تیموریان (یا گورکانیان)، سلسلهای از نوادگان تیمور گورکان * که از 807 تا 913 در ایران حکومت کردند این مقاله مشتمل است بر:1) تاریخ2) ادبیات3) هنر و معماری4) سکهشناسی1) تاریخ. این دوره را میتوان در دو بخش بررسی کرد: از 807 تا 850 و از 850 تا 913.الف) از 807 تا 850 . تیمور پس از 36 سال سلطنت و بر جا گذاشتن قلمروی گسترده، در 807 در اُترار درگذشت. از وی 31 پسر، نوه، نبیره و نبیرهزاده باقی ماند ( رجوع کنید بهخواندمیر، 1317 ش، ص 339ـ340). از فرزندان ذکور وی، عمرشیخ و جهانگیر در زمان حیات تیمور درگذشتند و میرانشاه * و شاهرخ * نیز چون موردتوجه پدر نبودند، به جانشینی انتخاب نشدند (معینالدین نطنزی، ص 435) و تیمور، پیرمحمدِ جهانگیر * را که در آن زمان والی کابل بود، به جانشینی خود بر گزید (تاجالسلمانی، ج 8، گ 22 پ؛ غیاثی، ص 212). سیاست تیمور در ادارة شهرهای تسخیر شده، واگذاری حکومت هر ولایت به یکی از اعضای خاندانش یا حکامِ محلیِ مورداعتماد و قرارگرفتن خودش در رأس همة امور بود (جعفری، مقدمة زریاب، ص 5). با اعلام خبر مرگ تیمور، این امیرزادگان و مدعیانِ سلطنت، بر سر جانشینی او به کشمکش پرداختند. در این زمان، میرانشاه و پسرش ابابکر در دیار بکر و عراق عرب حکومت داشتند. عمر، پسر دیگر میرانشاه، حاکم آذربایجان و عراق عجم بود. پیرمحمد و رستم و اسکندر (پسران عمرشیخ)، بهترتیب فارس، اصفهان و همدان را تحت فرمان داشتند. هریک از آنان میکوشیدند تا با کمک امیران و لشکریان، هر چه زودتر سمرقند، تختگاه تیمور، را فتح کنند. پیرمحمد، جانشین تیمور، در قندهار بود و نتوانست بموقع به سمرقند برسد. برخی از امیران تیمور، به بهانة عملی کردن نقشة لشکرکشی تیمور به چین، خلیلسلطان پسر میرانشاه را که در تاشکند بود، بر تخت نشاندند (تاجالسلمانی، گ 42 پ، 46 ر؛ شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 473، 477ـ479). اما خلیلسلطان با مخالفت سایر امیرانِ قدرتمند تیمور، از جمله امیرشاهملک و امیرشیخ نورالدین، و دیگر مدعیان حکومت روبرو شد. نخستین فرد از خاندان تیمور که مخالفت جدّی خود را با او آشکار کرد، سلطان حسین، نبیرة دختری تیمور، والی ماورای سیحون بود (ابنعربشاه، ص 251؛ شرفالدین علییزدی، ج 2، ص 483) اما نتوانست حمایت لشکریان را جلب کند و ناگزیر به شاهرخ پیوست و سپس در هرات به دستور او به قتل رسید (حافظابرو، ج 3، ص 82 ـ 88؛ میرخواند، ج 6، ص 523 ـ524). شاهرخ در هرات خود را وارث تخت پدر نامید و بهسبب اقتدار و کفایتش توانست تا اندازهای بر دیگر مدعیان چیره شود. پیرمحمد در شیراز، بر خلاف برادرانش، حمایتش را از شاهرخ که ناپدریاش نیز بود، اعلام کرد (حافظابرو، ج 3، ص 1ـ2، 43ـ45؛ شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 511؛ میرخواند، ج 6، ص 498ـ 501، 520 ـ521). در همین زمان، درگیری و کشمکش میان مدعیان حکومت، یعنی پسران عمرشیخ (رستم، اسکندر، پیرمحمد و بایقَرا * ) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر و خلیلسلطان) آغاز شد ( رجوع کنید به حافظابرو، ج 3، 73ـ 78؛ برای درگیری میان امیرزادگان رجوع کنید به میرخواند، ج 6، ص 504 ـ520). شاهرخ با اینکه بسیاری از امیران، همچون امیرشاهملک و حاکمان محلی، از او حمایت میکردند، از درگیری مستقیم با افراد خاندانش اجتناب کرد و به سروسامان دادن هرات مشغول شد. در همان زمان در تبریز و اصفهان و شیراز و کرمان و سبزوار، به سبب بیکفایتی خلیلسلطان و درگیری مدعیان جانشینی، آشوب شده بود ( رجوع کنید بهحافظابرو، ج 3، ص 25ـ30). خلیلسلطان پس از چهار سال حکومت در سمرقند و از بین بردن خزاین تیمور، گرفتار خدایدادحسینی، والی ماورای سیحون، شد (تاجالسلمانی، گ 176 پ؛ شرفالدین علییزدی، همانجا). شاهرخ در 811 به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد را کشت و خلیلسلطان را پس از رهایی به ری فرستاد و سمرقند را به اُلُغبیگ * داد (دولتشاه سمرقندی، ص 354ـ356). در پانزده سال بعد، بتدریج قدرت شاهرخ در خارج از مرزهای خراسان فزونی یافت. وی پس از گرفتن مازندران در 809 و ماوراءالنهر و مغولستان در 811، بر بلخ و تخارستان در 812 و بر خوارزم در 815 چیره شد، در 817 عراق عجم و فارس را از اسکندر گرفت و همانند پدرش حکومت این نواحی را میان پسران و نوههایش تقسیم کرد. در این مدت بسیاری از مدعیان حکومت از بین رفتند؛ عمر در 809 به دست برادرش ابابکر کشته شد و ابابکر را ایدکو (والی کرمان) کشت، میرانشاه در 810 به دست قرایوسف ترکمان * و پیرمحمد جهانگیر در 811 به دست وزیرش پیرعلیتاز به قتل رسیدند، خلیلسلطان هم در 814 به مرگ طبیعی درگذشت (حافظابرو، ج 3، ص 228، 341ـ342، 437). شاهرخ که توانسته بود از سرزمینهای از هم گسیخته، قلمرو تقریباً یکپارچهای فراهم سازد، با همسایگان و رقیبانش روابط دوستانه برقرار کرد چنانکه سفیرانی از چین، هند، شروان و دشت قپچاق به دربار او آمد و رفت داشتند (حافظابرو، ج 3، ص 203، 273ـ 275، 408ـ 410) اما او هیچگاه نتوانست قدرت تیموریان را در خارج از مرزهای ایران و ماوراءالنهر تثبیت کند. شاهرخ با وجود کامیابیهایش در سامان دادن بهامور داخلی و از بین بردن رقیبان، پس از قدرت گرفتن ترکمانان قراقوینلو در آذربایجان، نتوانست اقتدار خویش را در آنجا حفظ کند. با مرگ قرایوسف ترکمان در 823، شاهرخ حدود یک سال تبریز را در اختیار داشت و سه بار نیز به آذربایجان لشکر کشید که آخرین بار در 839 بود ولی با وجود این پیروزیها، نتوانست آنجا را مطیع سازد و چون از بیم پسران قرایوسف، کسی حکومت آذربایجان را نمیپذیرفت (جعفری، ص80ـ81؛ دولتشاه سمرقندی، ص 391)، شاهرخ مجبور شد فقط به ذکر نامش در خطبههایی که در آذربایجان خوانده میشد، بسنده کند. وی در اواخر عمر با شورشِ سلطانمحمد، پسر بایسنغر و حاکم ری، مواجه شد و با وجود بیماری، به تشویق همسرش گوهرشادآغا بیگم * ، در 850 به آنجا لشکر کشید. سلطانمحمد گریخت ( رجوع کنید به ادامة مقاله) و شاهرخ پس از 43 سال سلطنت، در ری درگذشت (عبدالرزاق سمرقندی، ج2، جزء2، ص862، 865؛ جعفری، ص123ـ 125؛ دولتشاه سمرقندی، ص338ـ339، 405ـ 408). شورش سلطان محمد و مرگ شاهرخ، موجب زوال سریع این خاندان شد.ب) از 850 تا 913. در این دوره، ثبات و آرامش نسبی و رونق اقتصادی که در قلمرو تیموریان، بخصوص در شرق ایران فراهم شده بود، از میان رفت. منازعات داخلی بیشتر شد و حریفان قدرتمندی همچون ازبکان از شمال و قراقوینلوها و آققوینلوها از غرب، حکومت تیموریان را تهدید میکردند. شاهرخ، بر خلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد؛ دو فرزندش، بایسنغر * و جوکیمیرزا، در زمان حیات او درگذشته بودند (دولتشاه سمرقندی، ص 351، 395ـ396؛ اسفزاری، بخش 2، ص 87 ـ91) و فرزند دیگرش، الغبیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت میشد و در امور سلطنت دخالتی نداشت (بارتولد، ص 178). بجز الغبیگ و فرزندش عبداللطیف، دیگر مدعیان جانشینی عبارت بودند از: ابراهیم سلطان، پسر دیگر شاهرخ که در زمان پدر حاکم فارس بود؛ علاءالدوله * و سلطانمحمد، فرزندان بایسنغر. ابتدا سلطانمحمد توانست بر دیگر حریفان چیره شود و علاءالدوله را که از حمایت گوهرشادآغا برخوردار و قائممقام شاهرخ در هرات بود، از این شهر فراری دهد (دولتشاه سمرقندی، ص 405ـ406، 410).در این دوره قلمرو تیموری به سه بخش تقسیم گردید: الغبیگ و عبداللطیف میرزا * در ماوراءالنهر، ابوالقاسم بابِر * در خراسان و سلطانمحمد در عراق عجم، فارس، کرمان و خوزستان حکم میراندند. آذربایجان همچنان در اختیار قراقوینلوها بود. دیری نپایید که کشمکشهای خونینی میان مدعیان حکومت در گرفت. الغبیگ، پس از دو سال درگیری با پسرش، عبداللطیف، عاقبت در 853 به دست او کشته شد؛ عبداللطیف هم سال بعد با توطئة امیرانش به قتل رسید و عبداللّه پسر ابراهیم، فرمانروای ماوراءالنهر شد ولی حکومت وی هم دوامی نداشت و در 854 ابوسعیدِ گورکان * ، نوة میرانشاه، او را کشت و سرزمین او را گرفت (دولتشاه سمرقندی، ص 425ـ426؛ طهرانی، ج 2، ص 298ـ306). در همین زمان، جهانشاه قراقوینلو * با بهرهگیری از درگیری امیرزادگان تیموری، همدان و قزوین را گرفت و سپس برای مقابله با سلطانمحمد به اصفهان رفت، اما پیش از رسیدن به آنجا در جُربادقان (گلپایگان) متوقف شد. با وساطت گوهرشادآغا ــ که بهسبب استیلای ابوالقاسم بابر بر خراسان به سلطانمحمد پناه آورده بود ــ غائله بدون جنگ خاتمه پذیرفت و حکومت سلطانیه و قزوین و همدان به جهانشاه تعلق گرفت. سلطانمحمد نیز پس از توافقی ناپایدار با ابوالقاسم بابر، گرفتار برادر شد و به دستور او در 855 به قتل رسید (کاتب یزدی، ص 252ـ255؛ اسفزاری، بخش 2، ص 171ـ173؛ طهرانی، ج 2، ص 296ـ297، 324ـ 325). با مرگ سلطانمحمد، قلمرو تیموریان کوچکتر شد، جهانشاه، یزد و عراق عجم و فارس را نیز گرفت و ابوالقاسم بابر بهحکومت خراسان بسنده کرد (یزدی، ص 108ـ109). در این مرحله، در خاندان تیموریان، دو مدعی جدید سر بر آوردند: سلطان ابوسعید که با کمک ابوالخیرخان * ازبک و حمایت نقشبندیان بر ماوراءالنهر مسلط شد (فخرالدین صفی، ج 2، ص 519، 522) و سلطان حسینِ بایقرا * که در مرو حکومت تشکیل داد ( رجوع کنید به ادامة مقاله). ابوالقاسم بابر، پس از ده سال حکومت، در 861 درگذشت و پسر یازده سالهاش، میرزا شاهمحمود، در هرات جانشین او شد اما با حملة ابراهیم، پسر علاءالدوله، از آنجا گریخت. جهانشاه در 862، هرات را فتح کرد و ابراهیم را فراری داد، اما حکومت او در هرات هشت ماه بیشتر دوام نیاورد و با شنیدن خبر شورش فرزندش، حسنعلی قراقوینلو، ناگزیر در 863 هرات را به سلطانابوسعید واگذار کرد و به آذربایجان بازگشت (عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء 2، ص 1117ـ1119؛دولتشاه سمرقندی، ص 457ـ459؛ طهرانی، ج 2، ص 354ـ 355، 362). سلطان ابوسعید در 863، پس از غلبه بر لشکریان مشترک علاءالدوله و ابراهیم سلطان و سنجرمیرزا (نوة عمرشیخ) توانست به استقلال بر خراسان حکومت کند و با مرگِ این مدعیانِ حکومت، سلطان ابوسعید از فتنة آنان آسوده شد و تا 873 که به آذربایجان لشکر کشید، از بازماندگان خاندان تیموری، کسی قدرت مقابله با او را نداشت (دولتشاه سمرقندی، ص 475ـ476). با کشته شدن جهانشاه به دست سپاهیان اوزونحسن * آققوینلو، اقتدار سلطانابوسعید با خطری جدّی مواجه شد. اوزونحسن، یادگارمحمد (نوة بایسنغر) را اسماً در آذربایجان بر تخت نشانده بود و خود به نام او حکومت میکرد. سلطان ابوسعید در 872 با لشکریان بسیار و امید دریافت کمک از شروانشاه (فرخیسار)، به آذربایجان لشکر کشید، ولی بهسبب خیانت اطرافیان، اسیر اوزونحسن گردید و در 873 کشته شد (اسفزاری، بخش 2، ص 291ـ 298؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء 2، ص 1335، 1339، 1349، 1352ـ1353؛ کنتارینی ، ص 39). با مرگ سلطان ابوسعید و پایان حکومت هجده سالة او و نیز با قدرت گرفتن اوزونحسن در غرب ایران و عراق عجم، خاندان تیموری با سرعت بیشتری رو به زوال رفت. از سلطان ابوسعید ده پسر باقی ماند اما هیچکدام اقتدار او را نداشتند ( رجوع کنید بهواله اصفهانی، ص 641ـ642).پس از سلطانابوسعید، سلطان حسین بایقرا در 873 بر هرات استیلا یافت، اما یادگار محمد با کمک آققوینلوها هرات را از او گرفت. سلطانحسین پس از دو سال بر یادگار محمد چیره شد و بعد از کشتن او با ایجاد ثبات نسبی و احیای رونق فرهنگی در خراسان، توانست حدود 35 سال در آنجا حکومت کند (خواندمیر، 1372 ش، ص 172ـ174). ولایات دیگر ایران، ارمنستان و دیار بکر در اختیار آققوینلوها بود که تا 882 در کمال قدرت بودند. سلطانحسین چهارده پسر داشت (همو، 1339ش، ج 7، ص 240ـ242) و پس از چندی با حملات ازبکان به خراسان از سمت شمال، با نافرمانیِ پسرانش، بخصوص بدیعالزمانِ تیموری * (حاکم قندهار) مواجه شد. سلطانحسین که بهسبب بیماری نمیتوانست با ازبکان مقابله کند، از فرستادن نیرو برای بدیعالزمان بهمنظور دفع ازبکان، خودداری کرد. با وخیمتر شدن اوضاع، درباریان در 911، بدیعالزمان و مظفرحسین میرزا (پسر دیگر سلطانحسین) را مشترکاً بر تخت نشاندند (بابر، ص 190ـ191؛ خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 202ـ 218، 228، 233ـ234، 305ـ306). سلطانحسین در همین سال درگذشت و چندی بعد شاهزادگان تیموری دو باره درگیر منازعات داخلی شدند. شیبکخان * ازبک با استفاده از کشمکشهای آنها، در 913 هرات را گرفت و به سلطة دویستسالة تیموریان در خراسان پایان داد. بسیاری از شاهزادگان تیموری کشته شدند و در 914 بدیعالزمان به شاهاسماعیل صفوی پناه برد (خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 307، 327؛ روملو، ج 12، ص 142). محمد زمانمیرزا، فرزند بدیعالزمان و آخرین مدعی سلطنت تیموریان، برای احیای حکومت خاندانش تلاش کرد. وی مدتی در بلخ بود اما عاقبت به دست ازبکان افتاد (همو، 1362 ش، ج 4، ص 400ـ 403؛ برای رویدادهای اواخر دورة تیموری رجوع کنید بههمان، ج 4، ص 304ـ376، 393ـ405؛ همو، 1339ش، ج 7، ص 350ـ 365).ظهیرالدین بابر * ، پسر عمرشیخ که برای دفع شیبکخان با بدیعالزمان متحد شده بود، نتوانست با ازبکان مقابله کند و به هندوستان رفت و در 932 حکومت تیموریان هند (بابریان * ) را در آنجا پایهگذاری کرد (همو، 1339 ش، ج 7، ص 313ـ316؛ رجوع کنید به سابتلنی، 1989، ص 102ـ 108).دورة تیموریان بهرغم نابسامانی و منازعات داخلی و درگیری امیران این خاندان با ترکمانان قراقوینلو، دورة رونق فرهنگ، ادبیات، تاریخ، ریاضی و نجوم بود. دربارهای هرات، سمرقند، شیراز، تبریز و اصفهان به سبب هنرپروری و هنرمندی فرمانروایان تیموری، محل تجمع و آمد و شد هنرمندان و ادیبان برجسته بود (حکمت، ص 12، 15؛ سابتلنی، 1988 ب ، ص 479؛ نیز رجوع کنید به ادبیات؛ هنر و معماری).هر چند جانشینان تیمور به لحاظ ساختار حکومتی وارث تشکیلاتی بودند که تیمور بر اساس سنن مغولی بنا نهاده بود ( رجوع کنید به تیمور * گورکان)، به سبب نبود حکومتی متمرکز، بخصوص پس از شاهرخ، و تجزیة قلمرو تیمور در نیمة دوم سدة نهم، تشکیلات او نتوانست بر آن اساس باقی بماند. تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحاندادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی (یاسا) بود که پس از آنکه شاهرخ، در 815 قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی را جانشین آنها کرد، رایج گردید. پس از او نیز بیشتر فرمانروایان تیموری، از جمله ابوسعید و سلطانحسین بایقرا، به رعایت سنن اسلامی پایبند ماندند ( رجوع کنید به ابنعربشاه، ص 298؛ خواندمیر، 1372 ش، ص 173؛ یارشاطر، ص 7ـ 8).