دلالت

معرف

اصطلاحی در منطق و اصول فقه
متن
دلالت، اصطلاحی در منطق و اصول فقه. هرگاه از علم به چیزی علم به چیز دیگر لازم آید، یا به عبارت دیگر ذهن از وجود یک شیء به وجود شیء دیگر انتقال یابد، شیء اول را «دالّ»، شیء دوم را «مدلول» و رابطة بین آن دو و وظیفة دالّ را «دلالت» خوانند (← قطب‌الدین رازی، 1363ش، ص‌28؛ صفوی، ص‌116؛ قطب‌الدین شیرازی، 1315، ص‌35، تعلیقه صدرالدین شیرازی).ارسطو بحث دلالت را به‌طور مستقل و منسجم مطرح نکرده و در کتاب عبارت (16الف 1-9) به‌اختصار به مباحث الفاظ پرداخته‌است. به‌گفتة او (همانجا) الفاظْ دالّ بر آثار نفس و خطوط دالّ بر الفاظ‌اند و همان‌طورکه الفاظِ دالّ بر معانی نزد همه یکسان نیستند و مختلف‌اند، خطوط و کتابتِ دالّ بر الفاظ نیز نزد همه یکسان نیست. اما در معانی و معقولاتی که انسانها از الفاظ می‌فهمند و همچنین اشیایی که آثار نفس، مثال آنها هستند، اختلافی راه نمی‌‌یابد (← فارابی، ج‌2، ص‌12؛ ابن‌رشد، ص‌57ـ58).ابن‌مقّفع (ص‌25) در شرح سخن ارسطو در این باب، به ذکر مثال پرداخته‌است. به‌گفتة او وجود خارجی آسمان و زمین و دیگر اشیا و معانی آنها نزد اهل فارس و اهل روم امر اتفاقی است و تفاوتی ندارد. اما الفاظ دالّ بر آن معانی و خطوط و کتابت دالّ بر آن الفاظ نزد آنان متفاوت است. البته وی به‌جای واژة دلالت، اصطلاح تبیین را به‌کار برده‌است. فارابی (ج‌2، ص‌11-12) نسبت دلالت خطوط و کتابت بر الفاظ و دلالت الفاظ بر معانی را نسبت وضعی و نسبت دلالت معانی بر اشیای خارجی را نسبتی که به طبع حاصل شده، دانسته‌است. همچنین به گفتة او (ج‌2، ص‌10) الفاظ بی‌واسطه بر آثار نفس دلالت می‌کنند و خطوط اولا و بی‌واسطه دالّ بر الفاظ‌اند و به واسطة الفاظ بر آثار نفس دلالت می‌کنند. فارابی (همانجا) توضیح می‌دهد که ارسطو از این جهت اصطلاح «آثار نفس» را به‌کار برده که مشتمل بر هر چیزی شود که بعد از خارج‌شدن امر محسوس از حوزة ادراک حسی، در نفس حاصل می‌شود، خواه معقول باشد خواه صور خیالی و خواه آنچه نفس از ترکیب صور خیالی می‌سازد (نیز ← ابن‌سینا، 1405، ج‌1، فن 3، ص‌5؛ نصیرالدین طوسی، ص‌62ـ63).به‌نظر می‌رسد نخستین‌بار، ابن‌سینا بحث دلالت و اقسام آن را به‌صورت مستقل مطرح کرده باشد. وی (1405، ج‌1، فن 1، ص‌37ـ46، فن 3، ص‌1ـ10؛ 1403، ج‌1، ص‌28) و منطق‌دانان دیگر به تبع او، این بحث را ضمن بحث الفاظ و قبل از مبحث کلیات خمس و به‌عنوان مقدمة آن مطرح کرده‌اند (برای نمونه ← ابن‌سهلان ساوی، ص‌33؛ فخررازی، ص‌15- 21؛ سبزواری، ج‌1، ص‌103ـ105).اقسام دلالت. دلالت را بنابر جنس دالّ، به دو گونة لفظی و غیرلفظی تقسیم کرده‌اند (← ملاعبداللّه‌بن حسین یزدی، ص‌23؛ قطب‌الدین شیرازی، همانجا؛ صدرالدین شیرازی، ص‌7). به‌گفتة ابن‌سینا (1405، ج‌1، فن 3، ص4) دلالت لفظی بدین‌معناست که هرگاه صورتِ صدای لفظ در خیال مرتسم شود، معنای آن در نفس موجود می‌گردد، ازاین‌رو، نفس می‌داند که صدا و لفظ مذکور متعلق به آن معنای مذکور است، بنابراین هرگاه حس (سامعه) آن لفظ را به نفس عرضه کند نفس به‌معنای آن لفظ التفات می‌یابد.