ذاتُ السَّلاسِل، عنوان دو نبرد در صدر اسلام.۱) نبردی که در جمادی الآخره سال هشتم هجرت در فاصله سَریّه/ غَزوه مُؤْتَه و غزوه فتح مکه رخ داد (واقدی، ج ۱، ص ۶؛ قس خلیفة بن خیاط، ص :۳۹ سال هفتم؛ صالحی شامی، ج ۶، ص :۱۷۲ قبل از غزوه مؤته). بنابر روایت متداول در اکثر منابع سیره و تاریخ، پیامبر اسلام با شنیدن خبر اجتماع گروههایی از قبیله بنی قُضاعه و احتمال حمله آنان به اطراف مدینه، با هدف پیشگیری از تهاجم آنان، سیصد تن از برگزیدگان مهاجر و انصار را به فرماندهی عَمروبن عاص* به ذات السّلاسل فرستاد و دستور داد که در مسیر حرکت از قبایل عرب مانند بَلِیّ* و عُذْرَه* و بَلْقَین* نیز کمک بگیرند (← واقدی، ج ۲، ص۷۷۰؛ ابن سعد، ج ۲، ص ۱۳۱؛ طبری، ج ۳، ص ۳۱ـ۳۲).گفته شده است که پیامبر، عمروبن عاص را به فرماندهی این گروه انتخاب کرد، زیرا جدّه اش (مادر عاص بن وائل) از قبیله بلیّ بود و این امر می توانست در جذب آنان به اسلام مؤثر باشد (واقدی، همانجا؛ ابن هشام، ج۴، ص۲۷۲؛ طبری، ج۳، ص۳۱).گروه برگزیده برای غافلگیری، شبها راه می پیمودند (← واقدی؛ ابن سعد، همانجاها)، تا آنکه در سرزمین جُذام (یا بنی عذره) به آبگاهی رسیدند که آن را سَلْسَلْ (سَلاسِل) می نامیدند. ازاین رو این جنگ به ذات السّلاسل معروف شد (ابن هشام، همانجا؛ طبری، ج ۳، ص ۳۲). درباره سبب نام گذاری این محل به ذات السّلاسل همچنین گفته شده است که آنجا ماسه زاری در بیابان بود که زنجیروار (و لایه لایه) روی هم قرار گرفته بود. به قولی نیز مشرکان از ترس آنکه در آنجا به آنها حمله شود، زنجیروار به یکدیگر پیوسته بودند تا نگریزند (بکری، ج ۳، ص ۷۴۴؛ ابن حجر عسقلانی، ج ۷، ص ۱۹؛ صالحی شامی، ج ۶، ص ۱۷۲؛ حلبی، ج ۳، ص ۲۶۷). ذات السّلاسل (در شمال جزیرة العرب) بعد از وادی القُری و در جانب شام بود و با مدینه ده روز راه فاصله داشت (ابن سعد، همانجا؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۷۵؛ ابن کثیر، ج ۴، ص ۲۷۳؛ قس قطب راوندی، ج ۱، ص :۱۶۸ پنج مرحله).عمروبن عاص با مشاهده انبوه سپاه دشمن، پیکی به مدینه فرستاد و از پیامبر کمک خواست (واقدی، همانجا؛ نیز ← مسعودی، ص ۲۶۵، که سپاه دشمن را گروههایی از رومیان و عربهای مسیحی دانسته است). پیامبر دویست تن از مهاجران و انصار را، که ابوبکر و عمر نیز در میان آنان بودند، مجهز کرد و به فرماندهی ابوعُبَیدة بن جرّاح به یاری او فرستاد و به ابوعبیده فرمان داد که در فرماندهی لشکر با عمروبن عاص اختلاف نظر نداشته باشد (واقدی، همانجا).با پیوستن نیروی کمکی، سپاه عمروبن عاص به پانصد تن رسید که به رغم اختلافات و گفتگوهایی که درباره فرماندهی کل و امامت نماز میان عمرو و ابوعبیده پیش آمد، نهایتآ عمروبن عاص منصب خود را حفظ کرد و همه از او اطاعت کردند (← واقدی، ج ۲، ص ۷۷۱؛ ابن هشام، همانجا).