توفیق ، اصطلاحی در کلام و عرفان اسلامی و مورد تأکید در منابع اسلامی. توفیق در لغت به معنای موافق بودن یا موافق گرداندن، اتفاقنظر داشتن، موافقت و تصدیق کردن، میان کسانی را اصلاح کردن و آشتیدادن، ارشاد شدن کسی توسط خداوند و فراهم شدن شرایط کافی برای انجام کار خیر برای یک فرد از سوی خداست (جوهری؛ ابنمنظور، ذیل «وفق»). دو معنای اخیر، با معنای اصطلاحی آن نزد متکلمان ( رجوع کنید بهادامة مقاله) سازگار است. مشتقات این ریشه در قرآن کریم چهار بار به کار رفته ( رجوع کنید بهنساء: 35، 62؛ هود: 88؛ نبأ: 26) که تنها یک مورد ( رجوع کنید بههود: 88:... و ماتوفیقی اِلاّ باللّه...) ناظر به معنای اصطلاحی توفیق است. طبق این آیه، توفیق منحصراً از جانب خداست. شیخطوسی در تفسیر این آیه، توفیق را لطفی الهی دانسته که به واسطة آن طاعت انجام میشود و تأکید کرده است که تنها خدا میتواند انسان را موفق بر طاعت بدارد، ( التبیان ، ذیل آیه؛ برای سایر تفاسیر رجوع کنید بهفضلبن حسن طبرسی؛ فخررازی؛ طباطبائی، ذیل آیه؛ نیز رجوع کنید بهمحمدی ریشهری، ج 4، ص 3606). بر این اساس، علمای اسلام در قسمتهای مختلف از آثار خود، در مقدمة آن ( رجوع کنید بهابویعلی موصلی، ج 1، ص 5؛ ابنحمزه، ص 43؛ ابنسعید، ص 17) یا در ابتدای هر مبحث ( رجوع کنید بهحلوانی، ص 98؛ محقق حلّی، ص 269) یا در انتهای آن ( رجوع کنید بهعلمالهدی، 1405ـ1410، ج 2، ص 114؛ حلوانی، ص 96)، با عبارات مختلف به این مطلب اذعان نمودهاند. اهمیت اعتقاد به توفیق الاهی از سخن امام علی علیهالسلام مبنی بر جدا نبودن دین از توفیق ( رجوع کنید بهآمُدی، ص 203؛ محمدی ریشهری، همانجا) و نیز کثرت درخواست توفیق از خداوند در دعاهای رسیده از طریق شیعه ( رجوع کنید بهکلینی، ج 4، ص 73؛ ابنبابویه، 1367ـ1369 ش، ج 2، ص 425؛ طوسی، مصباحالمتهجّد ، ص 311، 357، 380) و اهلسنّت ( رجوع کنید به هیثمی، ج 2، ص 282؛ متقی، ج 2، ص 206، ج 7، ص820) دانسته میشود. طبق احادیث، انجام دادن برخی کارها به توفیق الاهی حاصل خواهد شد. از جملة آنهاست: توفیق در توبه ( رجوع کنید به ابنبابویه، 1415، ص 373)، توفیق در شناخت اولیای امر و تمسک به ائمة اطهار علیهمالسلام (سلیمبن قیس هلالی، ص 368؛ طوسی، کتابالخلاف ، ج 1، ص 28)، توفیق در انجام دادن اموری که رضای خداوند در آن است ( نهجالبلاغة ، نامة 53، ص 445، نامة 67، ص 458؛ ابنادریس حلّی، ج 2، ص 191)، توفیق در اجرای اوامر الاهی و ادای فرایض ( نهجالبلاغة ، نامة 31، ص 394؛ محقق حلّی، ص 335؛ علامه حلّی، منتهیالمطلب ، ج 1، ص 303)، توفیق در تشکر از نعمتهای الاهی ( مصباحالشریعة ، ص 25)، توفیق در کسب علم و حفظ تجربهها ( رجوع کنید بهنهجالبلاغة ، حکمت 211؛ مصباحالشریعة ، ص 75)، توفیق در همنشینی با پرهیزگاران ( رجوع کنید به مصباحالشریعة ، ص 150ـ151)، و توفیق در مشورت با عاقل (حلوانی، ص 25). بهطور کلی، بر اساس حدیثی از امام علی علیهالسلام هر خیری به توفیق الاهی حاصل میشود ( رجوع کنید به حسنبن فضل طبرسی، ص 302). احادیث دیگری نیز در باب توفیق وجود دارد، از جمله آنکه: توقف و به کاری دست نیازیدن در هنگام حیرت و سرگردانی، از توفیقات الاهی است ( رجوع کنید به ابنشعبه، ص 83؛ قضاعی، ص 19)؛ سعادت، از اجتماع نیت، قدرت، توفیق و رسیدن به هدف حاصل میشود ( رجوع کنید