ذَراریح، نام عربی گروهی از حشرات بیماریزا و سمّی در آثار دوره اسلامی. امروزه این نام به اعضای سه جنس Lytta (نام دیگر آن cantharis و جمع آن cantharides)، Meloe و Mylabris از گروه حشرات با دگردیسی کامل ، راسته قاببالان(= سوسکها)، زیرراسته بسیارخواران ، و تیره روغنسوسکاناطلاق میشود. اندازه آنها بین سه تا هفتاد میلیمتر است و پیشسینه باریک و گردنبندمانند و شاخکهای بندبند دارند و در رنگهای مختلف و تند دیده میشوند که مشخصه جانوران سمّی است. بالغها گیاهخوار و جزو آفات گیاهیاند و نابالغها از بخشهای مختلف گیاهان و بهویژه از لاروهای حشرات دیگر، ازجمله ملخها، تغذیه میکنند. مهمترین آنها گونه Lytta vesicatoria L. است که لاروهای آنها به بدن زنبورهایی میچسبند که به داخل گلها میروند و همراه آنها به لانه زنبورها منتقل میشوند و از تخم آنها تغذیه میکنند (← حبیبی، ج 3، ص 199، 203، 206؛ جاویدپور، ص 139؛ معلوف، ص 48؛ میرمؤیدی، ص 485ـ486؛ راهنمای حشره ، 2013).واژگان. این حشرات سوسکهای روغنی نامیده میشوند زیرا در هنگام احساس خطر، ترکیبی روغنی حاوی مادّه سمّی کانتاریدین از مفاصل پاهای خود ترشح میکنند و چون این مادّه بهشدت تاولزاست، آنها را سوسکهای تاولی نیز مینامند (← ادامه مقاله). نام علمی جنس Lytta از ریشه یونانی a( بهمعنای بیماری هاری، سگگزیدگی و دیوانگی است که به سمّیبودن آن اشاره دارد. صورت یونانی نام این حشره نیز K((/(( است (← پلینیوس/ پلینی اکبر ، ج 8، کتاب 29، ص 247؛ لیدل و اسکات ، ص 874، ذیل "K("، ص 1067، ذیل "(a(" و "("؛ راهنمای حشرات، همانجا). ذراریح صورت جمع واژههایی چون ذُرَح، ذُراح، ذُروح، ذِرّیح، ذُرنوح و ذُرَحرَح است. صورت مفرد این واژه بهکار نمیرود و استفاده از جمع آن شاید به سبب تنوع گسترده این حشره باشد (← جوهری، ذیل «ذرح»؛ زمخشری، قسم 1، ص 464 و پانویس 1ـ2؛ ابنمنظور، ذیل «ذرح»؛ دمیری، ج 2، ص 426ـ427؛ صفیپوری، ذیل «ذرح»). دهاروال (ج 1، ص 284 و پانویس 1، 3) ذراح، ذُرّوح و ذُرَّحرح را به معنای عروسک و حبیش تفلیسی (ج 1، ص 406) ذروح را به معنای مگسک ذکر کردهاست (نیز ← زنجی سجزی، ذیل «الذرحرح»). به فارسی آن را کاغَنه، کاونه، کوژخار، آلهکولو و حاجیک، به ترکی قراکولوک و الاکلنگ (نیز به فارسی)، و به دیلمی دارساس مینامند (← ابوریحان بیرونی، ص 283ـ284؛ حمداللّه مستوفی، ص140؛ حکیم مؤمن، ص 32، 122؛ یوسفی هروی، ص 65؛ شلیمر ، ص 107؛ شاد، ذیل «ذراح»، «ذراریح»، «کاغنو و کاغنه»، «کاونه»).