مسلمانان تمام سرزمینِ قبیله بلیّ را طی کردند و بر آن استیلا یافتند. سپاه مسلمانان به هر منطقه ای می رسیدند، دشمنان از آنجا می گریختند. به این ترتیب، مسلمانان تا دورترین منزلگاههای قبایل بلیّ و عذره و بلقین پیش رفتند. در آنجا پس از جنگی کوتاه با گروهی از سپاه دشمن که به شکست دشمن انجامید، و توقفی چندروزه، با غنیمت گرفتن تعدادی شتر و گوسفند به مدینه بازگشتند (واقدی؛ یعقوبی، همانجاها؛ قس بلاذری، ج ۱، ص ۴۸۸ و ج۱۰، ص :۲۷۸ عمرو با دشمن که از اجتماع قبایل قضاعه، عامله، لَخْم و جذام فراهم شده بود، روبه رو شد و از آنان بسیاری را کشت و غنیمت گرفت). عمرو سپس عَوْف بن مالک اشجعی را نزد پیامبر فرستاد تا مژده بازگشت و سلامت مسلمانان و خبر این جنگ را به پیامبر دهد (ابن سعد، ج۲، ص۱۳۱). در این لشکرکشی که برخی منابع از آن با تعبیر غزوه (← واقدی، ج ۱، ص ۶، ج ۲، ص ۷۶۹؛ ابن هشام، همانجا) و بعضی با عنوان سریّه (ابن سعد، همانجا؛ خلیفة بن خیاط، ص ۳۹) یاد کرده اند، برخی از مسلمانان به فرمانهای عمروبن عاص معترض بودند و هنگام بازگشت به مدینه از او نزد پیامبر شکایت کردند (برای دلایل این اعتراضها ← واقدی، ج۲، ص۷۷۰، ۷۷۳ـ۷۷۴؛ یعقوبی، همانجا؛ مسعودی، ص۲۶۵ـ ۲۶۶). جعفر مرتضی عاملی با ذکر پاره ای ملاحظات در مضمون روایات متداول ذات السّلاسل راجع به شخصیت عمروبن عاص و همراهان او یا برخی جزئیات دیگر، این روایات را مخدوش و بلکه آمیخته به کذب و ادعاهای نادرست، و تاحد زیادی تحریف شده دانسته و گفته است در این روایات بخش عمده و مهمی از غزوه حذف شده است (← ج۲۰، ص ۱۶۶ـ۱۹۷).منابع شیعی روایتی کاملا متفاوت با روایات متداول و یادشده از این جنگ حکایت کرده اند که تصویر روشنی از آن را نمایان می سازد. در این منابع فرمانده جنگ را حضرت علی علیه السلام دانسته اند و به همین سبب، در این منابع و منابع دیگر آن را در شمار فضائل و مناقب آن حضرت یاد کرده اند. شیخ مفید (ج ۱، ص ۱۱۳، ۱۶۲) این جنگ را با نام غزوة وادی الرَّمْل و غزوة السلسله معرفی کرده است. به روایت وی، پیامبر در پی خبر یک اعرابی مبنی بر آماده شدن گروهی از قبایل عرب برای حمله به مدینه، مردم را به جهاد فرا خواند و سپاهی به فرماندهی یکی از مهاجران به همراه هفتصد تن به مقابله آنان فرستاد، اما او با دیدن کثرت سپاه دشمن، بدون جنگ به مدینه بازگشت. پس از آن، یکی دیگر از مهاجران داوطلب فرماندهی شد و همراه سپاه عازم گردید، که این گروه نیز مانند گروه پیشین بی نتیجه بازگشتند. پیامبر بار سوم گروهی را تجهیز کرد و فرماندهی آن را به حضرت علی سپرد (← همان، ج۱، ص۱۱۴ـ ۱۱۵). به روایت دیگر، پیش از عزیمت علی علیه السلام به محل جنگ، سه تن از مهاجران یعنی ابوبکر، عمر و عمروبن عاص به آنجا رفته و بدون پیروزی مراجعت کرده بودند. به دنبال آن، پیامبر پرچم جنگ را به علی داد و آن سه تن را با وی همراه ساخت و فرمود علی را می فرستم که حمله کننده است نه گریزنده (کرارآ غیرُفَرّار). سپس برای پیروزی اش دعا کرد (مفید، ج۱، ص۱۶۲ـ۱۶۳؛ قطب راوندی، ج۱، ص۱۶۷؛ ابن شهرآشوب، ج ۲، ص ۳۲۸ـ۳۲۹؛ علامه حلّی، ص ۱۹۳ـ۱۹۴؛ قس کوفی، ص ۵۹۱). علی علیه السلام با بستن دستار مخصوصی که فقط به هنگام پیشامدهای سخت بر سر می بست، آماده حرکت شد. پیامبر آنان را تا مسجد احزاب بدرقه و برایشان دعا کرد (مفید، ج ۱، ص ۱۱۵، ۱۶۳ـ۱۶۴؛ علامه حلّی، ص ۱۹۳). حضرت علی با سپاه همراهش به فرمان پیامبر، جاده اصلی را واگذاشت و با وجود اعتراض حسادت آلود برخی همراهان، از طریق دره ها راه را طی کرد و با تدابیری چون راه پیمایی شبانه و اختفا در روز، هنگام صبح، با یاران خود به دشمن حمله کرد و بر آنان پیروز شد. در این جنگ، شش یا هفت تن از مشرکان کشته شدند و غنایمی به دست مسلمانان افتاد. براساس این گزارش، جبرئیل خبر فتح و بازگشت حضرت علی را برای پیامبر برد. سوره عادیات نیز در شأن این رویداد و منقبت علی علیه السلام نازل شده است (قمی، ج ۲، ص ۴۳۹؛ مفید، ج ۱، ص ۱۱۵ـ۱۱۷، ۱۶۴ـ۱۶۵؛ طوسی، ص ۴۰۷؛ قطب راوندی، ج ۱، ص ۱۶۷ـ ۱۶۸؛ ابن شهرآشوب، ج ۲، ص ۳۲۹ـ۳۳۰؛ علامه حلّی، ص ۱۹۳ـ۱۹۴). طبرسی (ذیل عادیات: ۱ـ۱۱) نیز شأن نزول این سوره را پیروزی حضرت علی در ذات السّلاسل پس از چندین بار شکست برخی از صحابه دانسته و از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که این غزوه را بدان دلیل ذات السّلاسل گفته اند که حضرت علی عده ای از دشمنان را کشت و گروهی را اسیر گرفت و آنان را زنجیروار دربند کرد. سپس حضرت علی با غنایم و اسرا وارد مدینه شد. پیامبر به همراه مردم به استقبال حضرت علی و سپاه او رفت و در آنجا بود که سخنانی ستایش آمیز در فضیلت علی گفت، ازجمله فرمود: «ای علی اگر نمی ترسیدم از اینکه عده ای از مسلمانان درباره تو بگویند آنچه را که نصارا درباره عیسی گفتند، امروز سخنی درباره ات می گفتم که بر هیچ گروهی از مردم عبور نکنی مگر آنکه خاک زیر پایت را بردارند، سوار شو که خدا و رسولش از تو راضی هستند». بنابراین، پیروزی در غزوه ذات السّلاسل نیز همچون شماری غزوات دیگر، فقط به دست علی علیه السلام میسّر شد و پیامبر تنها او را مدح گفت (مفید، ج ۱، ص ۱۱۶ـ۱۱۷، ۱۶۵ـ۱۶۶؛ علامه حلّی، همانجا؛ عاملی، ج۲۰، ص ۱۹۷؛ برای جزئیات حادثه و اختلاف روایات و کوشش در جمع و حل آن ← عاملی، ج۲۰، ص ۲۰۷ـ۲۳۴). از سوی دیگر، ذات السّلاسل یکی از غزواتی بود که در زمان پیامبر در سمت شام صورت گرفت و زمینه را برای فتح این سرزمین به دست مسلمانان فراهم کرد (محمد کردعلی، ج ۱، ص ۷۶).۲) یکی از نبردهای میان مسلمانان و سپاه ایران در سال دوازدهم هجری و در دوران خلافت ابوبکر. فرمانده مسلمانان در این جنگ خالدبن ولید* بود و سردار ساسانی، هرمز نام داشت و مرزدار نواحی جنوب عراق نیز بود.ابوبکر پس از فراغت خالدبن ولید از وقایع مشهور به جنگهای ردّه*، به او فرمان داد که از یَمامه به عراق لشکرکشی کند و فتح عراق را از اُبُلَّه* آغاز کند. خالد در محرّم سال دوازدهم عازم آن منطقه شد و پس از پیوستن دیگر فرماندهان و سپاهیان به وی، با هجده هزار تن به سوی ابلّه تاخت. پیش از آن به هرمز نامه ای نوشت و وی را به قبول اسلام یا پرداختن جزیه فراخواند و درصورت امتناع به جنگ تهدید کرد. خالد سپاه خود را به سه دسته تقسیم کرد و فرماندهی سپاهیان را به مُثَنَّی بن حارثه شیبانی*، عَدیّبن حاتِم طایی* و عاصم بن عمرو واگذار کرد. خالد هر دسته را از راهی جداگانه و با فاصله فرستاد و خود نیز با دسته ای در پی آنان رفت. محل تلاقی این دسته ها حَفیر/ حُفَیْر نام داشت که یکی از مهم ترین و استوارترین مرزهای ایران بود. مرزدار حفیر از سمت خشکی با عربها و از سمت دریا با هندوان جنگ می کرد (طبری، ج ۳، ص ۳۴۳، ۳۴۷ـ۳۴۸).هرمز با دریافت نامه خالد و آگاه شدن از حرکت او، از تیسفون کمک خواست و با سپاه خود به سوی حفیر تاخت تا پیش از خالد به آنجا برسد. او قباذ و اَنوشَجان، دو برادر از اشراف زادگان ساسانی، را فرمانده دو جانب سپاه کرد. هرمز مردی خشن و تندخوی بود و همه عربها از او خشمگین و ناخرسند بوده و در خبث و پلیدی او را مثال می زدند. دو سپاه در کاظمه (آبی در دو منزلی جاده بصره به بحرین) در مقابل یکدیگر صف آرایی کردند و سپاهیان هرمز آب را در تصرف داشتند (همان، ج ۳، ص ۳۴۸؛ یاقوت حموی، ذیل «کاظمه»). در هنگام جنگ ابری در پشت سپاه مسلمانان قرار گرفت و باران بارید و چشمه هایی پدید آمد که باعث قوت قلب مسلمانان گردید. هرمز، خالد را به جنگ تن به تن دعوت کرد. ظاهرآ هرمز قصد فریب داشت و به یارانش فرمان داده بود به کمک وی بیایند و خالد را غافلگیر کنند که چنین نیز کردند. البته قَعْقاع بن عمرو* به یاری خالد آمد و مانع آنان شد و سپس خالد، هرمز را کشت. کشته شدن هرمز، سبب هزیمت سپاه ایران و پیروزی مسلمانان شد (طبری، ج ۳، ص ۳۴۹). یکی از غنایم جنگ کلاه مخصوص و جواهرنشان هرمز بود که یک صدهزار درهم می ارزید و ابوبکر آن را به خالد داد. در این جنگ سهم هر سوار از غنایم هزار درهم و سهم هر پیاده یک سوم آن شد (همان، ج ۳، ص ۳۴۹ـ۳۵۰). درباره سبب نام گذاری این جنگ به ذات السّلاسِل نظریات مختلفی وجود دارد. طبری (ج ۳، ص ۳۴۹) بر آن است که چون در میان تجهیزات ایرانیان زنجیرهای قطور و سنگینی قرار داشت، این جنگ ذات السّلاسل نامیده شد. به گفته زرین کوب (۱۳۴۳ش، ص ۳۴۷) در این جنگ چون سپاه ایران اطراف قرارگاه خویش به زنجیر کشیده شده بودند تا فرار نکنند، به این نام خوانده شد. این زنجیر چه بسا نوعی آرایش جنگی بود که برای عربها تازگی داشت و شاید تشابه صفوف سواران زره پوش ایرانی به رشته زنجیری آهنین در این نبرد نیز، از وجوه تسمیه آن باشد (زرین کوب ، ۱۹۷۵، ص ۷). همچنین گفته شده است که صفوف سپاه ایران را برای پرهیز از گریز یا بستن راه نفوذ دشمن، با زنجیر به هم پیوسته بودند (حلبی، ج ۳، ص ۲۶۷)، اما این به زیان ایرانیان بود چون هرگاه یکی در این صفوف کشته می شد، باعث زحمت و گرفتاری دیگران بود (ابن اثیر، ج ۲، ص ۱۰۲، توضیحات مترجم).
منابع : ابن اثیر، کامل: تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج ۲، ترجمه عباس خلیلی، به اهتمام سادات ناصری، به تصحیح مهیار خلیلی، تهران ]بی تا.[؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری : شرح صحیح البخاری، بولاق ۱۳۰۰ـ ۱۳۰۱، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ ابن سعد؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف ۱۹۵۶؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة فی التاریخ، ]قاهره[ ۱۳۵۱ـ ۱۳۵۸؛ ابن هشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، ]قاهره ۱۳۵۵/ ۱۹۳۶[، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ عبداللّه بن عبدالعزیز بکری، معجم مااستعجم من اسماءالبلاد و المواضع، چاپ مصطفی سقّا، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛ احمدبن یحیی بلاذری، کتاب جُمَل من انساب الاشراف، چاپ سهیل زکّار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛ علی بن ابراهیم حلبی، السیرة الحلبیة و هوالکتاب المسمّی انسان العیون فی سیرة الامین المأمون، چاپ عبداللّه محمدخلیلی، بیروت۱۴۲۲/۲۰۰۲؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵؛ عبدالحسین زرین کوب، تاریخ ایران بعدازاسلام، تهران ۱۳۴۳ش؛ محمدبن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی والرشادفی سیرة خیرالعباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت۱۴۱۴/ ۱۹۹۴؛ طبرسی؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ محمدبن حسن طوسی، الامالی، قم ۱۴۱۴؛ جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلی اللّه علیه وآله وسلم، قم ۱۳۸۵ش؛ حسن بن یوسف علامه حلّی، نهج الحق و کشف الصدق، بیروت ۱۹۸۲؛ سعیدبن هبة اللّه قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، قم ۱۴۰۹؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیرالقمی، چاپ طیب موسوی جزائری، قم ۱۴۰۴؛ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات الکوفی، چاپ محمدکاظم محمودی، تهران ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰؛ محمد کردعلی، خطط الشام، بیروت ۱۳۸۹ـ ۱۳۹۲/ ۱۹۶۹ـ۱۹۷۲؛ مسعودی، التنبیه؛ محمدبن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، قم ۱۴۱۳؛ محمدبن عمر واقدی، کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶، چاپ افست قاهره ]بی تا.[؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ؛`Abd al-H(usain Zarr((nku(b, "The Arab conquest of Iran and its aftermath", in The Cambridge history of Iran, vol.۴, ed. R. N. Frye, Cambridge ۱۹۷۵.