در دورة تیموریان، صوفیگری رواج و گسترش یافت و مشایخ و علما از احترام بسیاری برخوردار بودند. شاهرخ و سلطان حسین و سلطان ابوسعید از نقشبندیان حمایت میکردند. از دیگر سلسلههای مهم صوفیه در این دوره نوربخشیه * بودند فرقة حروفیه نیز در همین دوره شکل گرفت (رومر ، ص 135ـ 138؛ سابتلنی، 1988 ب ، ص 494). حروفیه ظاهراً دارای تشکیلات سیاسی گستردهای بوده و بنا بر منابع، در سوءقصد به شاهرخ در 830 نیز نقش اساسی داشتهاند (حافظابرو، ج 4، ص 913ـ917؛ اسفزاری، بخش 2، ص 84 ـ86).اختلاف مهم دیگر در شیوة حکومتی تیمور با بازماندگانش، نحوة واگذاری اقطاع بود. فرمانروایان تیموری با اینکه خود را سلطان مینامیدند و قدرت مطلقهای برای خود قائل بودند، چون اقتدار تیمور را نداشتند، برای تثبیت قدرت و حفظ قلمروشان، به حمایت لشکریان نیاز داشتند و چون خزاین حکومتی بر اثر درگیریها و اوضاع نابسامان داخلی، تهی شده بود، مجبور به دادن سُیورغال * به امیران و حاکمان محلی شدند. در اواخر دورة تیموریان این نوع بخشش به علما و هنرمندان و شاعران نیز تعلق گرفت که نه فقط قدرت حاکمان و امیران لشکری را افزایش داد، بلکه موجب فقر و نابسامانی اجتماعی و تضعیف قدرت فرمانروایان تیموری و زوال این خاندان نیز شد ( رجوع کنید بهاسفزاری، بخش 2، ص190ـ192؛ سابتلنی، 1988 الف ، ص 124ـ125؛ همو، 1988 ب ، ص 481، 494؛ برای تشکیلات اجتماعی و ادارة ولایات در دورة تیموریان رجوع کنید به بوآ، ص 68ـ76؛ میرجعفری، ص243ـ261؛ رومر، ج6، ص127ـ132؛ یارشاطر، ص 5ـ20؛ د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل rids. 1" ¦"Timu ).منابع: ابنعربشاه، زندگانی شگفتآور تیمور ، ترجمة کتاب عجایب المقدور فی اخبار تیمور ، ترجمة محمدعلی نجاتی، تهران 1356 ش؛ معینالدین محمد اسفزاری، روضات الجنات فیاوصاف مدینة هرات ، چاپ محمدکاظم امام، تهران 1338ـ1339 ش؛ ل. بوآ، «تمدن تیموریان»، ترجمة باقر امیرخانی، نشریة دانشکدة ادبیات تبریز ، سال 16، ش 1 (بهار 1343)؛ تاجالسلمانی، شمسالحسن ، ج 8 ، چاپ عکسی از نسخة خطی کتابخانة لالااسماعیل افندی، ش 304، با ترجمة آلمانی از هانس روبرت رومر، ویسبادن 1955؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظابرو، زبدةالتواریخ ، چاپ کمال حاج سیدجوادی، تهران 1380 ش؛ علیاصغر حکمت، جامی: متضمن تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم و منثور خاتمالشعرا نورالدین عبدالرحمن جامی ، تهران 1363 ش؛ غیاثالدینبن همامالدین خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر فی اخبار افرادالبشر ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1362 ش؛ همو، [ تکملة ] تاریخ روضةالصفا ، در میرخواند، تاریخ روضةالصفا ، ج 7، تهران 1339 ش؛ همو، دستورالوزراء ، چاپ سعید نفیسی، تهران 1317 ش؛ همو، مآثرالملوک ، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1372 ش؛ دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکرةالشعراء ، چاپ ادوارد براون، لیدن 1318/1901؛ روملو؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصّل ایران در دورة تیموریان ، چاپ محمد عباسی، تهران 1336 ش؛ ابوبکر طهرانی، کتاب دیار بکریه ، چاپ نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنکارا 1962ـ1964، چاپ افست تهران 1356 ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، ج 2، چاپ محمد شفیع، لاهور 1365ـ 1368؛ عبداللّهبن فتحاللّه غیاثی، التاریخ الغیاثی: الفصل الخامس من سنه 656ـ891 ه / 1258ـ1486 م ، چاپ طارق نافع حمدانی، بغداد 1975؛ علیبن حسین فخرالدین صفی، رشحات عینالحیات ، چاپ علیاصغر معینیان، تهران 1356 ش؛ احمدبن حسین کاتب یزدی، تاریخ جدید یزد ، چاپ ایرج افشار، تهران 1357 ش؛ آمبروجو کنتارینی، سفرنامة آمبروسیو کنتارینی ، ترجمة قدرتاللّه روشنی، تهران 1349 ش؛ معینالدین نطنزی، منتخبالتواریخ معینی ، چاپژان اوبن، تهران 1336 ش؛ حسین میرجعفری، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دورة تیموریان و ترکمانان ، اصفهان 1375 ش؛ میرخواند؛ محمدیوسف واله اصفهانی، خلدبرین: تاریخ تیموریان و ترکمانان ، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1379 ش؛ احسان یارشاطر، شعر فارسی در عهد شاهرخ( نیمة اول قرن نهم ) ، یا، آغاز انحطاط در شعر فارسی ، تهران 1334 ش؛ حسنبن شهاب یزدی، جامعالتواریخ حسنی: بخش تیموریان پس از تیمور ، چاپ حسین مدرسی طباطبائی و ایرج افشار، کراچی 1987؛Ba ¦bur, Emperor of India, Ba ¦bur-na ¦ma=memoirs of Ba ¦bur , tr. Annette Susannah Beveridge, New Delhi 1979; Wilhelm Barthold, Ulug Beg und seine Zeit , Leipzig 1935; EI 2 , s.v. "Timu ¦rids. 1: history" (by Beatrice F. Manz);Ja ـ far b. Mohammad Ja ـ fari, Ta ¦rik ¤-e kabbir , ed. and tr. A. Zarya ¦b, "Der Bericht دber die Nachfolger Timurs aus dem Ta ف rih-i kabir des Ga ف fari ibn Muhammad al-H ¤usaine", Ph. D. thesis, Johannes Gutenberg Universitجt, Maniz 1960; H. R. Roemer, "The successors of T ¦âmu ¦r", in The Cambridge history of Iran , vol. 6, ed. Peter Jackson and Laurence Lockhart, Cambridge 1986; Maria Eva Subtelny, "Ba ¦bur's rival relations: a study of kinship and conflict in 15 th - 16 th century Central Asia", Der Islam , Vol. 66, no. 1 (1989); idem, "Centralizing reform and its opponents in the late Timurid period", Iranian studies , XXI , nos.1-2 (1988 a ); idem, "Socioeconomic bases of cultural patronage under the later Timurids", International journal of Middle East studies , Vol. 20, no. 4 (1988 b ).2) ادبیات. با اینکه از دیدگاه تاریخ سیاسی و الگوی متداول تقسیمبندی ادوار تاریخی، از حملة تیمور به خراسان و سیستان در 782 تا پایان قرن نهم را به عنوان دورة تیموری میشناسیم، اما در حوزة تاریخ ادب، با اندک تسامحی، میتوان تاریخ ادبیات دورة تیموریان را به سالهای میان مرگ حافظ (791) تا مرگ جامی (898) اطلاق کرد. در این دوره زبانهای فارسی، ترکی و عربی رواج داشت اما فارسی، زبان غالب و زبان اداری و تاریخ و هنر و شعر بود.دورة تیموری با اینکه از جهت کیفیت آثار، در شمار ادوار برجستة ادبی ایران نیست، از جهت بسیاریِ ادیبان و شاعران و گسترش ادب، دورهای ممتاز و شایان توجه به شمار میرود. اقبال عمومی به شعر و ادب در این دوره چنان است که امیر علیشیر نوائی در تذکرة مجالسالنفائس شرح حال 132 تن از شاعرانی را که در خراسان و ماوراءالنهر میزیستهاند، آورده است و دولتشاه سمرقندی مؤلف تذکرةالشعراء ، که فقط شرح احوال شعرای مشهور را آورده، در بارة 42 تن از شاعران این دوره سخن گفته است (ص 317ـ541). همچنین نام شمار زیادی از ادبای این دوره در حبیبالسیر خواندمیر (ج 4، ص 102ـ110، 334ـ363) آمده است. صرفنظر از نا آرامیها و آشوبهای حاکم بر ایران در جریان لشکرکشیها و خونریزیهای تیمور، در دوران حکومت شاهزادگان ادبپرور تیموری و با پیدایی حکومتهای ملوکالطوایفی، مراکز متعددی برای اجتماع شاعران و ادیبان پدید آمد. این مراکز موجبات مردمی شدن فرهنگ و ادب و پراکنده شدن شماری از شاعران عامی و عالم را در دربارها و مراکز ادبی فراهم آورد (امیر علیشیر نوائی، 1363 ش، ص 141ـ147، 150ـ169)، چنانکه در میان شعرای این دوره به نام کسانی بر میخوریم که پیشهور، کارگر یا سپاهی بودهاند ( رجوع کنید به همان، ص150ـ169، 195، 214ـ 215، 220، یارشاطر، ص 57 ـ 58). برخی شاعران این دوره حتی از خط و کتابت نیز بهرهای نداشتند ( رجوع کنید به امیر علیشیر نوائی، 1363 ش، ص 166). تعداد شایان توجه زنان شاعر نیز به دلیل همین اقبال عمومی به شعر و ادب بوده است ( رجوع کنید به فخری هروی، ص 124ـ 142). بر اساس برخی منابع، سرودن اشعار و مراثی در شمار تشریفات و مراسم رسمی دربار بوده است (ابنعربشاه، ص 181؛ دولتشاه سمرقندی، ص 351ـ352؛ یارشاطر، ص 59). تیمور با شعر آشنا بود و شاعران را گرامی میداشت ( رجوع کنید به دولتشاه سمرقندی، ص 373؛ یارشاطر، ص 61). در زمان جانشینان وی، دربارهای شاهرخ و بایسنغر در هرات، خلیلسلطان و اُلُغبیگ در سمرقند، میرانشاه و پسرانش در تبریز، اسکندربن عمرشیخ و ابراهیم سلطانبن شاهرخ در شیراز، از مراکز گردهمایی شاعران و ادیبان بود ( رجوع کنید به دولتشاه سمرقندی، ص 295، 340، 350، 379ـ380؛ امیر علیشیر نوائی، 1363 ش، ص 125). امیران و شاهزادگانی چون کیجیکمیرزا، سلطان حسین بایقرا، امیرعلیشیرنوائی و بدیعالزمان میرزا نیز از مشوقان شعر و ادب بودند. بسیاری از این شاهزادگان خود شعر میسرودند و صاحب دیوانهای ترکی و فارسی بودند ( رجوع کنید به امیر علیشیر نوائی، 1363 ش، ص 127ـ 128؛ همو، 1342 ش، ص123؛ سام میرزاصفوی، ص 14ـ20؛ فخری هروی، ص 48ـ 54).دولتشاه سمرقندی (ص 355، 397، 407) به برخی مناظرات و مکاتبات منظوم میان امرا و دولتمردان تیموری اشاره کرده است. انتشار و عمومیت یافتن شعر را در کتیبههای عمارات و بناهای به جامانده نیز میتوان مشاهده کرد ( رجوع کنید به ویلبر و گلمبک ، ص 283، 505).در این دوره ورود عوام به قلمرو زبان و فرهنگ مکتوب فارسی، هر چند از فخامت زبان فارسی کاست و موجب تنزل ادب فارسی شد، نوعی عوام سالاری فرهنگی در کنار پسندهای خواص جامعه مطرح گردید و آثاری در حوزة نظم و نثر پدید آمد که به مدد آنها میتوان به پسندهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی عامه پی برد.نظم فارسی. در این دوره، شعر از حیث مضمون، ابداع و خلاقیت، زمینههای عاطفی و احساسی و صور خیال رو به افول نهاد، چنانکه رواج تتبع و تقلید از آثار قدما و معانی و افکار و سبک بیان آنان، مهمترین و نخستین ویژگی شعر فارسی در این دوره است. در واقع، کمال استادی شعرا حسن تقلید ایشان از شعرای پیشین بود؛ ازینرو، شعر آنان از اشعار استادانشان پیشی نگرفته است. از میان شاعران قدیم بویژه از شیوة فردوسی (متوفی ح 416)، نظامی (متوفی ح 599)، امیرخسرو دهلوی (متوفی 725)، سعدی (متوفی 690 یا 694)، مولوی (متوفی 672)، حافظ و خاقانی (متوفی 599) در غزل و مثنوی و داستانهایمنظوم، و از شیوةانوری (متوفی585) و سلمانساوجی (متوفی 778) در قصیده، بیش از دیگران تقلید شد. برخی از آثاری که به تقلید از خمسة نظامی پدید آمدند، عبارتاند از: شمس و قمر خواجه مسعود قمی؛ خسرو و شیرین ، لیلی و مجنون و هفت منظر عبداللّه هاتفی جامی (متوفی 927)؛ خسرو و شیرین ابوعلی مراغی (زنده در 834)؛ لیلی و مجنون نورالدین هلالی جغتایی (متوفی 936)؛ یوسف و زلیخا ، و لیلی و مجنون عبدالرحمان جامی؛ لیلی و مجنون مکتبی شیرازی (متوفی ح 900)؛ ناظر و منظور ، و بهرام و گلندام کاتبی نیشابوری (متوفی 839؛ رجوع کنید بهامیرعلیشیر نوائی، 1363 ش، ص 62، 68ـ69، 186ـ187، 212؛ جامی، مثنوی هفت اورنگ ، مقدمة مدرس گیلانی، ص سیوپنج و سیوشش؛ هاتفی، مقدمة اسداللّهیف، ص XLI ؛ صفا، ج 4، ص 237ـ 238؛ یارشاطر، ص 78ـ79). خواجه عصمت بخارایی (متوفی 829 یا 840) و مولانا عبدالوهاب اسفراینی از مقلدان امیرخسرو دهلوی بودند ( رجوع کنید بهامیرعلیشیر نوائی، 1363 ش، ص 42؛ خواندمیر، ج 3، ص 550) و شیخ کمال تربتی، خواجه مؤید دیوانه، حافظ حلوائی، صافی، بابا فغانی شیرازی (متوفی 922 یا 925) و لسانی شیرازی (متوفی 941) نیز از مقلدان حافظ به شمار میآیند ( رجوع کنید به امیرعلیشیر نوائی، 1363 ش، ص 32، 35، 255؛ یارشاطر، ص 80 ـ81). این شاعران، بر اساس مضامین و معانی قدیم، با تکلف سعی میکردند تصاویر ظاهراً متفاوتی پدید آورند. افراط در مضمونیابی یا مضمونسازی از معایب شعر این دوره تلقی میشود (یارشاطر، ص 114ـ 115) که سبب شیوع سرقتها و انتحالهای ادبی در نقل و اخذ لفظ و مضمون اشعار نیز شده بود، چنانکه این نکته در تذکرهها بارها منعکس شده است ( رجوع کنید بهامیرعلیشیر نوائی، 1363 ش، ص 218، 238، 248، 355). البته این بدان معنی نیست که این شاعران مطلقاً از خلاقیت بیبهره بودهاند، معانی و مضامین و طرزنو در برخی آثار مانند لیلی و مجنون مکتبی شیرازی یا منظومة گوی و چوگان ( حالنامه ) عارفی هروی (متوفی 853) دیده میشود. اما این ابداعات و ابتکارات در مجموع آنقدر فراگیر نیست که شخصیت متمایزی برای شاعر فراهم کند (یارشاطر، ص 102).از دیگر ویژگیهای شعر این دوره، جواب گفتن به اشعار قدما بود که نیک از عهدة این کار برآمدن، محک رایجی برای اثبات استادی شاعران به شمار میرفت ( رجوع کنید به امیرعلیشیر نوائی، 1363 ش، ص49، 241؛ دولتشاه سمرقندی ص 389؛ صفا، ج 4، ص179ـ 180)؛ مثلاً، مثنویهای محب و محبوب و گلشن ابرار کاتبی نیشابوری در جواب به شاعران پیشین سروده شدهاند (صفا، ج 4، ص 237).در این دوره، فنمعما * نیز رواج داشت و ساختن معماهای پیچیده و دشوار نشانة قدرت و مهارت شاعر بود و بیشتر جنبة تفنن و بزم آرایی داشت. اقبال شاعران دورة تیموری به این فن تا آنجاست که عدهای از شعرا به معمایی معروف شدند، از جمله میرحسین معمایی، محمد معمایی و کلال (کلان) معمایی ( رجوع کنید بهامیرعلیشیر نوائی، 1363 ش، ص 34، 150). بسیاری از ادبا نیز کتابها و مجموعههایی در توضیح فن معما نگاشتند، از جمله رسالة دستور معما یا معمیات میرحسین حسینی؛ رسالة معما ی سیفی بخاری؛ ضابطة حل معما نوشتة کمالالدین محمد بدخشی؛ رسالة حِلْیَةُ الْحُلَل جامی؛ و حُلَل مُطَرَّز شرفالدین علی یزدی (واصفی، ج 1، ص 373؛ صفا، ج 4، ص 118ـ120). نظم مادّهتاریخ * هم در این دوره شایع شد ( رجوع کنید به امیرعلیشیر نوائی، 1363 ش، ص 86 ـ87؛ واصفی، ج 1، ص 378ـ382؛ یارشاطر، ص 244ـ246).در این فضای ادبی، که باریک اندیشی و هنرنماییهای شاعرانه مورد توجه شعرا بود، به کار بردن صنایع و بدایع ادبی، از لوازم ضروری شعر به شمار میرفت و اشعار ساده و فصیح و عاری از صنعت بیارزش تلقی میشد. بدین سبب کتابهای متعددی در باب صنایع ادبی نوشته شد، از جمله: کاملالصناعه نوشتة عطاءاللّه مشهدی متخلص به عطایی، صنایعالبدایع سیفی بخاری، و بدایعالافکار حسین واعظ کاشفی. با این همه، اشعار ساده و روان و حتی گاه نزدیک به زبان محاوره در این دوره بسیار است ( رجوع کنید به صفا، ج 4، ص 163ـ 164).