تاریخچه، باورها و احکام. به عقیده پلینیوس (همانجا)، روی زبان سگها کرم کوچکی وجود دارد که یونانیها آن را Lytta مینامیدند. او این کرم را، که مرحله لاروی چرخه زندگی این حشره است، عامل بیماری هاری در سگها میداند. در متون تاریخی جانورشناسی و پزشکی یونانی و دوره اسلامی، بیشتر بر خواص و کاربردهای طبی ذراریح متمرکز شده و کمتر به شرح ریختشناسی آن پرداختهاند. ازجمله ویژگیهای ریختشناسی، به نوشته ارسطو (1971، ص 91؛ همو، 1995، 721الف 1 ـ 721ب 1)، بندبندبودن بدن این گروه از جانوران است. وی همچنین، مانند پلنیوس، بدن آنها را به هنگام تولد بهصورت کرم دانستهاست. بهنظر میرسد دیوسکوریدس(ص 146) برای این حشره انواعی قائل بودهاست، چرا که قنتاریدس (معرب کانتاریدس ) را از انواع ذراریح و همه آنها را عفونتزا و مناسبترین آنها برای ذخیرهسازی را گونهای دانسته که در گندم بهوجود میآید و سپس شیوه ذخیرهسازی آن را شرح دادهاست. گونتر ، ویراستار ترجمه انگلیسی کتاب دیوسکوریدس (ص 106)، نامهای علمی Meloe proscarabaeus و Mylabris dioscoridisرا برای آن آوردهاست. ابنسینا (ج 1، کتاب 2، ص 789) ذراریح را شبیه ساس و سرختر از آن میداند. ابوریحان بیرونی (ص 283) آن را حشرهای به بزرگی زنبور و زرد با نقطههای سرخ وصف کرده که به محض گرفتارشدن بول میکند و این بول همان سمّ حشره است. ذراریح از آفات تاکستان و زمان فراوانیِ نوع سبز آن اواخر بهار و اوایل تابستان ذکر شدهاست (← الفلاحةالنبطیة، ج 2، ص 1041، 1077، نیز ← ص1094). در الفلاحةالنبطیة (ج 1، ص150، ج 2، ص1041، 1075ـ1088، 1090ـ1091، 1114، 1422) راههای دفع این حشره آمدهاست (نیز ← ذباب*). دَمیری (همانجا) تنها کسی است که صورت مفرد نام این حشره را آورده و سه نوع ذرّاح برشمردهاست: آنکه در گندم بهوجود میآید، کرم صنوبر، و آنکه روی بالهایش خطوط زرد دارد. او (همانجا) ذراح را در رنگهای مختلف و با جثهای بزرگ و کشیده و شبیه بِناتوِردان (نوعی سوسک) وصف کردهاست. همدان ازجمله جاهایی است که به فراوانی ذراریح در آن اشاره شدهاست (← انصاری شیرازی، ص 179). یوسفی هروی (همانجا) گیاه شِبَرمرا محل رشد و منبع تغذیه ذراریح، و انطاکی (ج 1، ص 183) گرایش این حشره را به گیاهان تازه و فراوانیاش را در اوایل تابستان دانستهاست. شاید مخزنالادویه عقیلی علوی خراسانی قدیمترین منبعی باشد که در آن به اندازه جثه این حشره توجه شده و برای آندو نوعبزرگ و کوچک ذکر شدهاست (← ص436). عقیلی علوی خراسانی در این کتاب (همانجا) نوع بزرگ را به اندازه زنبور و نوع کوچک را بزرگتر از مگس و پهن و بدبو وصف کردهاست. شتربانان ایرانی همیشه مقدار کمی از آن را همراه داشتند و از آن روغن پاککنندهای میساختند که به ریختن موی شتر در فصل بهار کمک میکرد (← شلیمر، ص107ـ108). در باورهای عامیانه کهن عربها، همراهداشتن آن را در کهنهای سرخرنگ سبب رهایی از تب میدانستند (دمیری، همانجا).طبع و خواص. طبع آن را گرم و خشک در درجه دوم دانستهاند (رازی، ج20، ص 503، به نقل از جالینوس؛ هروی، ص160؛ قس ابنسینا، ج 1، کتاب 2، ص790). دیوسکوریدس (همانجا) همگی انواع ذراریح را گرمکننده و تاولزا و ازاینرو در ترکیبهای داروییِ ورمهای سرطانی و پاککننده جرب مفید دانستهاست. بهنظر او (ص 151)، قویترین آنها از نظر کارکرد نوعی است که رنگهای متنوعتری دارد و خطوط بالهایش به بزرگی خطوط بالهای بناتوردان است. او (همانجا) شیر را مصلح گرمای آن میداند. جالینوس آن را در درمان جَرَب، بَرَص ناخن و زگیل، کارآمد و همچنین ایجادکننده زخم مثانه، مقدار کم آن را ادرارآور، پاککننده کلیه و خوردنش را کشنده دانسته و نظرهای متضادی درباره خواص اجزای مختلف بدن این جانور نقل کردهاست (← رازی، ج20، ص 502ـ504؛ ابنبیطار، ج 2، ص 123). ابنماسویه بهچشم مالیدن سوده آن را از بین برنده ناخنک چشم دانستهاست (رازی، ج20، ص 504). بیشتر گفتههای پزشکان دوره اسلامی در این زمینه، تکرار مطالب یونانیهاست که اطلاعات اندکی به آن افزودهاند، ازجمله اینکه آن را از سمومی دانستهاند که خوردن آن سبب ورم بدن، ادرار خونی و مرگ سریع میشود (← همانجا) و ازجمله ترکیبات دارویی دفع سنگ کلیه است (اخوینی بخاری، ص490، 492، 589، نیز ← ص630، 635) و برای ازبینبردن سمّش، آن را با عدس مخلوط، و برای درمان سگگزیدگی و بهبود زخمها استفاده میکردند (ابوریحان بیرونی، ص 284). همچنین برای درمان گری و خارش و کشتن شپش مفید و مصلح مضرتش را کتیرا (صمغ نوعی گون؛ هروی، همانجا) میدانستند. به نوشته ابنسینا (همانجا) مالیدن آن بر پوست سبب روییدن مو میشود و برای درمان استسقا مفید است. جرجانی (1345ش، ص 577؛ 1355ش، ص 631، 640) آن را سبب اختلال عقل دانسته و درمان آن و نیز درمان آسیب آن بر مثانه را شرح دادهاست. انصاری شیرازی (همانجا) بهتفصیل علایم بالینی ناشی از خوردن آن، نحوه مداوا و چگونگی استفاده از آن را بهعنوان دارو توضیح دادهاست. ذراریح در درمان تب ربع (= تب چهارم؛ ← حمداللّه مستوفی، همانجا)، رفع آثار آبله و ممانعت از آب مروارید مؤثر و درعینحال سبب ورم گلو، تشویش و دلپیچه (انطاکی، ج 1، ص 183ـ184) و در درمان سِپُرز و تحلیل ورمهای بلغمی کارآمد دانسته شدهاست (← عقیلی علوی خراسانی، ص210ـ211). امروزه، در پزشکی نیز از سمّ این حشره در درمان بیماریهایی چون صرع، عقیمی و نیز در دامپزشکی استفاده میشود (گژیمک ، ج 3، ص 81).منابع : ابنبیطار؛ ابنسینا؛ ابنمنظور؛ ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فی الطب، چاپ عباس زریاب، تهران 1370ش؛ ربیعبن احمد اخوینی بخاری، هدایةالمتعلمین فی الطب، چاپ جلال متینی، مشهد 1344ش؛ ارسطو، فی کون الحیوان: المقالات 15ـ19 من کتاب الحیوان، ترجمة من الیونانیة الی العربیة نُسبَت الی یوحنابن بطریق، چاپ یان بروکمان و یوان دروسارت لولوفس، لیدن 1971؛ علیبن حسین انصاری شیرازی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، چاپ محمدتقی میر، تهران 1371ش؛ داوودبن عمر انطاکی، تذکرة اولیالالباب ]و[ الجامع للعجب العُجاب، ]قاهره[ 1416/1996؛ ایرج جاویدپور، حشرهشناسی عمومی، تهران 1356ش؛ اسماعیلبن حسین (حسن) جرجانی، ذخیره خوارزمشاهی، چاپ عکسی از نسخهای خطی، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران 1355ش؛ همو، کتاب الاغراض الطبیة و المباحث العلائیة، عکس نسخه مکتوب در سال 789 هجری محفوظ در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، تهران 1345ش؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت ]بیتا.