تَمیم ، یکی از بزرگترین قبایل اعراب عدنانی (شمالی). در میان قبایل متعدد عرب، بنیتمیم از جهات گوناگون اهمیت پیدا کرده است، از جمله: کثرت جمعیت، تعدد تیرهها، فزونی جنگها، شگردهای جنگی، گسترة جغرافیایی، ویژگیهای زبانی و گرایشهای مذهبی. به همین سبب تاریخنویسان و مصنفان عرب اهتمام ویژهای به ضبط و نقل اخبار این قبیله نشان دادهاند، چنانکه از آغاز قرن دوم و با رواج کتابت در میان مسلمانان، تکنگاریهای متعددی در بارة این قبیله پدید آمد، مانند کتاب اخبار تمیم ، و کتاب حلف تمیم بعضها بعضاً ، هر دو تألیف ابوالیَقْظان سُحَیم (عامر)بن حفص (متوفی 190؛ ابنندیم، ص 106ـ107: متوفی 170)؛ کتاب ایام بنیمازن و اخبارهم تألیف ابوعبیده مَعْمَربن مثنّ'ی تیمی (متوفی 210 یا 211؛ همان، ص60) و کتاب حلف کلب وتمیم ، از هشامبن محمدبن سائب کلبی (متوفی 206؛ همان، ص 108). چند کتاب دیگر کلبی از جمله الایام ، ایام فزاره و وقایع بنیشیبان ، و کتاب النوافل را نیز میتوان از منابع مهم شناختِ جنگها و وقایع بنیتمیم بهشمار آورد (همان، ص 108، 110). اگرچه هیچیک از این منابع باقی نماند، احتمالاً مورخان و مؤلفان بعدی، که بتفصیل به شرح سرگذشت این قبیله پرداختهاند، به چنین کتابهایی دسترسی داشته و برخی از آنها، شماری از صاحبان این آثار از دست رفته را در زمرة راویان اخبار کتابهای خود ذکر کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به بلاذری، ج 11، ص 8 ـ13، 324، 445؛ ابناثیر، ج 1، ص650، 654). در میان متون تاریخی موجود، کتابهای انساب الاشراف بلاذری، الاغانی ابوالفرج اصفهانی، تاریخ طبری و الکامل ابناثیر از قدیمترین و اصیلترین مآخذ تاریخ بنیتمیم بهشمار میروند. در کتابهای نسبشناسی حجم مطالب متعلق به قبیلة تمیم، به دلیل اهمیت و گستردگی این قبیله، بسیار بیشتر از مباحث مرتبط با سایر قبایل است. در کتاب جَمْهَرةالنسب ابنکلبی (ج 1، ص 191ـ227) جمعاً 53 تیرة فرعیِ قبیلة بنیتمیم معرفی و شمارش شده است.نسبشناسی و پراکندگی. تمیمبن مُرّ بن اُدّ بن طابخة بن الیاسبن مُضَر، نیای قبیلة بزرگ تمیم، سه پسر به نامهای زید مناة، عمرو و حارث داشت (همان، ج 1، ص 191؛ ابوعبید، ص 232). در میان فرزندانِ زید مناة، سعد و مالک اهمیت بیشتری یافتند. سعد ده فرزند داشت که از میان آنان عمرو و کعب را، بطون و بقیه را ابنا خواندهاند ( رجوع کنید به ابنکلبی، ج 1، ص 229ـ230؛ ابنحزم، ص 215؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله، نسبنامه). اهمیت کعب از آنروست که نسب بنیسعدبن زید مناة ــ که جمعیت بسیار گستردهای را تشکیل میدادند ــ به او میرسد و شاید علت نامگذاری کعب به بطون (جمع بطن) ــ که در تقسیمبندی واحدهای قبیله در مرتبهای فروتر از قبیله قرار میگیرد ــ همین کثرت جمعیت باشد. لقب مزروعان هم که به دو تن از پسران سعد (عوف و کعب یا مالک و کعب یا مالک و عمرو) دادهاند، نشانة بهرهمندی ایشان از اموال و افراد بسیار است (ابنکلبی، ج 1، ص230؛ ابوعبید، ص 239؛ بلاذری، ج 11، ص320؛ ابنحزم، ص 216؛ ابنابیالحدید، ج 15، ص 126ـ127). بجز مالک و عمرو، به سایر فرزندان کعببن سعد، اجارِب میگفتند، زیرا آنان، بنا به نوشتة نسبشناسان، بدکار بودند و مردمان را رسوا و بدنام میکردند (ابنکلبی، ج 1، ص230؛ ابوعبید، همانجا؛ قس بلاذری، همانجا). عمروبن کعب دو پسر به نامهای ودیعه و حارث (مُقاعِس) داشت. عُبَید، یکی از پسران مقاعس، هشت فرزند داشت که بجز بنیمِنْقَر، بقیه را لُبَد (لِبَد، لِبْد) میخواندند زیرا علیه بنومُرّة بن عبید همپیمان شدند (ابنکلبی، ج 1، ص230ـ231؛ بلاذری، ج 11، ص 325؛ نیز رجوع کنید به نسبنامه). منقربن عبید، نیای قیسبن عاصم، از رؤسای وفد بنیتمیم در عامالوفود بود که پیامبر او را «سیّد اهلالوَبَر» (آقای چادرنشینان/ بادیهنشینان) خواند (ابنکلبی، ج 1، ص 232؛ ابنسعد، ج 1، قسم 2، ص40). از میان بنیصُریم (صَریم)بن مقاعس، عبداللّهبن اباض که اباضیها به او منسوباند، و عبداللّهبن صَفّار که صُفریها بدو منسوباند، و بُرَک یا بَرْکبن عبداللّه، ضارب معاویه در شب نوزدهم رمضان سال 40)، به خارجیگری شهرت بسیار داشتند (ابنکلبی، ج 1، ص 236؛ بلاذری، ج 11، ص 445).دیگر فرزند مهم کعب، عوف بود که چهار تن از فرزندان او، عُطارِد، بَهْدَلَه، جُشَم و بَرنیق'ا (بَرنیق)، ملقب به جِذاع (اجداع) بودند (ابنکلبی، ج 1، ص 236ـ237؛ بلاذری، ج 11، ص 447). گروهی از اینان برخی از منصبهای حج را تا زمان ظهور اسلام در اختیار داشتند. این امر بعدها از مفاخر بنیتمیم بهشمار آمد (ابنکلبی، ج 1، ص 239؛ نیز رجوع کنید به ابنابیالحدید، ج 15، ص 127). ربیعةبن کعببن سعد یکی دیگر از فرزندان کعب، نیای قاتلِ زبیربن عوّام، عمروبن جُرْموز، بوده است (بلاذری، ج 11، ص480؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 57).