بهمفید، 1413، ج 2، ص 204ـ205)؛ بالاترین نعمتها عافیت و بالاترین درجة عافیت مساعدت و همراهیِ توفیق و بالاترین درجه توفیق پذیرش نصیحت است؛ همچنین حسن نیت عامل جلب توفیق و میانهروی در کلام از آثار توفیق است و طلب توفیق حتماً باید با تلاش خود فرد همراه باشد. افزون بر این، توفیق، عنایت، رحمت، اولین نعمت، بهترین راهبر، برترین حظّ و بهره، قلة پیروزی و سعادت، کلید مدارا، پایهای محکم، یاریگر عقل و جذبهای الاهی معرفی شده است ( رجوع کنید بهالاختصاص ، ص 246؛ کراجکی، 1410، ص 153؛ همو، 1394، ص 594؛ آمُدی، همانجا؛ لیثی واسطی، ص 25، 31، 34ـ 35، 41). در معنای استخاره نیز گفته شده که عبارت است از درخواست توفیق از خداوند برای رسیدن به بهترین ( رجوع کنید بهابنادریس حلّی، ج 1، ص 314؛ مجلسی، ج 88، ص 225). در برخی احادیث، خرق عاداتِ امیرالمؤمنین علیهالسلام از توفیقات الاهی شمرده شده ( رجوع کنید بهمفید، 1413، ج 1، ص 344) و نیز به بر خورداری آن حضرت از توفیق در همة احوال و حالات اشاره شده است ( رجوع کنید به همان، ج 1، ص 210).توفیق ــ که در بسیاری از موارد در کنار تسدید و در مقابل خذلان به کار میرود ــ در کلام اسلامی به مفهومی مهم تبدیل شده که هریک از فرق و مذاهب کلامی، بنا بر مبانی خود، آن را بهصورتهای مختلف تعریف کرده و توضیح دادهاند. این مفهوم کلامی در اصل مأخوذ از تعبیر قرآنی مذکور در سورة هود (آیة 88) است که توفیق را به خداوند نسبت داده است و با دیگر آیاتی که هدایت و ضلالت را به خداوند نسبت میدهد نیز ارتباط دارد.این مفهوم پرسشهای کلامی مختلفی ایجاد کرده است: اگر توفیق یاری رساندن خدا به بنده است (این معنا فیالجمله مورد توافق متکلمان است)، این یاری رساندن را چگونه میتوان توضیح داد؟ آیا توفیق و یاری رساندن خدا به بندگان بر مبنای عمل آنهاست یا صرف ارادة خداست که برای آن نباید به دنبال دلیل و علتی بود؟ اگر بر مبنای توفیق عمل بندگان است آیا همان اعمال قبلی نیز بر مبنای توفیق الاهی نبوده است؟ و اگر بالعکس، صرفاً بر مبنای خواست و ارادة خداست آیا این خواست و اراده گزافی است و ریشه در اعمال و افعال بندگان ندارد؟ آیا توفیق صرفاً در انجام دادن اعمال نیک و عبادات است (به اصطلاح «توفیق طاعت») یا توفیق در ایمان نیز مدخلیت دارد (بهاصطلاح «توفیق ایمان»)؟ توفیق در ایمان با بحث هدایت و ضلالت پیوند تام دارد و بیان دیگری از هدایت است. اگر توفیق ایمان و هدایت از خداست آیا بندگان در مؤمن یا کافر بودن مختارند؟ همچنانکه اگر «توفیق طاعت» از خداست آیا این امر با مخاطب اوامر و نواهی الاهی و مکلف بودن که لازمهشان اختیار انسانی است سازگار است؟توجه به این پرسشها و لوازمی که هر پاسخی به این پرسشها میتوانسته به دنبال داشته باشد، به موضعگیریهای مختلفی در حوزة کلام انجامیده و هر گروه بنا بر مبانی نظری خود و تعریفی که از این مفهوم و مفاهیم نزدیک به آن، مانند لطف و عصمت و غیر اینها داشته، بهنحوی به این پرسشها پاسخ گفته و بر جنبههایی از بحث تأکید کرده است.