همچنین بنابر سبب دلالت و نوع وابستگی و تلازم بین دالّ و مدلول، هریک از دلالتهای لفظی و غیرلفظی را به سه قسم تقسیم کرده‌اند: 1) دلالت عقلی که در آن علاقه و تلازم برحسب عقل است، همانند دلالت صدای کسی از آن سوی دیوار بر وجود کسی در دلالت عقلی لفظی و دلالت دود بر وجود آتش در دلالت عقلی غیرلفظی؛ 2) دلالت طبعی که در آن علاقه و تلازم برحسب طبع است، مانند دلالت لفظ «آه» بر اندوه در دلالت طبعی لفظی و دلالت رنگ‌پریدگی چهره بر ترس بر دلالت طبعی غیرلفظی؛ 3) دلالت وضعی که در آن علاقه و تلازم برحسب وضع و قرارداد است، مثل دلالت لفظ گل بر معنای خودش در زبان فارسی در دلالت وضعی لفظی و دلالت علائم راهنمایی و رانندگی در دلالت وضعی غیرلفظی (ملاعبداللّه‌بن حسین یزدی؛ صدرالدین شیرازی، همانجاها؛ مظفر، ج‌1، ص‌31). در دلالت وضعی لفظی آگاهی از وضع لازم است، زیرا سبب دلالت در آن وضع و قرارداد است. بنابراین، بدون آگاهی از وضعِ لفظ برای معنای خاص، نمی‌توان از لفظ به معنای مورد نظر پی برد (قطب‌الدین شیرازی، 1320ش، بخش 1، ج‌2، ص‌14).قطب‌الدین شیرازی (1315، ص‌35ـ36) دلالت لفظی را به دو قسم ذاتی (دربرگیرندة دلالت طبعی و عقلی)، و غیرذاتی (مشتمل بر دلالت وضعی) تقسیم کرده‌است. مظفر نیز (همانجا) فقط دلالت وضعی را به لفظی و غیرلفظی تقسیم کرده‌است.از بین دلالتهای مذکور فقط دلالت وضعی لفظی در منطق موردنظر است، چون تفهیم و تفهّم یا افاده و استفاده از طریق لفظ و بر مدار دلالت وضعی است (ملاعبداللّه‌بن حسین یزدی؛ سبزواری، همانجاها).ابن‌سینا (1405، ج1، فن 1، ص‌42-43؛ همو، 1403، ج‌1، ص‌28) دلالت وضعی لفظی را سه قسم می‌داند‌: 1)دلالت مطابقه که در آن لفظ به ازای معنایی وضع شده، مثل دلالت لفظ مثلث بر شکلی که سه ضلع بر آن محیط است یا دلالت حیوان بر جسمِ دارای نَفْس حساس. 2) دلالت تضمن که در آن معنای مقصود، جزئی از معنای مطابقی لفظ است و به تَبَع آن صورت می‌گیرد مثل دلالت حیوان بر جسم یا دلالت لفظ مثلث بر شکل. 3) دلالت استتباع یا التزام که در آن معنای مقصود، مصاحب و ملازم معنای مطابقی لفظ است، مثل دلالت سقف بر دیوار که در آن، لازم و ملزومْ غیرقابل حمل بر یکدیگرند، یا دلالت انسان بر قابل فنّ کتابت که در آن، لازم و ملزومْ قابل حمل بر یکدیگرند. سهروردی در حکمة‌الاشراق (مجموعه مصنّفات، ج‌2، ص‌14) از دلالت مطابقه به «دلالت قصد» و از دلالت تضمن به «دلالت حیطه» و از دلالت التزام به «دلالت تطفّل» تعبیر کرده‌است.