در دورة تیموریان، عمومی شدن شعر و ادبیات فارسی، رویکرد به انواع شعری را نیز تحت تأثیر قرار داد، چنانکه قصیده سرایی از رونق افتاد و به غزل و قصههای منظوم بزمی، که با ذوق عامه مناسبت بیشتری داشتند، بیش از سایر انواع شعر توجه شد، به طوری که این دوره را عصر غزل نامیدهاند (شفیعی کدکنی، ص 32). از غزل سرایان بنام این دوره بودهاند: کمال خجندی (متوفی 808)، عصمت بخارایی، بساطی سمرقندی (متوفی 814 یا 815)، شاه نعمتاللّهولی (متوفی 834)، شاه قاسم انوار (متوفی 837)، امیر شاهی سبزواری (متوفی 857)، آصفی هراتی (متوفی 923)، محمدشیرین شمس مغربی تبریزی (متوفی 809)، لطفاللّه نیشابوری (متوفی 816) و کاتبی ترشیزی (متوفی 838 یا 839).غزلِ دورة تیموری، برحسب مضامین به سه نوعِ عاشقانه، عارفانه و قلندرانه تقسیم میشود.در غزل عاشقانه، عاشق محروم و ستمکش است، از وصل نصیبی ندارد و حتی خود را لایق وصال نمیداند. یکی از مظاهر خفّت عاشق و اغراق در بیانآن، اشعاری است که در آنها شاعر خود را سگِمعشوق خوانده و این مضمون از مضامین شایع غزل در این دوره است (امیرعلیشیر نوائی، 1363ش، ص 24؛ کمال خجندی، ج 1، مقدمة گلسرخی، ص 98ـ101؛ یارشاطر، ص 147ـ 148). این گونه اشعار مقدمات مکتب وقوع و واسوخت را در این دوره پدید آورد.با رواج بیشتر تصوف و عرفان در این دوره، سرودن غزلهای عرفانی شیوع بسیار یافت. شاعرانی چون محمد شیرین شمس مغربی، لطفاللّه نیشابوری، شاه نعمتاللّه ولی، قاسم انوار تبریزی، کمال خجندی و شیخآذری، خود از اقطاب زمان به شمار میرفتند و مقام ارشاد و هدایت داشتند (دولتشاه سمرقندی، ص 325، 346ـ 348؛ جامی، نفحات الانس ، ص 593؛ براون، ج 3، ص 446). از مهمترین مضامین غزلیات عرفانی، وحدت وجود، توحید حق و نعت خالق، فنا در راه معشوق، ترک لذات دنیوی، تکریم پیر، وصف قوّت عشق و ضعف عقل و ستایش مستی و شیدایی و دردمندی است ( رجوع کنید بهنعمتاللّه ولی، ص1ـ614؛ داعی شیرازی، ج 2، ص 91ـ167؛ قاسم انوار، ص 1ـ326؛ کمال خجندی، ج 1، ص 176ـ207، 577 ـ 606). از ویژگیهای این غزلیات، به کار بردن اصطلاحات خشک عرفان نظری است که یکنواختی ملال آوری در آنها ایجاد کرده است ( رجوع کنید به یارشاطر، ص 167ـ 168؛ برای نمونه غزلیات عرفانی این دوره رجوع کنید به شمس مغربی، ص 9، 21، 53، 120، 130، 203، 399).نوع سوم، غزلیات قلندرانه است که مضمون عمدة آنها وصف رندی و مستی و طعن زاهدان و صوفیان است ( رجوع کنید بههمان، ص 43، 161، 253، 255ـ 285؛ نعمتاللّه ولی، ص 448، 451 و جاهای دیگر؛ یارشاطر، ص 172ـ173).در قالب مثنوی، آثار شاعران این دوره بیشتر حکایی است، مانند گوی و چوگان عارفی هروی؛ انیسالعارفین قاسم انوار ( رجوع کنید به ص 360ـ386)؛ ناظر و منظور ، بهرام و گلندام و محب و محبوب کاتبی؛ خمسة مولانا شرف خیابانی؛ مثنویهای داعی شیرازی مشهور به ستّه داعی ( رجوع کنید به ج 2، ص 745ـ749) و مثنویهای متعدد دیگر که بیشتر به شیوة نظامی و مولوی سروده شدهاند ( رجوع کنید به یارشاطر، ص 176ـ 195). حماسة منظوم خاوران نامه که ابنحسام خوسفی (متوفی 875) به تقلید از شاهنامة فردوسی در بارة دلاوریهای حضرت علی علیهالسلام و یاران او سروده نیز، در قالب مثنوی است. مثنویهای عرفانی، حکمی و اخلاقی نیز غالباً به شکل قصه سروده شدهاند (همان، ص 177).در این دوره قصیده نسبت به دیگر انواع شعر رواج کمتری داشت و بیش از پیش به تصنع و تکلف گرایید. مضامین قصیده، مانند دورههای پیش و به تقلید از قصاید سدة ششم و هفتم، بیشتر مدح و منقبت، موعظه و عرفان، شکوه، رثا و تغزل بود (همان، ص 197ـ 198). از قصیدهسرایان توانای این دوره، بَرَنْدَق خجندی (متوفی 835) و لطفاللّه نیشابوری بودند (صفا، ج 4، ص 211، 265).نکتة شایان توجه در بارة قصاید این دوره، رشد قصاید دینی در ذکر مناقب آل رسول و ائمة اطهار علیهمالسلام است. از مهمترین این آثار، قصاید ابنحسام خوسفی است که در مدح و منقبت پیامبر اکرم، علیبن ابیطالب، حضرت فاطمه زهرا، حسینبن علی و حضرت صاحبالامر و دیگر ائمة اطهار علیهمالسلام سروده شده است ( رجوع کنید به ابنحسام، ص 57 ـ 302؛ نیز رجوع کنید به دولتشاه سمرقندی، ص 438ـ439). قصیدة خواجهاوحد مستوفی در منقبت علیبن موسیالرضا علیهالسلام ( رجوع کنید به دولتشاه سمرقندی، ص 444ـ449)، قصاید شاه نعمتاللّه ولی (ص 626ـ631) در منقبت حضرت رسول، و قصاید فغانی، لطفاللّه نیشابوری، کاتبی و حسن سیمی در منقبت امیرالمؤمنین و امامان شیعه از دیگر نمونههای این نوع قصاید است (دولتشاه سمرقندی، ص 319، 436ـ437؛ صفا، ج 4، ص 56، 239ـ413). شاید این جریان ادبی، در تبلیغ مذهب شیعه و فراهم کردن زمینه برای رسمی شدن تشیع در قرن نهم بیتأثیر نبوده است ( رجوع کنید به صفا، ج 4، ص 56).قطعهها در این دوره غالباً بیتکلف سروده شدهاند و مضامین متنوعی دارند، از جمله مدح و تقاضا، تهنیت، مناظره، مطایبه، هجو، وصف، عشق و عرفان، موعظه، رثا، شکوه، انتقاد، ذکر حوادث تاریخی و وقایع روزمره. مشهورترین قطعات این دوره متعلق به لطفاللّه نیشابوری، کمال خجندی و کاتبی است (یارشاطر، ص 201ـ 205).سرودن رباعی نیز رونق یافت. رباعیات این دوره مضامین بسیار متنوعی دارند و بیشتر شاعران در این قالب شعر سرودهاند ( رجوع کنید به یارشاطر، ص 201ـ 208).در ترجیع بندها و ترکیببندها، مدح و نعت و عرفان غلبه دارد ( رجوع کنید به قاسمانوار، ص 327ـ332؛ شمس مغربی، ص 410ـ 453؛ یارشاطر، ص 209ـ210).سرودن مسمط نیز رایج و مضمون عمدة آن وصف طبیعت و نعت پیامبراکرم و ائمة اطهار بود. لطفاللّه نیشابوری بویژه به این قالب شعری توجه داشت (یارشاطر، ص210ـ211؛ در بارة دیگر انواع شعر در دورة تیموریان رجوع کنید به همان، ص 211ـ212).در این دوره، برخی مطالب علمی، هنری، اخلاقی، فلسفی و کلامی به نظم در آمده است. مثلاً، قاسم انوار در منظومة انیسالعارفین مباحثی از عرفان نظری، مانند چیستی نفس، روح، قلب، عقل و عشق، را توضیح داده است ( رجوع کنید به قاسم انوار، ص 360ـ 368، 373ـ381). نعمتاللّه ولی نیز در قصیدهای، نظریة فلسفی فیض و صدور و مراتب وجود و برخی اصول طبیعیات و فلکیات را به نظم در آورده است ( رجوع کنید به ص 632ـ 634؛ قس یارشاطر، ص 233). سلطان علی مشهدی، رسالهای منظوم در خط نستعلیق دارد که حاوی تاریخ این خط و آموزش و اصول و لوازم و قواعد آن است ( رجوع کنید به بیانی، ج 1ـ2، ص 253). برخی وقایعنامهها و حماسههای تاریخی منظومِ این دوره عبارتاند از: تمرنامه / تیمورنامه و ظفرنامه ، هر دو در تاریخ امیرتیمور سرودة هاتفیجامی و وقایع حسینمیرزا سرودة خواجه مسعود قمی ( رجوع کنید به حاجیخلیفه، ج 2، ستون 120، 202؛ صفا، ج 4، ص 190ـ191).در این دوره نوعی شعر مطایبهآمیز نیز سروده میشد و آن جوابگویی و نقیضة غزلها و اشعار متقدمان، همراه با وصف خوراکها و نوشیدنیها یا پارچهها و لباسها بود. ابواسحاق فخرالدین حلاج شیرازی (متوفی 827 یا 830) مشهور به بُسحقاَطعمه * ، پیشگام این نوع شعر بود. او تحت تأثیر عبید زاکانی، قصاید، ترجیعبندها، مثنویها و غزلیاتی در باب اطعمه به نام کنزالاشتها سرود و اشعار متقدمان، بویژه حافظ، را الگوی کار خود قرار داد ( رجوع کنید به دولتشاه سمرقندی، ص 366ـ371؛ میرزایف، ص 47ـ49، 101، 103، 107، 111). میرزایف منتخبی از این اشعار را به چاپ رسانده است. شیوة بسحق را نظامالدین احمد شیرازی (متوفی 850) در وصف اطعمه و نظام محمود قاری یزدی (قرن نهم) در وصف البسه ادامه دادند ( رجوع کنید بهصفا، ج 4، ص 198؛ نظام قاری، مقدمة حبیب اصفهانی، ص 3ـ 5).از این دوره، اشعاری با گویشهای محلی نیز به جامانده است، از جمله ملمّعات و اشعار قاسم انوار به گویش گیلکی، و کان ملاحت و مثنوی سه گفتار سرودة شاه داعی شیرازی به گویش شیرازی. این نوع اشعار در حفظِ بسیاری از کلمات و تعبیرات محلیِ این مناطق مؤثر بودهاند ( رجوع کنید به قاسم انوار، ص 342ـ 344؛ صفا، ج 4، ص 336ـ337).ویژگیهای کلی ادبیات فارسی در قرن نهم، بویژه رویگردانی شاعران از سبک خراسانی و عراقی و ورود عوام به قلمرو ادبیات و برخی ویژگیهای شعری بویژه مضمونیابی و نکتهپردازی و ظریفگویی، که از حافظ آغاز شده و در قرن نهم به صورتی اغراقآمیز در آمده بود، و نیز در برخی موارد، تمایل به شعر سادة بیپیرایه و خالی از صنایع لفظی (مانند شیوة غزلسرایی لسانی شیرازی) مقدمات ظهور سبک هندی * را در قرن دهم فراهم آورد.توجه شاهزادگان تیموری به هنرهای زیبا باعث شد که بسیاری از شاعران این دوره، در فنون دیگر هنری از جمله خط و نقاشی و بویژه موسیقی مهارت یابند ( رجوع کنید به امیرعلیشیر نوائی، 1363ش، ص 98، 100، 103، 106، 120، 148ـ149؛ دولتشاه سمرقندی، ص 412، 427).نثر فارسی. نثر فارسی در این دوره بتدریج از تکلفات قرون گذشته آزاد میشد و جریان عمومی نثر به مرسلنویسی متمایل بود، چنانکه شمار آثار متکلف در مقایسه با آثار ساده و روان، اندک است. از واژههای کهن فارسی کمتر استفاده میشد و کاربرد اصطلاحات و لغات و ترکیبات عمومی زبان، رواج بیشتری داشت. یکی از سببهای تمایل به سادهنویسی این بود که بیشتر نویسندگان توانایی ایجاد آثار مصنوع و متکلف را نداشتند. همچنین برخی از آنان معتقد بودند که در نثر مصنوع و متکلف «مقصود و هدف اصلی فوت میشود» ( رجوع کنید به نظامالدین شامی، ج 1، ص 11؛ صفا، ج 4، ص 467). با این همه، مترسلان و منشیان در حفظ شیوة اسلاف خود کوشش و آثاری متکلفانه خلق میکردند. از جمله آثار متکلفانة این دوره، ظفرنامة شرفالدین علی یزدی (متوفی 858) است که بیشتر منشیان دورة تیموری آن را نمونة فصاحت و بلاغت میدانستند (دولتشاه سمرقندی، ص 379)، هر چند که انشای شرفالدین در ظفرنامه نسبت به کتابهایی مانند تاریخ وصاف و مواهب الهی ، روانتر است (صفا، ج 4، ص 468). نمونة مهم دیگر نثر مترسل، ریاضالانشاء خواجه جهان عمادالدین محمود گاوان (متوفی 886) است. بسیاری از نویسندگان، دیباچة کتابها را نیز معمولاً به نثری مصنوع نوشتند ( رجوع کنید به خواندمیر، ج 1، دیباچه، ص 1ـ9).آثار منثور در این دوره متنوعاند، از آن جمله است: انوار سهیلی ، در قالب قصه، تألیف کمالالدین حسین واعظ کاشفی (متوفی 906 یا 910؛ رجوع کنید به صفا، ج 4، ص 475، 525؛ اته ، ص 228)؛ نفحاتالانس من حضراتالقدس ِ جامی، در ذکر احوال مشایخ صوفیه؛ تذکرةالشعرا ی دولتشاه سمرقندی (متوفی 896 یا 900) در ترجمة احوال شاعران؛ اخلاق محسنی ، در علم اخلاق، تألیف حسین واعظ کاشفی؛ و لوامع الاشراق فی مکارم الاخلاق معروف به اخلاق جلالی ، در علم اخلاق، نوشتة جلالالدین محمد اسعدصدیقی دوانی (متوفی 908؛ اته، ص 268ـ269).در سیرة پیامبر اکرم و ائمه علیهمالسلام نیز کتابهای متعددی نوشته شد، از جمله روضةالاحباب نوشتة عطاءالدین فضلاللّه جمالالحسنی و شواهدالنبوه نوشتة جامی (همان، ص 284ـ 285). کتاب مشهور دیگر، روضةالشهدا نگاشتة حسین واعظ کاشفی، در شرح شهادت امام علی علیهالسلام و خاندانش، بویژه امام حسین علیهالسلام، بود که منبع مهم و متداول در شرح شهادت امام حسین در سوکواریهای محرّم بهشمار میآمد و اصطلاح روضهخوانی از نام این کتاب گرفته شده است.معروفترین تفسیر فارسی در این دوره، جِلاءالاَذهان و جَلا هُ الاحزان ، مشهور به تفسیر گازر * ، نوشتة ابوالمحاسن حسینبن حسن گرگانی/ جرجانی (قرن نهم) است ( رجوع کنید بهبرای اطلاعات بیشتر در بارة کمیّت تفسیر در این دوره رجوع کنید بهتفسیر * ).از جمله رسائل ادبی این دوره، منشآت جامی، کتاب انشاء یا ترسل معینالدین زِمجی اسفزاری و مخزنالانشاء حسین واعظ کاشفی است ( رجوع کنید به اته، ص 246).مهمترین نمونة استعارههای منثور، شبستان خیال و شبستان نکات و گلستان لغات محمدبن یحیی شیبک (سیبک) فتاحی نیشابوری (متوفی 852) است که حاوی نکتهسنجیها و کنایات و ظرایف است. فتاحی کتاب دیگری به نام حُسْن و دل دارد که از نظر سبک و موضوع و سیر داستان و شخصیتهای نمادین و نثر مسجع و دلنشینآن، از آثار بدیع و مهم این دوره است (امیرعلیشیر نوائی، 1363 ش، ص 13، 188؛ صفا، ج 4، ص 459ـ460).در نثر نیز آثاری به تقلید از نویسندگان مشهور متقدم نوشته شد، چنانکه به تقلید از گلستان سعدی، معینی (معینالدین) جوینی نگارستان را نگاشت و جامی بهارستان را (امیرعلیشیر نوائی، 1363 ش، ص 241؛ دولتشاه سمرقندی، ص 341؛ اته، ص 175؛ یارشاطر، ص 85). فرقة حروفیه نیز منشأ برخی آثار منثور مانند جاوداننامه ، آدمنامه ، عرشنامه و محبتنامه بودهاند ( رجوع کنید به حروفیه * ).در این دوره زبان فارسی به جای عربی در تألیف کتابهای علمی به کار رفت و بسیاری از کتابهای علمی در ریاضیات، ستارهشناسی، طب و موسیقی به زبان فارسی نوشته شد، از جمله گنجاسرار نظام مُتْشِهی و قوانین العلاج غیاثالدین محمد سبزواری، هر دو در طب؛ جامعالالحان و مقاصدالالحان خواجه عبدالقادربن غنی حافظ مراغی، هر دو در موسیقی؛ و تحفة نظامیه نظامالدین عبدالقادر لاهیجی در حساب (نفیسی، ج 1، ص 230ـ274).زبان فارسی در قرن نهم، در آسیای صغیر و هند نیز رواج داشت و بسیاری از نامهها و مراسلات تیموریان و سلاطین عثمانی به زبان فارسی نوشته میشد (برای نمونه رجوع کنید بهفریدونبیگ، ج1، ص125ـ 135، 140ـ142، 150ـ151، 159ـ 161). دربارهای بهمنیان، عادلشاهیان، نظامشاهیان و قطبشاهیان در هند از مراکز حضور شاعران و منشیان فارسیزبان بود ( رجوع کنید به صفا، ج 4، ص 143). با این همه، میتوان مدعی شد که در دورة تیموری، چه در شعر و چه در نثر، نوآوری پدید نیامد ( رجوع کنید به شفیعی کدکنی، ص 23ـ24).ادبیات ترکی. ادبیات ترکی در این دوره در واقع بر اساس زبان فارسی پیریزی شد؛ شاعران و نویسندگان تُرک، ترکیبات، تعبیرات، مضامین و معانی شعر فارسی را به کار میبردند و ادبیات ترکی، ترجمهای از ادبیات فارسی بود ( رجوع کنید به صفا، ج 4، ص 146). شعر گفتن به ترکی در قرن نهم، که مسبوق به آثاری مانند اشعار ترکی سلطان ولد پسر جلالالدین محمد بلخی بود، در این قرن با حمایت شاهزادگان و امرای تیموری، رشد کرد، بهطوری که آثار فراوانی به نظم و نثر ترکی پدید آمد. میرحیدر مجذوب، میرحیدر ترکیگوی، لطفی، نصیبی، قطبی، لطیفی و میرعلی کابلی از شاعران ترکیگوی این دورهاند (امیرعلیشیر نوائی، 1363 ش، ص 22، 41، 49، 50 ـ51، 53 ـ54، 197، 223ـ227؛ خواندمیر، ج 4، ص 107؛ کوپریلی، ص 380). بسیاری از شاهزادگان و امرای تیموری نیز بهفارسی و ترکی شعر میسرودند، چنانکه امیرعلیشیر نوائی به هر دو زبان آثاری به نظم و نثر دارد ( رجوع کنید بهصفا، ج 4، ص 147ـ 148). خلیل سلطان، پسر میرانشاه، نیز به ترکی و فارسی شعر میگفت (یارشاطر، ص 63ـ64). در این دوره ورود لغات ترکی جغتایی و مغولی به زبان فارسی افزایش یافت. واژههایی مانند آل تمغا، تمغاچی، یرلیغ، قوریلتای، و بِتِکچی نیز که از روزگار مغولان در تشکیلات اداری ایران رایج شده بود، به کار میرفت (صفا، ج 4، ص 148ـ150).