تهافت التهافت

معرف

از بزرگترین‌ آثار کلامی‌ ـ فلسفی‌ ابن‌رشد * به‌ عربی‌ و جوابیة‌ او به‌ تهافت‌الفلاسفة‌ غزالی‌
متن
تَهافُتُ التَهافُت‌ ، از بزرگترین‌ آثار کلامی‌ ـ فلسفی‌ ابن‌رشد * به‌ عربی‌ و جوابیة‌ او به‌ تهافت‌الفلاسفة‌ غزالی‌. غزالی‌ در تهافت‌الفلاسفة‌ * به‌ بیان‌ پریشان‌گویی‌ و تناقض‌ آرای‌ حکما پرداخته‌ و در بیست‌ مسئله‌ ادلة‌ آنان‌ را نقد و بررسی‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به تهافت‌الفلاسفة‌ * ). حملة‌ غزالی‌ به‌ فلسفه‌ و فلاسفه‌ در تضعیف‌ فلسفه‌ در شرق‌ و به‌ طور کلی‌ در جهان‌ اسلام‌ تأثیر عمیقی‌ گذاشت‌ اما در غرب‌ و اندلس‌ فلسفه‌ با تلاش‌ کسانی‌ چون‌ ابن‌باجه‌، ابن‌طُفیل‌ و ابن‌رشد رونق‌ یافت‌. دیدگاه‌ ابن‌باجه‌ نسبت‌ به‌ فلسفه‌ کاملاً با دیدگاه‌ غزالی‌ متفاوت‌ بود. ابن‌طفیل‌ نیز در کتاب‌ حیّبن‌ یقظان‌ * به‌ نقد غزالی‌ و اشارة‌ صریح‌ به‌ تناقض‌ اقوال‌ او پرداخت‌، گر چه‌ در این‌ مواجهه‌ فقط‌ به‌ طعن‌ بر او بسنده‌ کرد (نعیمی‌، ص‌ 108)، اما تنها فیلسوفی‌ که‌ به‌ دفاع‌ قوی‌ از فلسفه‌ پرداخت‌ و کتاب‌ مستقلی‌ در این باب‌ تألیف‌ کرد، ابن‌رشد بود (صلیبا، ص‌ 436،472ـ473؛ ایوری‌، ص‌ 56). ابن‌رشد، پس‌ از گذشت‌ کمتر از یک‌ قرن‌، برای‌ مقابله‌ با تهافت‌ الفلاسفة‌ غزالی‌، کتاب‌ معروف‌ خود را با عنوان‌ تهافت‌ التهافت‌ تألیف‌ کرد و در آن‌ همة‌ نقدهای‌ غزالی‌ را پاسخ‌ گفت‌. در نسخ‌ خطی‌ این‌ کتاب‌ عناوینی‌ چون‌ کتاب‌ التهافت‌ ، شرح‌ تهافت‌ الغزالی‌ ، کتاب‌ ردالتهافت‌ یا تهافت‌ تهافت‌الفلاسفة‌ ذکر شده‌ اما در یک‌ نسخة‌ کهن‌ از این‌ اثر و نیز در ترجمه‌های‌ قدیم‌ لاتینی‌ و عبری‌ آن‌ عنوان‌ تهافت‌التهافت‌ آمده‌ است‌ (قنواتی‌، ص‌ 98).تاریخ‌ تألیف‌ کتاب‌ مشخص‌ نیست‌، اما به‌ نظر موریس‌ بویژ در مقدمة‌ تهافت‌التهافت‌ (ص‌ XI ) با توجه‌ به‌ اینکه‌ ابن‌رشد بیشتر کتب‌ خود را در نیمة‌ دوم‌ قرن‌ ششم‌ تألیف‌ کرده‌ و اسلوب‌ کتاب‌ نیز دالّ بر پختگی‌ فکر اوست‌، می‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ تهافت‌التهافت‌ قبل‌ از 576 تألیف‌ نشده‌، بویژه‌ آنکه‌ ابن‌رشد در حدود 576، کتاب‌ الکشف‌ عن‌ مناهج‌ الادلة‌ را تألیف‌ کرده‌ و در آن‌ از فصل‌ المقال‌ نام‌ برده‌، اما به‌ تهافت‌التهافت‌ هیچ‌ اشاره‌ای‌ نکرده‌ است‌، در حالی‌ که‌ این‌ دو اثر از جهت‌ موضوع‌ و اسلوب‌ شبیه‌ یکدیگرند و فصل‌ المقال‌ در حدود 575 تألیف‌ شده‌؛ بنابراین‌، امکان‌ صحت‌ این‌ تاریخ‌ بیشتر می‌شود (قنواتی‌، ص‌ 98ـ99؛ قُمَیْر، ص‌ 9ـ10).غرض‌ و انگیزة‌ ابن‌رشد (1992، ص‌ 3) از تألیف‌ تهافت‌التهافت‌ این‌ بوده‌ است‌ که‌ نشان‌ دهد بیشتر مطالب‌ تهافت‌الفلاسفة‌ از رتبة‌ یقین‌ و برهان‌ به‌ دور است‌ و نیز بیان‌ آن‌ دسته‌ از سخنان‌ غزالی‌ که‌ مفید اقناع‌ و قابل‌ تصدیق‌ است‌. وی‌ در مواضع‌ متعددی‌ از کتاب‌ این‌ انگیزه‌ و غرض‌ را تأکید کرده‌ و نمونه‌هایی‌ نیز ذکر نموده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌رجوع کنید به همان‌، ص‌ 22، 64، 129، 205، 334، 553).ابن‌رشد در تهافت‌التهافت‌ در پاسخ‌ به‌ نقدها و ایرادات‌ غزالی‌، اثر خود را بر سه‌ محور استوار ساخته‌ است‌: 1) بیان‌ نص‌ غزالی‌ یا اشاره‌ به‌ آن‌، ازینرو وی‌ هریک‌ از فقرات‌ تهافت‌الفلاسفة‌ را نقل‌ کرده‌ و سپس‌ به‌ رد آن‌ پرداخته‌ است‌. 2) بررسی‌ دلایل‌ غزالی‌. 3) تبیین‌ اینکه‌ اکثر مطالب‌ او از رتبة‌ برهان‌ خارج‌ و در حد اقناع‌ و جدل‌ است‌ (زمانی‌ قمشه‌ای‌، ص‌ 100).روش‌ ابن‌رشد را در گفتگو و مناظره‌ می‌توان‌ بدین‌ترتیب‌ وصف‌ کرد:1) رد اشکالات‌ غزالی‌ به‌ شیوه‌های‌ گوناگون‌، از جمله‌ ورود در بحث‌ در اثنای‌ طرح‌ مسئله‌ برای‌ رد نظریة‌ غزالی‌ یا تصحیح‌ مسیر بحث‌ و گفتگو؛ طرح‌ ایرادات‌ غزالی‌ و نص‌ تهافت‌الفلاسفة‌ در مسئلة‌ مورد بحث‌ به‌ طور کامل‌ و سپس‌ تحلیل‌ و تصحیح‌ آن‌؛ تمرکز بر دعاوی‌ مطرح‌ شده‌ از جهت‌ ضعف‌ منطقی‌ یا مخالفت‌ با ارسطو یا خروج‌ از نصوص‌ دینی‌.2) اختلاط‌ کلام‌ در ردیه‌های‌ ابن‌رشد، به‌طوری‌ که‌ گاه‌ تمییز میان‌ کلام‌ ابن‌رشد از کلام‌ غزالی‌ برای‌ خواننده‌ ممکن‌ نیست‌.3) تأکید بر اهمیت‌ مناظره‌ و گفتگو با خصم‌ در خلال‌ نوشته‌های‌ اصیل‌ او یا اصولی‌ که‌ براهین‌ او بر آنها تکیه‌ می‌کند.4) تأکید بر اهمیت‌ تعامل‌ و گفتگو با بی‌طرفی‌ کامل‌ و نیز اینکه‌ شخص‌ مناظره‌کننده‌ خود را