[، چاپ افست تهران 1368ش؛ طلعت حبیبی، جانورشناسی عمومی، ج 3، تهران 1376ش؛ حبیشبن ابراهیم حبیش تفلیسی، قانون ادب، چاپ غلامرضا طاهر، ]تهران [1350ـ1351ش؛ محمدمؤمنبن محمدزمان حکیممؤمن، تحفه حکیم مؤمن، چاپ سنگی تهران 1277، چاپ افست 1378؛ حمداللّهبن ابیبکر حمداللّه مستوفی، کتاب نزهتالقلوب، چاپ سنگی بمبئی ] 1311[؛ محمدبن موسی دمیری، حیاةالحیوان الکبری، چاپ ابراهیم صالح، دمشق 1426/2005؛ قاضیخان بدر محمد دهاروال، دستورالاخوان، چاپ سعید نجفی اسداللهی، تهران 1349ـ1350ش؛ پدانیوس دیوسکوریدس، هیولی الطب فی الحشائش و السموم، ترجمة اِصْطِفَنبن بَسیل و اصلاح حنینبن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس تِرِس، تطوان 1952؛ محمدبن زکریا رازی، کتاب الحاوی فی الطب، حیدرآباد، دکن 1374ـ1393/ 1955ـ1973؛ محمودبن عمر زمخشری، پیشرو ادب، یا، مقدمة الادب، چاپ محمدکاظم امام، تهران 1342ـ1343ش؛ محمودبن عمر زنجی سجزی، مهذّبالاسماء فی مُرَتَّب الحروف و الاشیاء، چاپ محمدحسین مصطفوی، ج 1، تهران 1364ش؛ محمدپادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛ عبدالرحیمبن عبدالکریم صفیپوری، منتهیالارب فی لغةالعرب، چاپ سنگی تهران 1297ـ1298، چاپ افست 1377؛ محمدحسینبن محمدهادی عقیلی علوی خراسانی، مخزنالادویه، کلکته 1844، چاپ افست تهران 1371ش؛ الفلاحة النبطیة، الترجمة المنحولة الی ابیوحشیة، چاپ توفیق فهد، دمشق 1993ـ1998؛ امین فهد معلوف، معجمالحیوان، بیروت 1405/1985؛ علینقی میرمؤیدی، اصول ردهبندی حشرات، کرمانشاه 1385ش؛ موفقبن علی هروی، الابنیة عن حقایقالادویة، تصحیح احمد بهمنیار، چاپ حسین محبوبی اردکانی، تهران 1346ش؛ یوسفبن محمد یوسفی هروی، کتاب ریاضالادویه، چاپ افست تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و مکمل، 1387ش؛Aristoteles, The complete works of Aristotle, ed. Jonathan Retrieved 2013. Guide, Bug N.J.1995; Princeton, Barnes, Aug.25, 2013, from http://bugguide.net/node/view/13503; Greek herbal of Dioscorides, tr. The Dioscorides, Pedanius T. Gunther, Oxford 1934; Robert ed. 1655, Goodyer, John life encyclopedia, animal Grzimek's Grzimek, Bernhard Detroit 2003-2004; Henry George Liddell and Robert Scott, A Greek-English lexicon, Oxford 1977; Plinius/ Pliny [the Elder], Natural history, vol.8, with an English translation by W. H. S. Jones, Cambridge, Mass. 1975; Terminologie m(dico-pharmaceutique et J.L.Schlimmer, , Litho. ed., Tehran anthropologique: fran(aise-persane 1874, typo. repr. 1970.