اشاعره غالباً توفیق را به خلق قدرت بر طاعت ( رجوع کنید به تفتازانی، ج 4، ص 312؛ جرجانی، 1370 ش، ج 9، ص 169) یا حتی خلق طاعت ( رجوع کنید بهامامالحرمین، ص 254ـ255؛ جرجانی، همانجا؛ تهانوی، ذیل واژه) تعریف کردهاند. در برابر این مفهوم، خذلان را نیز خلق قدرتی که با آن معصیت کرده میشود، دانستهاند ( رجوع کنید بهامامالحرمین، ص 254؛ نیز رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ دوم، ذیل واژه؛ خذلان * ). همچنین گاهی توفیق را با وسعت معنایی بیشتر نه فقط به طاعت که به ایمان هم نسبت دادهاند و به تعریف آن، قدرت بر ایمان را نیز افزودهاند ( رجوع کنید بهاشعری، 1400، ص 277؛ ابنفورک، ص 123).این تعریفها با دیگر آرای اشاعره نسبت دارد، آنان برای احتراز از محدود شمردن قدرت خدا و اینکه در جهان ارادهای مستقل و در برابر ارادة الاهی وجود داشته باشد، به نظریههایی از قبیل نظریة کسب و خلق افعال قائل شدند و بدینترتیب پذیرفتند که هر فعل انسانی بر اساس قدرتی است که خداوند برای انجام دادن آن فعل به انسان اعطا کرده است. از سوی دیگر، و باز به نیت محدود نکردن قدرت و ارادة خداوند، حسن و قبح را نه ذاتیِ امور و مستقل، بلکه از جانب خدا دانسته و بدینترتیب پذیرفتهاند که خدا میتواند به آنچه از نظر آدمیان نامعقول و ناپسند است حکم کند، مثلاً حکم به تکلیف مالایطاق. پس خداوند میتواند امر به ایمان و طاعت کند، حال آنکه قوة آن را به کسی نداده باشد و میتواند نهی از معصیت کند اما قدرت آن را بدهد. بر اساس این مبانی، آنان توفیق و خذلان را بهصورت مذکور تعریف کرده و هر دو را به نحو یکسان به خداوند نسبت دادهاند ( رجوع کنید بهشهرستانی، ص 412). لذا از نظر اشاعره خداوند میتواند امر به ایمان و طاعت کند و در عین حال شخص را گرفتار ضلالت و خذلان نماید.اشعری (1420، ص 133ـ137)، ضمن بحث در بارة توفیق و نسبت آن با مفاهیم دیگری از قبیل لطف، کوشیده است صحت نظر اشاعره را در بارة توفیق اثبات و آرای دیگران را رد کند.تعریف و نظر اشاعره گاه بر دیگران نیز اثر گذاشته و تکرار شده است. چنانکه ابنحزم (ج 3، ص 30) نیز توفیق را قوة اعطا شده از جانب خدا برای طاعت دانسته و در جای دیگر ( رجوع کنید بهج3، ص50) آنرا آسان کردن طریق خیر برای مؤمن تعریف کرده است.معتزله و شیعه ــ که به عدل الاهی، که لازمة آن اختیار آدمی است، اهمیت بسیار میدادهاند و تکلیف مالایطاق را محال میدانستهاند ــ توفیق را بهصورت دیگری تعریف کردهاند. معتزله غالباً توفیق را از مقولة لطف * دانسته و بهرغم تفاوتهایی که در توضیح مطلب در آرای آنان بهچشم میخورد، بر اینکه توفیق از مقولة لطف است تأکید کردهاند ( رجوع کنید بهقاضی عبدالجباربن احمد، 1382، ج 13، ص 12ـ14؛ همو، 1408، ص 519، 780). گزارشهایی که دیگران از آرای معتزله عرضه داشتهاند نیز بهرغم تفاوتها، نشان میدهد که آنها میکوشیدهاند مسئلة توفیق را بهنحوی توضیح دهند که با اختیار انسان و عدالت خدا تقابلی نداشته باشد، مثلاً بنا بر گزارش تهانوی (همانجا) از نظر معتزلیان توفیق عبارت است از دعوت به طاعت و بنا به قولی دیگر عبارت است از لطف محصِّل (محقّقکننده) واجبات و به گزارش شهرستانی (ص 411) بنا بر رأی معتزله توفیق از جانب خدا عبارت است از قرار دادن نشانههایی در مخلوقات که نشاندهندة وحدانیت خداست و نیز عبارت است از افاضة عقل و حواس به انسانها و فرستادن پیامبران و کتابهای آسمانی برای هدایت آنها و دور کردن ایشان از غفلت و نزدیک نمودنشان به طریق معرفت الاهی و بیان احکام و تمیز بین حلال و حرام. بنابر نظر معتزله، چنین نیست که فرد برای هر فعل و معرفتی نیازمند توفیق جداگانهای باشد، بلکه توفیق عام و مقدّم بر فعل است. همچنین آنها تأکید کردهاند که نمیتوان تصور کرد که خذلان، به معنای گمراه کردن، به خدا نسبت داده شود ( رجوع کنید به خذلان * ). چهبسا همینگونه تلاشها سبب شده است که گفته شود «جهال قدَریّه» توفیق را انکار کردهاند ( رجوع کنید به ابنقیّم جوزیّه، ص 141).