رواج ادبیات ترکی جغتایی در پایان عصر تیموری سبب شد که برخی شاعران ترکی زبان، بویژه در ماوراءالنهر، به ترکی و فارسی شعر میسرودند و دیوان داشتند. این روش را امیر علیشیر نوائی و فضولی بغدادی رونق دادند ( رجوع کنید به نثاری بخاری، مقدمة مایل هروی، ص سیوهفت و سیوهشت). بعدها حکومت ازبکان، ادبیات ترکی را در حوزة ماوراءالنهر توسعه داد (همانجا؛ در بارة رشد ادبیات ترکی در خوارزم و ماوراءالنهر رجوع کنید بهبارتولد، تاریخ ترکهای آسیای میانه ، ص 114ـ115).در نثر ترکی نیز تَزوکنویسی ( رجوع کنید به توزوک * ) رایج شد که تزوکات تیموری * منسوب به تیمور گورکانی مهمترین نمونة آن است. بعدها این جریان ادبی در هند دورة بابریان ادامه یافت ( رجوع کنید به اته، ص 288ـ290). از دیگر آثار مهم ترکی در این دوره بختیارنامه و معراجنامه است ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ اول، ج 8، ص 916، ذیل « ترک »).ادبیات عربی. بعد از حملة مغول به ایران و سقوط بغداد (656)، بتدریج زبان عربی در ایران رونق و اعتبار پیشین خود را از دست داد، اما کتب فلسفی و فقهی همچنان به زبان عربی نوشته میشد ( رجوع کنید به براون، ج 3، ص 481)، چنانکه سعدالدین تفتازانی (متوفی 792) و میرسید شریف جرجانی (متوفی 816) تألیفات خود را به عربی نوشتند ( رجوع کنید به همان، ج 3، ص 473ـ477) و جامی نیز فوائدالضیائیه را که در شرح کافیه ابنحاجب بود، به عربی نگاشت (حکمت، ص 171، 281). ضعف معلومات عربی نویسندگان و شعرای این دوره در بیرونقی ادبیات عربی بیتأثیر نبود. شاه نعمتاللّه ولی قصیدهای سست و با اغلاط فراوان به زبان عربی سروده که در دیوان وی به چاپ رسیده است ( رجوع کنید به ص 667ـ669).با این همه، اشعار ملمّع به فارسی و عربی کم نیست (برای نمونه رجوع کنید به نعمتاللّه ولی، ص 653ـ 655، 667، 680؛ شمس مغربی، ص 116، 217، 245، 403، 405؛ قاسم انوار، ص 106ـ 107، 191؛ نیز رجوع کنید به مردانف، 1993). در منشآت نیز برخی عبارتها و ترکیبهای عربی بیش از پیش به کار رفتند، به طوری که معادلهای فارسی آنها بتدریج فراموش شد ( رجوع کنید به صفا، ج 4، ص150ـ151).منابع: ابنحسام، دیوان ، چاپ احمد احمدی بیرجندی و محمدتقی سالک، مشهد 1366 ش؛ ابنعربشاه، کتاب عجائب المقدور فی اخبار تیمور ، قاهره 1285؛ کارل هرمان اته، تاریخ ادبیات فارسی ، ترجمه با حواشی رضازاده شفق، تهران 1356 ش؛ امیر علیشیر نوائی، تذکرة مجالس النفائس ، چاپ علیاصغر حکمت، تهران 1363 ش؛ همو، دیوان ، چاپ رکنالدین همایونفرّخ، تهران 1342 ش؛ ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبی ایران ، ج 3: از سعدی تا جامی ، ترجمه و حواشی علیاصغر حکمت، تهران 1357 ش؛ مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان، تهران 1363 ش؛ عبدالرحمانبن احمد جامی، مثنوی هفت اورنگ ، چاپ مرتضی مدرس گیلانی، تهران: کتابفروشی سعدی، [ بیتا. ] ؛ همو، نفحاتالانس ، چاپ محمود عابدی، تهران 1370 ش؛ حاجی خلیفه؛ علیاصغر حکمت، جامی: متضمن تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم و منثور خاتمالشعرا نورالدین عبدالرحمن جامی ، تهران 1363 ش؛ خواندمیر؛ نظامالدین محمود داعی شیرازی، کلیات شاه داعی شیرازی ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1339 ش؛ دولتشاهسمرقندی، کتابتذکرةالشعراء ، چاپ ادوارد براون، لیدن 1318/ 1901؛ سام میرزاصفوی، تذکرة تحفة سامی ، چاپ رکنالدین همایونفرّخ، تهران [ بیتا. ] ؛ محمدرضا شفیعیکدکنی، ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما ، ترجمة حجتاللّه اصیل، تهران 1378 ش؛ محمد شیرین شمس مغربی، دیوان ، چاپ لئونارد لوئیزان، تهران 1372 ش؛ ذبیعاللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج 4، تهران 1363 ش؛ محمدبنامیری فخری هروی، تذکرة روضة السلاطین و جواهر العجایب ، چاپ حسامالدین راشدی، حیدرآباد پاکستان 1968؛ احمدفریدون بیگ پاشا، منشآتالسلاطین ، [ استانبول ] 1274ـ1275؛ علیبن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار ، چاپ سعید نفیسی، تهران 1337 ش؛ مسعود کمال خجندی، دیوان شیخ کمال خجندی، همراه با شرح حال و زندگانی ، چاپ ایرج گلسرخی، تهران 1374 ش؛ محمد فؤاد کوپریلی، تورک ادبیاتی تاریخی ، استانبول 1926؛ عبدالغنی میرزایف، ابواسحاق و فعالیت ادبی او ، دوشنبه 1971؛ حسنبن خواجه نثاری بخاری، مذکر احباب: ادب و فرهنگ فارسی در قرن دهم هجری ، چاپ نجیب مایل هروی، تهران 1377 ش؛ نظامالدین شامی، تاریخ فتوحات امیر تیمور کورکان معروف به ظفرنامه ، چاپ فلکس تاور، پراگ 1937ـ1956؛ محمودبن امیر احمد نظام قاری، دیوان البسة مولانا نظام قاری ، چاپ میرزا حبیب اصفهانی، استانبول 1303؛ نعمتاللّه ولی، کلیات اشعار شاه نعمتاللّه ولی ، چاپ جواد نوربخش، تهران 1369 ش؛ سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران 1344 ش؛ محمودبن عبدالجلیل واصفی، بدایع الوقایع ، چاپ الکساندر بلدروف، تهران 1349ـ1350 ش؛ دونالد نیوتن ویلبر و لیزا گلمبک، معماری تیموری در ایران و توران ، ترجمة کرامت اللّه افسر و محمد یوسف کیانی، تهران 1374 ش؛ عبداللّهبن محمد هاتفی، شیرین و خسرو ، چاپ سعداللّه اسداللّهیف، مسکو 1977؛ احسان یارشاطر، شعر فارسی در عهد شاهرخ ( نیمة اول قرن نهم )، یا ، آغاز انحطاط در شعر فارسی ، تهران 1334 ش؛Vasily Vladimirowich Barthold, Histoire des Turcs D'Asie centrale , Paris 1945; EI 1 , s.v. "Turks. A. III: C §aghatai literature" (by W. Barthold); T.N. Marda ¦nov, Arabska ¦- tadz §ikska ¦e dvuyazichie v Paezii 9-10 vv. , Doshanbh 1993.3) هنر و معماری.الف) هنرهای ساخت کتاب و نقاشی . حمایت سلاطین تیموری از هنر، که هدف اصلی از آن کسب مشروعیت سیاسی و همگونسازی فرهنگی بود، عمدتاً بر تولید کتاب تمرکز یافته بود. نتیجة این حمایت گسترده، که خلقِ قواعد و اصطلاحات خاص هنرهای تجسمی را نیز به همراه داشت، وضع معیاری برای تعیین نفاست آثار هنری و نیز وضع ملاکهایی برای داوری در بارة کیفیت و درجة پیشرفت هنری بود. تحولات و پیشرفتهای معنایی و صوری و فنی در تولید کتابهای دینی و غیردینی ــ که خوشنویسی، نقاشی، طراحی، تذهیب و صحافی را در بر میگرفت ــ تأثیری دیر پا بر تولیدات بعدی و به طور کلی بر فرهنگ هنرهای تجسمی گذاشت. پشتیبانیِ دربار تیموری از هنر ــ که حامیان روشنبینی چون شاهرخ، بایسنغر و حسین بایقَرا آن را باب کردند ــ سرمشق فرمانروایان آققوینلو، عثمانی، صفوی و مغول شد و تا مدتها پس از زوال سلسلة تیموری دوام یافت. بر اساس منابع، تیمور هنرمندان و استادکاران را از غرب ایران نزد خود میآورده، اما هیچ شاهدی دالّ بر اینکه وی مشوق و پشتیبان تهیة نسخههای خطیِ مصور در سمرقند بوده است، وجود ندارد. به گزارش مورخان معاصر تیمور، ابنعربشاه و شرفالدین علی یزدی، در عهد تیمور پیکرهنگاری بر دیوار مرسوم بوده است، اما شواهد عینی و ملموس در تأیید چنین رسمی موجود نیست.قدیمترین نمونه از آثار هنری که با حمایت تیموریان تهیه شده، مجموعة دوازده نسخة خطی مصور است که به سفارش عمر شیخ، حاکم فارس، بین سالهای 812 تا 816 تهیه و به او اهدا شد و در بیشتر انجامههای آنها، علاوه بر امضای کاتبان خوشنویس، نام شهرهایی از قبیل شیراز و اصفهان و تاریخهایی بین 813 تا 816 ذکر شده است. از نسخههای خطی دیگرِ منسوب به او، چنین بر میآید که تاریخ شروع حمایت عمر شیخ از تهیة نسخ خطی به 799 بر میگردد. با این همه، شیراز پیش از سیطرة سیاسی تیموریان یکی از مراکز مهم تولید کتاب بوده و شاهد این مدعا نسخههایی است که متعلق به افرادی از سلسلة مظفری بود. وجود مقداری استمرار و پیوستگی بین این سنّتها، خصوصاً در قطع و اندازه و فضاسازی و آرایش و تذهیب، در نسخههای عمرشیخ مشهود است. ممکن است پس از مرگ سلطان احمد جلایر در 813، هنرمندانی که در بغداد برای او کار میکردند برای کسب حمایت اسکندربن عمر شیخ به شیراز نقل مکان کرده و آنچه را که در عهد جلایریان، در قلمرو نقاشی تدوین شده بود، در اختیار او قرار داده باشند.بیشتر نسخههای اسکندربن عمر شیخ، گزیدة نوشتههای مؤلفان مختلفاند و اساساً لحنی تعلیمی دارند و جز شمار بسیار اندکی از آنها همه کوچکاند («جُنگها»: لیسبون، بنیاد گُلبنگیان ، مورخ 813؛ لندن، کتابخانة بریتانیا ، مورخ 813 ـ 814؛ استانبول، کتابخانة طوپقاپیسرای، مورخ 816). در همة این نسخهها از خط نستعلیق، که بتازگی رواج یافته بود، استفاده شده است. تصاویر شامل تصویرگریهای صریحاً داستانی و جدولها و نمودارها، و تصویرگری داستانهایی در حواشی است که مناسبتی با متن کتاب ندارند. از همه چشمگیرتر صفحاتی کاملاً مذهّب است که بخشهای مهم کتاب را مشخص میکند، و نیز جا انگشتیهای مذهّب، و نقوش و طرحهای کمرنگی که اغلب درونمایههای چینی دارند و از نیاز متن فراتر میروند و نشاندهندة خلاقیتهای فوقالعادهاند.اسکندربن عمر شیخ در 816 به فرمان شاهرخ به زندان افتاد و شاهرخ خزاین وی را که بیتردید شامل نسخههای خطی هم میشد، تصاحب کرد. تأثیر نسخههای اسکندربن عمر شیخ در سرتاسر سدة نهم مشهود است، زیرا هم از بخشهای مختلف و هم از کل این مجموعه، بارها نسخهبرداری شده است. از قرار معلوم، شاهرخ خوشنویسان و هنرمندانی را که برای اسکندربن عمر شیخ کار کرده بودند نیز استخدام کرد، زیرا نوع نقاشی معمول در هرات (در متن انگلیسی: شیراز) در عهد فرمانروایی ابراهیم سلطان (817 ـ 839) عمدتاً سنّتهای تصویری مظفریان را تداعی میکند و با سبک نقاشی هرات کاملاً تفاوت دارد. معروفترین نسخهای که به سفارش ابراهیم سلطان تهیه شد، نسخهای از شاهنامة فردوسی متعلق به حدود 839 (آکسفورد، کتابخانة بودلیان) و ظفرنامه (به شکل پراکنده) بود. کتاب اخیر قدیمترین مدحیة مصور در بارة پدربزرگ ابراهیم سلطان، یعنی امیر تیمور، است.به این ترتیب هرات مهمترین مرکز حمایت از هنر شد و مدتها در همین مقام باقیماند، اما در نتیجة انتصاب شاهزادگان تیموری به حکومت ولایات، مراکز هنری در شیراز و سمرقند و جاهای دیگری که تابع هرات بودند، نیز رونق یافت. حمایت از شاعران و مورخان و خوشنویسان و هنرمندان ــ که به واسطة سنّت سلطنتی مبتنی بر حمایت شاهان تیموری از شعر و خطاطی و پرداختن خود آنها به این مقولات صورت میگرفت ــ منجر به پیدایش مراکز حمایتی دیگر و جابجایی این هنرمندان بین دربارها بود (سابتلنی، ص 482ـ499). سیاهمشقهاییبه خط بایسنغر و قرآنهایی به خط ابراهیم سلطان هنوز باقی است. این دو، همچنین کتیبههایی برای ساختمانها طراحی کردند که تجلی دینورزی عامة مردم بود. آنچه در دورة شاهرخ و بعدها، به بسط مراکز پشتیبانی از هنرمندان کمک کرد، یک منشأ گستردة حمایتی بود که به دلیل تغییرات اجتماعی ـ سیاسیِ ناشی از توزیع آزادانهتر سیورغال * ، پدید آمده بود.آنچه در تولید نسخههای خطی جدید، در زمینة تاریخ و شعر و علوم و حماسه اهمیت داشت، گردآوری کتابها و مطالب پراکنده، شامل خوشنویسیها و طرحها و نقاشیهای عهد ایلخانان، مظفریان، ممالیک و جلایریان بود که میتوانستند به عنوان سرمشق به کار آیند و در گسترش و ارتقای اصطلاحات و منابعجدید سبکشناختی، پیوسته ملاک کار باشند. تنوع نمونههای موجود، در آن دسته از نسخههای خطی که شاهرخ در دوران سلطنتش دستور به تهیة آنها داد، از جمله کتابهای تاریخی نوشتة حافظ ابرو، نمایان است. یکی از قدیمترین این نسخ، کلیات تاریخ مورخ 818 ـ 918 (استانبول، کتابخانة طوپقاپیسرای) است که تصاویر آن شاهدی است بر انتقال هنرمندان از کارگاههای هنری اسکندربن عمر شیخ از شیراز به هرات. ویژگی اثر دیگر حافظابرو، مجمعالتواریخ ، مورخ 829 (استانبول، کتابخانة طوپقاپیسرای) شمار زیاد تصاویر، طرح مستطیل شکل و افقی تصاویر و جلوة ضعیف آنهاست. همة این ویژگیها از الگوی اوایل سده هشتم، یعنی جامعالتواریخ رشیدالدین طبیب (رشیدالدین فضلاللّه) گرفته شدهاند. سبک نقاشیهای عهد تیموری را «سبک تاریخی» نامیدهاند. تصاویر دو دفتر شعری که برای شاهرخ تهیه شده، از نظر زیباییشناسی با تصاویر نسخ خطی تاریخی او متفاوتاند. کتاب اول، خمسة نظامی، در 834 در هرات (سن پترزبورگ، ارمیثاژ دولتی) با نقاشیهایی مزین شده که بسیار شبیه نقاشیهایی است که برای پسرش بایسنغر کشیدهاند. دوم، ستّة عطار به تاریخ 841 در هرات است (استانبول، TIEM ) که در آن طرحهای پر نقش و نگار مذهّب، با کاغذهای رنگی و برّاق چینی که روی آنها مناظر طلاییرنگ، اشکالی از آب جاری، انار، درختان انگور و پرندگان و گلها نقاشی شده، در هم آمیخته است.نسخة ستّه نشاندهندة یکی از موارد متعدد تأثیر مجدد اصطلاحات و طرحهای سلسلة مینگ در چین، بر نقاشی و تصویرگری دورة تیموری است. تا حدود 828، تبادلات هنری بسیاری بین دربارهای تیموری و مینگ صورت گرفت. مثلاً در 822، غیاثالدین نقاش، از نقاشان دربار بایسنغر، همراه هیئتی روانة پکن شد و مشاهدات خود را در خلال این سفر نوشت.اگر چه از شواهد بر میآید که بایسنغر از 814 به حمایت از هنرمندان همت گماشته است، بیشتر نسخ خطی که برای او تهیه شده، تاریخهایی بین 829 و 836 دارند. بسیاری از آنها متون منظوم مصورند. دو خوشنویس، جعفر تبریزی و محمدبن حسام، کار اصلی را در تهیة این نسخهها انجام دادهاند. از مهمترین این نسخههاست: یک جُنگ (فلورانس، ا. تاتّی ) و نیز نسخهای از گلستان سعدی (دوبلین، کتابخانة چستربیتی ) که هر دو در 830 به اتمام رسیده، همچنین کلیله و دمنة ابوالمعالی نصراللّه به تاریخ 833 (استانبول، کتابخانة طوپقاپیسرای) و شاهنامة فردوسی به تاریخ 833 (تهران، کتابخانة خطی کاخ گلستان). در این نسخهها وحدت مفهوم دیده میشود، کاغذ، مرکّب، رنگ، و هماهنگی میان تصویر، تذهیب و خطاطی کیفیتی عالی دارد و اجرای فنی کار در سطح تقریباً بینظیری است. در سنّتِ به جامانده از سبک نقاشی عهد جلایری، ظرافتهای بیشتری به کار گرفته نشد و در پارهای موارد نقاشیهای جلایری مستقیماً باز آفرینی گردید، که این امر احتمالاً نتیجة دستیابی بایسنغر به نسخههای خطی و هنرمندانِ خالق آنها، پس از سیطرة وی بر تبریز در 823 بود. در این دوره، نقاشیها بزرگتر شده صفحه را پر کردهاند و نوشتهها بسیار کم است. ترکیببندیها دقیقاً رعایت شده و عالمی مجرد و آرمانی را به تصویر کشیدهاند: تصویری که به کمک رنگهای درخشان و توجه وسواسآمیز به جزئیات و ظواهر، که موجب میشود هر جزء نقاشی کاملاً روشن و گویا باشد، تشدید شده است.