علاوه بر سعد، نسل زیدِ مناة عمدتاً از طریق فرزند دیگرش، مالک ادامه یافت. از میان چهار فرزند مالکبن زید مناة، حنظله اعتباری بیبدیل یافت، زیرا بنیحنظله * شامل شمار زیادی ازنظیم نسبنامه از: قنبرعلی رودگرمُضَرالیاسطابخهاُدّمُرّتمیمزیدهمناة عمرو حارثسعد عامر مالک امرؤالقیس کعب حارث مالک هُجیم اُسَیِّد عنبر عمروقیس ربیعه معاویه حنظله حرماز غیلان مازِن غَسّاننَجدَه هُبَیره کعب جُشَم عُوافه حارث عمرو کعب عوف مالک عَبْشَمْس مالک یربوعربیعه جُشَیش ابیسود دارِم رِزام زید صُدَیّ یربوع عوف کعب کُلَیب غُدانه العنبر ریاح ثعلبه حارث صبیر عمروسَدوس عبدالله مُجاشع نَهشل خیبری ابانعبدالعزّی عوف ربیعه حارث عمروقُریع عُطارد بهدله جُشَم بَرنیق'ا ودیعه حارث (مُقاعِس)عُمیر صریم عُبَیدعامر مِنقر مُرّه عبدعمرو زید عوف نَجده اَسْعَدتمیمیان میشد. یکی از دَه پسرِ مالکبن حنظله، دارِم نام داشت. بنیدارم از اصلیترین و پرشمارترین تیرههای بنیحنظله و حتی بنیتمیم محسوب میشدند و در میانِ بنیدارم، فرزندان عبداللّهبن دارم و مجاشعبن دارم شهرت بسیار داشتند (برای بنیدارم و تیرههای منشعب از آن رجوع کنید به ابنکلبی، ج 1، ص193ـ 226؛ نیز رجوع کنید به نسبنامه). یربوع، فرزندِ دیگر حنظلةبن مالک و نیای حرّ بن یزید ریاحی، هشت پسر داشت که از میان آنان، کُلَیب و غُدانَه و العنبر را چون علیه فرزندان ریاحبن یربوع هم پیمان شدند، عُقَّد یا عُقَد میخواندند (ابنکلبی، ج 1، ص 213؛ بلاذری، ج 11، ص 182). در میان عقّد، بنوالعنبر/ بَلْعَنْبَر، به دلیل ایفای نقش بیشتر در جنگهای دوران جاهلیت (ایامالعرب) و نیز پیدایش پیامبری دروغین (سِجاح * ) در میانشان، شهرت بیشتری دارند (بلاذری، ج 11، ص 246). این بنوالعنبر را نباید با بنیعنبربن عمروبن تمیمبن مرّ ( رجوع کنید به همان، ج 11، ص 514) اشتباه کرد. بنیدارم و بنی یربوع از تیرههای اصلی بنیحنظله و به اصطلاح از جمراتالعرب بودند که بدون هم پیمانی با قبایل دیگر نیز میتوانستند بخوبی از خود دفاع کنند ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «تمیمبن مرّ»). در میان شعب سهگانة تمیمیان، بنیحارثبن تمیم که مدتی در پناه نَهْشَلبن دارم میزیستند، از کمشمارترین و کماهمیتترین قبایل تمیم بودند (ابنکلبی، ج 1، ص 191ـ192؛ د. اسلام ، همانجا).با آنکه جغرافیدانان، تاریخنگاران، لغتنامهنویسان و شاعران، بهنام بسیاری از رودها، باغها، قلعهها، واحهها، چراگاهها، تپهها و سایر مکانهای خاص بنیتمیم اشاره کردهاند، تعیین قطعی محدودة سرزمینهای این قبیله، به دلیل کم اعتناییِ منابع قدیم به ذکر دقیق آنها و نیز به دلیل جابجایی قبایل کوچرو و دست به دست گشتنِ مکانها در پی بروز جنگها، تا اندازهای دشوار است؛ با اینهمه، محققان جدید چشمانداز کموبیش روشنی از محدودة سرزمینهای بنیتمیم ارائه و نقشههایی نیز ترسیم کردهاند. بر این اساس، جمعیت بنیتمیم در بخش اعظم سواحل شرقی جزیرةالعرب، یعنی تقریباً سرتاسر نجد و بخشی از بحرین (نَه کشور بحرین کنونی) و یمامه، سکونت داشتند و از جنوب تا دَهناء پراکنده بودند. اینان از شمال با بکر و اسد همسایه بودند اما در عین حال دستههایی از آنها در کنارههای خلیجفارس، بصره و سواحل فرات زندگی میکردند ( د. اسلام ، چاپ اول، ذیل «تمیمبن مرّ»؛ مونس، نقشة 32).تاریخچه1) عصر جاهلی. غالب گزارشهایی که در منابع در بارة بنیتمیم در عصر جاهلی آمده صرفِنظر از اشاراتی که به اعتقادات مذهبی این قبیله دارد، بیشتر مشتمل بر مناسبات بنیتمیم و جنگهای متعدد این قبیله با قبایل رقیب، بویژه بنیبکر، است. در منابع قدیم، از بیش از چهل جنگ (بدون ذکر تاریخ وقوع) میان بنیتمیم و قبایل دیگر یاد شده است. تقدم و تأخر زمانی و ابهام تاریخیِ برخی از جنگها با قرائنی برطرف میشود، از جمله به کمک نام تیرههای تمیمیِ درگیر در هر جنگ و شرکت اشخاصی که تا حدودی تاریخ زندگی آنها روشن است، یا همزمانی آن جنگها با برخی از حوادث شناختهشدة تاریخی. بر این پایه، با اطمینان میتوان گفت که بین یازده تا چهارده جنگ در فاصلة قرن ششم میلادی تا چند سال پیش از ظهور اسلام رخ داده است. تصاحب چشمهها و مراتع، غارتگری و غنیمتستانی، دستیابی به شتران و انتقامکشی از شکستهای پیشین، از عوامل اصلی بروز اغلب این جنگها بود. بیشتر جنگهای تمیمیان با بنیبکربنوائل (همسایة شمالی)، بویژه تیرة بنیشیبان، رخ داده است. یکی از این جنگها که تاریخ وقوع آن روشن نیست، نبرد بارق است که میان بنیتمیم و بنی نمربن قاسط و بنیتغلب روی داد و دامنة آن تا سرزمین بارق در حوالی کوفه کشیده شد. بنیشیبان که ظاهراً جنگ رقبا را در قلمرو خود نمیپسندیدند، به گروههای درگیر حمله آوردند و در بنیتمیم کشتار بسیار کردند (ابناثیر، ج 1، ص 648). در جنگ اِیاد دستههایی از بنیبکر، که از کمکهای ساسانیان بهرهمند بودند، به قبیلة بنییربوع حمله کردند، گروهی از سواران مشهور دو طرف کشته و اسیر شدند که از معروفترینِ اسیران، بسطامبن قیس * شیبانی، از شجاعان عرب جاهلی، بود (همان، ج 1، ص 612).