برخی شیعیان نیز همچون معتزله توفیق را، لطف تعریف کردهاند (برای نمونه رجوع کنید بهفاضل مقداد، ص 277). برخی دیگر در تعریف آن واژة لطف را نیاورده و آن را مثلاً بهصورت «آنچه با آن واجب واقع میشود (یعنی لطف محصِّل) و اگر نباشد واقع نمیشود» تعریف کردهاند (برای نمونه رجوع کنید بهنیسابوری مقری، ص 101)؛ بر همین اساس آن را در زمرة اقسام لطف آورده و قسیم عصمت قرار دادهاند. در تعریف توفیق به «آنچه مکلف با آن طاعت را برمیگزیند» یا «لطفی که با آن مکلف طاعت را انتخاب میکند» (بریدی، ص 17؛ علامه حلّی، الالفین ، ص 309؛ همو، انوارالملکوت ، ص 154) کوشش شده است تعریف بهنحوی باشد که با اختیار انسان، و درنتیجه با عدل الاهی، تعارضی نداشته باشد. احتمالاً بر اساس همین ملاحظات بوده است که متکلمان شیعه بهرغم اینکه نزدیکی معنایی توفیق را با مفاهیم مشابه پذیرفتهاند (برای نمونه رجوع کنید به مفید، 1414 ب ، ص 51) و گاهی همچون سایر مسلکهای کلامی خذلان را مقابل توفیق قرار دادهاند (برای نمونه رجوع کنید به ابنفورک، ص 123؛ امامالحرمین، ص 254؛ قاضی عبدالجباربن احمد، 1382، ج 13، ص 12، 112)، غالباً به جای بحث مستقلی تحت عنوان توفیق و خذلان، بحث هدایت و ضلالت را مطرح کرده و توفیق را ذیل آن بررسی نمودهاند (برای نمونه رجوع کنید به منصور باللّه، ص 89 ـ92؛ محمدی گیلانی، ص50 ـ53).البته در کتابهای کلامی برای توفیق تعریفها و معانی دیگری ذکر شده که بعضی از آنها عبارت است از: «ثوابی از جانب خدا در نتیجة ایمان»، «حکم بر موفق بودن از جانب خدا» (اشعری، 1400، ص 262؛ قاضی عبدالجبار بن احمد، 1382، ج 13، ص 12ـ14) «امری که با آن خداوند فعل بندگان را موافق آنچه دوست میدارد و میپسندد قرار میدهد» (جرجانی، 1405، ص 97) و «مهیاکردن اسباب» (لاهیجی، ص 328).در بارة نسبت توفیق با سایر مفاهیم نیز در کتابهای کلامی اختلافاتی هست. بعضی عصمت را قسیم توفیق (برای نمونه رجوع کنید بهمفید، 1414 الف ، ص 134) و بعضی عین آن (برای نمونه رجوع کنید به امامالحرمین، ص 255) دانستهاند. همچنین گاهی در مقابل خذلان، به جای توفیق نصرت بهکار رفته است ( رجوع کنید به مفید، 1414 الف ، ص 115؛ علمالهدی، 1411، ص 597). گاهی توفیق تقسیمبندی شده و از توفیق عام و خاص سخن بهمیان آمده است (برای نمونه رجوع کنید بهشهرستانی، ص 412ـ 415).در بارة نسبت توفیق و هدایت نیز بحث شده است، مثلاً ابنقیّم جوزیّه (ص 117ـ141) گفته است هدایت سه مرتبه دارد: مرتبة اول، هدایت همگانی تکوینی است که شامل همة موجودات اعم از انسان و غیر آن است. مرتبة دوم، هدایت تشریعی است که به معنای ارائة طریق است و همة انسانها از آن برخوردارند. مرتبة سوم، هدایت خاصه یا هدایت توفیق است که بهمعنای دستیابی به مطلوب است و نصیب کسانی میشود که با حسن انتخاب خود بر اثر هدایت تشریعی خداوند حق را پذیرفته و به آن عمل کرده باشند. خداوند به چنین کسانی توفیق میدهد تا بقیة راه را به آسانی طی کنند و این توفیق نتیجة عمل آنهاست. به تعبیر ابنقیّم جوزیّه (ص 141) توفیق مستلزم دو امر است: فعل رب یا «هدی» و فعل عبد یا «اهتداء».هر چند توفیق اساساً مفهومی کلامی است که متکلمان در بارة آن به بحث پرداختهاند، گاهی در آثار فلاسفة اسلامی نیز به آن اشاره شده است. مثلاً، صدرالدین شیرازی در المبدأ و المعاد (ص 302ـ303) آورده است که انوار و ظلمات قلب سببهای مختلفی دارند. در عرف شریعت آنچه روح فرد را به خیر رهنمون میشود مَلَک و آنچه به شر سوق میدهد شیطان نامیده میشود. توفیق آن لطفی است که قلب با آن مهیای قبول ملک میشود و اغوا و خذلان امری است که قلب با آن مهیای قبول وسوسههای شیطان میگردد.منابع: علاوه بر قرآن؛ عبدالواحدبن محمد آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم ، قم 1366 ش؛ ابنادریس حلّی، کتابالسرائر الحاوی لتحریر الفتاوی ، قم 1410ـ1411؛ ابنبابویه، کتاب من لایحضره الفقیه (ترجمه و متن)، ترجمة محمدجواد غفاری، صدر بلاغی، و علیاکبر غفاری، قم 1367ـ1369 ش؛ همو، المقنع ، قم 1415؛ ابنحزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل ، بیروت 1403/1983؛ ابنحمزه، الوسیلة الی نیل الفضیلة ، چاپ محمد حسون، قم 1408؛ ابنسعید، الجامع للشرائع ، قم 1405؛ ابنشعبه، تحفالعقول عن آلالرسول ، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1363 ش؛ ابنفورک، مجرد مقالات الشیخ ابیالحسن الاشعری ، چاپ دانیل ژیماره، بیروت 1987؛ ابنقیّم جوزیّه، شفاءالعلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل ، بیروت1407/1987؛ ابن منظور؛ ابویعلی موصلی، مسند ابی یعلیالموصلی ، چاپ حسین سلیماسد، دمشق 1404ـ1409/1984ـ 1988؛ الاختصاص ، [ منسوب به ] محمدبن محمد مفید، چاپ علیاکبر غفاری، قم: جامعة مدرسین حوزة علمیه قم، [ بیتا. ] ؛ علیبن اسماعیل اشعری، الابانة عن اصول الدیانة ، چاپ بشیرمحمد عیون، دمشق 1420/1999؛ همو، کتاب مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلین ، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/1980؛ عبدالملک بن عبداللّه امامالحرمین، کتاب الارشاد ، چاپ محمدیوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر 1369/1950؛ صاعد بن محمد بریدی، الحدود و الحقائق فی شرح الالفاظ المصطلحة بین المتکلمین من الامامیة ، چاپ حسینعلی محفوظ، بغداد 1970؛ مسعودبن عمر تفتازانی، شرحالمقاصد ، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره 1409/1989، چاپ افست قم 1370ـ1371 ش؛ محمد اعلی بن علی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم ، چاپ رفیقالعجم و علی دحروج، بیروت 1996؛ علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف ، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر 1325/1907، چاپ افست قم 1370 ش؛ همو، کتاب التعریفات ، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت 1405/1985؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة ، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407؛ حسینبن محمد حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخواطر ، قم 1408؛ سلیمبن قیس هلالی، کتاب سلیمبن قیس ، چاپ محمدباقر انصاری زنجانی، قم 1373 ش؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، نهایة الاقدام فی علم الکلام ، چاپ آلفرد گیوم، قاهره [ بیتا. ] ؛ محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد ، چاپ جلالالدین آشتیانی، قم 1380 ش؛ طباطبائی؛ حسنبن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق ، قم 1392/1972؛ فضلبن حسن طبرسی؛ محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن ، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت [ بیتا. ] ؛ همو، کتابالخلاف ، قم 1407ـ1417؛ همو، مصباح المتهجّد ، بیروت 1411/1991؛ حسنبن یوسف علامهحلّی، الالفین فی امامة امیرالمومنین علیبن ابیطالب ، کویت: مکتبةالفین، [ بیتا. ] ؛ همو، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت ، چاپ محمد نجمی زنجانی، [ قم ] 1363 ش؛ همو، منتهی المطلب ، ج 1، چاپ حسن پیشنماز، تبریز 1333 ش؛ علیبن حسین علمالهدی، الذخیرة فی علم الکلام ، چاپ احمد حسینی، قم 1411؛ همو، رسائل الشریف المرتضی ، چاپ مهدی رجائی، قم 1405ـ1410؛ علیبن ابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغة ، چاپ صبحی صالح، قاهره 1411/1991؛مقدادبن عبداللّه فاضل مقداد، ارشادالطالبین الی نهجالمسترشدین ، چاپ مهدی رجائی، قم 1405؛ محمدبن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح الغیب ، بیروت 1421/2000؛ قاضی عبدالجباربن احمد، شرحالاصول الخمسة ، چاپ عبدالکریم عثمان، قاهره 1408/1988؛ همو، المغنی فی ابواب التوحید و العدل ، ج 13،چاپ ابوالعلاء عفیفی، قاهره 1382/1962؛ محمدبن سلامه قضاعی، دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم: من کلام امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب کرماللّه وجهه ، مصر 1332/1914، چاپ افست قم [ بیتا. ] ؛ محمدبن علی کراجکی، کنزالفوائد ، چاپ عبداللّه نعمه،قم 1410؛ همو، معدن الجواهر و ریاضة الخواطر ، قم 1394؛کلینی؛ عبدالرزاقبن علی لاهیجی، گوهر مراد ، چاپ زینالعابدینقربانی لاهیجی، تهران 1372 ش؛ علیبن محمد لیثی واسطی، عیونالحکم و المواعظ ، چاپ حسین حسنی بیرجندی، قم 1376 ش؛ علیبن حسامالدین متقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال ،چاپ بکری حیانی و صفوة سقا، بیروت 1409/1989؛ مجلسی؛ جعفربن حسن محقق حلّی، الرسائل التسع ، چاپ رضا استادی، قم 1371 ش؛ محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة ، قم 1362ـ1363 ش؛محمد محمدی گیلانی، تکملة شوارق الالهام للمولی عبدالرزاق اللاهیجی ، قم 1379 ش؛ مصباح الشریعة ، منسوب به امام جعفر صادق(ع)، بیروت: موسسة الاعلمی للمطبوعات، 1400/1980؛محمدبن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حججاللّه علیالعباد ، قم 1413؛ همو، اوائل المقالات ، چاپ ابراهیم انصاری زنجانی، بیروت 1414 الف ؛ همو، تصحیح اعتقادات الامامیة ، چاپ حسین درگاهی، بیروت 1414 ب ؛ قاسمبن محمد منصور باللّه، کتاب الاساس لعقائد الاکیاس فی معرفة ربالعالمین و عدله فی المخلوقین و مایتصل بذلک من اصول الدین ، علق علیه قاسم عبداللّه هاشمی، صعده 1421/2000؛ محمدبن حسن نیسابوری مقری، لحدود: المعجم الموضوعی للمصطلحات الکلامیة ، چاپ محمود یزدی مطلق (فاضل)، قم 1414؛ علیبن ابوبکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد ، بیروت 1408/ 1988؛EI 2 , s.v. "Tawfik ¤".