فخررازی (ص‌19) با دادن تغییراتی در تعریف دلالتهای سه‌گانه، دلالت مطابقه را دلالت لفظ بر تمام مسمّا و دلالت تضمن را دلالت لفظ بر جزء مسمّا «از آن حیث که جزء است» و دلالت التزام را دلالت لفظ بر لازم مسمّا «از آن حیث که لازم است» می‌داند. به تصریح وی، چون دلالت مطابقه به اشتراک بر تمام، جزء و لازم معنا دلالت دارد، برای تفکیک دلالت تضمن و التزام از آن، قید حیثیت را در تعاریف آنها باید افزود. پس از فخررازی نیز علاوه بر ذکر قید حیثیت در دو دلالت مذکور، دلالت مطابقه را نیز به قیدِ «از آن حیث که تمام معنا است» مقید کرده‌اند (← علامه حلّی، 1363ش، ص‌8؛ قطب‌الدین رازی، 1294، ص20؛ صدرالدین شیرازی، ص‌7).ابن‌سینا (1328، ص‌14) دلالت تضمن و التزام را مستلزم و تابع دلالت مطابقه دانسته‌است، زیرا لفظ بدون دلالت بر تمام معنای اصلی، بر جزء یا لازم آن معنا دلالت ندارد، مثلاً لفظ انسان بدون آنکه بر حیوان ناطق دلالت نماید نمی‌تواند بر حیوانِ تنها به دلالت تضمن، یا قابل فن کتابت به دلالت التزام دلالت کند (نیز ← قطب‌الدین شیرازی، 1320ش، بخش 1، ج‌2، ص‌18؛ سبزواری، ج‌1، ص‌105). به همین‌قیاس، منطق‌پژوهان، با توجه به امکانِ نبود جزء یا لازم برای یک معنا، دلالت مطابقه را مستلزم آن دو دلالت دیگر ندانسته و بنابر نبود تلازم بین جزء معنا و لازم آن، هرگونه استلزام بین دلالت تضمن و التزام را نفی کرده‌اند (برای نمونه ← همانجاها). اما به‌نظر سهروردی، برخلاف جمهور منطق‌دانان، دلالت مطابقه مستلزم دلالت التزام است، زیرا وی هر امر و ماهیتی را دارای لازمی می‌داند (← قطب‌الدین شیرازی، 1315، ص‌37؛ نیز ← فخررازی، ص‌19-29). برخی از منطق‌دانان در استلزام مذکور مناقشه کرده‌اند (← علامه حلّی، 1379ش، ص‌17؛ همو، 1417، ص‌197-198؛ سبزواری، همانجا).ابن‌سینا در اشارات در بحث از دلالتهای سه‌گانه از نقش ارادة گوینده در دلالت سخن به‌میان نیاورده، اما در منطق شفا (ج‌1، فن 1، ص‌42-43) و در بیان مراد از دلالت، گفته‌است دلالت لفظ بر معنا به قصد اول است، به‌این معنا که هر لفظ اسمی است برای معنایی، و بنابراین اگر همراه این معنا معنای دیگری، به تضمن یا التزام، به ذهن بیاید، دلالت لفظ بر آن معنا به قصد اول نیست. به اعتبار این بیان، برخی از منطق‌پژوهانِ پس از او ارادة گوینده را در دلالت شرط دانسته و گفته‌اند دلالت تابع اراده است. به‌گفتة خواجه‌نصیرالدین طوسی (← علامه حلّی، 1363ش، ص‌8) لفظ بالذات بر معنا دلالت ندارد بلکه دلالت آن به اعتبار اراده و قصد گوینده است، لذا هرگاه گوینده لفظ را به‌معنای مطابقی آن اراده کند هرگز آن لفظ بر معنای تضمنی یا التزامی دلالت ندارد. ازاین‌رو، طوسی افزودن قید حیثیت را در تعاریف دلالتهای سه‌گانه ضروری نمی‌داند (← سطور پیشین). قطب‌الدین شیرازی (1320ش، بخش 1، ج‌2، ص‌14) به‌پیروی از خواجه‌نصیرالدین طوسی، دلالت وضعیِ لفظی را وابسته به اراده گوینده (لافظ) دانسته‌است با این قید که اراده وی مطابق قانون وضع باشد، یعنی معنای