در موضع‌ خصم‌ قرار دهد.5) اقرار به‌ اختلاف‌ آرای‌ علما و همچنین‌ اقرار به‌ اینکه‌ عالم‌ گاهی‌ به‌ خطا می‌رود و گاهی‌ بر حق‌ است‌ و عالم‌ حقیقی‌ کسی‌ است‌ که‌ در طلب‌ حق‌ باشد، اگرچه‌ این‌ امر او را به‌ جستجوی‌ اقوال‌ مختلف‌ سوق‌ دهد (ابن‌رشد، 1422، مقدمة‌ هَوّاری‌، ص‌ 28ـ29؛ نیزرجوع کنید به همو، 1992، ص‌ 125ـ126، 208، 226، 237ـ 238). ابن‌رشد (1992، ص‌ 256، 352) بر این‌ باور است‌ که‌ قصد غزالی‌ از تألیف‌ تهافت‌الفلاسفة‌ مطلق‌ حق‌ نبوده‌، بلکه‌ هدف‌ وی‌ ابطال‌ اقوال‌ فلاسفه‌ و سلب‌ اعتماد و اطمینان‌ از حکما بوده‌ است‌، در حالی‌ که‌ این‌ نیت‌، خطا و لغزش‌ عالِم‌ است‌ و شایستة‌ غزالی‌ نیست‌ (نیزرجوع کنید به نعیمی‌، ص‌ 110). به‌ عقیدة‌ ابن‌رشد (1992، ص‌ 353ـ354) غزالی‌ از کتب‌ و تعالیم‌ فلاسفه‌ و بویژه‌ از صناعت‌ منطق‌ بسیار استفاده‌ کرده‌، بنابراین‌ اگر حکما در مسائلی‌ هم‌ مرتکب‌ اشتباه‌ شده‌ باشند، نباید منکر فضل‌ آنان‌ می‌شد و با این‌ صراحت‌ به‌ ذمّ فلاسفه‌ و علومشان‌ می‌پرداخت‌ بلکه‌ شایسته‌ آن‌ بود که‌ با استفاده‌ از قوانین‌ منطقی‌، بر خطای‌ ایشان‌ استدلال‌ می‌کرد.6) تسلیم‌ به‌ اینکه‌ شناخت‌ و کشف‌ حقایق‌ علمی‌ هیچگاه‌ به‌ حد کمال‌ نمی‌رسد و حرکت‌ علوم‌ نیز همیشه‌ در جهت‌ رشد و نمو است‌ و متوقف‌ نمی‌شود (همان‌، ص‌ 492).7) تأکید بر اهمیت‌ التزام‌ عالِم‌ به‌ استواری‌ و خویشتنداری‌ و پرهیز از ستیزه‌جویی‌ که‌ غزالی‌ بارها در خطابش‌ به‌ فلاسفه‌ بر آن‌ تصریح‌ کرده‌ و غرض‌ خود را از تألیف‌ تهافت‌الفلاسفة‌ ، نشان‌ دادن‌ تشویش‌ دعاوی‌ آنان‌ بیان‌ کرده‌ است‌ (همان‌، ص‌ 256، 352).8) تند بودن‌ و انعطاف‌ناپذیر بودن‌ با غزالی‌ و صراحت‌ لهجه‌ داشتن‌ با وی‌ و زیاده‌روی‌ در تحقیر و بی‌اعتبار کردن‌ او و طرد وی‌، هنگامی‌ که‌ در عناد با فلاسفه‌ و بیان‌ تشویش‌ آرای‌ آنان‌ به‌راه‌ افراط‌ می‌رود و همچنین‌ نسبت‌ دادن‌ کذب‌، هوس‌، مغالطه‌، سفسطه‌، اشتباه‌، تحریف‌، جهالت‌ و شرارت‌ به‌ غزالی‌ (همان‌، ص‌ 104، 111، 141، 150، 163، 170 و جاهای‌ دیگر).