طبق منابع موجود، جعفر تبریزی سرپرستی تهیة نسخ را در کتابخانة بایسنغر بر عهده داشته و در سندی به نام «عرضه داشت»، فهرستی از طرحهای در حال انجام آنجا آمده است. طرح روند تنظیم و تلخیص در این کارگاه را میتوان با تجزیه و تحلیل و بررسی «عرضه داشت» یا نسخههای خطی و مجموعة گستردة طراحیها و نقاشیهایی که به صورت آلبوم در آمدهاند (استانبول، کتابخانة طوپقاپیسرای، ش 2152 H ؛ مجموعة شخصی دیتس در برلین، ش A ، گ70ـ73) بازسازی کرد. هنرمندان از قواعد و سبکهای دقیقی پیروی میکردند که متأثر از بافت نهایی طراحی یا نقاشی بود.تولید نسخ خطی در هرات پس از مرگ بایسنغر ادامه یافت. از نسخههای خطیِ تهیه شده برای اعضای دربار تیموری، شاهنامه ای است که حدود 848 (لندن، انجمن سلطنتی آسیایی ) برای محمد جوکی نوشته شده و خمسه ای (استانبول، کتابخانة طوپقاپیسرای) است که در 849 برای عصمتالدنیا فراهم گردیده است. در بارة تولید کارهای هنری در فاصلة سالهای 851 تا 875، که در آن حملات زیادی به تیموریان خراسان شد و در نتیجة اشغال هرات هنرمندان به دربارهای قراقوینلو و آققوینلو در غرب ایران مهاجرت کردند، اطلاعات ناچیزی در دست است ( رجوع کنید به حبیبی، ص 38ـ44).هرات بار دیگر تحت حکومت آخرین فرمانروای تیموری، سلطان حسین بایقرا (حک : 875 ـ912) و وزارتِ شاعر و ادیب عصر، امیرعلیشیر نوائی * ، از مراکز مهم تولید کتاب در سطحی عالی شد. کهنترین نسخة خطی عهد سلطان حسین بایقرا، نسخهای از ظفرنامه به تاریخ 872 (بالتیمور، دانشگاه جانز هاپکینز ) است که نقاشیهای آن اشارات و کنایات سیاسی دارد.در نقاشی هرات، در اواخر سدة نهم، ترکیببندیهای اوایل این قرن مجدداً به کار گرفته شد و روابط میان نقاشیهای نو و کهنه، مانند پیچیدگی بلاغیِ شعر آن زمان، به شکل فزایندهای پیچیدهتر گردید. کیفیتهای صوری و ایستای نقاشی در عصر بایسنغر، جای خود را به ترکیببندیهای آزادتری داد که در آنها بر روابط متقابل بین تصویرها و نیز بر فعالیتهای روزمره تأکید میشد. توجه به ابعاد ناسوتی داستان نیز مجدداً رواج یافت و بسیاری از متون منتخب برای تصویرگری، ماهیت عرفانی یا صوفیانه پیدا کرد. این تحولات در عرصة نقاشی بوضوح در نسخهای از بوستان سعدی که در 893 در هرات (قاهره، الهیئةالمصریة العامة للکتاب) برای سلطان حسین بایقرا تهیه شده، و نیز در نسخهای از خمسة نظامی به تاریخ 900 (لندن، موزة بریتانیا) که به سفارش امیرعلی فارسی بَرلاس فراهم گردیده است، به چشم میخورد. کیفیتهای صوریِ نقاشی، نقش محتوا را بر عهده گرفتند. برخی صنایع کمال بیشتری یافتند، بویژه ملیلهدوزی که در آستر جلد کتابها به کار میرفت (مثلاً، مثنوی معنوی جلالالدین رومی، مورخ 887/1483 [ استانبول ]TIEM ) و تکهبُریِ استفاده شده در نسخههای خطی ( دیوان سلطان حسین بایقرا، ح 896 [ استانبول ]TIEM ) و مرقعات.به نظر میرسد تحولات و پیشرفتهای هنر نقاشی در اواخر سدة نهم، که قبلاً به استناد اظهارات معاصران کمالالدین بهزاد * و نویسندگان سدة دهم، به وی نسبت داده شد، ثمرة الهامات چندین هنرمند بوده است. بویژه اواخر دورة تیموری از لحاظ تاریخنگاری حائز اهمیت است و از این زمان شرح احوالات هنرمندان و خوشنویسان، از جمله شاه مظفر، قاسم علی (شیرازی)، میرک نقاش و سلطانعلی مشهدی، تدریجاً به تذکرهها راه یافت؛ پدیدهای که حاکی از ارزش فزایندةنقاشی و نقاشان، و همچنین آغاز نگارش تاریخ هنر به عنوان نوع ادبی است.منابع: ابنعربشاه، عجائب المقدور فی نوائب تیمور ، چاپ احمد فایز حمصی، بیروت 1407/1986؛ عبدالحی حبیبی، هنر عهد تیموریان و متفرعات آن ، تهران 1355 ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصّل ایران در دورة تیموریان ، چاپ محمد عباسی، تهران 1336 ش؛The Arts of the book in Central Asia, 14th to 16th centuries , ed. Gray, Boulder 1979; "Between China and Iran: paintings from four Istanbul albums", ed. Grube and Sims, Colloquies on art and archaeology in Asia , x (1981); Filiz ´ag §man and Zeren Tan ând â, The Topkap Saray museum: the albums and illustrated manuscripts , tr., expanded and ed. J.M. Rogers, Boston 1986; R. Ettinghausen, "An illuminated manuscript of Ha ¦fiz-i Abru ¦in Istanbul", pt.1, Kunst des Orients, II (1955), 30-44; B. Gray, Persian painting , Geneva 1961; E.J. Grube, The classical style in Islamic painting: the early school of Herat and its impact on Islamic painting of the later 15th, the 16th and 17th centuries , ]s.l.[ 1968; M. ì. I p íirog §lu, Saray-Alben. Diez'sche Klebebجnde aus den Berliner Sammlungen , Wiesbaden 1964; D. James, After Timur. Qur'ans of the 15th and 16th centuries , London1992; T.W. Lentz, Jr., "Changing worlds: Bihzad and the new painting", in Persian masters: five centuries of painting , ed. Sheila R. Canby, Bombay 1990, 39-54; idem, "Dynastic imagery in early Timurid wall painting", Muqarnas , vol.10 (1992), 253-265; idem, "Painting at Herat under Ba ¦ysunghur ibn Sha ¦hrukh", Ph.D. diss., Harvard University 1985; Lentz and Glenn D. Lowry, Timur and the princely vision. Persian art and culture in the fifteenth century , Los Angeles 1989; F.R. Martin, The miniature painting and painters of Persia, India and Turkey from the 8th to the 18th century , London 1912;Rachel Milstein, "Sufi elements in the late fifteenth- century painting of Herat", in Studies in memory of Gaston Wiet , ed. M. Rosen-Ayalon, Jerusalem 1977, 354-369; M. Kemal عzergin, "Temدrlد sanat âna a ªit eski bir belge. Tebrizli Ca'fer'in bir arz â", Sanat Tarihi Y ll g § , VI (1976), 471-518; B. W. Robinson, Fifteenth century Persian painting: problems and issues , New York 1991; idem, "Survey of Persian painting", in Art et societإ dans le monde iranien , ed. Chahryar Adle, Paris 1982,13-82; idem, "`Zenith of his time': the painter Pir Ahmad Baghshimali", in Persian masters: five centuries of painting , ed. Sheila R.Canby, Bombay 1990, 1-20; D. J. Roxburgh, "Our works point to us: album making, collecting, and art (1427-1565) under the Timurids and Safavids", Ph. D. diss., University of Pennsylvania 1996; Rose Sإguy, The Miraculous journey of Mahomet: Miraj nameh , New York 1977; Eleanor Sims, "The Garrett manuscript of the Zafer-name : a study in fifteenth-century Persian patronage", Ph. D. diss., NewYork University 1973; idem, "The illustrated manuscripts of Firdaus ¦'s Sha ¦hna ¦ma commissioned by princes of the House of T ¦âmu ¦r", Ars Orientalis , XXII (1992), 43-68; idem, "Prince Baysunghur's Chahar Maqala ", Sanat Tarihi Y ll g § , VI (1974-1975), 375-409; idem, "The Timurid imperial style: its origins and diffusion", Art and archaeology research papers , VI (1974), 56-67; I. Stchoukine, Les peintures des manuscrits T ªmu ªrides , Paris 1954; Maria Eva Subtelny, "Socioeconomic bases of cultural patronage under the later Timurids", IJMES , vol. 20, no.4 (Nov.1988), 479-505; Toh Sugimura, The encounter of Persia with China: research into cultural contacts based on fifteenth century Persian pictorial materials , Osaka 1986; Marie Swietochowski, "The development of traditions of book illustration in pre-Safavid Iran", Iranian studies , II (1974), 49-87; W.M. Thackston, A century of princes: sources on Timurid history and art , selected and tr. W.M. Thackston, Cambridge, Mass. 1989; Timurid art and culture: Iran and Central Asia in the fifteenth century , ed. Lisa Golombek and Subtelny, Leiden 1992 (esp. chs. by A. Adamova, R. Hillenbrand, Gدner Inal, Priscilla P.Soucek and Eleanor Sims); Norah Titley, Persian miniature painting and its influence on the arts of Turkey and India , Austin 1984.ب) معماری. معماری این دوره در سطوح متعدد بررسی و بخوبیثبت و ضبط شده است (گزارشهای اولیه از نظر ثبت تصویری ارزشمندند، اما برای آگاهی از مدارک کاملتر در بارة تکتک آثار باقیمانده رجوع کنید به پوگاچنکووا ، 1981؛اوکین ، 1987؛ گولومبک و ویلبر ، 1988). در نشریات به حدود سیصد اثر ماندنی اشاره و در متون معاصر تیموریان از صدها اثر دیگر یاد شده است.معماری دوران تیموری را میتوان به سه مرحله تقسیم کرد: سبک معماری سراسری تیموری (792ـ 808)، سبک مرکزی تیموری (813 ـ849) و سبکهای محلی (عمدتاً نیمة دوم سدة نهم).1) سبک معماری سراسری تیموری. آثار معماری این دوران متأثر از شخصیت بنیانگذار سلسلة تیموری، تیمور گورکان، بود. وی که از قدرت معماری آگاه بود، بناهای با عظمتی در پایتخت خود سمرقند، و در شهر سبز [ رجوع کنید به کِش * ] ، موطن قبیلة بَرلاس، احداث کرد. ویژگی این آثار عبارت بود از مقیاس بزرگ، استفادة زیاد از کاشی در نماهای بیرونی، نقاشی در فضاهای داخلی، گنبدهای بلند و بیضوی «دوقلو» و اغلب تویزهدار و طاقزنی تجربی . شُکوه و عظمت این سبک را میتوان به تصوری منسوب کرد که تیمور از خود به عنوان جانشین چنگیز داشت. نوآوری، حاصل کار استادکارانی بود که از سرزمینهای زیر سیطرة تیمور آمده بودند. تیمور در شهر سبز و در نزدیکی مقبرة پدرش، به کمک استادکاران تبریز و گرگانْج، آرامگاهی برای جهانگیر، ولیعهد از دست رفتهاش، بر پا کرد (777 ـ806) و نیز قصر آقسرای (781ـ 798) را ساخت (ماسون و پوگاچنکووا، 1978). تنها بخش باقیمانده از این قصر، یعنی ورودی شکوهمند آن (93ر50 متر پهنا با طاقی قوسی شکل به طول 22 متر)، را میتوان از فاصلة هفت فرسنگی دید. به نوشتة کلاویخو (1928)، دورادور حیاط مرکزی وسیعی که در پشت این ورودی بود، اتاقهای بسیار، از جمله چندین حرمسرا، تالار غذاخوری، فضاهای دیگری برای پذیرایی و همچنین باغی بزرگ قرار داشت. از آرامگاه جهانگیر (دارالسیّاده، «حضرت امام») فقط ستون عظیم سمت چپ مدخل قصر و سردابة با شکوه سنگفرش شدة آن بر جای مانده است. محققان روسی طرح این آرامگاه را به صورت یک مستطیل (50*70 متر) با محوطهای چهارگوش (یا تالاری مسقّف) در وسط و مقبرهای روی سردابه در بخش انتهایی، شبیه به مرقد خواجهاحمد یَسَوی بازسازی کردهاند. مرقد یسوی (5ر65* 5ر46 متر) که در 799ـ801 بهفرمان تیمور در ترکستان ساخته شد، به شکوهمندی بناهای شهر سبز است. این مرقد شامل دروازهای عظیم و در پشت آن تالار چهارگوش گنبددار بزرگی است که به آرامگاه خواجه منتهی میشود.در طرفین این محور، ردیفی اتاق به اَشکال مختلف ساخته شده که بعضی از آنها کارکردهای مشخصی داشتهاند (مسجد، آشپزخانه، تالار غذاخوری). چون این بنا به خوبی حفظ شده است و مدرک و مستندات کافی دارد، مانکوفسکایا (1985) به اطلاعات مهمی در بارة صناعت معمار، از قبیل اندازة گز ( رجوع کنید به شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 16)، تحلیل هندسیِ نقشه، ارتفاع و تزئینات بنا دست یافته است (نیزرجوع کنید بهبولاتوف ، 1978). پوگاچنکووا (1981) که این بنا را «موزهای» از دانش فنی طاقهای قوسی نامیده، این تجربهها را برای اینکه قوامالدین شیرازی در مرحلة بعد طاق قوسی را بر اساس قوسهای متقاطع ابداع کند، بسیار مهم میدانست. معماران شیراز، چه افراد بومی چه اعقاب آنها، در دربارتیموری اهمیت ویژهای داشتند. نام دو معمار شیرازی روی کاشیکاریهای موجود در ترکستان به چشم میخورد. صنعتگران تبریز و اصفهان، پاتیلی برنزی و دستساختهای دیگری را برای آرامگاه یسوی ریختهگری کردند (ایوانوف ، ص 68ـ84).اما تیمور تصمیم گرفت اثر مهم خود را در سمرقند باقی بگذارد (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به سمرقند * ). ساخت و سازهای تیمور در سمرقند، پیش از بازگشتش از لشکرکشی به هند، به ارگ و دوباغ از نوع «چهارباغ» در حومة شهر، که به استناد متون فوقالعاده زیبا بودهاند، محدود میشد. این باغها را نهرهایی به چهار بخش تقسیم میکرد و یک کلاه فرنگی در محل تقاطع آنها بود. تیمور باغها را برای زنان خود ساخته بود، اما برای پذیرایی از سفرا و مناسبتهای دیگر نیز از آنها استفاده میشد (گولومبک، 1995، ص 137ـ 147). زنان خاندان تیمور و امیران سرشناس، در امتداد راهی که از سراشیبی شهر کهنه به مرقد قُثَمبن عباس (شاه زنده) منتهی میشد، تعدادی مقبرة مکعب شکل ساختند که بویژه بهسبب کاشیکاریهای زیبایشان شهره بودند (نمتسوا ، 1977). مسجد جامع تیمور (بیبی خانم)، که در 14 رمضان 801 (شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 144ـ147) در منتهیالیه شمالی شهر بنا شد، مختصههای بسیاری از سبک معماری حکومت تیموری به عاریت گرفته است: مقیاس عظیم (109*167 متر)، نمایی شکوهمند و سر به فلک کشیده با برجهایی در طرفین و گنبدهای کاشیکاری شدة سبز، که بر قدرت شاهانه دلالت دارند. زلزلة 1315 مقدار زیادی را از آنچه در حال ویرانی بود، خراب کرد، اما چهار واحد محوری گرداگرد حیاط برجایماند و مسجد بنا کاملاً بازسازی شد. منارهها از چهار گوشه سر بر کشیدهاند و یک جفت مناره در دو طرف دروازة ورودی و «قبله ایوان» واقع شده است. یک گنبد بیضوی بزرگ بر استوانهای قرار گرفته که روی تالار چلیپایی شکل محراب ساخته شده است. تنة اصلی این تالار محراب، که گنبد دیگری با شیب کمتر نشسته بر سکُنجها ، آن را پوشانده، چنان عظیم است که تالارهای ستوندار مجاور (که زمانی حدود 480 ستون سنگی آن را نگه میداشت)، در مقابل آن ناچیز مینمایند. تالارهای کوچکتری، با سقفهای گنبدی شکل، در پشت ایوانهای کناری، جلوة بصری مضاعفی به محور جانبی میبخشند. برای ساختن کتیبة بنیانگذار بنا (801)، افزون بر شیوههای تزئینی معمول دیگر، از کاشی بدون لعاب استفاده شده است. در این کتیبه، شجرهنامة نوشته شده در بالای دروازة سنگی ورودی (806) که تیمور را به چنگیز پیوند میدهد، تکرار شده است. تیمور که در 807 از بنا دیدن کرد، مقیاس کار را بیش از اندازه حقیر یافت و دستور تخریب و بازسازی آن را داد و معماران ناظر را به قتل رساند.در 805 محمدسلطان، ولیعهد احتمالی تیمور، درگذشت و جنازهاش برای دفن در مجموعة مدرسه ـ خانقاه وی به سمرقند حمل شد. این یکی از نخستین مجموعههایی بودکه بر گرد حیاطی مرکزی طراحی شده بود. تیمور در 807 فرمان داد مقبرهای در مجاورت این محوطه بسازند که امروزه به «گورمیر» معروف است و سرانجام آرامگاه خودِ او شد. شاهرخ و اُلُغبیگ بعداً در این مکان دفن شدند ( مساجد سمرقند ، 1323/1905). عظمت و زیبایی گورمیر نه به سبب مقیاس بزرگ آن، بلکه به دلیل گنبد فیروزهای با پوستة خارجی بیضی شکل شیاردار و طاق و تویزه در پوستة داخلی آن است.