یکی از مهمترین جنگها که از بزرگترینِ ایامالعرب * نیز خوانده شد، نبرد شعب جَبَلَه بود که از سر انتقامکشی یا بر سر تصاحب مراتع روی داد و بلاذری (ج 11، ص20) زمان وقوع آن را هفده سال قبل از تولد پیامبر دانسته است. بنا به روایت ابناثیر (ج 1، ص 583 ـ 585)، در این جنگ تمام تیرههای تمیمی، بجز بنیسعد، با بنیغَطَفان و بنیاسد از اعراب جنوبی، علیه بنیعامر و بنیعبسهم پیمان شدند. خبر آمادگی و تصمیم بنیتمیم را جاسوسی بهطور رمزی بهآگاهی بنیعامر رساند و آنان به راهنمایی قیسبن زهیر، که رمز را گشوده بود، ستوران و دامهای خود را به درة جبله بردند و تا چند روز تشنه نگاه داشتند. چون سپاهیان مهاجم به دهانة دره رسیدند و مشغول آشامیدن آب شدند، عامریان دامهای تشنة خود را زخم زدند و به سوی دشمن رماندند و در حالی که بسیاری از افراد دشمن زیر سم ستوران لگدمال میشدند، با شمشیر به ایشان حمله آوردند. در این نبرد بسیاری از تمیمیان، از جمله عمروبن جَون و لقیطبن زراره فرمانده بنیتمیم، بهقتل رسیدند (نیز رجوع کنید به ابنحبیب، ص 247). بروز نوعی اندیشة نظامی و کاربرد حیلههای جنگی متناسب با امکانات و شرایط زندگی اعراب بادیهنشین از وجوه اهمیت این جنگ بهشمار میرود (عبداللّه محمودحسین، ص 168). جنگ طِخْفَه را، که در اواخر قرن ششم میلادی روی داد، نیز میتوان از پیکارهای مهم بنیتمیم بهشمار آورد، زیرا از یک سو جنگی داخلی میان تیرههای تمیمی (بنییربوع و بنیدارم از تیرههای بنیحنظله * ) بود و از سوی دیگر چگونگی مناسبات خارجی آنها را تا حدی نمایان میکند ( رجوع کنید به بنیحنظله * ).در جنگ مهم دیگری به نام نِسار، بنیتمیم علیه بنیاسد (همپیمانشان در نبرد شعب جبله) با دشمن خود در همان جنگ، یعنی بنیعامر، همپیمان شدند. فرماندهی تمیمیان در این پیکار با حاجببن زراره (متوفی سال سوم) بود (ابناثیر، ص 617ـ 618). دو گروه همپیمانِ تمیم و عامر سال بعد در نبرد جِفار در برابر هم صف کشیدند. این جنگ را، به علت کثرت کشتگان دو طرف، یومالصَّیْلم (= بنیانکن) خواندند (همان، ج 1، ص 619). در جنگ سُلّان نیز بنیتمیم و بنیعامر رویاروی هم قرار گرفتند. در این جنگ که سبب آن، انتقام نعمانبن منذر از بنیعامر به دلیل غارت کاروان تجاری خسروپرویز بود، تمیمیها در کنار همپیمانان آلمنذر جای گرفتند (همان، ج 1، ص 639ـ641). این همپیمانی گویای تداوم مناسبات خوب بنیتمیم با آلمنذر و نیز اهمیت آن بود، تا حدی که تمیمیان را حتی به رویارویی با همپیمان جنگی خود سوق میداد. این ملاحظات البته متقابل بود، چنانکه در حوادثِ منتهی به جنگ دوم اُواره، با آنکه مردی از بنیدارم، پسرِ عمروبن منذر لخمی را که سپردة زُرارةبن عُدُس تمیمی بود، کشت، تا زمانی که زراره زنده بود پادشاه آلمنذر دست به انتقامکشی نزد اما از آن پس به سوگندی که خورده بود عمل کرد و یکصد تن از بنیدارم را کُشت (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به همان، ج 1، ص 553 ـ 555).دو نبرد صَفْقه (المُشُقّر) و شَیِّطَین در زمان بعثت پیامبر اکرم روی داد. این جنگها در کنار نبرد خونین و پرتلفات وَقیط، که میان بنیتمیم با اتحادیة لهازِم (قیس و عِجل و تَیْماللات) روی داد (فراهیدی، ج 5، ص200؛ ابناثیر، ج 1، ص 628ـ630)، جایگاه تمیم را بهنحو چشمگیری تضعیف کرد و ظاهراً زمینة روی آوردن آنان را به اسلام فراهم آورد. در نبرد اول، به علت دستبرد تمیمیها در نَطاعِ نجد، به کاروانی که باذان، عامل خسروپرویز، به نزد او فرستاده بود، شاه ایران، هوذةبن علی حنفی (والی یمامه) را همراه سپاهیانی به جنگ تمیمیان فرستاد. هوذه چون از قدرت تمیمیان با خبر و هراسان بود، از سَرِ نیرنگ آنان را به مهمانی فرا خواند و سپس آنها را در دستههای چند نفره به داخل قلعة مُشُقّر برد و سر برید (ابناثیر، ج 1، ص 468ـ469، 620ـ621). نبرد دوم در شَیِّطَیْن، از اقامتگاههای بنیبکر، روی داد. بنیبکر پیش از آنکه اسلام تا نجد و عراق گسترش یابد، از شیّطین به جانب سواد کوچیده بودند. چندی بعد به علت بروزِ وبا قصد بازگشت کردند اما چون باخبر شدند که بنیتمیم در سرزمین آنها مستقر شدهاند، ناگهان به شیّطین حمله کردند و حدود ششصد تن از افراد تمیم را کشتند. در پی این واقعه، که در سالهای آخر زندگی پیامبراکرم روی داد، بنیتمیم وفدی را به مدینه فرستادند و از پیامبر خواستند تا بکریان را نفرین کند اما آن حضرت نپذیرفت و حتی نامهای به بنیبکر نوشت و تسلط آنان را بر نواحی شیّطین به رسمیت شناخت (ابنعبدربّه، ج 5، ص 206ـ207؛ ابناثیر، ج 1، ص 654ـ655).در بارة عقاید مذهبی بنیتمیم در عصر جاهلی، در منابع عربی قدیم اشاراتی وجود دارد. گروههایی از بنیتمیم بتهای شُمْس و رُضَی را میپرستیدند (ابنحبیب، ص 316؛ ابنحزم، ص 493ـ494). کاربرد واژههای لات و منات و عُزّی در ترکیب نام افراد و نیز در سوگندها، گویای رواج پرستش این سه بت در میان بنیتمیم است ( د. اسلام ، چاپ اول، همانجا). با این حال، از آشنایی بنیتمیم با یکتاپرستی شواهدی موجود است. بنا به روایت مؤلف تذکرة حمدونیه ، در وصیت حارثبن کعب به فرزندانش تصریح شده که او همراه تمیمبن مُرّ و اسدبن خزیمه بر دین عیسی باقی ماندهاند (بهنقل شیخو، قسم 1، ص 126). اگر این دعوی درست باشد تمیمیان باید بر طبق قاعدة پیروی مردمان از دین ملوکشان، به این آیین در آمده باشند.در تاریخ یعقوبی (ج 1، ص 257) تصریح شده که بنیامرؤا القیسبن زید مناة (شاخهای از تمیمیها) به دین مسیح گرویدند. زِبرقانبن بدر، یکی از سرانِ وفد تمیمیان در عامالوفود، در قصیدهای مفاخرتآمیز سروده است: «نحنُ الکرام فلاحیٌّ یُعادلُنا/ منّا الملوکُ و فینا تُنصَب البِیَعُ» (ما از بزرگانیم و هیچ قبیلهای با ما برابری نمیکند، پادشاهان از مایند و کلیساها در قبیلة ماست؛ طبری، ج 3، ص 116). اشاره به نصب بیع (= کلیساها) در این بیت، آشکارا از پیشینة گرایش تمیمیان به مسیحیت حکایت میکند. ظاهراً یکی از دلایل راه یافتن مسیحیت در میان بنیتمیم همجواری آنان با دو قبیلة نصرانیِ بکربن وائل * و تغلِب * بوده است ( د. اسلام ، چاپ اول، همانجا).مذهب یهود نیز در میان بنیتمیم پیروانی داشت، چنانکه محمدبن مسلم زُهری (ص40) از یکی از احبار بنیتمیم سخن گفته است که در وادی تیماء * ، ابوطالب را از به همراه بردن برادرزادهاش محمد صلیاللّهعلیهوآلهوسلم به شام بر حذر داشت. در منابع قدیم همچنین از گرایش برخی از بزرگان و مشاهیر تمیم چون زُرارةبن عُدُس و پسرانش (حاجب و لقیط) و دیگران به دین مجوس سخن به میان آمده است ( رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 339؛ ابناثیر، ج 1، ص 587).2) دورة اسلامی. به دلیل فاصلة زیاد قلمرو بنیتمیم از حجاز، در آغاز ظهور اسلام، افراد این قبیله ارتباط نزدیک و مستقیمی با اسلام و مسلمانان پیدا نکردند و فقط پس از حاکمیت اسلام بر مکه و مدینه، بزرگان تمیم به فکر همپیمانی با پیامبر افتادند؛ بنابراین، وجود شمار معدودی از تمیمیها یا حُلَفای آنان، مانند خَبّاببن اَرَت، واقدبن عبداللّه که در بدر شرکت داشت، اسماء دختر سلامة دارمی، زینب دختر حارثبن خالد و دو خواهرش عایشه و فاطمه، و امّ حبیب دختر سعیدبن یربوع (عبداللّه محمودحسین، ص 97) را در ردیف مسلمانانِ اولیه باید حاصل اقدامات فردی و بیارتباط با گرایش جمعیِ بنیتمیم دانست، چنانکه در میان مشرکان هم افرادی وابسته به بنیتمیم پیدا میشدند (همان، ص 102). با اینهمه، ظاهراً قبل از عامالوفود، اسلام بر بنیتمیم عرضه شده بود، زیرا بخاری (ج 1، ص 185؛ قس بلاذری، ج 11، ص 389) به اعزام فردی از جانب پیامبر به میان قوم احنفبن قیس * (بنیسعد) اشاره کرده است. وی در بارة نتیجة این دعوت به همین اکتفا کرده که احنف گفت: این داعی به خیر میخواند و چون این سخن به گوش پیامبر رسید احنف را دعا کرد (در بارة نخستین گرایش بنیحنظله به اسلام رجوع کنید به بنیحنظله * ). در سال هشتم، افرادی از بنیتمیم به انبوه سپاهیان اسلام که عازم فتح مکه بودند پیوستند (ابنهشام، ج 4، ص 63؛ طبری، ج 3، ص 52). اما اسلام آوردن جمعی و رسمی بنیتمیم در سال نهم یا سنةالوفود و در پی مقاومت ناموفق آنان در برابر عاملین وصول زکات، که به اسارت جمعی از آنان توسط مسلمانان انجامید، صورت پذیرفت. وفد تمیم جزو اولین وفدهایی بود که در این سال به پیامبر اعلام وفاداری کرد و اسلام آورد. این گروه بهسبب خوی خشن بیابانی و ناآشنایی با آداب زندگی اجتماعی، از پشت خانة پیامبر ایشان را با صدای بلند صدا کردند. آیة چهارم سورة حجرات: «اِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَا´ءِالحُجُر'اتِ اَکَثَرُهُمْ لا'یَعقِلُونَ» در بارة ایشان نازل شد (ابنسعد؛ ج 1، قسم 2، ص40؛ طبری، ج 3، ص 115، 120). در این وفد بسیاری از بزرگان و مشاهیر بنیتمیم حضور داشتند، مانند قیسبن عاصمِ منقری * ، اقرعبن حابس * ، عطاردبن حاجببن زراره، و زبرقانبن بدر * (طبری، ج 3، ص 115).پس از وفات پیامبر، بنیتمیم جزو اولین و مهمترین قبایلی بودند که به تعبیر مورخان روی به ارتداد نهادند. در این ماجرا برخی از تمیمیان بسیار مشهور شدند. یکی از آنان زنی بود به نام سجاح از بنییربوع که دعوی پیامبری کرد و پس از ازدواج با پیامبر دروغین دیگری از بنیحنیفه به نام مُسَیْلمه، دستههای زیادی از بنیتمیم و بنیحنیفه را با خود همراه کرد (طبری، ج 3، ص 267ـ 275). دیگری مالکبن نویره * بود که کشتهشدنش به دست خالدبن ولید (همان، ج 3، ص 276ـ280) دستمایة مباحثات تاریخی و کلامی زیادی گشت.بنیتمیم در فتوحات سپاهیان مسلمان در سرزمینهای ایران و روم سهم عمدهای داشتند. البته فعالیتهای جنگی این قبیله اغلب در مناطق عراق و ایران بود تا در مناطق غربی مثل مصر و شام. توجه بنیتمیم به سرزمینهای شرقی، یا بهدلیل نزدیکی این مناطق به سکونتگاههایشان یا به دلیل آشنایی آنان با این سرزمینها بهسبب ارتباطشان با شاهان ایرانی و آلمنذر بود (عبداللّه محمودحسین، همانجا). آنان در فتح قادسیه * ، بویژه در «لیلةالهریر»، سهم بسزایی داشتند ( رجوع کنید به طبری، ج 3، ص 561ـ562، 565، 577 ـ 578) و گفتهاند که فتح برخی از مناطق، چون موصل، حلوان، همدان، دورق (شادگان)، کاشان، خراسان و جز اینها، با فرماندهی سرداران تمیمی میسر شد ( رجوع کنید به عبداللّه محمودحسین، ص 102ـ103). البته در صحت برخی از این روایات، بویژه روایات سیفبن عمر تمیمی، تردید هست.در زمان خلافت امام علی علیهالسلام، در جنگ جمل * گروههایی از بنیتمیم در سپاه اصحاب جمل بودند و دستههایی دیگر در سپاه امام علی شرکت داشتند. گروهی از آنان نیز، به سرکردگی احنفبن قیس و عمرانبن حُصین، از معرکه کناره گرفتند (ابناثیر، ج 3، ص 238ـ239).پس از جنگ جمل، برخی از تمیمیان به سجستان و زرنج رفتند و در آن مناطق به غارتگری پرداختند تا اینکه عبداللّهبن عباس با فرستادن سپاهی به فرماندهی ربعیبن کاس عنبری آنان را سرکوب کرد (همان، ج 3، ص 264). در جنگ صفین * تمیمیها اغلب در صف سپاهیان امام علی علیهالسلام جنگیدند و حتی کسانی چون احنفبن قیس، که در جمل از جنگ کناره گرفته بود، این بار در کنار امام وارد جنگ شدند (نصربن مزاحم، ص 24ـ26، 205، 264ـ265،310، 387). نبرد صفّین از آنرو در بررسی تاریخ بنیتمیم اهمیت دارد که شماری از تمیمیانپس از پایان این جنگ در شمار خوارج * در آمدند و چنانکهگفته شد، برخی از آنان از سرکردگان فرقههای خوارج چون حروریه، اباضیه * و ازارقه * شدند (عبداللّه محمودحسین، ص 109ـ112).در جنگ سپاهیان عمرسعد با امام حسین علیهالسلام، جنگجویان تمیمی، در برابر امام صف کشیدند و جنگیدند، بجز فرمانده آنان، حرّبن یزید ریاحی یربوعی که به امام پیوست (طبری، ج 5، ص 422، 430، 453، 468).در سالهای بعد و در سرتاسر حکومت بنیامیه دستههایی از بنیتمیم، بویژه خوارج و شیعیان، در درگیریها و شورشهای صورت گرفته علیه حکومت مرکزی مشارکت داشتند (ابناثیر، ج 4، ص 94ـ95، 393). در قیام مختاربن ابیعُبَیْد ثقفی در سال 66، گروههایی از بنیتمیم در کنار مختار و گروههایی دیگر در مقابل او در سپاه مصعببن زبیر صف کشیدند (طبری، ج 6، ص 39، 81، 95، 100)، اما درگیریهای قبیلهای بویژه در شهرهای بصره و کوفه و بعدها در خراسان، عمدهترین منازعات بنیتمیم در عهد اموی بهشمار میرود. در بصره، بنیتمیم یکی از پنج قبیله یا «اخماس» شهر بودند که تعدادشان از رقیبشان، اَزْد، بسیار بیشتر بود. مورخان جنگهای خونینی را میان این دو قبیله گزارش کردهاند، از جمله منازعه بر سر جانشینی یزید و امارت کوفه، که پس از نبردی خونین، به صلح انجامید و بنیتمیم موظف به پرداخت دیة همة کشتگان شدند (همان، ج 5، ص 508، 516، 526).در کوفه نیز، در گرماگرم منازعات رقیبان در عراق، بنیتمیم برای کسب قدرت اقداماتی کردند که از آن جمله است قیام مطربن ناجیة ریاحی، از بنییربوع، که ملهم از خروج ابناشعث علیه حجاج در بصره بود. مطر، عبدالرحمان حضرمی (عامل حجاج) را از کوفه بیرون کرد و خود بهجای او نشست، اما چندی بعد دستگیر و حبس شد (ابناثیر، ج 4، ص 468). درگیریهای بنیتمیم در عراق سمت و سوی ویژهای یافت؛ با اقامت قبیلههای رقیب در شهرهایی چون کوفه و بصره، اندکاندک تعصبات محلی و بومی جای تعصبات قبیلهای را گرفت و از همین رو گاه به جای تمیم، از تمیم بصره و تمیم کوفه سخن به میان میآمد، چنانکه احنفبن قیس (بزرگ تمیمیان بصره) در ماجرای جنگ میان اَزْد و تمیم در بصره بصراحت گفت که در نظر او اَزْد بصره از تمیم کوفه و اَزْد کوفه از تمیم شام والاتر است (جاحظ، ج 2، ص 135). بعدها منازعات قبیلهای میان ازد و تمیم به خراسان نیز راه یافت و به نبرد میان مُضَر (تمیم و قیس) و یمن (ازد و ربیعه) تبدیل شد. اعراب مضر ــ که بیشترشان را بنیتمیم، بویژه بنوالهُجَیم و بنوالعنبر و بنومازن، تشکیل میدادند ــ از اکثریت برخوردار بودند. طبری در ذکر حوادث 120 (ج 7، ص 157) تصریح کرده که بیشتر خراسانیان تمیمیاند.تمیمیان در دورة اموی در بسیاری از درگیریهای داخلی در خراسان و نیز در جنگهای مسلمانان با اقوام ترک در ماوراءالنهر حضور داشتند (برای نمونه رجوع کنید به همان، ج 7، ص30ـ32، 58، 75ـ77، 83، 105، 115، 122ـ123، 175، 182، 229). این درگیریهای داخلی مشکلات فراوانی برای حکومت مرکزی ایجاد میکرد. جانبداری والی خراسان از یکی از طرفین، والی و گاه خود خلیفه را نیز وارد درگیری میکرد. جنگهای عبداللّهبن خازم با بنیتمیم در 66 و 72، و نیز اقدام عبدالملک مروان در عزل بُکیربن وِشاح * (وسّاج)، والی خراسان در 74، بهمنظور پایان دادن به جنگ داخلی بنیتمیم، چگونگی درگیری حکومتیان را در این منازعات، بهخوبی نشان میدهد (همان، ج 6، ص 199ـ201؛ ابناثیر، ج 4، ص 254، 345، 367ـ 368).یک مورد از قدرتنمایی بنیتمیم خراسان، شورش حارثبن سُرَیج * بود. وی در 116 از بیعت هشامبن عبدالملک سرپیچید و همگان را به پایبندی به کتاب و سنّت و بیعت با «الرضّا» (منآلمحمد) دعوت کرد. در همین سالها بنیتمیم در دستگاه والی خراسان هم نفوذ چشمگیر داشتند (طبری، ج 7، ص 94ـ95، 294). حضور بسیار گستردة آنان در خراسان، سبب شرکت فعال آنان در دعوت عباسیان شد، چنانکه پنج تن از نقیبان دوازدهگانة عباسیان در خراسان از بنیتمیم بودند (همان، ج 7، ص 379ـ380).در دورة نخست خلافت عباسی شمار بسیاری از بنیتمیم به مناصب مهم حکومتی دست یافتند، از جمله: خازمبن خزیمه، والی ارمینیه و بصره؛ خزیمةبن خازم، والی جزیره؛ حسانبن ابراهیم عَنْزی، قاضی کرمان؛ سواربن عبداللّه، قاضی رصافه؛ و ابوبکرمحمدبن عمر سالم، قاضی موصل (عبداللّه محمودحسین، ص 119). در قرون دوم و سوم جمع کثیری از بنیتمیم به مصر مهاجرت کردند. در همین دوران یکی از تمیمیان، به نام ابراهیمبن اغلب * ، با فتح صقلیّه (سیسیل) و تأسیس سلسلة مستقل اغلبیان * ، بر دامنه و گسترة قدرت تمیمیان افزود. بعدها پس از سقوط سلسلة اغلبیان، گروههایی از بنیتمیم همچنان در سیسیل باقی ماندند و بسیاری از آنان نیز به اندلس کوچیدند (همان، ص 117ـ 118).پراکندگی بنیتمیم در مناطق گوناگونِ سرزمینهای اسلامی، مستحیل شدن آنان در بافت فرهنگی و اجتماعی سرزمینهای مقصد، جایگزینیِ وابستگیهای قبیلهای با پیوندهای جدید در قالب حکومتهای مرکزی و محلی و مناصب حکومتی، و رنگباختن تدریجی مناسبات قبیلهای، که منجر به از میان رفتن اهمیت بنیتمیم به مثابه یک مجموعة منسجم و تأثیرگذار گردید، مطالعة همهجانبة این قبایل را در دورههای بعدی بسیار دشوار، بلکه ناممکن مینماید. در قرون بعد، نام تمیم نه به واسطة منازعات خونین قبیلهای و سیاسی، بلکه به دلیل انتساب بسیاری از دانشمندان به این قبیله، بلندآوازه باقیماند ( رجوع کنید به ادامة مقاله).امروزه گرچه افراد وابسته به بنیتمیم در مناطق مختلف جهان از هند تا شمال افریقا پراکندهاند، اما بهصورت طوایف شناخته شده عمدتاً در استان نجد و جبل شَمَّر عربستان سعودی سکونت دارند. غالب خاندانها و طوایف بنیتمیم در عربستان، خود را متعلق به سه بطنِ حنظلةبن مالکبن زیدمناةبن تمیم، سعدبن زیدمناة و عمروبن تمیم میدانند (همان، ص 122ـ126؛ سامرائی، ج 1، ص 93). خاندان آلثانی که از نیمة قرن سیزدهم/ نوزدهم تاکنون در قطر حکومت میکنند، از بنیتمیماند. آنها از اواخر قرن یازدهم/ هفدهماز نجد به این منطقه آمدند (عبداللّه محمودحسین، ص 132؛ عزّاوی، ج 4، ص 217). در عراق نیز بنیتمیم، که عمدتاً از بنیسعد (بجز بنینهشل و بنییربوع و بنیمازن) هستند، به خاندانها و شاخههای بسیار تقسیم شدهاند. عزّاوی (ج 4، ص 218ـ221) در مجموع 22 شاخه از تمیمیهای عراق را که بعضاً به دستههای کوچکتر تقسیم میشوند بر شمرده است. طایفة المصالحه و الظوالم، که هر کدام به عشیرهها و دستههای دیگری تقسیم میشوند، از بزرگترین طوایف تمیم عراقاند. تمیمیهای عراق اغلب ساکن استانهای بصره، سماوه و دیالی هستند (عبداللّه محمودحسین، ص 126ـ130؛ سامرائی، ج 1، ص 93ـ 98).به نوشتة محمود فردوس العظم در مقدمة کوتاهی بر مجلد یازدهم انساب الاشراف بلاذری (ص 3ـ4)، قبیلة عقیدات که در سوریه در منطقة صور، در محل پیچ نهر خابور و کرانههای فرات و در شهر بوکمال زندگی میکنند، در اصل همان عُقّد تمیمی هستند. با اینهمه، از برخی تشابهات اسمی نباید غافل شد، از جمله وجود خانوادههای بزرگی بهنام تمیمی در نابلس و الخلیل که نسب آنها به تمیمالداری صحابی رسول خدا میرسد و ربطی به قبیلة تمیم ندارد (عبداللّه محمودحسین، ص 136).هنریفیلد (ص 223ـ224) در گزارشی از وضع اجتماعی و اقتصادی قبایل خوزستان در 1313 ش/1934، از بنیتمیم خوزستان به عنوان گروهی نیمهبادیهنشین یاد کرده که عمدتاً به دامداری و کشاورزی اشتغال داشتهاند. وی در جای دیگری از این گزارش (ص 236) تصریح کرده که مجموعاً هم 2250 خانوار از بنیتمیم، بین حویزه و اهواز در حرکت بودند.