسهای میساختند و موقوفات برای آن تعیین میکردند، چنانکه محمدبن ابوالفضل دولَعی (متوفی 653)، خطیب جامع دمشق، در 598 مدرسة دولعیه را بنا نهاد و خود به تدریس در آن مشغول شد (← ابنشداد، ج2، قسم 1، ص234؛ ابنتغری بردی، ج6، ص302؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص182).در دورة ایوبیان، در دمشق ساخت مدارس چنان رواج داشت که بهرغم افول نسبی علوم عقلی و تجربی در برابر علوم نقلی در آن دوران (← ابوشامه، ج5، ص49ـ50، 84ـ85)، مراکزی با عنوان مدرسه* برای تدریس طب در این شهر پدید آمدند، از جمله مدرسة دَخواریه* که با هزینة شخصی عبدالرحیمبن علیبن حامد، معروف به دخوار* (متوفی 628)، پزشک مشهور دمشق، در محل خانة وی برپا گشت که بههمراه املاک دیگر از جانب وی وقف تدریس طب شده بود (← ابنابیاصیبعه، ص728ـ735؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج2، ص101) و دَنیسَرِیّه، ساختة طبیب و شاعر شافعیمذهب، عمادالدین محمدبن عباس ربعی دنیسری (نعیمی دمشقی، 1410، ج2، ص104ـ106).در این دوره، فضای دمشق برای شکوفایی برخی گرایشها و اندیشههای صوفیانه مناسب بود، چنانکه ابنعَرَبی* (متوفی 638) بیش از بیست سال، یعنی تا پایان عمر، در این شهر اقامت داشت و مهمترین آثارش چون الفتوحات المکیة و فصوصالحکم را در این شهر نوشت (← نیکلا زیاده، ص184، 190ـ191).آموزشهای فقهی در عصر ممالیک، بهویژه فقه حنبلی، در پی مهاجرت خاندان ابنتیمیه و ابنقدامه به دمشق، در این شهر رونق گرفت (همان، ص184ـ185، 202ـ203). مخالفتهای ابنتیمیّه با تصوف و آرای اشاعره، که در اختلافات دیرین اشاعره و حنابله ریشه داشت، موقعیت تصوف و اشاعره را بهشدت با تهدید مواجه ساخت (همان، ص209ـ210).ساخت مدارس در دورة ممالیک نیز ادامه یافت و ظاهریه، مهمترین مدرسة این دوره در دمشق، به فرمان ملکسعید، فرزند بَیبَرس اول، در محل خانة العقیقی برپا شد که سابقاً محل سکونت نجمالدین ایوب (پدر صلاحالدین)، بود و قبر ملکظاهر نیز در همانجا قرار داشت (سبکی، ج7، ص342؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص263؛ نیز← ظاهریه*، مدرسه). ساخت دارالقرآنها، که نخست با نام رشائیه در سال 400 در دمشق ایجاد شده بودند، در دورة ممالیک نیز ادامه یافت، از جمله دارالقرآن و دارالحدیث تَنکِزیّه* (نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص91ـ94؛ نیز ← همو، 1946، همان مقدمه، ص9).مرکزیت علمی و فرهنگی دمشق در ادوار ایوبی و ممالیک، زمینه را برای گردآوردن و نوشتن بسیاری از دستاوردهای علمی و فرهنگی تمدن اسلامی در مجموعههای بزرگ علمی در حوزههای مختلف علوم اسلامی پدید آورد، مانند: المغنی ابنقدامه (متوفی 486)، در فقه اهل تسنن بهویژه مذهب مالکی؛ الکامل فی التاریخ ابناثیر (متوفی 630)، البدایة و النهایة ابنکثیر (متوفی 774) و تاریخ الاسلام ذَهَبی (متوفی 748 یا 753)، در تاریخ و تاریخ فرهنگی اسلام؛ و مسالک الأبصار ابنفضلاللّه عُمَری (متوفی 749) که درواقع دایرةالمعارف است (نیکلا زیاده، ص204ـ206). عبدالقادربن محمد نُعَیمی* دمشقی (متوفی 927)، محدّث و مورخ دمشقی، در اثرش با نام تنبیه الطالب و الدارس فی احوال دورالقرآن و الحدیث و المدارس، اطلاعات ارزشمندی در باب تاریخ فرهنگی و اجتماعی دمشق از سدة پنجم تا دهم بهویژه دربارة مدارس، دارالقرآنها، دارالحدیثها و حتی خانقاهها، رباطها، زوایا، تربتها و مساجد به دست دادهاست (← نعیمی دمشقی، 1946، همان مقدمه، ص17ـ19).بنابر آمار نیکلا زیاده (ص185ـ186)، در دورة ممالیک، 135 دانشمند برجستة مسلمان در رشتههای مختلف علمی، بهویژه علوم اسلامی، در دمشق مشغول بودند. در این مدت بیش از نهصد عنوان کتاب در دمشق تألیف شد.همزمان با استیلای عثمانیان بر دمشق، جایگاه اجتماعی حنابله در برابر حمایتهای عثمانیان از مذهب حنفی تنزل یافت (همان، ص220). فرقههای صوفیانه، بهویژه مولویه، نیز تحت حمایت عثمانیان قرار گرفتند، چنانکه به فرمان سلیم اول (حک: 918ـ926) زاویهای برای اطعام صوفیان مولویه در کنار ضریح ابنعربی برپا شد (همانجا؛ ریحاوی، ص83). در این دوره، با حمایت حاکمیت از مراکز مذهبی و آموزشی غیر مدرسهای، نظام آموزشی مبتنی بر تعلیم فقه و حدیث رونق خود را در مدارس ازدست داد (نعیمی دمشقی، 1946، همان مقدمه، ص14)، در این زمینه میتوان به تأسیس جامعی در دورة سلطانسلیم در جوار تربت ابنعربی، تأسیس تکیه و جامع سلیمانیه به فرمان سلیمان قانونی (حک: 926ـ974)، تأسیس جامع درویشیه و تکیه و جامع نقشبندی و برپایی تکیة دراویش مولویه در کنار جامع تنکز اشاره کرد (ریحاوی، همانجا؛ د.اسلام، ج2، ص288).دمشق، در دورة عثمانی، از اولین شهرهای جهان اسلام بود که تحتتأثیر عناصر فرهنگی غرب و نیز نظام آموزشی جدید به شیوة غربی قرار گرفت. در این زمینه میتوان به تأسیس مدرسة لازاریستها در 1189/1775، سیاستهای تجددطلبانة ابراهیمپاشا (فرزند محمدعلی پاشا) در جواز ورود اروپاییان با لباسهای خاص خود به دمشق، تبدیل مدرسة تنکزیه به کالجی نظامی با شیوههای آموزشی جدید، تأسیس مدرسه پروتستانها در 1269/1853 و کالج یسوعیها در 1289/1872 اشاره کرد (د.اسلام، همانجا). از اواخر سدة سیزدهم، دمشق در گسترش جنبش ملیگرایی عربی بسیار تأثیرگذار بود و بارزترین جنبة این امر فعالیتهای گروههای ملیگرایی چون اَلفَتات و العهد و حضور امیرفیصل در این شهر برای رهبری جنبش استقلال عربی برضد سلطة عثمانیها است (همان، ج2، ص289).در سدة چهاردهم، عناصر بیشتری از فرهنگ و زندگی غربی مانند سینما، رادیو و تلویزیون به این شهر راه یافتند و مؤسسات آموزشی جدیدی مانند دانشگاه سوریه ساخته شد که تا 1339ش دارای حدود دههزار دانشجو در شش دانشکده بود. با این حال میراث برجایمانده از قرون پیشین تمدن اسلامی در این شهر احیا شد، چنانکه المجمع العلمی العربی در 1337، در مدرسة عادلیه و کتابخانة ملی سوریه با بیش از هشتهزار نسخة خطی در مدرسة ظاهریه تأسیس شدند و میراث مکتوب اسلامی این شهر نیز در مراکز انتشاراتی مختلف بهچاپ رسیدند (همان، ج2، ص289ـ290).منابع: ابنابیاصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت ] 1965[؛ ابناثیر؛ ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ ابنتغری بردی؛ ابنجزری، غایة النهایة فی طبقات القرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره ]بیتا.[؛ ابنجوزی، تلبیس ابلیس، چاپ محمد صباح، بیروت 1409/1989؛ ابنحجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد، دکن 1325ـ1327؛ ابنخلّکان؛ ابنشداد، الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراء الشام و الجزیرة، ج2، قسم 1، چاپ سامی دهان، دمشق 1375/1956؛ ابنطولون، قضاة دمشق، چاپ صلاحالدین منجد، دمشق 1956؛ ابنعساکر؛ ابنعماد؛ ابنقتیبه، عیون الاخبار، چاپ یوسف علی طویل و مفید محمد قمیحه، بیروت ?] 1985[؛ همو، المعارف، بیروت 1407/1987؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، بیروت 1411/1990؛ ابنندیم؛ ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، چاپ احسان عباس، بیروت 1401/1981؛ عبدالرحمانبن اسماعیل ابوشامه، کتاب الروضتین فی اخبار الدولتینالنوریة و الصلاحیة، ج:5 تراجم رجال القرنین السادس و السابع، المعروف بالذیل علی الروضتین، چاپ ابراهیم شمسالدین، بیروت 1422/ 2002؛ یعقوببن ابراهیم ابویوسف، کتاب الخراج، قاهره 1352؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ طه عبدالرؤوف سعد، قاهره ]بیتا.[؛ عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ?]1367/ 1948[؛ احمدبن علی خطیب بغدادی، تقیید العلم، چاپ یوسف عش، ]بیروت[ 1974؛ خلیل داود زَرو، الحیاة العلمیة فی الشام فی القرنین الاول و الثانی للهجرة، بیروت 1971؛ عثمانبن سعید دانی، کتاب التیسیر فی القراءات السبع، چاپ اوتو پرتسل، استانبول 1930؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، حوادث و وفیات 61ـ80ه . و حوادث و وفیات 101ـ 120هـ.، 1410/1990، حوادث و وفیات 141ـ160هـ.، 1408/ 1988؛ همو، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/ 1981ـ 1988؛ عبدالقادر ریحاوی، مدینة دمشق: تاریخها و تراثها و تطورها العمرانی و المعماری، دمشق 1416/ 1996؛ عبدالوهاببن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، چاپ عبدالفتاح محمد حلو و محمودمحمد طناحی، جیزه، مصر 1413/1992؛ طبری، جامع؛ مقدسی؛ عبدالقادربن محمد نُعَیمی دمشقی، الدارس فی تاریخ المدارس، بیروت 1410/1990؛ همو، دورالقرآن فی دمشق، چاپ صلاحالدین منجد، بیروت ?] 1946[؛ نیکلا زیاده، دمشق فی عصر الممالیک، بیروت 1966؛ علیبن ابیبکر هروی، کتابالاشارات الی معرفة الزیارات، چاپ ژانین سوردل ـ تومین، دمشق 1953؛EI2, s.v. "Dimashḳ" (by N. Elisséeff).