تزئینات. بناهای اصلی تیمور پوشیده از کاشی لعابداربودند: سفالهای کندهکاری شده و لعابی، یا «هفت رنگ»(شیوة مشابه معرّق که در آن برای جداکردن رنگها از یکدیگر، طرحها نقر یا با مادّهای چرب ترسیم میشوند)، کاشی معرّق (کاشیهایی با رنگهای متنوع که به اشکال متفاوتی بریده میشوند تا طرحهای گوناگونی تشکیل دهند)، و هزار باف (نیز معروف به شیوة «بنّایی» که به شبیهسازی از نقش و نگارها و الگوهای بنّایی میپردازد و عبارت است از آجر یا نیمهآجرهای لعابدار که در میان آجرهای بدون لعاب چیده میشوند و طرحهای هندسی، نقش و نگارهایی کتیبهای میسازند که سطوح بزرگ را میپوشانند). دیوارهای گچکاری شدة اندرونی، اغلب با نقش و نگارهای طلایی و لاجوردی نقاشی میشدند، و طاقهای قوسی با مقرنس * ، ازارههای پوشیده از کاشیهای لعابی شش ضلعی، به رنگ فیروزهای یا سبز و دیوارهای خطکشی شده پر میشدند.2) سبک معماری مرکزی تیموری. در عهد سلطنت شاهرخ، همسرش گوهرشاد و تنی چند از وزیران و امیران قدرتمند شاهرخ، از قبیل پیراحمدبن اسحاق خوافی و جلالالدین فیروزشاه، ساخت و سازهای عمدهای کردند (اوکین، 1987؛ آلن ، 1981). خود شاهرخ نزدیک قلعة داخل حصار شهر، مجموعهای مرکّب از مدرسه و خانقاه ساخت که به جامانده است و بازارهای اصلی را با آجر بازسازی کرد. گوهرشاد دو عمارت بزرگ ساخت که طراح هر دو، معماری بسیار با استعداد بهنام قوامالدینبن زینالدین شیرازی بود؛ یکی مسجدجامع مشهد (819 ـ821؛ رجوع کنید به گوهرشاد * ، مسجد) که بایسنغربن شاهرخ کتیبة آن را در ایوان قبله [ خوشنویسی و ] امضا کرده است و دیگری مجموعة مسجدجامع و مدرسه در مغرب شهر قدیم هرات (820 ـ 841) که بعدها مصلّی' نامیده شد. مسجد مشهد دارای نقشة سنّتی چهار ایوانی است و مدرسة هرات که پس از ویران شدن مصلّی' تنها بخشهایی از آن باقیماند، باید همان نوآوریهای سه مدرسهای را داشته باشد که در همان زمان بنا شدند اما هنوز محفوظ ماندهاند، یعنی مدرسههای سمرقند و بخارا (که هر دو به طور هم زمان به فرمان الغبیگ ساخته شدند) و مدرسة خرگِرد یا غیاثیه که در 848 به دستور پیر احمد خوافیِ وزیر ساخته شد. مدرسة غیاثیه را نیز قوامالدین ساخت، اما پس از مرگ او در 842، غیاثالدین آن را تمام کرد. مرقد خواجه عبداللّه انصاری در گازرگاه که در 829 ـ832 به امر شاهرخ ساخته شد، شبیه مدرسه است ولی در واقع، گورستانی (حظیره) با شکوه است و با ساخت بنایی عظیم که موجب بهت و حیرت بینندگان است، منع شرعی در بارة ساخت مقابر را بر طرف کرده است (گولومبک، 1969). در تمامی این ساختمانها بر تقارن و جنبههای عقلانی تأکید شده است و نماها، برجها یا منارههای با ابهتی دارند که در گوشهها واقع شدهاند (در سمرقند در هر چهار گوشة ساختمان، منارهای هست)، برای عبور از بنای کاملاً شاخص ورودی باید از دهلیزی چند گوش گذشت. دو طرف دهلیز به دو تالار عمومی راه دارد که از آنها برای ایراد وعظ یا عبادت استفاده میشد. مدرسة خرگرد دو تالار گنبددار، مسجدی که گنبد آن بر طاقهای قوسی قرار گرفته و یک تالار وعظ دارد که کلاهک نورگیر شگفتانگیز آن بر طاقگانهای متقاطع نشسته است. این طرح بدیع را قوامالدین در مقبرة بایسنغر در مجموعة مقابر هرات، تکرار و اصلاح کرد. گذار از دیوارهای چهارگوش به گنبد مدور، نه به روشی که طی قرنهای متمادی معمول بوده است، یعنی با کمک سکُنجهایی که گوشهها را به هم متصل میکنند، بلکه با بازکردن دیوارها تحقق یافت، به این صورت، طاقهایی تشکیل میشدند که در گوشهها یکدیگر را قطع میکردند. تویزههای گچی از محل طاقچهها اوج میگرفتند تا حس شناوری در فضا را ایجاد کنند.بناهای مهم با همان شیوههای تزئینی به حیات خود ادامه میدهند جز آنکه سفالهای لعابدار و کندهکاری شده ناپدید شده، کاشیکاری هفترنگ از رونق افتاده و فن کاشیکاری معرّق تحول و کمال بیشتری یافته است (طرحهایی از کاشیهای مختلف، داخل طرحهای بزرگتر جای میگیرند). مقرنس گچیِ تزئینی در طاقزنی جای خود را به شبکهای از طاقهای قوسی شکل داده؛ شبکهای از تویزههای گچی متقاطع که نقش و نگارهایی به شکل ستاره میسازند.3) سبکهای معماری محلی. در خلال نیمة دوم سدة نهم، از کمیّت ساخت و سازهای عمده در خراسان کاسته شد و از لحاظ کیفیت نیز بیشتر بناها (بجز بناهای شاهی) بد و ناقص ساخته، و اندکی تزئین میشدند. کاشیکاری هفترنگ که مقرون به صرفه بود دو باره باب شد. طاقزنی پُر کار جای خود را به طاقهای پیشکردة ساده داد که با گچکاریهای پُر نقش و نگار پوشیده میشدند. سلطان حسین بایقرا و امیرعلیشیرنوائی حامیان اصلی این سبک بودند، گر چه بسیاری از مقامات و اشراف نیز ساختمانهای کوچکتری، مانند حظیره، بنا کردند. برجستهترینِ این بناها مدرسة شاهی و مقبرة خانوادگی سلطان حسین در هرات، و مجموعة اخلاصیة نوائی شامل یک مسجدجامع، یک مدرسه و خانقاه، یک دارالحُفّاظ، بیمارستان و یک گرمابه بود (سابتلنی، ص 38ـ61). اکنون چهار مناره از مدرسة سلطان حسین برجاست، و هیچ چیز از مجموعة نوائی باقینمانده است. خواندمیر، حمایت گستردة نوائی را ستوده است، اما تنها شواهدی که بر فعالیتهای او در امر ساخت و ساز وجود دارد، اقدام این وزیر در مرمت مسجد در هرات و احداث چندین کاروانسراست. با حفر «جوینو» به دستور ابوسعید، احداث باغهای متعدد، از جمله «باغ جهان آرای» معروفِ سلطان حسین امکانپذیر گشت و انگیزة به وجود آمدن حومههای جدید در بیرونِ حصار شهر شد.ولایات کشور از توجه حکام محلی تیموری یا جانشینان ترکمن آنها بهرهها گرفتند. در یزد در زمان حکومت میرچَقماقِ شامی، حومههای جدید با ساختمانهای عالی ساخته شد ( رجوع کنید بهافشار، ج 2، ص 161ـ162) و طریقتهای صوفیان (مثلاً، در نعمتاللهیه * ) مالک خانقاهها و مقبرههای باشکوه در یزد، تفت، بندرآباد، میبد و اَبْرَنْدآباد شدند ( رجوع کنید به همان، 1348ـ 1354 ش). در مساجد سبک تیموریِ این منطقه از رواقهای عرضی طویلِ موجود در مسجدجامع قدیم یزد (الحاقات اواخر سدة هشتم) اقتباس شد و از آنها یا در کنار گنبد قبله یا به عنوان مسجد زمستانی استفاده میکردند. از بناهای ترکمنی تبریز جز «مسجد کبود * » (مظفریه، 869) چیز چندانی بر جای نمانده است. این بنای چند منظوره با گنبدی مرکزی، محصور در رواقهایی است که به دنبال آنها مسجد کوچکی با سقفی گنبدی و احتمالاً سردابهای در زیر آن، ساخته شده است. این مسجد از نوع مجموعه مقابری مانند عشرتخانة سمرقند (ح 896؛ ماسون، 1958) است که به دستور حبیبه سلطان بیگم، همسر ابوسعید، ساخته شد. بقعههای جدیدی، بیشتر برجی شکل، در قم و سراسر مازندران در مقبرههای شیعی بنا شد (اوکین، 1984، ص 61ـ84). در معماریِ شروان (کاخ شروانشاهان در باکو؛ برتانیتسکی ، 1966) سنّت بنّایی این منطقه، یعنی ساخت کارهای زیبا با سنگ، ادامه یافته؛ سنّتی که از سبک معماری مرکزی تیموری تأثیر نپذیرفته است.منابع: ایرج افشار، یادگارهای یزد ، تهران 1348ـ1354 ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصّل ایران در دورة تیموریان ، چاپ محمد عباسی، تهران 1336 ش؛T. Allen, A catalogue of toponyms and monuments of Timurid Herat , Cambridge, Mass. 1981; L.S. Bretanitskiy, Zodc §estvo Azerbaydz §ana XII-XV v.v. i ego mesto v arkhitekture perednego vostoka , Moscow 1966; M.S. Bulatov, Geometric §eskaya garmonizatsiya v arkhitekture Sredney Aziy LX-XV vv ., Moscow 1978; R. Byron, "Timurid monuments in Afghanistan", in Procs. Third International Congress of Iranian Art and Archaeology , Leningrad 1935, 34-38; Ruy Gonzalez de Clavijo, Embassy to Tamerlane 1403-1406 , tr. Le Strange,London 1928; E. Cohn-Wiener, Turan , Berlin 1930; Commission Imperial Archإologique, Les mosguإes de Samarcand . I. Le Gour-Emir , St. Petersburg 1905; E. Diez, Churasanische Baudenkmجler , Berlin 1918; L. Golombek, "The gardens of Timur: new perspectives", Muqarnas, vol. 12 (1995); idem, The Timurid shrine at Gazur Gah , Toronto 1969; L. Golombek and D. Wilber, The Timurid architecture of Iran and Turan , Princeton 1988; A.A. Ivanov, "O bronzov¨ °âkh izdeliyakh kontsa XIV v. iz mavzoleyaKhodz §a Ah ¤meda Yasevi", in Srednyaya aziya i ee sosedi v drevnosti i srednevekov'e , ed. B.A. Litvinskiy, Moscow 1981; L. Yu. Man'kovska Ya, "Towards the study of forms in Central Asian architecture at the end of the fourteen century: the Mausoleum of Khva ¦ja Ah ¤mad Yasav ¦â ", tr. Lisa Golombek, Iran: Journal of the British Institute of Persian Studies , XXIII (1985), 109-127; M. E. Masson and G.A.Pugachenkova, "Shakhri Syabz pri Timure I Ulug Beke ) ، Shahr-i sabz from T ¦âmu ¦r to U ¦lu ¦gh Beg')", tr. J.M.Rogers, in ibid, XVI (1978), 103-126, XVIII (1980), 121-143; M. E. Masson, et al., Mavzole °Ishratkhana ,Tashkent 1958; N. B. Nemtseva, "The origins and architectural development of the Sha ¦h-i Zindeh", tr. J.M. Rogers, Iran , XV (1977), 51-73; B. O'Kane, Timurid architecture in Khurasan , Costa Mesa, Calif. 1987; idem, "Timurid stucco decoration", Annales islamologiqus , XX (1984); Arthur Upham Pope, ed. A survey of Persian art , Tehran 1977; G.A. Pugachenkova, Chefs-d' Øuvre d'architecture de l'Asie Centrale XIV e -XV e siةcle , Paris 1981; G.A. Pugachenkova and L. Yu. Rempel, V °dayushc §iesya pamyatniki arkhitektur °Uzbekistana , Tashkent 1958; Maria Eva Subtelny, "A Timurid educational and charitable foundation: the Ikhla ¦s ¤iyya complex of ـ Al ¦âSh ¦âr Nava ¦ Ý ¦âin 15th-century Herat and its endowment", JAOS , vol.111, no.1 (Jan.- Mar. 1991).ج) سفالگری. تولید سفالینه در این دوره، بسیار تحت تأثیر چینیهای آبی و سفید صادراتی چین بود که بیشتر از طریق دریا و گاه از راه زمین وارد کشور میشد. فکر نقاشی با کُبالت زیر لعاب شفاف، و در ابتدا خود کبالت، را چینیان از خاورمیانه وارد کردند تا باب طبع انبوه خارجیان مسلمانی باشد که در استخدام مغولان بودند. از این کالاها در غرب جهان اسلام بسیار استقبال شد. در اواخر سدة هشتم این کالاها در سوریهو مصر نیز موجود بودند (ریس و پاولسن ، 1957). مقادیر زیادی چینیآلات ساخت چین در موزة طوپقاپیسرای استانبول ( ) سفالگری چینی در موزة طوپقاپیسرای ( ، 1986) و در چینیخانة شاه عباس در «بقعة شیخصفیالدین اردبیلی * » وجود دارد (پوپ، 1956). پس از آن، به صورت وسیعی در جهان اسلام از این چینیها تقلید شد، بهطوری که تلاش برای شناسایی مراکز تولید چینی، تنها بر اساس تزئینات آنها، موجب سر در گمی و اشتباهات زیاد گردیده است. بحثی که در پی مطرح میشود، با استفاده از یافتههای مبتنی بر تحلیلهای سنگ شناختی (مطالعة مواد معدنی و فنّاوری ساختمان شیء در برش نازک؛ ماسون و گولومبک، 1990؛ برای آگاهی از نتایج تحقیقات جدید رجوع کنید بهگولومبک و دیگران، 1996) صورت گرفته است.علاقة مفرط تیموریان به چینی آبی و سفید از نگارهها، گزارش کلاویخو، و از شرح هدایایی که دیدار کنندگان از دربار مینگ خواهان آن بودهاند، پیداست (برتشنایدر ، ص 13ـ40، 109ـ 132، 165ـ182، 227ـ241). با اینهمه، چینیهای وارداتی جوابگوی نیازهای محلی نبود. در 804 تیمور سفالگرانی را از دمشق (کلاویخو، ص 287ـ 288) ــ که در آنجا بدلهای مرغوبی از چینیهای ساخت چین تولید میکردند ــ به سرزمین خود آورد. آنان سفالگران سمرقندی را با فنّاوری خمیرِ سنگ (خمیر شیشهگری) و نقشمایههای دورة حکومت سلسلة یوان آشنا کردند. گر چه هیچ کورهای از این دوره در سمرقند یافت نشده است، تجزیه و تحلیل سنگشناختی دهها شکسته سفالینهای که در ارگ تیموری از زیر زمین بیرون آورده شده، نشان میدهد که همة آنها در سراسر منطقه، منشأ واحدی داشتهاند. کاربرد شن به جای کوارتز، که بخش عمدة ترکیب خمیر شیشهگری را تشکیل میدهد، و وجود مکرر نقش غنچة نوکتیز که خاص چینیآلات آبی و سفید سوری است، نیز حکایت از روش سوری دارد.با فرمانِ الغبیگ در 814 (وودز ، ص 115) مبنی بر آزادی صنعتگران و دیگران در بازگشت به سرزمینهای خود، این فنّاوری و گنجینة دانش فنی در دیگر مراکز سفالسازیِ ایران پخش شد و گروهی دیگر از صنعتگران به دمشق و آناطولی بر گشتند. پیش از سیطرة مغول، نیشابور به عنوان مرکز تولید سفال پیشینهای طولانی داشت (ویلکینسون ، 1973). چون دربار هرات، خواهان سفالینههای تجملی بود، تولید این کالا در نیشابور رونق گرفت: در نیمة دوم سدة مورد نظر، در این شهر سفالهایی شبیه به سفالهای سیزوا [ = سچوان/ سزهچوا ] تولید میشد که آنها را با رنگ سیاه، زیرِ لعاب فیروزهای شفافی نقاشی میکردند. چهار نمونة به جا مانده از این سفالها تاریخ دارند (873 ـ900/ 1468ـ 1495؛ رجوع کنید به لِین، 1957، لوحة A 20 ؛ رایتلینگر ، 1938، شکل 12) و ویژگی آنها تزئین «پیچک چنگ» است که در رنگمایة سیاه صورت گرفته است. نیشابور مهمترین عرضه کنندة این سبک بود و این امر از مقایسة شکستهسفالهایی که در کورهای در این شهر پیدا شده با سفالهای دیگری که در مشهد ساخته میشد، معلوم میشود. سفالینههایی بدلی نیز در خراسان، سیستان، آسیای مرکزی و آناطولی پیدا شده است (سفالهای میِلتوس؛ هیز ، 1992). خط تولید غالب در نیشابور عبارت بود از سفالهایی به تقلید از چینیهای آبی و سفیدِ چین، مخصوصاً سفالهای دورة شوآدا . بشقابهای بزرگ با نقشمایههای موج و جقة چینی بر لبههای آن، با نقش گل شامل گلهای پئونیا (صد تومانی) و گلهای داوودی یا لیچی، یا چهارپایانی در حال چرا تزئین میشدند. از کبالت غالباً به صورت «تلمبار شده» (در رنگمایههای سیر و روشن، گاه به طور برجسته) و به تقلید از شیوههای چینی استفاده شده است. ویژگی گروه دوم از چینیهای آبی و سفید، طرحهای ستاره مانندِ در هم تابیده همراه با سایه زنی یا هاشورزنی است. این هر دونوع، نشان خاص سفالینههای نیشابور را بر بدنة خارجی خود دارند و آن زنجیرهای طوماری شکل است متشکل از طوماریهای جفت (نقشمایة «طوماری جفت») که گاه با نقش برگهای گل و گیاه همراه شده است. در نیشابور تا دوران صفوی (ح 906ـ 1135) ساختن سفالهای ظریف و مرغوب ادامه داشت، شاهد این مدعا بشقابی است که تاریخ 929 و نام نیشابوربه عنوان محل ساخت، بر آن نقش بسته است (گولومبک و ماسون، 1995).سفالهای مشهد به کمک دو نمونه از سفالینههای تاریخدار شناسایی شدهاند: کوزهای کوچک با نقش و نگار سبز رنگ مورخ 848 (ادینبورو، موزة سلطنتی اسکاتلند ، ش 570.1888؛ گروبه ، 1974) و بشقابی گلدار شبیه سفالهای نیشابور که نقش گل پئونیا دارد به تاریخ 878 (سنپترزبورگ، موزة ارمیتاژ ، ش 2650 VG ؛ ایوانوف، 1980؛ نیز رجوع کنید به تصویر). دورِ لبة بشقابهای مشهد اغلب نقش موج و جقه که شبیه کرم پروانه است، کشیده شده است. مجموعة کاسههای گود و آبخوریهای دستهداری که نقش اژدهای پرپیچ و تاب بر آنهاست نیز احتمالاً ساخت مشهد است (گروبه، 1988ـ1989). تأسیس کارگاهی در مشهد احتمالاً اقدامی بود در پاسخ به نیاز بازار پر رونق زیارت که از آباد شدن شهر به دست شاهرخ ناشی میشد.کارگاهی کوچک در منطقهای نامعلوم نیز برای بندرهای کرانة خلیجفارس و اقیانوس هند، سفالینههای آبی و سفیدی با کیفیت نازل تولید میکرد، زیرا ظروفی با ساختی مشابه در سیراف و افریقای غربی یافت شده است.در اواخر سدة نهم، سلسلههای ترکمن یک کارگاه سفالسازی در تبریز بنا کردند که سفالگرانی را از خراسان جذب میکرد. خاک این منطقه برای تولید خمیر سنگی مناسب نبود و جانشین کردن خمیر شیشهای هم حاصل نامرغوبی داشت (ماسون و گولومبک، 1990)؛ با وجود این، سفالگران ابتدا سفالینههایی با نقش و نگار زیبا به سبک خراسان میساختند و بعدها اجناسی را به صورت انبوه تولید میکردند. ویژگی سفالینههای مرحلة اول، تصویرگریِ بسیار دقیق و شباهت آنها به سفالهای آبی و سفید اِزْنیق [ در شمال غربی ترکیه ] است (مانندِ بشقابی در موزة اشمول ، آکسفورد، تصویر در رایتلینگر، 1938، شکل 33). برخی از این سفالگران احتمالاً جزو افرادی هستند که نامشان در اسناد عثمانی به دلیل کار روی بنایی در استانبول ذکر شده است (نجیب اوغلو، ص 136ـ170).در مرحلة دوم، که تا سدة دهم تداوم یافت، سفالینههای پایه پهن (با نقشمایههای پروانهشکل بر سطحِ خارجی) و سفالینههای پایه باریک (با طرح گیاهان آبزی بر سطح خارجی) تولید میشد. در این طرحها از الگوهای قدیمتر عهد تیموری یا سفالینههای وارداتی چینی تقلید شده است. سفالینههای بسیاری از این نوع در روستای کوباچا در داغستان به جا مانده که نشان دهندة تقلید زیاد است (لِین، 1939؛ گولومبک، 1993). اینکه چگونه این اشیا بهآنجا رسیدهاند معلوم نیست، اما مجموعة آنها شامل سفالینههای نیشابوری و مشهدی و نیز مقادیر زیادی سفالهای سدة دهم و یازدهم است که در کورهای ناشناخته تولید شدهاند. کارگاه تبریز هم سفالینههایی شبیه چینیهای لعاب زیتونی تولید میکرد. مقدار کمی سفالینههای برّاق، بویژه کاشی، نیز احتمالاً در کاشان تولید میشده است (واتسون ، ص 157ـ163).در این دوره علاوه بر غلبة طرحهای چینی بر دیگر طرحها، در اَشکال سفالینهها نیز از الگوهای چینی پیروی شد. بر خلاف سفالگرهای اروپایی که یک سده بعد مسحور این طرحها و شکلها شدند، کورههای تیموری قادر به تولید چینیهای اصل نبودند. تأثیر چینی ساخت چین بر صنعت سفالگری ایرانی از دورة تیموری بسیار فراتر رفت، زیرا نسلهای بعدی سفالگران نیز بندرت از الگوهای چینی فاصله گرفتند.منابع:G. A. Bailey, "The dynamics of chinoiserie in Timurid and early Safavid ceramics", in Timurid art and culture , ed. L. Golombek and M. Subtelny, Leiden 1992; E. Bretschneider, " Chinese intercourse with the countries of Central and Western Asia in the fifteenth century", The China review , v/1-4 (1876-1877); Chinese ceramics in the Topkapi Sarayi Museum , ed. R. Krahl, London 1986; Ruy Gonzalez de Clavijo, Embassy to Tamerlane 1403- 1406 , tr. Le Strange, London 1928; L. Golombek, "The Timurid ceramics at Kubachi, Daghestan", in Proceedings, 27th Meeting of Haneda Memorial Hall, Symposium on Central Asia and Iran, Kyoto University , 1993; Golombek and Mason, "New evidence for Safavid ceramic production at Nishapur", Apollo , CXLII /40 (July 1995), 33-36; Golombek, Mason, and Bailey, Tamerlane's tableware: a new approach to the chinoiserie ceramics of 15th and 16th century Iran , Toronto 1996; B. Gray, "Blue-and-white vessels in Persian miniatures of the fourteenth and fifteenth centuries", Transactions of the Oriental ceramics society , XXIV (1948-1949), 22-30; E.J. Grube, "Notes on the decorative arts of the Timurid period", I, in Gururajamanjarika. Studi in onore di Giuseppe Tucci , ed. A. Forte et al., Naples 1974, I , 233-280, II in Islamic art , III (1988-1989), 175-208; J.W. Hayes, Excavations at Sarachane in Istanbul , II , The pottery , Princeton 1992; A. A. Ivanov, "Fayansovoe blyudo XV veka iz Mashhada" ) ] میلادی [ (ظرفی بدل چینی از مشهد در قرن پانزدهم , Soobsc §eniya Gosudarstvennogo Ermitaz §a , lxv (1980), 64-66; A. Lane, Later Islamic pottery: Persia, Syria, Egypt, Turkey , London 1957; idem, "The so-called ، Kubachi' wares of Persia", Burlington Magazine , lxxv (1939), 156-162; Mason, "Criteria for the petrographic characterization of stonepaste ceramics", Archaeometry , XXXVII (1995), 307-322; R.B. Mason and L. Golombek, "Differentiating early Chinese-influenced blue and white ceramics of Egypt, Syria and Iran", in Archaeometry '90. Proceedings of the 27th Interational Archaeometry Symposium , ed.E. Pernicka and G.A. Wagner, Basel 1990, 465-474; Gدlru Necipog §lu, "From international Timurid to Ottoman: a change of taste in sixteenth- century ceramic tiles", Muqarnas , vol.7 (1990); J.A. Pope, Chinese procelains from the Ardebil shrine , Baltimore 1956; G. A. Pugachenkova, "Samarkandskaya keramika xv veka" ) ] میلادی [ (سفالگری سمرقند در قرن پانزدهم , Trudi Srednea ziatskogo Gosudarstvennogo Universiteta , XI (1950), 91-120; G. Reitlinger, "The interim period in Persian pottery", Ars Islamica , v (1933), 155-178; P.J. Riis and V. Poulsen, Hama: les verreries et poteries medievales , IV /2 of Hama, Fouilles et recherches de la Fondation Carlsberg 1931-38 , Copenhagen 1957; O. Watson, Persian lustre ware , London 1985; M. Whitman, Persian blue-and-white ceramics: cycles of chinoiserie , University Microfilms International, Ann Arbor 1978; C. Wilkinson, Nishapur: pottery of the early Islamic period , New York 1973; J.E. Woods, "Timur's genealogy", in Intellectual studies on Islam: essays written in honor of Martin B. Dickson , ed. Michel M. Mazzaoui and Vera B. Moreen, Salt Lake City, Utah, 1990.د) فلزکاری. در آسیایمیانه، تیموریان در زمینة خلق آثار هنری شهرتی به دست آوردند و صنایعدستی و هنری گوناگونی که در آن زمان در شرق تولید میشد، تحتتأثیر هنر تیموری بود (دانی، ص 57 ـ 58؛ ) فرهنگ هنر ( ، ج 16، ص 377).تیمور برای ساختن پایتختی باشکوه در سمرقند، هنرمندان و استادکاران نامدار را از سرزمینهای تحت فرمان خویش به سمرقند فرا خواند (آلن ، ص 177) و این امر موجب ایجاد مرکز جدیدی برای تبادلات هنری گردید (همان، ص 182).قدیمترین نمونههای فلزکاری باقیمانده از دوران تیموری لگنی بسیار زیبا (دانی، ص 76؛ د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل rids. d" ¦mu â¦"T ) و ظرف مفرغی بسیار بزرگی (لنتس و لاوری ، ص 29) است که به دستور تیمور برای آرامگاه شیخاحمد یسوی (متوفی561) ساخته شده است (شراتو و گروبه ، ص58 ـ59).نخستین آثار دورة تیموری، گرایشهای هنری و فنون فلزکاریِ آسیایمیانه و غربی را ــ که در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم، بر اثر هجوم مستقیم تیمور در داخل و خارج ایران رواج یافته بود ــ نشان میدهند ( د. اسلام ، همانجا). همچنین شش چراغ روغنیِ بزرگ، از همین دوره در آرامگاه شیخاحمد یسوی باقی است که ساده و مستحکم و نشاندهندة ارادت تیمور به شیخاحمد است (لنتس و لاوری، همانجا؛ نیز رجوع کنید به) امیرتیمور در تاریخ جهان ( ، ص 126).بیشتر از بیست نمونه نیز وجود دارد که متعلق به قرن نهم یا اوایل قرن دهم و نمایندة دو روش اصلی فلزکاری است: برنج که با فلزات گرانبها تزئین شده، و ترکیب برنج و مس که سطح آن با نقره پوشانده شده است. این آثار به سبب شکل، فنون ساخت، تزئین و کندهکاری، از دیگر صنایع فلزی پیشین ایرانی متمایزند ( د. اسلام ؛ ) فرهنگ هنر ( ، همانجاها).فهروری (ص 109) معتقد است که به صنعت فلزکاری دورة تیموری توجه چندانی نشده، شاید به این سبب که نمونههای اندکی از آثار فلزی آن دوره باقیمانده است، هرچند در میان آنها شاهکارهایی از این هنر وجود دارد، از جمله ظروفی برنجی با بدنهای کروی که بر روی پایهای پهن قرار گرفتهاند و گردنی بلند و مُطَبَّق دارند. بعضی از این ظروف، که دستهای به شکل S با نقش اژدها دارند، تنگ آبخوری بودهاند (همانجا). یک شمعدان برنزی که حلقهای برنجی دارد نیز در موزة ارمیتاژ سنپترزبورگ نگهداری میشود که تاریخ 799 بر آن نقش بسته است ( رجوع کنید به هراری ، ص 2509 و تصویر 834).سه پایهای با پایههای کندهکاریشده، فنجانهای مفرغی با دستهای به شکل اژدها، کاسههایی که دستة آنها به شکل ماهی است، آبخوریها و کاسههای گوناگون و انواع آفتابه نیز از آثار فلزی این دورهاند (دانی، ص 76؛ هراری، ص 2511 و تصویر 836). همچنین یک ظرف منقوش مفرغی کمعمق وجود دارد که بیشتر از سایر نمونهها بر روی آن کار نشده و احتمالاً قدیمتر است و سبک طراحی آن، احتمالاً از آناطولی گرفته شده است (فهروری، ص 110 و تصویر 147).از دیگر آثار فلزی این دوره، لگن بزرگ آب تبرک است که عبدالعزیزبن شرفالدین تبریزی در 801، به فرمان تیمور، برای مسجد شهر ترکستان ساخت و نام تیمور و نشانة سازنده بر آن منقوش است (شراتو و گروبه، ص58). لگن دیگری نیز در مسجد هرات وجود دارد که امضای حسنبن علیبن حسنبن علی، استادکار اصفهانی، و تاریخ 776 بر آن حک شده است. احتمالاً این ظرف پیش از تصرف اصفهان و صدور فرمان تیمور مبنی بر اعزام پیشهوران اصفهانی به سمرقند، ساخته شده است (آلن، ص 182).یک قفل ترکیبی از جنس برنج، اثر دیگری است که نمونة آن در دورههای دیگر دیده نشده است. نام سازندة آن معلوم نیست ولی تاریخ 889 بر روی یکی از سطوح آن کاملاً خواناست. این قفل به شمال غربی ایران یا آناطولی شرقی نسبت داده شده است، زیرا نمونة الفبای به کار رفته روی قفل با الفبای اولیة عثمانی شباهت دارد و چندین واژة ترکی نیز در میان کلمات فارسی روی آن دیده میشود (فهروری، ص 110).نمونة دیگر، دستهای نایاب و غیرمعمول است که احتمالاً متعلق به یک تفنگ بوده و تاریخ مشخص و منشأ روشنی ندارد، هر چند که نقرة ظریف طلاکوبی شدة روی آن سبک رایج سدة هفتم تا هشتم را نشان میدهد (فهروری، همانجا و تصویر150). اثر دیگر جعبهای برنزی و استوانهای است که تاریخ و منشأ آن معلوم نیست. جعبههایی از این نوع در ایران و سوریه و مصر کم نیست اما بیشتر آنها نقرهکاری و با نقش حیوانات و گُل و بوته تزئین شدهاند (همانجا و تصویر 151). نمونة دیگر، یک گوی مفرغیِ طلاکوبی و نقرهکاری شده و منقوش به سیاهقلم است که به عنوان محل اتصال در ساخت پنجرههای مشبک به کار میرفته است. این شیء، دارای دو پایة مسطح است و پایههایی لولهایشکل در بالا و پایین بدنه دارد و سوراخهایی نیز برای ثابت کردن گوی بر لولههایی مشابه در دو سوی دیگر آن تعبیه شده است. خودِ گوی با نقوشی از گُل پوشیده شده است (همانجا).از دیگر اشیای فلزی دوران تیموری در ایران آگاهی چندانی در دست نیست (آلن، همانجا). تعدادی آبدان مفرغی با تزئینات زرنشان و نقرهکوب، از تولیدات هرات در نیمة دوم سدة نهم، باقیمانده است. نمونههایی تاریخدار از 861 تا 917 نیز موجود است، از جمله تعدادی ظرف مفرغی (در موزة بریتانیا) که در 903 برای سلطانحسین بایقَرا (حک : 873 ـ911) ساخته شده است. در ساخت این ظروف از نمونهای که در زمان سلطنت اُلُغبیگ با سنگ یشم در سمرقند ساخته شده بود، پیروی شده است (همانجا؛ ) فرهنگ هنر ( ، ج 16، ص 528). بدینترتیب معلوم میگردد که زرنشانی و نقرهکوبی بر مفرغ و برنج و قلع تا آن زمان از میان نرفته بوده، هر چند که تعداد اندکی از اینگونه اشیا، شناسایی شدهاند (آلن، همانجا). همچنین به گزارش کلاویخو (ص 227)، فرستادة پادشاه اسپانیا نزد تیمور، در دربار تیمور اشیای تجملی ساخته شده با فلزات گرانبها، فراوان و خیرهکننده بوده است. به نوشتة کلاویخو (ص 227ـ 228) در ضیافت درباریِ باشکوهی که تیمور برای پذیرفتن رسولان خارجی برپا ساخت، علاوه بر قدحهای گوشت گوسفند، گوشت اسب در تشتهایی بزرگ از طلا و نقرة ناب و شیر شکرزدة مادیان در قدحها و جامهایی از همان جنس در میان مهمانها توزیع گردید (نیز رجوع کنید بهآلن، همانجا).از آن آثار کمیاب یک تنگ و یک آوند (آبدان) است که بر اساس کتیبهشان برای امیری به نام قاسمبن علی ساخته شدهاند. این دو ظرف نشان میدهند که پسند عمومی از سدة هفتم به بعد تغییر چندانی نیافته است (همانجا). در سدة نهم روش تازهای در ساخت ظروف مسیِ کندهکاری شده و آبدیده با قلع رواج یافت. از جمله اشیای این دوره، سه قطعه با تاریخهای 811 ، 879 و 893 است که هر سه نشانة مکتبی ایرانی در فلزکاریاند و پیوند نزدیکی با صنعت و سلیقة شایع در خاور نزدیک در اواخر قرن نهم دارند، زیرا شباهت آشکاری میان شکل ظاهری و نقوش اشیای ساخته شده در ایران و سوریة آن زمان وجود دارد (همان، ص 182ـ183).دوران تیموری، دوران هنر و هنرپروری بود. کلاویخو در سفرنامهاش به توصیف تزئینات کاخهای تیمور، از جمله به این موارد، پرداخته است: پردههای زربفت و سیم بفت مزین به منجوق (پولک)هایی از طلا و یاقوت و مروارید و سنگهای گرانبها (ص230)؛ تنگهای زرین مرصع به گوهرهای گرانبها و زمرد و فیروزه در جدار خارجی که در دهانة برخی لعل بدخشان را در طلا نشانده بودند (ص 231)؛ جامهای زرین آراسته با مروارید و گوهر (ص 269) و چادرهایی با پولک طلایی با درهای پوشیده از پارچة ابریشمین آراسته با الواح زرین و سیمین مزین به نگارههای مینایآبی. به گفتة کلاویخو این تزئینات چنان زیبا بودکه نهدر سرزمینتاتار و نهدر اسپانیا و مغرب چنینآثاری یافتنمیشد (ص268؛ نیز رجوع کنید به فریه ، 191ـ192). از دورة تیموری نیز ظاهراً جواهرات چندانی باقی نمانده است (شراتو و گروبه، ص 59).منابع: احمدحسن دانی، میراث تیمور ، ترجمة محمد مهدی توسلی، راولپندی 1378 ش؛ امبرتو شراتو و ارنستگروبه، هنر ایلخانی و تیموری ، ترجمة یعقوب آژند، تهران 1376 ش؛ روی گونثالث د کلاویخو، سفرنامة کلاویخو ، ترجمة مسعود رجبنیا، تهران 1344 ش؛James Allan, "Metalwork", in The arts of Persia , ed. R. W. Ferrier, New Haven: Yale University Press, 1989; Amir Temur in world history , Tashkent: Sharq, 1996; The Dictionary of art ,ed. Jane Turner, New York: Grove, 1998, s.vv. "Islamic art, IV: metalwork. 3. (b) C. 1400- C.1500 "(by Linda Komaroff), "ibid. VIII: other arts. 8. jade "(by Robert Skelton); EI 2 , s.v. "T ¦âmu ¦rids. d: metalwork" (by Linda Komaroff); Ge ¨za Fehe ¨rva ¨ri, Islamic metalwork of the eighth to the fifteenth century in the Keir Collection , London 1976; R. W. Ferrier, "Jewellery", in The arts of Persia , ibid; Ralph Harari, "Metalwork after the Islamic Period", in A survey ofPersian art , ed. Arthur Upham Pope, vol. 6, Tehran 1977; Thomas W. Lentz and Glenn D. Lowry, Timur and the princely vision: Persian art and culture in the fifreenth century , Los Angeles 1989.4) سکهشناسی. پول رایج تیموریان در تمام دورة حکومتشان، بر اساس نظام پولی تکفلزی از مسکوکات نقره قرار داشت (فراگنر، ص 556). با وجود این، سکة طلایی وجود دارد که آن را قراقوینلوها به سال 849 در بغداد به نام شاهرخ ضرب کردهاند و گویای قدرت برتر تیموریان بر عراق عرب است. سلیمانمیرزا و شاهرخ نیز در زمان سلطنت همایون و اکبر، خویشاوندان مغولشان در هند، سکههای طلای ربع اشرفی در بدخشان ضرب کردهاند. تعدادی سکة مسی که به مناسبتهای خاص ضرب شده نیز بهنام تیمور و پسرش شاهرخ شناخته شده، اما شمار اندکی از آنها میان مردم منتشر شده است. احتمالاً سکههای طلای خارجی (بیشتر سکههای زرِ ونیزی و اشرفیهای ممالیک که مانند کالا معامله میشد) در معاملات میان بازرگانان بزرگ، به آسانی در دسترس بوده است. همچنین محتمل است که رؤسای شهرهای بزرگ سکههای مسی معمولی بسیاری برای تسهیل خرید روزانة اهالی ضرب کرده باشند.از بررسی سکهها روشن میگردد که منشأ تَنْکة تیموری [ که نوعی سکه است ] و اجزای آن، یعنی درهم، مسکوکاتی است که خانات جغتای ماوراءالنهر و اسلافِ بلافصل تیمور، و بعدها حاکمان صوری وی در سمرقند ضرب و منتشر کردهاند (همان، ص 557). تنکه هرگز بخشی از نظام پولی ایلخانی نبود. این نظام پولی را در 696 محمودغازان پایهریزی کرد که بر اساس آن، پول رایج، دینار نقره بود. هر دینار شش درهم، و ده هزار دینار برابر یک تومان (واحد اصلی شمارش) بود (همانجا). چون تیموریان دستگاه اداری (دیوانی) متمرکزی نداشتند تا نظام پولی واحدی برای قلمرو خود پدید آورند، مایل بودند که مسکوکات متداول در کشورهای فتح شده را حفظ کنند. در نتیجه، سکة نقره بسیار با اوزان متفاوت پدید آمد (همانجا).این نظام غیرمتمرکز، قبل و بعد از عصر شاهرخ، معمول بود، بجز بین سالهای 827 تا 850 که تنکهای با شکل یکسان و بهوزن تقریبی 2ر5 گرم، بهطور وسیعی در سراسر قلمرو او رایج شد (همان، ص560 ـ561). این تنکه که به مقادیر بسیار زیاد جریان داشت، به شاهرخی مشهور شد و اصالتاً واحد شمارش در مشرق ایران، افغانستان و قلمرو نخستین مغولان هند گشت.تقریباً روی تمام سکههای تیموریان، شهادتین با نامها و القابِ خلفای راشدین حک شده است ( رجوع کنید به لین ـ پول، ج10، ص 142، 144؛ نیز رجوع کنید به ترابی طباطبائی، ص 127) اما سه امیر مسالمتجو (ابوسعید، حسین بایقرا و ابوالقاسم بابر) هرگاه ضرابخانههایشان در نواحی شیعی مذهب قرار داشت، شهادتین و شهادت بر ولایت حضرت علی یا اسامی دوازده امام [ علیهمالسلام ] را بر سکهها نقش میکردند ( رجوع کنید به لین ـ پول، ج 10، ص 159). معمولاً نام ضرابخانه در قابی در وسط روی سکه نقش میشد ( رجوع کنید به همان، ج10، ص 150؛ نیز رجوع کنید به ترابی طباطبائی، همانجا). پشت سکه نام یا القاب امیران و بهدنبال آن جملهای دعایی و اغلبْ اسامی ضرابخانهها و تاریخ انتشار سکه نوشته میشد. عنوان معمول «السلطان الاعظم» بود ( رجوع کنید بهلین ـ پول، ج 10، ص150؛ ترابی طباطبائی، ص 128) ولی تیمور بر روی مسکوکاتش، هرگز عنوانی بالاتر از امیر یا امیرالمعظَّم ننوشت ( رجوع کنید به لین ـ پول، ج 10، ص 145).تیمور بیشتر سکههایش را بهنام اربابان ظاهری جغتایی خویش ضرب کرده است: به نام سُیورغَتْمِشْ که بین سالهای 771 تا 790 ضرب میشد ( رجوع کنید به همان، ج 10، ص 141ـ142)، محمود که از 790 تا 806 ضرب میگردید ( رجوع کنید به همان، ج 10، ص 143ـ 146؛ ترابی طباطبائی، ص 127ـ 128)، و بالاخره فقط به نام خود که در آخرین سال حیاتش، یعنی 807، ضرب شد. هیچیک از دیگر امرای تیموری سکهای بهنام خانهای جغتای ضرب نکردهاند، مگر الغبیگ و ابوسعید و احمد، که روش تیمور را در نامگذاری خویش به گورکان (= داماد) ادامه دادند (لین ـ پول، ج7، ص XXXI-XXX ؛ نیز رجوع کنید به ترابی طباطبائی، ص 131، 135). این کلمه نشان میدهد که امیر با شاهدختی از خاندان شاهی جغتایی ازدواج کرده و نسب چنگیزخان از طریق فرزندان آنها تداوم یافته است. افزون بر این، تیمور و الغبیگ و ابوسعید، تمغایی متشکل از سه دایره که به صورت مثلثی قرار میگرفتند، به عنوان نشان دودمانی خویش در سکههایشان قرار دادهاند ( رجوع کنید به ترابی طباطبائی، ص 128، 135). دیگر امرای تیموری بیشتر به خود عنوان بهادرخان دادهاند ( رجوع کنید به لین ـ پول، ج10، ص 167ـ169). این عنوان را ایلخان ابوسعید بهادرخان متداول ساخت (همان، ج 7، ص XXXI ).یکی از ویژگیهای جالبتوجه سکههای بعدی تیموریان که بر سکههای دودمانهای معاصر آنان، قراقوینلو و آققوینلو، نیز دیده میشود، عمل کاملاً متداول ضرب دوباره یا چند بارة علامت بر روی سکههاست ( رجوع کنید به ترابی طباطبائی، ص 151). این روش ــ که در سالهای پایانی سدة نهم بسرعت در سراسر ایران گسترش یافت ــ احتمالاً راهی برای کسب درآمد به وسیلة درخواست مزد جهت معتبرساختن سکههای در گردش بود. در جدول ( رجوع کنید بهادامة مقاله) صورتی از اعضای اصلی این خاندان که هم بهنام خود سکه ضرب کردهاند و هم به ضرب دوبارة علامت بر سکههای دیگران پرداختهاند، آمده است. در حالی که سکههای تیمور و شاهرخ و حسین بایقرا فراوان، و سکههای دیگر امیران، همچون ابوسعید، کم است، بیشتر آنها نایاب یا بسیار کمیاب است. اگر منابع موزههای سکهشناسی شوروی سابق مطالعه و بررسی شود، مسکوکات امرای کماهمیتتر شناخته خواهد شد یا آگاهی بیشتری از آنها خواهیم یافت.ضرابخانههای اصلی تیموریان در سمرقند و هرات قرار داشت ( رجوع کنید به لین ـ پول، ج10، ص CLIII-CLII ، CCXVI )، اما همچنانکه از چنین نظام غیرمتمرکزی میتوان انتظار داشت، ضرابخانه تقریباً در هر شهر بزرگ دیگری نیز دایر بود (همان، ج 7، ص XXXII ). میراث هنری باشکوهی که تیموریان برجای نهادهاند، در مسکوکاتشان که قالبهایی بسیار متنوع داشته، ادامه نیافته است. برخی از این سکهها، مانند سکههای جغتایی بهگونة شگفتآوری زمختاند، اما در برخی دیگر کوشش شده است تا معیارهای هنریِ رابخانههای غرب ایران حفظ و رعایت شود. ضرب آنها در عمل اغلب با بیدقتی همراه بوده است. سکهها معمولاً با رقم تاریخگذاری میشدند، ولی بسیاری از اوقات این ارقام حک نشده و مایة دردسر سکهشناسان و گردآورندگان شدهاند. نارسایی اطلاعات سکهشناسی عامل مؤثری در کمبود مطالب منتشر شده در بارة تیموریان است، زیرا بررسی کامل مسکوکات تیموریان میتواند تاریخ امیرانی را که آنها را رواج دادهاند، روشنتر سازد.منابع: [ جمال ترابی طباطبائی، سکههای شاهان اسلامی ایران ، تهران 1350 ش ] ؛S. Album, A Checklist of popular Islamic coins , Santa Rosa, Calif. 1993(خلاصهای سودمند در بارة مسکوکات تیموریان با اوزان و تقسیمات اصلی و فهرست نامها به ترتیب حکمرانان)؛Bert Fragner, "Social and internal economic affairs", in The Cambridge history of Iran , vol.6 ed. Peter Jackson and Laurence Lockhart, Cambridge 1986; Stanley Lane - Poole, Catalogue of oriental coins in the British Museum , London 1875-1890./ ر.ای. دارلی ـ دوران ( د.اسلام ) /NNNNتیموریان هند رجوع کنید به بابریانNNNNتین رجوع کنید به انجیرNNNNتین، سوره ، نودوپنجمین سورة قرآن کریم در ترتیبِ مصحف. در ترتیب نزولِ مشهور، بیستوهشتمین سوره، پس از سورة بروج و پیش از سورة قریش، است ( مقدمتان فی علوم القرآن ، ص 8 ـ9؛ رامیار، ص 688). دیگر ترتیب نزولهای مستند به روایات اسلامی نیز ردیفهای 25 تا 28 را به آن اختصاص دادهاند (رامیار، ص680). بنابراین، روایاتی که از ابنعباس و قَتادةبن دِعامه مبنی بر مدنی بودن این سوره نقل شده است (قُرطُبی، ج 10، جزء 20، ص 110؛ آلوسی، ج30، ص 173؛ طباطبائی، ج20، ص 319) نمیتواند درست باشد.این سوره هشت آیه دارد و آن را مکی دانستهاند (طبرسی، ج10، ص 744؛ آلوسی، همانجا؛ مراغی، ج30، ص 193).سورة تین را تمامی قرآنشناسان و مفسران و محدّثان بر مبنای سرآغاز آن نامگذاری کردهاند. با این تفاوت که نام سوره در بیشتر کتابهای تفسیری و بیشتر مصاحف، «سورة والتین» (با حفظ واو قسم) و در بعضی کتب تفسیر و حدیث «سورةالتین» ثبت شده، زیرا کلمة تین فقط یکبار در قرآن مجید، آن هم در این سوره، آمده است (ابنعاشور، ج 30، ص 417؛ نیز رجوع کنید بهقرطبی، همانجا؛ فیروزآبادی، ج 1، ص 527).سورة تین، مانند چهارده سورة دیگر قرآن کریم، با سوگندهایی متناسب با موضوع اصلی آن آغاز شده است (قطب، ج 8، ص 608؛ نیز رجوع کنید به زرکشی، ج 1، ص 179؛ سیوطی، 1363 ش، ج 3، ص 362). سه آیة اول آن مشتمل بر چهار سوگند و سه آیة بعدی مشتمل بر جواب سوگندها و دو آیة پایانی سوره نتیجة مطلب است.برای تین و زیتون، مفسران تأویلات گوناگونی آوردهاند. بعضی بر آناند که خداوند به دو خوردنی که نزد عرب معروف بوده، سوگند یاد کرده است. بعضی دیگر، تین و زیتون را اشاره به دو مسجد یکی در شام و دیگری در بیتالمقدّس یا دو کوه تینا و زیتا در این دو منطقه دانستهاند (طبری، ج30، ص 153ـ154؛ زَمَخشَری، ج 4، ص 773؛ ابنعَطیّه، ج 16، ص 329ـ330). بعضی نیز آن دو را، به قرینة «طور سینین» و «بلد امین»، اشاره به مکانهایی در شام و مرتبط با محل تولد و زندگی حضرت عیسی دانستهاند (ابنجُزَی، ص850؛ ابنکثیر، ج 4، ص 876 ـ877). بیشتر مفسران طور سینین را کوه سینا (محل تکلم حضرت موسی با خداوند) و بلد امین را مکه (بیتاللّهالحرام و تنها محل امن) دانستهاند (ابنعطیه، ج 16، ص330؛ طبرسی، ج10، ص 775؛ طباطبائی، همانجا).موضوع اصلی سوره، بیان آفرینش انسان بر فطرت الاهی و «احسن تقویم» و تقسیم انسانها به دو گروه مؤمن و کافر است و هدف آن اولاً تأکید بر فطری بودن اسلام است و اینکه جایگاه مخالفان آن «اَسفَل سافِلین» خواهد بود و ثانیاً تأکید بر ضرورت رستاخیز و پاداش و کیفر است (ابنعاشور، همانجا؛ قطب، ج 8، ص 609؛ طباطبائی، ج20، ص 318). پیام معنوی سوره عنایت و توجه ویژة خداوند به انسان است که در آفرینش انسان با نهایت دقت و ظرافت تجلی کرده است (قطب، همانجا). بعضی از مفسران تعبیر «احسن تقویم» را ناظر به اعتدال قامت و استواری خلقت انسان در دوران جوانی و «اسفل سافلین» را کنایه از ضعف و سستی انسان در دوران پیری دانستهاند اما با توجه به آیة ششم سوره، که اهل ایمان و عمل صالح را از فرو افتادن به «اسفل سافلین» استثنا میکند، این نظر پذیرفته نیست (طباطبائی، ج20، ص 319ـ320؛ نیز رجوع کنید به ابنعاشور، ج 30، ص 425ـ427).در آیة هفتم، خداوند با تعبیری توبیخآمیز از انسان میپرسد: «پس چه بر آنَت داشت که دین حق را تکذیب کنی؟» و برای اتمامحجت و تأکید بر مطالب پیشین، جداسازی نیکان و بدان و برپایی رستاخیز را نشاندهندة حکمت بالغة خداوند در آفرینش و تدبیر امور جهان میداند (آیة 8؛ زمخشری، ج 4، ص 774؛ طبرسی، ج10، ص 776ـ777؛ آلوسی، ج30، ص 177؛ طباطبائی، ج20، ص320ـ321).تناسب سورة تین با سورة قبل آن (انشراح) در این است که خداوند در سورة انشراح از پیامبراکرم به عنوان کاملترین و برترین آفریدة خویش یاد کرده و در سورة تین احوال نوع انسان را در ارتباط با ایمان آوردن یا کفر ورزیدن به رسول خدا بیان کرده است (ابوحیان غرناطی، ج 2، قسم 2، ص 1281؛ مراغی، ج30، ص 193؛ نیز رجوع کنید به سیوطی، 1408، ص 171). تناسب سورة تین با سورة بعد آن (عَلَق) در این است که در سورة تین آفرینش انسان به نیکوترین صورت بیان شده و در سورة علق به آفرینش نخستینِ انسان از علق (خونِ بسته) پرداخته شده است. به عبارت دیگر، در سورة تین به علت صوری و در سورة علق به علت مادّی آفرینش انسان اشاره شده است. همچنین، سورة علق نوعی شرح و تفصیل برای مضامین سورة تین بهحساب میآید (سیوطی، 1408، ص 172؛ مراغی، ج 30، ص 197).منابع: علاوه بر قرآن؛ محمودبن عبداللّه آلوسی، روح المعانی ، بیروت: داراحیاءالتراث العربی، [ بیتا. ] ؛ ابنجزی، تفسیر ابنجزی ، بیروت 1403/1983؛ ابنعاشور (محمدطاهربن محمد)، تفسیر التحریر و التنویر ، تونس 1984؛ ابنعطیه، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ، ج 16، [ رباط ] 1411/1991؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم ، چاپ علی شیری، بیروت: داراحیاء التراث العربی، [ بیتا. ] ؛ محمدبن یوسف ابوحیان غرناطی، تفسیر النّهرالمادّ من البحر المحیط ، چاپ بوران ضنّاوی و هدیان ضنّاوی، بیروت 1407/1987؛ محمود رامیار، تاریخ قرآن ، تهران 1362 ش؛ محمدبن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت 1408/1988؛ زمخشری؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، [ قاهره 1967 ] ، چاپ افست قم 1363 ش؛ همو، تناسق الدّرر فی تناسب السّور ، چاپ عبداللّه محمد درویش، بیروت 1408/1987؛ طباطبائی؛ طبرسی؛ طبری، جامع ؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز ، ج 1، چاپ محمدعلی نجار، بیروت [ بیتا. ] ؛ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن ، ج10، جزء20، قاهره 1387/1967، چاپ افست تهران 1364 ش؛ سیدقطب، فیظلال القرآن ، بیروت 1386/1967؛ احمدمصطفی مراغی، تفسیر المراغی ، بیروت 1985؛ مقدمتان فیعلوم القرآن ، چاپ آرتورجفری و عبداللّه اسماعیل صاوی، قاهره: مکتبةالخانجی، 1392/1972.