اختصاصات زبانی. یکی از جنبههای اهمیت قبیلة بنیتمیم، ویژگیهای زبانی آنهاست. بررسی این ویژگیها بویژه از آنرو اهمیت دارد که با بحث عربی فصیح و زبان قرآن پیوند تنگاتنگ پیدا میکند. شماری از این ویژگیها که در کتابهای لغت و تفسیر و در تحقیقات لغتشناسان بتفصیل بیان شده، اینهاست: تبدیل ک علامت تأنیث به ش ، مانند غلامشِ بر جای غلامکِ (ابندرید، ج 1، ص 42)؛ افزودن ش بعد از ک مجرور در موارد وقف، مانند مِنْکِش به مِنْکِ؛ مکسور شدن فاءالفعلِ کلماتِ هم وزن با فعیل که عینالفعلشان از حروف حلقی است، مانند شِهید (جوادعلی، ج 8، ص570 ـ571، 574)؛ میل به ادغام، بر خلاف لهجة حجاز، مثلاً کاربرد غضِّ به جای اَغْضِض؛ اختلاف در مصوتهای کوتاه کلمات اعم از فعل و اسم، مانند اِسوه به جای اُسوه و صَلَب بر جای صُلْب (ابندرید، ج 1، ص 369؛ آذرنوش، ص 117)؛ تبدیل ی ضمیر و ی نسبت به ج ، مانند غلامِج و کوفِجّ به جای غلامی و کوفیّ (ابندرید، ج 1، ص 42)؛ صرف اسم مفعول ثلاثیمجرد از اجوفهای یائی بر وزن مفعول مثلاً مبیوع به جای مبیع؛ تبدیل ح به ه مثل مَدَهْتُه به جای مَدَحْتُه که در میان تیرة بنیسعدبن زیدمناة و لخم رایج است؛ تمایل به سکون حرف میانة کلمات چون کَبْد، رُسْل، فَخْذ، عَلْم و کَرْم؛ وضع واژههایی اختصاصی، مانند وعملی به جای لعمری در لهجة حجاز؛ نصب و اِفراد تمییز کمِ خبری: کم درهماً؛ رفع خبر «ما»ی نافیه: ماهذا بشرٌ؛ رفع خبر لیس در صورت اقتران با الاّ : لیس الطیب الاّ المسکُ؛ میل به اِماله، مانند سلیح به جای سلاح؛ همچنین همزه که در میان حجازیها میل به ضعف و نیستی دارد، در تمیم میل به شدت دارد و حتی به سوی ع میگراید (عنعنه؛ فراهیدی، ج 1، ص 91، 123؛ فیروزآبادی، ذیل «عنّ»؛ جوادعلی، ج 8، ص 581 ـ582، 584؛ آذرنوش، ص 114، 117)؛ تلفظ ق به شکل بسیار غلیظ و حتی بهصورت ک ، مانند کَوم به جای قَوم (ابندرید، همانجا)؛ تبدیل واوِ آغازِ کلماتِ هم وزن با فِعال و فِعاله به همزه، مانند اِساده به جای وِسادَه (فراهیدی، ج 5، ص 194، ج 7، ص 284).اهمیت و غلبة لهجة تمیم در نجد موجب شده تا زبانشناسان لهجة تمیم را لهجة نجد بنامند و آن را در مقابل لهجة قبایل حجاز، از جمله قریش، قرار دهند. به نظر فلرز (ص 7) این هر دو لهجه (نجد و حجاز) از لحاظ مکانی در محدودة دو خط فرضی واقع میشوند که یکی از چند کیلومتری جنوب مکه آغاز و به بحرین ختم میشود و دیگری از شمال مدینه شروع میگردد و به شمال حیره میانجامد.بهطور کلی لغتشناسان، لهجههای شرقی و بویژه لهجة تمیم را فصیحتر و پاکتر از لهجههای غربی یعنی حجاز میدانند و حتی دانشمندان لغوی قرون دوم تا چهارم و نیز گروهی از دانشمندان معاصر، ریشة عربی فصیح را در نجد میجویند. مارسه تصریح کرده که زبان شاعران جاهلی، لهجهای فصیح و همگانی است که بر اساس، لهجة نجد استوار گشته است (آذرنوش، ص110، 112). بر این اساس، لهجة تمیم نه تنها ضعیفتر از لهجة قریش نبوده، بلکه دارای مزایای گوناگون بوده و در مواردی با لهجههای دیگر اشتراک بیشتری داشته است. عالیترین نمونة آن مکسور کردن اول فعل مضارع (تَلْتَلَه) است که جز در حجاز، تقریباً در تمام لهجهها موجود بوده است (همان، ص 112ـ113). با وجود رواج لهجة حجاز در موارد مختلف، لغتشناسان گمراه نشده و به یکباره لهجة تمیم را نفی نکردهاند. بهنوشتة ابنجنی در الخصائص (ج 1، ص 125)، با آنکه استعمال حجاز در مورد «ما» رایجتر است، لهجة تمیم از قیاس پیروی کرده و استوارتر است. نکتة جالب توجه آنکه لغتشناسان عرب متفقاند که زبان فصیح و عمومی عربی همان است که شعر جاهلی بدان سروده شده و قرآن نیز با الفاظ آن وحی گردیده است، اما در اینکه اصل این زبان، لهجة قریش است، باید احتیاط کرد. بهعکس، پذیرفتن فصاحت شعر جاهلی، کثرت شمار و اعتبار شاعران تمیمی در عصر جاهلیت و قریشی نبودن هیچیک از شاعران بزرگ جاهلی، قرینهای است بر فصاحت لهجة تمیم. بنیتمیم در داشتن شاعران و سخنورانِ سرآمد، زبانزد بودهاند و اساساً عمدة شاعران جاهلی را باید در اطراف حیره و نواحی نجد جستجو کرد (آذرنوش، ص 118،120). از میان شاعران فراوان تمیمی در عصر جاهلی تنها به ذکر چند نام اکتفا میشود: اوسبن حجر تمیمی، مشهورترین شاعر بنیتمیم که دیوان شعرش بهچاپ رسیده؛ اسودبن یَعْفُر دارمی از بنینَهْشَل، ندیم نعمانبن منذر؛ عَدِیّبن زید عبادی، کاتب خسروپرویز که نصرانی بود؛ عَمروبن اَهْتَم تمیمی که در سخنوری نیز زبانزد بود (بلاذری، ج 11، ص 703ـ705؛ عبداللّه محمودحسین، ص 666، 669؛ حرفوش، ج 3، ص 682).در دورة اسلامی نیز شاعران بسیاری از میان بنیتمیم برخاستند که از آن جملهاند: هَمّامبن غالببن صعصعةبن دارِم مشهور به فرزدق؛ روبَةبن العَجّاج، از فصیحان برجستة عرب (متوفی 145)؛ ابوالفوارس سعدبن محمدبن سعدبن صیفی مشهور به حَیْصَ بَیْص شاعر، فقیه و لغوی که دیوان شعرش معروف است؛ جریربن عطیه خَطَفی ابوحَزره و خداشبن بشر مشهور به بَعِیث (بلاذری، ج 11، ص 139؛ عبداللّه محمودحسین، ص 67ـ676، 687ـ 678، 690ـ692، 726ـ 728). علاوه بر شعر، بزرگانی از بنیتمیم در فقه، تاریخ، قضا، حدیث، صرفونحو، عرفان، خطابه، کلام و تفسیر ظهور کردهاند، از جمله: یونسبن حبیب ضبّی، پیشوای نحویان بصره و از مراجع ادیبان و نحویان و استادِ سیبویه و کسائی وفرّاء؛ فضیلبن عیاض یربوعی، عارف مشهور (متوفی 137)؛ خالدبن صفوانبن عبداللّه تمیمی منقری، از فصحا و خطبای عرب (متوفی 140)؛ زَبّانبن علاءبن عمار مازنی، از قرّایسبع و نحوی برجسته (متوفی 154)؛ نصربن مزاحم مِنقری تمیمی کوفی، ادیب، اخباری و مورخ شیعی (متوفی 212)؛ خلیفةبن خیاط، محدّث و اخباری و نسبشناس؛ یحییبن اکثمبن محمد تمیمی مروزی (متوفی 242)، قاضیالقضاة دستگاه خلافت مأمون؛ احمدبن فراتبن خالد ضبّی رازی (متوفی 258)، از محدّثان و حافظان؛ احمدبن موسی تمیمی (متوفی 324)، عالم قرائت که القراءات السبع او کتابپراهمیتی است؛ محمدبن احمد تمیمی قیروانی (متوفی333)، محدّث، فقیه و مورخ پر اثر؛ ابنحِبّان بُستی (متوفی 354)، محدّث؛ نعمانبن محمد (متوفی 363)، معروفبه قاضی نعمان، فقیه مذهب اسماعیلی؛ ابنقلانسی (متوفی 555)، تاریخنگار و صاحب ذیل تاریخ دمشق ؛ عبدالکریم سمعانی (متوفی 562)، مشهور به محدّث مشرق صاحب الانساب ؛ احمدبن یحیی ضبی (متوفی 599)، مورخ اندلسیو صاحب بغیة الملتمس فی تاریخ رجال اهل الاندلس . درهمین باب باید از برخی خاندانهای نامبردار، همچون خاندانبنیعصرون و خاندان قلانسی، یاد کرد که منشأ خدماتعلمی و دیوانی بسیاری شدند (عبداللّه محمودحسین، ص 119، 135، 305ـ 306، 309، 342، 403ـ 448، 420ـ 422 و جاهای متعدد).منابع: آذرتاش آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی ، تهران 1374 ش؛ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغة ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بیروت [ بیتا. ] ؛ ابناثیر؛ ابنجنی، الخصائص ، چاپ محمدعلی نجار، [ قاهره 1372ـ1376/ 1952ـ1957 ] ، چاپ افست بیروت [ بیتا. ] ؛ ابنحبیب، کتاب المحبّر ، چاپ ایلزه لیشتن شتتر، حیدرآباد دکن 1361/1942، چاپ افست بیروت [ بیتا. ] ؛ ابنحزم، جمهرةانساب العرب ، بیروت 1403/1983؛ ابندرید، کتاب جمهرةاللغة ، چاپ رمزی منیر بعلبکی، بیروت 1987ـ 1988؛ ابنسعد؛ ابنعبدربّه، کتاب العقدالفرید ، ج 5، چاپ احمد امین، احمدزین، و ابراهیم ابیاری، قاهره 1365/1946؛ ابنقتیبه، المعارف ، بیروت 1407/1987؛ ابنکلبی، جمهرةالنسب ، ج 1، چاپ ناجی حسن، بیروت 1407/1986؛ ابنندیم؛ ابنهشام، السیرةالنبویة ، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت [ بیتا. ] ؛ ابوالفرج اصفهانی؛ قاسمبن سلام ابوعبید، کتاب النسب ، چاپ مریم محمد خیرالدرع، بیروت 1410/1989؛ محمدبن اسماعیل بخاری جعفی، التاریخ الصغیر ، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت 1406/1986؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف ، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق 1996ـ2001؛ عمروبن بحر جاحظ، البیانو التبیین ، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره 1380ـ1381/ 1960ـ1961؛ عبدالقادر فیاض حرفوش، قبیلة تمیم فیالجاهلیة و الاسلام ، دمشق 1423/2002؛ محمدبن مسلم زهری، المغازی النبویة ، چاپ سهیل زکار، دمشق 1401/1981؛ ابراهیم سامرائی، القبائل العراقیة ، بغداد 1989؛ لویس شیخو، النصرانیة و آدابها بین عرب الجاهلیة ، بیروت 1989؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبرالعصور: النسب، الموطن، الاعلام ، دمشق 2000؛ عباس عزاوی، عشائرالعراق ، بغداد 1937ـ1956، چاپ افست قم 1370 ش؛ جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبلالاسلام ، بیروت 1976ـ 1978؛ خلیلبن احمد فراهیدی، کتاب العین ، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم 1405؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادی، ترتیب القاموس المحیط ، چاپ طاهر احمد زاوی، بیروت 1399/1979؛ هنری فیلد، مردمشناسی ایران ، ترجمة عبداللّه فریار، تهران 1343 ش؛ حسین مونس، اطلس تاریخ الاسلام ، قاهره 1407/1987؛ نصربن مزاحم، وقعة صفین ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت 1410/1990؛ یعقوبی، تاریخ ؛EI 1 , s.v. "Tam ¦ â m B . Murr" (by G. Levi Della Vida); EI 2 , s.v. "Tam ¦ â m B . Murr (by M. Lecker); Karl Vollers, Volkssprache und Schriftsprache im A lten Arabien Amsterdam, 1981.