تَلّ بَکُوْن رجوع کنید به بکون، تلّNNNNتلبیس ، اصطلاحی در عرفان. تلبیس به معنای آمیختن و مبهم کردن کار و دَرهم و مشتبه ساختن امور (تخلیط) و فریب دادن (تدلیس) است (ابنفارس؛ راغباصفهانی؛ ابنمنظور؛ ذیل «لبس»؛ بیهقی، ج 2، ص 562) و از واژة لَبْس (صورت فعلی آن: لَبَس ـ یَلبِس) برای مبالغه و تأکید، اشتقاق یافته است. واژههای لباس و لَبوس و لُبْس (صورت فعلی آن: لَبِس ـ یَلبَسُ) به معنای پوشاندن نیز با لَبْس و تلبیس از نظر معنایی اشتراک دارند (ابنفارس، همانجا).مادّه لبس در قرآن به صورت فعل به معنای آمیختن و مشتبه کردن امور چند بار بهکار رفته است (بقره: 42؛ آلعمران: 71؛ انعام: 9، 71، 82، 137؛ ق: 15). در آیة 42 بقره و 71 آلعمران تَلْبِسُوا و تَلْبِسُون همراه با تَکْتُمُوا و تَکْ تُمُون آمده و بنا به نظر مفسران مراد این دو آیه مشتبه ساختن حق و باطل به هم است بهطوری که تمییز و تشخیص آن دو، به جهت شباهت بسیار، مشکل باشد. بنابراین تَکْتُمُون که اشاره به کتمان حق دارد، غیر از تلبیس است. در واقع تلبیس و کتمانِ حق دو روش متفاوت برای گمراه کردن دیگران است (زمخشری، ج 1، ص 132، 372؛ میبدی، ج 1، ص 164، 168، ج 2، ص 154، ج 3، ص 304؛ فخررازی، ج3، ص43؛ سیوطی، ج1، ص64، ج2، ص 42، ج 3، ص 5).در احادیث نیز فعل مشتق از لَبْس به معنای عمل شیطانی یعنی حیله و نیرنگ، نفاق و ریا و غلوغش در کارها (ابنحنبل، ج 2، ص 241، 284؛ مجلسی، ج 17، ص 337، 339) آمده است.در کنار معنای مذموم تلبیس، این واژه در عرفان به دو معنای مثبت نیز به کار رفته است. اولین معنای تلبیس در عرفان که از آیة «وَلَلَبَسْن'ا عَلَیهِم م'ا یَلْبِسُون» (انعام: 9) گرفته شده به معنای نهفتن حقیقت چیزی از خَلق و نمودن آن بر خلاف آن است که اختصاص به خدا دارد (ابونصر سراج، ص 371؛ هجویری، ص 507؛ جرجانی، ص 91).ظاهراً اولین بار واژة تلبیس را ابوبکر واسطی (متوفی ح 320) به عنوان صفت ربوبی به کار برده، و گفته است که خداوند مؤمن را در زیّ ِ کافر و کافر را در زیّ مؤمن مینماید (ابونصر سراج، همانجا). ابنعطای اَدْمی (متوفی 390) نیز در تفسیر «لایحیطون به علماً» (طه:110) میگوید که هیچکس به مقام ربوبیت حق علم ندارد، و حق هر چه را در مقام ربوبی به وجود میآورد در لوای تلبیس است (ص 93). پیش از این دو، جنید (متوفی 297) نیز گفته است که خدا امتزاج به التباس میکند (ابونصر سراج، همانجا). التباس با تلبیس هممعناست و میتواند توضیحی بر همین معنای از تلبیس باشد، یعنی بر اساس سخن وی خداوند در پدیدارها ممزوج نشده یا حلول نکرده، بلکه تجلی او با صفتِ التباس بوده است. چنین مفهومی از تلبیس در شطحیات روزبهان بَقْلی ( رجوع کنید به 1360 ش، ص 64، 149، 610ـ 611) نیز وجود دارد؛ از جمله میگوید: تلبیس، ظهور و تجلی است (ص 627).دومین معنای تلبیس در عرفان به کاربرد اخلاقی آن در میان اهل سلوک باز میگردد. هجویری (همانجا) اگرچه صفت تلبیس را جز برای خدا محال دانسته، در توضیح معنای دوم گفته است که وقتی کسی خصال محمود خود را با صفات مذموم میپوشاند، میگویند که تلبیس میکند؛ ازینرو برخی عرفا از جمله بوبکر یزدانیار اُرمَوی و ابوعَمروبننُجَیْد سُلَمی (متوفی 365) و ابوالحسن نَجّار (متوفی 481) را صاحب تلبیس دانستهاند (جامی، 1370ش، ص187، 231، 355)، زیرا آنان احوال درونی و کرامات خویش را از مردم میپوشاندند و ظاهر خود را شبیه مردم عادی مینمودند، گاه نیز طریق ملامت در پیش گرفته، مردم را بر خود میشوراندند تا کسی آنان را صاحب معرفت و کرامت نداند ( رجوع کنید به انصاری، 1362 ش، ص 70، 262، 267؛ محمدبن منور، بخش 1، ص 187؛ جامی، ص 540). ظاهراً کاربرد تلبیس در این معنا با غیرت و همچنین با خُمول (گمنامی) یا کتمان و ستر احوال ــ که یکی از آداب صوفیه و اهل فتوت بخصوص ملامتیه است ــ مناسبتی دارد ( رجوع کنید به سلمی، ج1، ص406، ج2، ص114، 433؛ حارث محاسبی، ص 211)، زیرا عرفا میگویند که غیرت حق بر بنده آن است که او را از چشم خلق مخفی کند؛ بعلاوه آنان نیز از غیرتی که به حق دارند، از شهرت و مقبولیت میگریزند و به گمنامی و نهفتن کرامات خویش رو میآورند و حتی گاه به ملامت شدن میگرایند تا بدین طریق از چشم مردم پوشیده بمانند ( رجوع کنید به قشیری، ص 421؛ انصاری، 1362 ش، ص 267؛ روزبهان بقلی، 1973، ص294؛ جامی، 1370 ش، ص 540). با اینهمه، واژة تلبیس میان اهل فتوت یا اهل ملامت به اندازة ستر یا کتمان احوال رایج نبوده است. به نظر میرسد که فقط خواجهعبداللّه انصاری در منازلالسائرین (ص130) آن را یکی از مقامات ــ بعد از مقام تحقیق * و قبل از مقام وجود * ــ ذکر کرده و گفته است تلبیس توریه (پوشاندن) است و حق، عمل خود را در لباس آن که وجودش عاریه است، میپوشاند و بدین ترتیب حق در لباس غیر حق ظاهر میشود (همانجا؛ تِلِمْسانی، ج2، ص581).تلمسانی (همانجا) در توضیح این مسئله میگوید که عملِ حق که به دست خلق ظاهر میشود، تلبیس حق است. پس وقتی میگوییم کسی دیگری را کشت، وجود قاتل عاریه است و قاتل در حقیقت، ذات خداست؛ همچنانکه قرآن میگوید: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُم وَل'کِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ...» (انفال: 17). عبدالرزاق کاشی (1372ش، ص586) نیز همین توضیح را با مثالهای دیگری میآورد و میگوید که وقتی پیامبر اکرم مشتی ریگ به طرف دشمنان ریخت و آنها شکست خوردند، رامی (ریگاندازنده) در اصل خدا بود: «مارَمیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَل'کِنَّاللّهَ رَمی'...» (انفال:17).انصاری (1408، همانجا) تلبیس را در سه مورد به کار برده است: تلبیس حق، تلبیس اهل غیرت و تلبیس اهل تمکین. مورد اول تلبیس حق بر اهل تفرقه یا اهل حجاب است، یعنی کسانی که چشم حقبین نیافتهاند و علل و اسباب همة امور عالم را به غیر از خدا منتسب میدانند، مثلاً سرسبزی را به آب و زمین و بهار نسبت میدهند، ریاضت و تمسک به قرآن و حدیث را طریق رسیدن به معرفت میدانند، همچنین ثواب را به طاعت و عقاب را به گناه مُعلَّل میکنند، حال آنکه رضا و سخط حق که سببِ اصلی شقاوت و سعادت و موجب وصل به حق و فصل از حق است، از خلق پنهان است (تلمسانی، ج2، ص582 ـ 583 ؛ عبدالرزاق کاشی، 1372 ش، ص 586 ـ587).مورد دوم تلبیس از آنِ اهلغیرت است. آنان مقامات و احوال و کرامات خود را کتمان میکنند (انصاری، 1408، ص 131) تا مقبولیت و آمدوشد مردم آنان را از ذکر حق غافل نکند، بنابراین به خمول گراییده، خود را به لباس اهل تفرقه در میآورند و مانند آنان به کسبوکار و استفاده از اسباب و علل طبیعی میپردازند، با آنکه مظهر و مرآت حقاند و میتوانند بدون کسب و بدون اسباب به هر آنچه میخواهند برسند (تلمسانی، ج2، ص 584 ؛ عبدالرزاق کاشی، 1372 ش، ص 588 ـ 589).مورد سوم تلبیس مربوط به اهل تمکین یعنی انبیا و امامان ربّانی است (انصاری، 1408، همانجا). از نظر شارحانِ منازلالسائرین ، امامان ربّانی همان عالمان اهل تحقیق یا فانیشدگان در مقام جمعاند که به بقای بعد از فنا رسیدهاند. اینان خلفای خداوندند و فعلشان فعل حق به شمار میآید (تلمسانی، ج2، ص585 ـ586 ؛ عبدالرزاق کاشی، 1372ش، ص 589 ـ 590 ؛ حکیم، ص316). چنین کسانی چون میدانند که بیشتر مردم از حق و شهود افعال او در حجاباند و از انقطاع و توکل بر او عاجز، از روی ترحم و مراعات حال خلق، مردم را به استفاده از اسباب و کسبوکار دلالت میکنند و خود نیز مانند مردم عادی به اسباب متوسل میشوند، با آنکه میدانند که اسباب و علل اثری ندارد و خود نیز نیازی به آن ندارند (تلمسانی، ج 2، ص 585 ؛ عبدالرزاق کاشی، همانجا؛ نیز رجوع کنید به نعمةاللّه ولی، ج 3، ص 127).بهطورکلی تلبیسِ اهل تلبیس دو مرحله دارد: مرحلة ابتدایی (تلبیسالابتدا) و مرحلة انتهایی (تلبیسالانتها). تا زمانی که بنده برای غیرحق ذرهای وجود حقیقی، حیات و یا علم قائل است، تلبیس او را «تلبیسالابتدا» میگویند و آنگاه که غیرحق را لباسی برای حق میبیند و خدا را در همه جا و همه چیز مشاهده میکند، از هر تلبیسی رها شده است؛ به این مرحله، تلبیسالانتها میگویند. کسی که در این مرحله باشد، از مقاماتی چون فنا و بقا و تحقیق گذشته است (عبدالرزاق کاشی، 1416، ج1، ص344ـ345 ؛ ترینی قندهاری، ص32).به هر حال، اصطلاح تلبیس در معنای مثبت آن چندان شایع نبوده و در منابع عرفانی بیشتر در همان معنای مذموم و به شکل تلبیس ابلیس به کار رفته است (روزبهان بقلی، 1360ش، ص69 ، 74، 262 ؛ ابنعربی، سفر 4، ص280؛ مولوی، فیه مافیه ، ص406). در ادبیات عرفانی و تعلیمی نیز به معنای ممدوح تلبیس توجهی نشده و تلبیس به معنای زرق و مکر و خدعه از صفات شیطانی شمرده شده و دینفروشی و مقدسنمایی از مصادیق آن است (سنایی، ص 229، 259، 303، 742 ؛ عطار، ص 158، 296؛ مولوی، مثنوی ، ج 2، دفتر 4، ص 353؛ سعدی، ص 77، 84؛ حافظ، ج 1، غزل 220، بیت 4). کتابی عرفانی به نام تلبیس ابلیس نیز به میرسیدعلی همدانی * نسبت دادهاند (منزوی، ج 2، ص 655).در کتب اخلاقی نیز از تلبیس بندرت به استقلال بحث شده است و بحث آن معمولاً تحت عناوین غرور (فریب) یا وسوسههای شیطان آمده است (غزالی، 1406، ج 3، ص 29؛ فیض کاشانی، ص133). در این منابع، تلبیس از جملة مکاید شیطان و قسمی از خواطر * است که شخص نمیداند آن را فرشته بر قلب او الهام کرده یا شیطان بر او القا کرده است. بنابراین فرد فضیلت را از رذیلت تمیز نمیدهد. شیطان چنین مکایدی را بیشتر در حق عابدان به کار میبرد، زیرا شیطان نمیتواند بدی را به آنها القا کند، پس بدی را در صورت نیکی میپوشاند تا عابد را رفتهرفته به ریا و عُجب و جاه و غرور بکشاند (غزالی، 1406، ج 3، ص 32 ؛ همو، 1364 ش، ج 2، ص196، 218؛ فیض کاشانی، ص 135). غزالی در احیاء علومالدین (ج 3، ص 33) گفته که قصد دارد کتابی به نام «تلبیس ابلیس» بنویسد، زیرا مکاید شیطان در همة بلاد منتشر شده است. وی در مکاشفةالقلوب (352ـ353) مواردی از تلبیس شیطان را بر امت اسلام بر میشمارد، از جمله: مردم در خواندن قرآن فقط به درست خواندن توجه میکنند و به معانی قرآن و عمل به آن التفات ندارند، مال حرام مخلوط به حلال میخورند و گمان میکنند که با تصدق مال خود را پاک کردهاند، استغفار میگویند و دائم در فضایل استغفار و تسبیحات و تهلیلات تأمل میکنند، ولی از غیبت و دروغ و نمّامی دوری نمیکنند و در عقوبت این رذایل نمیاندیشند.منابع: علاوه بر قرآن؛ ابنحنبل، مسند احمدبن حنبل ، استانبول 1402/ 1982؛ ابنعربی، الفتوحات المکیة ، سفر 4 و 14، چاپ عثمان یحیی، قاهره 1412/ 1992؛ ابنعطا، تفسیر ابیالعباسبن عطاء ، در نصوص صوفیة غیر منشورة ، چاپ پلنویا، بیروت: دارالشرق، 1973؛ ابنفارس، معجم مقاییس اللغة ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قم 1404؛ ابنمنظور؛ ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف ، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن 1914، چاپ افست تهران [ بیتا. ] ؛ عبداللّهبن محمد انصاری، طبقات الصوفیه ، چاپ محمد سرور مولائی، تهران 1362ش؛ همو، کتاب منازل السّائرین ، بیروت 1408/ 1988؛ احمدبن علی بیهقی، تاج المصادر ، چاپ هادی عالمزاده، تهران 1366ـ1375 ش؛ نظامالدینبن اسحاق ترینی قندهاری، قواعد العرفاء و آداب الشعراء: فرهنگ اصطلاحات عارفان و شاعران ، چاپ احمد مجاهد، تهران 1374ش؛ سلیمانبن علی تلمسانی، شرح منازلالسائرین الیالحق المبین ، چاپ عبدالحفیظ منصور، تونس 1988، چاپ افست قم 1371ش؛ عبدالرحمانبن احمد جامی، نفحاتالانس ، چاپ محمود عابدی، تهران 1370ش؛ همو، نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص ، چاپ ویلیام چیتیک، تهران 1356ش؛ علیبن محمد جرجانی، کتاب التعریفات ، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت 1405/ 1985؛ حارث محاسبی، الوصایا ، چاپ عبدالقادر احمدعطا، بیروت 1406/1986؛ شمسالدینمحمد حافظ، دیوان ، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران 1362ش؛ محمدعلی حکیم، لطائف العرفان ، تهران 1340ش؛ حسینبن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن ، چاپ محمدسید کیلانی، تهران ?[ 1332 ش ] ؛ روزبهان بقلی، شرح شطحیات ، چاپ هانری کوربن، تهران 1360ش؛ همو، کتاب مشرب الارواح و هوالمشهور بهزار و یک مقام ( بألف مقامٍ و مقامٍ )، چاپ نظیف محرّم خواجه، استانبول 1973؛ زمخشری؛ مصلحبن عبداللّه سعدی، بوستان سعدی: سعدینامه ، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1359ش؛ محمدبن حسینسلمی، مجموعة آثار ابوعبدالرحمن سلمی: بخشهایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر ، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران 1369ـ1372ش؛ مجدودبن آدم سنایی، حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة ، چاپ مدرس رضوی، تهران 1359ش؛ سیوطی؛ عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین ، چاپ محسن بیدارفر، قم 1372ش؛ همو، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام: معجم المصطلحات و الاشارات للصوفیة ، ج1، چاپ سعید عبدالفتاح، قاهره 1416/ 1996؛ محمدبن ابراهیم عطار، دیوان ، چاپ تقی تفضلی، تهران 1341ش؛ محمدبن محمد غزالی، احیاء علوم الدّین ، بیروت 1406/ 1986؛ همو، کیمیای سعادت ، چاپ حسین خدیو جم، تهران 1364ش؛ همو، مکاشفة القلوب المقرِّب الی حضرة عَلاّ م الغیوب فی علم التصوف ، چاپ جمیل ابراهیم حبیب، بغداد 1987؛ محمدبن عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر ، قاهره [ بیتا. ] ، چاپ افست تهران [ بیتا. ] ؛ محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی، الحقایق فی محاسن الاخلاق ، چاپ محسن عقیل، [ قم ] 1409/ 1989؛ عبدالکریمبن هوازن قشیری، ترجمة رسالة قشیریه ، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران 1361 ش؛ مجلسی؛ محمدبن منوّر، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید ، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران 1366ش؛ احمد منزوی، فهرست نسخههای خطی کتابخانة گنجبخش ، اسلامآباد 1357ـ1361ش؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، فیه مافیه ، چاپ زینب یزدانی، تهران 1378ش؛ همو، کتاب مثنوی معنوی ، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، [ بیتا. ] ؛ احمدبن محمد میبدی، کشفالاسرار و عدةالابرار ، چاپ علیاصغر حکمت، تهران 1361ش؛ نعمةاللّهولی، رسائل حضرت سیدنورالدین شاهنعمتاللّهولی کرمانی قدس سره ، ج 3، چاپ جواد نوربخش: رسالة بیان اصطلاحات ، [ تهران ] 1342 ش؛ علیبن عثمان هجویری، کشف المحجوب ، چاپ و. ژوکوفسکی، لنینگراد 1926، چاپ افست تهران 1358ش.