بر این‌ پایه‌، ابن‌رشد (همان‌، ص‌ 146) پیشنهاد می‌کند نام‌ تهافت‌الفلاسفه‌ به‌ «کتاب‌التهافت‌» یا «تهافت‌ ابوحامد غزالی‌» تغییر یابد و حتی‌ می‌گوید که‌ بهترین‌ و شایسته‌ترین‌ نام‌ برای‌ آن‌ «کتاب‌ التفرقة‌ بین‌ الحق‌ و التهافت‌ من‌ الاقاویل‌» است‌.9) پرهیزنکردن‌ از سرزنش‌ غزالی‌ هنگامی‌ که‌ او را خطاکار می‌یابد و اقرار به‌ صحت‌ و درستی‌ اعتراضاتش‌ در جایی‌که‌ آنها را صحیح‌ می‌داند و رعایت‌ مقام‌ علمی‌ غزالی‌ و داوری‌ منصفانه‌ در بارة‌ او، هنگامی‌ که‌ درست‌ گفته‌ است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ 108، 159ـ160). مثلاً ابن‌رشد (همان‌، ص‌ 108) می‌گوید که‌ غزالی‌ یا حقیقت‌ مسائل‌ را شناخته‌ اما در تهافت‌الفلاسفة‌ غیرحقیقت‌ آنها را بیان‌ کرده‌، که‌ این‌ فعلِ اشرار است‌ یا حقیقت‌ آنها را نشناخته‌ و متعرض‌ چیزی‌ شده‌ که‌ علم‌ و احاطه‌ای‌ به‌ آن‌ ندارد، که‌ این‌ فعل‌ جهّال‌ است‌ و غزالی‌ از این‌ هر دو وصف‌ منزه‌ است‌، اما لغزش‌ غزالی‌ در تألیف‌ این‌ کتاب‌ بوده‌ است‌. همچنین‌ به‌ نظر او (همان‌، ص‌ 108، 159ـ160) شاید غزالی‌ به‌ حسب‌ زمان‌ و مکان‌ خود ناچار از انجام‌ این‌ کار شده‌ است‌.10) نقد و بررسی‌ تهافت‌الفلاسفة‌ و غزالی‌ با استناد به‌ ارسطو و روش‌ ارسطو و متقدمان‌ (همو، 1422، مقدمة‌ هواری‌، ص‌ 31)، زیرا ابن‌رشد در میان‌ فیلسوفان‌ بزرگ‌ مسلمان‌، تنها فیلسوفی‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ فلسفة‌ ارسطو بیش‌ از اندازه‌ شیفتگی‌ دارد و این‌ را بارها در شرحها و تفسیرهایش‌ بر نوشته‌های‌ ارسطو ذکر کرده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌رجوع کنید به همو، 1967ـ1973، ج‌ 1، ص‌ 10؛ نیزرجوع کنید به دائرة‌المعارف‌ بزرگ‌ اسلامی‌ ، ذیل‌ «ابن‌رشد»؛ ابراهیمی‌ دینانی‌، ج‌ 1، ص‌ 224ـ 225؛ محمدیوسف‌ موسی‌، ص‌ 179).11) مقابله‌ با فارابی‌ و ابن‌سینا در تهافت‌التهافت‌ علاوه‌ بر معارضه‌ با غزالی‌، مهمترین‌ انگیزة‌ ابن‌رشد برای‌ مخالفت‌ با برخی‌ از نظریات‌ فارابی‌ و ابن‌سینا و ابراز وفاداری‌ عمیق‌ به‌ ارسطوست‌، زیرا او در مواردی‌ رأی‌ آنان‌ را خلاف‌ واقع‌ و دور از غرض‌ ارسطو دانسته‌ و تلاش‌ کرده‌ تا قوّت‌ استدلالهای‌ غزالی‌ و حدود انحراف‌ این‌ دو فیلسوف‌ را از تعالیم‌ اصیل‌ ارسطو نشان‌ دهد (رجوع کنید به بور ، ص‌ 385ـ386؛ فخری‌، ص‌ 295؛ محمدبیصار، ص‌ 58؛ ابراهیمی‌ دینانی‌، ج‌ 1، ص‌ 224). مثلاً وی‌ (1992، ص‌ 245ـ246) قاعدة‌الواحد * را نفی‌ کرده‌ می‌گوید فارابی‌ و ابن‌سینا نخستین‌ کسانی‌ بودند که‌ این‌ مطالب‌ بی‌پایه‌ را گفتند و مردم‌ از ایشان‌ تقلید کردند و آن‌ را به‌ فیلسوفان‌ نسبت‌ دادند. او (1992، ص‌ 246) همچنین‌ می‌گوید که‌ سخنانی‌ از این‌ دست‌، از گفته‌های‌ متکلمانِ ضعیفتر است‌ و اینها مطالبی‌ دخیل‌ در فلسفه‌اند و با اصول‌ فیلسوفان‌ هماهنگ‌ و سازگار نیستند و گفته‌های‌ ایشان‌ حتی‌ به‌ حد اقناع‌ خطابی‌ نیز نمی‌رسد چه‌ رسد به‌ اقناع‌ جدلی‌. بنابراین‌، به‌ نظر وی‌ برخی‌ از سخنان‌ غزالی‌ در مواضع‌ متعدد از کتابهایش‌ مبنی‌ بر اینکه‌ دانش‌ ایشان‌ (فارابی‌ و ابن‌سینا) تخمینی‌ و ظنی‌ است‌، درست‌ است‌.بدین‌ترتیب‌، موقف‌ و موضع‌ ابن‌رشد در برابر غزالی‌ و ابن‌سینا موضع‌ داوری‌ است‌ که‌ هریک‌ را به‌ دلیل‌ دور شدن‌ از روش‌ برهانی‌ سرزنش‌ و ملامت‌ می‌کند (همو، 1422، همانجا).با توجه‌ به‌ اینکه‌ غزالی‌، فلاسفه‌ را در سه‌ مسئله‌ تکفیر کرده‌، ابن‌رشد (1992، ص‌ 587) نیز کتاب‌ خود را با این‌ جملات‌ در باب‌ آن‌ سه‌ مسئله‌ به‌ پایان‌ می‌برد و می‌نویسد: انکار معاد جسمانی‌، که‌ این‌ مسئله‌ نزد فلاسفه‌ از مسائل‌ نظری‌ (غیربدیهی‌ و نیازمند استدلال‌) است‌؛ در انکار علم‌ خدا به‌ جزئیات‌، که‌ این‌ گفته‌، عقیدة‌ آنان‌ نیست‌؛ در قول‌ به‌ قِدَم‌ عالم‌، اما مقصود فلاسفه‌ از این‌ مطلب‌ غیر از آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ متکلمان‌ از سخن‌ فلاسفه‌ تلقی‌ کرده‌ و ایشان‌ را به‌ سبب‌ آن‌ تکفیر کرده‌اند چنانکه‌ غزالی‌ خود نیز در جاهای‌ دیگر غیر از تهافت‌الفلاسفة‌ در اجماع‌ به‌ تکفیر تردید کرده‌ است‌، همة‌ این‌ سخنان‌ اشتباه‌ است‌ و شکی‌ نیست‌ که‌ غزالی‌ در بارة‌ شریعت‌ خطا کرده‌ همچنانکه‌ در بارة‌ حکمت‌ خطا کرده‌ است‌. ابن‌رشد در معارضات‌ خود با غزالی‌ در تهافت‌التهافت‌ در عین‌ حال‌ به‌ بیان‌ پیوند و هماهنگی‌ میان‌ عقل‌ و ایمان‌ و دین‌ و فلسفه‌ نیز پرداخته‌ است‌. کتاب‌ تهافت‌ الفلاسفة‌ نزاع‌ قدیمی‌ میان‌ فیلسوفان‌ و دینداران‌ را به‌ نحوی‌ بارز نشان‌ می‌دهد.ابن‌رشد به‌منظور تبیین‌ ارتباط‌ فلسفه‌ و شریعت‌ علاوه‌ بر مطرح‌ کردن‌ مباحثی‌ در تهافت‌التهافت‌ ، دو اثر مهم‌ با عناوین‌ فَصل‌ المقال‌ و تقریر مابین‌ الحکمة‌ و الشریعة‌ من‌ الاتصال‌ و الکشف‌ عن‌ مناهج‌ الادلة‌ فی‌ عقاید الملة‌ تألیف‌ کرد. اساس‌ نظریات‌ ابن‌رشد در تهافت‌ التهافت‌ (1992، ص‌ 582) در این‌ زمینه‌ این‌ است‌ که‌ حوزة‌ دین‌ از حوزة‌ فلسفه‌ گسترده‌تر است‌؛ فلسفه‌ فقط‌ از سعادت‌ عقلانی‌ گروه‌ کوچکی‌ از مردم‌ (فیلسوفان‌) بحث‌ می‌کند، اما هدف‌ دین‌ یا شریعت‌ سعادت‌ عامة‌ مردم‌ است‌ و ازینرو سه‌ نوع‌ استدلال‌ خطابی‌ و جدلی‌ و برهانی‌ به‌کار برده‌ است‌. نتایج‌ حاصل‌ از روش‌ برهانی‌ اصولاً مغایر نتایج‌ حاصل‌ از روش‌ جدلی‌ یا خطابی‌ نیست‌ و تنها صورت‌ بیان‌ مطالب‌ متفاوت‌ است‌ (رجوع کنید به فخری‌، ص‌ 303). به‌ عقیدة‌ او (1992،ص‌ 255ـ256، 584). فلسفه‌ تنها با عقل‌ و مبانی‌ عقلی‌ سروکار دارد، اما دین‌ بر پایة‌ وحی‌ و عقل‌، هر دو، استوار است‌؛ در نتیجه‌، خارج‌ از قلمرو عقل‌، حیطة‌ وسیعی‌ وجود دارد که‌ فلسفه‌ نمی‌تواند به‌ آن‌ قدم‌ گذارد. بنابراین‌، غزالی‌ حق‌ داشت‌ که‌ می‌گفت‌ برای‌ هر آنچه‌ عقل‌ آدمی‌ از دریافت‌ آن‌ عاجز است‌، توسل‌ به‌ شرع‌ لازم‌ است‌، زیرا در بعضی‌ موارد، عقل‌ انسان‌ اصولاً به‌ تحصیل‌ معرفتی‌ که‌ لازمة‌ سعادت‌ انسان‌ است‌، قادر نیست‌. در موارد دیگر، ناتوانی‌ عقل‌ معلول‌ موانع‌ عارضی‌ یا صرفاً مشکلات‌ موجود در موضوع‌ موردبحث‌ است‌. در تمام‌ این‌ موارد، وحی‌ مکمل‌ شناختهای‌ عقل‌ است‌؛ یعنی‌، آنچه‌ را که‌ عقل‌ از ادراک‌ آن‌ ناتوان‌ است‌، خداوند به‌ وسیلة‌ وحی‌ به‌ انسان‌ بخشیده‌ است‌.تهافت‌التهافت‌ بارها در قاهره‌ و بیروت‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ و در 1930 با تحقیق‌ و مقدمة‌ موریس‌ بویژ در بیروت‌ منتشر شده‌ است‌. این‌ کتاب‌ را سیمون‌ واندن‌ برگ‌ در 1954 به‌ زبان‌ انگلیسی‌، هورتن‌ در 1901 به‌ آلمانی‌، کالونیم‌بن‌ کالونیم‌ (کالونیموس‌) در 1527 و زیدلر در 1961 به‌ لاتینی‌ و دانیل‌ بوتسان‌ در 1988 به‌ کرواتی‌ ترجمه‌ کرده‌اند (قنواتی‌، ص‌100ـ101؛ کدیور و نوری‌، ج‌ 1، ص‌ 114؛ «ترجمة‌ کروآتی‌ تهافت‌ التهافت‌ »، ص‌ 84). این‌ کتاب‌ در ایران‌ چاپ‌ نشده‌ است‌.منابع‌: غلامحسین‌ ابراهیمی‌دینانی‌، ماجرای‌ فکر فلسفی‌ در جهان‌ اسلام‌ ، تهران‌ 1376ـ1379 ش‌؛ ابن‌رشد، تفسیر مابعدالطبیعة‌ ، چاپ‌ موریس‌ بویژ، بیروت‌ 1967ـ1973؛ همو، تهافت‌التهافت‌ ، چاپ‌ صلاح‌الدین‌ هواری‌، صیدا 1422/2001؛ همان‌، چاپ‌ موریس‌ بویژ، بیروت‌ 1992؛ «ترجمة‌ کروآتی‌ تهافت‌ التهافت‌ »، نشر دانش‌ ، سال‌ 10، ش‌ 4 (خرداد و تیر 1369)؛ تجیتز دوبور، تاریخ‌ الفلسفة‌ فی‌الاسلام‌ ، نقله‌ الی‌العربیه‌ و علق‌ علیه‌ محمد عبدالهادی‌ ابوریده‌، قاهره‌: مکتبة‌النهضة‌المصریة‌، [ بی‌تا. ] ؛ دائرة‌المعارف‌ بزرگ‌ اسلامی‌ ، زیر نظر کاظم‌ موسوی‌ بجنوردی‌، تهران‌ 1367ـ ، ذیل‌ «ابن‌رشد» (از شرف‌الدین‌ خراسانی‌)؛ علی‌ زمانی‌ قمشه‌ای‌، «چالش‌ فلسفی‌ غزالی‌ و ابن‌رشد و نقش‌ آن‌ در شکوفایی‌ حکمت‌ و کلام‌ اسلامی‌»، مجلة‌ تخصصی‌ کلام‌ اسلامی‌ ، سال‌ 7، ش‌ 26 (تابستان‌ 1377)؛ سعید زاید، «ابن‌رشد و کتابه‌ تهافت‌التهافت‌ »، المورد ، ج‌ 9، ش‌ 1 (1400/1980)؛ جمیل‌ صلیبا، تاریخ‌ الفلسفة‌ العربیة‌ ، بیروت‌ 1986؛ ماجد فخری‌، سیر فلسفه‌ در جهان‌ اسلام‌ ، ترجمة‌ فارسی‌ زیر نظر نصراللّه‌ پورجوادی‌، تهران‌ 1372 ش‌؛ بوحنا قمیر، فلاسفة‌العرب‌: ابن‌رشد و الغزالی‌، التهافتان‌ ، بیروت‌ 1986؛ جورج‌ شحاته‌ قنواتی‌، مهرجان‌ ابن‌رشد ، الجزائر1978؛ محسن‌ کدیور و محمد نوری‌، مأخذشناسی‌ علوم‌ عقلی‌: منابع‌ چاپی‌ علوم‌ عقلی‌ از ابتداء تا 1375 ، تهران‌ 1379 ش‌؛ محمدبیصار، فی‌ فلسفة‌ ابن‌رشد: الوجودوالخلود ، بیروت‌ 1341/1962؛ محمدیوسف‌ موسی‌، «فی‌ الالهیات‌ بین‌ ابن‌سینا و ابن‌رشد»، رسالة‌الاسلام‌ ، سال‌ 4، ش‌ 1 (1371/1952)؛ سلیم‌ نعیمی‌، « تهافت‌ التهافت‌ لابن‌رشد: نقد و تحلیل‌ (1)»، مجلة‌المجمع‌ العلمی‌العراقی‌ ، ج‌ 30 (1399/1979)؛Alfred Ivry, "Averroes", in Medieval philosophy , ed. John Marenbon, London: Routledge, 1998.
نظر شما
مولفان
گروه
فلسفه ,
رده موضوعی
جلد 8
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده