ذاتالرّیه، التهاب بافت ریه براثر عوامل متنوعی چون باکتریها، قارچها، ویروسها و انگلها. ذاتالریه ، در طب سنّتی دوره اسلامی، به ورم حارّ در ریه شناخته میشد و آن را ناشی از خون و صفرا (که بالذات حارّند)، یا بلغم شور و متعفن یا سودای متعفن (که بالعرض حارّند) میدانستند. بنابراین اورام بارد (سرد) بلغمی و سوداویِ ریه، که در آنها عفونت و سُخونَت (گرمی) وجود ندارد، ذاتالرّیه بهشمار نمیآمدند و اصطلاحآ آنها را ورم رِخو (سست) و صُلب (سخت) مینامیدند (← اخوینی بخاری، ص 333، به نقل از بقراط؛ رازی، 1374ـ1393، ج 4، ص 114، به نقل از بولس؛ مجوسی، ج 1، ص 353؛ ابنسینا، ج 2، کتاب 3، ص 1174ـ1175؛ جرجانی، ص 409ـ410؛ شیرازی، ص 748ـ750).پزشکان دوره اسلامی در باب تأثیر اخلاط در ایجاد ذاتالریه آرای مختلف و گاه متناقضی داشتهاند. به عقیده برخی، ذاتالریه از تجمع نابجای هر خلطی بهوجود میآید. برخی نیز علت بیماری را ناشی از بیماریهای دیگر چون حُمْره (ورم صفراوی یا سرخ باد؛ ← طبیب هروی، ذیل «الحُمرة»)، ذاتالجَنب*، ریزش نَزله (ترشحاتی که از پشت حلق به پایین میریزد) سرد و گرم از سر به ریه، بازشدن خوانیق (جمع خناق، در اینجا احتمالا گلودرد چرکی) و فروریختن آن به ریه و ایجاد آماس میدانستند (رازی، 1374ـ1393، ج 4، ص 103، 124، 188ـ189؛ ابنسینا، ج 2، کتاب 3، ص 1175؛ جرجانی، ص 409). به گفته ابنبیطار (متوفی 646؛ ج 4، ص 671)، نوشیدن آبهای راکد نیز موجب این بیماری میشود.برخی انواع مختلفی برای آن قائل بودند، ازجمله احمدبن محمد طبری (طبیب، طبیعیدان و فیلسوف ایرانی سده چهارم؛ قسم 2، ص 184) که برحسب عامل ایجادکننده بیماری، آن را به پنج دسته تقسیم کرده و فایده این تقسیمبندی را سهولت در درمان دانستهاست.ابنسینا (ج 2، کتاب 3، ص 1174) جزئیات فراوانی را از این بیماری ذکر کرده ولی اوصاف جرجانی روشمندتر است. جرجانی (ص410) ده علامت برای ذاتالریه ذکر کردهاست که با مقایسه آنها با سببشناسی علمی معاصر، موارد مشابهی یافت میشود، ازجمله تب، تنگی نفس، سرفه، و خلط (← رازی، 1374ـ1393، ج 4، ص 100، 104، 120، 127ـ128 و نقل گزارش جالینوس؛ مجوسی، همانجا؛ ابنسینا، ج 2، کتاب 3، ص 1174ـ1175؛ برای آگاهی از علایم آن در پزشکی جدید ← هریسون ، ج 2، ص 1620). به گفته بقراط (1417، ص 25)، شیوع بیماری در زمستان بیشتر است و افرادی که دهانه رگهای آنان در قسمتهای تحتانی بدن باز است در برابر این بیماری مصونیت نسبی دارند (همو، 1971، ص33، متن عربی).علایم ذاتالریه و ذاتالجنب بسیار شبیه یکدیگر است و الگوی درد، نبض، کیفیت تنفس و وجود سرفه را از معیارهای تشخیص افتراقی این دو بیماری از یکدیگر میدانستند (← رازی، 1398، ص 125؛ همو، 1374ـ1393، ج 4، ص 112).نشانههایی دالّ بر بهبود یا وخامت بیماری ذکر شدهاست، برای نمونه به نقل از بقراط و جالینوس، اگر خُراج (ورمِ غالبآ چرکی) در پستانها و ساق پا دیده شود و نواصیر (زخمهای چرکی) باز شوند، بیمار خلاصی مییابد (← رازی، 1374ـ 1393، ج 4، ص 100، 102، 246؛ ابنسینا، ج 2، کتاب 3، ص 1175؛ جرجانی، همانجا) یا به نقل از بقراط، شکمروش در بیماری علامت بدی است (← رازی، 1374ـ 1393، ج 4، ص 185؛ نیز ← ناظم جهان، ج 2، ص 196).در مورد ذاتالریه صلب، جرجانی (همانجا)، به نقل از بولُس اجانیطی (پزشک و مؤلف یونانی سده اول/ هفتم) از جالینوس و اسکندر ]تِرالسی؟[، مینویسد که بیمارانی را دیده بودند که به هنگام سرفه، سه یا چهار سنگ از سینه آنها خارج شده بود.شدت بیماری و مهلکبودن آن را روزهای سوم تا هفتم میدانستند. درصورت زندهماندن بیمار، ممکن بود ذاتالریه تحلیل رود و بیمار بهبود یابد، یا چرکین شود (که دراینصورت درمان سل در مورد آن بهکار میرفت؛ اخوینی بخاری، ص 334؛ ابنسینا، ج2، کتاب3، ص1187ـ1189) یا صلب گردد (ابنسینا، ج2، کتاب3، ص 1174ـ1175؛ جرجانی، همانجا؛ ناظم جهان، ج 2، ص 195ـ196). همچنین ممکن بود بیماری به سمت مغز پیش رود و قَرانیطُس (در اصل، فرانیطس ، به معنای التهاب گرم در مغز) ایجاد شود (← رازی، 1374ـ1393، ج 4، ص 103؛ ابنسینا، ج 2، کتاب 3، ص 1174). پیشروی بیماری به سمت قلب (دل) خفقان (طپش قلب) و غش در پی داشت (جرجانی، همانجا). به گفته بقراط، اگر ذاتالریه چرکی در چهل روز پاک نگردد، به سل بدل میشود (← مجوسی، ج 1، ص 355).در طب سنّتی، درمان ذاتالریه دشوار و احتمال بهبود بیمار اندک بود. بنابه باور، خلط تجمعیافته باید ابتدا پخته، سپس گشاده و دفع میگشت. برای گشادهشدن از انواع ضَمادها (داروهایی که مستقیم بر موضع مینهادند)، لَعوق (داروهای لیسیدنی)، حبها، نوشیدنیها، بخوردادن و برخی تمهیدات دیگر بهره میجستند (جرجانی، ص 411ـ412).اگر بیمار بنیه خوبی داشت، بیماری پس از خناق یا نزله عارض میشد، پرخونی (امتلا) دیده میشد، یا بیماری براثر آماس خونی بود، بیمار را فصد میکردند؛ ولی اگر بیماری پس از ذاتالجنب بهوجود میآمد یا بیمار کمبنیه بود، فصد انجام نمیشد (اخوینی بخاری، ص 333؛ جرجانی، همانجاها؛ برای اطلاع از جزئیات درمانها، داروها و غذاهای مخصوص بیمار ← علیبن سهل طبری، ص 230ـ231؛ مجوسی، ج 2، ص 317ـ 318؛ جرجانی، ص 411؛ انطاکی، ص 132ـ133؛ ناظم جهان، ج 2، ص 197ـ200).منابع : ابنبیطار؛ ابنسینا؛ ربیعبن احمد اخوینی بخاری، هدایةالمتعلمین فی الطب، چاپ جلال متینی، مشهد 1344ش؛ داوودبن عمر انطاکی، بـُغیةالمحتاج فیالمجرَّب منالعِلاج، دمشق: الاولی، ]بیتا.[؛ بقراط، الفصول الابقراطیة فی الاصول الطبیة، ]ترجمها[ بالعبارة العربیة حنینبن اسحاق، چاپ جان تیتلر، چاپ سنگی کلکته 1832، در الطب السلامی، ج 94، چاپ افست فرانکفورت: معهد تاریخالعلوم العربیة و الاسلامیة، 1417/1997؛ اسماعیلبن حسین (حسن) جرجانی، ذخیره خوارزمشاهی، چاپ عکسی از نسخهای خطی، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران 1355ش؛ محمدبن زکریا رازی، کتاب الحاوی فی الطب، حیدرآباد، دکن 1374ـ1393/ 1955ـ1973؛ همو، کتاب ما الفارق أو الفروق، أو، کلام فیالفروق بینالامراض، چاپ سلمان قطایه، ]حلب[ 1398/1978؛ نورالدین محمدبن عبداللّه شیرازی، طب داراشکوه = علاجات داراشکوه، نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ش 6226؛ احمدبن محمد طبری، المعالجات البقراطیة، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه ملی ملک، ش 4474، چاپ فؤاد سزگین، فرانکفورت 1410/1990؛ علیبن سهل طبری، فردوسالحکمة فیالطب، چاپ محمدزبیر صدیقی، برلین 1928؛ محمدبن یوسف طبیب هروی، بحرالجواهر، چاپ سنگی تهران 1288؛ علیبن عباس مجوسی، کامل الصناعةالطبیة، ج 1ـ2، بولاق 1294/1877، در الطب الاسلامی، ج 41ـ42، چاپ افست فرانکفورت: معهد تاریخالعلوم العربیة و الاسلامیة، 1417/1996؛ محمداعظم ناظم جهان، کتاب اکسیر اعظم، ج 2، چاپ سنگی ]لکهنو[ 1884، چاپ افست تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و مکمل، 1383ش؛Tinsley Randolph Harrison, Harrison's principles of internal medicine, ed. Antony S. Fauci, et al., New York 2008; Hippocrates, Kita(b Buqratlakh fi'l-a(t, ed. and tr. J. N. Mattock, Cambridge 1971.