مذکور برای این لفظ وضع شده‌باشد. پس دلالت وضعی لفظی وقتی حاصل می‌شود که شنوندة لفظ، علم به وضع آن لفظ برای معنای معین («لفظ را به ازای او نهاده باشند») و علم به ارادة آن معنا از سوی گوینده داشته باشد. اما قطب‌الدین رازی رأی خواجه را در این باب به‌سبب خلط دلالت (اطلاقِ لفظ و فهمِ معنا) با استعمال (اطلاق لفظ و اراده معنا) دانسته و نقش اراده در دلالت را انکار کرده‌است (ابن‌سینا، 1403، ج‌1، ص‌32، شرح).در علم اصول متأخر نیز، در بحث وضعِ الفاظ، به تبع کتابهای منطق، این پرسش مطرح شده که آیا دلالت الفاظ بر معانی تابع اراده متکلم است یا نه. نخستین دانشمندی که این مسئله را پیش کشیده، محمدحسین‌بن عبدالرحیم اصفهانی (متوفی 1254) در الفصول‌الغرویة (ص‌17-18) است. به عقیدة او، دربارة اینکه آیا در دلالت هر لفظ که برای یک معنا وضع شده، ارادة کسی که این لفظ را بر زبان می‌آورد (لافظ) نیز دخیل است یا آنکه این دلالت مستقل از ارادة اوست، دو نظر وجود دارد که هر یک به نحوی قابل توجیه و دفاع است. وی که به نظر می‌رسد به قول اول گرایش دارد، اظهار می‌کند که آنچه از ابن‌سینا و طوسی دربارة منوط بودن دلالت لفظ بر معنا به ارادة لافظ، نقل شده ناظر به همین بحث است. توضیح بعدی او این است که در صورت قبول این قول، باید بین علمِ شنونده به وضع لفظ برای یک معنا که از شنیدن لفظ برای او حاصل می‌شود، با دلالت لفظ بر معنا، که شرط تحقق آن ارادة گوینده است، فرق گذاشت.خراسانی (ص‌16ـ17) با پذیرش نظر دیگر و با تأکید بر اینکه ارادة گوینده در دلالت لفظ بر معنا دخیل نیست، بلکه اراده و قصد معنا در مرحلة به کاربردن لفظ نقش دارد، اظهارنظر مؤلفِ الفصول‌الغرویة دربارة مراد ابن‌سینا و طوسی از این مسئله را نادرست خوانده و از دوگونه دلالت تصوری و تصدیقی سخن به‌میان آورده‌است که اولی همان آگاهی شنونده از وضع لفظ برای معنای معیّن و مستقل از ارادة گوینده است؛ به همین دلیل به محض شنیدن لفظ، معنایی که در مقام وضع برای آن در نظر گرفته شده بوده‌است، به ذهن خطور می‌کند. اما تابعیت دلالت از ارادة متکلم به مرحلة دلالت تصدیقی بازمی‌گردد و کلام ابن‌سینا و طوسی نیز همین معنا را افاده می‌کند (← سطور پیشین). خراسانی این نکته را افزوده‌است که اگر معنای معیّن برای لفظ وضع نشده باشد (مقام ثبوت)، ارادة متکلم مجال بروز نمی‌یابد، زیرا اثبات و کشف باید مسبوق به وجود مکشوف باشد. شارحان خراسانی و اصولیان معاصر گاه با اشاره به منشأ پیدایی این بحث و گاه بدون ارجاع به آن، اصل مسئله و مراد از وضع و دلالت را در مبحث وضع‌الفاظ پی گرفته‌اند (← وضع‌الفاظ*).در کتابهای اصول، همچنین به مناسبت بحث مفهوم و منطوق اقسامی از دلالت معرفی شده‌است، مانند دلالت اقتضا، دلالت تنبیه/ ایماء، دلالت اشاره و دلالت اولویت (در این‌باره ← مفهوم و منطوق*).منابع‌: ابن‌رشد، تلخیص‌کتاب العبارة، چاپ محمود قاسم، قاهره 1981؛ ابن‌سهلان ساوی، البصائر النصیریة فی علم المنطق، بهامشه تعلیقات و شرح محمد عبده، چاپ رفیق‌العجم، بیروت 1993؛ ابن‌سینا، الاشارات والتنبیهات، مع‌الشرح لنصیرالدین طوسی و شرح‌الشرح لقطب‌الدین رازی، تهران 1403؛ همو، الشفاء، المنطق، ج‌1، الفن‌الاول‌: المدخل، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره 1371/1952، چاپ افست قم 1405، الفن‌الثالث: العبارة، چاپ ابراهیم مدکور و محمود خضیری، قاهره ]بی‌تا.[، چاپ افست قم 1405؛ همو، منطق‌المشرقیین، قاهره ]1328/ 1910[، چاپ افست تهران ]بی‌تا.[؛ ابن‌مقفع، المنطق، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، تهران 1357ش؛ محمدحسین‌بن عبدالرحیم حائری اصفهانی، الفصول‌الغرویة فی الاصول الفقهیة، چاپ سنگی ]تهران[ 1266، چاپ افست قم 1363ش؛ محمدکاظم‌بن حسین خراسانی، کفایة‌الاصول، قم 1417؛ هادی‌بن مهدی سبزواری، شرح‌المنظومة، چاپ حسن حسن‌زاده آملی، تهران 1416ـ1422؛ یحیی‌بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ‌اشراق، ج‌2، چاپ هانری کوربن، تهران 1380ش؛ محمدبن ابراهیم صدرالدین‌شیرازی (ملاصدرا)، التنقیح فی المنطق، چاپ غلامرضا یاسی‌پور، تهران 1378ش؛ عیسی‌بن محمد صفوی، شرح کتاب غرة‌المنطق، در شرح‌الغرة فی المنطق، چاپ البیرنصری نادر، بیروت: دارالمشرق، 1983؛ حسن‌بن یوسف علامه حلّی، الاسرار الخفیة فی العلوم العقلیة، قم 1379ش؛ همو، الجوهر النضید فی شرح منطق‌التجرید، ]قم [1363ش؛ همو، القواعد الجلیة فی شرح الرسالة الشمسیة، چاپ فارس حسون تبریزیان، قم 1417؛ محمدبن محمد فارابی، المنطقیات للفارابی، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، قم 1408ـ1410؛ محمدبن عمر فخررازی، منطق‌الملخص، چاپ احد فرامرز قراملکی و آدینه اصغری‌نژاد، تهران 1381ش؛ محمدبن محمد قطب‌الدین رازی، تحریرالقواعد المنطقیة: شرح الرسالة الشمسیة، لنجم‌الدین عمربن علی کاتبی قزوینی، و باسفله حاشیة لِعلی‌بن محمد جرجانی، قاهره ]بی‌تا.[، چاپ افست قم 1363ش؛ همو، شرح المطالع فی المنطق، چاپ سنگی ]تبریز[ 1294، چاپ افست قم ]بی‌تا.[؛ محمودبن مسعود قطب‌الدین شیرازی، درة‌التاج‌لغرة الدباج، بخش 1، چاپ محمد مشکوة، ]تهران [1320ش؛ همو، شرح حکمة‌الاشراق، چاپ سنگی تهران 1315، چاپ افست قم ]بی‌تا.[؛ محمدرضا مظفر، المنطق، قم 1378ش؛ ملاعبداللّه‌بن حسین یزدی، الحاشیة علی تهذیب المنطق للتفتازانی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، ]بی‌تا.[؛ محمدبن محمد نصیرالدین طوسی، کتاب اساس الاقتباس، چاپ مدرس‌رضوی تهران 1361ش؛Aristoteles, The complete works of Aristotle, ed. Jonathan Barnes, Princeton, N.J. 1995.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 18
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده